کد خبر 20271
تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۷

چگونه است در حالي که مردم جهان، خسته و ملول از غوغاي سرسام آور رسانه ها، به راستي تشنه شنيدن و ديدن حقايق جهان اسلام هستند و هرزمان عليرغم فتنه هاي بي شمار ساحران حاکم بر دنيا ، تمايل بيشتري نسبت به اين دين رهايي بخش نشان مي دهند ، اما اثري در اين باب از

مشرق - "...ان‌الحياة عقيده و جهاد. سخنم را با گفته‌اي از مولاحسين شهيد بزرگ خلق‌هاي خاورميانه آغاز مي‌کنم. من که يک مارکسيست-لنينيست هستم براي نخستين بار عدالت اجتماعي را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسياليسم رسيدم... از اسلام سخنم را آغاز کردم اسلام حقيقي در ايران همواره دين خود را به جنبش‌هاي رهايي‌بخش ايران پرداخته است...

زندگي مولاحسين نمودار زندگي کنوني ماست که جان بر کف براي خلق‌هاي محروم ميهن خود در اين دادگاه محاکمه مي‌شويم. او در اقليت بود و يزيد، بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ايستاد و شهيد شد هر چند يزيد گوشه‌اي از تاريخ را اشغال کرد ولي آن‌چه که در تداوم تاريخ تکرار شد راه مولا حسين و پايداري او بود، ‌نه حکومت يزيد. آن‌چه را خلق‌ها تکرار کردند و مي‌کنند راه مولا حسين است..."

اين بخشي از دفاعيات خسرو گلسرخي (از مبارزين دوران طاغوت) در بيدادگاههاي رژيم شاه است که عليرغم اعتقاد به مارکسيسم ، نمي تواند به حقانيت حماسه جاودان حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) در عاشوراي سال 61 هجري قمري اعتراف نکند و آن حماسه انکار ناپذير را الگو و الهام بخش مبارزات آزاديبخش طول تاريخ انقلابات بشريت نداند. اينچنين است که نام مبارک و مقدس حسين بن علي (ع) به عنوان سالار شهيدان و سرور آزادگان جهان بر تارک برگ برگ صفحات تاريخ ظلم ستيزي و عدالت خواهي مي درخشد.

تحسين و تعظيم در مقابل حماسه حسيني قرن هاست که مرزها و سرزمين ها را درنورديده و به قلب هاي تمامي انسان هاي مبارز و آزاده راه يافته است ، گويا که اين سخن حضرت حسين بن علي (ع) در دل و جان همه آنها نفوذ کرده بود که :"اگر دين نداريد ، آزاده باشيد"

چنين نفوذ عميقي موجب شد ، موتور محرک و مغز متفکر امروز هسته مرکزي غرب صهيوني ( با محوريت آمريکا ) که رويکردي بنيادگرايانه براي پايان تاريخ در پيش گرفته ، در مقابل جريان خيزش اسلامي ( با محوريت قيام کربلا) سر بلند نمايد.

انقلاب اسلامي ايران رويکردي اصول‌گرايانه ،متکي به سنّت شيعي و با توجه به آخرالزّمان و پايان تاريخ ارائه کرد ، به طوري که اين انقلاب را مقدمه ظهور مهدي موعود دانست و نسيم حيات بخشي بود که برپاکنندگانش ، پيش از آنکه شعار "رهبر ما خميني است" را سر دهند ، فرياد برمي آوردند که "نهضت ما حسيني است".

از همين رو عاشورا و حماسة پر شکوه آن از جمله بنيادهاي ترديد ناپذير اين نسيم حيات بخش شيعي بوده و هست. پديده‌اي که همواره رمز و راز نيروي پنهان و آشکار شيعيان و آزادي خواهان به شمار آمده. قدرت اين رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را هميشه در حيرت و شگفتي و سردرگمي فرو برده است. از همين رو، اين دشمنان، به ويژه کانون هاي جهان وطن صهيونيستي بر آنند تا با شبيه‌سازي و بهره‌گيري از آن واقعه، براي دنياي

پوشالي و خيالي خود، جلوه‌هاي مقدّس و آسماني بيافرينند.

به عمق نفوذ اين تفکر و شور حسيني در ميان ملت هاي استعمار زده و تحت ستم جهان را مي توان از عکس العمل و تقابل نظام جهاني سلطه با آن ، پي برد.

به همين دليل ، "فرانسيس فوکوياما" ، تئوريسين معتبر آمريکايي در سه کنفرانس جهاني تورنتو، واشينگتن و اورشليم، کتاب "پايان تاريخ" خود را ارائه کرد. اين کتاب براي تکميل نظريه "برخورد تمدّن‌ها" از "ساموئل هانتينگتون" به رشته تحرير درآمد. فوکوياما در کتاب خود ، مدّعي است که خرده تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي جزئي به دست فرهنگ غالب بلعيده شده و رسانه‌ها، دنيا را به سمت دهکدة واحد پيش مي‌برند و به ناچار دنيا درگير جنگي خانمان‌سوز خواهد شد. بنابراين، براي پيش‌گيري از اين جنگ بايد يک قدرت را به عنوان کدخدايي بپذيريم و در ادامه ثابت مي‌کند که بايستي اين کدخداي جهاني ، امريکا باشد. اما فوکوياما براي ارائه ادله بيشتر جهت اثبات نظريه خويش ، مي‌گويد:

"اين نبرد حتمي است، ولي برندة آن غرب نخواهد بود ."

او با اسناد و مدارک ثابت مي‌کند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شيعيان هستند. فوکوياما در کنفرانس اورشليم با عنوان «بازشناسي هويّت شيعه» مي‌گويد:

"شيعه، پرنده‌اي است که افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست. پرنده‌اي که دو بال دارد: يک بال سبز و يک بال سرخ."

او بال سبز اين پرنده را مهدويّت و عدالت خواهي و بال سرخ را شهادت‌طلبي ، معرفي مي‌کند که ريشه در کربلا دارد و شيعه را فنا ناپذير کرده است.

فوکوياما معتقد است شيعه بُعد سومي هم دارد که اهميّتش بسيار است. او مي‌گويد:

"اين پرنده، زرهي به نام ولايت پذيري به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان مي‌شود. شيعه، عنصري است که هر چه او را از بين مي‌برند، بيشتر مي‌شود."

وي جنگ عراق و ايران را مثال مي‌زند و مي‌گويد:

"اين‌ها فاو را تسخير کرده‌اند، مي‌روند کربلا را هم بگيرند و اين، يعني فتح قدس، اگر کربلا را بگيرند، اينجا را هم قطعاً مي‌گيرند."

او اين سخنان را در سال 1986 ميلادي برابر با 1365 شمسي ايراد کرد ، همان سالهايي که رزمندگان اسلام در عمليات کربلاي 5 مي رفتند که با فتح بصره ، راه کربلا را هموارتر گردانند. او براي دفع اين خطر پيشنهاد مي‌کند با امتياز دادن به ايران، جنگ را متوقّف سازند و يا غرب مستقيما وارد عمل شود که گويا پيشنهاد دوم مورد قبول سران آمريکا و اروپا قرار گرفت، چرا که در همان اواسط عمليات کربلاي 5 بود که ناوها و هواپيماهاي آمريکايي به طور مستقيم وارد جنگ ايران و عراق شدند.

فوکوياما، مهندسي معکوس را براي شيعه و مهندسي صحيح را براي خودشان طراحي مي‌کند و در سخنراني معروفش مي گويد:

"مهندسي معکوس براي شيعيان اين است که ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد. تا اين را خط نزنيد، نمي‌توانيد به ساحت قدسي کربلا و مهدويّت تجاوز کنيد... براي پيروزي بر يک ملّت بايد ميل مردم را تغيير داد... ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد، در گام بعد، شهادت طلبي اين‌ها را به رفاه‌طلبي تبديل کنيد. اگر اين دو تا را خط زديد، خود به خود انديشه‌هاي امام زماني از جامعة شيعه رخت بر مي‌بندد... بعد از آن شما بياييد براي غرب هم امام زمان و کربلا و ولي فقيه بتراشيد."

فوکوياما براي اين کار، تقويت مکتب اوانجليسم ( از جهت اعتقاد به آخرالزمان و منجي موعود) را پيشنهاد مي دهد. مکتبي که قدمتش به سالها پيش بر مي‌گشت. طرفداران اين مکتب معتقدند عيساي ناصري در آخرالزمان باز خواهد گشت و برهمه دنيا حکومت خواهد کرد. فوکوياما به صاحبان هاليوود توصيه مي‌کند در فيلم‌هايشان هر چه که شيعيان دربارة امام زمان مي گويند را بر شخصيّت عيساي ناصري تطبيق بدهند. بر اساس دستور فوکوياما، فيلم‌هايي بر اساس مدل «روايت فتح» شهيد سيد مرتضي آويني، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگيري مؤلّفه‌هاي احساسي برنامه‌هاي شهيد آويني، با همان تيپ‌ و همان ديالوگ‌ها که آويني‌ مي‌گفت.

اسناد و شواهد تاريخي نشان مي دهد که تئوري هاي امثال فرانسيس فوکوياما براي مهندسي صحيح افکار شيعي در تبليغات غربي از جمله به کار گرفتن انديشه هاي عاشوراي حسيني در آثار سينمايي هاليوود بخشي از طرح هاي توطئه گرانه غرب صليبي/صهيوني جهت سوء استفاده از باورهاي اسلامي بود.

از جمله اين آثار سينمايي مي توان به نمونه هاي زير اشاره داشت :

فيلم "نجات سرباز راين" ساخته استيون اسپيلبرگ با محتواي تجليل از مادر سه شهيد؛

فيلم "پرل هاربر" به کارگرداني مايکل بي با محتواي جنگ جنگ تا رفع فتنه‌ در عالم؛

فيلم "وقتي سرباز بوديم" ساخته رندال والاس با تئوري بازسازي کربلا و بر اساس الگوي عمليّات کربلاي 5

و فيلم "سقوط شاهين سياه" به کارگرداني ريدلي اسکات با انگيزه بازسازي صحنةکربلا ، برمبناي همين نظريه جلوي دوربين رفتند.

در تمامي اين فيلم‌ها، بر اساس نظرية فوکوياما، نيروهاي مثبت و قهرمان با الگو گرفتن از حضرت امام حسين(ع) و کربلا، يک طرف و سوي ديگر، جبهه شرارت با شکل و شمايلي از شمر و يزيد حضور دارند. شگفت آنکه حتي مدل و رنگ لباس هم بر اساس الگوي شيعي انتخاب شده است. لباس سربازان امريکايي، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است! آن هم به دليل تقدّس اين رنگ در آرمان‌هاي شيعي.

 

سرمداران غرب جديد در گام هاي ديگر مقابله با خيزش شيعي که ريشه در نهضت عاشوراي حسيني داشت ، به دنبال سست کردن عقايد و آموزه‌هاي شيعي به خصوص شهادت‌طلبي عاشورايي وانتظارخواهي مهدوي برآمدند.نوک پيکان اين حرکت (همچنانکه گفته شد) آرا و تئوري هاي فرانسيس فوکوياما نظريه پرداز و متفکر معروف آمريکايي ، درباره پايان تاريخ بود. دهها سايت و کانال ماهواره‌اي در اين باره فعاليت و شبهه‌پراکني نموده ، از پول و امکانات عربستان در تلاش براي يک جنگ سايبرناتيک استفاده کرده ، با خرج مسلمين، وهابيّت عربستاني را ترويج نموده و حتي به دنبال وهابي کردن عقايد شيعي به دست روشنفکران غرب‌زده‌ اقدام کردند. زير سؤال بردن زيارت، شهادت، شفاعت، مغايرت امامت با دموکراسي و تناقض زيارت جمکران با مدرنيسم را در گفته‌ها و نوشته‌هايشان مي‌توان ديد و در کنار اينها، از فيلم‌ها و بازي‌هاي کامپيوتري مخرب نمي‌توان گذشت که بي‌شمارند.

رويکرد دوم غرب جديد براي منزوي‌سازي اين حرکت شيعي و بي‌اعتبار کردن آن در جهان اسلام طراحي شد.

غرب جديد، در جهان کنوني اسلام ، چندين دستور کار براي انزواي خيزش شيعي در نظر گرفته است:

از يک سو با تيترکردن القاعده و ستاره ساختن از بن‌لادن و زرقاوي و نمايندگان تناوبي آنها، نه تنها در جستجوي بهانه‌اي براي تهاجم به جهان اسلام برآمده ، بلکه به دنبال خارج کردن پرچم مقاومت و خيزش از دست شيعه و سپردن به دست مبارزاني خيالي و پوشالي چون بن‌لادن است. آنها مي دانند اگر پرچم خيزش عليه غرب صهيونيست به دوش امام خميني و پيروان او باشد، جريان راستيني تداوم مي يابد که تا فتح قلّه‌هاي استکبار ادامه پيدا خواهد کرد. امّا غرب با باد کردن عروسک هايي همچون صدام و بن‌لادن ومانند آن براي طيف بنيادگراي مسلمان، به خوبي مي‌تواند آن را کنترل کرده و چهره‌اي مضحک، غيرانساني و غيرامروزي از اصول‌گرايي اسلامي در دنياي کنوني نمايش دهد و در گام بعد، شمشير آنها بر عليه تشيّع را از نيام مفتيان وهابي برکشد. صدور فتوا از سوي اين مفتيان براي قتل شيعيان از جملة اين تلاش‌ها بود.

اين توطئه غرب صهيوني از ديگر سو، حرکت شيعي که تنها حرکت ضدّ صهيونيسم به شمار مي آيد را در مقابل با اهل سنّت قرار داده و هلال شيعي را همچون غولي جلوه مي دهد که گويا در مقابل اهل سنّت قرار گرفته است!

چندي پيش توسط شوراي روابط خارجي آمريکا، همايشي به نام «بروز هلال شيعي و تأثيرات آن بر خاورميانه و سياست‌هاي آمريکا» برگزار گرديد که سخنرانان به طرح ديدگاه‌هاي خود درباره نفوذ تشيّع در کشورهاي خاورميانه و نقش ايران در اين ميان و سياست‌هاي آمريکا براي مواجهه با اين پديده پرداختند . از طرف ديگر در همان زمان، يونگي پريماکف، نخست‌وزير اسبق روسيه در آن سوي دنيا مجبور شد که در مؤسسه خيريه ملک فيصل ايجاد کمربند شيعي در منطقه را هشدار دهد! در فاصله اندکي همين سخنان از سوي پادشاه اردن و ساير سياسيون عرب تکرار شد. اثر چنين رسوباتي در جهان تسنن اين است که مثلاً حزب‌الله لبنان در33 روز اسرائيل را شکست مي‌دهد، امّا چندين ماه در درگيري‌هاي داخلي معطّل مي ماند؛ چون تبليغات مسموم رسانه هاي وابسته به کانون هاي صهيونيستي، حزب‌الله را ضدّ سنّي و منازعه او با اسراييل را قومي و مذهبي جلوه داده بود!

گام ديگر هجمه غرب صليبي / صهيوني اين بود که در پروژه‌اي به طور جدّي سعي کردند، اساساً شيعه را ايراني و تشيّع را مساوي اسلام مجوسي جلوه دهند و در اين باره، تلاش‌هاي بسيار زيادي صورت دادند.

 

از طرف ديگر غرب با بازگشت گسترده مردم دنيا به سوي معنويت رو به رو شده که در راس اين موضوع تمايل به اسلام ملاحظه مي شود ، پس به زعم زمامداران غربي مردم را بايد از اسلام ترساند و چهره‌اي خشن از اسلام و مسلمانان نشان داد. در واقع ساخت فيلم هايي چون "فتنه" از جمله ابزاري است که با آن نوعي بازدارندگي در مقابل اسلام را تجربه مي کنند. کاربرد ديگر اين گونه اقدامات ، تحريک ساکنين شرق نسبت به غرب است تا آنها نيز براي جنگ مذکور آماده شوند.

جرياني مثل القاعده که براساس اسناد و مدارک غير قابل انکار منتشر شده در خود کشورهاي اروپايي و آمريکايي ، دست‌پرورده غرب به شمار مي آيد ، اين امکان نمايش چهره ترسناک از اسلام را براي غرب فراهم آورده و انتظار دارند کاربرد اصلي اش يعني ايستادگي در برابر خيزش اسلامي شرق را رقم بزند .

نکته مهم در اين زمينه آگاهي غرب صهيوني از وقايع آينده است . آگاهي از آخر الزمان و نشانه‌هاي ظهور در جامعه ما موضوعي است که در غرب بسيار مورد مطالعه و مداقه قرار گرفته و غربي‌ها با استفاده از اين نشانه‌ها نحوه برخورد مطلوب با آينده را طراحي مي‌کنند. غرب خود را در برابر مجموعه‌اي به هم پيوسته از جريانات فرهنگي، سياسي مي‌بيند که در شرق جريان دارد و برآن است که به هر شکل و صورت ممکن با آن به مقابله برخيزد. از همين روست که ناگهان بيش از 2 هزار فرقه شبه مذهبي در غرب ظهور مي‌کند که در اصل براي مقابله با جرياني طراحي شده اند که نسيم آن از شرق شيعي وزيده و مي آيد که تاريخ در حال اضمحلال غرب را نابود سازد.

 

رويکرد سوم غرب جديد براي مقابله با شيعه در جهان مسيحي اتفاق مي افتد و آن، متشيّع ساختن مسيحيت است. جالب اينکه اين تفکر، وقتي با دنياي مسيحي مواجه مي‌شود، سعي دارد آموزه‌هاي شيعي را به نفع خود تغيير داده و مسيحيان را به شکل شيعيان بسيج کند. يکي از استادان و محققان ايراني پس از سفري پژوهشي به اروپا نقل مي کند:

"در کليسايي از يک کشور اروپايي ديدم که پدر روحاني چيزي مي‌خواند و مردم هم سينه مي‌زنند! وي در جواب گفت اين کار را از شيعيان اقتباس کرده است. اين عمل در چند کليساي ديگر نيز تقليد مي‌شد."

در فيلم "مصائب مسيح" که فيلمي کاتوليکي محسوب مي شود ، مشاهده مي کنيم از آموزه‌هايي مثل ثاراللّهي بودن، تبرک به خون ، اشک آسمان ومانند آن که ريشه در آموزه هاي شيعه دارد ، استفاده مي‌شود. جديدترين مورد در اين باب ، مستند شبکه abc بود از يک کمپ انجيلي تحت عنوان «بچه‌ها در آتش» که بچه‌هاي مسيحي را جهت شهادت‌طلبي براي ظهور مسيح آماده مي‌نمود.

در عرصه سياست و اقتصاد غرب جرياناتي وجود دارد که توليدات سينمايي کاملا با آن متفاوت مي نماياند. چراکه در برابر زايش تاريخ در شرق اقدامي چند وجهي بايستي صورت گيرد که نتيجه آن منجر به جنگي آخرالزماني موسوم به آرماگدون براي غرب گردد. چرا که غرب براي خروج از بن‌بست امروزين خود در عرصه هاي انديشه و فرهنگ بيش از هر مورد ، به يک جنگ نياز دارد و تماميت ماشين‌ اقتصادي ، سياسي و فرهنگي خود را براي شروع اين جنگ به کار گرفته است. براي دامن زدن به اين جنگ بايد همچون رويارويي جنگ‌هاي صليبي ، بار ديگر شرق در برابر غرب بايستد . ولي اين جنگ مقدماتي مي‌خواهد که هم اکنون غرب در حال زمينه سازي آن مقدمات به سر مي برد که تدارک لشکر فرهنگي ، ساخت آثار هنري و توليد فيلم هايي از قبيل "فتنه" از جمله مصاديق آن به حساب مي آيد.

چند سال پيش در امريکا کتابي با عنوان "A Plan to Divide and Desolate Theology " يا "طرح تفرقه و منزوي کردن دين" منتشر شده است. در بخشي از اين کتاب، مصاحبه اي از دکتر مايکل برانت (Michael Brant) به چاپ رسيده که وي در اين مصاحبه از اقدامات سازمان سيا براي مبارزه با تشيع پرده برداشته است. مايکل برانت از کارشناسان برجسته دفتر شيعه شناسي سازمان سيا و معاون باب وودواردز (Bob Woodwords) از مقامات سابق سيا بوده است.

براساس گفته هاي مايکل برانت، سازمان سيا 900 ميليون دلار براي سازماندهي جريان هاي تخريب و نابودي تشيع اختصاص داده بود. گفتني است اين سازمان در اقدامي هدفمند به فيلتر کردن مطالب بيان شده از سوي اين کارشناس سابق خود مبادرت کرد ، به طوري که يافتن مطالب مصاحبه وي در شبکه جهاني اينترنت که غرب مدعي جريان آزاد اطلاعات در آن است، بسيار دشوار مي نماياند و با جستجوهاي گسترده و سنجيده در اين خصوص تنها مي توان مطالبي را به صورت پراکنده يافت. بخشهايي از اين مصاحبه که از منابع مختلف در اينترنت جمع اوري شده به قرار ذيل است. مايکل برانت مي نويسد:

"... پروژه شيعه ستيزي در سازمان CIA با اختصاص 40 ميليون دلار آغاز شد. در گردهمايي بزرگ مقامات اين سازمان تصويب شد که براي مطالعه مذهب تشيع در اسلام و برنامه ريزي براي هدف قرار دادن آن، گروهي ويژه با عنوان دفترشيعه شناسي در اين سازمان آغاز به کار کند و براي شروع کار اين دفتر 40 ميليون دلار اختصاص يافت..."

دکتر مايکل برانت در بخش ديگري از اظهارات خود تصريح مي کند:

"...پيروزي انقلاب ايران در سال 1979 به منزله زمين لرزه اي در مسير تلاش هاي سازمانCIA بود که اين طرح بلند مدت اين سازمان که از سالها پيش آغاز شده بود و هدف نهايي آن تسلط برکشورهاي اسلامي بود را از هم پاشيد. غرب مي خواست بر جهان اسلام حاکميت پيدا کند و ارزشهاي مدنظر خود را بر اين کشورها تحميل نمايد. در ابتداي امر تصور مي شد که انقلاب ايران بخاطر سرکوبگري هاي شاه است. ظاهراً افراد و شخصيت هاي مذهبي و ديني ايران يعني علما از اين وضعيت به نفع خود بهره برداري مي کردند. با پيروزي انقلاب اسلامي، نفرت از غرب در کشورهاي مختلف از قبيل لبنان و پاکستان افزايش يافت و شيعه قوي تر شد. انقلاب سال 1979ضربه هاي اساسي به خط مشي مورد نظر امريکا براي حاکميت بر کشورهاي اسلامي وارد کرد. بعد از از ناکامي غرب در چند سال اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، براي کنترل اين انقلاب و رشد فزاينده بيداري اسلامي و گسترش دامنه نفرت از غرب و ظهور اثرات جوش و خروش انقلابي در شيعيان کشورهاي مختلف بويژه عراق، لبنان، کويت، بحرين و پاکستان، مقامات بلندپايه CIA دورهم جمع شدند. در سال 1983 کنفرانسي تشکيل شد که در آن مقامات بلندپايهCIA شرکت داشتند. در اين جلسات، نماينده دستگاه اطلاعات مخفي انگليس مشهور به "ام آي 6" (MI6) نيز حضور داشت زيرا انگليس تجربه زيادي در مطالعه برروي کشورهاي اسلامي دارد. در اين نشست ها بود که شرکت کنندگان به اين نتيجه رسيدند انقلاب ايران فقط نتيجه طبيعي سياست هاي شاه نبود بلکه واقعيتهاي پشت پرده ديگري نيز مطرح است که همان جايگاه مرجعيت شيعي و شهادت (امام) حسين است..."

مايکل برانت در بخش ديگري از اين گفتگو به اهميت موضوع عزاداري براي امام حسين (عليه السلام) و عاشورا در تعاليم شيعي پرداخته است.

به گفته اين مقام سابق سازمان سيا، عزاداراي براي امام حسين سبب مي شود احساسات شيعيان به شدت تحريک شود. او مي نويسد :

"...شيعيان گردهم جمع مي شوند تا ياد (امام) حسين را گرامي بدارند و به ياد واقعه کربلا باشند. در اين تجمع يک نفر درباره اين فاجعه سخنراني مي کند و چهره اي روشن از واقعه کربلا ارائه مي کند. در اين مراسم، همه مردم اعم از پير و جوان براي (امام) حسين و خاندان وي عزاداري و گريه مي کنند. سخنران اين مراسم و کساني که در اين مراسم حضور پيدا مي کنند، اهميت خاصي دارند و بايد به آنها توجه شود. بخاطر همين تجمع و سخنراني، احساسات شيعيان به گونه اي تحريک مي شود که آنها آماده دفاع از حق و راستيو قيام بر ضد ناراستي و بدي مي گردند حتي اگر اين اقدام به بهاي از دست رفتن زندگي شان تمام شود. بنابراين، بايد ميلياردها دلار هزينه شود تا نه تنها اين سخنرانان بلکه توده هاي شيعي ربوده شوند(!)..."

مايکل برانت در ادامه مي گويد که در اين راستا طرح هاي ذيل مطرح شد:

"...1) در وهله نخست بايد شيعياني که مادي‌گراتر هستند و عقايدشان ضعيف‌تر است، شناسايي شوند. اين افراد بايد کساني باشند که تاحدودي مشهور باشند و بتوان از آنها به عنوان منبع مورد رجوع استفاده کرد.از اين افرادبراي تأثيرگذاري در شيعيان استفاده مي شود.

2) شناسايي و حمايت از سخنران و نوحه سراياني که اطلاعات درستي درباره عاشورا و اسلام شيعي ندارند.

3) جستجو براي يافتن و شناسايي شيعياني که به کمکهاي مالي يا مادي نياز دارند و استفاده از آنها براي مبارزه با مذهب تشيع به منظور تضعيف پايه هاي تشيع و انداختن تقصير اين کار به گردن علما و مراجع شيعي.

4)ترويج شيوه هايي در عزاداري براي (امام) حسين که با عقايد واقعي شيعي منطبق نيست و ترويج شيوه هاي جديد عزاداري که برضد آموزه هاي شيعي است.

5) بايد عزاداري هاي شيعيان به گونه اي مطرح شود که تصور شود شيعيان افرادي جاهل و خشونت طلب هستند که مي خواهند ميان توده هاي مردم ناآرامي و هرج و مرج بوجود بياورند.

6) مبالغ هنگفتي براي حمايت از اين جريانها هزينه شود و از سخنران هايي حمايت شود که به گونه اي سخن مي گويند که شيعيان را افرادي غيرمنطقي جلوه مي دهند. با اين اقدامات، تشيع مبتني بر صورت مکتب فکري منطقي، به گونه اي مطرح مي شود که فاقد منطق و خرافاتي است. اين اقدامات سبب مي شود ميان شيعيان ناآرامي و هرج و مرج بوجود بيايد و شيعه از درون خالي شود.

7) در نهايت با اقدامي ضعيف به شيعيان حمله شود..."

 

به نظر مي آيد چنين برنامه و طرح منسجم و سيستماتيکي که صدها ميليون دلار برايش هزينه و سرمايه پيش بيني شده است (و چنين ميزان هزينه و سرمايه اي در مجموعه بودجه هاي محرمانه سازمان CIA بي سابقه مي نماياند) ، نشان از قدرت نفوذ و تاثير حماسه جاودان عاشوراي حسيني پس از گذشت قريب به 1400 سال در ميان توده ها و ملت هاي آزاديخواه و عدالت طلب دارد. و چنين نيروي عظيم معنوي که در اين حد و اندازه شگرف ، غرب صليبي / صهيوني را آشفته و هراسان ساخته است ، قطعا از مايه هاي فوق العاده و حيرت آوري براي قرار گرفتن در قاب تصوير و تاثير گذاري هنري را داراست. اگرچه قطعا هيچگاه هيچ قاب و چارچوب هنري نخواهد توانست ، عمق اين حماسه را به تصوير بکشد اما مي تواند حداقل جرعه اي از آن اقيانوس بي پايان عشق و ايثار را نمايش دهد.

در دوراني که بسياري از اسطوره هاي خيالي و جعلي برپرده سينما مي تواند ، ميليونها ذهن و فکر را مسحور خود گردانده و تفکرات مخرب صهيوني را به افکار عمومي دنيا ، القاء نمايد ، حتي تابش شعاعي هرچند باريک از حقيقت خورشيد تاريخ افروز بشريت که خونش در صحراي تفتيده کربلا به تمامي دشت هاي انسانيت جاري گشت ، مي تواند تمامي آن جادوهاي خيالي را بسوزاند و واقعيت را به چشمان نابيناي ره گم کردگان ، بنماياند.

اين تاثير را مي توان از نتيجه تلاش معدودي از فيلمسازان متعهد در قالب نمايش برخي فيلم ها و سريال هاي ديني و تاريخي در ديگر کشورها و سرزمين ها و شيفتگي مردم آن ديارها به بارقه هايي از حقايق الهي که در اين آثار نمايانده مي شوند ، دريافت.

 

پس چگونه است ، درحالي که حماسه سرور آزادگان و سالار شهيدان ، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) ، پس از گذر 1400 سال ، هر زمان شعله ورتر از قبل ، جان هاي شيفتگانش را مي سوزاند ،انقلابيون و مبارزان آزاديخواه را شگفت زده و مفتون خويش ساخته و سران و اذناب نيروهاي شيطاني را مضطرب و وحشت زده مي کند ، سينماي ما ايرانيان به عنوان ملتي که بيش از ساير ملل ، ادعاي پيروي از حسين بن علي (ع) دارد ، در هر جشن و سوگي ، به صحراي کربلا گريز مي زند و نام مبارک فرزند زهراي اطهر(س) در هر صبح و شام ، زينت بخش حرف و نقلش است ، در برابر چنين حقيقتي ، خاموش و ساکت مانده است؟

چگونه است در حالي که مردم جهان، خسته و ملول از غوغاي سرسام آور رسانه ها، به راستي تشنه شنيدن و ديدن حقايق جهان اسلام هستند و هرزمان عليرغم فتنه هاي بي شمار ساحران حاکم بر دنيا ، تمايل بيشتري نسبت به اين دين رهايي بخش نشان مي دهند ، اما اثري در اين باب از سوي فيلمسازان ايراني ارائه نمي شود؟

اگربنابر آن حديث معروف براين باور هستيم که حسين بن علي (ع) مصباح هدايت و سفينه نجات براي همه بشريت است ، بايستي اطمينان داشته باشيم که به خواست خدا ، بازگويي قيام و حماسه باشکوه کربلاي حسيني با هرزباني ازجمله تصوير ، تنها راه رساندن پيام عاشورا به مردم ستمديده همه سرزمين هاست که کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا

اگرچه ايمان داريم که خداوند خودش حافظ و نگاهدارنده و گسترش دهنده نهضت هاي الهي است .
 

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس