به گزارش گروه فرهنگی مشرق - فیلم سینمایی «آینههای روبرو» با نگاهی به معضلات و مشکلات یک ترنس سکشوال در مواجهه با جامعه در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر حاضر شد و توانست در جشنوارههای متعدد شرکت کرده و مورد استقبال مخاطب خارجی قرار گیرد. فیلم یکی از کاندیداهای حضور در آکادمی اسکار بود اما به آکادمی معرفی نشد. «آینههای روبرو» اولین ساخته نگار آذربایجانی است که توسط او و فرشته طائرپور تهیه کننده سینمای ایران نوشته شده است . فیلم به خوبی توانسته به سوژهای ملتهب و اجتماعی نزدیک شده و به گونهای به دو شخصیت اصلی داستان پرداخته که با مخاطب ایرانی و غیرایرانی به خوبی ارتباط برقرار میکند.
«آینههای روبرو» سال گذشته قراربود به نمایش درآید که شرایط مناسبی برای اکران آن فراهم نشد و امسال با تلاش بسیار تهیه کننده روی پرده رفت. با «نگار آذربایجانی» کارگردانی که اولین تجربه خود را بر پرده سینماهای تهران و شهرستان دارد، گفت و گویی ترتیب دادیم که از نظرتان میگذرد.
*سوژهای ملهتب و اجتماعی را انتخاب کردید اما همه چیز را فدای فروش و گیشه نکردید درباره این نگاهتان بفرمایید.
همانطور که گفتید«آینههای روبرو» یک سوژه ملتهب اجتماعی را مطرح میکند، سوژهای که میتوانست با اندکی زیادهروی در هر بخش، جنس فیلم را عوض کند و آنرا به یک ملودرام شعاری و عامه پسند یا یک فیلم عصیانی و ویژه مخاطب خاص مبدل سازد. در حالیکه هیچ یک از این دو نوع فیلم، مقصود من و خانم طائرپور نبود. در واقع هدف ما از ساخت «آینه های روبرو» قبل از هر چیز ایجاد ارتباط با مخاطبینی بود که در ایران و همینطور کشورهای دیگر هدف گرفته بودیم. هدف ما این بود که هر انسانی از هر طبقهای و در هر جامعهای، خود را در آینه «آینههای روبرو» ببیند و نگاهی مهرآمیزتر نسبت به «فراجنسیتیهای» جامعه خود پیدا کند. طبیعتا برای چنین هدفی، قابل باور بودن همه جانبه داستانی که به تصویر کشیده میشد از اهمیت زیادی برخوردار بود.
به دور از تجملات زاید و کم اعتنا به فرمولهای موفقیت در گیشه فیلم ساختم
به همین دلیل در انتخاب همه چیز، از بازیگرها گرفته تا شیوه کارگردانی و همچنین طراحی به دور از تجملات زاید صحنه و لباس، صرفا همین هدف بعنوان معیار و ملاک مد نظرمان بود و با وسواس به آن توجه داشتیم، حتی به قیمت کم اعتنایی به فرمولهای موفقیت در گیشه. به عنوان مثال، ما برخلاف بسیاری از فیلمسازان که خود را ملزم به استفاده از چهرههای گیشه پسند میدانند و از ابتدای کار به سردر جذاب فیلمشان بر بالای سالنها فکر میکنند، برای انتخاب دو بازیگر اصلی فیلم، سراغ بازیگران چهره و معروف نرفتیم و ترجیح دادیم برای نزدیکتر شدن به واقعیت، از انتخاب بازیگرانی که ممکن بود تماشاگر با دیدن آنها، نقشهای قبلیشان را به یاد بیاورد و از فیلم فاصله بگیرد پرهیز کنیم.
عاشقانه به فیلمسازی علاقه دارم
*چگونه توانستید در اولین تجربه تنها به قصه و روایت توجه داشته باشید و گیشه برایتان از اهمیت کمتری برخوردار بود.
فکر میکنم جواب این سوال تا حدی در پاسخ قبلی داده شد، فقط لازم است یک نکته را اضافه کنم و آن اینکه من عاشقانه فیلم سازی را دوست دارم و در روند ساخت، هیچ چیزی به اندازه لذت خلق کردن و البته درست خلق کردن برایم مهم نیست. در واقع بیشتر از آن که بخواهم تعداد زیادی فیلم در کارنامه کاری ام داشته باشم، برایم مهم است که بتوانم همان تعدادی که امکان ساختش برایم فراهم میشود را درست بسازم. وقتی با این دید به فیلمسازی نگاه کنیم، دیگر فیلم اول و فیلم دهم فرق چندانی با هم ندارند و هر کدام به تنهایی اهمیت خود را دارند و درست ساخته شدن اثردر درجه اول اهمیت قرار میگیرد و باقی محاسبات به حاشیه رانده میشوند. البته در عالم سینمای حرفهای اهمیت ندادن به گیشه، ادعای غلطی است و هیچ فیلمساز عاقلی چنین ادعایی نمیکند، اما اولویت دادن به کیفیت فیلم و تناسب صحیح اجزای آن با کلیت و هدف فیلم، همان مرزی است که فیلم ماندگار را از فیلم صرفا گیشه پسند جدا میکند و ما هم بنا داشتیم که فیلمی ماندگار و تأثیرگذار بسازیم.
چیزی که در فیلم میبینید شکلگیری یک رفاقت خالص و انسانی است
*دو زن از دو طبقه سنت و مدرن را انتخاب کردید (رعنا و آدینه) بدون اینکه گرایشی به یک سمت نشان بدهید به هردو پرداختید و بستری را فراهم آوردید که هر دو از هم تاثیر بگیرند. در نگارش و نوع خلق این دو شخصیت بفرمایید.
به هرحال من این فیلمنامه را با همکاری خانم طائرپور نوشتهام .در خلق شخصیتها هم طبیعتا هردوی ما نقش و سهم داشتهایم و فیلمنامه نهایی «آینههای روبرو» کاملا حاصل همفکری هردوی ماست. ما از همان ابتدا که تصمیم گرفتیم این فیلمنامه را بنویسیم، دو شخصیت را در نظر داشتیم و در واقع میخواستیم داستان دو نفر را تعریف کنیم. از یک طرف «رعنا» بود که برای مخاطب شخصیت ملموس و آشنایی بود و از طرف دیگر «آدینه» را داشتیم که میدانستیم برای اکثریت بینندگان ایرانی حداقل در ابتدا، غریبه و غیر قابل درک است. هردوی این شخصیتها قبل از هر چیز انسان هستند و هردو در عین تضادی که با یکدیگر دارند، مثبت هستند. چیزی که شما در فیلم میبینید شکلگیری یک رفاقت خالص و انسانی است که بین دو انسان از شرایط متضاد اتفاق می افتد و آنها را به شناخت روشنتر نسبت به یکدیگر و در نتیجه همدلی و صمیمیت می رساند. در عین حال مخاطب هم که از همان اوایل فیلم «رعنا» را پذیرفته و باور کرده، از طریق همراهی با او می تواند « آدینه» را بشناسد و نسبت به او به شناخت و باور جدیدی برسد.
«رعنا» موفق به شناخت وجوه مثبت همنوعی میشود که شکل نابی از ایمان دارد
*دو شخصیت را تا انتها به صورت موازی پیش میبرید و با نگاه واقعبینانه به موقعیت آنها میپردازید و جالب این که آدینه از رعنا تاثیر گرفته و در نهایت در خارج از کشور با گرفتن تسبیح رعنا، با یادش زندگی میکند.
دقیقا. همان طوری که پیش از این گفتم، «رعنا» و «آدینه» هردو در طول فیلم و به واسطه دوستی که بینشان شکل میگیرد به شناخت بهتر و روشنتری از یکدیگر میرسند. همانطور که «رعنا» متوجه تصور اشتباهش نسبت به «آدینه» میشود و خوب بودن و انسان بودن او را باور میکند، «آدینه» هم به واسطه حضور «رعنا» موفق به شناخت وجوه مثبت همنوعی میشود که شکل نابی از ایمان دارد و فرهنگ سنتیاش مانع از درک و همدلی نیست.
قصد داشتم مخاطب ارتباطی دلی و تدریجی با فیلم برقرار کند
*فیلم ذره ذره شکل میگیرد. معرفیها حساب شده و دقیق هستند. برجستگی درست و ستودنی فیلم در خلق درست آدمها دیده میشود درباره خلق شخصیتها بفرمایید.
هدف این بود که مخاطب بتواند با فیلم ارتباطی دلی ، تدریجی و بیواسطه برقرار کند و آدمهای قصه را باور کند. برای اینکه این اتفاق بیافتد، لازم بود که شخصیتها را ذره ذره به مخاطب معرفی و نزدیک کنیم، وجوه مختلف هر کدام را به او نشان دهیم و در واقع به مخاطب فرصت بدهیم که در طول تماشای فیلم به شناخت کاملتری نسبت به شخصیتها برسد و با آنها احساس همدلی کند. هم زمان با این سبک از روایت، وسواس دیگر من و خانم طائرپور بعنوان نویسنده، روی این بود که هر یک از شخصیتها براساس مشاهدات عینی ما، به واقعیت نزدیک باشند و در عیان و پنهان هر شخصیت، نکتهای شعاری یا کمرنگتر از آنچه باید باشد، دیده نشود.
*در این فیلم ترنسها را به خوبی نشان میدهید و کنشهای زن سنتی در مقابل تقدیر و سرنوشت «آدینه» به خوبی و بهجاست. چگونه این شخصیتها را خلق کردید که هیچ یک در هیچ کجای فیلم کم اثر نمیشوند و در عین حال مکمل هم هستند.
«آینههای روبرو» قصه رفاقت خالص، درک و همدلی دو شخصیت متضاد است. هردوی این شخصیتها مثبت هستند و هردو از یک درجه اهمیت در پیشبرد قصه برخوردارند، طبیعتا وقتی از ابتدا، طرح یک قصه به این شکل مطرح میشود، کم رنگ کردن یکی از این شخصیتها در هنگام نوشتن فیلمنامه و بیشتر پرداختن به دیگری تعادل قصه را به هم میزند و اشتباه است چون اساسا قصه جوری طراحی شده که دو شخصیت به واسطه حضور دیگری تعریف و شناسانده شوند.
* همانقدر که در جزئیات رفتار یک فرد ترنس دقت کردید و همچنین در رفتارهای رعنا دقت شده اما در خانواده آدینه با بازی ارشادی این جزئیات دیده نمیشود. آدینه سرشار از جزئیات است اما این جزئیات باید در پدرش هم به میزانی دیده شود که متاسفانه نیست. شاید اگر در یک تک فصل پدر را میدیدیم مانند صادق بهتر و تاثیرگذارتر بود
به هر حال یک فیلم سینمایی، محدودیت زمانی دارد که همین محدودیت، امکان پرداختن به همه شخصیتها را غیرعملی میکند. ضمن اینکه در این فیلم همه شخصیتهای فرعی داستان در واقع در حدی طراحی شدهاند که به واسطه آنها شرایط شخصیتهای اصلی بهتر شناخته و درک شود. در واقع همه آنها از پدر آدینه گرفته تا مادر شوهر رعنا، به نوعی مکمل و معرف موقعیت و شخصیت خود « آدینه»و «رعنا» هستند، البته با درجات متفاوت اهمیت در پیشبرد داستان.با اینکه پدر را به یک تک سکانس محدود می کردیم، موافق نیستم چون پدر به هر حال عامل خطر و مشکلی است که « آدینه» با آن روبروست، در حالی که «صادق» عامل مستقیم و تصمیم گیرنده در مشکل «رعنا» نیست، بنابراین لازم بود که به او به اندازه نیاز داستان پرداخته شود، اما نه در حدی که فرصت پرداخت به « رعنا »و «آدینه» را بگیرد، چون به هر حال همانطور که قبلا توضیح دادم «آینههای روبرو» داستان «رعنا »و «آدینه» است، نه داستان « آدینه» به تنهایی و اگر میخواستیم به شخصیت پدر بیشتر از چیزی که هست بپردازیم، آنوقت فیلم به سمت قصه «آدینه» متمایل میشد و همانطوری که خودتان پیش از این گفتید، « رعنا» کم اثر میشد که این مطلوب ما نبود.
شخصیت آدینه مبتنی بر واقعیت بود
*در سینمای ما نزدیک شدن به موجودی انسانی و معلق میان دو جنس، مهجور و نادیده مانده که اگر لغزشی در پرداخت آن صورت می گرفت، کار به جاهای دیگری می رفت. چگونه در وجود شما این فضا شکل گرفت و با درایت در فرم به فیلم پرکشش و احساسی تبدیل میشود.
پرداخت به شخصیت «آدینه» کاملا بر اساس تحقیقات گستردهای که ما در حین نوشتن فیلمنامه درباره وضعیت افراد دگرجنسگونه یا ترنس سکشوال انجام دادیم، شکل گرفت. در تحقیق در مورد اینگونه افراد ما چند وجه را در نظر داشتیم، هم وضعیت آنها را به لحاظ احکام شرعی، و هم موقعیت آنها را در تقابل با فرهنگ اجتماع اطرافشان مطالعه کردیم. در عین حال تحقیقات پزشکی و روانپزشکی هم داشتیم تا برای خودمان هیچ نکته ای نامشخص و مبهم نماند. در خلق شخصیت «آدینه» چه در زمان نوشتن و چه در هنگام اجرا و با توجه به اینکه ما از یک بازیگر زن برای ایفای این نقش استفاده میکردیم و نه از یک نابازیگر ترنس، مهم بود که شخصیت را کاملا مبتنی بر واقعیت به تصویر بکشیم که باور پذیر باشد و کاریکاتوری از یک فرد ترنس نشود، اما در عین حال باید مراقب می بودیم که به شکلی این شخصیت را طراحی نکنیم که در مخاطب دافعه ایجاد کنیم. طبیعتا با توجه به محدودیتهای ممیزی سینمای ایران و مهمتر از آن حساسیت بالای خود مخاطب نسبت به این موضوع، نمی توانستیم همه وجوه و جزییات یک فرد ترنس را به نمایش بگذاریم که البته از دید من فارغ از ممیزیها، اصلا لزومی هم نداشت که این کار را بکنیم. فکر میکنم به جزییات شخصیت «آدینه» به اندازه لازم و متناسب با هدف فیلم پرداخته شده است و استقبال گسترده مخاطبین غیر ایرانی در جشنوارههای متعدد خارجی هم در کنار علاقهای که مخاطب ایرانی نسبت به فیلم نشان داده کاملا گواه همین نکته است که شخصیت «آدینه» کاملا باور پذیر، بدون ابهام و قابل درک خلق شده که توانسته طیف وسیعی از مخاطبان متنوع را راضی کند.
سکانس آلمان به آینده مبهم و تنهایی و غربت «آدینه» توجه دارد
* برخی معتقدند انتهای فیلم باید در ایران و کمک رعنا به آدینه به اتمام میرسید و صحنههای آلمان اضافه است نظرتان شما چیست.
همانگونه که قبلا هم گفتم «آینههای روبرو» داستان «رعنا» و «آدینه» است و لازم بود که پایان قصه هردو شخصیت برای مخاطب روشن شود که این اتفاق در بخش آلمان میافتد. ضمن اینکه ما در عین حال میخواستیم وضعیت نامشخص و آینده مبهم «آدینه» (که خودش هم در سکانس نماز خواندن رعنا به آن اشاره می کند) را حتی در موقعیتی که دیگر امکان جراحی تغییر جنسیت را دارد به تصویر بکشیم و این هم بدون سکانس آلمان امکان پذیر نبود. مهم بود که در پایان به مخاطب نشان دهیم که «آدینه» حتی در زمانی که میتواند از زندان جسمی که روحش به لحاظ جنسیتی با آن بیگانه است، خلاص شود هم هنوز خوشحال نیست و در کنار افرادی که در یک جشن محلی به پایکوبی مشغولند، احساس غریبگی و تنهایی میکند. سکانس آلمان دقیقا دارد به آینده مبهم بعد از عمل آدینه اشاره میکند و به تنهایی و غربتی که او به اجبار و فقط به دلیل عدم تفاهم با پدرش مجبور شده به آن تن دهد.
*انتخاب سوژه بسیار ملتهب است و به نظر میرسد به سختی توانستید پروانه ساخت و نمایش دریافت کنید در این باره توضیح دهید.
همانطور که میدانید فرایند گرفتن مجوز های تولید و نمایش کار تهیه کننده فیلم است و من بیشتر از دور شاهد تلاشها و مشکلات تهیهکننده بودم. تصور میکنم وقتی تهیهکنندهای با تعریف تألیفی در یک پروژه سینمایی حضور پیدا میکند و صرفا نقش پرداخت کننده بودجه فیلم را ندارد، اوضاع برای کارگردان فرق میکند. به هرحال هر فیلمی محصول خلاقیت کارگردان و ریسک پذیری تهیه کننده آنست و در شرایطی که در طول نگارش فیلمنامه هم تفاهم درستی میان این دو شکل بگیرد طبیعتا حاصل کار برای هردو قابل دفاع تر میشود. به نظر من هر کارگردانی که طرحی با سوژهای بقول شما ملتهب دارد، باید تهیه کننده مناسب آن سوژه را برای همکاری پیدا کند و اول اعتماد او را جلب کند. به هرحال مطابق قوانین ایران ریسک ساخت و اکران هر فیلمی با تهیه کننده آن فیلم است و تهیه کننده باید بر اساس شناخت خط قرمزها، پیشبینی و آمادگی لازم را برای آینده فیلمی که میسازد، داشته باشد.
نمونههای زیادی از «رعنا» در جامعه وجود دارد
* شما در تصویر یک زن متعهد به خانواده و محجوب که فعالیت اجتماعی میکند و در فیلمها این زن را نمیبینیم. چگونه به این شخصیت رسیدید فکر میکنید تصویری که از زن در فیلمهای سینمای می بینیم نماد یک زن ایرانی است؟
در خلق شخصیت «رعنا» هم دقیقا مثل «آدینه» سعی شده که همه چیز بر مبنای واقعیت تعریف شود. اتفاقا «رعنا» بر خلاف « آدینه» برای تماشاگر ایرانی شخصیت بسیار آشنا و ملموسی است و نمونههای بیرونی بسیاری از او در جامعه وجود دارد. برای خلق این شخصیت سعی کردیم که وجوه مختلف شخصیت زنی مثل « رعنا» را به تصویر بکشیم و با پرهیز از اغراق و درشت نمایی در وجوه مختلف این شخصیت، تلاش کردیم که او یک بعدی تعریف نشود.
*دریکی از مصاحبههای اخیرتان گفتید زنی که به تصویر کشیدید نماد اجتماع است چه زنی را نماد یک زن ایرانی می دانید؟
واقعا نمی توانم یک زن ایرانی را در چند جمله تعریف کنم، به همین خاطر هم فقط به ذکر یکی از خصوصیتهایی که به اعتقاد من در تعریف یک زن ایرانی می گنجد، بسنده می کنم: به نظرم یک زن ایرانی، زنی است که با حفظ زنانگی و همچنین حفظ اصول و اعتقاداتش، اجازه ندهد که تعاریف کلیشهای و تک بعدی رایج از زن، او را از انسانی مستقل و کامل بودن باز بدارد.
* سوژه فیلم به گونهای است که میتواند برای تقابل با مذهب استفاده شود که دعوای بین بنده و خدا است اما به نظر من فیلم شما دینی و مذهبی است چگونه به این سمت و سو نرفتید درحالی که میتوانستید این گونه عمل کنید.
ممكن است در ظاهر به نظر برسد كه سوژه قابليت تقابل با مذهب را دارد، اما در فيلم نشانه هاي بسياري براي رد اين نظريه وجود دارد. اين نوع نگاه بيشتر ناشي از عدم آگاهي نسبت به واقعيت ترنس سكشوالها است. در فيلم هم مخاطب ناآگاه، به همراه شخصيت "رعنا"، ابتدا باور دارد كسي كه مي خواهد تغيير جنسيت بدهد، با مشيت خدا در افتاده است! و به مرور إز طريق همين شخصيت به اين باور تصحيح شده مي رسيم كه ترنس بودن و عمل جراحي تغيير جنسيت، هيچ مغايرتي با مذهب ندارد و به لحاظ ديني امري است پذيرفته شده! اگر مي بينيد كه اين موضوع به عنوان يك تابو معرفي مي شود، ريشه هاي آن را بايد در عرف جستجو كنيد، نه مذهب.
سیاهنمایی و فرافکنی یک نوع نگرش به زندگی است که اگر در هر فیلمسازی ریشه داشته باشد، دیگر فرقی نمیکند که سوژه ملتهب باشد یا خنثی
*به عقیده شما چقدر کارگردان میتواند درپرداخت و روایت سوژهای ملتهب تاثیرگذار باشد ؟ اگر این سوژه به کارگردان دیگری سپرده میشد شاید شرایط دیگری پیدا میکرد و به نوعی سیاه نمایی در جامعه یا تقابل انسان با خدا را به تصویر میکشید.
به نظرم میزان تاثیرگذاری نگرش شخصی یک کارگردان در نتیجه اثر، بسته به نوع فیلم و هدفی که فیلم بر آن اساس ساخته شده، متغیر و متفاوت است. برای مثال بعضی از فیلمها صرفا برای گیشه ساخته میشوند و مصرف کاملا تجاری دارند، در اینگونه موارد نمیشود کاملا محصول را به نگاه و درک شخصی کارگردان از زندگی ربط داد، اما به هرحال در بعضی از موارد میشود گفت که منفی یا مثبت بودن حرف یک فیلم میتواند به نوعی معرف جنس نگاه و جهانبینی سازندهاش باشد. سیاهنمایی و فرافکنی یک نوع نگرش به زندگی است که اگر در هر فیلمسازی ریشه داشته باشد، دیگر فرقی نمیکند که سوژه ملتهب باشد یا خنثی. کارگردانی که چنین نگرشی داشته باشد، توان این را دارد که از مثبتترین موضوعات و سوژهها هم فیلمی یأسآور و سیاهنما بسازد. عکس این فرضیه هم صادق است. فیلمساز مثبتاندیش، میتواند از یک موقعیت و موضوع ملتهب و حتی منفی، فیلمی امید بخش به مخاطب ارائه کند. خوشبختانه هم من و هم خانم طائرپور، هردو آدمهای مثبتاندیشی بودیم که دوست داشتیم توان خود را در ساخت یک فیلم مثبت و انسانی درباره موضوعی مستعد برای سیاه نمایی بسنجیم.