در این میان هر چند بودند آثاری دارای مضمون و روایتی تازه که توانستند در زمانهایی بیننده خوبی را نیز با خود همراه کنند اما با این وجود انتخاب عنوان بهترین اثر در سال سریالهای متوسط کمی سخت به نظر می رسد. همچنان و طبق معمول چندساله اخیر آثار اجتماعی که موضوعات و دغدغه های روزمره و مهم زندگی را محور داستانشان قرار می دهند به عنوان مقبولترین آثار سال لقب گرفتند. که با نگاهی کلی به نوعی آثاری چون زمانه را در راس و پس از آن راستش را بگو، میلیاردر، چک برگشتی ، دزد و پلیس و تکیه بر باد و البته سریال همیشه موفق کلاه قرمزی را در بتوان در دسته آثار موفق سال اخیر جای داد. در سالی که به نوعی فاصله آثار به لحاظ کیفی خیلی زیاد نبود، عنوان برتر را به شبکه یک نیز داد که تقریبا در تمام سال سریال ایرانی روی آنتن داشت.
چنانکه فاصله میان اتمام یک سریال و پخش سریال جدید به یک یا دو روز هم نمی رسید. متن نوشته شده زیر مروری است بر آنچه در پیرامون سریال های پخش شده سال 91 ، دانه به دانه، که سعی شده تا حد ممکن بر اساس ترتیب زمانی پخش نیز باشد.
چک برگشتی
کارگردان آثار نوروزی چند سال اخیر شبکه یک تلویزیون باردیگر عهده دار ساخت اثری با مایه های طنز با لحن سیاسی و اجتماعی شد. سیروس مقدم که حالا به نامی شناخته شده در سریال سازی تلویزیون بدل شده در چک برگشتی داستان گره خوردن سرنوشت یک شرخر و یک کاندیدای نمایندگی مجلس را محور طرح اثری اجتماعی قرار داد و به نوعی داستان دغدغه های زندگی این افراد را ترازوی نگاه مخاطب قرار داد. اثری با بازیگران شناخته شده که با وجود تولید دیرهنگامش، بنا به آنچه مقدم در سالهای اخیر ارائه داده بود تقریبا برنده ی رقابت نوروزی سال 91 نام گرفت تا مقدم همچنان کم افت و خیزترین کارنامه کاری را به نام خود بزند. چک برگشتی نه اقبال فراوان پایتخت، اما به نوعی با داستانی تازه برگرفته از موضوع روز و البته بازیگرانی نام آشنا همچون هدایت هاشمی، امیر جعفری و هومن برق نورد بود که تا حدودی بسیاری از ضعف های ساختاری اش را نیز پوشاند.
کلاه قرمزی
کلاه قرمزی 91 را می توان از آثار موفق سال نامید، سریالی به کارگردانی ایرج طهماسب که توانستند گوی سبقت را از بسیاری از آثار مربوط به رده سنی بزرگسال بربایند و به سریال محبوب سال تبدیل شوند. در سری جدید کاراکترهای تازه ای چون آقای همساده نیز به جمع عروسکهای پیشین اضافه شدند تا مهمانان نوروزی سالهای اخیر تلویزیون بار دیگر لحظات و دقایق شادی را برای مردم رقم بزنند. مجموعه ای از حرفهای تازه، شخصیتها و روایتهای دلنشین در ضمن توجه به ابعاد مختلف زندگی و اخلاق سبب شد سری جدید این مجموعه نیز همچنان در مسیر آثار قبلی موفق عمل کرده و لحظات شیرین دیگری را بیافریند.
دست بالای دست
سازنده سریال طلاق در وقت اضاه که اثرش نیز چندین و چند بار در مناسبتهای گوناگون از تلویزیون پخش شد. اینبار نیز کارگردانی اثری طنز ویژه ایام نوروز را عهده دار شد. خانواده ای متشکل از یک جفت برادر و یک پدر که وضع مالی خوبی نیز ندارند به عنوان محور اصلی شکل گیری داستان دست بالای دست، با وجود مخالفت یکی از برادرها و از میان راههای رسیدن به منزلت اجتماعی بیشتر، راه دروغ را انتخاب می کنند تا به نوعی مسیر زندگی شان عوض شود. کشمکش میان برادر با برادر دیگر و پدرش و همچنین دردسرهایی که دروغهای پی در پی آن را موجب می شود اتفاقات داستانی طنز سریال را شکل می دهد. هدایت داستانی اثر نیز چیز غریبی نیست. تقریبا از همان راههای تجربه شده قبل حرکت می کند اما از درون همین مسیر نیز سعی می کند موقعیت های کمیک تازه ای بیافریند که قابلیت همراه کردن مخاطب را نیز دارد. نمایشی از تقابلهای سرمایه دار با فقیر و همچنین شیطنتهای تمام نشدنی پدر و پسری بلندپرواز همگی شکل دهنده اثری می شود که نام ها و نگاههای چک برگشتی را ندارد، اما به خوبی از دل ماجرایی ساده مروری کوتاه و شیرین می کند بالا و پایین زندگی آدمهای یک شهر را.
مسیر انحرافی
سریالی که ابتدا قرار بر پخشش در ایام نوروز بود و نهایتا جایش را به دست بالای دست داد، پس از پایان تعطیلات عید روی آنتن رفت و تقریبا صحه گذاشت بر این جابجایی. سریالی که در زمان تولید با توجه به خط و فضایی داستانی و تیم بازیگری اش به نظر از آثار شگفتی ساز سال نام برده می شد تقریبا در همان ابتدا، همه را ناامید کرد. اضافه بر تمامی موارد قبل سبقه ی کارگردانی با آثار خوب نیز تقریبا هیچ جای تردیدی باقی نمی گذاشت که مسیر انحرافی از آثار متفاوت امسال خواهد بود، اما آنچه در قسمتهای متوالی اثر می گذشت، تنها بی هدفی آزاردهنده ی شخصیتها و روابط اثری بود که در یک منطقه خیالی در حال شکل گرفتن بود. آدمهایی با سلائق و دیدگاههای متفاوت و البته از طبقه های اجتماعی مختلف دور هم گردآمدند و بنا بر هدف اثر در جزیره ای گم شده اند تا یکسری گفتگوهایی در باب اجتماع و اقتصاد را مطرح کنند، خواه اینکه چنین مکالماتی در همان قالب شهری نیز ممکن بود. البته به هیچ عنوان نمی شود منکر نیت سازندگان سریال و نویسنده اش زامیاد سعدوندیان در ارائه اثری در قالبی تازه برای بیان ناگفته های اجتماعی شد اما خب خلق تصویرهایی این چنین، راهکارها و شیوه های روایت متفاوتی دارد که نزدیکترین مورد ذهنی شاید همان برره خیالی باشد که توانست کلی حرفها و دغدغه های اجتماعی روز را به خوبی از درون زندگی آدمهایش بیرون بکشد.
حیرانی
سابقه آثار متفاوت کیوان علیمحمدی و امید بنکدار در سینما، کنجکاوی
فراوانی را برای تماشای اولین اثر تلویزیونی آنها برمی انگیخت. حیرانی نیز
تقریبا از همان قواعد فکری و تصویری آثار قبلی این دوکارگردان چیزی کم
نداشت. داستان نیز از مانور روی داستان زندگی چند خانواده شروع کرد. داستان
خانواده ای چهار نفره متشکل از پدر و مادر و خواهر و برادر و در سوی دیگر
پیرزنی که همراه مرد جوان به عنوان نوه اش پس از سالها به ایران بازگشتند.
ورود به داستان زندگی این دو دسته و آشکار کردن رازهای زندگی هر کدام در قالبی داستانی که کم کم به نمایش نشانه های ارتباط این دو خانواده و همچنین آشکار شدن هویت واقعی مرد جوان می انجامد مسیر داستانی سریالی را شکل داد که سعی کرد وجوه زیباشناسانه زندگی و در عین حال وجه همراه کننده اش را حفظ کند. طبیعتا یک سویه چنین ماجراهایی شخصیتهای منفی ای هستند که حضور بابک حمیدیان در این نقش با شرارت خاصی که در بازی اش جلوه گر بود به خوبی تعلیق داستانی را در اثر شکل داد. تجربه تازه این دو کارگردان در قالب سریال منتقدانی نیز داشت که عمدتا مربوط به قابها و تصویرهای انتخابی شان بود، چنانکه مرتضی پورصمدی فیلمبردار سریال در پاسخ کسانی که نمی توانند چنین شیوه تصویری را هضم کنند توصیه کرد که آنها همان آبگوشت و قورمه سبزی شان را بخورند و سریال های آبکی دیگر شبکه ها را ببیند. گذشته از مکالمات این چنین، حیرانی اثری با قابهای تصویری تازه و نو و کمتر تجربه شده بود که بهترین شکل مفهوم زیبای زندگی و عشق را ارائه می کرد و البته در کنارش داستانی داشت که قابلیت پیگیری توسط مخاطب را نیز دارا بود.
سهمی برای دوست
مسعود اطیابی که عمده آثار شناخته شده اش را فیلمهای کمدی تشکیل داده در
سهمی برای دوست نیز سراغ سریالی در این ژانر رفت. سریالی ویژه نوروز که
شاید به علت کثرت آثار در حال پخش در این ایام، طعم پخش بعد ایام عید را
چشید. داستان زندگی برادران بدشانس پس از دست بالای دست، در سهمی برای
دوست نیز سهم اصلی هدایت داستانی را شکل می داد. به نوعی سهم برادران
بدشانس در طراحیهای داستانی در ابتدای سال 91 بیشتر از هر زمان دیگری نیز
بود. سریالی که کمتر توجهی را به لحاظ رسانه ای برانگیخت، از آثار
غافلگیرکننده امسال بود. سهمی برای دوست روایتگر داستان دو برادر بیکار است
. سریال در قالبی طنز می زند به دل اجتماع و معضلی به نام بیکاری. از شعار
پرهیز می کند ، معلوم است که نگران شعور مخاطب است.
رعایت ظرافتهای خلق لحظات و موقعیتهای کمیک از دیگر نکات بارز سریال است که حتی در لحظاتی که انتظارش را نداریم ناگهان با دیالوگ و موقعیتی کمدی مواجه می شویم. روایت موازی از چالشهای پیش روی دو برادر در بدست آوردن جایگاه و آینده شغلی مناسب و در ضمن تضادهای از عدم تسلط بر مسئولیتهای بر عهده گرفته شده جدید مخصوصا برای اسماعیل که به یکباره در قالب کامیار ترابیان به شرکت کارگزاری وارد می شود همگی در پی ارائه طنزی شیرین ، روان و هدفدار است که انصافا هم در انجامش موفق بوده. بازیهای درخشان به نوعی از نکات بارز و غیرقابل چشم پوشی اثر است. علی سرابی به عنوان برادری که غفلتش او را به دام باند شرکتهای هرمی می اندازد و اشکان خطیبی که ریسک حضور در شرکت کارگزاری با نام جعلی را برای به دست آوردن جایگاه اجتماعی به جان می خرد، هر دو از شخصیتهای جذاب و تاثیرگذاری هستند که با بازیهای خوبشان شیرینی لحظات کمیک سریال را دو چندان می کنند.
راه طولانی
نام رضا کریمی، موفقیت سریال پیشین این کارگردان فاکتور هشت و گروه بازیگران راه طولانی، در راسش رضا کیانیان تقریبا جای شکی باقی نمی گذاشت که سریال یکی از موفقیترین آثار سال خواهد بود. داستان پدری که در برابر خواسته های ریز و درشت بچه ها نهایتا کم می آورد و تن به انجام کاری می دهد که زندگی اش را دستخوش اتفاقات ناگواری می کند. این خط کلی داستانی است که سعی می کند گذری عبرت آموز داشته باشد به بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و البته همه اینها را در بستری پرتعلیق مورد اشاره قرار دهد. شروع خوبی که همراه بود با بیان بسیاری از ناگفته های اجتماعی تقریبا در همان اوائل متوقف شد و پس از آن روندی سینوسی را طی کرد.
راه طولانی پس از آن شروع خوب و با باز شدن پدر خانواده به ماجرای قتل و زندان، با ریتم تند شروع کرد به آوار کردن مشکلات بر سر خانواده و تا توانست روغنش را بیشتر کرد تا عواقب کار دست مخاطب بیاید. مشکل پشت مشکل برای تک تک اعضای خانواده آنهم با ریتم تند تصویری، مسیر و هدفی بود که سریال با حرکت در آن اثر را در جاهایی به یک ضد داستان و حتی ضد واقعیت سوق داد. قبول که خانواده ای که تعادلش به هم خورد مشکلاتش از راه می رسد ولی با این شدت و سرعت ایجاد دگرگونی کمی بعید به نظر می رسید. کمی آشنایی بیشتر با اعضای خانواده ای که دوبه دو سمت خیر و شر حرکت می کنند، شاید مشکل عدم باورپذیری این لحظات را می کاست و البته اگر در راستای همان قسمتهای اولیه حرکت می کرد می توانست به خیلی از اهداف بزرگتری نیز دست پیدا کند.
مهمان ویژه
رضویان پس از سریال آیتمی نوروزش، در بازگشتی دوباره سراغ ساخت سریالی داستانی رفت و مهمان ویژه به کارگردانی اش روی آنتن رفت. دستی که به سر و روی پایتخت بکشیم می شود مهمان ویژه. از همان ریشه است و فقط شاخه و برگهایش عوض شده. از همان شیوه های عدم تفکیک میان موقعیتهای شهر کوچک و بزرگ توسط کاراکترهایش استفاده می کند و لحظات طنزش رو در گرو همین تضادها میخواهد شکل دهد که البته گاهی اعتدالش به هم می خورد و از خط بیرون می زند و آن را غیرقابل باورتر و پرنگ تر می کند. به دنبال ارائه طنزی است که باید گفت امتحان پس داده. مسیر انتخابی اش هم جواب داد و البته لحظه های کمیکش هم تا حدودی قانع کننده درآمد. از ذکر شباهتهای ساختاری نه خیلی محسوسش با پایتخت که بگذریم، کاراکتر علیرضا خمسه که کمی چاشنی بابا پنجعلی را نیز در خود دارد و نیز خانواده ای که به قصد تحصیل یکی از اعضایشان اینبار نه همیشگی ولی برای مدتی کوتاه از شهر خود جدا شده اند، دائما خاطرات پایتخت را برایمان زنده می کنند. نهایتا از آنجاییکه در زمینه تولیدات نمایشی معمولا هیچ دویی همانند یکش نشده مهمان جدید تلویزیون را خیلی ویژه نمی دانیم.
پشت کوه های بلند
همه جوره خودمان را آماده کره بودیم تا دستپخت تازه امرا... احمدجو دوباره خاطرات شیرین دیگری همچون روزی روزگاری برایمان آماده کند. اما بهره گیری از زمانی خیالی، حاکمان خیالی و البته کاراکترهای وام گرفته شده از روزی روزگاری هم موجب نشد تا طعم روایتی تازه و دلچسب را بچشیم. البته حال و هوا و ظرافتهای روزی روزگاری را دارد ولی خب حالا ما در گذر این سالها بیننده های حرفه ای تری شده ایم و سریع مقایسه می کنیم. سریال سعی می کند داستان خوشگذرانی های یک حاکم و همچنین دسیسه های آشکار و پنهان دست نشانده هایش در تصرف حکومت را در بستری کمیک و آمیخته با چاشنی لهجه های شیرین و کاراکترهایی منحصر به فرد تصویرگر باشد اما خب همه اینها از دل روایتی منسجم بیرون نمی آید تا تاثیرگذار و همراه کننده شود. تکیه کلامها و شیرین زبانیهای شخصیتهایش و روایتی طنازانه که هدفش یادآوری سنت ها و ریشه ها نیز هست بیشتر از همه، بوی ادای دین میدهد، ادای دینی برای فراموش نکردن آیین های از یادرفته ی این مرز و بوم. با وجود همه ی ایراداتی که به کار حین پخش وارد شد، سریال به سبب نوع داستان گویی اش که در این زمانه خیلی سخت فهم می آمد، به نظر این قابلیت را دارد که در سالهای آتی و در پخش دوباره ناگهان تبدیل به اثری جاودان و ماندگار شود.
خداحافظ بچه
پس از ساخت دو فیلم سینمایی و چند تله فیلم موفق، خیلی دور از انتظار نبود شنیدن خبر ساخت سریالی توسط منوچهر هادی. پس از چندین تله فیلم تحسین شده که البته بعضی از آنها تعداد دفعات پخشش از انگشتان یک دست نیز بیشتر بوده، سرانجام ساخت سریال ویژه ماه رمضان به او محول شد تا پس از کارگردانی چند اثر جدی اجتماعی سراغ کمدی اجتماعی هم برود. زن و مردی جوان ناامید از داشتن فرزند، نهایتا سراغ خطرناکترین کار ممکن و پیشه ی گذشته ی مردجوان یعنی دزدی می روند تا فرزند تازه متولد شده ی زن و شوهری ناراضی را به سرقت ببرند.
نقشه سرقت با تبحر مرد جوان به بهترین شکل به انجام می رسد، اما این اول راه است چرا که نشانی از خود در محل سرقت به جا می گذارند تا مشکلاتشان یکی پس از دیگری از راه برسد و هر بار لذت داشتن بچه به کامشان تلخ شود. وجه مشخص آثار هادی یعنی بازیهای کم نقص اینجا نیز حضوری پررنگ دارد که البته در خداحافظ بچه به نوعی سبب شده کمتر تعلیق های غیرمنطقی اش به چشم آید. نهایتا پس از تعقیب و گریزهای فراوان میان صاحبان واقعی و غیرواقعی بچه که به بازگرداندنش به صاحب واقعی اش نیز ختم می شود، زن و مرد جوان در ضمن پی بردن به اشتباه در دزدی، صاحب پنج فرزند می شوند. ورای روایتی که سعی می کند نگاهی به درست و غلط رفتارهای اجتماعی داشته باشد، با پایانی که سریال در نظر می گیرد، می شود دریافت که فاصله آدمها تا خوشبختی کمتر از آن چیزی است که فکر می کنند و لزوما برای رسیدن به آرامش دلیلی بر انتخاب راه سخت و بی نتیجه نیست. و این یعنی کلی از مشکلات به همین سادگی قابل حل است؟!
خانه اجاره ای
نیمه کاره ماندن سریال خانه اجاره ای اول به کارگردانی رامین ناصرنصیر که اثر آبرومندی نیز بود، در شروع دوباره به کارگردانی امتحان پس داده چون شاهد احمدلو رسید تا اینبار او با مجموعه ای از بازیگران معروف آثار طنز سریال شسته رفته تر تحویل مخاطب دهد. اما نتیجه کار در همان قسمتهای اول پخش نشان از اثری می داد تکراری که حداقل های یک اثر معمولی را ندارد. معمولا اصطلاحی رایج است میان اهالی فوتبال که یک مربی چنانچه از اواسط فصل عهده دار مربیگری تیمی شود، از آنجاییکه تیم را خودش نبسته، دچار مشکل می شود و نتایج خوبی نمی گیرد. حال چنین شرایطی به شکلی دیگر برای شاهد احمدلو در خانه اجاره ای افتاد و تم انتخابی پیشین و اثری که او در راسش بوده به یکی از آثار ناموفق سال علیرغم داشتن بازیگران حرفه ای این کار بدل شد. سریال نهایتا پایانی سرهم بندی شده و زودتر از موعد داشت تا بیشتر از این ضعفهایش به نقد کشیده نشود.
بیدارباش
احمد کاوری پس از فیلم نفوذی اینبار سعی کرد شانس خود را در قالب کارگردان یک سریال در حال و هوای جنگ و البته در قالبی طنز نیز بیازماید. سریالی که تقریبا از آثار موفق طنز در حوزه دفاع مقدس در سالهای اخیر از جمله لیلی با من است و اخراجی ها نیز کمک گرفته، روایتگر مردی جوان می شود که در راستای تسریع بخشیدن به ورودش به عالم سینما و به واسطه عملی دروغین همراه اهالی تئاتر محله عازم جبهه های جنگ می شود. اما ورود همراه با پشیمانی و ترسش در ابتدای راه کم کم واقعیتهایی از فضای جبهه و جنگ را نشان او می دهد تا در قالب رزمنده ای مخلص ایفاگر نقش ایثار در فضای جبهه باشد. در کنار نگاه هدف بیدارباش در ارائه اثری با درون مایه ی سلحشوریها و اخلاقیات آدمهای جنگ مراقب تاثیر و به هنگام بودن مجموعه ای از موقعیت های کمیک که شکل دهندگانش نیز بیشتر اعضای گروه تئاتری محله بودند نیز هست و به دقت میزان آن را در اثر کم و زیاد می کند. تا اثری را بیننده شاهد باشد که همزمان وجه حماسی و تاثیرگذار چنین آثاری را داراست.
تکیه بر باد
مجموعه ای که چند بار پخش آن به به تاخیر انداخته شده بود بالاخره امسال روی آنتن شبکه تهران رفت تا محمود معظمی که سابقه ی کارگردانی بسیاری از قسمتهای سریال شاید برای شما اتفاق بیفتد را داراست اینبار قصه ای واحد را در قالب قسمتهای بیشتر به تصویر بکشد. تحصیل زن جوانی شهرستانی در تهران و آشنایی اش با مرد ثروتمندی که شرکت داروسازی نیز دارد، او را وارد بازی انتقام جویانه ای از سوی مرد سرمایه دار می کند، بازی ای که ثروت طلبی زن جوان مسیر آن را هموارتر می کند. داستان پرتعلیق غفلتها و دسیسه ها در واقع عنصر اصلی و هدایت گر مجموعه ای می شود که قصد داشت در بطنش نتایج بسیاری از غفلتهای اجتماعی و انسانی را به تصویر درآورد. سریال با بهره گیری از ارکان یک اثر پرتعلیق و همین طور مشکلات گریبانگر نسل جوان تا حدودی توانست در جذب مخاطب موفق عمل کند. در عین حال حامل بسیاری از اشکالات ساختاری و داستانی نیز بود که علامت سوالهای فراوانی جلوی ذهن مخاطب قرار می داد. سریال البته برگ برنده های خوبی همچون مهدی فخیم زاده و فرامرز قریبیان در بخش بازیگری داشت که بخش پررنگی از عمر بازیگریشان در نقشهایی این چنین طی کرده اند.
دیوار
سیروس مقدم که در سالهای اخیر به طور معمول دو اثر را تحویل تلویزیون می دهد، پس از مجموعه چک برگشتی در ابتدای سال، به مناسبت هفته نیروی انتظامی سریالی پلیسی به نام دیوار را به نویسندگی سعید نعمت ا... کارگردانی کرد که ابعاد اکشن و هیجانی و میزان توجه اش به نیروی انتظامی بیشتر از پیش نیز بود. مردی مجرم که سالهای طولانی زندان را با انگیزه انتقام از شوهرخواهری سپری کرده که در نظرش عامل به زندان افتادنش است. حالا و پس از آزادی تمام تلاش خود را به خرج می دهد تا انتقامی سخت را از کسی بگیرد که البته سرهنگ نیروی انتظامی نیز هست. آمیختن دو وجه زندگی شخصی (متعصبانه)و انتقام جویانه مرد مجرم با هم و نمایشی از تلاشهای نیروی پلیس در مهار و دستگیری دوباره او به خوبی توانست اثری متعادل و در عین حال پرتعلیق را در قالب سریال دیوار به نمایش بگذارد. نشانه های همیشگی نوشته های سعید نعمت ا... کماکان در دیوار هم حضور پررنگی داشت، چنانکه تعادل ایجاد شده میان بخش حسی و اکشن نیز مدیون نگاهی است که فیلمنامه نویس سریال آنرا موجب می شود. سریال همچنانکه از حضور ضعفهای ساختاری بی بهره نبود، محسناتی نیز داشت که بازی دلچسب و باورپذیر مهدی سلطانی در نقش مرد مجرم از بارزترینش بود.
دزد و پلیس
گروه تولید کننده بسیاری از موفقترین آثار طنز سالهای اخیر، اینبار طنزی متفاوت را به کارگردانی سعید آقاخانی روی آنتن فرستاد. مهراب قاسمخانی به عنوان نویسنده اثر به همراه مشاوره برادرش پیمان قاسمخانی سراغ قشر پایین شهری جامعه رفتند تا داستان حضور یک پلیس مخفی در خانواده ای مرتبط با باند قاچاق مواد مخدر را در قالب داستانی طنز به تصویر درآورد. سازندگان اثر با الگوگیری از آثار پلیسی در بخش داستانی و تلفیق آن با لحظه های کمیکی که شخصیت پردازیهای درست آن را موجب شده بود، به خوبی اثری را شکل می دهند که توانایی نگهداری بیننده پای تلویزیون را دارد. تکرار حضور زوج بهنام تشکر و هومن برق نورد پس از سریال موفق ساختمان پزشکان در دزد و پلیس و البته در نقشهای متفاوت نسبت به اثر قبلی بازهم جواب داد و حضور این دو و تقابلشان از نقاط قوت اثر نیز شد. سریال در کنار بخش سرگرمی آفرینش که شیوه روایتش نیز چنین انتظاری را ایجاد می کند سعی می کند نگاهی تازه به آدمها و روابط انسانی نیز داشته باشد و انسان را تنها از جنبه معمول مورد توجه قرار ندهد.
راستش را بگو
کمتر سریالی بوده در سالهای اخیر که سعی کند صرفا روی موضوع دروغ تمرکز کرده و ابعاد مختلف عدم صداقت ریشه دوانده در زندگی امروزی را در بستری داستانی به تصویر در آورد و به نقد بکشد. شاید دلیل رجوع دیر به چنین موضوعی در زمان فعلی را بشود مرتبط با زمانی دانست که دروغ بیش از هر وقت دیگری شیوع پیدا کرده و میزان نقش آفرینی این کار ناپسند در امور روزمره زندگی به نقطه بحرانی نیز رسیده است. قدم اول تطهیر و پاک سازی و ریشه یابی را نیز محمد رضا آهنج با همراهی مصطفی رستگاری در مقام نویسنده و به واسطه سریال داستانی راستش را بگو برداشتند. حرکتی دیر هنگام اما تاثیرگذار از طریق دادن هشدار در مورد عواقب ناگوارش که در قدم اول بتواند تا حدودی راهگشا باشد. سریال زمینه های ورود به داستان را از ماجرای پایان نامه یک جوان در مورد روحیه ناخوش مسافران مترو و مردم شهر تهران آغاز می کند. حال اینکه یکی از مسئولین مترو او را در مسیر تازه تری برای ارشاد مردم در زمینه دروغ و عدم صداقت نیز قرار می دهد. مسیر تک نفره تبلیغ راستی کم کم به همراهی جوانان دیگر و تشکیل گروهی منجر می شود که بخش زیادی از زمان روزانه را این چنین سپری می کنند. هر چند بعدها با سوءاستفاده های صورت گرفته از سوی بعضی افراد گروه از هم می پاشد. سریال در ضمن به چالش کشیدن و ایجاد چرایی دروغ، سعی می کند گذشته و حال شخصیتها را مبنای تحلیل های امروزی خویش قرار دهد و البته در بیان تبلیغ گونش به شدت از شعار پرهیز کند. راستش را بگو نهایتا به سبب پرداختی تازه به موضوعی دینی و اجتماعی از آثار مهم و تاثیرگذار تلویزیون در سال گذشته بود.
یه تیکه زمین
پخش سریالهایی چون زیرتیغ، مثل هیچ کس و فرات که هر کدام به شکلی مشابه موضوع نفاق افتاده در چند خانواده را مورد اشاره قرار داده بودند و البته روایت داستان با نگاهی از منظری ثابت به خانواده های ایرانی در سریالهای یاد شده آشنایی ما را با شیوه و سلوک این خانواده ها و همچنین این شیوه روایت کامل کرده بود. یه تیکه زمین با نگاهی دوباره و نه خیلی تازه، باردیگر موضوع غفلت انسان و نفاق افتاده در چند خانواده را مورد توجه قرار داد تا منظر ثابتی که شروع و پایانش بر مخاطب آشکار و افت و خیزهای داستانی اش بر او معلوم، دوباره در قالب یه تیکه زمین به تصویر کشیده شود. گروه سازندگان سریالهای یاد شده اینبار نیز موضوع اتفاقات پس از غفلت یک انسان را محور روایت داستانی عبرت آموز قرار دادند تا پیامدهای ناگوار آن را به تصویر بکشند. نمی توان منکر تاثیر چنین آثاری بر یادآوری تصمیم گیریهای آدمها در لحظات مهم زندگی شد، چنانکه به واقع نیز پخش چند باره آن نیز هشداری است به انسان برای نگرشی دوباره در خود، اما کاش تجربه های تازه ما را به آشنایی با منظرهای تازه ای از این دسته از افراد رهنمون کند.
دختران حوا
اعتراف یک پرستار زن به عوض کردن مشخصات سه نوزاد در بدو تولد در بیمارستان پس از سالهای طولانی به همراه اتفاقات فراوان پس از این اعتراف، خط اصلی و منجر به شکل گیری سریالی به قلم زامیاد سعدوندیان و کارگردانی حسین سهیلی زاده به نام دختران حوا شد. طرح موضوع کشمکش ها و واکنش های نوزادان دیروز و جوانان امروز در قالبی داستانی و همچنین دست گذاشتن روی مشکلات اجتماعی و اخلاقی جوانان و طرح آن از طریق داستانی پرافت و خیز با ریتم تند به عنوان مشخصه ی آثار سالهای اخیر سهیلی زاده، مبنای آخرین سریال او نیز بود. موضوع بکر و دست نخورده در کنار عناصر مورد توجه سالهای اخیر در نزد مخاطب، اما چندان تاثیرگذار نبود و کمکی به همراه کنندگی اثر نکرد، چرا که سریال به علت عدم انسجام داستانی و روایتی غیرمتمرکز روی شخصیت ها کمتر توانست روی اهداف ابتدایی اش مانور دهد. نهایتا اثری که قبل از پخش امید فراوانی به آن می رفت، به یکی از آثار نه چندان موفق سال بدل شد.
میلیاردر
سریالی که ابتدا با نام شرکت در حال تولید بود ناگهان ساختش متوقف شد و با تغییر گروه سازندگان و به کارگردانی علیرضا امینی و متنی که زامیاد سعدوندیان بازنویسی اش را انجام داد دوباره از ابتدا تولیدش را آغاز کند. سریال تا حدودی قواعد معمولی که در سریال خانه اجاره ای توضیح داده شده بود را شکست و تولید اثری با کارگردان و نویسنده جدید جواب داد و میلیاردر به یکی از آثار موفق سال بدل شد. سریال نکته مثبت دیگری نیز در بخش نویسندگی داشت و زامیاد سعدوندیان پس از نویسندگی دو اثر تقریبا ناموفق مسیر انحرافی و دختران حوا، نشان داد خیلی بیراه گفته نشده که: تا سه نشه بازی نشه. سریال داستان مرد سرمایه داری است که برای سروسامان دادن به اوضاع اداری شرکت ساختمانی روبه ورشکستگی اش، که البته آنرا با خانواده همسرش نیز شریک است، به فکر استخدام نیروهایی جدید می افتد. نیرویی که در عین اداره امور شرکت، تا حدودی آنرا نیز از دست سوء استفاده های خانواده و فرزندانش که از اعضای اصلی اش هستند نجات دهد. استخدام و ورود فرد جدید که البته بسیار دقیق و صادق است و مقابله لحظه به لحظه اعضای خانواده در مقابل این شخص تازه وارد محور کلی سریالی است که در بستری طنز سعی می کند گوشه ای هنجارها و ناهنجاریهای اقتصادی را به تصویر درآورد. استفاده درست و بجا از موقعیت های کمیک در درون قصه ای پرکشش، و دقت فراوان روی شخصیت پردازیها، میلیاردر را به اثری کم نقص در حوزه طنز در سال اخیر بدل کرد.
یلدا
سازندگان سریال موفق مختارنامه اینبار در قالب اثری جمع وجور به نام یلدا داستانی اجتماعی مرتبط با ایام محرم و قیام عاشورا را به تصویر درآوردند. داوود و حسن میرباقری اینبار در قالبی امروزی روایتگر داستان آدمهای غفلت کرده شدند. پیرمردی شهرستانی که صاحب سرمایه فروانی نیز هست و تا سالها برگزار کننده ی تعزیه در ایام محرم بوده در وصیت نامه اش، تقسیم میراث را تنها پس از اجرای تعزیه توسط فرزندانش مجاز می داند. حال فرزندانی که هر کدام به سمتی رفته اند و درگیر مشغولیات روزمره از من واقعی شان دور شده اند، به نیت اجرای وصیت به زادگاهشان بازمی گردند، بازگشتی که البته توام با دعوا واختلاف بر سر اموال توسط عده ای از آنها نیز هست. مدد گرفتن از آیین تعزیه و قیام امام حسین برای روایت داستان تحول فرزندانی که راه را گم کرده اند. نمایش پررنگی از تقابل حقیقت طلبی جوانان با افکار ناپسند و سودجویانه ی بزرگترها و همینطور دست گذاشتن روی آرمانهای متعالی انسانی از نقاط بارز اثر بود. نقطه ضعف اثر نیز روایت ضعیف داستان تحول و عدم به ثمر نشستن اهداف متعالی اش بود.
زمانه
بازگشت دوباره حسن فتحی پس از در مسیر زاینده رود به تلویزیون با داستانی اجتماعی بر اساس آنچه اقبال عمومی نشان می داد را می توان بازگشتی موفقیت آمیز دانست. و البته آنرا به عنوان یکی از آثار مهم سال نیز قلمداد کرد. سال 91 را به نوعی می توان سال حقیقت طلبی جوانان نیز نامید. برخلاف سریال یلدا، اینجا اما با جوانان آرمان خواه و حقیقت جویی مواجهیم که البته خود در مسیر زندگی فراوان غفلت می کنند و در مسیری اشتباه گام برمی دارند. زمانه روایتی است از جوانانی سردرگم، در رفت و آمد میان حق و باطل که البته در مسیری تصمیم های خودخواسته و دروغهای پی در پی ،تاوانی سنگین را نیز می پردازند. زمانه داستان بزرگترها نیز هست، بزرگترهایی در نقش پوشاننده ی خطا، بزرگترهایی بازنده ی آزمونهایی زندگی و افرادی سرد و گرم چشیده با آرزوهایی محدود در مسیر زندگی. سریال با طراحی دقیق کاراکترهایش را مدام در معرض آزمونهای تلخ و شیرین زندگی قرار می دهد، حال اینکه حرکت در محدوده خودبینی درک دو سمت زندگی را از آنها سلب کرده. سازندگان سریال با درک زمانه ی خویش، اثری پرکشش و در عین حال منسجم را شکل داده اند که با وجود اشکالات ساختاری و داستانی این قابلیت را دارد که داستانش را کم نقص تعریف کند.
خاطرات مرد ناتمام
روایت داستانی در حال وهوای روزهای انقلاب به واسطه ی مرور داستان زندگی و احوالات یک خانواده در آن روزها نگاه محوری سریال خاطرات مرد ناتمام بود که سعی شده بود با کمی نوآوری نسبت به آثار معمول، بیشتر از همبستگی و همراهی مردم در آن روزها سخن به میان آورد. سریال به نوعی سعی کرد نمایشی باشد از همدلی و همراهی چند خانواده با رابطه فامیلی در مقابل فشارهایی که هربار در پی برهم زدن آرامش و انفصال آنها از هم است. در همین باب بیشتر تمرکز سریال روی گردهمایی های خانوادگی و بحث اجتماعی سیاسی آنروزها میان اعضای فامیل است. سریال هر چند خیلی در باب روایت قصه و موضوع موفق عمل نمی کند اما در انعکاس فضا و شرایط آنروزها سعی می کند چیزی کم نگذارد. نمایش صمیمیت و همراهی مردم و پشتیبانی شان از هم در مواقع سخت، حداقل یادآوری خوبی در باب شیوه و روش زندگی مردم در آن سالها بود.
کلاه پهلوی
امیدمان از سریال ضیاالدین دری سازنده اثر موفق کیف انگلیسی در همان قسمتهای اول و با توجه به نوع روایت اثر تقریبا کمرنگ شد. کلاه پهلوی تقریبا عکس آن چیزی شد که در حین ساخت فکر می کردیم. عدم روایت منسجم به همراه بازیهایی که کمتر به دل می نشیند تقریبا در همان قسمتهای ابتدایی این تفکر را ایجاد کرد که اثر پیش رو در آینده نیز به لحاظ داستانی پیشرفت محسوسی نخواهد کرد. البته حین نگارش این متن تقریبا و تنها نیمی از اثر روی آنتن رفته اما تا همین جا نیز چیزی ورای آنچه تصور می شد در حال شکل گیری است. سریال البته در باب تصویرسازی و نمایش فضاهای تاریخی آن زمان درست عمل می کند، اما مورد اشکال عدم تطبیق داستانی با فضاسازی صورت گرفته و همچنین روایت غیرمنسجمی است که از گیرایی لازم برخوردار نیست.
پلاک یک
پس از مجموعه ناموفق خانه اجاره ای که در رده آثاری با محوریت دغدغه های آپارتمان نشینی بود، پلاک یک نیز به لحاظ داستانی چیز تازه ای نداشت و اثر تازه مهدی مظلومی نیز در قالب طنز، اثری صرفا دارای مضمونهای تجربه شده و تکراری است. در سالهای ابتدایی شکل گیری چنین آثاری که از آن جمله می توان به زیرآسمان شهر اشاره کرد با مجموعه ای طرف بودیم که شیطنتهای ساکنان آپارتمان در بدترین حالت نیز شیرین بود و حاوی نکات تازه. اما چیزی که آثار آپارتمانی اخیر مشاهده می شود، عصبیتها و نفرتهای منجر به درگیریهایی میان اهالی آپارتمانهایی است که نه تنها از شیرینی معمول چنین آثاری برخوردار نیست که علاوه بر آن نمایشی است از لحظات غم انگیز رفتارهای نابجا و ناپسند افرادی که تمام فکر و ذکرشان را صرف دشمنی و مخالفت با یکدیگر می کنند.
سال 91 سریالهای دیگری چون سیر و سرکه، فراموشی، دختری به نام آهو، مرد نقره ای و راز پنهان و رویای گنجشکها نیز پخش شد که البته هیچ کدام آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفت و به لحاظ کیفی نیز آثار درخوری نبودند.