حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی پژوهشگر و منتقد مکتب تفکیک در این یادداشت، مطالب مطرح شده از سوی مهدی نصیری، منتقد فلسفه و عرفان را بررسی کرده است.

مشرق - حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی از استادان حوزه علمیه مشهد و منتقد مکتب تفکیک، یادداشت هفتم خود را در پاسخ به یادداشت انتقادی مهدی نصیری مدیر فصلنامه اعتقادی ـ معرفتی سمات، قلمی کرد.

این یادداشت که در اختیار مشرق قرار گرفته است در پی می‌آید:

(یادداشت های اول ، دوم ، سوم ، چهارم و پنجم و ششم وی را از اینجا بخوانید)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدللّه رب العالمین و صلّی‌الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

به توفیق الهی در مجموعه مصاحبه و شش یادداشت گذشته، قریب به چهل مورد از برداشت‌های اشتباه و نقل قولهای خطای برادر مکرم جناب آقای مهدی نصیری در گزارش‌های تاریخی بررسی شد که برای نشان دادن روش صحیح تحقیق و ضرورت کار روشمند علمی کافی بود.

از این شماره نگارنده به دنبال تبیین برخی از اشتباهات و تحریف‌های علمی مخالفان عرفان و حکمت است و چون اخیراً آقای نصیری مقاله‌‌ کوتاه دیگری نگاشته و برخی مطالب‌ ناروای دیگر را به بزرگان دین نسبت دادند، به تناسب آن مقاله عنان سخن را به بحث تشبیه و سنخیت در آیات و روایات و کلام شارحان آن یعنی حکما و عرفای بالله برگردانده و به بررسی اشتباهات اخیر آقای نصیری می‌‌‌پردازد.

علت کتمان برخی از علوم از طرف بزرگان در گذشته و ضرورت تببین آن در زمان حاضر

پیشاپیش از خواننده محترم تقاضا می‌کنم که در خواندن این مباحث دقت و حوصله کافی به خرج داده و از کنار مسائل به سادگی عبور نکند. طبیعت مباحث علمی همواره همراه پیچیدگی و غموض است و این حقیقت در مباحث معرفتی دوچندان می‌شود به گونه‌ای که اگر شرائط مطالعه و آموزش آن مراعات نشود از آن مطالب برداشت‌هائی بسیار غلط شده و گاهی نتیجه معکوس می‌دهد.

به همین سبب بزرگان دین تا چند دهه پیش از این اصرار بر کتمان این مسائل در فضاهای عمومی داشتند ولی امروزه بالا رفتن سطح دانش عمومی، هجوم شبهات فلسفه‌‌های الحادی، جاذبه‌های کاذب عرفان‌های دروغین، شبهات گسترده مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی و ضرورت آماده‌سازی جامعه اسلامی برای معارف در عصر ظهور حضرت صاحب ‌الأمر ارواحنا فداه اقتضاء می‌نماید که این مسائل در سطح همگانی طرح شود. (رک: پایگاه عرفان و حکمت، علل نشر علنی اسرار و معارف).

با این وجود، شرط مطالعه این مباحث دقت و تأمّل و پی‌گیری است. لذا از خواننده محترم تقاضا می‌کنم در صورتی که با سؤالی مواجه شد با پرسش‌های خود بحث را دنبال نماید و به برداشت‌های اولیه خود در این مباحث اکتفاء ننماید.

چون این مطالب در فضای عمومی منتشر می‌شود تلاش این بنده آنست که بحث را در حد توان به دور از اصطلاحات و با بیانی آسان عرضه نماید که البته به طور طبیعی برخی از نکات و ظرائف آن هم از دست خواهد رفت.

تنزیه مطلق یا تنزیه در عین تشبیه در کلام آقای نصیری

آقای نصیری می‌نویسد:

« تنزیه مطلق خداوند و یا تنزیه در عین تشبیه؟ 

در مدرسه اهل بیت علیهم السلام معرفت خداوند بر تنزیه صرف وجود حضرت حق و منزه بودن آن جناب قدوسی از هر گونه شباهت و مماثلت و مجانست با مخلوقات و ما سوی الله است و هر قول و اعتقادی که به تشبیه بیانجامد، از آن به کفر تعبیر شده است اما در مدرسه فلسفه و عرفان و حکمت متعالیه که ترکیبی از این دو است، تنزیه صرف رد شده و بر تنزیه در عین تشبیه  (که قطعا و به اعتراف خود ایشان تناقضی آشکار است) تاکید شده است.

ابتدا کلماتی را از مدرسه حکمت متعالیه در این باب نقل می کنیم و آن گاه به سراغ آموزه های مدرسه اهل بیت می رویم:»

ایشان پس از این چند عبارت از ملاصدرا، علامه طباطبائی، محیی‌الدین عربی، علامه حسن‌زاده و آیت‌الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی آورده و به گمان خود آنها را بر مسأله تشبیه منطبق نموده و سپس می‌نویسد:

« اما در مدرسه اهل بیت علیهم السلام همان گونه که گفتیم توحید خداوند مبتنی بر تنزیه محض و عاری از هر گونه تشبیه و شائبه آن است. اینک به روایات زیر از امام رضا علیه السلام بنگرید: ...»

و سپس چهار روایت از وجود مقدس امام رضا علیه‌السلام نقل می‌کند.

نقد و بررسی:

در مباحث سابق گذشت که برای فهم یک عبارت انسان باید ابتدا کلمات به ‌کار رفته در آن را بفهمد. به عنوان نمونه دیدیم که عده‌ای – و از جمله آقای نصیری - به خاطر اشتباه فهمیدن معانی کلمه تصوّف در متون تاریخی چه نسبت‌‌های غلطی به مخالفان خود داده ‌بودند.

از جمله الفاظی که در علوم اسلامی معانی متعددی دارد دو کلمه: «تشبیه» و «سنخیت» است. افرادی که با علوم اسلامی ناآشنا هستند معمولاً از این معانی متعدد بی‌اطلاع بوده و در فهم کلام بزرگان به خطا می‌روند. حقیر در اینجا ابتدا به بحث از معانی «تشبیه» و بررسی هر یک از منظر آیات و روایات می‌پردازم و بحث از سنخیت را به مقالات بعدی وا می‌گذارم.

معانی تشبیه

کلمه «تشبیه» در علوم اسلامی معانی زیادی دارد. ما در اینجا فقط معنای لغوی، عرفی، کلامی و عرفانی آن را بررسی می‌کنیم و از معانی دیگر آن که به بحث مربوط نیست صرف نظر می‌نمائیم.

1. معنای لغوی تشبیه

تشبیه در لغت عبارت است از «حکم نمودن یا دلالت کردن بر اشتراک چیزی با چیزی در صفتی». هرگاه می‌گوئیم که «او چیزی را به چیزی تشبیه کرد» یعنی در ذهن خود صفتی مشترک را در میان آن دو یافت یا اشتراک آن دو را در صفت بیان نمود؛ مانند تشبیه یک پهلوان به شیر غرّان یا تشبیه شخص کریم به ابر و باران.

از جهت لغوی به مجرد اینکه دو چیز در یک جهت اشتراک داشته باشند می‌توان آن دو را به اعتبار آن صفت مشابه و همانند شمرد و یکی را به دیگری تشبیه نمود؛ حتی می‌توان گفت: «محمود مانند کبوتر می‌ماند در اینکه هر دو غذا می‌خورند و تنفس می‌نمایند» یا «کبوتر شبیه کوه است در اینکه هر دو جسم می‌باشند».

2. معنای عرفی تشبیه

امّا در میان عرف معمولاً وقتی چیزی را به چیزی تشبیه می‌نمایند که صفت مشترک آن دو، صفتی بارز و مهم باشد و دربارة صفات عادی و ساده از کلمه شباهت و تشبیه استفاده نمی‌شود؛ مثلاً در عرف از جمله‌ بالا‌: «کبوتر شبیه کوه است» استفاده نمی‌کنند. شباهت در عرف اشتراک در هر صفتی نیست، بلکه «اشتراک در صفات بارز» است.

مثلاً وقتی می‌گویند: «حسن اصلاً به محمود شبیه نیست» بدان معنا نمی‌باشد که هیچ صفت مشترکی در میان آن دو وجود ندارد؛ چون مسلم است که هر دو در جسم داشتن، انسان بودن، گوش و بینی و چشم داشتن، سخن گفتن و دهها صفت دیگر مشترکند و به معنای لغوی مشابه می‌باشند. بلکه غرض این جمله آنست که حسن صفات خاص محمود را در چهره یا اخلاق و ... ندارد.

بر همین اساس است که عرف می‌گوید: «محمود هیچ شباهتی به کبوتر ندارد.» و «کبوتر اصلاً شبیه کوه نیست.»

پس موارد استفاده‌ کلمه «تشبیه» در عرف غیر از لغت است و باید در فهم جملات عرفی به این نکته دقّت نمود. (این مطلب را در زبان علمی اصولی چنین می‌گوئیم: «کلمه تشبیه در عرف به همان معنای لغوی است ولی قرائن عامّه همچون قرینه حکمت ظهور را آن را منصرف به دائره‌ای خاص می‌نماید.»)

آیا خداوند متعال به معنای عرفی و لغوی شبیه به خلق است؟

پیش از آنکه به شرح معانی دیگر تشبیه بپردازیم جا دارد ببینیم آیا خداوند متعال به معنای عرفی و لغوی شبیه مخلوقات خود می‌باشد یا نه؟

بطلان تشبیه خالق به مخلوق به معنای عرفی

اگر با زبان عرفی سخن بگوئیم باید با صراحت کامل بگوئیم «خداوند هیچ شباهتی به مخلوقات خود ندارد.»؛ زیرا صفات غالب و آشکار مخلوقات صفاتی چون: جسم‌بودن، حادث بودن، رنگ و شکل داشتن و متغیر بودن است و خداوند متعال از هر صفتی که موجب نقص باشد مبرا و منزّه است.

بر همین اساس در روایاتی فراوان که با زبان عرف سخن می‌گوید، تاکید شده که خداوند با مخلوقاتش شباهت ندارد.

شباهت خداوند به مخلوقات به معنای لغوی

اما اگر بخواهیم از معنای لغوی «تشبیه» استفاده کنیم چاره‌ای نداریم که بگوئیم خداوند با مخلوقات شبیه است. یعنی صفاتی وجود دارد که این صفات میان خالق و مخلوق مشترک است.

مثلاً همه می‌دانیم که مخلوقات موجودند و معدوم نیستند و مسلّماً خداوند متعال هم به همین معنا موجود است و معدوم نیست. پس «خداوند مانند مخلوقات و مخلوقات مانند خداوند – سبحانه و تعالی – می‌باشد در صفت موجود بودن»

این مسأله در روایات متعددی بیان شده است که از حضرت ابوجعفر امام جواد علیه‌السلام پرسیدند که آیا می‌توانیم بگوئیم خداوند موجود است یا بگوئیم خداوند شیء است؟ فرمودند: آری (بحار الأنوار، ج3، 242، 260 و 265)

همچنین به حسب ظاهر آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهم‌السلام خداوند در صفات کمالیه با مخلوقاتش مشترک است. مثلاً همانطور که مخلوقات علم دارند و عالمند خداوند سبحان نیز علم داشته و عالم است و همانطور که او حیات و قدرت دارد برخی مخلوقات نیز حیات و قدرت دارند. پس او در این صفات با مخلوقات خود مشترک و شبیه (به معنای لغوی شباهت نه معنای عرفی) است.

اهل تعطیل

در مقابل این نظر که نظر مشهور دانشمندان مسلمانِ شیعه و غیر شیعه است، در تاریخ علم کلام با افرادی برخورد می‌کنیم که معتقد بودند که خداوند در هیچ صفتی با مخلوقات شریک نیست. وقتی از ایشان می‌پرسیم که آیا خداوند عالم است یا نه؟ آیا قادر است یا نه؟ در جواب می‌گویند:

ما درباره خداوند می‌گوئیم «او عالم است» ولی نمی‌دانیم که کلمه عالم درباره خداوند به چه معناست. ما فقط لفظ آن را بکار می‌بریم و از معنای آن بی‌خبریم. کلمه عالم هم درباره مخلوقات بکار می‌رود و هم درباره خالق متعال ولی کاملاً بدو معنا و هیچ اشتراکی میان این دو معنا نیست. مانند آنکه می‌گوئیم: «در اطاق «باز» است، اداره و ورزشگاه «باز» است، آن پرنده «باز» است.»

در این جمله‌ها دربِ اطاق و اداره و ورزشگاه و پرنده هر چهار بازند ولی بازبودن درب اطاق به معنای امکان رفت و آمد از آن است و باز بودن ورزشگاه یا اداره به معنای دائر بودن و فعال بودن آن و پرنده باز یک نوع پرنده شکاری است.  کلمه‌ «عالم» نیز درباره ما و خداوند چنین است.

این گروه را گاهی در اصطلاح «معطّله» (اهل تعطیل) می‌گویند؛ زیرا با این سخن کاری می‌کنند که معرفت خداوند تعطیل می‌شود و در نتیجه ما هیچ چیزی درباره خداوند نمی‌دانیم. از دید ایشان خدائی را باید بپرستیم که هیچ یک از صفات او را نمی‌فهمیم و فقط طوطی‌‌وار درباره‌‌اش می‌گوئیم او عالم و قادر و رحیم و کریم و غفور است و هیچ معنائی از این الفاظ درک نمی‌‌کنیم. (در میان شیعه ظواهر بسیاری از کلمات شیخیه و برخی از تفکیکیان دلالت بر تعطیل می‌‌نماید و البته قضاوت درباره نظر نهائی آنها مشکل است.)

نظر اهل تعطیل به دو دلیل غلط است:

دلیل اوّل: آنکه در قرآن و روایات کلماتی همچون عالم و رحیم و غفور درباره خداوند بکار رفته و سیاق و قرائن به وضوح نشان می‌دهد به همان معنای متعارف به کار رفته است؛ بلکه امکان ندارد که خداوند و معصومین علیهم‌السلام با مردم با کلماتی سخن بگویند که هیچ کس معنای آن را نمی‌داند و از آن چیزی نمی‌فهمد.

دلیل دوم: آنکه در قرآن کریم و ادعیه و روایات بارها و بارها درباره خداوند از صفت تفضیلی استفاده می‌شود و می‌فرمایند او أعلم و أرحم و أکرم و أصدق و ... است. اگر خداوند با مخلوقات در صفت علم شریک نبود نمی‌شد که بگوئیم او عالم‌تر و رحیم‌تر و کریم‌تر و راستگو‌تر است.  زیرا استفاده از «أفعل تفضیل» فقط در جائی صحیح است که دو چیز در صفتی مشترک باشند و یکی در آن صفت از دیگری بالاتر باشد.

اگر مشارکت خداوند با مخلوقات فقط در لفظ عالم بود و در معنا با هم هیچ شراکتی نداشتند استفاده از لفظ أعلم (عالم‌تر) بی‌معنا بود؛ چنانکه در مثال بالا نمی‌توان گفت: ورزشگاه و اداره از درب اطاق بازتر است ولی می‌توان گفت این در از آن در بازتر است.

به همین شکل می‌بینیم که خداوند خود را در کنار مخلوقاتش جمع بسته و در یک صفت، مشترک قرار می‌دهد و مثلاً در وصف خود می‌فرماید: «أحسن الخالقین» یا «أسرع الحاسبین». این استعمالات نشان می‌دهد که خداوند با دیگران در وصف «حاسب» و «خالق» مشترک است و او – جلّ و عزّ – از همه احسن و اسرع است.

چرا گروهی قائل به تعطیل شدند؟

قائلین به تعطیل کسانی بودند که می‌خواستند عظمت خداوند را حفظ نموده و کاری کنند که خداوند با مخلوقات مشابهت پیدا نکند. ایشان می‌پنداشتند اگر دربارة خداوند به همان معنا که دربارة مخلوقات می‌گوئیم «عالم» بگوئیم که وی عالم است خداوند به مخلوقات شبیه شده و با خدائی و ربوبیت او سازگار نمی‌باشد.

غافل از اینکه تشبیه لغوی هیچ نقصی برای خداوند نیست. اینکه خداوند در اصل صفت علم با مخلوقات مشترک باشد کمال است؛ چون اگر خداوند عالم نباشد – نعوذبالله- باید جاهل باشد و جهل نقص است.

نکته مهم

نکته مهم در اینجا آنست که گرچه خداوند در اصل علم با مخلوقات مشترک است ولی در کیفیت علم با آنها بی‌نهایت متفاوت است. علم خداوند علم نامتناهی و ازلی و ابدی و استقلالی است و خداوند در عالم شدن احتیاج به هیچ چیزی غیر خود ندارد ولی علم ما ناقص و محدود و حادث است و همین علم ناقص هم در نزد ما امانتی بیش نیست و در آن هیچ استقلالی نداریم. ما بکم من نعمة فمن الله.

به دیگر سخن شباهت داشتن در اصل یک صفت و اشتراک یک مفهوم و یک لفظ در میان دو چیز دلیل بر شباهت داشتن خصوصیات آن صفت و اشتراک تمام جهات آن دو در مصداق نیست و به اصطلاح امروزین علم منطق و اصول اشتباه قائلان به تعطیل «خلط مفهوم و مصداق» است (در اصطلاح قدما گاهی این اشتباه را «خلط اسم و معنی» می‌نامیدند که در روایات بدان اشاره شده است؛ چون معنی در زبان ایشان مترادف مصداق است. رک بحارالإنوار، ج4، ص86 و174 و 176)

با توجّه به این نکته معلوم می‌‌شود اگر ما بخواهیم به حسب معنای لغوی و بدون لحاظ جهات عرفی صحبت کنیم خواهیم گفت: «خداوند در علم با مخلوقاتش شبیه است.» ولی اگر بخواهیم عرفی صحبت کنیم می‌گوئیم: «خداوند در علم هیچ شباهتی با مخلوقاتش ندارد.» چون عرف از جمله‌ی: «خداوند در علم با مخلوقاتش شبیه است.» چنین می‌فهمد که علم خداوند مانند علم مخلوق حادث و ضعیف است و این مطلب یقیناً غلط می‌باشد پس باید با زبان عرفی با صراحت گفت: «خداوند در علمش با هیچ مخلوقی هیچ شباهتی ندارد.»

به هر حال از نظر زبان قرآن و روایات و از نظر علمای شیعه مسلّم است که کلماتی چون عالم و قادر و رحیم و کریم دربارة خداوند متعال و مخلوقات به یک معنا بکار می‌رود و اینها صفاتی هستند که اصل آنها در میان خالق و مخلوق مشترک است ولی نوع و کیفیت آن بی‌نهایت متفاوت است.

3. معنای کلامی تشبیه

کلمه‌ تشبیه در بحث‌های کلامی از سده‌های اول هجری استفاده شده و یکی از بحث‌های مهم علم کلام را شکل داده است. این کلمه در میان متکلمین برگرفته از معنای عرفی آنست و در دوره‌های مختلف به اشکال گوناگونی استعمال شده است و فرقه‌‌هائی را که به تشبیه معتقد بودند در اصطلاح «مشبّهه» در مقابل «معطّله» می‌‌خواندند.

در میان متکمین گاهی به کسانی «مشبّهه» می‌‌گفتند که معتقد بودند که خداوند موجودی چون انسان است و دارای دست و پا و سر و صورت می‌باشد و بر این مسأله به آیاتی از قرآن استدلال می‌کردند که ظاهر آن وجود دست و صورت و عرش و کرسی برای خداوند بود؛ مانند: یَداهُ مَبْسُوطَتان‏ (المائده، 64) َ کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه‏ (القصص، 88) الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ (طه،5) وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏ (البقره، 255)

ولی گاهی در معنائی عام‌تر به کسانی  گفته‌ می‌شد که معتقد به جسمیت خداوند بودند – چه مانند انسان باشد و چه نباشد – و در دوره‌های متأخر تشبیه و مشبّهه به معنائی کاملاً عام به‌ کار می‌رود که عبارت است از «اعتقاد به شباهت خداوند با مخلوقات در صفات مختص به مخلوق.»

زیرا می‌‌دانیم صفات مخلوقات برخی صفات کمال است چون وجود و علم و حیات و قدرت که چنانکه گذشت میان خالق و مخلوق مشترک است و برخی صفات نقص چون جهل و عجز و تغییر و حدوث و جسمانیت و ... که خالق متعال از همه این صفات مبراست.

به عبارت دیگر در میان متکلمین همواره این سؤال مطرح بود که آیا خداوند صفات مخلوقات را دارد یا از آن صفات مبراست؟ هر کس که می‌‌گفت خداوند صفات مخلوقات را دارد قائل به «تشبیه» شمرده می‌‌شد و هر کس می‌گفت که ندارد معتقد به «تنزیه» محسوب می‌گشت. و از اینجا دو گروه «مشبّهه» و «منزهّه» پدید آمدند.

به هر حال هر کس بپندارد که خداوند با مخلوقات در این صفات نقص مشترک است از توحید و خداپرستی حقیقی خارج شده و به کفر و الحاد گرائیده است؛ (گرچه در کفر فقهی وی میان فقها بحث است.)

در روایات زیادی تشبیه به معنای عرفی و کلامی که هر دو مستلزم نقص است نفی شده و گاه معتقد به آن ملحد و کافر شمرده شده است.

مانند: مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِک‏ (= هر کس خداوند را به خلقش تشبیه کند کافر است؛بحار الأنوار، ج3، ص294) مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کَافِرٌ مُشْرِکٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَءَاءُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا ابْنَ خَالِدٍ إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ الْغُلَاةُ الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ تَعَالَى‏ (هر کس قائل به تشبیه و جبر باشد کافر و مشرک است و ما از او در دنیا و آخرت تبری می‌جوئیم. ای پسر خالد اخباری که در تأیید جبر و تشبیه نقل شده را غالیانی که عظمت خداوند را کوچک شمرده‌اند جعل نموده‌اند و به ما نسبت داده‌اند؛ همان مصدر)

تأمّل در این روایات کاملاً نشان می‌‌دهد که ناظر به مفهوم عرفی تشبیه یا مفهوم کلامی آن (آنچه در میان متکلمان آن عصر تشبیه به شمار می‌آمده) می‌باشد و لذا تشبیه را نشانه نقص خالق شمرده‌‌اند.

محدّثین بزرگ شیعه نیز تشبیه را به همین معنای کلامی به کار برده و آن را مستلزم اعتقاد به جسم‌‌بودن و شکل داشتن خداوند شمرده‌‌اند (رک بحارالأنوار، ج3، ص287 به بعد؛ الاعتقادات، ص22-26) (برای آشنائی بیشتر با معنای کلامی تشبیه: رک دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 15، ص341-348؛ فرهنگ جامع فرق اسلامی، ص1267-1275؛ الفرق بین الفرق،ص206-210؛ الملل و النحل، ج1، ص95-99؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص412، کشاف اصطلاحات الفنون، ص805و806)

4. معنای عرفانی تشبیه

برای فهم معنای تشبیه عرفانی بیان مقدماتی لازم است:

نگاه اهل قرآن و عرفان به جهان‌هستی نگاهی است متفاوت با نگاه عمومی انسانها. همان‌طور که در بحث‌های سابق گذشت (یادداشت دوم) عموم مردم چنین می‌پندارند که مخلوقات از جهت وجودی از خداوند جدا و مستقلند. تصور عمومی چنین است که هر مخلوقی برای خود دارای کمالاتی است که آنها را خداوند به او عطا نموده است و به واسطه اعطاء خداوند اکنون ملک خود او شده و جدای از کمالات الهی است.

مثلاً چنین می‌پندارند که خداوند علمی نامتناهی دارد که آن علم در جای خود محفوظ است و هرگاه بخواهد برای هر کس که بخواهد علمی می‌آفریند و آن کس را مالک آن علم قرار می‌دهد. به همین جهت می‌گویند خداوند علمی را به ما داده و علمی نیز خودش دارد ولی علم ما از علم او بسیار کمتر است.

مانند استادی که خودش علمی دارد و با تدریس و تعلیم بدون اینکه از علم خودش کاسته شود دیگران را نیز عالم می‌‌سازد و علمی که به دیگران می‌دهد غیر از علم خود اوست. این تصور عموم مردم از نسبت ما با خداوند است. ولی آیا چنین تصوری صحیح است؟

توحید قرآنی چگونه است؟

قرآن کریم از آغاز نزولش با تمام توان با این تصور مبارزه نموده و آن را باطل ساخته است. از نگاه قرآن کریم تمام صفات کمال در عالم هستی از آغاز ملک خداوند بوده و تا پایان نیز ملک اوست و هیچ صفتی نیست که ملک غیر او و مستقل از او باشد.

از نگاه قرآن صفات کمالی که ما داریم مانند نور ماه نسبت به خورشید می‌باشد. می‌دانیم که ماه روشن است و نوری دارد و نور او از خورشید است. سؤال اینجاست که نسبت نور ماه با خورشید چگونه است؟ آیا این نور همان نور خورشید است یا غیر از آنست؟ آیا حقیقةً متعلق به ماه است یا متعلق به خورشید؟ واقعیت اینست که این نور حقیقةً متعلق به خورشید است. آفتاب عالم‌تاب وقتی بر عالم می‌تابد نورش همه جا را فرامی‌گیرد و هر چیزی به قدر ظرف خودش آن را نشان می‌دهد. نور ماه همان نور خورشید است که ماه به قدر سعه و ظرفیتش آن را منعکس می‌کند و اگر سعه‌ آن بیشتر بود نور بیشتری را منعکس می‌‌نمود.

پس می‌توان گفت این نور، نورِ ماه است چون اکنون ماه است که محل تجلّی این نور شده است و در عین حال می‌توان گفت این نور، نور خورشید است و هیچ نوری جز نور خورشید نیست و به بیانی دیگر این نور در عین اینکه نور ماه است نور خورشید است و این دو در طول هم – و نه به صورت شراکتی – مالک آن هستند و البته مالک حقیقی خورشید است.

قرآن کریم همین تصویر را درباره صفات کمال در تمام عالم ارائه می‌دهد. با وجود آنکه در آیات بسیاری صفاتی چون علم و حیات و قوّت و قدرت و مِلک و مُلک و عزّت و ... را به مخلوقات نسبت می‌دهد در آیات دیگر این صفات را منحصر در خداوند نموده و هر صاحبی غیر از خداوند را انکار می‌کند.

هُوَ الْحَیُّ (اوست زنده)، أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً (همه‌ی قوّت ملک خداوند است)، ْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً (همة عزّت متعلق به خداوند است)، وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏ (پادشاهی آسمان‌ها و زمین فقط از آن خداوند است)، لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏ (هرچه در آسمان‌ها و زمین است فقط ملک اوست) و ...

این حقیقت عالی در زبان اهل عرفان به «توحید صفاتی» نامیده می‌شود که دلالت بر وحدت صفات در عالم می‌نماید و نشان می‌دهد که اگرچه به ظاهر صفات کمالی متعددی در عالم هست ولی در واقع یک نور است که در عالم منتشر شده و در هر جا به مقدار قابلیتش طلوع پیدا کرده مانند نور خورشید که یک نور است و در هر سیاره‌‌ای به مقدار ظرفش تجلی و انعکاس می‌یابد. نوری است واحد که تعدد و کثرتش به حسب آینه‌ها و ظروف است و این کثرت و تعدد منافاتی با آن وحدتی که بر همه سایه افکنده ندارد. (البته این فقط یک مثال است و هر مثالی از جهتی مطلب را به ذهن نزدیک نموده و گاه از چندین جهت دور می‌سازد.)

مفسران و متکلمان پیشین که نسبت طولی صفات مخلوقات را با خداوند به خوبی لمس نکرده بودند به معنای حصری که در این دسته از آیات هست توجّه نمی‌کردند و همواره برای غیر خداوند صفاتی استقلالی فرض می‌کردند که به اعطاء و افاضه خداوند موجود شده و هر لحظه نیز محتاج خداوند است.

حال که این مقدمه روشن شد باید به این سؤال پاسخ دهیم که بنابر جهان‌بینی قرآنی که عرفای بالله قدّست‌أسرارهم گره فهم آن را گشوده‌اند نظریه تشبیه صحیح است یا نظریه تنزیه؟

بنا بر توحید قرآنی، تشبیه حق است یا تنزیه؟

پاسخ آنست که به یک معنا هر دو صحیحند و به یک معنا هیچ یک صحیح نیستند.

توضیح آنکه قائلان به تشبیه – که اعتقادشان در حکم کفر بود – به چند گزاره معتقد بودند:

1. خداوند صفاتی برای خود دارد و مخلوقات نیز برای خود صفاتی دارند.

2. خداوند صفات مخلوقات را داراست.

3. نتیجه: خداوند سبحان مانند مخلوقات جسم است و دست و پا و سر  و تخت و ... دارد.

قائلان به تنزیه در مقابل، گزاره اول را پذیرفته بودند ولی گزاره دوّم را انکار می‌کردند و می‌گفتند «خداوند صفات مخلوقات را دارا نیست» در نتیجه «او جسم و دارای صفات حادث نیست».

حقیقت اینست که هر دو گروه در پذیرفتن گزاره اول خطا کرده‌‌اند؛ زیرا مخلوقات برای خود صفتی در مقابل خداوند ندارند. با این وجود نتیجه‌‌ای که قائلان به تنزیه می‌گرفتند کاملاً صحیح است چون خداوند از هر نقصی مبراست و گزاره دوّم قائلان به تشبیه نیز «خداوند صفات مخلوقات را داراست» به نوعی صحیح است؛ چون به نص قرآن کریم خداوند مالک همه چیز است (للّه ما فی السّموات و ما فی الأرض) پس باید دارای همة صفات حقیقی همة مخلوقات نیز باشد.

مثال دعوای منزّهه و مشبّهه مثال کسانی است که می‌پندارند که ماه برای خود نوری مستقل از خورشید دارد و آنگاه نزاع می‌کنند که آیا نور خورشید مانند ماه کم است یا زیاد است؟ عدّه‌ای جاهل و بی‌معرفت خورشید را شبیه ماه می‌دانند و می‌گویند نور خورشید بسان ماه است و با این سخن خورشید را ار تخت عظمتش پائین می‌آورند و عدّه‌ای که عالم و دانشمندند می‌گویند خورشید منزّه و مبرّاست از آنکه نورش به میزان ماه باشد و نور آن با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. این گروه نسبت به گروه اول بسیار عالم‌ترند و معرفتشان به خورشید بالاتر و والاتر.

در مکتب قرآن، تشبیه صرف و تنزیه صرف، هر دو باطل است

اما تربیت‌شدگان مکتب قرآن و عترت می‌گویند که اصل سؤال خطاست. مگر نوری غیر از نور خورشید هست که آن را با نور خورشید مقایسه کنیم. هر مقایسه‌ای فرع بر آن است که دو طرف دارای استقلال باشند تا آنها  را مقایسه کنیم و آنگاه یا حکم به شباهت آن دو نمائیم یا حکم به نزاهت یکی از شباهت به دیگری.

گروه دوّم (منزّهه) راست می‌گویند که نور خورشید بالاتر و والاتر از ماه است ولی خطا کردند که اصل این مقایسه را پذیرفتند و در حقیقت با این تنزیه خود به نوعی نور خورشید را محدود کردند و پذیرفتند که برای آن غیری هست.

کلینی رضوان‌الله‌علیه در کافی شریف و صدوق رضوان‌الله‌علیه در توحید و معانی‌الأخبار روایت می‌کنند:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «أَیُّ شَیْ‏ءٍ اللَهُ أَکْبَرُ؟» فَقُلْتُ: اللَهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ، فَقَالَ: «وَ کَانَ ثَمَّ شَیْ‏ءٌ؛ فَیَکُونَ أَکْبَرَ مِنْهُ؟» فَقُلْتُ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ : «اللَهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ»

(= حضرت امام صادق علیه‌السلام پرسیدند: معنای الله أکبر چیست؟ عرض کردم: خداوند بزرگتر و برتر از هر چیز است. حضرت فرمودند: آیا چیزی غیر از خداوند هست (تا با او مقایسه شود)؟ عرض کردم پس معنایش چیست؟ فرمودند: خداوند برتر از آنست که به وصف درآید.) (کافی، ج1، ص118؛ توحید، ص313؛ معانی‌الأخبار، ص11)

مسلّم است که امام علیه‌السلام در این روایت نورانی نمی‌خواهند همه چیز را انکار نمایند تا نه آسمان و زمینی بماند و نه پیامبر و امامی و نه بهشت و جهنّمی. بلکه غرض این روایت آنست که هیچ چیز در قبال خداوند متعال و جدای از او نیست تا با او مقایسه شود و همه کثرات و مخلوقات جز پرتوی از خود او نیستند؛ پس اصل مقایسه و سنجش خطاست چه بگوئیم که خداوند از دیگر امور برتر است یا مانند جهّال اهل تشبیه بگوئیم خداوند با دیگر امور مساوی است.

در روایت شریف دیگری که در همین منابع آمده چنین می‌فرماید:

قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَالَ اللَهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ فَقَالَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَهِ علیه‌السلام حَدَّدْتَهُ  فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ قَالَ قُلْ اللَهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ. (= مردی در محضر حضرت امام صادق علیه‌السلام گفت: الله اکبر، حضرت پرسیدند: خداوند از چه چیزی برتر و بزرگتر است؟ عرض کرد: از همه چیز. حضرت فرمودند: خداوند را محدود کردی. عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمودند: بگو خداوند برتر از آنست که به وصف درآید.)

در این روایت زیبا نیز می‌بینیم که حضرت می‌فرمایند کسانی که خداوند را با غیر آن مقایسه می‌نمایند و سپس حکم به برتری او از ماسوایش می‌نمایند او را محدود نموده‌اند چون برای او غیری فرض کرده‌اند که قابل مقایسه با اوست.

پس قائلان به تنزیه اگر چه در معرفت خداوند به درجه‌ای عالی دست یافتند و از دام توهّم شباهت خداوند با مخلوقات رهیدند ولی از اصل مقایسه بیرون نیامدند و در نتیجه باز هم به خدائی محدود معتقد شدند و باز هم عظمت خداوند را آن طور که باید درک نکردند.

به دیگر سخن این بزرگان اگرچه از دام تشبیه عرفی و تشبیه کلامی برون رفتند ولی به تشبیه دیگری دچار شدند و خالق را همچون مخلوق محدود پنداشتند و تنزیهشان سر از تشبیهی ظریف درآورد که آن هم باطل است.

حضرت مولی‌الموالی أمیرالمؤمنین علیه‌السلام در خطبه‌ توحیدی مشهورشان می‌فرمایند: حَدَّ الْأَشْیَاءَ کُلَّهَا عِنْدَ خَلْقِهِ إِبَانَةً لَهَا مِنْ شَبَهِهِ وَ إِبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا (خداوند همه اشیا را در هنگامه‌ خلق نمودن حد زده و محدود نمود تا آن اشیا از مشابهت با خداوند جدا گردیده و خداوند نیز از مشابهت با آن اشیا جدا گردد.) (کافی، ج1، ص135؛ و رک: نهج البلاغة، ص232)

انسان موحّد حقیقی باید خداوند را چنان از تشبیه مبرا نماید که حتی از شباهت در محدودیت نیز مبرا باشد.

پس روشن شد که از جهتی تنزیه صرف متکلمین نیز مانند تشبیه صرف باطل می‌باشد با این تفاوت که بطلان تشبیه صرف واضح و روشن وبطلان تنزیه دقیق و پیچیده بود و به عبارت دیگر تنزیه متکلمین به ظاهر تنزیه و در باطن نوعی تشبیه باطل است؛ پس تنزیه صرف و حقیقی نیست.

جمع بین تشبیه و تنزیه

در مکتب قرآن تشبیه و تنزیه هر یک از جهتی صحیح است امّا از چه جهت می‌توان گفت تنزیه و تشبیه هر دو صحیحند؟

درست بودن تنزیه در نتیجه‌ آنست که روشن و واضح است. یعنی آشکار است که خداوند مثل مخلوقات خود نیست و از جسم و صورت و صفات حادث مبراست.

اما درست بودن تشبیه کمی پیچیده است. تشبیه به حسب گزاره دوّم آن «خداوند دارای صفات مخلوقات خود هست» صحیح می‌باشد. یعنی کسی که حقیقت توحید را ادراک کند و بخواهد خداوند را از محدودیت درآورد و غیری مستقل از او نبیند باید بپذیرد که هیچ کمالی نیست که خداوند فاقد آن باشد. پس او باید دارای همه صفات کمالی مخلوقات خود نیز باشد و اگر گفتیم صفت کمالی در مخلوق هست که خداوند او را ندارد در حقیقت خداوند را ناقص فرض کرده‌ایم.

پس بنا بر مکتب قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام باید گفت: خداوند منزّه از آنست که جسم و صورت باشد و صفاتش منحصر در صفات مخلوقات بوده و حدوث و تغییر در او راه یابد و نیز منزّه است از آنکه کسی چیزی داشته باشد که آن چیز حقیقتاً ملک خداوند نباشد. هر کمالی و هر خیری در هرجا هست متعلق به اوست و مالک حقیقیش او می‌باشد که: له ما فی السموات و الأرض کلٌّ له قَنتون.»

این حقیقت را در اصطلاح عرفان «جمع میان تنزیه و تشبیه» می‌نامند که در حقیقت تنزیه صرف و کامل از همه صفات نقص حتی محدودیت است.

تنزیه در این اصطلاح عبارت است از منزّه بودن و مبرّا بودن خداوند از هر نقصی که در مخلوقات است بدون آنکه خداوند را با مخلوقات مقایسه کنیم و وی را برتر از آنها بدانیم.

و تشبیه عبارت است از نامحدودیت خداوند و حضور او در همه مواطن و عوالم و مالکیت حقیقی او نسبت به همه چیز به گونه‌ای که هیچ کمالی نیست که ملک غیر او باشد.

و معلوم است که این تشبیه نه فقط هیچ ربطی با تشبیه کلامی ندارد بلکه از تنزیه صرف که در میان متکلمین بود نیز برتر و عالیتر است و چه بسیار کسانی که به تنزیه رسیدند ولی با تنزیهشان خداوند را محدود نمودند و به اوج تشبیه عرفانی راه نیافتند.

از این روست که عرفا در اصطلاح مفاد «سبحان الله» را تنزیه و مفاد «الحمدلله» را که از آن برتر است تشبیه می‌نامند.

در «سبحان الله» خداوند را از هر شباهتی که منجر به نقص گردد تنزیه می‌کنیم که عموم متدینین نیز آن را می‌فهمند و خدا را از مخلوقات جدا کرده و برای مخلوقات استقلال قائل می‌‌شوند ولی در مکتب تربیتی قرآن و عترت در کنار آن فوراً می‌‌گوئیم «الحمدلله» یعنی خداوند در عین آنکه منزّه است با این حال همه خوبیهای عالم از آن اوست. هرکس هر کمالی دارد در حقیقت از او و با او و ملک اوست پس از هر که تمجید می‌‌کنی در حقیقت وی را تمجید نموده‌‌ای.

معنای الحمدلله

حضرت علامه طهرانی در شرح این حقیقت می‌فرمایند:

«معنى الْحَمْدُ لِلَّهِ با بلیغ‏ترین وجهى دلالت بر وحدت وجود دارد.

ألف و لام در الْحَمْدُ لِلَّه براى افاده تعریف جنس است که در ذهن بیاید. یعنى جنس حمدى را که تصوّر مى‌‏کنى و بدان معرفت دارى بطور اطلاق که لازمه‌‌‏اش تعمیم است نسبت به هر گونه ستایش و حمد از هر گونه حامدى نسبت به هر گونه محمودى، اختصاص به خداوند دارد و مِلک طِلق و حقِّ سربسته و دربسته از آن اوست. لام بر سر «الله» که می‌گوئیم «لِلَّه» لام اختصاص مى‏‌‌باشد. هر نوع حمد از اختصاصات خداست. هر حامدى از اختصاصات اوست. هر محمودى نیز از مختصّات اوست.

اگر گلى را ستایش و تمجید و تحسین نمودید که به به، عجب گلى است! عجیب بوى عطر دل انگیزى دارد! عجیب مشام جان را معطّر مى‌‏‌سازد! عجیب ورقها و برگهاى خود گل بر روى هم انباشته شده است! شگفت از آن رنگهاى‏ گوناگون و سحرانگیز آن! شگفت از ساقه پر خار آن که براى پاسبانى و پاسدارى از ساحتش سر به پائین- نه سر به بالا- آماده دفاع از آفات و حشرات و دَوابّ زمینى هستند که می‌خواهند از آن ساقه بالا بروند و به آن آسیب برسانند! شگفت از برگهاى سبز فام با طراوت با آن شیارهاى درونى بُهت آور که آب و موادّ غذائى را از داخل به اقصى نقاط برگ مى‌‏رسانند! شگفت از مادّه سبزینه آن برگها که چگونه از خورشید عالمتاب و شمس جهان افروز مادّه کلُروفیل را جلب مى‏‌‌کنند!

شگفت و از همه شگفت انگیزتر آن تخم کوچک است که در دهانه گل مختفى، و خود یک بوته گل دگر بلکه یک گلستان بلکه گلستانهائى تا جائیکه زمین و خورشید برقرار است در خود پنهان کرده؛ و یک عالَمى را از بُهت و تحیّر و عظمت و ابّهت از دیدگاه بنى نوع آدمى می‌گذراند و به صفحه بروز و ظهور در مى‌‏‌آورد!

حمد و ستایشى را که تو از این یک دانه گل مى‌‌‏نمائى اختصاص به خدا دارد. یعنى حمد از آنِ خداست. گل جلوه‌‏‌اى از جَلَوات خداست. ظهورى از مظاهر خداست. تو اسم گل بر روى آن نهاده‌‌‏اى! در زیر حجاب این اسم، خدا را پنهان نموده‌‌‏اى! اسم را بردار! غیر خدا چیزى نیست!

نه طراوتى، نه بوئى، نه شکل و شمائلى، نه رنگ و لون دل آرائى، نه دانه تخم شگفت انگیزى، هیچ و هیچ و هیچ. مگر نه این گل همان است که در فصل خزان پرپر مى‌‏شود، پژمرده و افسرده می‌گردد؛ و به روى زمین باغ و راغ، و گلستان و بوستان خروارها از آن مى‏‌ریزند و پخش مى‏‌‌شوند، و تند باد پائیز هر برگى از آن را در گوشه‌‏اى مى‌‏برد و دفن می‌کند؟

اگر آن حسن و زیبائى و نیکوئى و طراوت و دل انگیزى و جان پرورى از آنِ خود گل بود، چرا به زودى و بدون ماجرا و بى سر و صدا و عارى از دغدغه و غوغا از دست داد؟!

پس مال گل نبود. از ذاتیّات گل، و از لوازم لا ینفکّه ماهیّت و إنّیّت آن نبود. عَرَضى بود از عوارض؛ آمد و رفت. سیراب شد و تشنه، با طراوت شد و پلاسیده، تر و تازه شد و خشک گردیده، زنده شد و اینک مرده، سرافراز شد و سر فرو برده، راست و داراى قد و قامت شد و اینک خمیده....

... و آن کس یعنى آدمى عاقلِ ذى شعور یا ملئکه یا جنّیانى که از این بلبل و نغمه تعریف و تحمید مى‌‏نمایند و پاسدار این واقعیّت مى‌‏باشند، در حقیقت نیز اسمائى بیشتر نیستند که بر روى حقّ و جمال مطلق حقّ پوشیده شده، و آنرا عنوان بخشیده، و اسم و حَدّ و رسم براى ذات و صفت و فعل مقدّسش بوجود آورده است.

انسان و جنّ و فرشته، اسماء حقّ مى‌‏باشند نه حقّ. اسم را بردار که تو بر روى آن نهاده‌‏اى، غیر از حقّ چیزى در میانه نیست!

اینست معنى الْحَمْدُ لِلَّهِ که در شبانه روز بارها و بارها در نمازها و غیر آن و در قرآن و غیر آن بر زبان جارى مى‏‌نمائیم. و ملاحظه فرمودید که ما مطلبى را از خارج، نه آیه‏‌اى و نه روایتى و نه شعرى و نه گفتار مرد عارف و زنده دلى را شاهد براى این مدّعى نیاوردیم! این معنى لطیف از خود متن اطلاقى حمد و از اختصاص آن به خداوند بدست آمد.

حصر حمد در ذات الله تعالى، و حصر تسبیح، و حصر تکبیر و حصر تهلیل ما، و حصر علم و قدرت و حیات و سائر اسماء و صفات حقّ متعال از این قبیل است، که در قرآن کریم، به همین منوال در آیات مبارکات مُنزله از آسمان قرائت مى‏کنیم: هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ؛ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ، هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ، هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ، هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ، هُوَ الْقَادِر؛ و أمثال آن که سراسر این کتاب آسمانى و وحى مبین الهى را فرا گرفته است. شما را بخدا سوگند آنچه را که از اوّلین و آخرین اهل معرفت و مشتاقان و والهان و عاشقان و واصلان جمال و جلال حضرت احدیّت گفته‏‌اند و می‌گویند، آیا مى‌‏توان براى آن معنى و مفهوم و مراد و مفادى غیر از همین لفظ مبارک «الْحَمْدُ لِلَّهِ» تصوّر نمود؟!» (الله‌‌شناسی، ج3، ص307-312)

باری مقام تشبیه عرفانی برتر از تنزیه کلامی است و گویا بر اساس همین حقیقت است که جایگاه اصلی «الحمدلله» در میان «سبحان‌الله» و «الله‌أکبر» است چه در جائی چون تسبیحات اربعه‌ نماز  که گوینده در حال صعود است و چه در جائی چون تسبیحات حضرت زهرا سلام‌الله علیها پس از نماز که در حال نزول است؛ زیرا مقام «الله‌أکبر» از همه برتر و مقام «سبحان‌الله» پائین‌‌‌تر است.

چند نکته مهم:

1. تفاوت تشبیه کلامی و عرفانی

روشن شد که تشبیه در زبان عرفانی معنائی کاملاً متفاوت با معنای کلامی دارد و این دو با هم کاملاً بیگانه می‌باشند.

تشبیه عرفانی دو تفاوت اساسی با تشبیه کلامی دارد:

الف: در تشبیه کلامی صفات الهی منحصر در صفات مخلوقات است ولی در تشبیه عرفانی خداوند علاوه بر صفات خود مالک همه‌ صفات دیگر نیز می‌باشد. یعنی همه صفات تنزیهی در جای خود محفوظ است و عظمت و نامتناهی بودنش موجب می‌شود که همه‌ صفات دیگر نیز ملک طلق او باشد.

ب: در تشبیه کلامی خداوند دارای صفاتی شبیه صفات مخلوقات است و میان صفات آن دو دوئیتی است ولی در تشبیه عرفانی خداوند مالک همان صفتی است که مخلوق مالک آن است که در عین آنکه متعلق به مخلوق است ملک خالق نیز هست.

2. تشبیه عرفانی در عین تنزیه است

نباید توهّم شود که در تشبیه عرفانی که بر اساس توحید صفاتی و توحید ذاتی (وحدت شخصی وجود) استوار است صفات الهی در صفات مخلوقات منحصر می‌شود و خداوند با مخلوقات متحد می‌گردد؛ چنانکه جماعتی از جاهلان می‌‌پندارند.

در توحید قرآن و اهل‌‌بیت علیهم‌السلام  و وحدت شخصی وجود، خداوند در عین آنکه با همه است بی‌همه است و در عین آنکه در همه است بیرون همه است و در عین آنکه همه چیز همه از اوست و ملک اوست ولی او از همه مستغنی و منزّه است و فهم این مسأله از دقیق‌‌ترین مسائل توحید قرآنی و بزرگترین معجزات قرآن کریم است که جز با وحدت وجود قابل تبیین نیست.

محدثین و متکلمین و حکمای مشائی فقط می‌گویند خداوند برتر و بالاتر است ولی قرآن و اهل‌بیت در اوج بیانات توحیدی می‌فرمایند: او بالاترین است و پائین‌ترین، او برترین است و همراه همه، او دورترین است و نزدیک‌ترین و این عبارات گرچه از دید ناقص جمعی بیگانه‌ با مکتب قرآن و عترت متناقض و ناسازگار است ولی از نگاه اهل حقیقت سراسر سازگاری و تناسب می‌‌باشد.

آری خداوند متعال: دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‏ءٍ دَاخِلٍ فِی شَیْ‏ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‏ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَیْ‏ء (= داخل است در اشیاء نه به مانند چیزی که داخل‌ چیزی است و خارج از اشیائ است نه به مانند چیزی که خارج از چیزی است.) (کافی، ج1، ص86)

سبحانک ملأت کلّ شی‏ء و باینت کلّ شی‏ء فأنت الذی لا یفقدک شی‏ء (= پاک و منزهی، همه چیز را پر نمودی و با همه چیز مباینی پس توئی آن که هیچ چیزی فاقد تو نیست.) (اثبات الوصیة، ص128)

أَنَا الظَّاهِرُ فَلَا شَیْ‏ءَ فَوْقِی وَ أَنَا الْبَاطِنُ فَلَا شَیْ‏ءَ تَحْتِی‏ (= منم بالا پس هیچ چیز بالای من نیست و منم درون و پائین پس هیچ چیز پائین من نیست.) (بصائر، ج1، ص514)

و مانند این روایات مبارکه:

«مع کل شى ء لا بمقارنة و غیر کل شى ء لا بمزایلة»

«لیس فى الأشیاء بوالج و لا عنها بخارج»

«باطن لا بمزایلة مبائن لا بمسافة»

«هو فى الاشیاء کلها غیر متمازج بها و لا بائن عنها»

«انه لبکل مکان و فى کل حین و اوان و مع کل انسان و جان»

«و البائن لا بتراخى مسافة، بان من الاشیاء بالقهر لها و القدره علیها، و بانت الاشیاء منه بالخضوع له و الرجوع الیه»

«یا من بان من الاشیاء و بانت الاشیاء منه بقهره لها و خضوعها له»

«فارق الاشیاء لا على اختلاف الاماکن و تمکن منها لا عن الممازجة»‌

«قریب من الاشیاء غیر ملامس، بعید منها غیر مبائن»

«سبق فى العلو فلا شى ء اعلى منه، و قرب فى الدنو فلا شى ء اقرب منه. فلا استعلائه باعده عن شى ء من خلقه، و لا قربه ساواهم فى المکان به»

«و هو حیوه کل شى ء و نور کل شى ء»

«لم یحلل فیها فیقال هو فیها کائن و لم ینأ عنها فیقال هو منها بائن، ، هو فى الاشیاء کلها غیر متمازج بها و لا بائن منها.» (رک: أنّه‌‌‌الحقّ، ص43-45)

بنابراین نباید پنداشت که توحید صفاتی و ذاتی مستلزم محدودیت و نقصان خداوند و یکی شدن خالق و مخلوق است.

3. امور عدمی و شرور از صفات حقیقی نیستند

گاهی پرسیده می‌شود که اگر خداوند همه صفات همه موجودات را داراست پس باید صفات مذموم و ناپسند را نیز داشته و به صفت جهل و عجز نیز متصف گردد.

پاسخ فشرده و مجمل آن اینست که جهل و عجز و ... از صفات حقیقی نیستند بلکه محصول ذهن و فکر ماست. مانند «کوری» که در خارج وجود ندارد ولی ذهن ما در مقایسه میان بینا و نابینا صفتی با عنوان نابینائی می‌سازد و نابینا را بدان متصف می‌کند. چشم واقعیتی خارجی است ولی نابینا چیزی در خارج ندارد که سبب نام‌گذاری به نابینا شود. همین که چشم ندارد ذهن ما نداشتنش را داشتن «نابینائی» فرض کرده و صفتی را به وی نسبت می‌دهد. این گونه صفات اعتباری دارای پایان نیست و ذهن ما می‌توان صدها صفت دیگر نیز برای انسان نابینا بیافریند همچون: بی‌بالی، بی‌خرطومی، بی‌دمی و ...

آنچه گذشت این بود که تمام آنچه هست ملک حقیقی خداوند است، امّا آنچه نیست و بازگشتش به عدم است کمال نیست و مالک حقیقی ندارد تا خداوند مالک حقیقی آن باشد. این نکته از آیات قرآن نیز قابل استفاده است؛ زیرا می‌فرماید: همه چیز مخلوق خداست (اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ء) و می‌فرماید: هر چه مخلوق خداست نیکوست (أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَه‏) پس هرچه هست زیبا و نیکوست و آنچه بد می‌‌نماید در حقیقت نیستِ هست‌نماست.

4. بحث گذشته هیچ ربطی به جبر ندارد

عده‌‌ای از افراد بی‌‌اطلاع پنداشته‌‌اند که مطالب گذشته مستلزم جبر است. باید دانست که جبر نیز چون تشبیه معانی متعددی دارد که برخی منفی و برخی مثبت است و جبر کلامی و لغوی که در روایات نفی شده است هیچ ارتباطی با مطالب گذشته ندارد. امید است که در ادامه این مباحث به شرح آن پرداخته شود.

5. تشبیه در عرفان، معانی متعدد دارد

کلمه تشبیه در عرفان نیز معانی متعدد دارد و آنچه عرض شد بیان ساده شده‌‌ای از اصطلاح مشهور آنست که در کلمات محیی‌الدین عربی بکار رفته است. برای ملاحظه معانی دیگر آن می‌‌توان به کشاف اصطلاحات الفنون، ص 804 و دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج15، ص348-353  مراجعه نمود.

بازگشت به اشتباهات آقای نصیری

آقای نصیری در ابتدای سخن خود کلماتی در بیان غربت حضرت امام رضا علیه‌السلام به واسطه سلطه بنی‌‌العباس و دور شدن امّت از معارف آن حضرت بیان نموده و سپس ادعا کرده است:

«در مدرسه اهل بیت علیهم السلام معرفت خداوند بر تنزیه صرف وجود حضرت حق و منزه بودن آن جناب قدوسی از هر گونه شباهت و مماثلت و مجانست با مخلوقات و ما سوی الله است و هر قول و اعتقادی که به تشبیه بیانجامد، از آن به کفر تعبیر شده است اما در مدرسه فلسفه و عرفان و حکمت متعالیه که ترکیبی از این دو است، تنزیه صرف رد شده و بر تنزیه در عین تشبیه  (که قطعا و به اعتراف خود ایشان تناقضی آشکار است) تاکید شده است.»

و سپس این عبارات و توضیحات را آورده است:

«1. ملاصدرا: واجب الوجود همه چیزهاست، هیچ چیز از او بیرون نیست. (اسفار, ملاصدرا, 2 / 368)

بدیهی است این که واجب الوجود و خداوند شامل همه چیزها باشد و هیج چیز از ذات او بیرون نباشد، غلیظ ترین نوع ترکیب و تشبیه است.

2. علامه طباطبایی: لازم است بین معلول و علتش سنخیت ذاتی باشد (نهایة الحکمه، 166)

معنای این سخن این است که باید بین خداوند که علت است با مخلوقات که معلول وی هستند، سنخیت ذاتی که بسیار فراتر از تشبیه است، باشد.

3. ابن عربی: بدان که تنزیه در نظر کسانی که به حقایق دست یافته اند عین محدود کردن و در بند کشیدن خداوند است و کسی که خداوند را منزه (از وجود و شباهت با چیزی) بداند، یا نادان است و یا بی ادب! ( آیت الله حسن زاده آملی، انه الحق، ص 42)

4. ابن عربی: همانا خداوند منزه همان خلق شبیه و مانند دار است! (فصوص‌الحکم / 78)

5. ابن عربی: و نزهه و شبهه    و قم فی مقعد صدق (فصوص‌الحکم/ 93)

6. خداوند را هم منزه از همه چیز و هم شبیه و مانند همه چیز بدان تا به معرفت راستین دست یافته باشی!

7. رساله «انه الحق» می نویسد:

(خداوند مغایر و مباین چیزی نیست و چیزی مباین او نیست... انیت محضه ای را که شیخ (ابن سینا) اثبات کرده است تنزیهی است که عین تشبیه است. (آیت الله حسن زاده آملی، أنّه‌الحق ص 45 و 46)

8. در رساله لقاء الله آمده است: صفات مخلوقات دو نوع است: یک قسم از آن لازمه جهت وجود آن است که این قسم مخالف با صفات نیست بلکه شبیه صفات خداوند است. (آیت الله ملکی تبریزی، لقاء الله، ص 192)

و دهها نمونه دیگر از این تصریحات اهل فلسفه و عرفان بر تنزیه در عین تشبیه. »

نقد و بررسی کلام آقای نصیری

نگارنده گمان می‌‌کند خواننده فهیم و بادقّت با آنچه گذشت اشتباهات عجیب و غریب این عبارات را می‌‌فهمد و از غربت حضرت امام رضا علیه‌السلام به سوگ می‌‌نشیند که در مملکت آن حضرت و کشور شیعه، انسانی که هنوز معانی اصطلاحات علوم اسلامی را نمی‌‌داند قلم در دست گرفته و مدعی ترویج معارف آن حضرت شده و هر افترائی را که می‌‌خواهد به بزرگان دین نسبت داده و ایشان را قائل به شباهت خالق و مخلوق شمرده و مصداق فرمایش آن امام همام شمرده که فرمودند: « ـ من شبه الله تعالی بخلقه فهو مشرک (عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/93) (=هر کس خداوند متعال را همانند خلقش بداند مشرک است.)

مطالبی که ایشان در اینجا نگاشته است آن قدر بی‌‌‌ربط است که انسان از فرط بی‌‌‌ربطی آن به تعجب در می‌‌آید.

اجمالاً عبارت آخر که از مرحوم آیت‌الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نقل نموده‌‌‌اند ناظر به تشبیه به معنای لغوی آن است که انکار آن به معنای قول به تعطیل است و به اتفاق متکلمین و فلاسفه مشائی و اشراقی و حکمت متعالیه این تشبیه صحیح بوده و از مورد تشبیه کلامی که در روایات رد شده خارج است.

عبارت اول و دوّم ناظر به قاعده «بسیط الحقیقة» و مبحث سنخیت است که در آینده ان‌‌شاء‌الله از آن بحث خواهد شد و هیچ ربطی به تشبیه عرفی و کلامی ندارد.

و عبارات سوم تا ششم مربوط به تشبیه به معنای عرفانی آن است که امروزه از مسلّمات توحید قرآن و عترت بوده و هرکس آن را انکار کند حقیقت «الحمدلله» و روایات اهل بیت علیهم‌السلام را رد نموده است.

این عبارت جناب محیی‌الدین رضوان‌‌الله علیه در فصوص: « اعلم ان التنزیه عند اهل الحقائق فى الجناب الالهى عین التحدید و التقیید، و المنزه اما جاهل و اما صاحب سوء ادب.» عبارتی دیگر از همان حدیث شریف است که در شرح «الله‌‌اکبر» گذشت که حضرت فرمودند اگر آن را به معنای بزرگتر از هر چیز تفسیر نمائی خداوند را محدود نموده‌‌ای. (فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام حَدَّدْتَهُ)

آقای نصیری که از اصطلاحات غافل است تشبیه را در همه این عبارات به معنای عرفی آن حمل نموده و به «مانند دار بودن» و امثال آن ترجمه نموده است و در ترجمه‌ تنزیه نیز بر اساس توهم خود مطالبی افزوده و مثلاً به جای «المنزه اما جاهل و اما صاحب سوء ادب» نگاشته: «خداوند را منزه (از وجود و شباهت با چیزی) بداند، یا نادان است و یا بی ادب!»

اما تشبیه در عبارت ششم به معنای کلامی (تشبیه کلامی) آن است نه معنای عرفانی. زیرا سابقاً گذشت که تنزیه صرفی که متکلمین و فلاسفه مشائی بدان قائل بودند مستلزم تشبیه کلامی و همانندی خداوند با مخلوقات در محدودیت است و باطل می‌‌باشد و لذا حضرت علامه حسن‌زاده در نقد بوعلی سینا فرموده‌‌اند: «انیت محضه‌ای را که شیخ (ابن سینا) اثبات کرده است تنزیهی است که عین تشبیه است.»

نگارنده جهت رعایت اختصار به بررسی تفصیلی این عبارات نمی‌‌پردازد و  خوانندگان را دعوت می‌نماید برای فهم بهتر این عبارات به منابع اصلی آن (خصوصاً کتاب شریف أنّه‌‌الحق) و توضیحاتی که در کنار این عبارات آمده مراجعه نموده و قرائن فراوانی را که آقای نصیری حذف نموده و با حذف آن عبارات تحریف کرده ملاحظه نمایند.

نکته ارزشمندی را که خواننده گرامی از این بحث می‌‌تواند به دست ‌آورد آنست که عبارات کتب عرفانی شرح حقیقی و خالص آیات قرآن و روایات معصومین علیهم‌‌الصلوة و السلام است و کسانی که از فیض استفاده از کتب عرفانی محرومند از فهم صحیح قرآن و سنّت نیز معمولاً محروم می‌‌مانند و به همین علّت است که بزرگان عالی‌مقام شیعه اصرار بر خواندن این علوم دارند و مهد علم عرفان مملکت شیعه بوده و هست و در میان اهل سنّت نه از درس فصوص و فتوحات خبری هست و نه از نصوص و مصباح و تمهید.

باری مسائلی که توضیح داده شد در میان محصلین معارف الهی از مسلّمات و گاه از بدیهیات است و اساتید عرفان در دروس معارف به بهترین شکل آن را تبیین می‌‌نمایند و ای کاش جناب آقای نصیری، دست از افترابستن به اولیای خدا و دروغ‌‌پراکنی برداشته و جوانان مظلوم این مرز و بوم را به بهانه‌ معارف اهل‌‌بیت به بزرگان دین بدبین ننموده و از این علوم گرانقدر محروم ننمایند.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 193
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 7
  • رسول ۱۶:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 1
    استفاده کردیم اما بی صبرانه منتظر افاضات ایشان در باره مساله گوساله پرستی که مورد تایید شیخ اکبر ابن عربی قرار گرفته و ایشان نیز جزوه ای در تایید مبانی عقلی! و قرانی! آن نوشته اند هستیم!
  • صمدی ۱۶:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 1
    باز هم این مقاله از من می فهمم و نصیری نمی فهمد موج می زند. ظاهرا این ادبیات جبلّی این مدافع پرشور فلسفه و عرفان است و البته از بعضی بزرگان این عرصه متاثر است.
  • هرکول 2 ۱۶:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 1
    این که بر خداوند اطلاق موجود یا شی (البته بلافاصله با قید بخلاف الاشیاء) شود ربطی به مساله تشبیه ندارد و این از مثادیق نفی تعطیل است. تقسیم تشبیه به عرفی و لغوی از تردستی های آقای وکیلی است که استاد این کار است و با همین تردستی هاست که امکان عقلی بهشتی بودن شمر و یزید و عمر سعد را اثبات می فرمایند. آیا این که فلسفه و عرفان می گوید "ان الحق المنزه هو الخلق المشبه" می خواهد تشبیه لغوی آقای وکیلی را بگوید؟ آیا این که می گویند آدم بر صورت خداوند خلق شده، منظورشان تشبیه لغوی است؟ علامه معاصر فکر می کنند با دسته کورها طرفند!
  • مرتضی ۱۷:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 3
    بعید است این شیخ محترم نداند که حکمت متعالیه نه تنها قائل به تشبیه مذموم و کفر آمیز است بلکه خداوند را جسم نیز می داند. اگر مریدان ایشان نمی دانند بفرمایند تا برایشان سند بیاوریم. البته پیشاپیش پاسخ شیخ ما روشن است: مقصود جسم عرفی و لغوی و یا مادی و یا چی چی است که نمی توان بر خدا اطلاق کرد اما مثلا می توان جسم عرفانی و یا معنوی و یا الهی را بر خدا نیز اطلاق کرد!! بهتر است مدافعان فلسفه و عرفان اجازه ندهند معجونشان بیش از این هم زده شود و فضاحتهایش آشکار شود. بازی را خاتمه دهند به نفعشان است. از ما گفتن بود!
  • ناظر ۱۷:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    بسمه تعالی: با تشکر از سایت مشرق به خاطر کرسی آزاد اندیشی عرض بنده این است که : اطلاق موجود یا شئ بر خداوند هرگز به معنای تشبیه نه لغوی و نه عرفی و نه ... بین خدا و مخلوقات نیست بلکه دقیقا به معنای خروج از حد تعطیل و تشبیه است. پس اصلی ترین استدلال نویسنده محترم مقاله هیچ وجهی ندارد.
  • حميد ۱۷:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    سايت حاج آقا وكيلي(پايگاه عرفان و حكمت) خيلي زيبا مطالبو نقد ميكنه ميشه به آقاي نصيري بفرماييد چرا پاسخ 5مقاله گذشته را نميدهند؟
  • دانشجوی فلسفه ۱۷:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 1
    شیخ اکبر می فرمایند: سبحان الذی خلق الاشیاء و هو عینها یعنی خداوند اشیاء را ظاهر و خلق کرد در حالی که خود عین آنها است و باید شارحش قیصری می گوید: خداوند حتی به صورت حمار و حیوان هم ظاهر شده است. این جملات عالی ترین نوع تشبیه عرفانی است. چرا آقای وکیلی تفسیر بما لایرضی صاحبه می کنند. ایشان مجاز نیستند مبانی متقن فلسفی و عرفانی را تحریف و یا غلط تفسیر کنند.
  • میترا ۱۷:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    هیچگاه با اوردن تنها 1 جمله یا 1پاراگراف از یک متن یا سخنرانی نمیتوان راجع به کل جهان بینی 1فرد اظهار نظر کرد و او را رد یا تایید نمود چیزی که متاسفانه در اکثر استدلالهای اقای نصیری دیده میشود و براساس ان موضعگیری میکند
  • طلبه ۱۷:۳۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 1
    مرحوم شیخ صدوق بابی را در کتاب توحید با عنوان "التوحید و نفی التشبیه" آورده و سی و هفت حدیث در پنجاه صفحه در نفی تشبیه به نحو مطلق آورده اند. اصولا تشبیه با هر بیانی در مورد خداوند چه لغوی و چه عرفی و .... منتفی است. تعجب است که چگونه آسمان و ریسمان توسط آقای وکیلی مثل همیشه به هم بافته می شود تا یک حرف غلط و مبنایی که اهل بیت علیهم السلام آن را کفر دانسته اند اثبات شود. اعاذنا الله من اهوائنا
  • بیزار از اهل تشبیه ۱۷:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    شیخ صدوق اعلی الله مقامه در کتاب اعتقادات خود می نویسد: و من قال بالتشبيه فهو مشرك. و من نسب إلى الإمامية غير ما وصف في التوحيد فهو كاذب.
  • ۱۷:۴۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    مرتضی تو که نمی خوانی نظر نده
  • ۱۷:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    واقعا دانشجوی فلسفه هستی؟
  • ۱۷:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    به نظر من، آقای وکیلی خیلی بهتر و با استدلال‌تر از آقای نصیری می نویسه. هر چی فکر می کنم نمی تونم خودمو فریب بدم یا توجیه کنم و رای به نفع آقای نصیری بدم.
  • حمید ۱۷:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    2 0
    مخالفان آقای وکیلی، به جای جواب، یا حرف دیگری می زنند، یا مسخره می کنند، یا بحث رو عوض می کنند، یا توهین می کنند، یا اشکالات دیگری مطرح می کنند، یا هو می‌کنند، یا نسبت‌های دیگری به عرفا و فلاسفه می زنند. تمرکز در مطلب ندارند چون پاسخی ندارند.
  • ۱۸:۰۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    2 0
    وکیلی 7 - نصیری 0
  • ۱۸:۰۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 1
    آقای نصیری که از اصطلاحات غافل است تشبیه را در همه این عبارات به معنای عرفی آن حمل نموده و به «مانند دار بودن» و امثال آن ترجمه نموده است و در ترجمه‌ تنزیه نیز بر اساس توهم خود مطالبی افزوده و مثلاً به جای «المنزه اما جاهل و اما صاحب سوء ادب» نگاشته: «خداوند را منزه (از وجود و شباهت با چیزی) بداند، یا نادان است و یا بی ادب!»
  • ۱۸:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    نصیری جان، اصلا جواب این شیخ رو نده ...
  • ۱۸:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    ممنون از آقاى وكيلى. باز هم منتظر كامنت هاى هركول و ابن فارسى و ناشناس معلوم الهوية هستيم تا در اين شرايط دشوار اقتصادى كمى لبخند بر لبانمان بياورند.
  • ۱۸:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    بعید نیست که مرتضی تا به حال، کتاب اسفار را دستش نگرفته.
  • ۱۸:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    این اظهار نظرها رو می بینم واقعا شک می کنم اصلا درس خوندید یا نخوندید؟ مرتضی اصلا اصطلاح می فهمی یعنی چی؟ خداوند موجود است و به ذات خدا، جسم می گویم اما مرادم نه جسم مادی است، نه مثالی و نه عقلی بلکه جسمی که لایق وجود حق سبحانه و تعالی است و هیچ سنخیتی با اجسام مادی، مثالی و عقلی ندارد. این وضع اصطلاح، است. نوعی تعبیر است. قرآن کریم به خداوند دست اطلاق کرده، این وضع اصطلاح است یا کنایه است، دست خدا که مثل دست من و تو نیست. یدالله یعنی قدرت الله مثلا . ید الله یعنی ارادة الله مثلا خداوند جسم دارد یعنی خداوند وجود دارد و ما به وجودش هر طوری که هست و ما از کنه ان بی خبریم ، اطلاق جسم می کنیم. جسمی (وجودی) که او را سزاست نه غیر او را.
  • ۱۸:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    2 0
    سلام حاج آقا وکیلی. لطفا همچنان بنویسید. برخی کامنت ها شما را سست نکند، خیلی ها استفاده می کنند و شبهات و سوالاتشان پاسخ داده می شود. مشرق جان از تو هم متشکرم
  • صابر ۱۹:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 1
    به این جمله وکیلی دقت نمایید: کسانی که از فیض استفاده از کتب عرفانی محرومند از فهم صحیح قرآن و سنّت نیز معمولاً محروم می‌‌مانند و به همین علّت است که بزرگان عالی‌مقام شیعه اصرار بر خواندن این علوم دارند و مهد علم عرفان مملکت شیعه بوده و هست و در میان اهل سنّت نه از درس فصوص و فتوحات خبری هست و نه از نصوص و مصباح و تمهید. خداوند همه ما را به راه راست هدایت نماید که در این مملکت شیعی چه اراجیفی به نام دفاع از دین منتشر می شود و بعد ادعای غربت ایمه هم میکنند به استناد این حرف وکیلی قرنها علمای اسلام و نعوذبالله ایمه از درک معارف حقیقی محروم بوده اند.
  • احسان ۱۹:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    لطفا سند بیاور.کدام عبارت از قایلین حکمت متعالیه دلالت بر تشبیه عرفی یا جسم بودن خداوند دارد؟
  • محمد ۱۹:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    بر اساس سخن آقای ناظر اطلاق کلمه موجود بر خدای سبحان باید به معنایی غیر از اطلاق موجود بر سایر موجودات باشد حال آنکه وجود در گزاره (خدا موجود است) بالوجدان به همان معنایی بکار رفته که در گزاره (انسان موجود است) و این همان تشبیه لغوی است.
  • طلبه از قم ۱۹:۵۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    2 0
    مرتضی بهتر است بجای نشخوار کردن حرفهای نصیری به دنبال حقیقت باشی نه یک مقلد صرف و متعصب تو اصلا نمیدونی حکمت چی هست اگر میدونستی هیچ وقت به بزرگانی مانند حضرت امام و علامه طباطبایی که یک ثانیه از وقتشان را بیهوده هدر نمیدادن اینگونه تهمت یادگیری مطالب کفر امیز نمیزدی
  • طلبه از قم ۱۹:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    شما که مطالب به این سادگی و ربطش رو به نمیفهمی چگونه ادعای فهم حکمت متعالیه و مطالب عالیه دین رو داری بهتراست نظر ندهی
  • کاظم ۱۹:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    3 0
    از آقای وکیلی بسیار متشکرم.انشاالله پاسخ مغالطات آقای نصیری در باب جبر هم داده شود.از دوستان عزیز تقاضا میکنم که همه مطالب آقای نصیری و آقای وکیلی را با دقت بخوانند بعد اظهار نظر نمایند.
  • کاظم ۱۹:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    از آقای وکیلی بسیار متشکرم.انشاالله پاسخ مغالطات آقای نصیری در باب جبر هم داده شود.از دوستان عزیز تقاضا میکنم که همه مطالب آقای نصیری و آقای وکیلی را با دقت بخوانند بعد اظهار نظر نمایند.
  • ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    دوستان! براى فهم سخنان آقاى وكيلى كمى سواد فلسفى عرفانى لازم هست. پس لطفاً افرادى كه سوادش رو ندارند بحث بيهوده نكنند.
  • طلبه از قم ۲۰:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    آقای ... که حتی تقوا هم در گذاشتن نامت رعایت نمیکنی .تو اصلا فرق ماهیت و وجود رو میدونی .این ها میگویند همه چی وجودشان خدایی است حتی حمار نه ماهیتشان . باید از اول تا آخر کتابهای این بزرگان رو بخونی تا بفهمی منظورشان چیست/ نمیشه از وسط مطلب یک چیز رو انتخاب کنی بعد بگی نظرشان این است/ اگر این طور باشد قرآن هم پر است از مطالب کفر آمیز مثل جبر بودن خلقت .دست و پا داشتن خدا و صندلی و کرسی داشتن خدا و جسم بودن و قابل رویت بودن خدا/ آیا اگر یک غیر مسلمان به تو بگه قرآن شما پر است از مطالب کفر آمیز و به این آیات استناد کنه چی جواب میدی؟ و هر چی توجیح کنی اون بگه ظاهر قرآن که همینه تو این مطالب رو از خودت میگی؟ چیکار میکنی؟ عزیزم برو لج بازی رو بزار کنار و این قدر به بزرگان بی احترامی و تهمت نزن
  • ۲۰:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    شیخ اکبر، قصه ننوشته که ! اصطلاحی حرف زده، برو خوب درس بخون وقتی استاد شدی میفهمی چی گفته
  • فکور ۲۲:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    این آقا با این مقاله اش یکی از مهمترین دستاوردهای فلسفه و عرفان را که همان تشبیه و بلکه سنخیت خالق و مخلوق و بلکه بالاتر عینیت خالق و مخلوق است، به بازی گرفته و به باد داده است و سخن از نفی تشبیه عرفی و اثبات تشبیه لغوی می گوید! ایها الفلاسفه و العرفا به داد فلسفه و عرفان برسید. آیا این که ابن عربی می گوید: و نزهه و شبهه و قم فی مقعد صدق، مقصودش فقط تشبیه لغوی است؟ نباید برای جواب دادن به نصیری کل فلسفه و عرفان را این جوری خراب کرد. آیا کس دیگری پیدا نمی شود که از فلسفه و عرفان به درستی دفاع کند؟
  • مهدی ۲۳:۱۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    میشه مخالفین فلسفه و عرفان معنای لا حول و لا قوه الا بالله را برایمان معنا کنند؟ ممنون میشویم ها!
  • مهدی ۲۳:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    دانشجوی فلسفه سلام وقتی باب تاویل در ابن دو علم باز شد هر کسی مجاز است تاویل کند ... حالا یک بچه طلبه مشهدی هم خواست دو کلمه تاویل کنه تو نمی تونی ببینی؟؟؟؟ تازه این شیخ وکیلی که خیلی بهتر از فلاسفه و عرفاست چون آنها سخنان خدا و پیامبر و امامان را تاویل می کنند ولی شیخ وکیلی حرفهای فلاسفه و عرفا را تاویل می کنه .... البته از باب خوشحالی باید گفت که یک عده هم حرفهای شیخ وکیلی را تاویل می کنند... و این جواز توکیل وکیل به آقای وکیلی داده شده است...
  • ۲۳:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    0 0
    اگر ماه مبارک رمضان بود و نویسنده این مقاله روزه داشت با این دروغهایی که به پای قران و اهل بیت بسته است و گفته است که تشبیه عرفانی مورد تایید قران و اهل بیت است، حتما باید روزه اش را افطار می کرد. مگر این که به مقام فنای در ذات رسیده بود و تکالیف شرعی به حکم مبانی عرفانی از او ساقط شده بود و نیازی به روزه گرفتن نداشت!!!
  • سید جواد ۰۰:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    به گمانم اگر ملاصدرا هم بیاید برای شما عبارات حکمت متعالیه را توضیح دهد خطاب به ایشان خواهید گفت : نه شما منظورتان در اینجا فلان بوده است و اینها،بعید است که ندانید برادر من شما یک سری تحریفات را قطعی در نظر گرفته‌اید بعد در ادامه تمام مطالب را به اینها برمی‌گردانید اگر درست بود که هیچ اگر هم نه باز همان تحریفات را تکرار می کنید و اصلا برهان و استدلال و قراین و شواهد برای شما معنا ندارد. به نظر بنده این روش راه به حقیقت ندارد
  • ۰۲:۱۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    چرا هر کس حرف زده پای عرفان می ذارین؟
  • ۰۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    قیصری کیه چرا نبش قبر تاریخی می کنی حرفای استاد را بخون.
  • ۱۱:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    اینها چی غولی جون؛ «مع کل شى ء لا بمقارنة و غیر کل شى ء لا بمزایلة» «لیس فى الأشیاء بوالج و لا عنها بخارج» «باطن لا بمزایلة مبائن لا بمسافة» «هو فى الاشیاء کلها غیر متمازج بها و لا بائن عنها» «انه لبکل مکان و فى کل حین و اوان و مع کل انسان و جان»
  • ۱۱:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    دانشجوی فلسفه؟؟؟؟؟: نصیری هم مثل شما دچار همین توهمات شد و دو خط بدایه و نهایه رو خوند و نفهمید چی میگه، شد منتقد فلسفه.
  • ۱۱:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آره نصیری جان. بذار این یه کم آبروت حفظ بشه.
  • ۱۱:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آی مخالفین فلسفه!! اگر سواد ندارید لا اقل سکوت نمایید.
  • ۱۱:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    اگر قیامت بود الان شاهد عذاب دروغگویان و تهمت زنها به اولیاء الله و عرفاء و مدافعین حکمت بودیم.
  • رسا ۱۱:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آن کامنت آقای ناشناس مدافع فلسفه را ببینید که بر خداوند اطلاق جسم کرد و بعد گفت البته جسم لایق خداوند. قاه قاه قاه! اشاعره و وهابیون ـ خذلهم الله تعالی ـ نیز وقتی بر خداوند اطلاق جسم می کنند بلافاصله می گویند: جسم لا کالاجسام . فیلسوف! عرف! اشعری! وهابی! پیوندتان مبارک!
  • مرتضی ۱۱:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    جناب احسان سند خواسته است. چه فایده شما وقتی گوساله پرستی را بلدید خداپرستی جای بیندازید بلد نیستید جسم بودن خداوند را اثبات کنید؟ اصلا تایید گوساله پرستی یعنی جسم بودن خداوند. حالا من چه سندی برای شما ارائه بدهم؟
  • فائزه ۱۱:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    این از هوشمندی نصیری است که جواب وکیلی را نمی دهد. جواب دادن به کسی که به هیچ اصل اخلاقی و لغوی و اصولی و عقلی و نقلی پایبند نیست از مصادیق اعلای جدال باطل است.
  • آزادی ۱۱:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    سلام خدا بر مجاهد فی سبیل الله وکیلی . خدا توفیقت بده برادر
  • ۱۱:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آقای طلبه قمی! کلی اساتید و طلاب فلسفه بهت می خندند. تو مگر نمی دانی که به قول آقایان ماهیات عدمی و موهوم اند و جز وجود چیزی نیست؟
  • فهیمه ۱۱:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بله باید کل کتاب فتوحات و فصوص و ... را در مقاله ات نقل کنی تا بتوانی مثلا ابن عربی را نقد کنی!!!! مگر نمی بینید آقای وکیلی کل آثار مخالفان فلسفه و عرفان را در مقالاتش می آورد و بعد نقد می کند!!!!
  • ۱۱:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    گاه سکوت و عدم جواب عالیترین جواب است. پس نصیری 20 و وکیلی 7!!
  • ۱۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    ابن عربی: عمر معصوم بود!!!!!!!!!!!
  • دادمان ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    جواب نصیری در باره جبر را جناب شبستری صاحب منظومه عالی!!! گلشن راز داده: هر آن کس را که مذهب غیر جبر است نبی فرمود که او مانند گبر است! دروغ بند بر خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و مدافع و حامی آن از رحمت خداوند دور باد
  • سلامی ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آقای نصیری اشتباه می کند که می گوید عرفان قائل به تشبیه است. چرا که جناب ابن عربی پدر عرفان نظری که جناب ملاصدرا و صدراییان معاصر ریزه خوار سفره اویند قائل به تجسیم خداوند است. به مطلب زیر بنگرید ابن عربی: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند! از جمله عقاید عجیب و البته سخیف و باطل ابن عربی قائل شدن به تجسیم در مورد خداوند است. این بنیانگذار عرفان نظری در مواضع بسیاری همچون فرقه مجسمه اهل سنت به مجسم شدن خداوند تصریح می کند، از جمله آن که در کتاب فتوحات مکية بر حدیثی اسراییلی مهر تایید می زند و بارها آن را نقل می کند. بر اساس این حدیث خداوند در یک سوم آخر هر شب به آسمان دنیا نزول می کند و می گوید آیا توبه کننده ای هست؟ آیا دعا کننده و آمرزش خواهی هست؟ این در حالی است که در حدیثی راوی می گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: نظر شما در باره حدیثی که مردم از رسول خداوند صلی الله علیه و آله نقل می کنند که آن حضرت فرمود: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند، چیست؟ حضرت فرمود: خداوند تحریف کنندگان کلمات را از معانی واقعی خویش لعنت کند. سوگند به خدا، پیامبر چنین نفرمود بلکه فرمود: خداوند تبارک و تعالی هر شب در یک سوم آخر آن و در شب جمعه در اول آن فرشته ای را به آسمان دنیا روانه می کند و به او فرمان می دهد که ندا در دهد آیا سائلی هست که به او عطا کنم و آیا توبه کننده ای هست که توبه او را بپذیرم و آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم.... پس فرشته تا طلوع سپیده این ندا را تکرار می کند و هنگام سپیده به جایگاه خودش در ملکوت آسمان باز می گردد.[1] ابن عربی همچنین حدیثی دیگر که مجسمه اهل سنت آن را نقل می کنند، تایید می کند. این حدیث می گوید خداوند هروله می کند. ابن عربی می گوید: مراد اثبات این صفت برای خداوند به نحوی است که در خور جلال او باشد ... هروله معقول است، اما صورت و شکل آن نسبت به خداوند مجهول است و همچنین تمام چیزهایی که خداوند خودش را به آنها توصیف می‌کند.[2] ابن عربی همچنین در باره دیدار خداوند در روز قیامت داستان سرایی می کند و یادآور می‌شود که خداوند در روز قیامت بر جمیع مخلوقات متجلی می‌شود. خداوند می‌گوید: أنا ربکم، من پروردگار شما هستم. خلایق می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، ما منتظریم تا خدایمان بیاید. خداوند جلّ و علا به ایشان می‌گوید: آیا بین شما و خدایتان علامتی هست تا او را بشناسید؟ گفتند: بله. خداوند به صورتی متحول می‌شود تا بدان نشانه او را بشناسند. سپس مخلوقات می‌گویند: أنت ربنا، تو پروردگار مایی....[3] اکنون باید با شگفتی از ستایش برخی از بزرگان فلسفه و عرفان معاصر از ابن عربی یاد کرد که گفته اند: در اسلام احدی نتوانسته یک سطر مانند ابن عربی بیاورد. !! [1] . توحید صدوق ص 176 بحار الأنوار ج‏3 ؛ ص314 [2] . فتوحات مکیه ج5 ص 237، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی [3] . فتوحات مکیه ج 4ص 462 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی
  • مجاهد ۱۲:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    این مجاهد فی سبیل الله هر چه دارد از دعاهای پدر و مادرشان است.
  • فلسفه و عرفان دوست ۱۲:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    مگر بر مبنای فلسفه و عرفان قیامتی در کار است؟ ما اصلا برای همین حرف فلسفه و عرفان که قیامتی در کار نیست و یا بر اساس حرف جناب ملاصدرا که بهشت و جهنم مخلوق نفس آدمی است و واقعیت عینی ندارد، و یا بر اساس حرف ابن عربی که عذاب از عذب و گوارایی است، اهل فلسفه و عرفان شدیم و داریم کلی حال و حول می کنیم. حالا اگر واقعا قیامتی در کار است، بفرمایید تا تجدید نظر کنیم!!!!
  • ۱۲:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آی مدافعین! اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید!!!
  • ۱۲:۱۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    فقط علامه ها می توانند حرفهای این علامه نوظهور را بفهمند و اظهار نظر کنند.
  • ۱۲:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    مکاشفه ای عرشی: همان طور که ابن عربی حرفهایش را مستقیما از روح القدس و بلکه در جایی می فرمایند از دست خود خداوند گرفته اند، شیعه و محب ابن عربی هم علی القاعده باید همین طور باشد!!!
  • رضایی ۱۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 1
    طلبه جان وکیلی حرف خدا و پیامبر و ایمه را به میل و خواست صوفی گرایانه خود تاویل می کند بعد انتظار داری به شیخ صدوق توجه کند؟
  • ۱۲:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    فکر نکنی بهتره! برو فیسبوک رای بده برا سلامتیت بهتره
  • ۱۲:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    وکیلی حاضر است همه قران را به رای خود تاویل کند تا به بزرگان صوفی مسلکش سرسوزنی انتقاد نشود
  • ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 1
    احسنت صابر اما خودت را ناراحت نکن این جماعت صوفی جز با شمشیر امام زمان هدایت بشو نیستند
  • ۱۲:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    همچنین شما
  • ۱۲:۲۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 1
    به روایت ابن عربی یا امام معصوم؟؟؟؟
  • ۱۲:۲۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 1
    قیصری مراد جماعت صوفی مسلک و در راس ان وکیلی است
  • ۱۲:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    توفیق در راه احیای سنت تصوف و تاویل بیش از پیش ایات و روایات!
  • صالح ۱۲:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    فکر می کنم دعوای اصلی بخاطر اینه که مباحث جزیره ای و به صورت جزئی مورد بحث و نقد قرار می گیره . عزیزان باید توجه کنند که این دعواها موقعی جواب صحیحی بدست ما میده که این افراد اون اصولی رو که به طور مشترک قبول دارند تو گود بیارن و هرکس حرفشو مطابق با اون مطلب ارئه داد خودشو ییروز بدونه .اینجور که من فهمیدم این باحثین حتی تو تعریف یقین و چیستی برهان و چگونه رسیدن به باور صادق با هم دعوا دارن چطور انتظار داریم که این مباحث که هرکدومش تشکیل یافته از صدها برهانه به یه جای واحدی برسه.بیاید نصیحتمو گوش کنید و مباحث رو روی مبانی ببرید نه این مباحثی که کلی مقدمه می خواد و چندسال وقت گذاشتن برا فهمش
  • ۱۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    1 0
    بله ، برخی از بزرگترین بزرگان ما و علمای طراز اول قدیم قائل به سهو النبی بودند و ...
  • ۱۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آن جزوه را بخوانی ، مشکلت حل می شود
  • ۱۲:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    صد در صد همین طور است. علم و زحمت علمی و دقت علمی از بیانات و یادداشت های استاد وکیلی پیدا و نمایان است بر خلاف بعضی ها ...
  • ۱۲:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    1 0
    نصیری هم میگه ما می فهمیم و کل فلاسفه و عرفای بزرگ نمی فهمند. بجای این اشکالات بیخودی جواب دارید بدید
  • ۱۲:۴۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    1 0
    ما هم منتظر طنز نوشته های آقایان که سواد و ادب و شعور و تربیت خودشان را نمایان می کنند هستیم. به جای بحث علمی شروع می کنند به تهمت و فحاشی و بار قیامت خود را سنگین کردن. مرد هستید یکی از مطالب استاد وکیلی را نقد کنید. حرف بی ربط نبافید.
  • ۱۲:۴۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    رسا وقتی قراره چشم و گوش بسته نظر بدی و رد کنی . دیگه من بهت چی بگم؟ اونجا توضیح دادم که مرادم از جسم یک اصطلاحه . اصلا اصطلاح میدونی یعنی چی؟؟
  • ۱۲:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    چون بلد نیست چون حرف حق جواب ندارد
  • ۱۲:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آره والّا ... نصیری جان سکوت کن داداش ... جواب کدام یک از 40 مورد مطلب خلاف واقعی که استاد وکیلی بیان کرده رو می خواهی بدی ؟؟؟ جواب دادن نداره دیگه. از این به بعد دقت ات را بیشتر کن. فعلاً سکوت کن.
  • ۱۲:۴۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    ایول خوب اومدی، اما انصاف رو رعایت کن : حجت الاسلام والمسلمین وکیلی 7 آقای مهدی نصیری 1
  • ۱۲:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    رحمت به اون شیری که خوردی و درود بر انصاف و تقوایت ...
  • ۱۲:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    کاملا موافقم
  • ۱۲:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    کدوم عالم بود که می گفت پیغمبر سهو می کنه ؟ و عصمت از سهو نداره ؟
  • ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    گاه سکوت و عدم پاسخ، عبادت است چون حرف زدن و پاسخ دادن ، خراب کردن اضافی است
  • ۱۲:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    چون شیخ صدوق گفته دیگه وحی منزله ؟؟!!! شیخ صدوق خیلی اشتباهات علمی دیگه هم کرده. کی گفته شیخ صدوق عالم تر از امام خمینی و علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملیه ؟
  • ۱۲:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    موافقم
  • ۱۲:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    احسنت میترا خانم ... احسنت خوشم میاد که اهل انصاف دارن آگاه میشن.
  • ۱۲:۵۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    به جای مسخره کردن ، پاسخ بدید
  • مرید نصیری ۱۲:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    چرا حرف های استاد ما نصیری را عیناً تکراری می کنی بعد به دروغ اسم خود را دانشجوی فلسفه میذاری ؟ دانشجوی فلسفه مقلد نصیری ....
  • حمید ۱۲:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    خدا رو شکر. این مباحث آقای وکیلی خیلی خوبه. کامنت های مخالفان نشون میده چقدر بی دلیل و بی پاسخ مانده اند.
  • ۱۲:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    خیلی خندیدم خداییش .... فائزه در توجیه جواب نداشتن نصیری نوشته : ... به هیچ اصل اخلاقی و لغوی و اصولی و عقلی و نقلی پایبند نیست .... اگر استاد وکیلی اینگونه است؛ آقای نصیری دو تا یادداشت بدهد بیانات و سخنان خلاف اصول آقای وکیلی را روشن کند تا ما هم آگاه بشویم و از ظلمات بدر آییم .........!!!!!!!!!!!!
  • ۱۲:۵۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    برو بیشتر درس بخون ناظر جون بعد بیا نظر بده ...
  • ۱۲:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بسیار خوب فرموده یکی از دوستان : بهتر است بجای نشخوار کردن حرفها به دنبال حقیقت باشی نه یک مقلد صرف و متعصب تو اصلا نمیدونی حکمت چی هست اگر میدونستی هیچ وقت به بزرگانی مانند حضرت امام و علامه طباطبایی که یک ثانیه از وقتشان را بیهوده هدر نمیدادن اینگونه تهمت یادگیری و تدریس مطالب کفر امیز نمیزدی.
  • احسان ۱۲:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    قافیه تنگ آمدشاعر به جفنگ آمد.مرتضی جان تو که سند نداری چرا آسمون ریسمون به هم میبافی!
  • ۱۲:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    تهمت های دروغ شما از لحاظ شرعی و قانونی حرام است هرکول بی تقوا.
  • علی ۱۳:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    نه عزیزم من می فهمم و نصیری نمی فهمد نیست توضیح این است که چرا می گوییم نصیری نمی فهمد توضیح داده شده بر خلاف شما که فقط ادعا می کنید
  • ۱۳:۰۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    این تهمت دروغی که شما زدی در قیامت باید پاسخ بدی. ایشان ابداً تأیید گوساله پرستی نکرده اند. هرکس خودش عقل و شعور دارد و از سایت استاد وکیلی (عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت) کتاب ایشان در این باره و دفاعی که استاد وکیلی از حضرت علامه حسن زاده آملی کرده اند را می خواند و خودش می فهمد. شما به جای دیگران فکر نکنید و نظرپراکنی دروغ انجام ندهید.
  • روح الله ۱۳:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    به نظر بنده مشکل مخالفین حکمت و عرفان این است که خوب درس نمی خوانند. فقط همین.
  • بیزار ۱۳:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    1 0
    اون عالم الهی و محدث و متکلم عالیمقدار شیخ صدوق بود که از ماست (و البته نظرشان مردود است) در مقابل آون ابن عربی که می گوید عمر معصوم بود و پیامبر مرد و کسی را برای جانشینی خودش تایید نکرد و مولوی و شمس تبریزی و حلاج و بایزید و ... از شمایند. خدایا هر کسی را با دوستانش محشور فرما. ضمنا در جای خودش توضیحات کافی و وافی در باره موضوع سهو النبی داده شده است و این که شیخ صدوق مقصودشان اسهاء النبی از جانب خداوند در موردی خاص بوده و خداوند هم در همان مورد ایشان را از سهو بیرون می آورند نه اینکه ایشان قائل به سهو النبی در همه اوقات باشند. البته همین نظر هم قابل قبول نیست و مشهور علمای مکتب شیعه مخالف آنند. خوب این منطق ما در قبال غیر معصومین است اما منطق شما در برابر فلاسفه و عرفا جنان با تعصب جاهلی همراه است که فضیح ترین انحرافات آنها را مثل تایید بت پرستی و گوساله پرستی و جبر گرایی و پلورالیسم و عشق به پسران زیبا روی ( علی ما حققه صدر المتالهین!) و صدها باطل دیگر را تایید می کنید. این تذهبون و این یتاه بکم!
  • ۱۳:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    حقیقتاً در افتادن با افراد کم سواد و تند و آتشین و پر ادعا جهاد فی سبیل الله است. خدا یار و حافظ و نگهدار استاد وکیلی باشد.
  • رحمان عبدی ۱۳:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    از خوانندگان محترم تقاضا می‌کنم که در خواندن این مباحث دقت و حوصله کافی به خرج داده و از کنار مسائل به سادگی عبور نکند. طبیعت مباحث علمی همواره همراه پیچیدگی و غموض است و این حقیقت در مباحث معرفتی دوچندان می‌شود به گونه‌ای که اگر شرائط مطالعه و آموزش آن مراعات نشود از آن مطالب برداشت‌هائی بسیار غلط شده و گاهی نتیجه معکوس می‌دهد. به همین سبب بزرگان دین تا چند دهه پیش از این اصرار بر کتمان این مسائل در فضاهای عمومی داشتند ولی امروزه بالا رفتن سطح دانش عمومی، هجوم شبهات فلسفه‌‌های الحادی، جاذبه‌های کاذب عرفان‌های دروغین، شبهات گسترده مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی و ضرورت آماده‌سازی جامعه اسلامی برای معارف در عصر ظهور حضرت صاحب ‌الأمر ارواحنا فداه اقتضاء می‌نماید که این مسائل در سطح همگانی طرح شود. (رک: پایگاه عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت / علل نشر علنی اسرار و معارف). با این وجود، شرط مطالعه این مباحث دقت و تأمّل و پی‌گیری است. لذا از خواننده محترم تقاضا می‌کنم در صورتی که با سؤالی مواجه شد با پرسش‌های خود بحث را دنبال نماید و به برداشت‌های اولیه خود در این مباحث اکتفاء ننماید. چون این مطالب در فضای عمومی منتشر می‌شود تلاش این بنده آنست که بحث را در حد توان به دور از اصطلاحات و با بیانی آسان عرضه نماید که البته به طور طبیعی برخی از نکات و ظرائف آن هم از دست خواهد رفت.
  • ۱۳:۱۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    واقعاً پاسخ دادن هم سخته آخه ... آدم توی یک نوشته 40 تا مطلب خلاف واقع بیاره ... بعد شفاف و صریح رو بشه ... چه جوابی داره بده ؟! از لحاظ گفتن مطالب خلاف واقع بدون رعایت دقت : نصیری 40 وکیلی 0
  • ۱۳:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    مرحوم شیخ صدوق بسیار بزرگوار است اما اشتباهات علمی در کتب اش دارد.
  • ۱۳:۱۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    مغالطه نکن فهیمه !!! نه کل کتاب نه تقطیع و تحریف یک جمله ... به مناظره استاد واسطی با اقای نصیری رجوع کن. اونجا کامل توضیح دادن که روش نقد علمی چیست.
  • ۱۳:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    اسم دروغین دانشجوی فلسفه در قسمت نام درج کردن که کنتر نمی اندازد.
  • رحمان عبدی ۱۳:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آقای نصیری چند عبارت از ملاصدرا، علامه طباطبائی، محیی‌الدین عربی، علامه حسن‌زاده و آیت‌الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی آورده و به گمان خود آنها را بر مسأله تشبیه منطبق نموده ... از جمله الفاظی که در علوم اسلامی معانی متعددی دارد دو کلمه: «تشبیه» و «سنخیت» است. افرادی که با علوم اسلامی ناآشنا هستند معمولاً از این معانی متعدد بی‌اطلاع بوده و در فهم کلام بزرگان به خطا می‌روند.
  • ۱۳:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    دقیقاً همین طور است.
  • ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    به جز همین دروغ ها و تهمت ها به ابن عربی هیچ سواد و شعور و مطلب دیگری را ندارید عرضه کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  • ۱۳:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    من تا الآن چند نفر را دیدم که با نوشته آقای وکیلی نظرشان بکلی عوض شده درباره فلسفه و عرفان. درود خدا بر ایشان.
  • ۱۳:۳۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    انصاف بیشتر : وکیلی 7 نصیری 2 البته نوشته های بی ربط نصیری و اینکه جواب تهمت ها و دروغ های قبلی را نمی دهد هم باید مد نظر باشد.
  • ۱۳:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بله کلی هم در مشهد صوفی شده اند
  • ۱۳:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    متشکرم از جناب حجت الاسلام والمسلمین وکیلی عزیز. در صعود نماز : سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر در نزول بعد از نماز : و در تسبیحات حضرت زهرا (برعکس تسبیحات اربعه) : الله اکبر ... الحمدلله ... سبحان الله
  • مصطفي ۱۴:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آقا مرتضي! دعواي فلسفه و عرفان با مخالفينش و بالعكس دعواي فوتبالي استقلال- پيروزي نيست كه بي جهت و از روي تعصب يه طرفي رو كه بيشتر بهت حال ميده رو انتخاب كني و چشمت رو ببندي و تا ته قضيه با گاز مخالف بگازي و با طرف مقابل بجنگي!! استدلالات آقاي وكيلي آن قدر محكم و واضح و روشنه كه فقط يه متعصب يكطرفه مي تونه اون رو با ادبياتي چون شما رد كنه... از من ميشنوي برو دنبال توپ بازي پسرجون!
  • ehsan ۱۴:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بسمه تعالی شانه ؛ نوشتار امروز فاضل گرانقدر جناب آقای حجت الاسلام محمد حسین وکیلی را خوشبختانه دیدم و مطالعه کردم . متاسفانه مقالات قبلی را ندیده بودم .جناب حق تبارک و تعالی عمرایشان را زیاد و افاضاتشآن را مستدام دارد افاضاتی که امید است ا ادامه داشته باشند .گفتار گرانبهای ایشان حکایت از وسعت قابل توجه معلومات عرفانی و فهم و هضم معضلات مطالب آن میکند که ویژه اخص است.متمنی است افرادی که از اینگونه مطالب بی اطلاع هستند دم فرو بندند محض رضای خدا .اط ال الله بقاوه و ادام افاضاته العالی . با تقدیم احترام احسان
  • ۱۵:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    واقعاً غنای علمی و ارزش بالای تحقیقی مطالب و نظرات مخالفین فلسفه و عرفان آنقدر بالاست و افاضاتشان آنقدر متقن و دقیق و محققانه است انشان انگشت به دهان می ماند !!!! آخه برادر 4 تا ادعای دروغ ردیف کردی که چی بشه ؟ چرا از یک عده کم سواد تقلید می کنید ؟ حاضرم قسم بخورم یکبار به عمرت فتوحات مکیه را ورق نزده ای. فقط دیده ای در سایت یا وبلاگی پدروغ و تکرار می کنی...
  • ۱۵:۳۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    حجت الاسلام والمسلمین وکیلی مجاهد واقعی در راه خداست. بالاترین دلیل بر اینکه کم آورده اید و جوابی ندارید بدهید همین است که 7 تا مطلب ایشان نوشته و 40 تا دروغ شما را رو کرده (دروغ هایی که سال هاست مخالفین جکمت و عرفان تکرار می کنند) و چهار تا جواب ندارید در پاسخ به ایشان بدهید.
  • ۱۵:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    جماعت مخالف حکمت و عرفان کاری جز مسخره کردن و هیاهو و جنجال بلد نیستند بندگان خدا. 4 تا دروغ و تهمت یادشون دادن همیشه تکرار می کنند. هرچقدر حکما و عرفا می گویند منظور ما اینها که شما می گویید نیست. می گویند : نه، شما منظورتان همین کفریات است، خودتان نمی فهمید.
  • ۱۵:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    لا حول و لا قوه الا بالله که صدورش از مکتب قرآن و عترت واضح است. معنایش را بخواهی عمیق بفهمی باید ذوق و شعور عرفانی داشته باشی و حکمت و عرفان درس گرفته باشی. حالا دوستانی که اهل عرفان و فلسفه نیستند بفرمایند چطوری می خواهند معنا کنند که سر از کفریات! عرفانی در نیاورد ؟؟؟؟!!!!!
  • ۱۵:۳۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آی جماعت مخالف حکمت و عرفان. تقوا داشته باشید. تهمت نزنید، دروغ نبافید ... دنبال حقیقت باشید.
  • ۱۵:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    نخیر ! نیاز به علامه گی نیست. 10-15 سال درس های حوزوی را درست بخوانید می فهمید. الحمدلله اباطیل ضد فلسفه و عرفان بین فضلای حوزوی هیچ رونق و اعتباری ندارد.
  • علی ۱۶:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بی سوادها شیخ صدوق 50 صفحه حدیث آورده نه از این چرت و پرتهای محی الدین و صدرا و .....
  • ۱۶:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    اشعار عرفانی شبستری و کتب عرفانی ابن عربی کتاب قصه "جوجه اردک زشت" نیست که هر کودکی بفمد. به جمله شهید مطهری درباره کتاب های محیی الدین مراجعه کن : http://s2.picofile.com/file/7624475799/shahidmotahari_mohyeddin.png
  • کاظم ۱۶:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    دادمان عزیز!میتونی مختار بودن خودت رو ثابت کنی؟هر چیزی با اراده ارادی میشه اما ارادی بودن خود اراده چگونه ثابت میشود؟اگه نتونی جواب این اشکال رو بدی حتی از توجیه یه آب خوردن ساده هم عاجز خواهی ماند.اثبات ارادی بودن اراده به گونه ای که مستلزم دور و تسلسل باطل نشود جز از طریق استدلال عقلی و مبانی حکمت متعالیه امکان پذیر نیست. در ضمن قطعا حضرت امام و علامه طباطبایی بیشتر از دادمان و امثال دادمان اسلام و مکتب اهل بیت را شناخته اند.چطور به خودت اجازه میدی به مخالفینت توهین کنی آن هم به خاطر مساله ظریف و دقیقی که خودت هم از درک ظرایف آن عاجزی!
  • ۱۶:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 1
    مشهد که الحمدلله از دیرباز پایگاه و مهد اخباری گری جریان تفکیک انجمن حجتیه سلفی گری نوین قشری گری و توهین به اولیاء خدا و ... بوده است. برخی جوانان مشهدی با ارشادات استاد وکیلی و امثالهم فهمیده اند که باید درس بخوانند نه اینکه از حجت الاسلام سیدان تقلید کنند.
  • ۱۶:۲۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    منم قبول دارم که وکیلی 7 - نصیری 0 . چون نصیری پاسخی نداده ، فقط نقد کرده
  • ۱۶:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آره داداش. کمی فکر کن و کمی مطالعه و درس بخوان
  • محمود ۱۶:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    من براتون معنا می کنم: از دیدگاه فلسفه: معنای این جمله این است که موجود مزموزی که اسمش واجب الوجود من جمیع الجهات است مانند یک ژنراتور لحظه لحظه به همه موجودات در تمام مراتب طولی و عرضی وجود فیض می دهد.(البته سایر موجودات وجود ربطی دارند) پس تمام نیروها در دنیا از طرف واجب الوجود است. اگر آنی کند نازی فرو ریزند قالبها... اما تفسیر عرفانی: همه عالم از حضرت حق تشکیل شده و اصلا حضرت غیب مطلق ماده تشکیل دهنده دنیاست.... پس تمام حرکات و سکنات در دنیا در واقع حرکات و سکنات حضرت حق است...
  • ۱۶:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    درود بر تصوف حق و اصیل و مرگ بر تصوف ناحق و انحرافی
  • ۱۶:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بله شبستری راست گفته، جبری که شبستری می گوید نه آن جبری است که متکلم می گوید داداش. فرقش رو نمی گم چون حرف حسابی هست. مفت بدستش نیاوردم. خواستی برو تحقیق کن.
  • محمود ۱۶:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    معارف هندوها و کنفسیوس هم خوبه چون آقای نصیری و طرفدارانش به اونها هم پاسخ ندادند..
  • ۱۶:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    فکور، کلی خندیدم. آخه نظر ندی ، میمیری؟
  • ۱۶:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    به روایت نصیری و میلانی
  • ۱۶:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    تهمت نزنید. نوشته اید: مگر بر مبنای فلسفه و عرفان قیامتی در کار است؟ ما اصلا برای همین حرف فلسفه و عرفان که قیامتی در کار نیست و ... واقعا از خدا بترسید. چه کسی شما را چنین گستاخ کرده است؟
  • مرتضی ۱۶:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    احسان خان! می ترسم اگر سندش را بدهم بگویی که بله خب خداوند جسم است و علامه فلانی درست گفته و بعد مشرک و جهنمی بشی. لذا دلم برات می سوزه و سندش را نمی دهم!
  • عمو ۱۶:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    استفاده کردی چیزی هم آموختی یا هنوز به سیاق سابق دل به تهمت زدن و بد فهمی خودت بستی؟
  • عمو ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    کل این مقاله بیان تعاریف و تفاوت ها بود. نخوندید یا سر زیر برف فرو بردید که کسی نبینه نوع رفتارتون رو با معارف اهل بیت؟
  • عمو ۱۷:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    رئیس جان تقسیم بندی وکیلی به قدری واضحه که با توهین و تحقیر هم نمیتونی حلش کنی و بعدش یهو شمر و یزید رو هم بندازی وسط که به خیال خودت اول آب رو گل آلود کرده باشی و بعدش ماهی بگیری ازش.
  • عمو ۱۷:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    فعلا که از هم خوردن این معجون بوی افتضاح کاری حضرات نو اخباری بلند است. خاتمه این بازی هم قطعا به نفع همین حضرات است. وگرنه از نحوه بیان مساله توسط شما کاملا می‌شود دریافت که چقدر به این مفاهیم ساده تسلط دارید!
  • عمو ۱۷:۱۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    وقتی مطلب به این سادگی را درک نمیکنید(یا به احتمال بیشتر میلتان نمی‌کشد که درک کنید) چرا ناراحت می‌شوید وقتی به شما می‌گویند ابتدا درست مطالعه کنید و از اول حکم کفر الحاد و شرک به مسلمانان ندهید؟
  • عمو ۱۷:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بابا داداش عمو طرف نشسته کلی وقت گذاشته استدلال دقیق کرده، فصل کرده، ترکیب کرده اون وقت همینجوری روی هوا شما یه مطلبی می‌پرونی که اصولا تشبیه به با هر بیانی درباره خدا منتفی است چون شیخ صدوق ۵۰ صفحه حدیث درباره توحید داره؟ خوب بیار یه دونه از این احادیث رو و نشون بده با تقسیم بندی وکیلی تناقض و تضاد داره. این دیگه چه جور استدلال کردنه
  • عمو ۱۷:۱۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    برادر لطف کردی مطلب رو بخونی اصلا یا بر اساس تیترش یه حدیث که توش تشبیه باشه پیدا کردی اینجا کپی کردی؟
  • عمو ۱۷:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    آره. چون اونم کمتر تحریک میشه خلاف گویی های بین و آشکار نصیری رو نشون بده
  • عمو ۱۷:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    قرن ها علمای اسلام این معارف را در خفا و آشکار بیان می‌کردند و قطعا روز به روز و قرن به قرن معرفتشان نسبت به این مفاهیم بلند افزایش یافته است. این چه حرف بی معنایی است که چون نفر قبلی نفهمیده یا کمتر فهمیده وظیف نفر بعدی هم کمتر فهمیدن است. طبیعی است که در گذر زمان فهم علما و مردم از معارف بلند الهی تکامل پیدا کند. مساله بدیهی است. چطور به عنوان اشکال مطرح می‌کنید؟
  • عمو ۱۷:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    بعله. احسنت فقط به نظرم آقای وکیلی مواردی رو که شما توی وهم و خیالتون به فلسفه و عرفان نسبت دادید و بعدش با خیال راحت نشستید و نقدش کردید و داستان سرایی کردید رو به باد داده.
  • ابن فارسی ۱۷:۳۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    ابن عربی: شیعه دوازده امامی اسیر دامهای شیطان است ابن عربی در جلد اول فتوحات مکیه در مطلبی با عنوان «دروازه های شیطان برای ورود به نفوس» می نویسد: «مشی اهل بدعت و هواهای نفسانی بر این است که شیاطین بر آنها اصل صحیحی را [حب اهل بیت] که در آن شکی ندارند القا می کند و سپس به واسطه آن، تلبیسات و خطاهایی که ناشی از نفهمی است، بر آنها عارض می شود تا آنجا که گمراه می شوند و این امر کار شیطان است... بیشترین این مورد در میان شیعه به ويژه در بین امامیه (شیعه داوزده امامی) رخ داده است که شیاطین جن اول به عنوان محبت و دوستی اهل بیت وارد می شوند و حب اهل بیت را در دلهای آنان قرار می دهند و آنان می پندارند که این محبت از عالی ترین راههای تقرب به خداوند است که البته چنین است اگر از این مرحله تجاوز نکرده و بر آن چیزی نیافزایند اما آنان (شیعه) از محبت اهل بیت علیهم السلام به دو شیوه تجاوز می کنند: یک گروه بغض صحابه را به دل می گیرند و آنان را به خاطر این که اهل بیت را از دستیابی به حکومت بازداشتند، دشنام می دهند و خیال می کنند که اهل بیت به این منصب های دنیایی از دیگران سزاوارترند که از این گروه بسیار دیده شده و شناخته شده اند و گروهی دیگر از شیعه دوازده امامی علاوه بر دشنام دادن به صحابه، رسول الله و جبرییل و خداوند را متهم می کنند که چرا بر رتبه و مقام اهل بیت تصریح نکرده و آنان را در امر خلافت بر مردم مقدم نداشته اند تا آن که بعضی از آنها در قالب شعر گفته اند: آن که امین (جبرییل) را فرستاده است امین نبوده است.» (فتوحات مکیه ج 1 ص 281)
  • عباس ۱۷:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    این پسر با اطلاع رحمان عبدی درست می گوید. چون عرفا به بالاتر از تشبیه و سنخیت قائلند و آن عینیت خالق و مخلوق است حتی عینیت خداوند با ظالم پلیدی چون فرعون. به کلمات امام و مقتدایشان ابن عربی در این باره بنگرید: ابن عربی: فرعون عین حق تعالی است! ابن عربی در آغاز کتاب فتوحات می گوید: «سبحان من أظهر الاشیا و هو عینها» «منزه است پروردگاری که اشیا را پدید آورد حال آنکه خودش عین آن اشیا است.» و در فصوص نیز این عبارت را تکرار کرده و قیصری شارح فصوص در شرح آن گفته است که خداوند به صورت حیوان [ یا حمار] و جماد نیز ظاهر شده است. ابن عربی در فصّ موسوی [از کتاب فصوص الحکم] یکی دیگر از مصادیق خداوند را به تبع نظریه وحدت وجود فرعون می داند و می گوید: فرعون عین حق تعالی است که به این صورت ظاهر شده است و این عبارت اوست: سخن فرعون که می‌گوید: «أنا ربّکم الاعلی»، روشن است؛ او عین حق است در صورت فرعون. ظلم و ستم می‌کند، دست و پاها را قطع می‌کند با عینیت وجودی حق تعالی، اما به شکل و صورت باطلش، برای رسیدن به مراتبی که بدون این کارها به آن نمی‌رسد.[1] البته بر اساس نظریه وحدت وجود هر ظالم و جباری و هر موجود پست و نازلی نیز عین خداوند است چرا که همه موجودات این عالم تبدل و تطور ذات خداوند هستند که در نتیجه عین ذات خداوندند. این در حالی است که بر اساس برهان و معارف قران و عترت، خداوند خالق و آفریدگار جهان و اشیاء است و با آنها بینونت ذاتی و کنهی دارد نه این که عین آنها باشد و ذاتش متحول و متبدل به هستی و جهان و اشیاء شده باشد. تعالی الله عما یقول الظالمون علوا کبیرا.
  • دشمن معاویه ۱۷:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    1 0
    تقدیم به استاد وکیلی مدافع صوفیه به خاطر مقالات خوبش!: اظهار ارادت ویژه مولوی به معاویه در کتاب مثنوی مولوی سراینده مثنوی با جعل داستانی در دفتر دوم مثنوی ارادت ويژه خود را به معاوية بن ابوسفیان یکی از ننگین ترین چهره های تاریخ اسلام نشان می دهد. مولوی چنین افسانه سازی می کند که معاویه، دایی مؤمنان! در قصرش خفته بود و در حالی که درهای قصر به روی همه بسته بود، شخصی او را بیدار می کند. معاویه متعجب از این که چه کسی توانسته وارد قصر و اتاق خواب او شود، می گوید: تو که هستی و چگونه جرأت کردی وارد قصر شوی که در این هنگام شیطان خود را معرفی می کند و می گوید او بوده است که معاویه را بیدار کرده است. معاویه از او می پرسد چرا مرا بیدار کردی؟ راستش را بگو؟ مولوی پس از آن که چند بیت در باره استمداد معاویه از خداوند متعال برای نجات از مکر شیطان می سراید، از زبان شیطان می گوید: از بْن دندان بگفتش بهر آن کردمت بيدار می دان ای فلان تا رسی اندر جماعت در نماز از پی پيغمبر دولت فراز گر نماز از وقت رفتی مر ترا اين جهان تاريک گشتی بی ضيا از غبين و درد رفتی اشکها از دو چشم تو مثال مشک ها گر نمازت فوت می شد آن زمان می زدی از درد دل آه و فغان من ترا بيدار کردم از نهيب تا نسوزاند چنان آهی حجاب اینجا مولوی از زبان معاویه به شیطان می گوید: حالا راست گفتی و بعد با عنکبوت خواندن شیطان که باید به شکار مگس بپردازد خود را باز اسپیدی می خواند که شاه شکار است و عنکبوت چگونه می تواند به شکار چنین بازی رود؟ گفت: اکنون راست گفتی صادقی از تو اين آيد، تو اين را لايقی عنکبوتی تو مگس داری شکار من نّيم ای سگ مگس زحمت ميار باز اسپيدم شکار شه کند عنکبوتی کی به گرد ما تند و بدین گونه جناب مولوی به تجلیل از معاویه یکی از پلیدترین چهره های تاریخ اسلام و بلکه بشریت می پردازد.
  • مدافع هرکول ۱۷:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    هرکول جان مطلب زیر را از شیخ اکبر داشته باش: ابن عربی: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند! از جمله عقاید عجیب و البته سخیف و باطل ابن عربی قائل شدن به تجسیم در مورد خداوند است. این بنیانگذار عرفان نظری در مواضع بسیاری همچون فرقه مجسمه اهل سنت به مجسم شدن خداوند تصریح می کند، از جمله آن که در کتاب فتوحات مکية بر حدیثی اسراییلی مهر تایید می زند و بارها آن را نقل می کند. بر اساس این حدیث خداوند در یک سوم آخر هر شب به آسمان دنیا نزول می کند و می گوید آیا توبه کننده ای هست؟ آیا دعا کننده و آمرزش خواهی هست؟ این در حالی است که در حدیثی راوی می گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: نظر شما در باره حدیثی که مردم از رسول خداوند صلی الله علیه و آله نقل می کنند که آن حضرت فرمود: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند، چیست؟ حضرت فرمود: خداوند تحریف کنندگان کلمات را از معانی واقعی خویش لعنت کند. سوگند به خدا، پیامبر چنین نفرمود بلکه فرمود: خداوند تبارک و تعالی هر شب در یک سوم آخر آن و در شب جمعه در اول آن فرشته ای را به آسمان دنیا روانه می کند و به او فرمان می دهد که ندا در دهد آیا سائلی هست که به او عطا کنم و آیا توبه کننده ای هست که توبه او را بپذیرم و آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم.... پس فرشته تا طلوع سپیده این ندا را تکرار می کند و هنگام سپیده به جایگاه خودش در ملکوت آسمان باز می گردد.[1] ابن عربی همچنین حدیثی دیگر که مجسمه اهل سنت آن را نقل می کنند، تایید می کند. این حدیث می گوید خداوند هروله می کند. ابن عربی می گوید: مراد اثبات این صفت برای خداوند به نحوی است که در خور جلال او باشد ... هروله معقول است، اما صورت و شکل آن نسبت به خداوند مجهول است و همچنین تمام چیزهایی که خداوند خودش را به آنها توصیف می‌کند.[2] ابن عربی همچنین در باره دیدار خداوند در روز قیامت داستان سرایی می کند و یادآور می‌شود که خداوند در روز قیامت بر جمیع مخلوقات متجلی می‌شود. خداوند می‌گوید: أنا ربکم، من پروردگار شما هستم. خلایق می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، ما منتظریم تا خدایمان بیاید. خداوند جلّ و علا به ایشان می‌گوید: آیا بین شما و خدایتان علامتی هست تا او را بشناسید؟ گفتند: بله. خداوند به صورتی متحول می‌شود تا بدان نشانه او را بشناسند. سپس مخلوقات می‌گویند: أنت ربنا، تو پروردگار مایی....[3] اکنون باید با شگفتی از ستایش برخی از بزرگان فلسفه و عرفان معاصر از ابن عربی یاد کرد که گفته اند: در اسلام احدی نتوانسته یک سطر مانند ابن عربی بیاورد. !! [1] . توحید صدوق ص 176 بحار الأنوار ج‏3 ؛ ص314 [2] . فتوحات مکیه ج5 ص 237، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی [3] . فتوحات مکیه ج 4ص 462 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی
  • مرتضی ۱۷:۴۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    احسان خان! یک سندش این مطلب، بخوان دیگه! چرا نمی خوانی؟: ابن عربی: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند! از جمله عقاید عجیب و البته سخیف و باطل ابن عربی قائل شدن به تجسیم در مورد خداوند است. این بنیانگذار عرفان نظری در مواضع بسیاری همچون فرقه مجسمه اهل سنت به مجسم شدن خداوند تصریح می کند، از جمله آن که در کتاب فتوحات مکية بر حدیثی اسراییلی مهر تایید می زند و بارها آن را نقل می کند. بر اساس این حدیث خداوند در یک سوم آخر هر شب به آسمان دنیا نزول می کند و می گوید آیا توبه کننده ای هست؟ آیا دعا کننده و آمرزش خواهی هست؟ این در حالی است که در حدیثی راوی می گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: نظر شما در باره حدیثی که مردم از رسول خداوند صلی الله علیه و آله نقل می کنند که آن حضرت فرمود: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند، چیست؟ حضرت فرمود: خداوند تحریف کنندگان کلمات را از معانی واقعی خویش لعنت کند. سوگند به خدا، پیامبر چنین نفرمود بلکه فرمود: خداوند تبارک و تعالی هر شب در یک سوم آخر آن و در شب جمعه در اول آن فرشته ای را به آسمان دنیا روانه می کند و به او فرمان می دهد که ندا در دهد آیا سائلی هست که به او عطا کنم و آیا توبه کننده ای هست که توبه او را بپذیرم و آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم.... پس فرشته تا طلوع سپیده این ندا را تکرار می کند و هنگام سپیده به جایگاه خودش در ملکوت آسمان باز می گردد.[1] ابن عربی همچنین حدیثی دیگر که مجسمه اهل سنت آن را نقل می کنند، تایید می کند. این حدیث می گوید خداوند هروله می کند. ابن عربی می گوید: مراد اثبات این صفت برای خداوند به نحوی است که در خور جلال او باشد ... هروله معقول است، اما صورت و شکل آن نسبت به خداوند مجهول است و همچنین تمام چیزهایی که خداوند خودش را به آنها توصیف می‌کند.[2] ابن عربی همچنین در باره دیدار خداوند در روز قیامت داستان سرایی می کند و یادآور می‌شود که خداوند در روز قیامت بر جمیع مخلوقات متجلی می‌شود. خداوند می‌گوید: أنا ربکم، من پروردگار شما هستم. خلایق می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، ما منتظریم تا خدایمان بیاید. خداوند جلّ و علا به ایشان می‌گوید: آیا بین شما و خدایتان علامتی هست تا او را بشناسید؟ گفتند: بله. خداوند به صورتی متحول می‌شود تا بدان نشانه او را بشناسند. سپس مخلوقات می‌گویند: أنت ربنا، تو پروردگار مایی....[3] اکنون باید با شگفتی از ستایش برخی از بزرگان فلسفه و عرفان معاصر از ابن عربی یاد کرد که گفته اند: در اسلام احدی نتوانسته یک سطر مانند ابن عربی بیاورد. !! [1] . توحید صدوق ص 176 بحار الأنوار ج‏3 ؛ ص314 [2] . فتوحات مکیه ج5 ص 237، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی [3] . فتوحات مکیه ج 4ص 462 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی
  • دانشجوی عرفان ۱۷:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    دانشجوی فلسفه! مطلب زیر را از پدر عرفان نظری و مقتدا و امام و شیخ اعظم آقای وکیلی و اساتید ایشان و اساتید اساتید ایشان داشته باش: ابن عربی: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند! از جمله عقاید عجیب و البته سخیف و باطل ابن عربی قائل شدن به تجسیم در مورد خداوند است. این بنیانگذار عرفان نظری در مواضع بسیاری همچون فرقه مجسمه اهل سنت به مجسم شدن خداوند تصریح می کند، از جمله آن که در کتاب فتوحات مکية بر حدیثی اسراییلی مهر تایید می زند و بارها آن را نقل می کند. بر اساس این حدیث خداوند در یک سوم آخر هر شب به آسمان دنیا نزول می کند و می گوید آیا توبه کننده ای هست؟ آیا دعا کننده و آمرزش خواهی هست؟ این در حالی است که در حدیثی راوی می گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: نظر شما در باره حدیثی که مردم از رسول خداوند صلی الله علیه و آله نقل می کنند که آن حضرت فرمود: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند، چیست؟ حضرت فرمود: خداوند تحریف کنندگان کلمات را از معانی واقعی خویش لعنت کند. سوگند به خدا، پیامبر چنین نفرمود بلکه فرمود: خداوند تبارک و تعالی هر شب در یک سوم آخر آن و در شب جمعه در اول آن فرشته ای را به آسمان دنیا روانه می کند و به او فرمان می دهد که ندا در دهد آیا سائلی هست که به او عطا کنم و آیا توبه کننده ای هست که توبه او را بپذیرم و آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم.... پس فرشته تا طلوع سپیده این ندا را تکرار می کند و هنگام سپیده به جایگاه خودش در ملکوت آسمان باز می گردد.[1] ابن عربی همچنین حدیثی دیگر که مجسمه اهل سنت آن را نقل می کنند، تایید می کند. این حدیث می گوید خداوند هروله می کند. ابن عربی می گوید: مراد اثبات این صفت برای خداوند به نحوی است که در خور جلال او باشد ... هروله معقول است، اما صورت و شکل آن نسبت به خداوند مجهول است و همچنین تمام چیزهایی که خداوند خودش را به آنها توصیف می‌کند.[2] ابن عربی همچنین در باره دیدار خداوند در روز قیامت داستان سرایی می کند و یادآور می‌شود که خداوند در روز قیامت بر جمیع مخلوقات متجلی می‌شود. خداوند می‌گوید: أنا ربکم، من پروردگار شما هستم. خلایق می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، ما منتظریم تا خدایمان بیاید. خداوند جلّ و علا به ایشان می‌گوید: آیا بین شما و خدایتان علامتی هست تا او را بشناسید؟ گفتند: بله. خداوند به صورتی متحول می‌شود تا بدان نشانه او را بشناسند. سپس مخلوقات می‌گویند: أنت ربنا، تو پروردگار مایی....[3] اکنون باید با شگفتی از ستایش برخی از بزرگان فلسفه و عرفان معاصر از ابن عربی یاد کرد که گفته اند: در اسلام احدی نتوانسته یک سطر مانند ابن عربی بیاورد. !! [1] . توحید صدوق ص 176 بحار الأنوار ج‏3 ؛ ص314 [2] . فتوحات مکیه ج5 ص 237، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی [3] . فتوحات مکیه ج 4ص 462 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی
  • منفرد ۱۷:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    این را هم از ابن عربی داریم: ابن عربی: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند! از جمله عقاید عجیب و البته سخیف و باطل ابن عربی قائل شدن به تجسیم در مورد خداوند است. این بنیانگذار عرفان نظری در مواضع بسیاری همچون فرقه مجسمه اهل سنت به مجسم شدن خداوند تصریح می کند، از جمله آن که در کتاب فتوحات مکية بر حدیثی اسراییلی مهر تایید می زند و بارها آن را نقل می کند. بر اساس این حدیث خداوند در یک سوم آخر هر شب به آسمان دنیا نزول می کند و می گوید آیا توبه کننده ای هست؟ آیا دعا کننده و آمرزش خواهی هست؟ این در حالی است که در حدیثی راوی می گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: نظر شما در باره حدیثی که مردم از رسول خداوند صلی الله علیه و آله نقل می کنند که آن حضرت فرمود: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند، چیست؟ حضرت فرمود: خداوند تحریف کنندگان کلمات را از معانی واقعی خویش لعنت کند. سوگند به خدا، پیامبر چنین نفرمود بلکه فرمود: خداوند تبارک و تعالی هر شب در یک سوم آخر آن و در شب جمعه در اول آن فرشته ای را به آسمان دنیا روانه می کند و به او فرمان می دهد که ندا در دهد آیا سائلی هست که به او عطا کنم و آیا توبه کننده ای هست که توبه او را بپذیرم و آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم.... پس فرشته تا طلوع سپیده این ندا را تکرار می کند و هنگام سپیده به جایگاه خودش در ملکوت آسمان باز می گردد.[1] ابن عربی همچنین حدیثی دیگر که مجسمه اهل سنت آن را نقل می کنند، تایید می کند. این حدیث می گوید خداوند هروله می کند. ابن عربی می گوید: مراد اثبات این صفت برای خداوند به نحوی است که در خور جلال او باشد ... هروله معقول است، اما صورت و شکل آن نسبت به خداوند مجهول است و همچنین تمام چیزهایی که خداوند خودش را به آنها توصیف می‌کند.[2] ابن عربی همچنین در باره دیدار خداوند در روز قیامت داستان سرایی می کند و یادآور می‌شود که خداوند در روز قیامت بر جمیع مخلوقات متجلی می‌شود. خداوند می‌گوید: أنا ربکم، من پروردگار شما هستم. خلایق می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، ما منتظریم تا خدایمان بیاید. خداوند جلّ و علا به ایشان می‌گوید: آیا بین شما و خدایتان علامتی هست تا او را بشناسید؟ گفتند: بله. خداوند به صورتی متحول می‌شود تا بدان نشانه او را بشناسند. سپس مخلوقات می‌گویند: أنت ربنا، تو پروردگار مایی....[3] اکنون باید با شگفتی از ستایش برخی از بزرگان فلسفه و عرفان معاصر از ابن عربی یاد کرد که گفته اند: در اسلام احدی نتوانسته یک سطر مانند ابن عربی بیاورد. !! [1] . توحید صدوق ص 176 بحار الأنوار ج‏3 ؛ ص314 [2] . فتوحات مکیه ج5 ص 237، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی [3] . فتوحات مکیه ج 4ص 462 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی
  • زهره ۱۸:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    1 0
    اگر شماها و آقای وکیلی که لباس مقدس روحانیت را هم به تن دارند، به حضرت زهرا سلام الله علیها اعتقاد دارید چرا از دشمن او شمس تبریزی که گفته است فاطمه زاهده بود و عارفه نبود، حمایت می کنید و بلکه مولای خود در عرفان می دانید. متن حرف شمس چنین است: شمس تبريزي، مي‏گويد: «مردم را سخن نجات خوش نمي‏ آيد، سخن دوزخيان خوش مي‌‏آيد... لاجرم ما نيز دوزخ را چنان بتفسانيم كه بميرد از بيم! فاطمه رضي الله‏ عنها عارفه نبود، زاهده بود. پيوسته از پيغمبر حكايت دوزخ پرسيدي.» (به نقل از مقالات شمس)
  • ۲۳:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 1
    روایت نصیری و میلانی صدبرابر شرف دارد بر روایت اهل تصوف و در راس آنها وکیلی صوفی
  • نجف ۲۳:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    مرحوم آیت الله خویی در کتاب «التنقیح فی شرح العروة الوثقی» در بحث طهارت و یا نجاست کسانی که قائل به تجسم خداوندند می نویسد: «شگفت از ملا صدرا است که (مانند آن دسته از اهل سنت که می گویند خداوند جسم است اما نه مانند دیگر اجسام) در شرحش بر اصول کافی قائل به تجسیم خداوند شده است. خلاصه سخن ملا صدرا این است که: «مانعی وجود ندارد که بگوییم خداوند جسمی الهی است. جسم اقسامی دارد که از جمله آن جسم مادی است و آن مثل اجسام خارجی است که ناگزیر مشتمل بر ماده است. از دیگر اقسام آن، جسم مثالی است که آن صورت حاصله برای انسان از اجسام خارجی است و این جسمی است که ماده ندارد. و از جمله اقسام جسم، جسم عقلی است و آن کلی متحقق در ذهن است که این نیز ماده ندارد و از جهت ماده نداشتن از قسم قبلی واضح تر است. و از دیگر اقسام جسم، جسم الهی است که آن فوق تمام دیگر اقسام جسم است و بی نیازی او از ماده از بی نیازی جسم عقلی به ماده ظاهرتر است. و از دیگر اقسام جسم، مواردی دیگر غیر از این اجسام است.» بعد آیت الله خویی می افزاید: ملاصدرا تصریح کرده است که مقسم این اقسام چهار گانه همان جسمی است که دارای ابعاد سه گانه عمق و طول و عرض است. آقای خویی در ادامه می گوید: ای کاش می دانستم که آنچه در آن، این ابعاد سه گانه است که عمقش غیر از طولش و آن دو غیر از عرضش می باشد، چگونه مشتمل بر ماده و دارای ترکیب نیست که بتواند واجب الوجود و خداوند سبحان باشد. البته التزام به این عقیده موجب کفر و نجاست نخواهد بود. چرا که اکثر مسلمین به دلیل قصور فهمشان معتقدند که خداوند سبحان جسمی است که بر عرشش نشسته است و از همین رو چون متوجه او می شوند توجهشان چون توجه جسمی به جسم دیگر مثل آن است نه از گونه توجه قلبی به خداوند.
  • ۲۳:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۷
    0 0
    رداینکه چیزی غیراز خدا قدیم باشدوتنهاخداست که قدیم است سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ ع عَنِ التَّوْحِیدِ فَقِیلَ لَهُ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَیْ‏ءَ مَعَهُ ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بَدِیعاً وَ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ الْأَسْمَاءَ وَ لَمْ تَزَلِ الْأَسْمَاءُ وَ الْحُرُوفُ لَهُ مَعَهُ قَدِیمَةً فَکَتَبَ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ مَوْجُوداً ثُمَّ کَوَّنَ مَا أَرَادَ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لَا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ تَاهَتْ أَوْهَامُ الْمُتَوَهِّمِینَ- وَ تَقْصُرُ طَرْفُ الطَّارِفِینَ وَ تَلَاشَتْ أَوْصَافُ الْوَاصِفِینَ وَ اضْمَحَلَّتْ أَقَاوِیلُ الْمُبْطِلِینَ عَنِ الدَّرْکِ لِعَجِیبِ شَأْنِهِ أَوِ الْوُقُوعِ بِالْبُلُوغِ عَلَى عُلُوِّ مَکَانِهِ فَهُوَ بِالْمَوْضِعِ الَّذِی لَا یَتَنَاهَى وَ بِالْمَکَانِ الَّذِی لَمْ یَقَعْ عَلَیْهِ عُیُونٌ بِإِشَارَةٍ وَ لَا عِبَارَةٍ هَیْهَاتَ هَیْهَات‏[۱] فردى [طىّ ارسال نامه‏اى‏] از آن حضرت امام هادی علیه السلام در باره توحید پرسید که آیا پیوسته خداوند یکتا بوده و هیچ چیزى با او نبوده سپس همه اشیاء را پدید آورده و اسماء را براى خود برگزیده، و پیوسته اسماء و حروف از قدیم با او بوده؟ آن حضرت علیه السّلام مکتوب داشت: خداوند پیوسته موجود بوده سپس آنچه اراده کرد تکوین بخشید، نه کسى مخالف اراده اوست، و نه عیبجوى در حکم او، اوهام أهل و هم به بیراهه افتاد و دیده نظاره‏گران به قصور کشید، و وصف وصف‏کنندگان به فنا گرائید، و سخن أهل باطل از درک شگفتى شأن یا وقوع دستیابى بر مرتبه بالاى او به اضمحلال و نابودى رسید، او در موضعى است که نهایتى ندارد، و در مکانى است که با هیچ دیده و هیچ عبارتى نمى‏توان بر او واقع گشت! هرگز هرگز!!. نفی روئیت خداوند وعدم تفکر درباره ذات وی وعدم سنخیت خالق ومخلوق حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ أَسْأَلُهُ عَنِ الرُّؤْیَةِ وَ مَا فِیهِ الْخَلْقُ فَکَتَبَ‏ لَا تَجُوزُ الرُّؤْیَةُ مَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَ الرَّائِی وَ الْمَرْئِیِّ هَوَاءٌ یَنْفُذُهُ الْبَصَرُ فَمَتَى انْقَطَعَ الْهَوَاءُ وَ عُدِمَ الضِّیَاءُ لَمْ تَصِحَّ الرُّؤْیَةُ وَ فِی جَوَابِ اتِّصَالِ الضِّیَاءَیْنِ الرَّائِی وَ الْمَرْئِیِّ وُجُوبَ الِاشْتِبَاهِ وَ اللَّهُ تَعَالَى مُنَزَّهٌ عَنِ الِاشْتِبَاهِ فَثَبَتَ أَنَّهُ لَا یَجُوزُ عَلَیْهِ سُبْحَانَهُ الرُّؤْیَةُ بِالْأَبْصَارِ لِأَنَّ الْأَسْبَابَ لَا بُدَّ مِنِ اتِّصَالِهَا بِالْمُسَبَّبَات‏[۲] أحمد بن إسحاق گوید: طىّ ارسال نامه‏اى به وجود مبارک امام هادى علیه السّلام‏از آن حضرت در باره رؤیت (دیدن خدا) و طرز تفکّر مردم سؤال نمودم و او چنین نگاشت: تا وقتى که هوایى میان رائى و مرئى نباشد تا چشم از آن عبور کند «رؤیت» محقّق نشود، پس زمانى که هوا منقطع شود و نور نابود گردد «رؤیت» صحیح نیست، و در وجوب اتّصال روشنایى میان رائى و مرئى وجوب اشتباه و خطا است، و خداى تعالى پاک و منزّه از خطا و اشتباه است، پس از همین جا ثابت مى‏شود که مسأله رؤیت او با چشمها بر خداوند سبحان جایز نیست، زیرا ناچار از اتّصال اسباب به مسبّبات است‏. به فلاسفه می گویندبا فکر خودواوهام خودقرآن را تاویل نکنید عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ ع یَعْنِی هَادِی مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْض‏[۳] عبّاس به هلال گوید: از حضرت هادى علیه السّلام در باره این آیه مبارکه: «خداوند نور آسمانها و زمین است- نور ۳۵» پرسش کردم، فرمود: یعنى: هدایتگر همه أهل آسمان و زمین است‏ تفکرور وش صوفیه آنها را مساوی بامجوس میکند امام هادی علیه السلام می فرمایند: الصوفیة کلهم من مخالفینا وطریقتهم مغایرة لطریقتنا وان هم الا نصاری ومجوس هذه الامة اولئک الذین یجهدون فی اطفاء نور الله والله متم نوره ولو کره الکافرون.[۴] «صوفیان همگی از مخالفان ما بوده و روش آنان مغایر و مخالف با روش ماست، ایشان جز نصاری و مجوس این امت نباشند، ایشان با تمام قدرت خود می کوشند که نور خداوند را خاموش سازند، و خداوند نور خودش را تمام می فرماید اگر چه کافران اکراه داشته باشند». عدم سنخیت خالق ومخلوق خداوندکه هیچگونه جسمانیت وصورت ندارددررد حرف ملا صدرا که می گویدخداوندجسمانیتی به نام جسم الهی دارد[۵] الامام أبو الحسن الهادی علیه السلام: سبحان من لیس کمثله شیء لا جسم ولا صورة.[۶] پاک ومنزه است کسی که هیچ چیزی مقل اونیست وهیچ گونه جسمانیت وهیچ گونه صورتی ندارد. [۱] - الإحتجاج ج‏۲، ص۴۵۰ [۲] – همان- بحار الأنوار، ۴ / ۳۴ [۳] -همان ۴۵۱ [۴] – سفینة البحار، ۲/۵۸ [۶] . بحار الأنوار، ۳ / ۳۰۱
  • ۰۱:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    زهره حرفهای این مخالفان رو باور نکن. برو خودت منبع اون حرف رو ببین. اینا درست نقل نمی کنن. برفرض هم اونو شمس گفته باشه اشتباه کرده اما ازش در نمیاد که دشمن حضرت زهرا بوده .... کمی عاقلانه رفتار کن
  • پیرو ابن عربی ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    ابن عربی بر اساس یک مکاشفه عرشی به این رسیده است بحث حدیث و روایت نیست که بتوان آن را به سادگی ردکرد!
  • صوفی زاده ۰۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    وکیلی! وکیلی! حمایتت می کنیم.
  • مرتضی ۰۹:۴۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    بله این هم سند حرف جناب ملاصدرا که خداوند را جسم دانسته است. الحق که به قول آن صدرایی معاصر جا دارد ملاصدرا بگوید: الیوم اکملت لکم عقلکم! این همه عقلانیت و عقل ورزی بر پیروان حکمت متعالیه مبارک باد.
  • عبد الله ۰۹:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    اگر درس می خواندند الان مثل جناب ملاصدرا خداوند را جسم می دانستند. البته جسمی الهی!
  • ۰۹:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    و اگر درس می خواندند زنان را مثل ملاصدرا در زمره حیوانات می دانستند. به دلیل آیه و جعل من انفسکم ازواجا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  • ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    جهاد فی سبیل التصوف و الجبریة و المشیهه و الزنادقه و الملاحده
  • خصم صوفی ۰۹:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    حتما برای این که گوساله پرستی را عین خداپرستی بدانی و شمر و یزید و عمر سعد را بهشتی کنی، نیاز با 10 تا 15 سال فلسفه خوانی داری تا خوب فطرت توحیدی ات از بین برود و فطرت ثانوی فلسفی و عرفانی برایت ایجاد شود.
  • ۱۰:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    من هم کاملا با مخالفان آقای وکیلی موافقم و معتقدم جواب هر کسی را باید متناسب با شخصیت و ماهیت طرف داد.
  • طلبه مشهدی ۱۰:۰۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    کسی بی جهت تلاش نکند افتخار دفاع از گوساله پرستی را از کارنامه این شیخ صوفی پاک کند. جزوه با جلد چهار رنگ آن در مشهد موجود است.
  • علیرضا ۱۰:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    الهیات عارفان و فیلسوفان بر خلاف متکلمین الهیاتی تنزیهی است و به نظر می رسد انسان هنگامی که می خواهد در باب خدا سخن بگوید از آن رو که خداوند حقیقتی بی صورت است از باب تنگنای زبانی چاره ای جز تشبیه ندارد به قول مولانا: چون بگویم زان بلغزد پای تو/ور نگویم هیچت از آن وای تو-- ور بگویم بر مثال صورتی / تو بر صورت بچفسی ای فتی آن چنان که من می فهمم در قرآن هم اصل با الهیات تنزیهی است لیس کمثله شیئ اما برای اینکه در باب خداوند سخن گفتن تعطیل نشود اسما و صفات هم برای خداوند بیان شده است.وطریقه حکمت متعالیه و عرفان که تشبیه در عین تنزیه است رویکردی است که با محدودیتهای بشری و تنگناهای زبانی آدمی سازگار تر است
  • سمیه ۱۰:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    از این که فهمیدم ملاصدرا و شارحش ملاهادی سبزورای در کتاب اسفار زنان را در زمره حیوانات می دانند بسیار غمزده شدم اما وقتی این روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که: زنان را جز کریم احترام نمی کند و به زنان جز لئیم اهانت نمی کند، آرام گرفتم.
  • علیرضا ۱۰:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    الهیات عارفان و فیلسوفان بر خلاف متکلمین الهیاتی تنزیهی است و به نظر می رسد انسان هنگامی که می خواهد در باب خدا سخن بگوید از آن رو که خداوند حقیقتی بی صورت است از باب تنگنای زبانی چاره ای جز تشبیه ندارد به قول مولانا: چون بگویم زان بلغزد پای تو/ور نگویم هیچت از آن وای تو-- ور بگویم بر مثال صورتی / تو بر صورت بچفسی ای فتی آن چنان که من می فهمم در قرآن هم اصل با الهیات تنزیهی است لیس کمثله شیئ اما برای اینکه در باب خداوند سخن گفتن تعطیل نشود اسما و صفات هم برای خداوند بیان شده است.وطریقه حکمت متعالیه و عرفان که تشبیه در عین تنزیه است رویکردی است که با محدودیتهای بشری و تنگناهای زبانی آدمی سازگار تر است
  • خصم فیلسوف ۱۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    ابن سینا: عمر در امر خلافت اعقل از علی ـ علیه السلام ـ بود! ابن سینا در فصلی از کتاب فلسفی شفاء در باره خلیفه و امام، میزان درک و عمق عقلانی خود را در امر سیاست و بلکه دیانت و پیروی از رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که بر خلافت امیر المؤمنین پس از خود، تنصیص و تصریح فرموده بودند، نشان داده و عمر بن خطاب را در امر حکومت، اعقل و خردمند تر از امیرالمؤمنین علیه السلام و طبعا شایسته تر برای امر خلافت دانسته است. ابن سینا چنین می نویسد: «لازم است سنت گذار و حاکم، طاعت جانشین خود را واجب گرداند و تعیین جانشین یا از سوی حاکم باشد و یا به طریق اجماع سابقون بر کسی باشد که به طور اشکار و نزد مردم توانایی او را در امر سیاست و استواری عقل او و واجد اخلاق شریف بودنش مثل شجاعت و عفت و حسن تدبیر را اعلام و تایید کنند و نیز بر عالم بودن او به شریعت و این که کس دیگری عالم تر از او وجود ندارد، صحت بگذارند به گونه ای که عموم مردم بر تبعیت از او متففق شوند و نیز حاکم باید بر مردم حکم کند که اگر متفرق شوند و بر اساس هوای نفس با یکدیگر در مورد خلیفه و جانشین تنازع کنند و یا بر فردی غیر شایسته اجماع نمایند، قطعا به خدا کفر ورزیده اند. البته تعیین جانشین بر اساس نص (از سوی حاکم) به صواب نزدیکتر است چرا که منجر به تفرقه و اختلاف نخواهد شد. سپس بر حاکم لازم است اعلام نماید که هر کس به دلیل قدرت مالی و یا غیر مالی بی جهت ادعای خلافت کند، بر همه مردم واجب است که با او جنگیده و وی را نابود کنند. اگر مردم بر این امر قادر باشند اما انجام ندهند بدون شک خدا را معصیت کرده و به او کفر ورزیده اند و ریختن خون هر کس که در این موضوع ـ با فرض تمکن ـ اقدام نکند، مباح است ... و واجب است حاکم اعلام نماید که بعد از ایمان به پیامبر اعظم هیچ عملی نزد خداوند محبوبتر از نابودی این فرد مدعی دروغین خلافت نیست. حال اگر این فرد مدعی خلافت ادعا می کرد که متولی خلافت، شایسته این منصب نیست و این که مبتلا به نقصی است که این نقص در او نیست، پس سزاوار این است که مردم با او همراه شوند و آنچه در این میان بیش از هر چیز قابل اتکا و معیار شایستگی است، قدرت عقلی و توانایی در سیاست ورزی است. اگر کسی در این دو ویژگی سرآمد و در باقی ویژگی ها متوسط ـ و البته نه فاقد و بیگانه ـ بود، بر اعلم از این دو ( مدعی خلافت) لازم است که با دیگری که اعقل و خردمندتر است، همکاری و معاضدت کند و بر اعقل نیز لازم است که از کمک اعلم بهره ببرد و عند اللزوم به او (برای مشورت و اخذ کمک) مراجعه نماید، همان گونه که عمر و علی چنین می کردند. [یعنی عمر اعقل بود که به خلافت رسید و علی اعلم بود که به عمر مشورت می داد!] (کتاب شفاء، ص 452) بله آنان که از کانون وحی و دریای بیکران معارف برهانی قران و اهل بیت علیهم السلام فاصله گرفته و سراغ فیلسوفان یونانی و تابعان آنها رفته اند، کسانی را معلم و مقتدای فکری و معرفتی خود گرفته اند که این گونه در فهم بدیهی ترین حقایق دینی و تاریخی که عبارت است از شایستگی امیر المؤمنین علیه السلام برای امر خلافت به دلیل تنصیص رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن هم به دستور صریح خداوند ( یا ایها النبی بلغ ما انزل الیک ....) و نیز عقل کل بودن آن امام الموحدین در مانده اند و عمر بن خطاب را از حضرتش اعقل و شایسته خلافت می دانند و علی علیه السلام را شایسته مشاوره دادن و همکاری با عمر! چه خوب گفته شده است: هر که گریزد ز خراجات شاه خارکش غول بیابان شود!
  • فقیهی ۱۰:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    صاحب جواهر و فلسفه فقيه‌ نامدار شيعه‌، شيخ‌ محمدحسن‌ نجفي‌، مؤلف‌ اثر گرانقدر جواهر الكلام‌، معروف به صاحب جواهر كتب‌ فلاسفه‌ متقدم‌ را كه‌ اعتقاد به‌ قدم‌ عالم‌ دارند، جزء كتب‌ ضالّه‌ بر شمرده‌ است‌.[1] همچنين‌ آيت‌الله‌ شيخ‌ علي‌ نمازي‌ شاهرودي‌ در اثر خود با عنوان‌ مستدرك‌ سفينةالبحار به‌ نقل‌ از كتاب‌ سلسبيل‌ (ص‌ 386) علامه‌ حاج‌ ميرزا ابوالحسن‌ اصطهباناتي‌ مي‌نويسد: «از بعضي‌ شاگردان‌ صاحب‌ جواهر شنيدم‌ كه‌ روزي‌ مردي‌ كه‌ در دستش‌ كتابي‌ فلسفي‌ بود وارد جلسه‌ شد. چون‌ صاحب‌ جواهر او را ديد، گفت‌: به‌ خدا سوگند حضرت‌ محمد صلي الله عليه و آله جز براي‌ ابطال‌ اين‌ خرافات‌ از جانب‌ خداوند مبعوث‌ نشده‌ است‌.»[2]
  • سرسپرده استاد وکیلی ۱۰:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    از علامه و فهامه معاصر استاد وکیلی می خواهیم که جواب اظهارات انصاریان را نیز که مطلبش در همین ستون آزاد اندیشی مشرق است با قلم شیوا و سحار و ادبیات ویژه! خود بنویسند. چون این آقا حرفهای بسیار درشتی را بار عرفایی چون ابن عربی و مولوی و ... کرده بود. من مطمئنم اگر آقای وکیلی از آن ادبیات ويژه خود استفاده کنند امثال ایشان دیگر از ترس آبرویشان جرات حرف زدن پیدا نمی کنند.
  • حميد ۱۰:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    اصل اول اخلاقي اقتضا ميكند هر كس حرفي را نميفهمد و بلد نيست بگويد "لاادري نميدانم" باور كنيد اگر كسي اينگونه عمل كند محبوب همه خواهد شد اصل دوم آن است كه مستدل نقد كند همين نكته كه "جواب دادن به کسی که به هیچ اصل اخلاقی و لغوی و اصولی و عقلی و نقلی پایبند نیست از مصادیق اعلای جدال باطل است." بوي تهمت ميدهد
  • علی ۱۳:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    اگر سواد به دانستن مشتی خزعبلات یونان و هند است همان به که انسان بی سواد مانده و فردا بی سواد بر خدا وارد شود....
  • دانشجو ۱۴:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    از تمامی هم حق طلبان می خواهم که به این لینک رفته تا حق برایشان روشن شود. از مشرق هم می خواهم که این نظر را منتشر کند(هر چند که چند بار فرستادم و منتشرش نکرده). پاسخ امام خمینی (ره) به منتقدین فلسفه و عرفان لینک فایل ویدیویی : http://www.yasintv.com/musicvideo.php?vid=2d199f39a در پایان از همه عاشقان اهل بیت علیهم السلام می خواهیم که بقیه جلسات تفسیر سوره حمد امام را استفاده کنند. یا علی
  • ۱۶:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    شما ساکت، استاد وکیلی جز حقیقت چیزی ننوشته اند. بیش از حد هم حرمت شما بی حرمت ها را نگه داشته اند.
  • ۱۶:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    عجب دلایل متقنی علیه فلسفه و عرفان اسلامی اقامه می کنید !!!!!!!!!!!!!!
  • ۱۶:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    لطفاً یک دروغ را صد بار تکرار نکنید : جوابش داده شده : ملاصدرا ابداً و ابداً زنان را حیوان ندانسته. حیوان ناطق در منطق به همه انسان ها اطلاق میشه.
  • سمیه ۱۶:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    دروغ گو کیست؟ چرا شهامت پذیرش لشتباهتان را ندارید؟: ملاصدرا: زنان در زمره حیوانات هستند! ملاصدرا در کتاب مشهورش اسفار زنان را در زمره حیوانات دانسته و ملاهادی سبزواری از شارحان حکمت متعالیه نیز در حاشیه اش بر اسفار از این عقیده ملاصدرا استقبال کرده است. ملاصدرا در اسفار می نویسد: « و از جمله فوائد آفرینش زمین برای انسان این است که خداوند آن را بستری برای زاد و ولد حیوانات گوناگون قرار داده است که بعضی برای خوردن هستند و بعضی برای سواری و زینت و بعضی برای حمل بار خلق شده اند و بعضی از این حیوانات هم [زنان] برای ازدواج خلق شده اند. [همان طور که خداوند در قران می فرماید:] "والله جعل لکم من انفسکم ازواجا"» (خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید.) ملاهادی سبزواری در حاشیه اش بر این مطلب می نویسد: «این که ملاصدرا زن را در زمزه حیوانات قرار داده است اشاره ای لطیف به این موضوع است که زنان به دلیل ضعف عقولشان و جمودشان بر ادراک جزئیات و میلشان به زینتهای دنیا نزدیک است که حقیقتا و صداقتا ملحق به حیوانات زبان بسته شوند. چه این که سیره اغلب آنها چون حیوانات و چهارپایان است و لکن خداوند بر آنها صورت آدمی پوشانده است تا مردان از معاشرت و ازدواج با آنان مشمئز نشوند» (اسفار، چاپ دار احیاء التراث العربی، جلد 7، ص 136) این مطلب بیانگر آن است که جناب ملاصدرا و نیز شارحش ملاهادی سبزواری نه تنها در مبحث الهیات و توحید از قران و اهل بیت علیهم السلام فاصله دارند، بلکه در مسائلی دیگر از جمله مساله جایگاه و شخصیت زن نیز سراغ آموزه های وحیانی نرفته اند. جالب توجه این است که ملاصدرا اگر به همین آیه "والله جعل لکم من انفسکم ازواجا" که در اسفار برای همین مطلب (یعنی زنان در زمره حیوانات هستند که برای ازدواج خلق شده اند!) بدان استناد کرده توجه می کرد، در می یافت که خداوند تصریح می کند که زنان از جنس مردان هستند. به آیه توجه فرمایید: «و از نشانه‏ هاى او اينكه از [جنس‏] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين [نعمت‏] براى مردمى كه مى‏ انديشند قطعاً نشانه‏ هايى است.» (نحل 72) رسول گرامی اسلام در باره ضرورت برخورد از موضع کرامت با زنان فرمودند: ما اکرم النساء الا کریم و لا أهانهن الا لئیم (کنز العمال، ج 16 ص 371) تکریم زنان شیوه بزرگواران و اهانت به آنان کار فرو مایگان است.
  • فائزه ۱۶:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    شمس تبریزی: فاطمه رضی الله عنها عارفه نبود زاهده بود! شمس تبریزی مراد و مقتدا و بلکه خدای مولوی (مولوی: شمس من و خدای من!) در مطلبی مرتبت عرفان را لایق حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهراء علیها السلام ندانسته و وی را زاهده می داند، چرا که آن حضرت در باره دوزخ نگران بوده و از رسول الله صلی الله علیه و آله پیوسته در باره دوزخ می پرسیده است. و این در حالی است که می گوید اما ما (یعنی عرفا!) از دوزخ بیمی نداشته و با آن چنان معامله ای کنیم که از ترس ما بمیرد! عین عبارت شمس چنین است: «مردم را سخن نجات خوش نمى‏آید، سخن دوزخیان خوش مى‏آید… لاجرم ما نیز دوزخ را چنان بتفسانیم [بیفشانیم]. که بمیرد از بیم. فاطمه رضی اللّه‏ عنها عارفه نبود، زاهده بود. پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسیدى» (مقالات شمس ص 151 ـ 341 نقدی بر مثنوی ص 92) این ادعای شمس در حالی است که همه انبیا و اولیای الهی و شخص رسول الله و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین نیز نسبت به دوزخ و عذاب الهی بویزه برای امتهایشان اظهار نگرانی می کردند. البته عرفا و صوفیه شآن خویش را فراتر از بهشت و جهنم و نعمتها و عذاب الهی می دانند و لازمه قول به وحدت وجود نیز همین است چرا که با فنا و اندکاک در ذات الهی و عین خدا شدن و خود خدا بودن چه جای نگرانی از جهنم و چه جای شوق به بهشت است!
  • سعیدی ۱۷:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    صاحب جواهر باید می آمده پای درس علامه وکیلی زانو می زده تا فلسفه و عرفان را یاد می گرفته و دیگه جرات نمی کرده که به فلسفه و عرفان و گوساله پرستی بگه خرافات!
  • دروغ سنج ۱۷:۰۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    دروغگو کیست؟: ملاصدرا: « و از جمله فوائد آفرینش زمین برای انسان این است که خداوند آن را بستری برای زاد و ولد حیوانات گوناگون قرار داده است که بعضی برای خوردن هستند و بعضی برای سواری و زینت و بعضی برای حمل بار خلق شده اند و بعضی از این حیوانات هم [زنان] برای ازدواج خلق شده اند. [همان طور که خداوند در قران می فرماید:] "والله جعل لکم من انفسکم ازواجا"» (خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید.) ملاهادی سبزواری در حاشیه اش بر این مطلب می نویسد: «این که ملاصدرا زن را در زمزه حیوانات قرار داده است اشاره ای لطیف به این موضوع است که زنان به دلیل ضعف عقولشان و جمودشان بر ادراک جزئیات و میلشان به زینتهای دنیا نزدیک است که حقیقتا و صداقتا ملحق به حیوانات زبان بسته شوند. چه این که سیره اغلب آنها چون حیوانات و چهارپایان است و لکن خداوند بر آنها صورت آدمی پوشانده است تا مردان از معاشرت و ازدواج با آنان مشمئز نشوند» (اسفار، چاپ دار احیاء التراث العربی، جلد 7، ص 136)
  • مرادی ۱۷:۱۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    1 0
    جانم فدای کلمات عقلانی و درربار و ضد خرافات و روشنگرانه اهل بیت علیهم السلام باد. چه زیانکارند کسانی که ارسطو افلاطون و ابن عربی و مولوی را بر این معالم هدایت ترجیح داده اند.
  • مرید ۱۷:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    1 0
    تو حرف مولوی را نفهمیدی. صبر کن استاد وکیلی در مقاله بعدی اش ثابت می کند که حق با مولوی بوده است که معاویه را باز شاه شکار خطاب کرده است. چون معاویه عرفی و لغوی و عرفانی سه چیزند و با هم فرق دارند!
  • احسان ۲۱:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    باز خدارو شکر که کامنت مدافع هرکول و دانشجوی عرفان و منفرد بود و الا مرتضی جان میخواست سند از کجا دست و پا کنه؟البته امیدوارم اون سه نفر هم از وبلاگهای ضد فلسفه مطالب رو کپی پست نکرده باشن!بگذریم.لطفا آقا مرتضی این روایت رو برا ما معنی کنه:پدر و برادر و جماعتى از اساتيدم، از محمّد بن يحيى و احمد بن ادريس، از حمدان بن سليمان نيشابورى از عبد اللّه بن محمّد اليمانى، از منيع بن حجّاج، از يونس، از صفوان جمّال نقل كرده‏اند كه وى گفت: وقتى حضرت ابو عبد اللّه عليه السّلام به حيره تشريف آوردند به من فرمودند: آيا مايل به زيارت قبر حسين عليه السّلام هستى؟ عرض كردم: فدايت شوم آيا قبر آن حضرت را زيارت مى‏كنى؟ حضرت فرمودند: چگونه آن را زيارت نكنم و حال آنكه خداوند متعال در هر شب جمعه با فرشتگان و انبياء و اوصياء به زمين هبوط كرده و او را زيارت مى‏كنند.کامل الزیارات باب 38 حدیث4 یا این آیه شریفه:هو معکم این ما کنتم آقا مرتضی بفرمایند معیت او با ما چگونه است؟ یا این فقره از مناجات شعبانیه:إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ خدایا! مرا كمال گسستن از غير و پيوستن به خودت عطا كن‏ديده دلهايمان را با فروغ نگاه به خود، روشن سازتا ديده‏هاي بصيرت دل، حجابهاي نور را از هم بر درد و به كانون عظمت‏برسد و جانهاي ما آويخته درگاه عزت و قدس تو گردد. ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست/عرض خود میبری و زحمت ما میداری
  • عمو ۰۸:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    داداش گلم اینکه اصطلاح تاویل رو یاد گرفتی هر جا رسیدی خرجش کنی که نمیشه. اگر جدا استدلال ندارین لااقل با خودتون صادق باشین. بگین فعلا بلد نیستم جواب بدم. میرم مطالعه بیشتر میکنم شاید جوابی پیدا کردم. دست علی ندادین که هر وقت اشتباه بودن حرفتون واضح اثبات شد سفت روش وایسین بگین مرغ یه پا داره که. با این روش فقط و فقط به معارف اهل بیت و شیعه ضربه میزنین و این تصور رو تولید میکنید که شیعیان همشون غیر منطقین و متعصبانه برداشت غلط خودشون رو فقط تایید میکنن. آزاد اندیشی اصلا یه منیش همینه. یه ذره آزاده باشین توی فکر و عمل
  • عمو ۰۹:۰۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    بی حیایی چقدر باید باشه که شما یه جواب درست و حسابی نداری بدی و به راحتی یه مسلمون و شیعه امیرالمومنین رو ملحد و زندیق خطاب کنی. کجا اهل بیت یه همچین مجوزی صادر کردن؟ میدونی حکم نسبت کفر و الحاد دادن به مسلمونها توی اسلام چیه؟ حالا شما تاویل که سهله تفسیر به رای میکنید اسلام رو یا دیگرانی که بهشون تهمت میزنید؟ لااقل یکیشو جواب میدادید بعد اینقدر بی حیایی به خرج میدادی.
  • عمو ۰۹:۰۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    محمود جان وقتی جواب نداری که بدی اینجوری هم نمیتونی از زیرش در بری. میدونی؟ داریم درباره معارف اهل بیت و تفسیر به رای شما حضرات و نسبت های دروغی که به اسلام و مسلمانان دادید حرف میزنیم. نمی‌خواهید جواب بدید چون واقعیت تهمت هایی که زدید روشن شده؟ ایرادی نداره ولی قطعا جواب های خیلی کاملی برای روز جزاتون آماده کردید نه؟ چون اونجا مثل اینجا نیست که اول تهمت بزنید و خلاف گوییتون که اثبات شد بزنید زیر میز بگید من بازی نمیکنم و اصلا قهرم و تصور کنید همه این توهماتی که بهم بافتید و نسبت هایی که به دین خدا دادید بازی و بازیچه است.
  • عمو ۰۹:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    اگر درس می‌خواندند ابتدا یکبار متن به این سادگی را می‌خواندند بعد نظر میدادند. البته حضرات علامه دهرند و نیازی به درس خواندن ندارند. همینطور علامه متولد شده اند.
  • عمو ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    رئیس جان فایده نداره آسمون مولوی رو به ریسمون خودت ببافی و ازش شتم وکیلی رو نتیجه بگیری. تنها فایده این کار اینه که نشون میدی نخوندی مطلب مربوط به تصوف و عرفان رو همین.
  • عمو ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    متن عربی جمله ملاصدرا واضحه. حالا بگردید ببینید یه جوری میتونید ادعای غلط خودتون رو به این و اون بند کنید یا نه. در ضمن شما که انقدر نگران زنان و حقوقشون هستید اگر صادقید نظرات جناب نصیری رو هم ذکر کنید
  • عمو ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    پ ن پ باید جلوی درس ثقه الاسلام نصیری زانو میزده تا بتونه دو تا جمله ساده عربی رو درست معنی کنه
  • بی طرف ۱۲:۳۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    اون بی سوادی که از صاحب جواهر مطالبی را ذکر میکند بداند که اصول دین تقلیدی نیست.ضمن اینکه بی سواد جان این یک حکم است اگر قرار باشه همه به حکم یک مرجع عمل کنند باید در اجتهاد رو بست. ثانیا شما ها که ادعا میکنید فلسفه برای یونان است چرا اینقدر در اصول فقه از منطق که واضعش ارسطو هست اینقدر استفاده میکنید و صداش رو هم در نمی آرید
  • طرف حق ۱۳:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    اقای وکیلی مجاز است راه به راه علامه سازی کند و حتی از نعل بندها قطب سازی کند و از آنها نقل قول کند اما کسی حق ندارد از صاحب جواهر نقل قول کند!!! بعد با سواد محترم ارسطو واضع منطق نیست مگر در موارد خطاهای منطق . آنچه از منطق درست است فطری انسانها است. شیر فهم شدی؟
  • عامو ۱۳:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 0
    عمو! تو بیسوادی و عرفان بلد نیستی تقصیر ما چیه؟ مگر نمی دانی که عارف پا بر سر کفر و ایمان می زند! و نمی دانی که الصوفی من لا مذهب له، حالا برای ما متشرع شده اید پلورالیستهای لا مذهب1
  • عمو ۰۹:۱۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۱
    0 0
    عامو جان سر خودتو کلاه میگذاری و تصور میکنی همه به همین رسم عمل میکنن؟ اگر شما از سر تعصب جاهلی و کج فهمی خودت به مسلمان نسبت کفر بدهی تصور میکنی در محضر حضرت حق هم به چنین توجیهات مسخره و بی معنایی می‌توانی چنگ بیندازی؟ ما که هیچ اما متشرع تر از فهول علما امثال امام و علامه و مطهری سراغ داری و نسبت لامذهبی می‌دهی؟ شما حتی یک خط استدلال در جواب داری یا ابزارت همین تکفیر و تفسیقه که هر کس رو بلد نبودی جوابشو بدی یه جوری متهم کنی که ساکت بشه و راه واسه تفسیر به رای و خشک ذهنی و نسبت خلاف به قرآن و عترت دادن باز بشه؟ در ضمن از VPN برای دیدن سایت‌های معارفی و مشرق استفاده میکنی یا آلمان نشستی و به ریش مسلمونا میخندی و رفتارهای رادیکال رو تقویت می‌کنی؟
  • در پی حق ۱۳:۰۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۱
    0 0
    عوامانه ترین جواب به موضوعات علمی عبارتند از: خدایا هر کسی را با دوستانش محشور فرما
  • حبیب کارکن ۱۳:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۳
    0 0
    باسمه تعالی سلام علیکم لطفا کلمه «قنتون» را به «قانتون» اصلاح فرمایید و ترجمه برخی احادیث عربی بدون ترجمه را که برای بعضی ها اسباب حیرت شده بیاورید تا رفع شبهه گردد. با تشکر از مقاله مفیدتان و آرزوی تقوای دینی و علمی و اخلاقی برای کسانی که نادانسته هر چه می خواهند می گویند در حالی که :«و لا تقف ما لیس لک به علم». بنده هم انتقاداتی دارم. اما قرآن و مکتب اهل بیت (ع) راه آن را به ما آموخته اند که علم است و ادب، نه فحاشی و توهین. والسلام علی من اتبع الهدی. حبیب کارکن دانشجوی دکتری فلسفه

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس