مشرق - خدمات انجمن را در مبارزه صحيح با وهابيت و بهائيت نبايد ناديده گرفت ولي عدم معرفي دشمن اصلي باعث شده است نيروهاي عظيمي از دست بروند و حتي بسياري از نيروهاي تعليم يافته توسط انجمن به دليل پيدا نکردن آرمان جهاد و مبارزه در اسلام، در مقطع انقلاب به گروههايي مثل مجاهدين خلق پيوستند و حضور فارغ التحصيلان دبيرستانهايي مانند علوي در آن سازمان چشمگير بود.
پيش نوشت!
يکي از دوستان تماس گرفت، گفت از آن چه که در جنبش عدالتخواه دربارة انجمن حجتيه ارائه داده بودي يک مقالهاي بنويس براي چاپ در هفته نامه پنجره.واقعا چه کار سختي!براي مني که سالها در محيط انجمن تربيت شدم و به فضل خدا توانستم با کلنجار بسيار در دانشگاه از افکار آن تاحد زيادي جدا بشوم نوشتن درباره انجمن واقعا کار سختي است. شايد نوشتن درباره خودم و نقد کردن گذشته خودم باشد،و اين جداي از مشکلات احتمالي در روبرو شدن با دوستان قديمي و اساتيد مدرسه و …است. از خداي بزرگ در اين بعد از ظهر پائيزي ميخواهم که جز حقيقت ننويسم و اين مقاله نتيجهاي جز تداوم راه امام و شهداي عزيز و کمک به پيروزي نهضت جهاني اسلام نداشته باشد.
توضيح ضروري: شکلي که در اين مقاله ارائه شده يک ارائه سريع از توضيحات اين مقاله است. شکلهاي دايرهاي مؤلفههاي اصلي فکري بوده و پيکانهاي نقطه چين عدم قطعيت را نشان ميدهند. در حقيقت در اين مقاله به فهم دقيق مؤلفهها و نسبتهاي موجود در آن شکل ميپردازيم.
و اما متن …
يکم؛وابستگي به اخباري گري
تقابل انجمن حجتيه با انقلاب اسلامي(?) يک اتفاق ساده و يک انحراف جديد و تصادفي نيست بلکه زائيده اختلافي ريشه دار و صدها ساله ميان دو طيف از علماي تشيع يعني اخباريون و اصوليون است. از قديم الايام افرادي بوده و هستند که به منظور حفظ جايگاه رفيع ائمه اطهار عليهم السلام در کسب معرفت، به اشتباه کساني را که حرفي جديد در حوزه معارف ديني -ولو با پايبندي تام و تمام به نقل- ميزدند کافر و نجس معرفي ميکرده اند. علي الخصوص فلاسفه و عرفاي اسلامي آماج اصلي اين هجمهها از سوياخباريون بوده اند. براي توضيح سريع اختلاف مثالي ذکر ميکنم. تلاش اخباريون عموماً بر اين بوده است که به ظاهر متون اسلامي عمل بکنند و تاجاي ممکن از شناسايي منشأ صدور احکام پرهيز کنند. به همين دليل حکمي که حضرت امام رضوان الله تعالي عليه درباره عدم حرمت شطرنج صادر فرمودند بعضا مورد طعن اين طيف قرار گرفت، در حالي که استدلال حضرت امام رضوان الله تعالي عليه اين بود که ائمه اطهار با يک تکه چرم و چند تا مهره مشکلي ندارند، بلکه مصلحت عدم ترويج قمار در جامعه اسلامي بوده است که باعث تحريم شطرنج شده است. و از اين دست مثالها فراوان است که مجال ذکرش نيست. البته شدت و ضعف اين تفکر در افراد، مختلف است.
به يقين بدون در نظر گرفتن محل رشد و نمو تاريخي تفکر انجمن حجتيه نميتوان تحليل درستي از رفتارهاي آن ارائه داد. از اين ديدگاه انجمن حجتيه با مکتب تفکيک هم قرابتهاي فکري زيادي دارد. بخشي از بدنه متفکرين مکتب تفکيک را نيز همفکران انجمن تشکيل ميدهند. اين افرادمعمولا رفتارهاي حذفي با فلاسفه و عرفاي اسلامي نشان ميدهند و حتي گاهي آنان را تکفير ميکنند! البته هيچگاه نبايد نسبت به آن دسته از متفکرين و علماي مجاهد و انقلابي چه در مکتب تفکيک و چه در طيف اخباري حوزههاي علميه قدرناشناس و فراموشکار باشيم.
دوم؛ غلو در جايگاه ائمه اطهار و تقابل با انقلاب اسلامي
در اين که انجمن حجتيه (چه در فعاليتهاي گذشته و چه در فعاليتهاي کنوني اش) طيفي نزديک به اخباريون است شکي نيست. در عين حال ريشه اصلي تقابل انجمن با انقلاب اسلامي را ميتوان در همين مساله جستجو کرد. پندار انجمنيها اين است که وقتي عقل هيچ تشخيص تعيين کنندهاي نميتواند داشته باشد، طبيعتا هيچ فرد غيرمتصل به وحي نميتواند جامعه را اداره کند. در حالي که وظايف مسلمين در برپايي اجراي احکام اسلام و برقراري عدالت اجتماعي بدون برپايي حکومت ممکن نيست.
همچنين انجمن عنايت ويژهاي به احاديثي دارد که درباره «محبت به ائمه اطهار»و يا «معيار بودن اين اعتقاد به شخص ائمه عليهم السلام براي ايمان و کفر»هستند و براي ريشه دار کردن اين حس هيچ بديلي را در هيچ شاني براي آن حضرات نميپذيرد. علي الخصوص در شان حکومتي، تئوري ولايت فقيه بعضا در جمعهاي تندرو اين انجمن به عنوان انحرافي مثل بهائيت معرفي ميشود! يا از آنجايي که تشيع را تنها معيار حقانيت ميدانند بعضا معتقدند که امام زمان عليه السلام نيز براي نجات شيعيان(نه بشريت) ظهور مي-فرمايند. يا در برابر امام ميگفتند که شاه شيعه است چرا ميگوئيد بايد برود؟! (?)
سوم؛ نااميدي، شاه بيت مخالفت
علاوه بر موارد فوق اشتباه در برداشت از احاديثي که ظهور حضرت مهدي عليه السلام را تنها پس از بروز فساد اجتماعي گسترده در جامعه ممکن ميداند، همچنين برخي رواياتي که هر پرچم عدالتخواهانه بلند شده قبل از ايشان را در آتش معرفي ميکند باعث پيدايش نااميدي نسبت به وضع اجتماعي جهان در همفکران انجمن ميشود. به عنوان مثال موضع گيري عجيب شيخ محمود حلبي بنيان گذار اين انجمن درباره جنگ تحميلي شايسته توجه است که ميگفت جواز مبارزه با عراق را بايد امام زمان عليه السلام بدهند! که همين سخنان باعث موضع گيري شديد امام راحل رضوان الله تعالي عليه شد. (?)
در نتيجة اين نااميدي هرگونه قيام اجتماعي قبل از ظهور (از جمله انقلاب اسلامي) حداقل عملي کم فايده تلقي ميگردد و جانفشاني براي آن هدر دادن جان معرفي ميشود. در محافل خصوصي تر و تندروتر انجمن، چنين رفتارهايي تا مرز تکفير هم پيش ميروند! به هر حال نتيجه چنين تفکري بسيار عجيب است؛ اعتقاد به عدم دخالت دين در زندگي اجتماعي و در حکومت؛ يعني سکولاريسم! اگر سکولاريسم به معني نااميدي از دين در اداره اجتماع باشد تفکر انجمن حجتيه به معني نااميدي از اجتماع در ديني شدن است! و اين هر دو نتيجهاي واحد دارند و هر دو با کساني که بخواهند عدالت اسلامي را در سطح وسيع اجتماعي به منظور برقراري حيات طيبه اجرا کنند دشمن هستند. از اين روي انجمن حجتيه به صورت ناخودآگاه (و بعضا خودآگاه) بوسيله مدارس مذهبي که در سطح تهران دارد، يکي از تامين کنندگان اصلي بدنه کم تحرک جناح اصلاح طلب در اجتماع ماست. افرادي که علي الخصوص در آزمايشات بزرگ سياسي بسيار بد عمل کرده و بي بصيرت ظاهر مي شوند.
البته در طيفهاي محافظه کارتر، توصيه اکيد به عدم ورود به مسائل سياسي به دليل پيچيدگي آن مطرح ميشود! علي الخصوص هيچگاه صحبتي جدي پيرامون مسائل سياسي در جمعهاي عمومي اين انجمن صورت نميگيرد.
چهارم؛ دشمن اصلي از ديدگاه انجمن
اهالي انجمن از آن جايي که معيار حق و باطل را (به دليل اخباري گريشان) شخص معصومين نه رفتار آنها ميپندارند خطر اصلي در برابر اسلام را اهل سنت معرفي ميکنند. يعني انجمن به جاي اين که با دشمنان رسمي بشريت يعني استکبار جهاني به ستيز برخيزد با اهل تسنني دشمني ميکند که خلفاي راشدين را نه به دليل شرارت نفس بلکه به دليل عدالت خواهي و ساده زيستي که از آنها سراغ دارند قبول دارند. اهل تسنني که حاضر نيستند ظلم به هيچ کسي را در جهان بپذيرند و با اعتقاد راستيني که به قرآن دارند ميتوانند همسنگراني خوب در جهت احياي عدالت بشري باشند دشمن انگاشته ميشوند در حالي که دشمن بزرگ ما امريکا از ترويج هيچ هرزگي و بي بند و باري و آلوده کردن زندگي انسانها هيچ ابايي ندارد و عالمانه و عامدانه هر ظلمي که ميخواهد در حق مسلمين و تمام بشريت روا ميدارد.
خدمات انجمن را در مبارزه صحيح با وهابيت و بهائيت نبايد ناديده گرفت ولي عدم معرفي دشمن اصلي باعث شده است نيروهاي عظيمي از دست بروند و حتي بسياري از نيروهاي تعليم يافته توسط انجمن به دليل پيدا نکردن آرمان جهاد و مبارزه در اسلام، در مقطع انقلاب به گروههايي مثل مجاهدين خلق پيوستند و حضور فارغ التحصيلان دبيرستانهايي مانند علوي در آن سازمان چشمگير بود.
انجمن با وجود اين همه مواضع شديد و غليظ عليه اهل سنت داراي موضع شفاف و کاملي درباره ابرقدرتهاي غرب و شرق نبوده و به عنوان مثال در قضيه فلسطين هيچگاه شاهد موضع گيري درستي از سوي آن نبوده ايم. شايعاتي از قبيل ناصبي بودن مردم فلسطين در ميان همفکران انجمن شيوع زيادي دارد که از يک سو جمهوري اسلامي را ضد تشيع! و از سوي ديگر مبارزه براي فلسطين را بيهوده معرفي ميکند.
پنجم؛ نتايج فکري و فرهنگي بر اعضاء
در حقيقت مدعاي اصلي انجمن اين است که تا امام زمان عليه السلام ظهور نفرمايند چيزي درست نميشود، پس اگرچه مسائل مردم مهم است ولي ما نميتوانيم کاري جدي براي بهبود وضع بکنيم. پس بهتر است تا ظهور حضرت دين خودمان را حفظ کنيم و در اين باره روايتهم ميخوانند که حفظ دين در آخرالزمان درست مثل نگه داشتن زغال گداخته در دست است. اما نتيجه واقعي اين ادعا اين مي-شود که پس از مدتي تمام مباحث به حفظ دين شخصي محدود ميشود و ديگر دغدغه اجتماعي براي افراد از اولويت ميافتد. در نتيجه علاوه بر دشمني غير مستقيمي که با مصلحان اجتماعي (مثل امام و شهدا) پديد ميآيد بعضا به دليل عدم وجود دغدغه مندي نسبت به مشکلات اجتماعي از جمله فقر، احساس معنويت توأم با رفاه زدگي در ميان اعضاء ثروتمند انجمن مشروع (تئوريزه) ميشود. از دلايل رواج اين تفکر در مناطق ثروتمند تهران نيز همين مساله است.
علاوه بر اين ضعف و شکست پذيري زيادي در تربيت شدگان انجمن نسبت به تهاجم مدرنيته وجود دارد. چرا که افراد همفکرانجمن سعي ميکنند به جاي مواجه کردن فرزندانشان با دنياي بيرون و ياد دادن راه مبارزه عليه بي بند و باري آنها را به کلي از دنياي بيرون بترسانند و ايزوله کنند. اما اين افراد وقتي وارد دانشگاه ميشوند به صورت ناگهاني در معرض تهاجم مدرنيته قرار ميگيرند و از آنجايي که به برپايي اسلام اجتماعي بسيار نااميد هستند، قدرت را در دست کشورهاي غربي ميبينند و مجذوب پيشرفت آنان ميشوند و به سادگي به روش زندگي غربي تن ميدهند.
توجه شديد به ظواهر احکام و عدم توجه به بواطن آنها براي تسري در ديگر امور، شخصي کردن دين و تلاش ناکافي براي ترويج آن، روي آوردن به کارهاي صرفا تربيتي به جاي تلاش براي اصلاح اجتماعي، محدود دانستن اصلاح اجتماعي به معرفي ائمه اطهار عليهم السلام، بالا بردن بيش از حد جايگاه فقه و مرجعيت به اسم بالا بردن جايگاه ائمه اطهار و عدم اهميت به گزارههاي قطعي عقلي منطبق بر دين مثل اهميت برپايي حکومت اسلامي از ديگر اثرات روحي و تربيتي تفکر انجمن است.
ششم؛انجمن حجتيه؛ مکتب تربيتي نه نظام فکري
با تعجب مشاهده مي کنيم که آثار روحي و تربيتي که در افراد انجمن بروز و ظهور پيدا مي کند تا حد زيادي با آن چه مقصود و مدعايشان است متفاوت است. اما دليل چيست؟
«مکتب تربيتي»مقولهاي بسيار فراتر از يک نظام فکري است.يک مکتب تربيتي لزوما ارتباط منطقي دقيقي بين گزارههاي مورد ادعايشبرقرار نميکند ولي با اين حال ميتواند رفتار و عقايد افراد تابعش را شکل بدهد. همچنين ممکن است مواضع علني آن با نتايج تربيتياشفرق داشته باشند. اين در حالي است که در تصميمگيريهاي اجتماعي بيشتر نتايج تربيتي نقش آفريني ميکنند و نقش گزاره-هاي منطقي معمولا کمتر است.يک مکتب تربيتي توانايي اين را دارد که انبوهي از «اعتقادات ناخودآگاه»را در اذهان پيروانش کار بگذارد. از بين بردن و ريشه کن کردن آن با منطق و استدلال کار آساني نيست چون مکتب تربيتي علاوه بر روش فکرکردن روش زندگي کردن افراد را نيز تعيين ميکند.همچنين مکاتب تربيتي معمولاًصفر و يکي نيستند. ميزان بهره مندياز آنها در افراد مختلف متفاوت است. در عين حال يک مکتب تربيتي ميتواند بدون حزب و تشکيلات و عضوگيري گسترش پيدا کند. فقط کافي است مؤلفههاي آن به صورت همه جانبهبه افراد عرضه شوند تا آنها نيز علاقمند به آن مسلک بشوند.افراد ممکن است صادقانه و مخلصانه براي ترويج آن فعاليت بکنند ولي توانايي نقد کردن مکتب فکري خودشان را نداشته باشند. در نتيجه برخورد اطلاعاتي براي ريشه کن کردن چنان چيزيبعضا کم فايده و حتي بي فايده است و کار فرهنگي متقابل ميتواند بهترين راه پيشگيري باشد.
همکنون با مکاتب مختلف تربيتي در اجتماعمان مواجه هستيم.مکتب تربيتي اسلام انقلابي، مکتب تربيتي مدرن و مکتب تربيتي انجمن حجتيه که حضرت امام لااقل از برخي مصاديقآن شديداً انتقاد ميکنند(?). انجمن يک تفکر است نه يک تشکيلات و بعضا ريشههاي کهنه و عميقي در حوزهاي علميه و متدينين دارد. حتي اگر اعلاميه تعطيلي بدهد(?)به اين سادگي منحل نميشود(?).
اما راه حل چيست؟ به هر حال طرد کردن کامل افرادي که به هر طريقي دوستدار تفکرات انجمن هستند کارياشتباه است چرا کهبسياري از آنانبدون عناد با جمهوري اسلامي مبارزه با استکبار را در اولويتهاي پائين آرماني خود ميپندارند. در نتيجه بايد در وهله اول از مشترکاتمان استفاده کنيم تا بلکه وحدت نهايي با کمترين هزينه تأمين بشود.يقينا بهترين کارها در مواجهه انقلاب اسلامي با اين تفکر، نشان دادن زيباييها و برتريهاي زيست انقلابي و در عين حال مطابق فرموده حضرت روح الله بذل جان در راه برپايي عدالت و نشان دادن حقانيت انقلاب از طريق آن است(?). به هر حال به نظر ميرسد به واسطه حضور گسترده و روزافزون تربيت شدگان انجمن در دانشگاهها بايد براي اين چالش،راه حلي عميق و اساسي انديشيد.
-----------
منابع
?- محمد رضا اخگري-کتابولايتيهايبيولايت-ص ??
?- نامه امام به مراجع اسلام و روحانيون سراسر کشور معروف به منشور روحانيت
?- سخنراني امام سهشنبه ?? تيرماه ????
?- منشور روحانيت امام خميني
?- روزنامه شرق – ?? ديماه ????
?- سخنراني امام سهشنبه ?? تيرماه ????
?- منشور روحانيت امام خميني
منبع: هفتهنامه پنجره