به گزارش مشرق، روانبخش و حقشناس با محوریت «بازگشت یا عبور از گفتمان 84» درباره مباحث مختلفی از جمله نقش آیتالله مصباح در روی کار آمدن دولت نهم و نقشآفرینی پررنگ ایشان در سالهای پیش از انقلاب و نیز بازیگری هاشمی رفسنجانی در سالهای پس از 84 در خبرگزاری فارس بحث کردند که در ادامه بخش های مهمی از این مناظره را ملاحظه می کنید.
در بخشی از این مناظره روانبخش گفت در مرداد ۸۷ هاشمی در یک سخنرانی در مشهد بر پایان دوره مدارا تاکید کرد و گفت از این به بعد دیگر با این دولت مدارا نخواهم کرد، حقشناس در پاسخ به وی تاکید کرد: آیا هاشمی حق گفتن یک آخ را هم نداشت؟
روانبخش:
* برداشت مقام معظم رهبری از فتنه این بود که این فتنه ریشه 20 ساله و 10 ساله و 4 ساله دارد، اینطور نبود که اتفاقی مربوط به انتخابات باشد، نمیخواهم بحث را ببرم به سمت 20 سال قبل چراکه اگر به 20 سال قبل برگردیم، به ایستادن آقای هاشمی در برابر امام میرسیم که وقتی که امام یک نظریهای میدهد ایشان در برابر آن میایستد، مثلاً در ماجرای قائممقام رهبری، ایشان تصریح میکنند آقای منتظری را نگذارید اما آقای هاشمی او را میگذارد و در قطعنامه 598 و نصب آقای میرحسین موسوی به عنوان رئیس ستاد فرمانده کل قوا، امام مخالفت میکند اما باز هم آقای هاشمی وی را منصوب میکند و آقای بهزاد نبوی معاون و آقای خاتمی رئیس تبلیغات جبهه و جنگ میشود و بعد میرسد به پذیرش قطعنامه 598 و آن گزارشی که تهیه میکند. بنابراین آقای هاشمی میخواهد دیدگاه خودش پیاده شود نه آنچه که در چارچوب قانون آمده است.
* انتخابات سال 84 که دو مرحلهای شد خاتمی در مرحله دوم رسما بیانیه صادر کرد، بیانیه معناداری که فقط اسم هاشمی را نیاورد و در واقع به حمایت از او پرداخت و تاکید داشت اگر میخواهید اصلاحات باشد، به چنین تفکری رای دهید و دقیقاً شاخصهایی که بیان کرد به هاشمی برمیگشت. وی تاکید کرد که به افراطگراها و تندروها رای ندهید. که این نیز به احمدینژاد بازمیگشت. اما با وجود این انتخابات برگزار شد و نتیجهاش پیروزی احمدینژاد بود اما در عین حال کسی نمیگوید در انتخابات سال 84، تخلف و تقلب صورت گرفت.
* اگر ریشهیابی بکنیم این جریانات برمی گرد به آنجا که ایشان در انتخابات سال 84 نظر آقا را نپذیرفت. در سال 88 هم خواست دیدگاه خودش عملیاتی شود. انتخابات سال 84 که دیگر سالم است، آقای خاتمی برگزار کرد اما آقای احمدینژاد رای آورد. انتخابات سال 84 که دو مرحلهای شد خاتمی در مرحله دوم رسما بیانیه صادر کرد، بیانیه معناداری که فقط اسم هاشمی را نیاورد و در واقع به حمایت از او پرداخت و تاکید داشت اگر میخواهید اصلاحات باشد، به چنین تفکری رای دهید و دقیقاً شاخصهایی که بیان کرد به هاشمی برمیگشت.
*وقتی انتخابات را خود آنها برگزار کردند همین انتخاباتی بوده که دوره قبلش آقای هاشمی برگزار کرده و آقای خاتمی رای آورد و یک دوره آقای خاتمی برگزار کرد و خودش رای آورد و دوباره در سال 84 احمدینژاد رای آورد. آیا آقای هاشمی رای مردم را در سال 84 پذیرفت؟
* آقای حقشناس! اخیراً حضرتعالی درباره جلسه صد نفر از اصلاحطلبان با هاشمی به نقل از وی گفته بودید «بنده سال 84 به این طرف را خارج از چارچوب انقلاب میدانم.» یعنی اگر مردم سال 84 به هاشمی رای ندادند، یعنی انقلاب از چارچوب خارج شده است. چرا ایشان خودش را مساوی با انقلاب میداند که اگر مردم به او رای ندهند یعنی انقلاب خارج از چارچوب انقلاب شده است؟!
* آقای هاشمی در قالب یک بیانیه اعتراض کرد و در آن بیانیه گفت، هیچ کس نیست که من به او شکایت کنم و باید شکایتم را به خدا ببرم. لذا وی انتخابات را که مجریاش آقای خاتمی بود را سالم نمیدانست. پس از آن برخورد آقای هاشمی در 4 سال اول دولت با آقای احمدینژاد چگونه بود؟ آیا دولت را به رسمیت میشناسد یا اینکه همه جا به نحوی برخورد میکند که یکسال مانده به انتخابات 88، در مرداد 87، ایشان در یک سخنرانی در مشهد بر پایان دوره مدارا تاکید کرد و گفت از این به بعد دیگر با این دولت مدارا نخواهم کرد و قرار است محکم وارد صحنه شوم که همان زمان مقام معظم رهبری سخنرانی کردند و محکم با این حرف برخورد کردند. لذا وی مدتی چیزی نگفت و آقازادههایشان وارد صحنه شدند. یکی از آقایان مطرح کرد اگر این سه سال مدارا بوده است، الان میخواهد کودتا شود؟ هاشمی دیگر میخواست با دولت چکار کند؟ در طول سه سال که مدارایی از سوی آقای هاشمی دیده نشد، و همیشه چوب لای چرخ دولت نهم گذاشت.
حقشناس:
* در انتخابات 88 باید رفتار مجری انتخابات را نگاه کنیم. آقای احمدینژاد بدون مقدمه میآید وزیر وقت کشور (پورمحمدی) را عزل میکند. آقای پورمحمدی وقتی معرفی شد بیسابقهترین معارفه وزارت کشور را داشت. حتی جناب آقای محمدیگلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری به آن مراسم رفت و این به معنای آن بود که آقای پورمحمدی صرفاً وزیر کشور نیست بلکه وزیری است که علاوه بر کارت مجلس و کارت ریاست جمهوری، کارت بیت رهبری را نیز همراه دارد. اما ایشان که داشت کارش را میکرد، چه اتفاقی افتاد که وسط کار آقای رئیسجمهور آقای پورمحمدی را عزل کرد؟
* وارد صحنه انتخابات هم که میشویم میبینیم درست است که رقابت انتخاباتی است، اما رقابت بین کیست؟ آیا بین اعضای دونپایهای است که مثلا در مسابقه ورزشی یا در مسابقه هنری حضور دارند، اینگونه نیست. رقابت بین 4 شخصیتی است که میخواهد ریاست کشور را برای 4 سال عهدهدار باشد. ورود در این عرصه نیازمند کظم غیظ و مهار نفس است. الان تریبون در اختیار من است آیا من حق دارم از این تریبون آزاد که 50 میلیون بیننده مستقیم داشت، هر استفادهای کنم و هر سخنی را بگویم؟ در این چارچوب ما دیدیم که جناب آقای احمدینژاد در حالی که از ایشان بیشتر از سه نفر دیگر انتظار میرفت چون رئیسجمهور وقت بود، بیمحابا وارد یک مبارزه تبلیغاتی شد که جمع کردنش کار سختی است و مثل آتش زدن به یک انبار باروت بود
*در حوزهی دعوای سیاسی هم ما باید یک جایگاهی برای اصل دعوای سیاسی قائل باشیم. براساس قواعد موجود با اینکه تصحیح نشده، ولی به هر حال رهبری جایگاه فسخ دعاوی سیاسی را دارند. آقای موسوی و آقای کروبی نسبت به نتیجه انتخابات اعتراض داشتند و شاید اعتراضشان به حق بود و من فکر میکنم بعد از نظری که رهبری دادند، میشد اینطور مدیریت کرد که علاوه بر اینکه ما فکر میکنیم حق با ماست، ولی به خاطر حکم نهایی که صادر شده به عنوان فصلالاخطاب، برای ادامه امور میتوانیم مسیر را اینجا با یک نظریه تمام کنیم و برویم. اما آن طرف ماجرا کسی که رئیسجمهور میشود باید ظرفیت رئیسجمهور شدن را در خودش داشته باشد؛ حالا که رئیسجمهور شده است نباید برود در میدان ولیعصر مخالفان خودش را خس و خاشاک معرفی کند، این هم یک کار خلاف ظرفیت بود. متاسفانه بعد از انتخابات 88، کل جامعه متضرر شد و این ضرر را همه باید تحمل و آسیبشناسی کنیم.
در بخشی از این مناظره روانبخش گفت در مرداد ۸۷ هاشمی در یک سخنرانی در مشهد بر پایان دوره مدارا تاکید کرد و گفت از این به بعد دیگر با این دولت مدارا نخواهم کرد، حقشناس در پاسخ به وی تاکید کرد: آیا هاشمی حق گفتن یک آخ را هم نداشت؟
روانبخش:
* برداشت مقام معظم رهبری از فتنه این بود که این فتنه ریشه 20 ساله و 10 ساله و 4 ساله دارد، اینطور نبود که اتفاقی مربوط به انتخابات باشد، نمیخواهم بحث را ببرم به سمت 20 سال قبل چراکه اگر به 20 سال قبل برگردیم، به ایستادن آقای هاشمی در برابر امام میرسیم که وقتی که امام یک نظریهای میدهد ایشان در برابر آن میایستد، مثلاً در ماجرای قائممقام رهبری، ایشان تصریح میکنند آقای منتظری را نگذارید اما آقای هاشمی او را میگذارد و در قطعنامه 598 و نصب آقای میرحسین موسوی به عنوان رئیس ستاد فرمانده کل قوا، امام مخالفت میکند اما باز هم آقای هاشمی وی را منصوب میکند و آقای بهزاد نبوی معاون و آقای خاتمی رئیس تبلیغات جبهه و جنگ میشود و بعد میرسد به پذیرش قطعنامه 598 و آن گزارشی که تهیه میکند. بنابراین آقای هاشمی میخواهد دیدگاه خودش پیاده شود نه آنچه که در چارچوب قانون آمده است.
* انتخابات سال 84 که دو مرحلهای شد خاتمی در مرحله دوم رسما بیانیه صادر کرد، بیانیه معناداری که فقط اسم هاشمی را نیاورد و در واقع به حمایت از او پرداخت و تاکید داشت اگر میخواهید اصلاحات باشد، به چنین تفکری رای دهید و دقیقاً شاخصهایی که بیان کرد به هاشمی برمیگشت. وی تاکید کرد که به افراطگراها و تندروها رای ندهید. که این نیز به احمدینژاد بازمیگشت. اما با وجود این انتخابات برگزار شد و نتیجهاش پیروزی احمدینژاد بود اما در عین حال کسی نمیگوید در انتخابات سال 84، تخلف و تقلب صورت گرفت.
* اگر ریشهیابی بکنیم این جریانات برمی گرد به آنجا که ایشان در انتخابات سال 84 نظر آقا را نپذیرفت. در سال 88 هم خواست دیدگاه خودش عملیاتی شود. انتخابات سال 84 که دیگر سالم است، آقای خاتمی برگزار کرد اما آقای احمدینژاد رای آورد. انتخابات سال 84 که دو مرحلهای شد خاتمی در مرحله دوم رسما بیانیه صادر کرد، بیانیه معناداری که فقط اسم هاشمی را نیاورد و در واقع به حمایت از او پرداخت و تاکید داشت اگر میخواهید اصلاحات باشد، به چنین تفکری رای دهید و دقیقاً شاخصهایی که بیان کرد به هاشمی برمیگشت.
*وقتی انتخابات را خود آنها برگزار کردند همین انتخاباتی بوده که دوره قبلش آقای هاشمی برگزار کرده و آقای خاتمی رای آورد و یک دوره آقای خاتمی برگزار کرد و خودش رای آورد و دوباره در سال 84 احمدینژاد رای آورد. آیا آقای هاشمی رای مردم را در سال 84 پذیرفت؟
* آقای حقشناس! اخیراً حضرتعالی درباره جلسه صد نفر از اصلاحطلبان با هاشمی به نقل از وی گفته بودید «بنده سال 84 به این طرف را خارج از چارچوب انقلاب میدانم.» یعنی اگر مردم سال 84 به هاشمی رای ندادند، یعنی انقلاب از چارچوب خارج شده است. چرا ایشان خودش را مساوی با انقلاب میداند که اگر مردم به او رای ندهند یعنی انقلاب خارج از چارچوب انقلاب شده است؟!
* آقای هاشمی در قالب یک بیانیه اعتراض کرد و در آن بیانیه گفت، هیچ کس نیست که من به او شکایت کنم و باید شکایتم را به خدا ببرم. لذا وی انتخابات را که مجریاش آقای خاتمی بود را سالم نمیدانست. پس از آن برخورد آقای هاشمی در 4 سال اول دولت با آقای احمدینژاد چگونه بود؟ آیا دولت را به رسمیت میشناسد یا اینکه همه جا به نحوی برخورد میکند که یکسال مانده به انتخابات 88، در مرداد 87، ایشان در یک سخنرانی در مشهد بر پایان دوره مدارا تاکید کرد و گفت از این به بعد دیگر با این دولت مدارا نخواهم کرد و قرار است محکم وارد صحنه شوم که همان زمان مقام معظم رهبری سخنرانی کردند و محکم با این حرف برخورد کردند. لذا وی مدتی چیزی نگفت و آقازادههایشان وارد صحنه شدند. یکی از آقایان مطرح کرد اگر این سه سال مدارا بوده است، الان میخواهد کودتا شود؟ هاشمی دیگر میخواست با دولت چکار کند؟ در طول سه سال که مدارایی از سوی آقای هاشمی دیده نشد، و همیشه چوب لای چرخ دولت نهم گذاشت.
حقشناس:
* در انتخابات 88 باید رفتار مجری انتخابات را نگاه کنیم. آقای احمدینژاد بدون مقدمه میآید وزیر وقت کشور (پورمحمدی) را عزل میکند. آقای پورمحمدی وقتی معرفی شد بیسابقهترین معارفه وزارت کشور را داشت. حتی جناب آقای محمدیگلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری به آن مراسم رفت و این به معنای آن بود که آقای پورمحمدی صرفاً وزیر کشور نیست بلکه وزیری است که علاوه بر کارت مجلس و کارت ریاست جمهوری، کارت بیت رهبری را نیز همراه دارد. اما ایشان که داشت کارش را میکرد، چه اتفاقی افتاد که وسط کار آقای رئیسجمهور آقای پورمحمدی را عزل کرد؟
* وارد صحنه انتخابات هم که میشویم میبینیم درست است که رقابت انتخاباتی است، اما رقابت بین کیست؟ آیا بین اعضای دونپایهای است که مثلا در مسابقه ورزشی یا در مسابقه هنری حضور دارند، اینگونه نیست. رقابت بین 4 شخصیتی است که میخواهد ریاست کشور را برای 4 سال عهدهدار باشد. ورود در این عرصه نیازمند کظم غیظ و مهار نفس است. الان تریبون در اختیار من است آیا من حق دارم از این تریبون آزاد که 50 میلیون بیننده مستقیم داشت، هر استفادهای کنم و هر سخنی را بگویم؟ در این چارچوب ما دیدیم که جناب آقای احمدینژاد در حالی که از ایشان بیشتر از سه نفر دیگر انتظار میرفت چون رئیسجمهور وقت بود، بیمحابا وارد یک مبارزه تبلیغاتی شد که جمع کردنش کار سختی است و مثل آتش زدن به یک انبار باروت بود
*در حوزهی دعوای سیاسی هم ما باید یک جایگاهی برای اصل دعوای سیاسی قائل باشیم. براساس قواعد موجود با اینکه تصحیح نشده، ولی به هر حال رهبری جایگاه فسخ دعاوی سیاسی را دارند. آقای موسوی و آقای کروبی نسبت به نتیجه انتخابات اعتراض داشتند و شاید اعتراضشان به حق بود و من فکر میکنم بعد از نظری که رهبری دادند، میشد اینطور مدیریت کرد که علاوه بر اینکه ما فکر میکنیم حق با ماست، ولی به خاطر حکم نهایی که صادر شده به عنوان فصلالاخطاب، برای ادامه امور میتوانیم مسیر را اینجا با یک نظریه تمام کنیم و برویم. اما آن طرف ماجرا کسی که رئیسجمهور میشود باید ظرفیت رئیسجمهور شدن را در خودش داشته باشد؛ حالا که رئیسجمهور شده است نباید برود در میدان ولیعصر مخالفان خودش را خس و خاشاک معرفی کند، این هم یک کار خلاف ظرفیت بود. متاسفانه بعد از انتخابات 88، کل جامعه متضرر شد و این ضرر را همه باید تحمل و آسیبشناسی کنیم.