در مدرسه عرفان و تصوف با طرح موضوع عشق؛ عقل و علم، تحقیر و بلکه تخطئه می شوند و نیز مرزبندی های عقیدتی نیز انکار شده و از غلیظ ترین نوع پلورالیسم عقیدتی دفاع می شود.

مشرق--- خرد ستیزی و علم گریزی از ویژگی های مدرسه عرفان مصطلح یونانی و صوفیانه  (و نه البته مدرسه عرفان قران و اهل بیت علیهم السلام) است. خرد ستیزی عرفان مصطلح گاه در ایجاد تقابل بین عقل و عشق و تحقیر عقل در برابر عشق جلوه گر می شود و گاه در ستایش از مستی و لایعقلی رخ می نماید. به عنوان نمونه برخی از ابیات حافظ  در تحقیر عقل چنین است:

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند  

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
خرد در زنده رود انداز و می نوش
به گلبانگ جوانان عراقی

در بیت زیر و دهها بیت دیگر از مستی ـ که در نقطه مقابل هوشیاری و عقل ورزی  است ـ  تجلیل می شود و  از پیمانه کشی که زایل کننده عقل است  ـ و البته در اینجا منظور شاعر مثلا حالت عشق و جذبه و محبت نسبت به خداوند است ـ  و ساقط کننده تکالیف شرعی و عرفی در نظر شاعر است، تجلیل می شود:   
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

و از همین رو است که حافظ  شراب  را ـ که به دلیل سکر آوری  و خاصیت آن در زایل کنندگی عقل که  در کلام نبوی صلی الله علیه و آله با عنوان ام الخبائث یاد شده چون منشاء هر شر و گناهی است ـ  به غایت می ستاید و می گوید:

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبلة العذارا

البته مقصود این نیست که حافظ  شراب انگوری را اراده کرده است بلکه مساله تحقیر عقل و هوشیاری در برابر مستی عشق و محبت در مدرسه و مکتب عرفان است که در ادامه به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.
حافظ همچنین در برخی از ابیات خود، لازمه و نتیجه عشق ورزی را  از کف رفتن دین و علم می داند:  
به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم
و در بیتی دیگر توصیه می کند که اگر قرار است وارد مدرسه عشق شوی باید از همه علوم نقلی و عقلی که به نوعی  با تعلیم و تعلم و قلم و کتاب  سر و کار دارد، کناره بگیری  که علم عشق با این علوم،  بیگانه و در تعارض است:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
و یا:
در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند

تحقیر عقل در برابر عشق در اشعار مولوی

مولوی نیز در بسیاری از اشعار و ابیات خود تقابل عقل و عشق را برجسته می کند و آن گاه  به ستایش از جنون و تحقیر عقل می پردازد:
نیست از عاشق کسی دیوانه تر
عقل  از سودای او کور است و کر
و خود را یک پارچه جنون و دیوانگی و لایعقلی  و عاشقی می داند:
ما جنون واحد لی فی الشجون
بل جنون فی جنون فی جنون
و در این مقام مراعات آداب (شرعی و عرفی و عقلی) را نیز منتفی می داند:
در چنین حالی مراعات ادب
خود نباشد ور بود باشد عجب
فرهنگ و فرزانگی نیز با همه بار مثبتی که در اذهان دارد، تحقیر و نفی و دور انداختنی  قلمداد می شود:
عاشقم من بر فن دیوانگی
سیرم از فرهنگ و از فرزانگی
چاره ای کو بهتر از دیوانگی
بگسلد صد لنگر از دیوانگی
زین خرد جاهل همی باید شدن
دست در دیوانگی باید زدن
و مولوی نیز مانند حافظ، در مرتبت عشق، علم و دانش را هم  رها کردنی  و دور ریختنی می داند:
من نخواهم عشوه دانش شنود
آزمودم چند خواهم آزمود
باید در همین جا برای عرفان دوستان تاکید کنم که  توجه دارم که  جناب حافظ و مولوی  منظورشان این است که ما به یک متاع بالاتری  یعنی عشق دست یافته ایم که  در برابر آن، عقل و فرهنگ و ادب و دانش و شریعت و .... ناچیز و حقیر به نظر می آیند و نه آن که به نفی کلی علم و خرد و شریعت قائل باشند چرا که در برخی  از ابیات و اشعارشان به تجلیل از این امور نیز پرداخته اند. پس منظور از ذکر این ابیات برای چیست؟ منظور  این است که سوگیری مدرسه عرفان و تصوف  را با مدرسه قران و اهل بیت در موضوع عشق و عقل و دانش و شریعت  مقایسه کرده و ببینیم آیا بین این دو  مدرسه چه نسبتی وجود دارد و آیا در مدرسه وحی نیز ما با پدیده ای به نام عشق مواجه هستیم که  خردورزی و دانش آموزی و رعایت احکام و آداب شرعی را تحت الشعاع خود قرار دهد و بر سالک است که در منزل عشق و محبت به  خداوند این امور را به  دور بریزد و از آنها کناره بگیرد؟   

ادامه بحث:

مولوی بعضا عقل را به جزوی و کلی تقسیم می کند و ضمن ستایش از عقل کلی عقل جزوی را رد می کند:
عقل جزوی عقل را بدنام کرد
کام دنیا مرد را ناکام کرد
و در جای دیگر توصیه می کند که باید در برابر وحی و نبوت  و پیشگاه حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله عقل را قربانی کرد:
عقل قربان کن به پیش مصطفی
حسبی الله گو که الله‌ام کفی

در ستایش از دیوانگی و هرزگی و بی دانشی!
ابو سعید ابوالخیر از دیگر سران عرفان و تصوف  نیز در رباعی های خود به تحقیر و تخطئه عقل و دانش  می پردازد و از عشق و مستی و دیوانگی و رندی و هرزه گردی ستایش می کند:
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت
عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت
 □
تا ولولهٔ عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا یک ورق از عشق تو از بر کردم
سیصد ورق از علم فراموشم شد
 □
 اندر طلب یار چو مردانه شدم
اول قدم از وجود بیگانه شدم
او علم نمی‌شنید لب بر بستم
او عقل نمی‌خرید دیوانه شدم
 □
عشقم دادی زاهل دردم کردی
از دانش و هوش و عقل فردم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
میخواره و رند و هرزه گردم کردی
 
شبستری نیز در منظومه عرفانی و صوفیانه اش با نام گلشن راز با افزودن وصف دور اندیش به عقل که ظاهرا منظورش استدلال  گروی  است، عقل را تحقیر می کند:   
کسی کو عقل دوراندیش دارد
بسی سرگشتگی در پیش دارد
ز دوراندیشی عقل فضولی
یکی شد فلسفی دیگر حلولی
خرد را نیست تاب نور آن روی
برو از بهر او چشم دگر جوی
دو چشم فلسفی چون بود احول
ز وحدت دیدن حق شد معطل
رها کن عقل را با حق همی باش
که تاب خور ندارد چشم خفاش

و نیز با اشاره به تقابل عشق و عقل می گوید:

چو عشق آمد چه جای عقل رعناست
که کار عشق بدمستی و غوغاست
در آن منزل که عشق آمد ستیزان
نباشد عقل آنجا جز گریزان

شبستری در ابیاتی دیگر، علاوه بر عقل به نفی دین و تقوا و ادراک (علم و معرفت) نیز می پردازد و از مستی ستایش می کند:
خوشا آن دم که ما بی‌خویش باشیم
غنی مطلق و درویش باشیم
نه دین نه عقل نه تقوی نه ادراک
فتاده مست و حیران بر سر خاک

عطار نیز در تقابل عقل و عشق، عقل را رفتنی و گریختنی می داند:  
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود

عقل، ابله مردکی است!
نعمت الله ولی نیز در ابیاتی برای دفاع از نظریه عرفانی وحدت وجود، به تخطئه حکم بدیهی عقل در باره کثرت و تعدد موجودات می پردازد و می گوید:
زيد و عمرو و بکر و خالد هر چهار  
       چهار باشد، نزد ما ايشان يکي است    
        عقـل اگر گويــد خــلاف اين سخن  
 حرف او مشنـو که ابله مردکي است
این شاعر می پذیرد که حکم عقل بر تعدد و تکثر موجودات است اما می گوید چون ما مثلا با مکاشفه به این نتیجه رسیده ایم که یک موجود در عالم بیش نیست، بنا بر این حکم عقل ابلهانه است و باید بدان اعتنایی نکرد.  

در مدرسه عرفان یونانی و تصوف علاوه بر تحقیر عقل در برابر  عشق، مذهب و ایمان و شریعت نیز  در میدان عشق  بلا موضوع می شوند و مرزبندی های عقیدتی نظیر کفر و ایمان، شرک و توحید و حق و باطل از میان می روند و به عبارت دیگر مثلا این پرسش لغوی است که کسی از عاشق بپرسد مسلمانی یا کافر؟ بت پرستی یا خداپرست؟ شیعه ای یا سنی؟  مومنی یا فاسق؟ و ...:   
ابوسعید ابوالخیر می گوید:
عاشق به یقین دان که مسلمان نبود
در مذهب عشق کفر و ایمان نبود

و حافظ می گوید:
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند

و عطار می گوید:
جهانی است عشقت چنان پر عجایب
که تسبیح و زنار می‌برنتابد
نه در کفر می‌آید و نه در ایمان
که اقرار و انکار می‌برنتابد

و شبستری می گوید:
به ترسازاده ده دل را به یک بار
مجرد شو ز هر اقرار و انکار

علاوه بر اشعار فوق موارد دیگری نیز از  دانش ستیزی اهل عرفان و تصوف منعکس شده است. دکتر قاسم غنی در کتاب تاریخ تصوف می نویسد: جنید بغدادی معتقد بود که: "خواندن و نوشتن سبب پراکندگی اندیشه صوفی است". عطار در تذکرة الاولیاء در شرح حال بشر حافی می نویسد: "نقل است که هفت قمطره (صندوق) از کتب حدیث داشت، همه را در زیر خاک دفن کرد و روایت نکرد". باز به نوشته دکتر غنی، شبلی می گفت: "کسی را سراغ دارم که وارد صوفیه نشد مگر این که جمیع دارایی خود را انفاق کرد و هفتاد صندوق کتاب را که خود نوشته و حفظ کرده و به چندین روایت درست کرده بود، در رودخانه دجله غرق کرد."  دکتر غنی می گوید این فرد خود شبلی بوده است. از کتاب اسرار التوحید ابو سعید ابوالخیر نیز نقل شده است که: "راس هذا الامر کبس المحابر و خرق الدفاتر و نسیان العلوم" یعنی آغاز عرفان و تصوف پنهان کردن دوات و پاره کردن کتب و دفاتر و فراموش کردن علوم و آموخته ها است.

جمع بندی مطلب تا به اینجا:


در مدرسه عرفان و تصوف با طرح موضوع عشق؛ عقل و علم، تحقیر و بلکه تخطئه می شوند و نیز مرزبندی های عقیدتی نیز انکار شده و از غلیظ ترین نوع پلورالیسم عقیدتی دفاع می شود. ما در این مقال در صدد پرداختن به موضوع پلورالیسم در عرفان نیستیم  بلکه صرفا به موضوع عقل و علم می پردازیم و موضع و سوگیری مدرسه قران و اهل بیت علیهم السلام را در باره عقل و علم توضیح داده و تفاوت آن را  با رویکرد و سوگیری عرفان و تصوف نشان می دهیم.
بحث را در جند بخش دنبال می کنیم:

الف: عدم حضور قابل اعتنای واژه عشق در فرهنگ دینی
واژه عشق و مشتقات آن در قران وجود نداشته و در روایات تشیع نیز تنها در چند مورد با بار معنایی مثبت استعمال شده و در مواردی هم با بار معنایی مذموم از آن یاد شده است. موارد استعمال واژه عشق و یا مشتقات آن با بار معنایی مثبت در احادیث و روایات به شرح زیر است:
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
"برترین مردم کسی است که عاشق عبادت و با آن دمساز و دوستدار قلبی آن، و با جسمش به جا آورنده آن باشد. در این صورت او روزگار خود را بدون توجه به سختی و راحتی آن به سر خواهد آورد."
و نیز فرمود:
"عشق بهشت به سلمان بيشتر از عشق سلمان به بهشت است."
امیر مؤمنان علیه السلام  روزى گذرشان به كربلا افتاد، فرمود: "اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند."
باید در اینجا یاد آور شد که روایاتی چون «من عشقنی عشقته ...» و یا «من عشق فعف ...» در منابع و مصادر روایی شیعه نبوده و تنها در برخی منابع روایی اهل سنت است که ظاهرا  از منابع و مقالات صوفیه به این منابع رسوخ کرده است.
و اما در روایات زیر واژه عشق با بار معنایی منفی استعمال شده است:
"راوی می گوید: از امام صادق عليه ‏السلام درباره عشق پرسيدم، فرمودند:  آن‏ها قلب‏هائي هستند كه از ذكر خداوند تهي گشته‏اند، پس خداوند آن‏ها را به محبت غير خود گرفتار كرده است."
 اميرالمؤمنين عليه ‏السلام در نهج البلاغه درباره عشق و عاشق فرموده‏اند:
 "آن کس که عاشق چیزی [یا فردی] می شود، ديده و فهمش را فرو پوشيده، و دلش را بيمار نموده، پس به ديده غير صحيح مي‏نگرد، و به گوشي ناشنوا مي‏شنود، شهوات عقلش را از ميان برده، و دنيا قلبش را ميرانده، و وجودش شيفته آن شده، پس بنده آن گشته است."
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
"با گرفتاران عشق مشورت نکنید، زیرا که برای آنان رأی صوابی نیست، دلهایشان آتش گرفته و خردهایشان سلب شده است."
آنچه از این روایات استفاده می شود این است که اگر چه کاربرد واژه عشق را به کلی نمی توان ممنوع دانست اما این مطلب نیز قابل انکار نیست که در منظومه معرفتی بر آمده از قران و اهل بیت علیهم السلام، این واژه و مشتقات آن بر خلاف آنچه در متون عرفانی و یا فلسفی دیده می شود، طنین چندانی نداشته و در مواردی نیز با مفهومی منفی و مذموم به کار رفته است. در قران و روایات اگر قرار بوده است از علاقه و محبت های ممدوح سخن بگویند مانند محبت بنده نسبت به معبود و محبت مؤمنان به خداوند و یا به اولیای خداوند از واژه حب و مشتقات آن استفاده شده است:
قران کریم: یحبهم و یحبونه
"خداوند آنان را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست می دارند."
امام صادق علیه السلام: هل الدین الا الحب
"آیا دین جز محبت ورزی [به خداوند و اولیای معصومین او] است."
وحتی آنجا که سخن از محبت شدید مومنان نسبت به خداوند است که در فرهنگ عرفان و صوفیه، مصداق بارز کاربرد واژه عشق است، به جای این واژه از تعبیر «اشد حبا» استفاده می شود:
والذین آمنوا اشد حبا لله
در یکی از مناجات های پانزده گانه امام سجاد علیه السلام با عنوان مناجات المحبین که مضمونی آکنده از محبت ورزی و اشتیاق نسبت به خداوند دارد، حتی یک بار از واژه عشق استفاده نشده و همه جا از مشتقات حب و یا در مواردی از ودّ و شوق و اشتیاق  استفاده شده است:
إِلَهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلاَوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلاً إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِمَّنِ ... أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَ مَحَبَّتِكَ وَ شَوَّقْتَهُ إِلَى لِقَائِكَ ‏...وَ فَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ وَ ... اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِمَّنْ ... قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ ... يَا مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقِينَ وَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْمُحِبِّينَ ‏أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ ...‏ وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّي إِيَّاكَ قَائِداً إِلَى رِضْوَانِكَ وَ شَوْقِي إِلَيْكَ ذَائِداً عَنْ عِصْيَانِكَ‏
آنچه می توان در باره عدم کاربرد رایج این واژه در زبان قران و روایات گفت این است که گویا واژه عشق به دلیل ریشه لغوی آن و برخی از اشتقاقات آن، ظرف مناسبی برای حمل مفاهیمی والا مثل محبت نسبت به خداوند و اولیای خداوند نیست.
بدیع الزمان فروزانفر در شرح مثنوی می نویسد: اطباء عشق را از امراض دماغ شبیه به مالیخولیا گرفته اند. از ارسطو در تعریف عشق نقل می کنند: هو عمی الحس عن ادراک عیوب المحبوب. ابن سینا می گوید: هذا مرض وسواسی شبیه بالمالیخولیا.
در لغت نامه دهخدا در توضیح واژه عشق آمده است: مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می شود، و گویند که آن ماخوذ از عَشَقه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند، چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند، همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند.
بدیهی است محبت به خداوند و محبت به اولیای معصوم و غیر معصوم او نه مرضی وسواسی است و نه موجب خشک شدن و زرد شدن جسم و روح محب می شود. در هر صورت شاید بتوان این امر را دلیل بی اعتنایی آیات و روایات (به جز چند روایت ذکر شده) به این واژه دانست.

ب: تکریم عقل در آیات و روایت به بالاترین درجه


از منظر قران و اهل بیت علیهم السلام عقل بالاترین شرافت را داشته و حاوی همه فضایل و خوبی ها از جمله محبت ورزی نسبت خداوند و  محبوب ازلی و اولیای او است و  نیز عقل هر جا که جای جانفشانی در راه محبوب و خداوند باشد، بدان توصیه می کند و از صفاتی چون ترس و دنیا دوستی  مبرا است. به عنوان مثال این غلط است که بگوییم امام حسین علیه السلام به فرمان عشق پا در  سرزمین کرب و بلا گذاشت و نه با حکم عقل، چرا که در ماهیت عقل، عنصر فداکاری و جانفشانی نیز  وجود دارد. به تعبیر دیگر در منطق قران و اهل بیت، هیچ بعدی از ابعاد وجودی انسان برتر از عقل قلمداد نشده است و به هیچ عنصری برتر از عقل در روح انسانی اشاره نشده است تا عقل در مقایسه با او تحقیر شود.
قران کریم ضمن توصیه های مکرر به خردورزی و استفاده از عقل با تعابیری چون افلایعقلون و با ستایش از خردمندان با تعابیری چون اولوا الالباب و اولی النهی، آنانی را که از خردورزی استنکاف می کنند، موجوداتی پلید می داند:
و یجعل الرّجس علی الّذین لا یعقلون یعنی خداوند پلیدی را بر آنان که از خردورزی استکاف می کنند، قرار خواهد داد.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
"خدا به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است، زيرا خوابيدن عاقل از شب بيدارى جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است و خدا پيغمبر و رسول را جز براى تكميل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را كامل نكند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و آنچه پيغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدين بالاتر است و تا بنده‏اى واجبات را به عقل خود در نيابد آنها رإ انجام نداده است. همه عابدان در فضيلت عبادتشان به پاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند كه درباره ايشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز مى‏گيرند."
امام صادق علیه السلام فرمود:    
  "خداى عزوجل عقل را از نور خويش و از طرف راست عرش آفريد و آن اولین مخلوق از روحانيين است. پس بدو فرمود: پس رو، او پس رفت. سپس فرمود: پيش آى پيش آمد. خداى تبارك و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفريدم و بر تمام آفريدگانم شرافت بخشيدم ."
امام کاظم علیه السلام فرمود:
"اى هشام! همانا خداى متعال به واسطه عقل حجت را براى مردم تمام كرده و پيغمبران را به وسيله بيان يارى كرده و به سبب برهان ها بر ربوبيت خويش دلالت شان نموده... اى هشام سپس خداوند از صاحبان عقل به نيكوترين وجه ياد نموده و ايشان را بهترين زيور آراسته و فرموده: خدا به هر كه خواهد حكمت دهد و هر كه حكمت گيرد خير بسيار گرفته است و جز صاحبان عقل در نيابند...اى هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان، حجت آشكار رسولان و پيغمبران و امامانند و حجت پنهان عقل مردم است...اى هشام امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمود: خدا با چيزى بهتر از عقل پرستش نشود."
  بر اساس روایتی از امام رضا علیه السلام با عقل است که پیام آوران راستین از دروغین تشخیص داده می شوند و این بدان معنا است که مکاتب و مذاهب باطل و دروغین باید به تحقیر و تخطئه عقل  و یا ایجاد واژگونی و تحریف در معنای آن بپردازند تا بتوانند در برابر حق و حقیقت طرفی ببندند. زیرا تا وقتی که انسانها به حکم روشن عقلشان گردن می نهند، خطا و انحراف نمی تواند ظهور و  بروز پیدا کند.
این که جناب مولوی می گوید:
عقل قربان کن به پیش مصطفی
حسبی الله گو که الله‌ام کفی
نشان از بیگانگی او با فرهنگ قرانی و نبوی و اهل بیت علیهم السلام دارد. در این فرهنگ، عقل حجت باطنی در کنار حجت ظاهری است و اگر عقل قربانی شود جایی برای حضور حجت ظاهری که انبیاء و اولیای معصوم الهی است، نمی ماند. البته ممکن است گفته شود منظور مولوی استدلال های فلسفی و ان قلت های بی جهت در برابر نبوت و پیامبر است اما باید دانست که در هر صورت به استدلال های غلط فلسفی و  اندیشه ورزی باطل در برابر وحی، عقل و تعقل گفته نمی شود تا لازم باشد که بگوییم باید عقل را قربانی کرد. اگر قرار است چیزی تخطئه شود، این فلسفه و شبه عقل و استدلالهای غلط  فلسفی است و نه عقل و عقلانیت و هر گونه استدلال و مطلقا گفته شود:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
باید به این نکته نیز اشاره نمود که همه مراتب عقل ـ از پایین ترین مرتبه آن که انسان را از حالت سفاهت و جنون و عقب ماندگی ذهنی خارج می کند و بر اساس قواعد  فقهی چنین انسانی  مخاطب تکالیف الهی است و محجور و ممنوع المعامله نیست تا بالاترین مراتب آن که عقل به اندیشه و تعقل در باب معرفت الله و آثار صنع و حکمت و تدبیر خداوند می پردازد و تا مرحله ای که به خالق عظیم و رحیم و عطوف و جمیل و غفور پس از معرفت، محبت می ورزد ـ مورد تکریم و تعظیم خداوند است. بنا بر این تعابیری چون عقل جزئی و عقل دور اندیش و عقل معاش و عقل ابزاری نمی تواند دستمایه تحقیر عقل باشد و فی المثل اگر در موردی، انسانی در اندیشه و تفکرش به خطا رود و مثلا ابزاری مخرب بسازد ـ مانند آنچه در ارتباط با انسان و دنیای مدرن شاهد آنیم ـ  در واقع باید دانست که در اینجا چنین انسانی از مدار و طور عقل خارج شده است و نباید محصول او را نتیجه تعقل او دانست.   
 
ج: توصیه به علم آموزی از گهواره تا گور

مدرسه قران و اهل بیت علیهم السلام بر خلاف مدرسه عرفان و تصوف یونانی ـ که مع الاسف نام اسلامی بر خویش نهاده است ـ  بزرگترین منادی دانایی و علم ورزی است و هر کس اندک آشنایی با آیات و روایات داشته باشد، این موضوع را در می یابد. و اساسا با علم و عقل است که انسانیت انسان نمود می یابد و تفاوت انسان و حیوان مشخص می شود. انبیای الهی و اولیای معصوم علیهم السلام، اولین و آخرین معلمان علوم عقلی (مانند معرفت عقلانی به خداوند و دیگر اصول اعتقادی که در کلام شیعی منعکس است) و نقلی بوده اند و تعلیم علوم مادی و معنوی ـ که در سعادت ابدی انسان مدخلیت داشته است ـ رسالت آنان بوده است. روایاتی چون طلب العلم فریضه و یا اطلبوا العلم من المهد الی اللحد و صدها آیه و روایت گویای این امر است.
بنا بر این مدرسه و مذهبی که به پیروان خود تحت عناوینی غیر عقلانی و غیر عالمانه  چون عشق و وحدت و سکر و جنون و مستی و لقای ذات و فنای در ذات و وصال به ذات، تحقیر عقل و علم و خردورزی و دانش آموزی را القا می کند و در ادامه این روند سر از پلورالیزم عقیدتی ای در می آورد که به انکار مرزبندی بین  توحید و شرک و حق و باطل  می پردازد و همه انبیاء و شرایع و ادیان الهی را به سخره می گیرد، هیچ نسبتی با مدرسه عقلانی و  آگاهی بخش قران و اهل بیت علیهم السلام ندارد و باید پیروان قران و اهل بیت علیهم السلام  مرز عقیده و عمل خود را با این مدرسه و مذهب ترسیم و مشخص کنند.   
والسلام
   
مهدی نصیری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 110
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 5
  • ۱۴:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    1 0
    عرفا عقل محاسبه گر را ذم می کنند نه عقل حکیم
  • حاج ميثم ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    نصيرى جان، اين عرفا از اين شعرها زياد ميگند و زياد خودت رو ناراحت نكن، يا بايد سوادت رو ببرى بالا كه بفهمى اونها چى ميگن يا بايد مشرق سوادش رو ببره بالا تا هر مقاله اى رو به اسم كرسى آزاد انديشى چاپ نكنه. (البته اگر فاميلتون اين كامنت رو تاييد كنه.)
  • ۱۴:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    سلام چرا در تیتر خبر در صفحه اصلی عکس آقای مهدی نصیری است. اگر این مطالب را ایشان نوشته اند چرا در این متن سخنی از آن به میان نیامده است. نگران نباشید با این دیدگاه شما نسبت به حافظ و مولوی کشورهای عرب همسایه اینها را به نام خودشان ثبت کردند و مجسمه شان را ساختند فریاد وا اسلاما و وا میهن سر ندهید.
  • ۱۵:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    نصیری = بی سوادی
  • ۱۵:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    حیف آقای نصیری است که او را تعمدا وارد این وادی کردند. از استعدادهای زمان ما بود ولی به باتلاق هدایتش کردند. افسوس.
  • ۱۵:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    آهان! یعنی اینا جواب مقاله های آقای وکیلیه دیگه!! ولی خوشم میاد اثرش و گذاشته و بویی از تقوای قلم در این متن به مشام می رسه خدا رو شکر. ولی یه سوال ! چرا به اشعار معاصرین مانند حضرت امام اشاره نکردن؟ می شه توضیح بدن « که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم» یعنی چی؟؟؟ یعنی یک مرجع تقلید شیعه از تعلیم و عبادت بیزار شده؟؟! شایدم یه چیزایی هست که یه کم سخته فهمیدنش!
  • ۱۶:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    در منطق قران و اهل بیت علیهم السلام اگر چیزی از مصادیق عقل باشد قابل تخطئه نیست و عقل محاسبه گر نیز در جای خودش مثلا در مقام تجارت و زندگی اقتصادی ممدوح است اگر مقصود از محاسبه گری مثلا بخل باشد دیگر به آن عقل نمی گویند.
  • ۱۶:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    در منطق شما که سواد لازم نیست. مگر برخی درس نخوانده ها استاد و مراد برخی از بزرگان شما نبودند و نیستند؟
  • ۱۶:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    باتلاق وصفی در خور فلسفه و عرفان یونانی و ضد تعالیم اهل بیت علیهم السلام است که عالیترین اوصاف انسانی را که عقل و علم است، تحقیر می کند.
  • ۱۶:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    دفاع از مکتب اهل بیت شد باتلاق ?
  • ۱۶:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    استاد جواب مکتب گوساله پرستان را نمی دهند . برای خودتان نوشابه باز نکنید لطفا
  • ۱۶:۲۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    مستند؟
  • ۱۶:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    امام صادق را کسی برای خود ثبت کرده یا نه ?
  • ۱۶:۳۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    ناشناس = صوفی خانقاهی
  • صافی ۱۶:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    دکتر قاسم غنی در کتاب تاریخ تصوف می نویسد: جنید بغدادی معتقد بود که: "خواندن و نوشتن سبب پراکندگی اندیشه صوفی است". عطار در تذکرة الاولیاء در شرح حال بشر حافی می نویسد: "نقل است که هفت قمطره (صندوق) از کتب حدیث داشت، همه را در زیر خاک دفن کرد و روایت نکرد". باز به نوشته دکتر غنی، شبلی می گفت: "کسی را سراغ دارم که وارد صوفیه نشد مگر این که جمیع دارایی خود را انفاق کرد و هفتاد صندوق کتاب را که خود نوشته و حفظ کرده و به چندین روایت درست کرده بود، در رودخانه دجله غرق کرد." دکتر غنی می گوید این فرد خود شبلی بوده است. از کتاب اسرار التوحید ابو سعید ابوالخیر نیز نقل شده است که: "راس هذا الامر کبس المحابر و خرق الدفاتر و نسیان العلوم" یعنی آغاز عرفان و تصوف پنهان کردن دوات و پاره کردن کتب و دفاتر و فراموش کردن علوم و آموخته ها است.
  • ۱۶:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    احسنت به استاد . مستفیض شدیم .
  • ۱۶:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    آن که می گوید جایی در لسان قران و اهل بیت عقل مذمت شده است، باید سند بیاورد.
  • ۱۶:۳۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    پس آقای نصیری عارف واصل بوده و ما خبر ندشتیم!
  • ۱۶:۳۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    ناشناس=صوفی
  • زهره ۱۶:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    استاد شیخ حسین انصاریان: فقهای شیعه ترویج عرفان و تصوف را موجب هدم دین می دانستند.
  • ۱۶:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    مولوی: عاشقم من بر فن دیوانگی سیرم از فرهنگ و از فرزانگی چاره ای کو بهتر از دیوانگی بگسلد صد لنگر از دیوانگی زین خرد جاهل همی باید شدن دست در دیوانگی باید زدن
  • ز_ز ۱۶:۴۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    مدرسه و مذهبی که به پیروان خود تحت عناوینی غیر عقلانی و غیر عالمانه چون عشق و وحدت و سکر و جنون و مستی و لقای ذات و فنای در ذات و وصال به ذات، تحقیر عقل و علم و خردورزی و دانش آموزی را القا می کند و در ادامه این روند سر از پلورالیزم عقیدتی ای در می آورد که به انکار مرزبندی بین توحید و شرک و حق و باطل می پردازد و همه انبیاء و شرایع و ادیان الهی را به سخره می گیرد، هیچ نسبتی با مدرسه عقلانی و آگاهی بخش قران و اهل بیت علیهم السلام ندارد و باید پیروان قران و اهل بیت علیهم السلام مرز عقیده و عمل خود را با این مدرسه و مذهب ترسیم و مشخص کنند.
  • ۱۶:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    یعنی واقعا این مطللب سطحی از مهدی نصیری است؟
  • yosef ۱۶:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    همه مراتب عقل ـ از پایین ترین مرتبه آن که انسان را از حالت سفاهت و جنون و عقب ماندگی ذهنی خارج می کند و بر اساس قواعد فقهی چنین انسانی مخاطب تکالیف الهی است و محجور و ممنوع المعامله نیست تا بالاترین مراتب آن که عقل به اندیشه و تعقل در باب معرفت الله و آثار صنع و حکمت و تدبیر خداوند می پردازد و تا مرحله ای که به خالق عظیم و رحیم و عطوف و جمیل و غفور پس از معرفت، محبت می ورزد ـ مورد تکریم و تعظیم خداوند است. بنا بر این تعابیری چون عقل جزئی و عقل دور اندیش و عقل معاش و عقل ابزاری نمی تواند دستمایه تحقیر عقل باشد
  • میر مهدی ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    عرقان امام خمینی را باید به استناد زیارت جامعه هر شبه اش در نجف اشرف بر سر مزار امیرالمؤمنین و نیز اشکها و تکان خوردن شانه هایش در عزاداری سید الشهدا معنا کرد و نه به استناد برخی از ابیات متشابه در اشعارش. آیا امام خمینی موافق این حرف مولوی است که اذا ظهرت الحقایق بطلت الشرایع؟ آیا امام خمینی که ابهت آمریکا را در دنیا شکست، با پلورالیزم عرفانی جناب حافظ و مولوی و ابن عربی موافق بوده است؟ مگر از یاد برده اید که وقتی زنی از رادیو گفت امروز عصر اوشین است و نه عصر فاطمه زهرا، آن بزرگ مرد چگونه خروشید؟ آیا فتوای کفر ستیز آن بزرگ مرد علیه سلمان رشدی مرتد را از یاد برده اید؟ در هر صورت امام خمینی را در زمره عرفا و متصوفه قرار دادن جفایی بزرگ به این فقیه و عارف و جکیم قرانی و اهل بیتی علیهم السلام است.
  • حمید ۱۷:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    مکتب گوساله پرستان ؟؟‌ تهمت و بهتان عظیمی می زنید . خدا عاقبتتان را با این تهمت ها و بهتان و افتراها خیر کند
  • محسن ۱۷:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    در مدرسه عرفان یونانی و تصوف علاوه بر تحقیر عقل در برابر عشق، مذهب و ایمان و شریعت نیز در میدان عشق بلا موضوع می شوند و مرزبندی های عقیدتی نظیر کفر و ایمان، شرک و توحید و حق و باطل از میان می روند و به عبارت دیگر مثلا این پرسش لغوی است که کسی از عاشق بپرسد مسلمانی یا کافر؟ بت پرستی یا خداپرست؟ شیعه ای یا سنی؟ مومنی یا فاسق؟ و ...: ابوسعید ابوالخیر می گوید: عاشق به یقین دان که مسلمان نبود در مذهب عشق کفر و ایمان نبود و حافظ می گوید: گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند و عطار می گوید: جهانی است عشقت چنان پر عجایب که تسبیح و زنار می‌برنتابد نه در کفر می‌آید و نه در ایمان که اقرار و انکار می‌برنتابد و شبستری می گوید: به ترسازاده ده دل را به یک بار مجرد شو ز هر اقرار و انکار
  • ۱۷:۳۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    آیت الله شهید مطهری: «در پیدایش خلقت عارف به عشق تکیه می کند نه علم و عقل. اینها عقل را از آن جهت می کوبند و عشق را تقدیس می کنند که عقل یک نیروی محافظه کار است و عشق یک نیروی انقلابی... نیروی عقل یک نیروی محافظه کار است که حکیم خیلی روی آن تکیه دارد. عشق، برعکس، نیرویش در فوران است و همیشه می خواهد از خود بیرون بیاید چه در ذات حق که می خواهد تجلی بکند و چه در مخلوق که می خواهد به سوی او حرکت کند، پرواز کند...» (تماشاگه راز، ص 122)
  • ۱۷:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    «خادم درگه میخانه عشاق شدم/ عاشق مست مرا خادم درگاه نمود/ سرو جانم به فدای صنم باده فروش/ که به یک جرعه مرا خسرو جم جاه نمود.» امام خمینی (ره)، دیوان، ص 116.
  • oveys ۱۷:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    این بار n ام هستش که این نظر رو در کامنت ها میدم چرا اصرار داریم یک پدیده رو صفر یا صدی ببینیم به راحتی میتونیم از نکات مثبت امثال مولوی استفاده کنیم و نکات منفی رو با شاخص های قرآنی رد کنیم
  • ۱۸:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    با خواندن این مقاله سطحی یاد سخن آن بزرگواری می افتم که گفتند: این صحبتهای آقای نصیری می تواند در نهایت به نوعی طالبان شیعه منجر شود.
  • ۱۸:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    مباحث تخصصی شون مثل سیاستسونه
  • امیر احمد اکبری اسبق از تبریز ۱۸:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    با مدعي مگوئيد اسرار عشق و مستي تا بي خبر بميرد در درد خود پرستي عاشق شو ار نه روزي كار جهان سرآيد ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستي
  • ۱۸:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    ظاهرا بعضی از اعضای تحریریه مشرق تمایلاتی به سلفی گری دارند؛ وگرنه دلیلی ندارد کامنتهایی را که در نقد سخنان آقای نصیری ارسال شده سانسور کنند.
  • ۱۸:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    در جواب همه علامه گامی که عرفا را به عقل ستیزی متهم و ملامت میکنند و در جهت تخریب وجهه عرفان میکوشند و برای ذم عقل از طرفداران عرفان برای آن سند و حدیث از ائمه و ... مطالبه میکنند بخوانند: ۱. خداوند در قران میفرماید: « و عسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لكم » چه بسا چيزي را دشمن ميداريد درحاليكه براي شما خيروخوبي است و چه بسا چيزي را دوست ميداريد درحاليكه آن شري است بهر شما.           بقره،21 در اینجا اشاره به عقل و ادراک مادی انسانها در عدم توانایی تشخیص خیر و شر دارد و ناکارآمد بودن عقل را خداوند به رخ انسان میکشد که علیرغم تصور انسان به صحت و برتری عقلی در تشعیص امور ٬ آنرا ملاکی غلط در تشخیص حقایق معرفی میکند. و اگر کسی بخواهد کلام و استدلال خود را در این رابطه فوق کلام خداوند بنهد ابله و گمراه است. ۲. پیامبر اکرم در حدیثی میفرماید: اللهم ارنی الاشیاء کما هی; یعنی: خداوندا! امور را آن گونه که هست به من نشان بده . پس حتی عقل کل که در اینجا مقصود رسوال الله (ص) است با توجه به عقل خود نمیتواند به ادراک حقیقت برسد و از اینرو مسئله عرفان و اشراق توسط ارده خداوند در دل بنده جلو گر میشود که وسیله هدایت و شناخت است٬ و خداوند در قرآن میفرماید که این نور هدیایت را در دل آنانی که میخواهد قرار میدهد. از اینرو میبینید که عقل ظاهری مایه هدایت بشر نیست و از لذا شخصی مانند ابوجهل که شخصی عاقل و زیرک بود و تا قبل از ملقب شدن به ابوجهل توسط پیامبر٬ به ابوالحکم مشهور بود٬ در اینجا به سرچشمه هدایت ره نمیابد و با تمام عقلش کافر و گمراه از دنیا میرود. و یا کسی چون بلعم باعور که برخی وی را دارای اسم اعظم دانسته اند با همه علم وعقلش به شناخت الهی ره نیافت و گمراه مرد. در این عصر نیز بسیاری از دانشمندان صاحب عقل هستند که با علم فراوان خود با ساخت وسایل کشتار جمعی و ماده مخدر و ... به هدایت ره نیافته اند و گمراه مانده و دیگران را نابود و یا به گمراهی میکشانند. ۳. بکارگیری واژه دیوانگی در مقابل عقل در ادبیات عرفانی دلیلی بر عقل ستیزی عرفا نبوده و کنایه به نقص علم در شناخت باریتعالی یا همان عرفان است و نیز اشاره به زبان طعن و ستیزه جوی انسانهای بی درک که به استنباط عقل جرئی خود در پی ملامت این عرفا نظیر آنچه در این مقاله میرود برمیایند دارد٬ و میخواهد بگوید که با محاسباتی که شماها به ظاهر عقلا میکنید ره شناخت راست نمیاید و شناخت الهی ملزوم بسیاری چیزهای دیگر جدای از عقل و جهد بشری است که چون در عقل نمیگنجد عقلا آنرا دیوانگی و عاملان آنرا دیوانه میخوانند. و لذا اشاره به دیوانگی در اینجا یعنی اشاره به آنچه علقلا آنرا دیوانگی عرفا میخوانند دارد و نه اشاره به جنون و لاابالی گری مذموم و عمدی ایشان در راه حق. بعنوان مثال اگر کسی بیمار است عقل بشری حکم میکند که به نزد طبیب رود و مداوا کند چون تنها راه عقلانی درمان همین است حال آنکه شاهدیم که بسیاری از بیماران به بارگاه ملکوتی ثامن الحجج آقا امام رضا(ع) روی التماس به پای بارگاهش میسایند و شفای خود میطلبند و در بسیاری موارد شفا میگیرند. این امر از دید عقل بشری و بویژه در غیر مسلمانان و نا آشنایان به اهل بیت و اراده الهی نا معقول و دیوانگیست و از دید یک طبیب غربی ممکن است جنون تلقی و نامیده شود و اگر مومنی در این رابط توسط چنین طبیبی دیوانه خطاب شود خواهد گفت اگر عشق و اعتقاد به ائمه معصوم و آبرویشان در پیشگاه خداوند برای روا کردن حاجت بندگان و شفای بیماری آنان دیوانگیست آری من میخواهم تا دیوانه ترین شخص عالم باشم. و مقصود از این این نیست که میخواهد دیوانه و عقل ستیز باشد بلکه تا بگوید آری مینخواهم قویترین ایمان و اشتیاق و عشق و اعتقاد را آئمه داشه باشم. خداوند همه ما را از هدایت شدگان و مومنان قرار دهد.
  • ۱۸:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    علامه حداد!
  • مهدی ۱۸:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    اقای نصیری عزیز، خداییش خودت به خودت جواب بده. تویی که بسیاری از صاحب فکران حوزه معرفت، خود را وامدار افکار و عرصه نشریه صبح صادق تو میدانند، حاصل این 10 -15 سال هجرت فکری اخیرتان چیزی جز کسب چند منصب حکومتی و انتشار یک کتاب بوده است؟ بهتر نیست که به عرصه مطبوعات با تفکر انقلابی برگردی؟ گیریم این همه بافتنی های شما درست، چه نفعی برای اسلام و انقلاب دارد؟
  • ۱۹:۲۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست برادر من شما هم اگر توانستی همچون مولانا نور بخوری می توانی ترک عقل کنی.
  • حسینی ۲۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    دقت کردید طرفداران عرفان و فلسفه در پاسخ به سوال هایی که در مورد تفکراتشان مطرح می شود بیشتر از توهین استفاده می کنند بی سواد و ...
  • ۲۱:۱۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    مسیر صحیحتر همین مسیر است خداوند توفیق بیشتر نصیبت گرداند اسم نشریه اش هم صبح بود نه صبح صادق
  • ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    حالت خوبه ؟ پسته 30 هزار تومنی بخور واست خوبه !
  • ۲۱:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    عزیزم بلد استدلال کنی ?
  • ۲۲:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    شاهد از غیب رسید: از مطلب شهید مطهری هم تقابل عرفان با قران و اهل بیت به خوبی بر می آید.
  • زهره ۲۲:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    هر وقت این مدافعان فلسفه و عرفان سخن از سواد و عمق و فهم می زنند من بی اختیار به یاد ملاصدرا می افتم که به استناد آیه و جعل من انفسکم ازواجا زنان را در زمره حیوانات دانسته و حدیث کذب الوقاتون را به معنای وقت گذاری برای قیامت دانسته است!!!!
  • ۲۲:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    بازار صوفیه با جهالت و حماقت پیروانش رونق دارد و لذا باید مروج جهل و درس نخواندن و دفتر شستن باشند
  • میر مهدی ۲۲:۳۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    عرقان امام خمینی را باید به استناد زیارت جامعه هر شبه اش در نجف اشرف بر سر مزار امیرالمؤمنین و نیز اشکها و تکان خوردن شانه هایش در عزاداری سید الشهدا معنا کرد و نه به استناد برخی از ابیات متشابه در اشعارش. آیا امام خمینی موافق این حرف مولوی است که اذا ظهرت الحقایق بطلت الشرایع؟ آیا امام خمینی که ابهت آمریکا را در دنیا شکست، با پلورالیزم عرفانی جناب حافظ و مولوی و ابن عربی موافق بوده است؟ مگر از یاد برده اید که وقتی زنی از رادیو گفت امروز عصر اوشین است و نه عصر فاطمه زهرا، آن بزرگ مرد چگونه خروشید؟ آیا فتوای کفر ستیز آن بزرگ مرد علیه سلمان رشدی مرتد را از یاد برده اید؟ در هر صورت امام خمینی را در زمره عرفا و متصوفه قرار دادن جفایی بزرگ به این فقیه و عارف و جکیم قرانی و اهل بیتی علیهم السلام است.
  • رزم آرا ۲۲:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    من هم با نسبت گوساله پرستی مخالفم یعنی این آقایان فقط در درس و مدرسه گرفتار این حرفها هستند و الا در زندگی و عمل شخصی فرقی با مخالفان فلسفه و عرفان ندارند
  • ۲۲:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    آقایان به حدیث جنود عقل و جهل در کتاب شریف اصول کافی مراجعه کنند تا معلوم شود عقل واجد همه فضائل است و نیازی به جایگزینی چیزی به نام عشق نیست و عشق به معنای مثبت آن هم در متن عقل موچود است. این حرق تحلیلی دقیق از مساله عقل است
  • firouz ۲۳:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 0
    بسمه تعالی شانه ; با عرض سلام بنظر چنین می اید که برای اقای نصیری سو تفاهمی پیش امده باشد .برای انکه کسی به شناخت خود و حقتعالی توفیق حاصل نماید هیچ عارفی توصیه نکرده و نمیکند که یک سایر الی الله باید اول سفیه شود تا بر مرادش برسد بلکه باید تمامی تکالیف دینی ودنیوی خود را با عقل ودرایتش بفهمد وجلوادای مسولیهای ویرا عقل مصلحت تراش ومانعجویش نگیرد .سرما وگرما و وجود زن وبچه , تجارت ویا بیحالی و بیحوصلگی و ترس از مرگ وخواب الودگیهای شبانه و الی اخر.......... تماما موانعی هستند که چوب لای چرخها ی تکالیف و مسولیتهای دینی ودنیوی می گذارند . ولذا تا عشق یعنی محبت در حد نصاب نباشد حتی برای رشا وارتشا واختلاس پیش خودش عقل دلایلی میتراشد و احیانا هرانچه را که نمیفهمد وقانع نمیکند رهایش مینماید . برای من مساله است که اقای نصیری چه اصراری دارد که بزرگان دینی وعرفای مارا لجنمال نماید.ایشان یا باید مشکلات خود را در اینگونه موارد از اسا تیدی مانند جناب جوادی املی و یا بامراجعه به نوشتجات و اشعار علامه طباطباعی وامام خمینی و حافظ شناسان و خواندن معانی واصطلاحات وازه های معمول عرفا و منظور انان رابفهمدوسپس مبادرت به اظهار نظر نمایند. علتی بدتر زپندار کمال نیست درجان تو ای مغرور ضال از دل و ازجان توبس خون رود تا زتو این معجبی بیرون رود
  • ۲۳:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۷
    0 1
    سعی کن بری کیهان بچه ها بخونی برا مغز و ملاجت بهتره خیلی هم به خودت فشار نیار
  • رضا ۰۰:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    ناشناس گرامی ک فرمودید چه بسا انسان چیزی را مفید بداند ولی برای او مضر است. بهتر است قبل از نظر دادن دقیقا بدانید راجع به چه موضوعی چه نظری میخواهید بدهید. برتری عقل و علم از نگاه قرآن است نه انسان. برتری عقل و علم از نگاه اهل بیت(ع)است نه انسان عادی. اگر که صوفی نیستید باید بدانید که عقاید باطل تصوف را مطرح کرده اید. در ضمن ادب شرط اصلی مناظره است..
  • کاظم ۰۰:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    اتفاقا بر عکس،این شماها هستید که غیر از توهین و تمسخر چیزی در چنته ندارید.کافی است برخی از کامنتهای رفقایتان را مرور کنید،چطور جرات میکنید به برادران مسلمانتان تهمت گوساله پرستی بزنید؟خصوصا اینکه بعضی از این برادران مسلمان از علمای ربانی و اولیای الهی هستند.
  • مجید ۰۱:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    هستی ابن عربی تمام دیوانگیست
  • احسان ۰۱:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    خیلی عامیانه بود.همانطوری که مرحوم شهید مطهری در کتاب عرفان حافظ و در رد احمد شاملو نوشته اند عرفان برای خودش زبانی دارد که بدون آشنایی با این زبان رمز آلود نمی توان به مراد عرفا پی برد. اما اینکه صاحب نوشته بین سخن عرفا و کلام اهل البیت علیهم السلام تنافی دیده درست نیست.به عنوان شاهد در این مختصر،فقط کلامی از حضرت امام می آورم:
  • حسین ۰۱:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    تو رو به خدا این مطالب رو در رسانه های گروهی قرار ندهید. اینها مباحث تخصصی است. ایشان لطف کنند در مکاتباتی با استاد وکیلی مساله شان را دنبال کنند . چی گیرش می آید کهاین مباحث رو تو سطح رسانه های عمومی مطرح می کنه.مگر خود آقا هم نفرمود که کرسی های آزاد اندیشی هم قانون وضابطه ای دارد ونباید رسانه ای وعمومی برگزار شود!!!!؟؟؟ مشرق دقت کن...
  • احسان ۰۱:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    حضرت امام رضوان اللّه علیه علاوه بر اینكه در آثار خود از محبت و عشق الهی سخن گفته است اهل علم را از قضاوت ناصحیح درباره عشق و محبت الهی كه آنرا رمی به فساد می‌نمایند نهی می‌نماید: «و از امور مهمّه‌ای كه تنبّه به آن لازم است و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم كثر اللّه امثالهم باید در نظر داشته باشند آن است كه اگر كلامی از بعض علماء نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند... بدون حجت شرعیّه رمی به فساد و بطلان نكنند... و گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیاء و عرفا و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال اینها كه در اصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است یا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن برهانی عقلی یا حجتی شرعی ندارد به جان دوست قسم كه كلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است...» [سر الصلوه] حضرت امام مسئله عشق و محبت الهی را مثل سایر حكماء و فلاسفه كاملاً شرعی و مبنای آنرا قرآن و حدیث و ائمه می‌داند. «... آیا غیر از فنای ذاتی و ترك خودی و خودیت و انیت و انانیت كه در لسان اهل معرفت است به چیز دیگری قابل حمل است؟ آیا مناجات شعبانه را كه از حضرت امیر و اولاد معصومین او سلام اللّه علیهم وارد شده و مكرر خواندی... الهی هب لی كمال الانقطاع الیك... آیا حقیقت و لا حظته فصعق لجلالك غیر از آن صعق در لسان اولیاست...»[سرالصلوه] امام خمینی(ره) علما را از اتهام و متهم نمودن بزرگان به تصوف بر حذر می‌دارد و خودش علاوه بر آثار منثور در آثار منظوم و عرفانی خود از اصطلاحات مجازی عرفا بهره می‌جوید: طور سیـنا را بگو ایام صـعق آخر رسیـد موسی حق،در پی فرعون باطل آمده طور است و جمال دوست همچون موسی یاد همـه چیـز را جـز او دور فــكن دك كـن جبــــل خودی چـون موسـی تا جـــلوه كند جمـال او بـی ارنـی ای موسـی صــعق دیــده در عشـــق از جلـــوه طــور لا مــكانـــی[دیوان امام]
  • ۰۳:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    احسنت بر این بینش و شناخت عاشقانه که ضمن عاشقانه بودن عاقلانه تر و عرفانی تر از همه نوشته های این صفحه هم هست!
  • ۰۴:۳۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    دوست گرامی٬ اولاه بنده عرض نکردم و فرموده قران را که کلام باریتعالی است نقل نمودم. این حقیر سراپا تقصیر را کجا و کلام فوق بشری گفتن؟ دوما موضوع بحث کاملا روشن و آیات قران و احادیث نبوی کاملا بلیغ و از واضحات است. پس بنده از موضوع کلام اگر چه ممکن است به حد اعلی بهره مند نباشم٬ اما به اندازه عقل جزو بشری از آن استدراک دارم و بدان آگاهم. سوما بنده مفهوم شما را در ستور سوم و چهارمتان بوضوح استباط نکردم. اما اگر درست استباط کرده باشم بنده از قران و رسول الله دلیل بر ناکار آمد بودن عقل در درک حقایق و شناخت الهی آوردم. نه از دیدگاه کوتاه خویش. و این منافی با ارزش عقل نیست. برای رسیدن به مرحله عشق٬ عقل مرکبیست که باید بدان سوار شد و به سر منزل عشق رسید و از آن پس است که عشقی که عرفان (شناختی که از تابش نور ایمان توسط خداوند به دل مومن ناشی میشود) آنرا هدایت میکند و عقل را یارای رفتن بدان وادی نیست٬ مومن را به سر منزل معرفت و قرب باریتعالی میرساند. با نگاهی به داستان حضرت موسی و فرعون و شکافته شدن رود نیل بر آن حضرت و رهروانش بوضوح میشود به این نکته پی برد که آنچه موسی(ع) را متقاعد ساخت تا با اطمینان خاطر به رود نیل یزند مسئله عشقی بود او را متصل به اسرار الهی و شناختی میکرد که نا ممکن عقلی را برای ایشان ممکن مینمود. اگر قرار بود موسی(ع) فقط بواسطه عقل پیش میرفت هرگز دل بدریا نمیزد چون ممکن نمیدانست که بشود بدون کشتی از نیل عبور کرد. از نظر فرعون هم موسی دیوانه بود که بسوی نیل میرفت و او امید داشت که موسی و یارانش را در ساحل نیل بدام انداخته و نابود کند و صد البته که او در آنزمان موسی(ع) را دیوانه میپنداشت. و یا در روایات اسلامی که در جنگهای صدر اسلام بنا به فرموده قران عده کمی [از مومنین] بر عده زیادی [از مشرکین] پیروز میشدند نیز سندی دیگر بر همین گفته است. اگر رسول الله به عقل ظاهر و محسوسات بشری بسنده میکرد که هرگز جان عده معدودی از مسلمانان را در آن جنگها در مقابل خیل عظیم دشمنان به مخاطره نمیانداخت. اگر مومنان آنزمان به استدلال عقل پیش میرفتند٬ رسول الله را دیوانه میپنداشتند و در جنگها شرکت نمیکردند و کفار بر ایشان پیروز میشدند. در آن جنگها کفار همه مسلمانان را دیوانه میپنداشتند و شکست سختی با محاسبات عقلی خود برایشان انتظار میکشیدند. ولی میبینید که عشق ایشان آنانرا به نقطه ای از عرفان و معرفت باریتعالی رساند که اسرار ورای عقل انسانی را با جان دل درک نمودند و دل به فرمان پیر خود بسته و رحمت الهی را در چیزی که دیگران آن را جنون و دیوانگی میخوانند دیدیند و چون گوش بفرمان بودند ظفر یافتند. منظور از دیوانگی در عرفان چنین چیزهاییست که خود عقلی ورای عقل بشری محسوب میشود و ره نیافتگان به این وادی چون از درک آن عاجزند آنرا رد نموده و دیوانگی میخوانند. فرموده بودید که صوفی نیستم و درست میفرمایید٬ اما ای کاش بودم و از ناخالصی صاف شده بودم. فرموده بودید عقاید باطل تصوف را مطرح کرده ام حال آنکه بنده در گفتارم و استدلالم جز آیه و حدیت چیزی از کسی بیان ننموده ام. حال اگر شما آیات و احادیث را باطل و آنانرا عقاید صوفیه میدانید که در این صورت به خداوند پناه میبرم از اشر افکار شما٬ و اما در اینصورت بله میتوان گفت بنده عقایدی را از دیدگاه خداوند و رسولش مطرح کردم که شما بغلط آنانرا عقاید باطل تصوف میخوانید. پس در واقع شما کلام خدا و رسولش را زبانم لال باطل میدانید و دم از عقل خویش و دیوانگی عارف و صوفی بمیان میاورید! و بدانید که: سبحان الله عن ما یصفون. و نهایتا اینکه بنده را به بی ادبی مفتخر کرده اید و حال آنکه : و اذ قال موسى لقومه ان الله يامركم ان تذبحوا بقره قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ بالله ان اكون من الجاهلين و به ياد آريد آن هنگام را که موسی به قوم خود گفت : خدا فرمان میدهدکه گاوی را بکشيد گفتند : آيا ما را به ريشخند (تمسخر و تحقیر که نوعی بی ادبیست) می گيری ؟ گفت : به خداپناه می برم اگر از نادانان باشم. عزیز برادر٬ اگر سهوا خطایی در کلام سر زده که مایه رنجش خاطرتان را فراهم آورده از آن شرمگین٬ و خواهان عفو از شما هستم٬ امید است که خطایم بخشوده شود. و اما تنها جائیکه ممکن میدانم چنین سهوی شده باشد٬ در بند ۳ نوشته ام آنجا که عبارت و نیز < به ظاهر عقلا> امده میتواند باشد٬ که اجازه میخواهم پیرامونشان توضیحی دهم. الف) در عبارت هدف جسارت توهین به مخاطب نبوده و وی را بی درک مطلق نمیپندارد بلکه فاقد درک ورای عقل بشری میداند که همانا عرفان است. ب) در عبارت منظور همان متوسلین به عقل و استنباط ظاهریست و نه عاقل نما جلوه دادن ایشان (یعنی بی عقل بودنشان) و بهتر بود که بجای آن عبارت < متوسلین به عقل ظاهری> را بکار میبردم تا از ایجاد ایهام و شبه و اسنتنباط غلط از گفته این حقیر اجتناب میشد. اما سهوی بوده و تمنای عفو دارم. اگرچه این رویه را فقط در مورد مومنان بکار میبرم و در گفتار با دشمان سخت و کلامم تند است که: اشداءوا علی الکفار و رحماء بینهم رو اشداءوا عل الکفار باش خاک بر دلداری اغیار پاش
  • ۰۵:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    متاسفانه به این راحتی ها هم نیست. ضمنا برای این منظور نیاز به یک محکی بالاتر از خود امثال مولویست و اتفاقا اصل بحث هم این است.
  • رسول ۰۸:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    آیا به غیر از این است که همه اینها با قدرت عقل سخن میگویند.هم عشق لازم است و هم عقل.عشق الهام میگیرد و عقل آن را جاری میسازد در این بیکران هستی
  • مهدی ۰۸:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    نامه اما به گوباچف را دوباره خوانی کنید تا بدانید بوده یا نه؟ بعنی اینقدر سخته؟
  • حامد ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    من فراموش کرده بودم نام خودم رو بالای یادداشتم بگذارم. آزاد اندیشی با جر زنی و فحش دادن نمی خواند. رها کردن یک شاخه (چه بسا به دلیل کمبود علم!) و پریدن به شاخه دیگر روش کسانی است نمی خواهند به ضعف خود اعتراف کنند و می خواهند با روشی ژورنالستی ثابت کنند که هنوز هستند و حرفی برای گفتن دارند! اما عزیزی که از زهد و تقوا و ولایت و سیاست و کیاست و اشک و زیارت حضرت روح الله سخن گفتند لابد می‌دانند این مظاهر و ابعاد شخصیتی را همه شاهد بودیم و علی رغم این مثالی از اشعار بلند عرفانی ایشان آورده شد. این مثال برای این بود که دانسته شود کسی چون امام با همه آن توصیفات، همچو منصور خریدار سر دار می‌شود! پس به یقین، مباحث و مقاماتی هست که چنین بزرگانی با همه آن فقاهت و حب ولایت، و علم تفسیر و حدیث و غیره باز هم از آن سخن گفته اند. این مثال برای این بود که با آوردن چند قطعه شعر از گذشتگان این نکته القا نشود که گویا آنان از دین و اسلام و معارف حقه و مقام عقل و غیره خبر نداشتند و این ابیات را سروده اند! البته در زمینه زبان و واژگان و تغییر معانی، متخصصان امر باید سخن بگویند تا روشن شود نبود یک کلمه یا عدم استفاده از آن در لسان قرآن یا روایت به معنای مذموم بودن آن در طول تاریخ نخواهد بود. کمی در این قسمت عوامفریبی به خرج داده می شود که با آن شاخ به شاخه پریدن تناسب دارد! درپایان این را هم بگویم که به نظر من هیچ اشکالی ندارد عده‌ای از عزیزان به آن مباحث عرفانی اعتقادی نداشته باشند و بر سر اصول مسلم و آشکار دین پافشاری کنند . تنها مشکل در بیان نظرات و گاه بی حرمتی است که به قطع خلاف تقوا است و در این یادداشت اخیر شاهدیم آقای نصیری مراقب بوده و محترمانه سخن گفته اند که امید است همین رویه ادامه یابد و نظردهندگان بی نام و نشان فضای بحث را کثیف نکنند.
  • ۱۱:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    چرا این جماعت از مطرح شدن اعتقاداتشان در منظر عام نگران هستند؟ راز مگوی اینها چیست؟
  • ۱۱:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    دفاع از معارف اهل بیت علیهم السلام عامیانه است اما دفاع از وحدت وجود و گوساله پرستی عالمانه. لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا !
  • ۱۱:۰۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    پسر جان با این جرفت از ابن عربی تعریف کرده ای. اینان مدافع جنون و مستی و لایعقلی اند.
  • ۱۱:۱۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    جایی که می توان به معصوم مراجعه کرد و نظر وحی را دریافت چه نیازی به مراجعه به غیر معصوم است؟ و حرف غیر معصوم چه حجیتی دارد؟
  • نامی ۱۱:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    هر وقت نصیری در دفاع از گوساله پرستی و بهشتی بودن شمر و یزید و نیز در ستایش از جنون و دیوانگی و مستی مطلب نوشت می شود عمیق. قاه قاه قاه
  • رضوانی ۱۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    بسیار روشنگرانه بود.
  • ۱۱:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    امثال آقای نصیری همیشه مخالفتشان با عرفا و حکما از همین سنخ است که مثلا از یونان آمده یا در اشعار عرفا عقل مذمت شده یا چرا می گویید "می و شراب" مگر کلمه دیگری نبود؟ آخه می و خمر و شراب حرام است! و خلاصه از این قبیل حرفها. اما توجه نمی کنند که امثال عرفایی مثل امام و علامه طباطبایی و ... خودشان اهل عقل و برهان هم هستند و این قبیل شعرها را هم بیشتر از آقای نصیری بلدند. پس لابد یک معنای دیگری اراده کرده اند. چطور ممکن است کسی مثل شهید مطهری شعرهای حافظ را بخواند و به آن معتقد باشد و از آن دفاع هم بکند و از آن طرف بشدت از فلسفه نیز حمایت کند و به هیچ وجه نگوید این حرفها ضد عقل است یا ضد فقه و شریعت است؟ پس امثال آقای نصیری به جای این حرفها بیایند سر بحث علمی بنشینند و مثلا وقتی آقای وکیلی یا امثال ایشان می گویند ما مقصودمان از اصالت وجود و قاعده الواحد و قاعده "بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها " و ... این است نه آنچه شما می گویید، آقای نصیری بحث طلبگی کنند، یعنی کاری که اصلا از ایشان ندیده ایم یا خیلی خیلی کم دیده ایم .راستی چرا یک مخالف فلسفه مثل آقای نصیری نباید وارد بحث علمی به معنای واقعی کلمه شود و دائم به امور فرعی تر بپردازد؟ آیا دلیلش جز این است که فلسفه نخوانده است و به درستی نمی داند چگونه پاسخ دهد و اساسا نمی تواند بیان و تقریر درستی از اصل حرف فلاسفه داشته باشد؟ آیا این اسمش آزاد اندیشی است ؟مخاطب من در این کلمات اول از همه خود آقای نصیری هستند .این حرفها را اهانت تلقی نکنیم و به جای آن آزادانه بیندیشیم.
  • ۱۲:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    احسنت به نگارنده متن
  • رسا ۱۳:۰۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    1 0
    آفای نصیری تنها با آقای وکیلی به خاطر ادبیات موهنش حاضر به ادامه بحث نشد و الا تا آنچا که من می دانم همیشه آماده مناظزه بوده است و این مخالفان بوده اند که با تحت فشار قرار دادن صدا و سیما باب مناظزات را بستند.
  • ضابط ۱۳:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    آقای وکیلی در آحرین مقاله اش با طرح بحث بسیط تر و مچردتر موچبات انبساط خاطر شدند و عمق استدلالات فلسفی را نشان دادند.
  • احسان ۱۳:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    دفاع از معارف اهل بیت علیهم السلام باید عالمانه باشد نه بر اساس مغالطه و پیش داوری.تفسیر مالا یرضی صاحبه به هیچ وجه پسندیده نیست.اینکه کلام عرفا را به چیزی غیر از مراد واقعی آنها معنا کرده و سپس رد کنیم،هنر نیست. متاسفانه تصور شما از وحدت وجود هم بسیار سطحی و عامیانه است و الا تهمت گوساله پرستی به برادر ایمانی ات نمی زدی. اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. حضرت امام رضوان اللّه علیه میفرمایند: «و از امور مهمّه‌ای كه تنبّه به آن لازم است و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم كثر اللّه امثالهم باید در نظر داشته باشند آن است كه اگر كلامی از بعض علماء نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند... بدون حجت شرعیّه رمی به فساد و بطلان نكنند... و گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیاء و عرفا و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال اینها كه در اصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است یا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن برهانی عقلی یا حجتی شرعی ندارد به جان دوست قسم كه كلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است...» [سر الصلوه]
  • احسان ۱۳:۵۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    1-در پاسخ رسا:ادبیات آقای نصیری که پر از نسبتهای ناروا و بعضا خلاف واقع،تحقیر و توهین بود هیچ اشکالی ندارد اما ادبیات آقای وکیلی موهن است!جل الخالق!بهتر است به جای جرزنی پاسخ 8 مقاله گذشته آقای وکیلی را بدهید. 2-جواب آقای ضابط و رفقایشان قبلا داده شده،هم توسط خود آقای وکیلی و هم در بعضی از کامنتهای مقاله 8 آقای وکیلی.اگر واقعا به دنبال جواب هستید میتوانید مراجعه کنید.
  • ۱۴:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    مشرق حیف که شما شدید یه شعبه ی دیگه برای برهان(مغالطه)نیوز!!!
  • ۱۶:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    اقای نصیری اگراین مکتب به قول جنابعالی منحط وبی ریشه فلسفه وعرفان هیچ خروجی جزامام خمینی سلام الله علیه نمیداشت باز برای حقانیت ان کافی بودلابدخروجی ان مکتبی که از او دم میزنیدومروج ان هستیدهم شما وامثال شماهستید ازمقایسه خروجی این دومکتب رجحت وتفوق هریک بردیگری براهلش و اضح میگردد
  • رضا ۱۶:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    برادر عزیز از آمریکا سلام بنده عرفان را عقل ستیز نمیدانم بلکه عرفان و وادی سلوک بسیار ارزشمند و سخت دستیافتنی است. در پیام دومتان بنده را از استنباط غلط و سهو از پیام اولتان آگاه کردید که کمال تشکر را از شما دارم. و اما اینکه بنده حقیر شما سرور گرامی را خدای ناکرده بی ادب خطاب نکردم روی صحبت حقیر با تمام دوستان بود تا انشاا... توهینی به عزیزی نشود. انشاا... بنده را عفو کنید از راهنمایی و توجه شما بسیار سپاسگذارم. من ا... التوفیق
  • ۱۷:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    نه عزیزم! دلیل این کار یک عزم سازمان یافته برای سنی زدایی از اسلام است. از آنجا بیشتر عرفای اسلامی از اهل سنت بوده اند ولی جزو مفاخر ادبی کشور محسوب میشوند٬ با یک اقدام زیرکانه و پروژه دراز مدت برخی سعی در خارج کردن این افراد و تفکراتشان از محافل دینی و ادبی کشور هستند که در ایجاد تفرقه و قومگرایی و مذهبگرایی و تکه تکه کردن کشور آب به آسیاب دشمن میریزند.
  • ۱۸:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    احمقهایی که عرفا را به دفتر شستن و بیسوادی و گوساله پرستی و... متهم میکنند در اوج بلاهت و بیسوادی و بیخردی و عداوت و ضلالت و تعصب چنین میگویند که عرفا سالیان سال تلمذ و جهد و کسب دانش کرده اند و هر یک عالم زمان خود بودند و نوشته هایشان اگر شما ها بخوانید از فرط بیسوادی و عدم درک برق سه فاز از مغزتان میپرد. لیکن آن بزرگان پس طی مشقات و کسب علم فراوان وتقوی و تعبد چون به انتهای راه عقل رسیدند آنرا حبابی بر سر سرابی آنهم در کوچه بن بستی که به منزل یار نمیرفت دیدند و و جون الله بواطه آن جهدها و اخلاصها نور معرفت خویش بدیشان عرضه کرد و راه حقیقت به آنان هویدا کرد ایشان دریافتند: که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم آخر٬ اصطلاحاتیست مر ابدال را که خبر نبود از آن غفال را / (که نباشد زآن خبر اقوال را) لطفا لقب بیسوادی و کفر و بیخردی خویش بر عرفا منهید : نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش گرش چشم خدا بینی ببخشند نبیند هیچ کس عاجزتر از خویش. و ضمنا اگر اندک جهدی کرده اید و اندک علمی بیخرد انوخته اید بدانید که: علم جندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادان نه محقق بود نه دانشمند چار پایی بر او کتابی چند آن زبان بسته را چه حال و خبر که بر او هیزم است یا دفتر؟ زود باشد تا مکر خداوند مکرتان را در هم پیچد و بالی تزویرتان را به جانتان افکند و بجرم فتنه انگیزیتان بگیرد و در هم بشکند که: با درد کشان هر که درافتاد٬ ور افتاد. قوله : ياايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم ويحبونه اذله على المؤمنين اعزه على الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومه لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم . بقول معروف: این سخنان چون مار کژدمت مارکژدم میشود گیرد دمت!
  • دوست ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
    0 0
    مبارک است. اقای نصیری سخن ارسطو ودهخدا را پذیرفت اگر اشعار عرفانی امام را هم بپذیرد ختم بخیر میشود انشا الله.
  • کاظم ۰۱:۴۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    «پیش عقل سلیم، همان طور که تصدیق بى تصور از اغلاط و قبائح اخلاقیه به شمار مى آید، تکذیب بى تصور نیز همین طور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است. اگر خداى تبارک و تعالى از ما سؤال کند که شما که مثلا معنى وحدت وجود را به حسب مسلک حکماء نمى دانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، براى چه کورکورانه آن ها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابى داریم بدهیم جز آن که سر خجلت به زیر افکنیم؟ و البته این عذر پذیرفته نیست که من پیش خود چنین گمان کردم. هر علمى مبادى و مقدماتى دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست. خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمرها زحمت، باز فهم اصل حقیقت و مغزاى آن بـه حقیقت معلوم نشود. چیزى را که چندین هزار سال است حکماء و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافى نمودند، تو مى خواهى با مطالعه یک کتاب یـا شعر مثنوى مثلا با عقل ناقص خود ادراک کنى؟! البته نخواهى از آن چیزى ادراک کرد. رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره … .» (چهل حدیث حضرت امام خمینی، ص۳۸۹)
  • حامد ۰۸:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    مضحك تر از این جمله در این متن ها وجود ندارد! «آفای نصیری تنها با آقای وکیلی به خاطر ادبیات موهنش حاضر به ادامه بحث نشد»!!!! کم آوردن در حد لالیگا !!!!!!
  • حکیمی ۰۸:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    خطاهای ذهنی نوشتار -معنای سنخیت در فلسفه-آقای وکیلی را در وبلاگ خطاهای ذهنی بخوانید
  • ۰۸:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    انظر الي ماقال ولاتنظر الي من قال. آقاي انصاريان خوبي زياد داره ....
  • ۰۸:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    بابا اینا که چیزی نیست حافظ یه شعری داره که همه می دونید: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ... به به، ملائکه هم اومدن پایین و در میخونه یه یهودی را زدند و می میخواستند!!!!! بابا بخدا شعر را بفهمید چرا همینجوری حرف میزنی، با مصرع بالا و تحلیل آقای نصیری، فهم حافظ از یه بچه دبستانی هم پایین تره آخه مگه ملائک میان پایین می بگیرن!!!! خطاب به ملائک: یه وقت می نخوریا!!!! عقلتون ضایع میشه
  • ۰۹:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    از دیوانگان مجنون عقل ستیز بیسواد بقول بعضیها میتوان خیام را نام برد که از فرط بیسوادی و دفتر شویی تا به امروز از دانشش در علوم ریاضی و نجومی استفاده میشود. ویا عطار را نام برد که استاد و حکیم در رشته داروهای گیاهی بوده است. و یا میتوان ابن سینا را نام برد که در مبانی گوناگون نظیر طب از دانشش سالیان سال در اروپا و دنیا بهره جسته اند. و یا میشود محی الدین عربی را نام برد که حضرت امام بر فصوص الحکمش شرح نوشته اند ویا مولوی را نام برد که مفتی اعظم شرع اسلام در زمان خود بوده است. ویا جنید بغدادی را که از یاران امیرالمومنین بوده است و بسیاری از این دست! حال نمیدانم که کی عاقل است وکی دیوانه؟ کی عقل گریز است و کی عاقل؟ امان از مکر شیطان که کیدش اکید است و راه را بر آنانی میبندد که جویای سراط مستقیم بوده اند و راهشان را به صد مکر و حیله میزند و دچار کبر و نفاق و هزارن آفت دیگر میکند تا بجای همراهی مومنی با مومنی٬ تخم نفاق و کینه و دشمنی و برتری جویی در میانشان بکارد و اعمالشان آنچنان کند که هباء منثورا! پشت فلک از این تهمت که بر اولیای خدا مینهند از برای حیات دنیا خمیده میشود و دل مومنان آزرده و جمعشان پراکنده و شیطان خنده کنان نعره مستانه میزند بر این گناه عظیم ما! اللهم ارنی الاشیاء کما هی ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطئنا، ربنا لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا ربنا ولا تحملنا ما لا طاقه لنا به واعف عنا واغفر لنا وارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الكافرين. اللهم لا تؤاخذنا بما فعل السفهاء منا والمبطلون ، لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم ، نستغفرك ياربنا ونتوب اليك فاعف عنا وارحمنا نستغفرك ياربنا فاغفر لنا ومن عذابك اجرنا نستغفرك ربنا ونستهديك وننيب اليك فلا تآخذنا ربنا آتنا في الدنيا حسنه وفي الآخره حسنه وقنا عذاب النار. والسلام علی رسول الله و اهل بیته الطاهرین.
  • ۰۹:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    احمق کیست؟ مدافعان معارف عقلانی و نورانی قران و اهل بیت علیهم السلام یا مدافعان عرفان و تصوف یونانی ضد عقل و علم و شریعت و منادی جنون و مستی و لایعقلی و لامذهبی؟
  • ۰۹:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    احمق کسی است که در مسیر عقلانیت که در کلامات نورانی قران و عترت واجد همه فضایل است به بن بست برسد.
  • وزوایی ۰۹:۳۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    یکی از کامنت نویسهای مدافع تصوف مخالفان تصوف را احمق خطاب کرده است که اولا با این ادبیات حماقت خود را نشان داده است. ثانیا قضاوت کنید که مخالفان تصوف که عموم علما و مراجع شیعه در این صفند، احمقند یا مدافعان تصوف که عطار در توصیف قهرمان و شهید تصوف چنین می نویسد: "حلاج در ابتدا که ریاضت می کشیدی دلقی داشت که بیست سال بیرون نکرده بود ؛ روزی به ستم از وی بیرون کردند ؛ گزنده بسیار در وی افتاده بود ؛ یکی از آن وزن کردند، نیم دانگ بود و گویند که کژدم در إزار {شلوار} او آشیانه کرده بود!” (تذکرة الولیاء)
  • ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    باتلاق این است: در تذکرة الاولیای عطار نقل است راجع به حلاج {شهید عرفان صوفیانه} که ” در ابتدا که ریاضت می کشیدی دلقی داشت که بیست سال بیرون نکرده بود ؛ روزی به ستم از وی بیرون کردند ؛ گزنده بسیار در وی افتاده بود ؛ یکی از آن وزن کردند، نیم دانگ بود و گویند که کژدم در إزار {شلوار} او آشیانه کرده بود!”
  • ۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    یادی از شهید عرفان صوفیانه: در تذکرة الاولیای عطار نقل است راجع به حلاج که ” در ابتدا که ریاضت می کشیدی دلقی داشت که بیست سال بیرون نکرده بود ؛ روزی به ستم از وی بیرون کردند ؛ گزنده بسیار در وی افتاده بود ؛ یکی از آن وزن کردند، نیم دانگ بود و گویند که کژدم در إزار {شلوار} او آشیانه کرده بود!”
  • ۰۹:۴۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    ببینید نیروی انقلابی عشق با حلاج چه کرد؟: در تذکرة الاولیای عطار نقل است راجع به حلاج که ” در ابتدا که ریاضت می کشیدی دلقی داشت که بیست سال بیرون نکرده بود ؛ روزی به ستم از وی بیرون کردند ؛ گزنده بسیار در وی افتاده بود ؛ یکی از آن وزن کردند، نیم دانگ بود و گویند که کژدم در إزار {شلوار} او آشیانه کرده بود!”
  • میثم ۱۰:۵۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    نامه امام به گورباچوف رو دوباره ببینید که در اواخر عمرشون نوشته شده.
  • سید جواد ۱۱:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    تازه این بندگان خدا احتمالا هنوز شعرهای امام خمینی رحمة الله رو ندیده‌اند که می فرماد: در می‌خانه گشایید به رویم همه شب که من از مسجد از مدرسه بیزار شدم
  • ۱۳:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    آقا یکی از کتابهای ایشان جملاتی را مثل خودشان ببرد و آن را ملاک طرز تفکرشان معرفی کد همه علما بدون استثنا حکم تکفیرش را صادر خواهند کرد این جه روش سوفسطایی مصادره به مطلوب از کلام عرفا و حکما است؟!
  • سید جواد ۱۴:۱۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم باید بگوییم که رویه آقای نصیری نسبت به گذشته تغییر قابل محسوسی داشته است و همین نشان می‌دهد که ایشان اهل تفکر است ولی در عرفان و تصوف برایش سوال مطرح است و در این مقاله طرح سوال را به خوبی انجام داده‌اند، ان شاالله که مدافعان هم طبق رویه گذشته پاسخ قابل پذیرشی به این سوال بدهند
  • ۱۴:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    ابن سینا: عمر اعقل از امیر المؤمنین بود و لذا برای حکومت شایسته تر!!!!!
  • ۱۴:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    اعرفوا الرجال بالحق و لاتعرفوا الحق بالرجال.
  • ژ ـ ز ۱۴:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    با همه احترام و عظمت امام خمینی کسی حق ندارد با استناد به نظر ایشان باب بحث و گفتگو را ببندد. نظر بسیاری بر آن است که فیلسوفان مسلمان و مخصوصا شیعه که قائل به وحدت وجود شده اند، ماهیت واقعی این نظریه را نفهمیده اند و الا به چنین نظریه ای تفوه نمی کردند. خود امام خمینی در نقل قول اعتراف کرده اند که اصل و مغزای این نظریه پس از عمرها زحمت معلوم نمی شود. این چه توحید نابی است که آقایان مدعی آنند؟ مگر قران نمی فرماید: فلله حجة البالغة؟ آیا وحدت وجود حجت بالغه الهی است؟
  • ۱۴:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    راز مگویی در کار نیست. اینها به تبعیت از ابن عربی پدر عرفان و تصوف رسما گوساله پرستی و بت پرستی را خداپرستی می دانند. دیگر چه راز مگویی می ماند؟
  • ۱۴:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    اگر امروز امام خمینی در میان ما بود و کسی از ایشان می پرسید: حضرت امام! آیا چون شما از ابن عربی و ملاصدرا ستایش کرده اید، آیا ما هم از باب تقلید از شما باید حتما از این دو ستایش کنیم، حتما لبخندی از سر انکار تحویلمان می داد و می فرمود: نه عزیزم! این جرفها تقلید بردار نیست. بروید خود تفکر کنید و با دلیل موافقت یا مخالفت کنید.
  • ۱۵:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    به آقاي نصيري قالوا سلاماً عرض مي کنم
  • ۱۵:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    این ناشناس از جماعت گوساله پرستان است که این گونه عقده گشایی کرده است.
  • ۱۵:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    آقای نصیری باید حواسش جمع باشد که با جماعت دریده و مدافع جنون و جهالت و متنفر از شریعت و اخلاق رو در رو است.
  • ۱۵:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    ما که تا به حال پاسخ قابل پذیرشی ندیده ایم.
  • ۱۵:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    مدافعان از این کژدمی که در شلوار حلاج به روایت عطار بوده است (ظاهرا چون از فرط عشق سالها حمام نرفته بوده است) و در بعضی کانتها آمده است نیز جواب قابل پذیرشی لطف کنند چون حلاج نماد و اسوه و شهید و قهرمان عرفان صوفیانه است.
  • ۱۶:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    مدافعان از این کژدمی که در شلوار حلاج به روایت عطار بوده است (ظاهرا چون از فرط عشق سالها حمام نرفته بوده است) و در بعضی کانتها آمده است نیز جواب قابل پذیرشی لطف کنند چون حلاج نماد و اسوه و شهید و قهرمان عرفان صوفیانه است.
  • ۱۷:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
    0 0
    واقعا خجالت آوره!!! همین کم مونده شماها حافظ و مولانا را زیر سوال ببرید
  • ۱۴:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۲
    0 0
    مشرق چی شد خودت رو به اون کوچه زدی؟ چرا با نوشتن اون نظرم کل نظرات بعدی رو درش رو تخته کردی؟
  • داریوش ۲۳:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۵
    0 0
    با سلام چیزی که روشسن است نگارنده با سادگی و کم خردی تمام سعی در خوراندن ادبیاتی دارد که خود هم به ؟ان اعتقادی راسخ ندارد ضمن اینکه عقلا نهایت برای رسیدن به وجود خداوند از راه عقل به جایی نرسیدند و برای اثبات ان از پله عشق وارد شده اند که البته این فهم و درک این موضع برای کسانی که با تعصب روی موضه خود می مانند کمی دشوار و دور از ذهن است ضمن اینکه تمام این اشعار را با چشمی ظاهر بین به نمایش گذاشته اید و سعی در تعویض نوع اندیشه ان برزگواران داشته اید تنها کاری که می توان این وسط کرد ابراز تاسف به وضعیت اسف بار کنونی است که بی خردانی چنین دست به نشر این افکار دم دستی موهوم و خلاف واقه بزنند انجا از می ناب و معشوق و شراب حرف می زند از روحانیت ان بع غایت می توان پی برد و البته با کمی تحقیق ببینید لفظ تحقیق را به کار بردم یعنی اینکه در همان عشق هم اندیشه می گنجد اما این کاری عبث زاید و کج اندیش است که این نوع و این سبک عارفانی بزرگ چونان حافظ مولانا و ابوالسعید ابواخیر را افرادی اینچنینی بپندریم تمام کوشش عرفان این است که تو از چشم ظاهر بین به چشم باطن بین برسی و اینکگه هر چیزی که در عالم می بینی وجه الله ما از این دست مشاعیر کم نداریم و حیف که فرصت بازنگری وبحث بیشنر در این مورد را ندارم در اخر یک شعر از حضرت مولانا می آورم عقل گوید شش جهت حد است بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها با اروزی اینکه فلسفه عرفان و این سبک اندیشه و این نوع نگرش همه با هم به تداعی روشن فکر بینجامد که رسد آدمسی به جایی که به جز خدا نبیند هر چند نگارند خواسته در لوای اسام و دیانت خود را محق جلوه دهد اما از انجایی که عصر روشن فکریست گمان می کنم که در این وادی موفق نخواهد شد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس