گروه فرهنگي مشرق - بيش از يکسال از صدور حکم تمديد رياست عزت الله ضرغامي بر سازمان صدا و سيما از سوي رهبر معظم انقلاب مي گذرد. آنچه در آبان ماه 1388 و در زمان صدور اين حکم نظر بسياري را به خود جلب نمود، رهنمودها و يا به بيان بهتر انتظاراتي بود که مقام معظم رهبري از رياست سازمان در طول دوره دوم انتصابشان در اين سِمت و بخصوص در اولين سال اين دوره بيان فرموده بودند.
«... سفارش اساسي اينجانب نزديک کردن و رساندن اين رسانه ي فرهنگ ساز، به طراز رسانه ئي است که دين وَ اخلاق وَ اميد وَ آگاهي، بارزترين نمود آن باشد و رفتار اجتماعي مخاطبان و نيز نهاد حساس و مهمي چون خانواده بر اساس آن شکل گيرد و هنر و شيوه هاي گوناگون حرفهئي و آزموده شده يا نوپديد، يکسره در خدمت رشد اين شاخصها در آيد ...»
همانگونه که از مطالعه فرمايشات رهبري نظام برمي آيد، مي توان رؤوس اين انتظارات را رساندن سازمان صدا و سيما به طراز رسانه اي دانست که از بارزترين نمودهاي آن دين، اميد، اخلاق و آگاهي مي باشد.به بيان ديگر و با مدّ نظر قرار دادن ديدگاه هاي مقام معظم رهبري در خصوص رسانه ملي، از جمله معيارهاي سنجش موفقيت يا عدم موفقيت سازمان صدا و سيما در راستاي دستيابي به طراز رسانه اي، ميزان اثرگذاري مثبت و فعالِ آن در جهت نهادينه سازي و پرداختِ عناصر دين، اميد، اخلاق و آگاهي به عنوان نمونه هايي بارز و مورد نيازِ جامعه امروز ايران، در حوزه مسائل فرهنگي و ارزشي مي باشد. از اينرو انعکاس مطالب مرتبط با اين مؤلفه ها، به صورت حساب شده و با در نظر گرفتن ماهيت رسانه اي آنها از مهمترين وظايف صدا و سيما به شمار مي رود. پس از بيان اين مطالب شايد، شايد ديگر نيازي به تذکر اين نکته نباشد که در افق آرماني ترسيم شده براي رسانه ملي که در آن دستيابي به طراز رسانه اي لحاظ شده است، پخش برنامه هايي که تنها رسيدن به شيوه هاي مطلوب و آزموده شده رسانه اي جهت انتقال مفاهيم ارزشي و فرهنگي مورد قبول در جامعه ايران را در بر ندارند، بلکه به عکس کارکردي کاملاً متضاد داشته و انتقال دهنده موضوعات و آموزه هايي مغاير با فرهنگ بومي و بخصوص رهنمودهاي مقام معظم رهبري مي باشند، تا چه حد مذموم و دور از انتظار خواهد بود. توضيح مطلب اينکه زماني را تصور کنيد که رسانه ملي، اقدام به پخش برنامه هايي نمايد که در آنها موضوعاتي کاملاً مغاير با هنجارهاي مذهبي و ارزش هاي فرهنگي جامعه ايران، آنهم به صورتي موجه و قابل قبول براي مخاطب عامّ تلويزيون به تصوير کشيده مي شوند. در اينصورت چه کسي بايد پاسخگوي عملکردي تا اين حد بيگانه با سياست هاي کلان فرهنگي کشور و انتظارات رهبري نظام، از سوي سازمان صدا و سيما باشد؟!
در پاسخ به پرسش احتمالي که در ذهن خوانندگان شکل گرفته است بايد گفت در اين سال ها و بخصوص در اين دوره يکساله که از صدور حکم تمديد رياست سازمان صدا و سيما مي گذرد، در بين برنامه هاي پخش شده از رسانه ملي مواردي به چشم مي خورد که در آنها نه تنها معيارها و مؤلفه هاي مطلوب و مورد قبول در فرهنگ ايراني لحاظ نشده، بلکه به عکس محصولاتي اعم از داخلي و يا خارجي با دستمايه هايي نه چندان قابل قبول در دستور پخش قرار گرفته اند که با عرض تأسف کمترين همخواني و هماهنگي با سياست هاي کلان فرهنگي کشور در آنها به چشم نمي خورد و در کمال تعجب، با ظاهر و نصّ کلام رهبر معظم انقلاب نيز در تضادّ آشکار مي باشند. به تعبير بهتر تنها يکبار خواندن از رويِ مفاد فرمايشات مقام معظم رهبري در حکم تمديد رياست سازمان، کافي است تا لزوم عدمِ پخش اين برنامه ها از آنتن رسانه ملي عيان گردد! البته اين معضل اختصاصي به قالب خاصي از برنامه ها نداشته و هر از چند گاهي در ساختارهاي مختلفي چون فيلم هاي سينمايي، سريال ها، برنامه هاي مستند و ... به چشم مي خورد و براي خواننده آگاه، نيازي به اثبات آن از طريق آوردن شاهدهاي مختلف نخواهد بود.
اما آنچه بهانه اي شد براي نگارش اين چند سطر، تماشاي يکي از برنامه هاي پخش شده از شبکه يک سيما (شبکه ملّي!) در روز شنبه ششم آذرماه 89 با نام «مادر پرتوقع» بود. مشاهده اين نمايش تلويزيونيِ 30 دقيقه اي محصول کشور انگلستان از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران! به حدي متعجب کننده و تأسف برانگيز بود که به هيچ وجه امکان سکوت را در مقابل آن وجود نداشت.
سريال تلويزيوني Keeping Mum محصول سال 1997 گشور انگلستان و در ژانر کمدي مي باشد که در دو سريِ هشت قسمتي و در مدت دو سال ساخته شده و از شبکه BBC به نمايش درآمده است. تِم اصلي و خط داستاني اين سريال درباره پسري به نام «اَندرو» است که پس از جدايي از همسرش، تصميم مي گيرد با مادر پيرش زندگي کند و از او مراقبت نمايد. مادر که زني پردردسر و غرغرو است، در هر قسمت ماجراها و حوادثي مي آفريند که باعث آزار و اذيت اندرو و در عين حال شکل گرفتن موقعيت هاي کميک و خنده دار مي شود. از سوي ديگر برادر اندرو «ريچارد» و همسرش «تينا» در خصوص مراقبت از مادر نه تنها کمکي به اندرو نمي کنند، بلکه در موقعيت هاي مختلف خود باعث ايجاد دردسرهاي بيشتري مي شوند.
قسمت پنجم اين سريال با نام «سگ»، در روز شنبه ششم آذرماه از شبکه يک سيما پخش شد که داستان آن از اين قرار است. «شبي طبق معمول مادر نمي تواند بخوابد و تصميم مي گيرد اين بي خوابي را با بيدار کردن اندرو و صحبت کردن با او جبران نمايد. به همين دليل به اتاق او رفته و به بهانه هاي مختلف او را از خواب بيدار مي کند. اندرو که از اين وضعيت کلافه شده از مادر مي خواهد دست از سر او برداشته و اجازه دهد که بخوابد، اما مادر مانند کسي که به کلي قدرت شنوائيش را از دست داده، چنين پاسخ مي دهد که چاره بي خوابي اندرو را مي داند و آن اين است که برايش داستان بخواند. او شروع به خواندن يک کتاب داستان مي کند که خود مانع خواب و عامل آزار بيشتر اندرو مي شود. در همين بين و در حالي که دو ساعتي از نيمه شب گذشته است، ناگهان سر و کله ريچارد در خانه پيدا مي شود. اندرو و مادر هر دو از ديدن او در اين ساعت شب تعجب مي کنند، اما ريچارد چنين ادعا مي کند که من تصميم گرفته ام براي درآوردن مادر از تنهايي همدمي را برايش فراهم کنم و آن يک سگ خانگي است. به محض شنيدن اين مطلب مادر به شدت مخالفت کرده و مي گويد با نگه داشتن حيوانات در خانه موافق نيست. او در صحبت هايش حتي به اين مطلب نيز اشاره مي کند که سگ ها در گوشه و کنار خانه نجاست!!! مي کنند و او به هيچ وجه تحمل اين وضعيت را ندارد. در خلال همين جر و بحث ها ريچارد سگ سفيد کوچکي را از يک جعبه خارج کرده و به مادر نشان مي دهد. وي به محض ديدن سگ کوچک تغيير موضع داده و حيوان را بغل کرده شروع به نوازش کردن و بوسيدن آن مي نمايد. زماني هم که اندرو به برادرش مي¬گويد اين سگ را ببرد، مادر به شدت مخالفت کرده مي گويد مي خواهد اين حيوان را نگاه دارد. او حتي نام «فِلافي» را نيز براي آن سگ انتخاب مي¬کند. همچنين در پاسخ تمام دلايل اندرو مبني بر لزوم بيرون کردن اين حيوان، وي پاسخ هاي محکمي ارائه مي کند و در نهايت ريچارد سگ را گذارده و به منزل خود بازمي گردد. از همان شب و با ورود سگ به خانه مشکلات اندرو دو چندان مي شود. صداي پارس او مانع خوابيدن او شده و مادر نيز تمام حواسش معطوف به آن گرديده است. هنگامي که اندرو با ناراحتي از خواب بيدار مي شود، مادرش را مي بيند که مشغول رسيدگي به سگ است و از اندرو هم مي خواهد کثافت هاي!!! آنرا تميز کند. اما در اينجاست که مشخص مي شود مادر دربِ اتاق را نبسته و در نتيجه فلافي فرار کرده است. اين مطلب باعث مي شود اندرو در آن شب باراني به همراه مادر در کوچه و خيابان به دنبال او بگردد. آنها که موفق به يافتن فلافي نمي¬شوند با ناراحتي به خانه بازمي گردند. صبح مجدداً سر و کله ريچارد که اينبار همسرش تينا نيز همراه اوست پيدا مي شود. در اينجا حقيقت ماجرا مشخص مي شود و آن اينکه فلافي سگي بوده است که يکي از همکلاسي هاي پسر ريچارد به او داده بوده اما به دليل اينکه تينا موافق حضور آن سگ در خانه نبوده است، ريچارد داستان خريدن سگ براي مادر را ساخته و در نيمه هاي شب آنرا به اينجا آورده است. اما صبح که بچه ها از نبود سگ باخبر مي-شوند، چنان قشقرقي به پا مي کنند که ريچارد و تينا تصميم مي گيرند دوباره سگ را به خانه بازگردانند، در حالي که ديگر سگي در کار نيست و فلافي شب گذشته فرار کرده است. مادر تقصير گم شدن سگ را کاملاً به گردن اندرو انداخته و او را مسئول اين مسأله مي داند. ريچارد و تينا هم که از پيدا شدن فلافي نااميد شده-اند، به قصد خريدن يک سگ جديد براي بچه ها خانه را ترک کرده و مجدداً اندرو با غرغرهاي مادرش تنها مي ماند. مادر تصميم مي گيرد مجدداً به جستجويش ادامه دهد تا فلافي را بيابد و در اين راه از همسايه ها و کسبه محل نيز کمک مي گيرد، اما موفق نمي شود. در نهايت و در اثر يکسري اتفاقاتي که رخ مي دهد مادر درمي يابد اندرو در زماني که به دنبال فلافي مي گشته او را پيدا مي کند و تصميم مي گيرد آنرا به پسري که همانجا ايستاده بدهد و به نوعي از شر سگ خلاص شود. اندرو که به نوعي در صدد جبران کردن چيزي است که اتفاق افتاده به همين دليل به مادرش مي گويد: من براي اينکه شب ها بخوابم نياز دارم شما براي من داستان بخوانيد و اين در حالي است که با آمدن آن سگ ديگر تمام توجه شما به او جلب مي شود. مادر هم با اين شرط مي پذيرد که فکر فلافي را از سرش بيرون کند. در سکانس پاياني مادر را مي بينيم که کنار تخت اندرو نشسته و در حال داستان خواندن براي اوست، در حالي که اندرو با چهره اي ناراحت و کلافه سعي دارد بخوابد ولي موفق نمي شود.»
شايد خواندن همين خلاصه داستان اين سريال براي انتقال منظور نگارنده و نشان دادن ميزان تناقض آن با آموزه هاي ايراني-اسلامي که لازم است در برنامه هاي صدا و سيما رعايت شوند کافي باشد. اما برخي نکات زير و موارد ظريفي نيز وجود دارند که پس از تماشاي کامل برنامه به دست مي آيد که در ادامه برخي از آنها مورد اشاره قرار خواهند گرفت.
در ابتدا توجه به اين نکته لازم است که نام اين سريال در زبان انگليسي همانگونه که اشاره شد Keeping Mum به معناي «مراقبت و نگهداري از مادر» است، اما در ترجمه فارسي اين نام به «مادر پر توقع» تغيير کرده است. با اندکي دقت درمي يابيم اين ترکيب وصفي در ذات خود با مفهوم مادر و ارزش-هايي که اين واژه در زبان فارسي و فرهنگ ايراني دارد هيچ تناسبي ندارد. در اين ترکيب «پر توقع» صفتي منفي است که هيچ بار معنايي مثبتي را منتقل نمي سازد و با قرار گرفتن در کنار لفظ مادر، از ارزش و تقدس اين مفهوم مي کاهد، مانند اينکه گفته شود «مادرِ کثيف!» و موارد مشابه.
اين کارکرد منفي در خصوص ارزش و جايگاه مادر در اين سريال تنها به نام آن محدود نمي شود. تصويري که به طور کلي از مادر در اين سريال پرداخته مي شود تصويري آزار دهنده و نامأنوس است. مادرِ پير با رفتارهاي غير منطقي و احمقانه خود که اِعمال آنها در حق غريبه ها نيز مذموم و نامطلوب است، زندگي را به کام پسرش تلخ نموده و دائماً براي رسيدن به خواسته ها و تمايلات خود او را به دردسر و زحمت مي-اندازد. با ديدن اين برنامه بيننده ناخودآگاه به ياد مثلي در خصوص نوعي از حيوانات مي افتيم که گفته مي شود در هنگام مواجهه با خطر، فرزندان خود را سپر بلا قرار مي دهند.
رفتارهاي زننده مادر به اينجا هم ختم نمي شود. در جايي که مادر سعي دارد اندرو را براي گشتن دنبال سگش ترغيب کند، به دروغ خود را به لنگي و شليدن مي زند. هنگامي که اندرو با تعجب عنوان مي کند که تابحال او را در حال لنگيدن نديده است مادر مي گويد «زماني که تو خيلي کوچک بودي براي نجات دادن تو از پله ها افتادم و پام شکست...»، اما اندرو که مي داند مادرش دروغ مي گويد فريب او را نخورده و حاضر نمي شود براي جستجوي سگ به همراه او از خانه خارج شود.
توجه به اين نکته لازم است که در فضاي فرهنگي غربي که بنيان خانواده در آن از استواري چنداني برخوردار نيست، پدر و مادر با پا گذاردن به سنين پيري و دوران از کار افتادگي، تبديل به معضل و مشکلي براي فرزندان مي شوند که نگهداري از آنها، مختل کننده روال زندگي عادي و روزمره مي گردد. در همين فضا است که مکان هايي مانند خانه سالمندان و يا حيوانات خانگي به عنوان مونس و همدم، به صورت واقعياتي اجتناب ناپذير و موجه در جامعه مطرح مي شوند. آنچه در اين سريال و موارد مشابهش در حوزه رسانه اي به تصوير کشيده مي شود، در تقابل آشکار با آموزه هاي اسلامي در خصوص مقام والدين و لزوم خدمت به آنها به خصوص در زمان نياز و از کارافتادگي است. در اينجا مادرِ پير به عنوان عاملي مزاحم و دردسرساز تصوير شده که مخاطب در ناخودآگاهش آرزوي اين را دارد که شرّش را از سر اندرو کم کند. هيچيک از رفتارهايش با منطق سازگار نيست و بي انصافي هاي او در حق فرزندش کاملاً واضح و آشکار مي باشد. اندرو هم که با وجود همه اين ناملايمات او را تحمل مي کند، چهره مظلومي است که بايد هر چه زودتر خود را از دام آزارهاي مادرش برهاند و براي اين مهم، چه گزينه اي بهتر از خانه سالمندان!
نکته تأمل برانگيز ديگري که در اين سريال به چشم مي خورد پرداختن به موضوع Pet يا همان حيوانات خانگي و مشخصاً سگ است که باز در فرهنگ غربي به صورت يکي از ملزومات و بايسته هاي زندگي درآمده اما در فرهنگ ايراني و با تکيه بر آموزه هاي اسلامي هيچ جايگاهي ندارد. در ابتداي مواجهه با سگ در اين سريال، شاهد مخالفت مادر و اندرو با حضور آن هستند و جالب اين است که در قسمت هايي از دوبله، حتي ديالوگ هاي به کار رفته کاملاً در فضاي ايراني-اسلامي هستند، مانند زماني که مادر مخالفتش با حضور سگ در خانه را با اين جمله نشان مي دهد: «اونا دردسر درست مي کنن، هر جا برسن نجاست مي کنن...» در ادامه اين مباحثات است که چشم مادر به سگ مي افتد و ناگهان با يک تغيير موضع 180 درجه اي عاشق و دلباخته سگ شده و براي داشتن آن شروع به آوردن استدلال هايي مي کند که در ادبيات غربي براي نگهداري حيوانات در خانه بدانها توسل مي جويند. البته مادر و همچنين ريچارد پا را از اين هم فراتر گذارده چنين عنوان مي کنند ما انسان ها به عنوان متکامل ترين موجودات روي زمين، وظيفه داريم که از حيواناتي مانند اين سگ مراقبت نمائيم! البته اندرو نيز در اين ميان سعي دارد استدلال هايي مبني بر عدم نياز به سگ در خانه ارائه دهد. به عنوان مثال زماني که مادر از احساس بيهوده بودنش شکايت مي کند، انرود در پاسخ چنين عنوان مي کند که چنين نيست و او به مادرش احتياج دارد. اما زماني که مادر با اصرار از او سوال مي کند که تو چه احتياجي به من دارد، از پاسخ عاجز بوده و با گفتن اين جمله که «براي نگه داشتن آن سگ به تو احتياج دارم» به بحث خاتمه مي دهد. در اينجا اَندرو اعتراف مي¬کند که به مادرش و حضور او در زندگيش هيچ احتياجي ندارد و اگر هم وجود مادر لازم است، براي در امان بودنِ اندرو از دردسرهايي است که البته خودِ مادر باعث بوجود آمدنشان شده است. در نهايت هم که اندرو در يک تصميم حساس، تحمل مزاحمت هاي مادر و بي خوابي هاي شبانه اش را به بودن سگ در خانه ترجيح مي دهد.
حال سوال اينجاست که کداميک از مؤلفه هاي پرداخت شده در اين سريال 30 دقيقه اي مطابق با ارزش هاي فرهنگي ايران و يا مفاد حکم رهبر معظم انقلاب مي باشد؟! تصوير ارائه شده از مادر، بخصوص مادرِ پير، در راستاي تحکيم بنيان خانواده است و يا بر عکس در جهت تخريب آن؟! پناه بردن به نگهداري سگ در خانه، با وجود ممنوعيت هاي فقهيِ آن، تأييد کننده کدام رفتار اجتماعي قابل پذيرش در فرهنگ ديني و ايراني است؟! کداميک از مؤلفه هاي دين، اخلاق، اميد و يا آگاهي در اينگونه برنامه ها مورد تاکيد قرار گرفته اند؟!