گروه فرهنگي مشرق - دکتر صادق کوشکي: نقد صدا و سيما از چند زاويه قابل پردازش است. اول اينکه مديران و برنامهسازان سازمان شنواي نقد نيستند. چون خود را پاسخگو نميدانند و خيلي احساس راحتي ميکنند و اين احساس را ندارند که جايشان تنگ است. آنها صدا و سيما را به عنوان رسانه انقلاب اسلامي نميبينند و خود را موظف به ابلاغ پيام انقلاب اسلامي نميدانند.
در صورتي که وظيفه صدا و سيما اين است که صداي انقلاب اسلامي را به همگان برساند. ولي در حال حاضر اين رسانه خود را از نقد مبري و بينياز ميداند و اساساً جايي براي نقد در صدا و سيما وجود ندارد.
نقد عالمانه بر پايههاي ديني خيلي کم داريم. بايد به سطحي از نقد کارشناسانه که بر اساس نگاه ديني و در افق انقلاب اسلامي باشد برسيم. جاي نقد قوي واقعاً خالي است. شايد از ابعاد هنري و امثالهم نقدهايي مطرح شود ولي از نگاه ديني و در راستاي انقلاب نقد قوي ارائه نميشود. عموماً متدينين از صدا و سيما ناراحتياند؛ ولي غالباً فقط «غر» ميزنند و اين کافي نيست. غر زدن با نفد کردن خيلي فرق ميکند.
تلويزيون، مشکلات خود را نميداند، پس نميتواند آنها را برطرف کند.
ما به ساز و کاري حرفهاي نيازمنديم که به تناسب جنس هر برنامه و هر شبکه و قالب مربوط، عدهاي آن را نقد کنند. و بايد بيرون از سازمان صدا و سيما فعاليت کنند. در اين ساز و کار، منتقدين بايد فضاي رسانه را بشناسند، فضاي نقد کارشناسانه را بدانند و نگاه ديني و انقلابي داشته باشند.
از طرفي مشکل ما نقد هنري نيست، بلکه نقد حرفهاي از زاويه ديني و انقلابي نداريم. از طرف ديگر، دستاندرکاران صدا و سيما خود را حنجره انقلاب اسلامي نميبينند. بلکه خود را مسئولي ميبينند که يک ميز دارد. او در وهله اول متعهد به ميز خود و حفظ آن است و نه آرمانهاي نظام و آرمانهاي انقلاب اسلامي؛ بگذريم از اينکه بخشي از مديران سازمان نگاه و گرايش جناحي هم دارند.
دستاندرکاران صدا و سيما خود را موظف به ايجاد سبکهاي مستقل و منحصر بومي و انقلابي که قدرت تأثيرگذاري داشته باشد نميبيند؛ صدا و سيما خود را موظف به مقابله با فارسي 1 (farsi1) و شبکههايي از اين دست ميداند؛ چه اينکه در اين کار هم به ادا و تقليد روي آورده. در صورتي که اين سازمان بايد «دانشگاه عمومي» باشد و نه حتي «رسانه ملي»؛ که رسانه ملي هم نيست و فقط کمابيش به عنوان رسانه ملي وظايف خود را عملي ميکند. و اين هدفگذاري اشتباهي است. چون ما به دانشگاه عمومي نياز داريم و نه رسانه ملي. و اين نگاه حضرت امام(ره) به صدا و سيما هست.
صدا و سيما متعلق به نظام است و بايد مدافع ارزشهاي نظام و انقلاب باشد و جز اين اصلاً قابل قبول نيست.
***
دکتر ابراهيم فياض:
صدا و سيما «تئوري» ندارد. اين رسانه نتوانسته به سطحي از آگاهي تئوريک دست يابد که خود بداند که اوضاع توليداتش چگونه و در چه سطحي است. کساني که هماکنون صدا و سيما را راهبري ميکنند، همين کارگردانها، تهيه کنندهها و برنامهسازها هستند و هنوز کسي نتوانسته چهارچوب تئوريک اين سازمان را تبيين و رهيافت صدا و سيما را مشخص کند. مثلاً مشخص نيست چرا در صدا و سيما موسيقي پاپ بيشتر از موسيقي اقوامي است؟ يا چه کسي بايد به سريال سازمان دهد؟ و يا چه کسي بايد به فرهنگ قومي و سنتي تاريخي و اسلامي سامان دهد؟
صدا و سيما سياستگذاري نکرده است. اين کار يک امر تئوريک است و نياز به تئوري دارد. مشکل صدا و سيما اين است که رهيافت تئوريک مشخص ندارد.
در اجلاس اخير صدا و سيما که بنده هم شرکت داشتم به مدت 5 ساعت فقط کليات بيان شد. يعني اين رسانه اهداف کلان ندارد. در مورد اينکه همين نقد را هم تاب نميآورد به اين دليل است که صدا و سيما «مغز» ندارد؛ مغزي که تحمل داشته باشد. دستاندرکاران تلويزيون گرفتار کارهاي روزمره هستند و به قدري سرشان گرم است که به «مغز» نميرسند. به برخي مسئولين صدا و سيما هم بيان کردم که سازمان بايد مغز داشته باشد؛ مغز اين حرفها را ميفهمد. بايد مغزي در صدا و سيما باشد که اين صحبتها را درک کند و متأسفانه اين رسانه فاقد مغزي است که بتواند مسائل تئوريک جهاني را فهم کند. مثلاً شبکه خبر سيما اداي BBC فارسي را درميآورد. يعني بدون اينکه بداند چهارچوب تئوريک خبر چيست و با خبر چه بايد کرد؟ يا کلانبيني حوزه خبر چگونه است به فعاليت در اين عرصه ميپردازد.
آيا همين که نام شبکه خبر را شبکه بينالمللي بناميم و روي ماهواره پخش کنيم اين شبکه بينالمللي ميشود؟ قطعاً خير. بلکه بايد زبان و فرهنگ بينالمللي پيدا کند. چرا وقتي BBC فارسي وارد عرصه رسانههاي فارسي شد از همتاي خود VOA موفقتر عمل کرد؟ چون تئوري داشت. اما بيبيسي هم در آينده به بنبست خواهد خورد. چرا؟ چون ادبيات و نيروي انساني آنها هم کهنه خواهد شد. چرا که نيروي انساني BBC کساني بودند که در مطبوعات دوم خردادي داخل کشور فعاليت داشتند و به علت دوري از کشور شناخت دائمي جامعه را از دست خواهند داد و کارآيي انسان ته ميکشد. يعني اگر BBC هم خود را به روز نکند به بنبست خواهد رسيد؛ که در آينده نزديک همينطور خواهد شد. چون از قضاياي سال گذشته فضاي جامعه در حال تغيير است.
صدا و سيما هم بايد به بازسازي تئوريک خود اقدام کند. صدا و سيما به مغزهاي تئوريک نيازمند است. در سياست، خبر، سريال، فيلمها، راديو و... در غير اين صورت جريانهاي مختلف همديگر را نقض ميکنند و دچار تضاد ميشوند. در نتيجه پيام به ضدپيام تبديل ميشود.
در نظريه «امنيت باز» در وزارت اشاد تشريح کردهام که جهان امروز، جهان رسانههاي باز است؛ رسانهها رقيب دارند. در مقابل رقيب نميتوانيم درجه 2 يا تبعي عمل کنيم؛ مثل شبکه خبر که در مواردي تابع بي.بي.سي عمل کرده و در واقع اداي آن را درميآورد. صدا و سيما بايد يک سبک خبري بومي ويژه خود طراحي کند. چون در شبکههاي ارتباطي امروز اگر تقليدي عمل کند، خندهآور و مضحک خواهد شد و همه متوجه ميشوند و اين اثرِ ضد خود خواهد يافت و پيام اينگونه رسانه منتفي و خنثي خواهد شد. اما اگر مثلاً در نوع پردازش و بيان خبر، سبک نويني را ابداع و طراحي کنيم، شبکه خبر واقعاً جهاني خواهد شد.
بنده در برخي کشورهاي خارجي مشاهده کردهام، زماني که نوآوري ميکنيم به شدت تأثيرگذار خواهد بود. به طور نمونه بايد پردازش خاورميانهاي خبر داشته باشيم و نه اروپايي. مثلاً تصاويري که از افغانستان در تلويزيون ما به نمايش درميآيد همان تصاويري است که در رسانههاي اروپايي از اين کشور به نمايش گذاشته ميشود. در صورتي که افغانستان، زيباييهاي زيادي دارد. اما صدا و سيما همان تصاويري را نشان ميدهد که رسانههاي غربي با زاويه ديد و دوربين و نگاه خود از اين کشور تهيه کردهاند و در نتيجه همان نگاه به تماشاگر نيز القاء ميشود.
در کشور آلمان شاهد بودم که زاويه پردازش برنامههاي ما به گونهاي نيست که براي آلمانيها و حتي ايرانيهاي مقيم آلمان قابل تماشا باشد. يعني پردازش خبر ما صفر است. هنوز صدا و سيما دنبال کساني نرفته که دانش پردازش خبر سياسي داشته باشند. مثلاً يک شخصي در صدا و سيما هم مجري است و هم کارشناس.
***
رضا برجي: