گروه بین الملل مشرق-- دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب گفتاری از فرهاد كلینی، كارشناس ارشد مسائل استراتریك دربارهی موضوع پیشنهاد مذاكرهی دولتمردان آمریكا به مسئولین جمهوری اسلامی را منتشر کرد.
اگر نگاهی اجمالی به نوع رویكرد دولتها در آمریكا دربارهی تعامل با ایران داشته باشیم، متوجه میشویم كه معمولاً شرایط عملگرایی در صحنهی بینالمللی و همچنین اوضاع داخلی آمریكا، آنها را وادار كرده تا تعریفی مقطعی از چگونگی بهكارگیری ایدهی مذاكره با ایران را مطرح كنند.
طبیعتاً تعریف آنها متأثر از اهداف جامع آمریكا در بخشهای مختلف و نوع نیاز و ارزیابی از موقعیتشان با توجه به تحولات و وقایع ژئوپلیتیكی بوده است. در این راستا محافل دولتی و غیر دولتی آمریكا بهصورت منظم و دورهای در حال افزایش تخمینهای خود و تعریف از گامهای خود در جهت منافع قدرت در آمریكا هستند.
ورود به حوزهی پاسیفیك
بنابراین پیشنهاد مذاكره از سوی دولتمردان آمریكا در این چند وقت اخیر را باید باتوجه به آخرین موضوعات اساسی راهبردی، ملاحظات استراتژیك، نوع رویكرد و نیز دیپلماسی چندلایه و چندوجهی آمریكاییها بررسی كرد. بهخوبی میدانیم كه اخیراً آمریكا تلاش میكند تا حوزهی نفود خود را از حوزهی آتلانتیك به حوزهی پاسیفیك تغییر دهد تا با توجه به این تغییر ژئوپلیتیكی، كماكان برتری خود را به دیگر قدرتهای آسیایی تحمیل كند. آمریكا با در نظر گرفتن این ملاحظات و نیز تغییرات قابل توجه در حوزههای انرژی و فناوری و نیز بازتعریف محیط امنیتی و نظامی، اولویتها و فوریتهای خود را برنامهریزی نموده است.
بحث تحریم ایران دیگر معطوف به موضوع هستهای نیست، بلكه تحریم به عنوان حذف ایران از بازار انرژی است. یعنی تحریم علیه ایران باید اعمال شود تا قیمت انرژی به نحوی تنظیم شود كه فناوری جدید آمریكا در حوزهی انرژیهای فسیلی، صرفهی اقتصادی داشته باشد
از این منظر آمریكاییها تلاش میكنند تا پیشنهاد مذاكره با ایران را در چارچوب تغییرات استراتژیك سیاست خارجی خود مشخص كرده و از آن بهرهبرداری كنند. بنابراین پیشنهاد مذاكره به عناون یك تاكتیك، بخشی از نقشهی راه آنها محسوب میشود. اما در عمل دولت آمریكا نتوانسته از ظرفیت حقیقی دیپلماسی برای رسیدن به یك تعامل سازنده استفاده نماید. نگاه ابزاری به نحوهی تعامل با ایران موجب شده تا تردیدهای اساسی در ادامهی دیوار بیاعتمادی بین طرفین بهوجود آید. دولت آمریكا باید درك كند كه این نگاه و اقدام برای ایجاد كاركرد تاكتیكی در حد جایگاه و استاندارد و موقعیت تأثیرگذار انقلاب اسلامی در حوزههای بینالمللی و حوزهی منطقهای نیست. چنین به نظر میرسد كه با توجه به عدم تغییر رفتار آمریكا، تلاش میشود تا با گامهای زیگزاگی و متناقض، عملاً محاسبات دیگر رقبای بینالمللی خود را مدیریت و با تغییرات استراتژیك خود منطبق سازد.
تغییر استراتژی انرژی آمریكا
اگر كمی دقت كنیم درمییابیم كه امروزه مفهوم امنیت انرژی در خاورمیانه در حال دگرگونی است. امنیت انرژی در گذشته برای آمریكا، معطوف به مدیریت و بهرهبرداری و تأمین انرژی بود اما با توجه به تغییر فناوری كه در آمریكا شكل گرفته و همچنین موفقیتهایی كه در حوزهی استخراج و بحث شنهای روان بهدست آوردهاند، نوع نیازمندی آنها به موضوع انرژی در خاورمیانه طی سالهای آتی دگرگون خواهد شد و به سمت یك بینیازی در سطح تأمین انرژی از خاورمیانه میرود.
نكتهی دیگر این است كه آمریكا میخواهد فروشنده و توزیعكنندهی جدید و متفاوتی در بازار باشد. به همین خاطر بحث تحریم ایران دیگر معطوف به موضوع هستهای نیست، بلكه تحریم به عنوان حذف ایران از بازار انرژی و حملهی نرم به منابع و مزیتهای ایران است. یعنی تحریم علیه ایران باید اعمال شود تا قیمت انرژی به نحوی تنظیم شود كه فناوری جدید آمریكا در حوزهی انرژیهای فسیلی، صرفهی اقتصادی داشته باشد. از طرفی بخشی از سیاست آمریكا در شرایط بعدی، كنترل دیگر رقبای جهانی خود از قبیل چین است و از طرفی نیز با تعریف جدید از جایگاه خود در استراتژی قیمت انرژی، بهدنبال مهار راهبرد روسیه در ادعای رهبری انرژی در جهان است.
بنابراین در آیندهای نزدیك مفهوم امنیت انرژی در خاورمیانه معطوف به جابهجایی رقباست. ما وقتی كه صحنه و پهنهی این شرایط را میبینیم باید نگاهی جامع داشته باشیم. بدون نگاه جامع به آمریكا نمیتوان یك شاخص و مؤلفه را به عنوان شاخص اصلی سیاست خارجی آمریكا در نظر گرفت.
مذاكره در چارچوب بهرهگیری ثانویه
البته برخی اوقات شخصیتهای آمریكایی در سمتگیری سیاست خارجی خود، یك نگاه آزمونوار نسبت به تعاملات دارند و معمولاً دولتمردان حاضر در صحنه را به فرصتسوزی در نحوهی تعاملات خود با ایران متهم كردهاند. چنین برداشت میشود كه هنوز هیأت حاكمهی آمریكا به یك جمعبندی كافی، مطمئن و پایدار و همراه با فرضهای ثابت نسبت به توان جمهوری اسلامی ایران نرسیده و تا زمانی كه آمریكا در كمند نظریهی «كنترل فرضیهی رقیب» حركت میكند، نمیتوان با اعتماد به ایدههای پیشنهادی نگاه كرد.
آمریكا هنوز از رویكرد تقابلی خارج نشده است و به دنبال رویكرد تعاملی نیست. آنها بارها در خصوص مذاكره با ایران، پیام ایران را دریافتهاند كه هرگونه پاسخ مثبت طرف ایرانی منوط به تغییر رفتار آنها است و نه تغییر مواضعشان.
بر اساس یك درك متناسب و كافی از رفتار است كه میزان خوشبینی و بدبینی نسبت به داشتن ایدهی مذاكره تعیین میشود. بر همین اساس هم بعضاً شاهد هستیم كه در خیلی از رسانهها و اتاقهای فكر و محافل تصمیمسازی آمریكایی، تلاش شده تا حیطهی مذاكره در چارچوب یك نوع بهرهگیری ثانویه معرفی شود؛ یعنی ارزش مذاكره نه معطوف به نتیجه، بلكه به عنوان یك ابزار بازدارندگی تعریف میشود. كماكان رفتار دستگاه سیاست خارجی آمریكا در عرصههای راهبردی و ژئوپلیتیكی با برخی از مواضع و اعلامیهها و یا برخی از نامههایی كه مقامات آمریكایی مطرح كردند، كاملاً متفاوت است و اینها در یك سمت و راستا نیستند.
این نوع خروجیهای متناقض در حوزهی رفتاری و در حوزهی اعلامی طبیعتاً طرف ایرانی را وادار به یك نوع احتیاطهای جدی خواهد كرد. اینكه رهبر معظم انقلاب موضوع میزان خوشبینی و امیدواری را در مذاكره با آمریكا اشاره كردند، ناشی از همین دوگانگی است.
چندضلعی بودن تصمیمسازی در آمریكا
از سوی دیگر، چندضلعی بودن تصمیمسازی در حاكمیت آمریكا به دلیل وجود اختیارات و نگاههای متفاوت در كنگره و ریاست جمهوری دربارهی ایران، باعث گردیده تا موانع متعددی را در عرصههای عملی بهوجود آورد. برای مثال مذاكرات اخیر آلماتی نشان داد كه آمریكا از یك صلاحیت و توان كافی برای سیاستهای رفع تحریمی حتی بهصورت محدود برخوردار نیست. آمریكاییها هنوز نمیتوانند به یك اجماع كافی و یا یك موضوع واحد، خارج از اثرگذاری عناصر ثالث -یعنی لابی صهیونیستی آیپك- برسند. آیپك با دخالتهایی كه در سیاستهای آمریكا در رابطه با ایران میكند، امكان اتخاذ مواضع مناسب و درخور جایگاه ایران را از جانب مدافعان منافع ملی آمریكا سلب میكند. بنابراین این مشكل، مشكل ایران نیست، مشكل حاكمیت آمریكا است.
در صورتی كه آمریكاییها بخواهند از «مذاكرات تاكتیكی» عبور كنند و وارد «مذاكرات قابل اطمینان» شوند، باید بتوانند كه رفتارشان را اصلاح و مرزبندی خود را با لابیهای مخرب مشخص كنند. اما اینكه در تبلیغات اعلام كنند مدافع مذاكره با ایران هستند و از سوی دیگر وامداری خود به لابی آیپك و رژیم صهیونیستی را اثبات كنند، نشان میدهد كه آمریكا در كوتاهمدت و با توجه به شرایط داخلی و بینالمللی مجبور است كه از مذاكره به عنوان یك ایدهی تاكتیكی و مصنوعی استفاده كند.
چرایی تعامل از نوع نزدیك
چنانچه اشاره شد آمریكاییها تلاش میكنند تا بهرهگیریهای متعددی از مذاكرات بهدست بیاورند. یعنی اهداف آمریكا از طرح پیشنهاد مذاكره، چندگانه و چندلایه است. یكی از اهداف آمریكاییها «تكامل تخمین» از میزان اراده و توان چانهزنی ایران است. باتوجه به چگونگی ارزیابیهایی كه توسط آمریكاییها و یا دیگر رقبا و عوامل تأثیرگذار به دستش میرسد را بهبود بخشد و نیز ضعف تخمینهای خود را در برخی از عرصهها كه دچار شك و تردید است، جبران نماید. به همین خاطر تعامل از نوع نزدیك را میپسندد تا بتواند به یك ارزیابی صحیح برسد و این موضوع را در مواقع مختلف دنبال كرده است.
یكی دیگر از اهداف عمدهی آنها اثرگذاری در حوزهی افكار عمومی ایران است. آمریكا رفتاری خصمانه را در محیط بینالمللی و منطقهای در برابر ایران سازمان داده اما سعی میكند در حوزهی اعلامی، مسالمتجویانه تبلیغ كند تا بتواند در قدرت و واكنش بازدارندگی ایران در برابر رویارویی نرم آمریكا تأخیر ایجاد كند. آنها به خوبی آثار و پیامدها را با استفاده از نظرسنجیهای مختلف پیگیری میكنند تا بتوانند یك شكاف نظری را سامان دهند و در حوزهی فریب افكار عمومی گام بردارند. امروز آمریكا اعلام میكند كه در موضوع هستهای خواهان دیپلماسی است اما از سوی دیگر و باتوجه به سفر چاك هگل، وزیر دفاع آمریكا به رژیم صهیونیستی و اعطای تسهیلات جدید نظامی آمریكا، عملاً خود را وارد یك نوع مشاركت در درگیری احتمالی میكند و رسماً نیز میگوید كه این یك پیام روشن به ایران است.
در اینجاست كه مشخص میشود آمریكا هنوز از رویكرد تقابلی خارج نشده است و به دنبال رویكرد تعاملی نیست. آنها بارها در خصوص مذاكره با ایران، پیام ایران را دریافتهاند كه هرگونه پاسخ مثبت طرف ایرانی منوط به تغییر رفتار آنها است و نه تغییر مواضعشان. این تغییر رفتار است كه میتواند تغییر شرایط و تغییرفضا را ایجاد كند. تنها در صورت ورود به این حوزه است كه میتواند امكانات یك مذاكرهی امیدواركننده را پدید آورد. منطق و منافع ملی به ما میآموزد تا زمانی كه این تغییر رفتار به معنای جدی و حقیقی خودش در آمریكا شكل نگیرد بحث مذاكره به عنوان یك تاكتیك آمریكایی محسوب خواهد شد.
اگر نگاهی اجمالی به نوع رویكرد دولتها در آمریكا دربارهی تعامل با ایران داشته باشیم، متوجه میشویم كه معمولاً شرایط عملگرایی در صحنهی بینالمللی و همچنین اوضاع داخلی آمریكا، آنها را وادار كرده تا تعریفی مقطعی از چگونگی بهكارگیری ایدهی مذاكره با ایران را مطرح كنند.
طبیعتاً تعریف آنها متأثر از اهداف جامع آمریكا در بخشهای مختلف و نوع نیاز و ارزیابی از موقعیتشان با توجه به تحولات و وقایع ژئوپلیتیكی بوده است. در این راستا محافل دولتی و غیر دولتی آمریكا بهصورت منظم و دورهای در حال افزایش تخمینهای خود و تعریف از گامهای خود در جهت منافع قدرت در آمریكا هستند.
ورود به حوزهی پاسیفیك
بنابراین پیشنهاد مذاكره از سوی دولتمردان آمریكا در این چند وقت اخیر را باید باتوجه به آخرین موضوعات اساسی راهبردی، ملاحظات استراتژیك، نوع رویكرد و نیز دیپلماسی چندلایه و چندوجهی آمریكاییها بررسی كرد. بهخوبی میدانیم كه اخیراً آمریكا تلاش میكند تا حوزهی نفود خود را از حوزهی آتلانتیك به حوزهی پاسیفیك تغییر دهد تا با توجه به این تغییر ژئوپلیتیكی، كماكان برتری خود را به دیگر قدرتهای آسیایی تحمیل كند. آمریكا با در نظر گرفتن این ملاحظات و نیز تغییرات قابل توجه در حوزههای انرژی و فناوری و نیز بازتعریف محیط امنیتی و نظامی، اولویتها و فوریتهای خود را برنامهریزی نموده است.
بحث تحریم ایران دیگر معطوف به موضوع هستهای نیست، بلكه تحریم به عنوان حذف ایران از بازار انرژی است. یعنی تحریم علیه ایران باید اعمال شود تا قیمت انرژی به نحوی تنظیم شود كه فناوری جدید آمریكا در حوزهی انرژیهای فسیلی، صرفهی اقتصادی داشته باشد
از این منظر آمریكاییها تلاش میكنند تا پیشنهاد مذاكره با ایران را در چارچوب تغییرات استراتژیك سیاست خارجی خود مشخص كرده و از آن بهرهبرداری كنند. بنابراین پیشنهاد مذاكره به عناون یك تاكتیك، بخشی از نقشهی راه آنها محسوب میشود. اما در عمل دولت آمریكا نتوانسته از ظرفیت حقیقی دیپلماسی برای رسیدن به یك تعامل سازنده استفاده نماید. نگاه ابزاری به نحوهی تعامل با ایران موجب شده تا تردیدهای اساسی در ادامهی دیوار بیاعتمادی بین طرفین بهوجود آید. دولت آمریكا باید درك كند كه این نگاه و اقدام برای ایجاد كاركرد تاكتیكی در حد جایگاه و استاندارد و موقعیت تأثیرگذار انقلاب اسلامی در حوزههای بینالمللی و حوزهی منطقهای نیست. چنین به نظر میرسد كه با توجه به عدم تغییر رفتار آمریكا، تلاش میشود تا با گامهای زیگزاگی و متناقض، عملاً محاسبات دیگر رقبای بینالمللی خود را مدیریت و با تغییرات استراتژیك خود منطبق سازد.
تغییر استراتژی انرژی آمریكا
اگر كمی دقت كنیم درمییابیم كه امروزه مفهوم امنیت انرژی در خاورمیانه در حال دگرگونی است. امنیت انرژی در گذشته برای آمریكا، معطوف به مدیریت و بهرهبرداری و تأمین انرژی بود اما با توجه به تغییر فناوری كه در آمریكا شكل گرفته و همچنین موفقیتهایی كه در حوزهی استخراج و بحث شنهای روان بهدست آوردهاند، نوع نیازمندی آنها به موضوع انرژی در خاورمیانه طی سالهای آتی دگرگون خواهد شد و به سمت یك بینیازی در سطح تأمین انرژی از خاورمیانه میرود.
نكتهی دیگر این است كه آمریكا میخواهد فروشنده و توزیعكنندهی جدید و متفاوتی در بازار باشد. به همین خاطر بحث تحریم ایران دیگر معطوف به موضوع هستهای نیست، بلكه تحریم به عنوان حذف ایران از بازار انرژی و حملهی نرم به منابع و مزیتهای ایران است. یعنی تحریم علیه ایران باید اعمال شود تا قیمت انرژی به نحوی تنظیم شود كه فناوری جدید آمریكا در حوزهی انرژیهای فسیلی، صرفهی اقتصادی داشته باشد. از طرفی بخشی از سیاست آمریكا در شرایط بعدی، كنترل دیگر رقبای جهانی خود از قبیل چین است و از طرفی نیز با تعریف جدید از جایگاه خود در استراتژی قیمت انرژی، بهدنبال مهار راهبرد روسیه در ادعای رهبری انرژی در جهان است.
بنابراین در آیندهای نزدیك مفهوم امنیت انرژی در خاورمیانه معطوف به جابهجایی رقباست. ما وقتی كه صحنه و پهنهی این شرایط را میبینیم باید نگاهی جامع داشته باشیم. بدون نگاه جامع به آمریكا نمیتوان یك شاخص و مؤلفه را به عنوان شاخص اصلی سیاست خارجی آمریكا در نظر گرفت.
مذاكره در چارچوب بهرهگیری ثانویه
البته برخی اوقات شخصیتهای آمریكایی در سمتگیری سیاست خارجی خود، یك نگاه آزمونوار نسبت به تعاملات دارند و معمولاً دولتمردان حاضر در صحنه را به فرصتسوزی در نحوهی تعاملات خود با ایران متهم كردهاند. چنین برداشت میشود كه هنوز هیأت حاكمهی آمریكا به یك جمعبندی كافی، مطمئن و پایدار و همراه با فرضهای ثابت نسبت به توان جمهوری اسلامی ایران نرسیده و تا زمانی كه آمریكا در كمند نظریهی «كنترل فرضیهی رقیب» حركت میكند، نمیتوان با اعتماد به ایدههای پیشنهادی نگاه كرد.
آمریكا هنوز از رویكرد تقابلی خارج نشده است و به دنبال رویكرد تعاملی نیست. آنها بارها در خصوص مذاكره با ایران، پیام ایران را دریافتهاند كه هرگونه پاسخ مثبت طرف ایرانی منوط به تغییر رفتار آنها است و نه تغییر مواضعشان.
بر اساس یك درك متناسب و كافی از رفتار است كه میزان خوشبینی و بدبینی نسبت به داشتن ایدهی مذاكره تعیین میشود. بر همین اساس هم بعضاً شاهد هستیم كه در خیلی از رسانهها و اتاقهای فكر و محافل تصمیمسازی آمریكایی، تلاش شده تا حیطهی مذاكره در چارچوب یك نوع بهرهگیری ثانویه معرفی شود؛ یعنی ارزش مذاكره نه معطوف به نتیجه، بلكه به عنوان یك ابزار بازدارندگی تعریف میشود. كماكان رفتار دستگاه سیاست خارجی آمریكا در عرصههای راهبردی و ژئوپلیتیكی با برخی از مواضع و اعلامیهها و یا برخی از نامههایی كه مقامات آمریكایی مطرح كردند، كاملاً متفاوت است و اینها در یك سمت و راستا نیستند.
این نوع خروجیهای متناقض در حوزهی رفتاری و در حوزهی اعلامی طبیعتاً طرف ایرانی را وادار به یك نوع احتیاطهای جدی خواهد كرد. اینكه رهبر معظم انقلاب موضوع میزان خوشبینی و امیدواری را در مذاكره با آمریكا اشاره كردند، ناشی از همین دوگانگی است.
چندضلعی بودن تصمیمسازی در آمریكا
از سوی دیگر، چندضلعی بودن تصمیمسازی در حاكمیت آمریكا به دلیل وجود اختیارات و نگاههای متفاوت در كنگره و ریاست جمهوری دربارهی ایران، باعث گردیده تا موانع متعددی را در عرصههای عملی بهوجود آورد. برای مثال مذاكرات اخیر آلماتی نشان داد كه آمریكا از یك صلاحیت و توان كافی برای سیاستهای رفع تحریمی حتی بهصورت محدود برخوردار نیست. آمریكاییها هنوز نمیتوانند به یك اجماع كافی و یا یك موضوع واحد، خارج از اثرگذاری عناصر ثالث -یعنی لابی صهیونیستی آیپك- برسند. آیپك با دخالتهایی كه در سیاستهای آمریكا در رابطه با ایران میكند، امكان اتخاذ مواضع مناسب و درخور جایگاه ایران را از جانب مدافعان منافع ملی آمریكا سلب میكند. بنابراین این مشكل، مشكل ایران نیست، مشكل حاكمیت آمریكا است.
در صورتی كه آمریكاییها بخواهند از «مذاكرات تاكتیكی» عبور كنند و وارد «مذاكرات قابل اطمینان» شوند، باید بتوانند كه رفتارشان را اصلاح و مرزبندی خود را با لابیهای مخرب مشخص كنند. اما اینكه در تبلیغات اعلام كنند مدافع مذاكره با ایران هستند و از سوی دیگر وامداری خود به لابی آیپك و رژیم صهیونیستی را اثبات كنند، نشان میدهد كه آمریكا در كوتاهمدت و با توجه به شرایط داخلی و بینالمللی مجبور است كه از مذاكره به عنوان یك ایدهی تاكتیكی و مصنوعی استفاده كند.
چرایی تعامل از نوع نزدیك
چنانچه اشاره شد آمریكاییها تلاش میكنند تا بهرهگیریهای متعددی از مذاكرات بهدست بیاورند. یعنی اهداف آمریكا از طرح پیشنهاد مذاكره، چندگانه و چندلایه است. یكی از اهداف آمریكاییها «تكامل تخمین» از میزان اراده و توان چانهزنی ایران است. باتوجه به چگونگی ارزیابیهایی كه توسط آمریكاییها و یا دیگر رقبا و عوامل تأثیرگذار به دستش میرسد را بهبود بخشد و نیز ضعف تخمینهای خود را در برخی از عرصهها كه دچار شك و تردید است، جبران نماید. به همین خاطر تعامل از نوع نزدیك را میپسندد تا بتواند به یك ارزیابی صحیح برسد و این موضوع را در مواقع مختلف دنبال كرده است.
یكی دیگر از اهداف عمدهی آنها اثرگذاری در حوزهی افكار عمومی ایران است. آمریكا رفتاری خصمانه را در محیط بینالمللی و منطقهای در برابر ایران سازمان داده اما سعی میكند در حوزهی اعلامی، مسالمتجویانه تبلیغ كند تا بتواند در قدرت و واكنش بازدارندگی ایران در برابر رویارویی نرم آمریكا تأخیر ایجاد كند. آنها به خوبی آثار و پیامدها را با استفاده از نظرسنجیهای مختلف پیگیری میكنند تا بتوانند یك شكاف نظری را سامان دهند و در حوزهی فریب افكار عمومی گام بردارند. امروز آمریكا اعلام میكند كه در موضوع هستهای خواهان دیپلماسی است اما از سوی دیگر و باتوجه به سفر چاك هگل، وزیر دفاع آمریكا به رژیم صهیونیستی و اعطای تسهیلات جدید نظامی آمریكا، عملاً خود را وارد یك نوع مشاركت در درگیری احتمالی میكند و رسماً نیز میگوید كه این یك پیام روشن به ایران است.
در اینجاست كه مشخص میشود آمریكا هنوز از رویكرد تقابلی خارج نشده است و به دنبال رویكرد تعاملی نیست. آنها بارها در خصوص مذاكره با ایران، پیام ایران را دریافتهاند كه هرگونه پاسخ مثبت طرف ایرانی منوط به تغییر رفتار آنها است و نه تغییر مواضعشان. این تغییر رفتار است كه میتواند تغییر شرایط و تغییرفضا را ایجاد كند. تنها در صورت ورود به این حوزه است كه میتواند امكانات یك مذاكرهی امیدواركننده را پدید آورد. منطق و منافع ملی به ما میآموزد تا زمانی كه این تغییر رفتار به معنای جدی و حقیقی خودش در آمریكا شكل نگیرد بحث مذاكره به عنوان یك تاكتیك آمریكایی محسوب خواهد شد.