موضوع تحول و ارتقا در علوم انساني وارداتي از جمله موضوعات مورد بحث در عرصه دانشگاه‌هاي کشور است که تاکنون نظرات گوناگون و متفاوتي پيرامون آن مطرح شده است.

به گزارش مشرق، «جوان» ابعاد مختلف اين موضوع را در گفت‌وگو با دکتر صادق کوشکي، عضو هيأت علمي‌دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي مورد بررسي قرار داده است.

*آقاي دکتر کوشکي! لطفاً در ابتدا بفرماييد که اساساً مشکل موجود در حوزه علوم انساني چيست که نيازمند تحول و ارتقا در رشته‌هاي آن هستيم؟
-مهم‌ترين مشکل علوم انساني که هم اکنون در دانشگاه‌هاي ايران تدريس مي‌شود، وارداتي بودن آن است. تقريباً در همه رشته‌ها آنچه ارائه مي‌شود هيچ نسبتي با جامعه ايراني، واقعيت‌‌ها و نيازهاي آن ندارد، به همين خاطر مطالبي که در رشته‌هاي علوم سياسي، جامعه‌شناسي، فلسفه، اقتصاد، روانشناسي و علوم تربيتي تدريس مي‌شود، مشکلات و نيازهاي جامعه ما را رفع نمي‌کند و نسبتي با مسائل ما ندارد و اين معضل چند مشکل ايجاد مي‌کند.
مشکل اول اين است که بود و نبودش فرقي نمي‌کند و بي‌خاصيت است و نکته بعدي اينکه ذهن کساني که در اين حوزه دانشجو مي‌شوند و تحصيل مي‌کنند عملاً گرايش پيدا مي‌کند به سمت ارزش‌هاي غربي و باعث مي‌شود که اين افراد ديگر نه تنها ايراني و اسلامي‌ فکر نکنند و حوزه منافع جامعه خود را تشخيص ندهند بلکه در بسياري از مواقع تبديل مي‌شوند به يک سرباز بي‌جيره و مواجب که مطابق آنچه غربي‌ها مايلند رفتار مي‌کنند و رفتار خود را هم علمي‌ مي‌دانند.
اين دانشجويان حوزه منافع غربي‌ها را به جاي حوزه منافع ملي خود تشخيص مي‌دهند و به همين خاطر به عنوان يک رفتار علمي‌ سعي مي‌کنند آنگونه عمل کنند که غربي‌ها مي‌خواهند، چون ذهن اين افراد با ارزش‌هاي غربي شکل گرفته و تربيت شده است.
به اين دليل علوم انساني که در اکثر رشته‌ها در دانشگاه‌هاي ما که حدود 80 سال از تأسيس دانشگاه در اين کشور مي‌گذرد، تدريس مي‌شود نه تنها مفيد نيست بلکه يا مضر به حال جامعه است يا در بهترين حالت خنثي است و هيچ تأثير مفيدي ندارد، به همين خاطر اين وضعيت قابل تداوم نيست.
از طرفي هر جامعه‌اي که بخواهد به رشد، پيشرفت و تکامل دست پيدا کند، پايه اين رشد، پيشرفت و تکامل علوم انساني بومي ‌آن جامعه است و طبيعتاً اگر بخواهيم جامعه خود را براساس ارزش‌هاي اسلامي ‌بازسازي کنيم و به سمت ساختن و برپايي يک تمدن ديني حرکت کنيم لازمه اجتناب ناپذير اين مسير آن است که مباني علوم انساني را از حوزه دروني پايه‌ريزي کنيم و بر اساس اعتقادات و فرهنگ ايراني- اسلامي‌خود علوم انساني بومي‌ توليد کنيم تا به پايه‌اي براي رشد و تکامل در همه عرصه‌هاي جامعه تبدل بشود.
پس از 30 سال که از پيروزي انقلاب اسلامي ‌مي‌گذرد به رغم همه تلاش‌هاي صورت گرفته از سوي ستاد عالي انقلاب فرهنگي که بعدها به شوراي عالي انقلاب فرهنگي تغيير نام يافت و تلاش‌هاي علمي ‌متفکران و پژوهشگران انقلابي در حوزه و دانشگاه براي اسلامي ‌و بومي‌کردن علوم انساني، هنوز خروجي مشخصي در اين زمينه به دست نيامده و توفيقي حاصل نشده است. به عنوان مثال به رغم فعاليت‌هاي صورت‌گرفته هنوز يک تئوري در زمينه جامعه‌شناسي اسلامي ‌وجود خارجي ندارد در حالي که دانشجويان و اساتيد ما با صدها تئوري در جامعه‌شناسي غربي مواجه هستند. علت اين عدم توفيق چه بوده است؟
اولين نکته اين است که تحول در علوم انساني به معناي دقيق کلمه و آغاز توليد علوم انساني بومي ‌تابع دستورالعمل و بخشنامه از بالا نيست، بلکه تابع احساس نياز دروني پژوهشگران، استادان و متفکران اين عرصه‌هاست. اگر پژوهشگران وانديشمندان حوزه علوم انساني در اين عرصه احساس نياز کنند، مسائل جامعه را بشناسند و بر اساس آن مسائل بخواهند راه حل پيدا کنند، ناگزيرند که به سراغ علوم انساني بومي ‌بروند، يعني علوم انساني که از مباني اسلامي‌و بومي‌ ما گرفته شده است.
اگر اين احساس نياز دروني به وجود نيايد با بخشنامه از طرف ستاد يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي و وزارتخانه علوم، هيچ تحول يا توليد علمي‌ صورت نمي‌گيرد.
نکته بعد اينکه آنچه ستاد عالي انقلاب فرهنگي عمل کرد يک تغيير حداقلي و روبنايي در حد توانايي‌هايي بود که در جامعه اول انقلاب وجود داشت. سعي شد برخي از اساتيدي که وابستگي آشکار به نظام پهلوي و گروهک‌ها داشتند پاکسازي شوند و تعداد معدودي از درس‌ها تحت عنوان دروس عمومي‌و معارف با توجه به بنيه علمي ‌آن مقطع، به مواد آموزشي دانشجويان اضافه شود.
اما امروز بضاعت علمي‌ جامعه ما متفاوت شده است در بسياري از عرصه‌ها به سمت توليد علوم انساني پيش رفته‌ايم و حداقل احساس نياز به وجود آمده است. در برخي موارد از احساس نياز عبور کرده‌ايم و گام‌هاي اوليه براي توليد علم و نظريه‌پردازي در حوزه علوم انساني بر اساس مباني اسلامي‌ برداشته شده است. در رشته‌هاي علوم سياسي، فلسفه و اقتصاد در مواردي نظريه‌پردازي آغاز شده است.
اين حرکت کم کم در حال شکل گرفتن است اما تا اينکه تبديل به يک گفتمان و پارادايم حاکم شود، زمان مي‌برد. 30 سال گذشته زمان زيادي براي تحول در علوم انساني نبوده است زيرا براي تحول در علم 30 سال خيلي کمي‌است و اين امر به تدريج اتفاق مي‌افتد، اما بايد سرعت، تلاش و دقت را بيشتر کرد تا مشکلات فعلي جامعه که بخش عمده‌اي از آن ناشي از نداشتن پايه‌هاي محکم در علوم انساني است به تدريج برطرف شود. توليد علوم انساني بومي‌ براساس پايه‌هاي اسلامي‌و ايراني مي‌تواند پايه و شالوده رشد بقيه علوم و ساير اجزاي جامعه قرار گيرد.

*شاخص‌هاي تغيير و تحول در علوم انساني چيست؟ چشم‌انداز علوم انساني مطلوب در رشته‌هاي گوناگون از نظر شما چيست؟
-اولين شاخص اين است که علوم انساني مطلوب جامعه ما بايد کاملاً مبتني بر چارچوب‌هاي اسلامي‌و ديني باشد. ما اين ادعا را داريم که دين اسلام کامل‌ترين برنامه‌اي است که از سوي خداوند براي هدايت و کمال انسان و جامعه انساني ارائه شده است. در اين برنامه، هم تعريفي جامع و دقيق از انسان ارائه شده و هم تعريف دقيقي از نيازهاي انسان و اينکه چگونه بايد اين نيازها برطرف شود. در دين اسلام راهکار ارائه شده و چارچوب‌هايي براي حرکت در مسير تکامل آمده است. بخش زيادي از دغدغه‌هاي علوم انساني را همين مسائل تشکيل مي‌دهد اگر ما بتوانيم نگاه کاربردي به دينمان داشته باشيم و نيازهاي جامعه را بتوانيم با استفاده از دين پاسخ بدهيم اين يک شاخص مهم براي علوم انساني مطلوب است.
دومين شاخص اين است که فرهنگ ايراني و خرده‌فرهنگ‌هاي ايراني در آن لحاظ شود يعني آن بخشي از فرهنگ‌هاي ايراني که تناقضي با مباني ديني ندارد بايد در طراحي علوم انساني بومي‌مدنظر قرار گيرد چرا که به ما کمک مي‌کند تا بتوانيم نيازهاي اجتماعي خود را با ارزش‌هاي ديني پاسخ دهيم.
ما در يک بستر تاريخي و جغرافيايي زندگي مي‌کنيم در حالي که دين اسلام فرامرزي و جهاني است براي همه انسان‌ها در همه دوران‌ها. اگر بخواهيم اسلام را دقيقاً پاسخگوي نيازهاي جامعه مان قرار دهيم بايد فرهنگ‌هاي بومي‌که تعارض با دين ندارند را به علوم انساني برخاسته از آن اضافه کنيم. فرهنگ بومي‌ و ايراني همراه با دين مي‌تواند پاسخگويي دين به نيازهاي انسان ايراني امروز را تسهيل کند تا دين به عنوان منبع اصلي علوم انساني بتواند نيازهاي جامعه را بهتر پاسخ بگويد.
سومين شاخص اين است که کاملاً کاربردي و معطوف به حل مشکلات جامعه باشد و در وهله بعد بتواند نيازهاي انسان جهاني را پاسخ بدهد. ما معتقديم اسلام براي همه انسان‌ها در همه اعصار و دوران‌ها در سراسر جهان است.

*شما از يکسو مي‌گوييد علوم انساني بايد بومي ‌باشد و از سويي معتقديد که اسلام ديني جهاني است. اين دو مقوله را چگونه با هم جمع مي‌کنيد؟
-اسلام مباني و محتوا را ارائه مي‌دهد اما شکل و قالب را فرهنگ‌هاي بومي‌مي‌سازند. اصول و مباني اسلام در قالب فرهنگ‌هاي مختلف قابل ارائه است. مثلاً اسلام لزوم ازدواج و تشکيل خانواده را به عنوان يک اصل در چارچوب ضوابط فقهي خاص مطرح مي‌کند اما براي تشکيل خانواده در چارچوب اين ضوابط فقهي بر اساس فرهنگ‌هايي که در ميان بيش از يک ميليارد مسلمان وجود دارد، صدها نمونه و الگوي تشکيل خانواده و ازدواج وجود دارد که جوهره همه اينها همان حکم الهي ازدواج است يا اينکه اسلام حدود حجاب و استاندارد آن را تعيين مي‌کند ولي در جوامع اسلامي‌بر اساس فرهنگ، جغرافيا و حتي شرايط آب و هوايي، زنان مسلمان متدين و متشرع، صدها مدل مختلف براي حجاب را انتخاب کرده‌اند که همه آنها تابع کليتي است که به نام حجاب از دين گرفته شده است اما در شکل، بسيار متنوع و متفاوت هستند.

*راهکارهاي عملي و پيشنهادي شما به عنوان يک استاد دانشگاه براي تحول معطوف به هدف در علوم انساني چيست؟
-اولين گام اين است که دانشجويان، اساتيد و پژوهشگران علوم انساني بر اين نکته واقف شوند که علوم انساني فعلي، حلال مشکلات جامعه غربي است و نمي‌تواند حلال مشکلات انسان مسلمان ايراني باشد و به همين خاطر آنان از راهکارهاي علوم انساني غربي براي حل مشکلات جامعه ايران استفاده نکنند. دومين گام اين است که اين انديشمندان سعي کنند مباني فرهنگ اسلامي‌و ايراني را بشناسند و بر اساس آن مبنا مشکلات جامعه ايران امروز را شناسايي کرده و برايش راه حل پيدا کنند. اين پروسه شناخت مشکل و يافتن راه حل بر اساس مباني ديني در واقع پروسه توليد علوم انساني مبتني بر ارزش‌هاي اسلامي‌ و بومي ‌است.

*در خصوص تحول و ارتقاي علوم انساني عملکرد وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟
-وزارت علوم صرفاً در حد اينکه مسائل اداري- مالي برخي دانشگاه‌ها را تا حدودي حل و فصل کند، کشش و توانايي بيشتري ندارد و نمي‌تواند در اين عرصه کاري کند زيرا نه بدنه کارشناسي قوي دارد و نه اصلاً چنين درکي در مديران آن وجود دارد.
در واقع هدف اصلي مديران وزارت علوم اين است که بودجه‌هاي ضروري دانشگاه‌ها را اگر شد تأمين کنند يا مساحت دانشگاه‌ها را اضافه کنند و ساير مباحث اداري و مالي. بنابراين مديران وزارت علوم در اندازه‌اي نيستند که براي علوم انساني و غير از آن برنامه‌ريزي کنند، حتي شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم آن توقعي که رهبر معظم انقلاب از آنها داشت و جايگاه شورا نيز ايجاب مي‌کند، وضعيت فعلي‌اش اصلاً در اين حد نيست که بتواند براي تحول در علوم انساني کاري بکند. مقام معظم رهبري بيش از 10 سال است که موضوع مهندسي فرهنگي را مطرح کرده‌اند اما هنوز از سوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي در اين باره گام ملموسي برداشته نشده است.
اکثريت اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي را شخصيت‌هاي حقوقي تشکيل مي‌دهند يعني افرادي که به عنوان مناصبشان عضو شورا هستند. بسياري از اين افراد از نظر علمي ‌و نظري در آن حد نيستند که در حوزه علوم انساني بتوانند گامي‌بردارند. همچنين اعضاي شورا چه حقوقي و چه حقيقي، به قدري اشتغالات متعدد دارند که عملاً حضورشان در شورا صرفا يک حضور اداري است.

*به نظر شما واقعاً در شوراي عالي انقلاب فرهنگي عزمي‌ براي تحول و ارتقاي علوم انساني وجود دارد و مثلاً مشکلي به عنوان کمبود وقت مانع اين کار است؟
-وقتي عضويت در شورا مشغله پانزدهم يا بيستم يک فردي باشد شما چه توقعي از آن داريد؟ آدمي‌که فرضاً يک‌بيستم يا براي شخصي مثل رئيس‌جمهور و ساير رؤساي قوا يک پنجاهم توجهش هم به شورا نباشد چه کار مؤثري را مي‌تواند ساماندهي کند؟

*پس متولي حکومتي موضوع تحول و ارتقا در علوم انساني و مهندسي فرهنگي چه نهادي است؟
-متولي حکومتي مهندسي فرهنگي و موضوع تحول و ارتقاي علوم انساني شوراي عالي انقلاب فرهنگي است اما لااقل وضع فعلي اين شورا اصلاً تناسبي با اين مأموريت مهم ندارد و بعيد مي‌دانم که اعضاي شورا درک درستي از اين مأموريت داشته باشند. مقام معظم رهبري به طور مشخص و رسمي، مهندسي فرهنگي را به عهده شوراي عالي انقلاب فرهنگي گذاشته‌اند. اگر مهندسي فرهنگي اتفاق بيفتد يک سياست‌گذاري کلان براي همه مسائل فرهنگي کشور خواهد بود که يکي از آنها مي‌تواند بومي‌سازي علوم انساني باشد.
بنده به عنوان يک فرد دانشگاهي اميدي ندارم که شوراي عالي انقلاب فرهنگي بتواند در زمينه علوم انساني کاري بکند.

*پس چه بايد کرد؟ چه کسي بايد اين کار را به سرانجام برساند؟
-قدم اول را بايد دانشجويان و دانشگاهيان بردارند و خودشان در زمينه علوم انساني شروع به توليد علم کنند.

*يک سري از دانشجويان و اساتيد، دغدغه‌اي براي تحول و ارتقا در علوم انساني ندارند، يکسري هم علوم انساني را نمي‌شناسند و مثلاً مهندس و دامپزشک هستند. يکسري هم که استاد و دانشجوي اين رشته‌ها هستند و ذهنشان بر اساس علوم انساني غربي شکل گرفته و کاري نمي‌توانند بکنند. منظور شما به طور مشخص چه کساني است؟
-اين وسط مي‌ماند بخشي از بدنه دانشجويان، استادان و انديشمندان علوم انساني که متدين هستند و ارزش‌هاي انقلاب را درک کرده‌اند که البته بخش معدودي از اهالي علوم انساني هستند. اين افراد بايد در اين زمينه پيشگام باشند و به تدريج نمونه خود را توليد و تکثير کنند. حوزه‌هاي علميه هم در اين دايره قرار دارند و آنها هم بايد در اين راه پيشگام باشند.
اين راه، راهي است که فعلاً ساخته نشده است و متوليان ساختن‌اش هم قدمي ‌برنداشته‌اند. اين راه بايد به تدريج ساخته شود تا رهرو پيدا کند. هر چقدر که مفيد بودن اين مسير يعني علوم انساني بومي ‌بيشتر ثابت شود رهرو بيشتري پيدا مي‌کند و جذابيت بيشتري مي‌يابد و فراگيرتر مي‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس