گروه فرهنگی مشرق-- اربعين
از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن
نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار
پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند
مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه... از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو که سال گذشته با ایشان انجام شده مجدد بازنشر کرده ایم.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه... از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو که سال گذشته با ایشان انجام شده مجدد بازنشر کرده ایم.
يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟
بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،... و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.
من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند
(مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان
زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان
از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث
پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده
بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن
است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به
شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.
سر عدد چهل در اسلام چيست؟
ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل... حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و... اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.
اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.
علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين
كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي
كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع
زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده
تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.
استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!
مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.
طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟
مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول
باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه
مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و
براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب
مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته
بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب
باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان
نشست.
عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد.
خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما
كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي
خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه
موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال
با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته
باشم.
بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟
نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.
عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام).
منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا
مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد
ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس
بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام
اربعين آمد به كربلا.
يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟
آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.
علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل
كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي
گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد
او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام
حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان
يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.
اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.
جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟
جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.
بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟
اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.
زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح
بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت
آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان
نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ
جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ
وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام
خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي
شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي
اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.
يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار
خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟
در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟
محفل خصوصي در مقاتل نداريم.
بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.
گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و... قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.
ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه
در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است،
اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند
كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد،
واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه
مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح
برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط
مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام
حسين(ع) ايستاده اند.
نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت
اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از
ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.
در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟
تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.
هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟
تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به
گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون
خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و
گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين
دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد
انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به
وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به
بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.
حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله
حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم
قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم
استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم
شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي
خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي
ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من
قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه
انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين
ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز
مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.
ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر
اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه
باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح
ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه
بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول
معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد،
اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه
مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است،
حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون
نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه
اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن
خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن
علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت
باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم
است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت
باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي
حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.
حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد
كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر
ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به
امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان
خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست
به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها
بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا
بود.