از همین ابتدا باید بگویم نگارنده در این مقاله قصد دارد وضعیت بازار کتاب را در این مورد بررسی و تحلیل کند. شاید به طور بالقوه یا بالفعل، کاذب یا واقعی، صوری یا عملی، بر بسیاری از مشاغل از نظر سود مجاز در تولید و توزیع کالا یا خدمت مرتبط به آن شغل قانونی یا دست کم قاعدهای حاکم باشد.
سالهاست که کتاب و کتابخوانی یکی از دغدغههای مهم اولیای امر کتاب در ایران است. البته اگر آمار و ارقام مستندی که بتوان به آن اعتماد کرد در دسترس بود، شاید میشد روند رو به بهبودی را در این زمینه دید، اما لااقل برای نگارنده چنین آماری در دست نیست و اگر بود به سختی میتوان پیش بینی کرد که آمار و ارقام امیدوارکنندهای میبود.
در این چند سطر بر آنیم تا وضعیت کتاب از نقطه نظر تولید و توزیع با تاکید بر درآمد حاصل از کتاب و اثرات این دو بر مصرف را تجزیه و تحلیل کنیم. بنابراین موضوع را با طرح دو پرسش ساده آغاز میکنم.
1ـ عوامل موثر بر قیمت کتاب کدامند؟
2ـ بهای کتاب بین نویسنده، ناشر و کتابفروش چگونه تقسیم میشود؟
معمولاً سرمایهگذاری روی انتشار یک کتاب به سه صورت انجام میپذیرد:
1) نویسنده کتاب را مینویسد، ناشر برای انتشار آن سرمایهگذاری میکند و درصدی (بین 9 تا 14 درصد و در موارد نادری تا 17 درصد بسته به نوبت چاپ و اعتبار نویسنده) از قیمت پشت جلد کتاب را، یا به صورت نقدی و یا در شکل تعدادی کتاب به نویسنده تحویل میدهد.
2) نویسنده کتاب را مینویسد، خود برای چاپ آن سرمایهگذاری میکند و ناشر در مقابل دریافت مبلغی شامل هزینههای کتابخانه ملی، اخذ شابک، اخذ مجوز از وزارت ارشاد اسلامی و حقالزحمه یا حق نام انتشارات خود از نویسنده دریافت میکند. سپس نویسنده میداند با کتاب خود.
3) ناشر (معمولا ناشران دولتی) کتاب را پس از تالیف یا ترجمه از صاحب اثر خریداری میکنند و به ازای هر صفحه از کتاب مبلغی به وی میپردازند و از آن به بعد این کتاب با تمام حقوق آن متعلق به آن سازمان است و نویسنده حق هیچگونه ادعایی بر کتاب ندارد.
در میان قیمتهای فروش عمده کتاب از ناشران نیز باید گفت درصدی که به کتابفروش تعلق میگیرد، چیزی بین 15 تا 25 درصد (در موارد نادری از جمله برخی کتب علوم پزشکی با قیمتهای بالا و احتمال تاریخ گذشته شدن زودهنگام آنها تا 40 درصد) در نوسان است که هرچه کتاب با ارزشتر یا ناشر صاحبنامتر باشد این درصد رو به کاهش میگذارد.
برای مثال انتشارات سمت که یک سازمان دولتی و زیر نظر وزارت علوم است با قیمتگذاری دولتی، کتابهایی را با قیمت به نسبت ارزان و با تخفیف 20درصد (در صورت خرید 1000000 تومان در یک فاکتور 25 درصد) به دست کتابفروش میرساند. در علوم پزشکی ناشری مانند گلبان چیزی در حدود 15 درصد تخفیف از قیمت پشت جلد برای کتابی مانند آبستنی و زایمان ویلیامز به کتابفروش میدهد و نشر معارف برای کتب درسهای عمومی تنها 20 درصد تخفیف برای کتابفروش قائل است. همچنین ناشری به نام خادمالرضا با کتابی منحصر به فرد که در اکثر دانشگاههای کشور تدریس میشود، به نام «آشنایی با دفاع مقدس» را با قیمت 3000 تومان تنها با 15 درصد تخفیف به کتابفروش میدهد.
سازمان حسابرسی که پرشمارگانترین کتابهای رشتههای حسابداری را ارائه میدهد با قیمتگذاری پایین بر کتابهای خود به صورت انحصاری تمام کتابهایش را فقط به یک مرکز پخش تحویل میدهد و این کتب با تنها 10 درصد تخفیف به دست کتابفروش میرسد. از این دست ناشران میتوان از دانشگاه تهران، انتشارات امیرکبیر، دانشگاه علامه، بیمه مرکزی، موسسه بانکداری جمهوری اسلامی و ... نام برد.
اگرچه به طور کلی وضعیت در گروه کتابهای علوم پزشکی بهتر است، اما میانگین کلی تخفیف کتاب برای کتابفروش چیزی بین 20 تا 25 درصد است. از آن جایی که در اکثر موارد امکان خرید کتاب به صورت مستقیم از ناشر ممکن نیست، بسیاری از کتابها از مراکز پخش خریداری میشوند که این خود درصدی از سود کتابفروش را کم میکند. از سود باقیمانده باید هزینههای باربری و حمل و نقل، هزینههای کارگری، اجاره بهای فروشگاه و هزینههای متفرقهای از جمله به فروش نرسیدن کتابها تا زمان چاپ کتاب ویرایش شده، سرمایه خوابیده، بهرههای بانکی حاصل از دریافت وام برای سرمایه گذاری، هزینههای تبلیغات و غیره را از سود خالص کسر کرد تا سود خالص حتی به حدود 15 درصد نرسد.
در میان مشاغل دیگر کدام شغل را سراغ دارید که میانگین سود آن حدود 15 تا 20 درصد باشد؟ آیا با چنین سودی میتوان انتظار داشت که تعداد فروشگاههای کتاب در سطح شهر با تعداد سوپرمارکتها، مشاوران املاک، بنگاههای اتومبیل، تعمیرگاهها و فروشگاههای موبایل و ... رقابت کند؟
حال پرسش این است که اگر قرار است فرهنگ کتاب رواج پیدا کند، چه مقدار انگیزه لازم است تا فردی حاضر شود فروشگاه کتاب باز کند؟ کتابفروش باید چه اندازه امکان تبلیغ برای کتاب داشته باشد؟ چه تعداد کتاب رایگان میتواند به اساتید بدهد تا کتابهای جدید جای خود را در دانشگاهها پیدا کنند؟ چه اندازه باید امکان خطرپذیری داشته باشد تا کتابی که هنوز شناخته شده نیست را داخل ویترین بگذارد؟
اگر به مجموعه قیمتگذاری کتاب نگاه کنیم، وضعیت حال حاضر را چندان غیرمنطقی نمییابیم. طبق یک قاعده قراردادی در دانشگاه به ازای هریک واحد درسی حداقل یکصد صفحه کتاب تدریس میشود. بنابراین برای آن که کتابی برای یک درس 2 واحدی مناسب باشد، بهتر است چیزی بیش از 200 صفحه (در این قسمت به محتوای علمی کتاب هنوز کاری نداریم) باشد. بهای متوسط یک کتاب 200 صفحهای که ناشران خصوصی غیرپزشکی آن را منتشر کرده باشند به قیمت نیمه دوم سال 91 بین 8 تا 10 هزار تومان و اگر آن را ناشر دولتی به چاپ رسانده باشد حدوداً بین 3500 تا 4500 تومان است (در همین جا به قیمت یک جلد کتاب در نمایشگاه بینالمللی کتاب اشاره میشود که بسته به سال انتشار، نویسنده و اعتبار ناشر آن، چیزی بین 70 تا 100 هزار تومان است).
از سوی دیگر هزینه تمام شده چنین کتابی برای ناشر غیردولتی چیزی معادل 1500 تا 2000 تومان است. بنابراین حدود 15 درصد از قیمت پشت جلد کتاب را هزینههای اولیه تا انتهای مرحله چاپ و صحافی آن تشکیل میدهد.
در وضعیتی میانگین فرض کنیم نویسنده یا مترجم کتاب هم قراردادی با حدود 13 درصد (که درصد بالایی به حساب میآید) داشته باشد. از 72 درصد باقی مانده حدود 20 درصد به کتابفروش برسد و بقیه که معادل 48 درصد میشود، سهم ناشر باشد. این کتاب به طور متوسط ممکن است در طول دو سال به فروش برسد. یعنی نویسنده بعد از دو سال از طریق نوشتن یک کتاب که شاید نوشتن آن زمانی بیش از چند هزار ساعت زمان و مطالعه لازم داشته باشد، باید مبلغی معادل 2340000 تومان آن هم معمولا نه به طور یک جا بلکه در چند مرحله را دریافت کند. سهم کتابفروشان سراسر کشور از این رهگذر بدون درنظر گرفتن هزینههای جانبی میشود 3600000 تومان و سود ناشر میشود 8640000 تومان که اگر برای هزینه سرمایهای خواب 2 ساله فرض تا زمان فروش کامل کتاب در نظر گرفته شود، ملاحظه خواهد شد که سود کلانی نیست.
به همه مسائل فوق، کپی کتاب و چاپهای غیرمجاز کتابهای پرفروش به صورت افست هم که به دست افراد سودجو و غیرفرهنگی انجام میپذیرد، اگر اضافه شود ملاحظه خواهد شد که سود واقعی از این هم کمتر است.
مشکل کجاست؟
با وجود همه مسائل هزینهای که در بالا به آنها اشاره شد، هنوز دانشجویان و خریداران کتاب از قیمتهای گزاف کتاب شکایت دارند. بسیاری از دانشجویان ترجیح میدهند به جای خرید کتاب یک نسخه از آن را از جایی تهیه کنند و تنها قسمتهایی که برای امتحان ضروری است را با قیمت پایینتر کپی کرده و همان را بخوانند. آیا حقیقتاً قیمت کتاب گران است؟ چه کسی باید قیمت کتاب را تعیین کند؟
نظام قیمتگذاری باید با رویکرد دانشجومحور، نویسندهمحور، ناشرمحور یا کتابفروشمحور باشد. بد نیست در این جا نگاهی داشته باشیم به جمعیت دانشجویی دانشگاههای کشور و میانگین خرید کتاب در هر دانشگاه.
از چند دانشگاه بزرگ کشور نظیر دانشگاه تهران، شهید بهشتی، علم و صنعت و شریف که بگذریم، بقیه دانشگاههای کشور از جمعیتهای دانشجویی چندان بالایی برخوردار نیستند و میانگین جمعیت دانشجویی در دانشگاههای دولتی به سختی از 3000 نفر تجاوز میکند. همچنین در دانشگاههای آزاد اسلامی هم با چشمپوشی از دانشگاههای جامع و بسیار بزرگ نوع الف، نظیر تهران جنوب، تهران مرکز و چند دانشگاه در شهرهای بزرگ، بقیه دانشگاهها، از جمعیتی کمتر از 5000 دانشجو برخوردار هستند.
این آمار در مورد دانشگاههای غیر انتفاعی به میانگین زیر 2000 میرسد. و باز اگر تعداد درسهای یک دانشجو را در طول ترم در نظر بگیریم از حدود 18 تا 20 واحد درسی میتوان چیزی حدود 8 عنوان درس را استخراج کرد. از میان این درسها برخی عملی هستند، گاهی به دلیل نایاب بودن (چاپ تمام بودن کتابها) اساتید کتاب را کپی کرده و در اختیار دانشجویان قرار میدهند. درسهایی هستند که اساتید آنها کتابهای موجود در کشور را قبول ندارند و ترجیح میدهند جزوههای دستنویس خود را (که به قول خودشان از کتابهای مختلف گردآوری شده است) تدریس کنند.
درسهایی هم هستند که دانشجویان به اندازه کافی به آنها اهمیت نمیدهند و کتاب برایشان نمیخرند، بلکه کتاب را از کتابخانه و دوستان ترم بالایی قرض میگیرند. در نهایت به طور حدودی در طول یک ترم چیزی بین دو تا سه عنوان کتاب هم میخرند.
بر اساس محاسبات فوق اگر میانگین سود کتاب را برای کتابفروش اعم از این که از ناشر دولتی (نظیر دانشگاه تهران، نشر معارف، سازمان حسابرسی، موسسه بانکداری جمهوری اسلامی، انتشارات سمت، با میانگین سود 18 درصد) یا ناشران خصوصی (با میانگین سود 22 درصد) کتاب خریده باشد، 20 درصد در نظر بگیریم در دانشگاهی با جمعیت میانگین 3500 نفر مبلغی معادل 6300000 تومان در طول هر ترم 6 ماه خواهد بود که در هر سال آن 12600000 تومان و هر ماه آن برابر 1050000 تومان که این مبلغ شامل تمام سود ناخالص است و باید هزینههای کارگری، هزینه مکان، باربری، تبلیغات و هزینههای سرمایهای را از آن کسر کرد. اگر مبالغ فوق را حتی تا سه برابر افزایش دهیم هنوز نمیتوان خوشبین بود که درآمد ناخالص حدود 3150000 تومان بتواند توجیه اقتصادی مناسبی برای انتخاب یا ادامه یک شغل برای یک خانوار 4 نفره باشد. حال به راحتی میتوان به این پرسشها پاسخ داد که چرا تعداد کتابفروشی در سطح شهر در مقایسه با سایر بنگاههای کسب و کار کم است، چرا مدام شاهد تعطیلی فروشگاههای کتاب هستیم و چرا نویسندگان انگیزهای برای نوشتن کتاب ندارند.
با توجه به آن که فروشندگان کالا بهترین یاوران تولیدکنندگان هستند، به نظر میرسد قبل از هرچیز باید به دنبال راهکاری برای سودآورتر شدن فروشگاههای کتاب بود. کوتاه کردن دست موسساتی که با کپی کردن کتاب بخشی از بازار کتاب را از کتابفروشان میگیرند، نظارت و ایجاد یک استاندارد منطقی برای تقسیم سود کتاب بین نویسنده، ناشر، پخش و کتابفروشیها به ازای فروش هر یک نسخه کتاب، نزدیک کردن قیمت کتاب به قیمت جهانی، کاهش هزینههای حمل و نقل کتاب از طریق راهکارهای پستی (تا قبل از دهه 1370 پست محمولههای مطبوع را با هزینه بسیار ناچیز ارسال میکرد)، ایجاد مکانیزمهایی برای اعطای تسهیلات بانکی با سود ناچیز و یا حتی بدون سود به کتابفروشیها، اعطای یارانه برای تولید کتاب به شرط آنکه دریافت یارانه در کتاب درج و سود حاصل از آن به کتابفروشان منتقل میشود برخی از این راهکارها هستند.
همچنین موثرتر کردن نظرات و تصمیمات اتحادیهها و اعضای صنف کتابفروشان در تصمیمسازیهای کلان در حوزه کتاب، نویسندگی و کتابخوانی هریک میتوانند به حل مشکل کتابفروشان و کتابخوانان کمک کنند.