کد خبر 200226
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۵:۱۳

رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن، ولایتى را که بعضى از فقها مثل امام خمینى(ره) مطرح کرده‌اند، تحت تأثیر معناى عرفانى دانست و گفت: بیشترین معنایى که براى ولایت ذکر شده اولى در تصرف است.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، یکی از مباحث مهم و اساسی که در بحث حکومت اسلامی مطرح می‌شود بحث ولایت فقیه است. هر چند در این موضوع کارهای خوبی صورت گرفته اما همچنان بسیاری از احکام و مسائلی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم به بحث ولایت فقیه مربوط می‌شود به خوبی روشن و تبیین نشده است.

به همین جهت، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، بر آن شد تا متن سلسله دروس خارج ولایت فقیه را که توسط حجت‌الاسلام والمسلمین احمد عابدی در حوزه علمیه قم تدریس می‌‌شود، تقدیم مخاطبان گرامی کند که متن جلسه اول آن، از نظر می‌گذرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

متاسفانه در ایران با اینکه سی و چند سال از انقلاب گذشته هنوز هم بحث ولایت فقیه یک بحثی است که حدود و ضوابطش هنوز به طور کامل، روشن و مشخص نیست.

در کشورهای دیگر اصل اینکه کسی که در راس مملکت است ولایت دارد یک امر مسلم است.

حکم دادستان و بازپرس نمونه‌ای از ولایت غیر حاکم شرع است

ان‌شاء‌الله در همین بحث اگر خدا توفیق بدهد این را مطرح خواهم کرد که خود ما ولایت غیر حاکم شرع را در یک جاهایی پذیرفتیم و هیچ وقت هم در آن شک نکردیم، مثلا ولایت دادستان، یا بازپرس، اینها که قاضی نیستند اما در عین حال دادستان یک جاهایی حکم صادر می‌کند، مثل بازداشت موقت. دادستان که قاضی نیست چطور می‌تواند حکم صادر کند به بازرسی یک نفر؟

این همان بحث ولایت است. یعنی ما این ولایت را پذیرفتیم و حکمش را هم نافذ می‌دانیم. یا مثلا در کشورهای عربی، قاضیِ تحقیق دارند، قاضی تحقیق، قاضی فصل خصومت نیست. آن چیزی هم که در شرع آمده قاضی فصل خصومت است در حالی که قاضی تحقیق را قبول دارند که ولایت دارد.

ترتیب بحث ولایت فقیه

ترتیب بحث هم اینطور است که ابتدا بحثی را مطرح می‌کنم درباره اینکه اصلا حکومت دینی باید داشته باشیم یا خیر. و بعد از اینکه حکومت دینی را بحث کردیم بحث می‌کنیم که رئیس حکومت دینی چه کسی باید باشد، بعد از این هم بحث احکام ولایت را مطرح می‌کنیم.

ولایت یعنی چه

امروز ابتدا یک توضیح لغوی درباره کلمه ولایت عرض می‌کنیم.

اولا کلمه ولِیَ متعدی است، می‌گوییم ولیه الامر، یا ولی علیه. یعنی گاهی به نفس متعدی است و گاهی هم با حرف جر متعدی می‌شود. مصدر این کلمه می‌شود وَلایت. بعضی‌ها هم گفته‌اند که وِلایت اسم مصدر است.

وَلایت یعنی زعامت و اولی بودن به تصرف اما وِلایت یعنی امارت و سلطه.

فرض کنید در کشوری که یک نفر در آن حکومت می‌کند این را می‌گوییم وِلایت و عمل او را می‌گوییم وَلایت.

در بعضی کتاب‌های لغت، احتمال دخل و تصرف وجود دارد

کتابهای اصلی لغت، مال شیعه است اما در بعضی از این کتابها تحریف شده است مثل کتاب العین.

وقتی انسان کلمه ولایت را در کتابهای لغت نگاه می‌کند، بعضی از کتابهای لغت اولویت به تصرف را ذکر کرده‌اند و بعضی‌ها ذکر نکرده‌اند.

بعضی‌ها گفته‌اند که ولایت یعنی محبت. ولی احتمال اینکه اینها دخل و تصرف برخی‌ مخالفان باشد خیلی زیاد است. اقرب الموارد را که نگاه کنید بیشترین معنایی را که برای ولایت ذکر کرده است اولویت در تصرف است، ایشان ذیل ولایت توضیح می‌دهد که ولی، همان کلمه قدیسه در میان مسیحی‌هاست.

منظور از ولایت مورد بحث ما ولایت سیاسی است

ولایت یک مرتبه در عرفان مطرح می‌شود، یک مرتبه در علم کلام و یک مرتبه در علم اصول.

این ولایتی که محل بحث ماست ولایت سیاسی است، به عبارت دیگر ولایت در فقه سیاسی.

ولی بخاطر اینکه بعضی از فقها مثل امام خمینی ولایتی را که مطرح کرده‌اند تحت تأثیر معنای عرفانی بوده است، در کتابهای عرفان بحث از ولایت خیلی مفصل مطرح شده است؛

عرفا می‌گویند که سه جور ولایت داریم یکی ولایت خدا و یکی ولایت فرشتگان و یکی هم ولایت بشری و هر سه قسم یک مرتبه ولایت مطلقه است و یک مرتبه ولایت خاصه.

این شش قسم ولایت همه معنایش این است که هر کسی که سفر اول از چهار سفر را عبور کند، یعنی هر کسی که سفر من الخلق الی الحق را عبور کند،  کسی که سفر از خلق به حق را عبور کرد، به عبارت دیگر به مقام فناء و مقام بقاء بعد الفناء می‌رسد، به عبارت دیگر کسی که از تعینات خلقی بگذرد یعنی دیگر خودش را نبیند و صفات بشری نداشته باشد و بقای بالحق پیدا کند و مظهر اسما و صفات الهی واقع بشود، چنین کسی را می‌گویند ولی خدا.

نبوت ختم دارد ولی ولایت ندارد

این ولی خدا یک مرتبه دارای ولایت مطلقه است و یک مرتبه دارای ولایت خاصه. خود ولایت هیچ وقت تمام شدنی نیست، اما نبوت تمام شدنی است. نبوت جنبه خلقی است و ولایت جنبه حقی است. یعنی آن جنبه‌ای که کسی از خدای متعال چیزی را بتواند بگیرد این می‌شود ولایت؛ اینکه آنچه را که از خدا گرفته است بدهد به مردم این می‌شود نبوت.

نبوت ختم دارد ولی ولایت ختم ندارد. ختمش به این معنایی نیست که در ذهن ما می‌آید. اینکه امام زمان ختم ولایت است (از نظر عرفا عرض می‌کنم) معنی‌اش این نیست که بعد از امام زمان، کس دیگری نیست.

در عرفان ولایت یعنی قرب به خداوند

آقا محمد رضا قمشه‌ای در تعلیقات کتاب رسائل قیصری در صفحه 64 می‌فرماید که و لیس المراد بخاتم الاولیا من لا یکون بعده ولی فی الزمان. مقصود از خاتم الاولیا این نیست که ختم زمانی و اینکه بعدش دیگر کسی ولی نباشد. بل المراد ان یکون بعده اعلی مراتب ولایه و اقصی درجات قرب بحیث من یکون اقرب منه الی الله تعالی...، پس معنای ختم ولایت از نظر عرفا این است که مثلا می‌گوییم حضرت عیسی ختم ولایت است یعنی یک‌ مرتبه‌ای از قرف به خدا را عیسی علیه‌السلام دارد و این مرتبه فقط عیسی در آن هست.

ایرادی ندارد که بعد از عیسی علیه‌السلام کس دیگری هم باشد که به خدا هم نزدیکتر باشد و به او هم بگوییم ختم ولایت. مثلا اگر بخواهیم تشبیه معقول به محسوس کنیم، یک مرتبه کسی قربش به خداوند چهل درجه است این را می‌گوییم ختم ولایت.

هیچ اشکالی ندارد بعد از این آقا یک فرد دیگری بیاید و پنجاه درجه به خدا نزدیک باشد این را هم می‌گوییم ختم ولایت. یعنی قرب پنجاه درجه‌ای فقط مال این آقاست. بنابراین ولایتی را که عرفا می‌گویند معنی‌اش این است که قرب به خداوند، و این قرب به خداوند یعنی پایان سفر اول.

یک مرتبه می‌گوییم «الله ولی الذین آمنوا» یک مرتبه می‌گوییم که فرشتگان ولایت دارند، یک مرتبه هم می‌گوییم یک انسانی ولایت دارد بر کل عالم ماده. این اقسام ولایت در عرفان است.

در جلسه بعد ولایت در علم کلام را توضیح می‌دهم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس