مشرق--- خوب يادم هست كه در دوران حاكميت دوم خردادي ها بر اين مُلك، و در دوراني كه خود اصلاحاتش مي ناميدند (كه البته مردمان از ايشان چيزي جز افساد في الارض نديدند)، و در هنگامه ي فتنه هاي گاه و بيگاه شان( كه به قول رئيس دولت وقت، هر 9 روز يك فتنه رخ مي داد) كه دل دردمندان امام و انقلاب را به درد آورده بود (چنانچه اوج آن 18 تير 78 بود)، وقتي فرزانه اي بزرگوار اضطراب و نگراني ما جوانان نوپاي انقلاب خميني را در كوران آن فتنه می نگریست، با گفتن گفتاري نغز و حكيمانه چندان آرامم كرد كه از آن پس ، آتش هر فتنه اي كه شعله بر می کشد و مي رود تا خرمن انقلاب خمینی را بسوزاند، با يادآوري جمله حکیمانه آن خردمند ديگر بار آرام مي شوم و اميدوار. او گفت:" انقلاب خميني را، رازهاي سر به مُهر بسياري است كه در هنگام بروز فتنه ها، هر بار يكي از آن رازهاي سر به مهر، جستن آغاز مي كند و آتش فتنه را فرو مي نشاند".
روز 9 دي 1388 روزي همچون ديگر روزها نبود. چنانچه 22 بهمن 57 ، 13 آبان 58، 3 خرداد 61 و 23 تير 78 نبود. اينها همه روزهاي خداوندند. ايام الله اند در قاموس خداوند و در كتاب كائنات. روزهايي كه خداوند مقرر فرمود تا رازهاي نهضت خميني سر از مُهر هستي برگيرند و كاري كنندكارستان.
مي توان براي 9 دي تحليل ها نوشت. تحليل سياسي، جامعه شناختي ، حتي استراتژيك و.... اما من در اينجا چندان قصد تحليل ندارم. من اما ، مي خواهم سري به خُم خانه ي راز ها و رموز انقلابي بزنم كه سي و اندي سال است كه بقا و ثباتش عقول جهاني را به تحير واداشته است و انگشت حسرت و حيرتشان را به گزيدن.
خُم خانه انقلاب حضرت روح الله البته، خود سيراب شده از خُم خانه نهضت جاودانه ايست كه شنيدنش جان هر انسان با عزت نفس و آزاده اي را به درد مي آورد. حماسه حسيني در عاشوراي 61 هجري قمري را مي گويم. انقلاب روح الله هر چه باشد ريشه در خون دارد و رازدار خون است، كه سرالاسرار حيات است. انقلاب خميني طريق رهايي و فتح را نه در تقليد از شعارهاي انقلاب هاي ماركسيستي مي جست و نه در تقليد از انقلاب هاي ناسيوناليستي جهان سوم، انقلاب خميني طرح رهايي و رستگاری را در تار و پود شعار عزيزانه "هيهات من الذله"حسين بن علي (ع) در قيام عاشورا و در صحراي كربلا نقش می زد و همچون عاشورا نشان داد كه خون بر شمشير پيروز است. انقلاب خميني به سر آغاز راز خون رجوع كرده بود تا با رمزگشايي از دشوارترين راز هستي دروازه فتح را بگشايد ؛ فتح خون. عاشورا رستاخيز خون است. آنهم نه هر خوني، خون خدا كه مسير تاريخ حيات طيبه انسان را كه مي رفت تا زوال يابد را گشود و حيات باطني انسان بر كره ارض را جاني دوباره بخشيد.
بزرگترين رازي كه در عالم مي توان سراغ گرفت، در عاشورا به احسن و اكمل وجه تجلي يافت؛ " راز خون". به تعبير سيد شهيدان اهل قلم، سيد مرتضي آويني: " اما در عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمیشود. ظاهر عالم در سایه اسم ساتر و ستار پرده بر این راز كشیده است و پردهدار به شمشیر میزند همه را. تا جز كشتگان راه عشق راهی به حریم این حرم نیابند".و"اين رازی است كه عقل به آن راه نمیبرد" و " میان این راز و آسمان رابطهای هست".
در عاشورا بود که دروازه هاي عالم بر روي راز خون گشوده شد و راز خون توانست سرتاسر تاريخ را فتح كرد و نشان داد عالم در محاصره حقيقت راز خون است و راز خون بر عالم و تاريخ انسان مسيطر است. راز خون در كربلا به شمشیر مکر الهی نقاب از چهره تزویر جبهه شيطان درید .همان جبهه ای كه باظلم و نفاق و شرك و تزوير خطوات شيطان را پي مي گيرد. آن هنگام كه خون مؤمنان و مظلومان زمين تشنه را سيراب مي كند و آن هنگام كه خون بي گناهان و مظلومان ريخته مي شود ، صفوف حق و باطل را از يكديگر جدا مي كند تا ظالم از مظلوم، طيب از خبيث، مؤمن از منافق، موحد از مشرك و مخلص از مزور شناخته شود که این مکر خداست در برابر مکر شیطان، که " والله خیرالماکرین".
اگر گفته اند كه خون بر شمشير پيروز است بدان سبب است كه خون کید شیطان را بی اثر می سازد که " ان کید الشیطان کان ضعیفا". مکر خدا با خون پرده هاي ظلم و شرك و نفاق و تزوير را از هم مي درد و خطوط شيطاني تزوير و ظلم و نفاق را برملا مي سازد و نقاب از چهره شيطان برمي گيرد تا نشان دهد : یدالله فوق ایدیهم". خون امام عاشقان ، حسين بن علي (ع) در كربلا نيز باطل السحر تزوير كاخ سبز معاويه و يزيد وآل اميه شد. تزويري كه با بوزينه بيش از انسان انس داشت و آن را بدل از انسان گرفته بود و كرسي خلافت امام عادل را غاصبانه به دست شراب خواره ي فاسدي سپرده بود و از منبر پيامبر، اريكه سلطنت ساخته بود. و از همه بدتر آنكه از امام بر حق مي خواست تا بر اين همه ظلم و جور و تزوير صحه بگذارد و با بيعت خود آنرا مشروعيت بخشد تا روءياي پيامبر صدق در بالا رفتن بوزينگان از منبرش را بدست فرزندش تحقق بخشد.
حسين (ع) اما ، خون خداست و پسر خون خدا. السلام عليك يا ثارالله وابن ثاره. حسین راز خون است و حقیقت خون در اوست که به تمامیت می رسد. اگر خون است که روح حیات در رگ های تن آدمی می دمد و او را زنده نگاه می دارد، این حسین است که روح حیات در تاریخ می دمد و تاریخ را زنده نگاه داشته و می دارد. هم از این رو است که او هيچگاه چنين نكرد حتي اگر چه که خونش را مظلومانه ریختند. حسين خوني است كه خداوند در حقيقت خون ستان اوست. حسين خوني است كه بر ذمه خداست و خدا خود به واسطه بقيت الله آنرا مطالبه خواهد كرد. و راز خون نيز در همين كلمه نهفته است؛ ثارالله.
خون سيدالشهدا، بصيرت و هدايت و مقاوت و رهايي را در رگهاي مرده و خشك تاريخ تزريق كرد و اينگونه انسان را حياتي دوباره بخشيد. حياتي طيبه و باطني. به تعبير شريعتي، هر انقلابي دو چهره دارد : خون و پيام و انقلاب عاشورا نيز هر دو را تمام و كمال دارد و انقلاب خمینی نیز.
انقلاب خميني هم اما ريشه در چنين آرمانشهري دارد. آرمانشهر كربلا كه فراتر از يك آرمانشر ، شهرِ خدا بود. نه شهر خدايي كه فقط در اساطير و مكتب هاي فلسفي از ان سخن گفته باشند. شهر خدايي زميني كه بر زمين جامه عينيت و حقيقت بر تن كرد و در تاريخ ماندگار شد. شهرِ خدايي بنا شده بر خون خدا و خون پاك ترين مردمان. شهر خدا در كربلا مبدأ و معاد انقلاب خميني بود چنانچه فرزندان روح الله در جبهه هاي جهاد مقدسشان آرمانشهر خدايي شان را بر مبناي شهر خداي كربلا ساخته بودند و نام و ياد حسين انيس و مونس شبهاي عمليات و سنگرشان بود و آمال و آرزويشان را در حسيني بودن و حسيني شدن مي ديدند. آنان هم چون مرتضاي آويني يقين داشتند كه " غايت خلقت جهان پرورش انسان هائي است كه در برابر شدائد بر هر چه ترس و شك و ترديد و تعلق است غلبه كنند و حسيني شوند."
كار بزرگ خميني اما خود انقلاب نبود . كار بزرگ او اين بود كه ديگر بار ما را با انقلاب حسين (ع) و عاشورا متصل كرد و پيوند زد. نه پيوندي ظاهري و صوري كه اتصالي باطني و حقيقي. او ما را با خود به قلب كربلا برد و دستان ملت ايران را در دستان امام حسين (ع) نهاد و آنان را در صف حسينيان قرار داد. خميني عاشورا را به ميان زندگي ايرانيان آورد و روح خفته حسيني شان را بيدار كرد. او به ما آموخت كه چگونه مي توان حسيني بودن را زيست و حسيني ماند. خميني تعريف جديدي از عاشورا به ما تحويل داد و حسين(ع) را به همه زبانها و براي همه ملت ها و انسانها ترجمه كرد و "كلُّ ارضٍ كربلا و كلُّ يومٍ عاشورا و كلُّ شهرٍ محرم " را عينيت بخشيد. حسین دیگر برای ایرانیان دیگر یک اسطوره نبود. حسین عینیت حیات و ممات ایرانیان شده بود و با خمینی، ایرانیان سبک زندگی شان را به نام حسین مهر زده بودن وزيارت عاشورا طرازنامه سبك زندگي شان گرديد كه " اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم و ولي لمن والاكم و عدوا لمن عاداكم الي يوم القيامه". خميني دروازه راز خون را براي ايرانيان و همه جهانيان گشود آنهم در زمانه اي كه انسانها آسمان را فراموش كرده بودند و مي رفت تا شيطان سيطره جهنمي خود را بر زمين كامل كند و انسان براي هميشه در مغاك نيستي سقوط كند. و سر انجام رازِ خونِ حسيني در نهضتِ خميني ، فتحِ خون را موجب گشت.
ملت ايران در انقلاب اسلامي شان و در جهاد مقدسشان و در تمام فتنه هاي روياروي انقلاب خميني ثابت كردند كه رموز راز خون را دريافته اند و آداب رازورزي با خون را می دانند. كه اين چنين توانستند فتح خون را موجب شوند. فتحي كه امروزه ديگر تنها در ايران محصور نيست. امروز جهاني يكصدا هيهات من الذله حسين را فرياد مي زند. پيام عاشورا اما ، امروز جهاني شده است و حسين ديگر امروز تنها نيست. شايد پيام حسين به گوش بسياري از انسانها نرسيده باشد اما خدا، پيامِ عاشورا و فرياد حلقوم بريده حسين را به دلهاي همه انسانها رسانده است، چه اينكه حلقوم ها را مي توان بريد ، اما فرياد ها را هرگز ، و فريادي كه از حلقوم بريده برمي آيد جاودانه مي ماند و فرياد حسين اينگونه جاودانه شد و خدا آنرا به گوش جان انسانها خواهد رساند. اين كمترين كاري است كه خداوند مي تواند در قبال خون حسين كه ثارالله است انجام دهد.به تعبیر سید مرتضی:" تاریخ امانتدار فریاد "هل من ناصر" است و فطرت گنجینه دار آن ... و از آن پس کدام دلی است که با یاد او نتپد؟ مردگان را رها کن، سخن از زندگان عشق می گویم".
از خيابان هاي قاهره و بحرين و تونس و يمن و اردن و ... تا خيابان هاي لندن و پاريس و وال استريت، اين فرياد حسين است كه از حلقوم انسان هاي تحت ظلم و ستم و استضعاف به گوش مي رسد. انسان هايي مستضعف و مظلوم كه حلقوم هايشان به دست فراعنه یهودایی دهکده جهانی و با تیزی امواج نامرئي ماهواره ها بريده است. در جهاني كه دهاني جز دهان ماهواره ها گشوده نيست و صدايي جز فرياد آنان كه فرياد شيطان است شنيده نمي شود، همه انسانها جز همان يك درصد كه بر اريكه كاخ سبز معاويه تكيه زده است، مستضعفند و مظلوم و محروم و غربت و مظلوميت شان مطلق غربت و مظلوميت است. خواه ايراني باشد يا آمريكايي، مسلمان باشد يا مسيحي، سفيد باشد يا سياه، شرقي باشد يا غربي و ....
اينها همه به بركت رمز گشايي مجاهدانه راز خون بدست روح الله و بسيجيان روح الله و صبوري و درايت فرزند شهادت طلب و مبارزش، سيد علي حسيني خامنه اي و ملتي مبارز و مقاوم است كه درس ايستادگي و بصيرت را در محضر امام حسين(ع) و از زبان خميني و خامنه اي آموخته است. و سيد علي حسيني خامنه اي خود، درس آموز مكتب حسين بود كه با شاگردي روح الله خود به استادي تمام عيار بدل گرديد كه توانسته است 22 سال پس از روح الله فتح خون را علمداري كند و با تدبير و درايت و بصيرت نافذش پيام عاشورا در جهان بسط دهد و شاگردان استاد شده صديقي چون سيد حسن نصرالله را كه موجب تحسين دوست و دشمن است را به جهانيان بنماياند. خميني و انقلابش همانقدر مديون خامنه اي هستند كه حسين و قيام عاشورايي اش مديون زينب(س) است. اگر زينب علمدار رشيد انقلاب حسيني بود، خامنه اي هم علمدار رشيد انقلاب خميني است و هم از اين رو است كه امروز آماج تمام تير هاي زهرآگين جبهه متحد كفر و شرك و نفاق و التقاط است. خامنه اي اما ، ثابت كرده است رشيد ترين علمدار انقلاب خميني در غياب اوست.
گرد و غبار فتنه 88 كه برخاست كم نبودند آناني كه بر اين گمان استوار بودند كه اينها همه دعوايي سياسي بيش نيست. اما آنها كه چشم بر دهان علمدار انقلاب خميني داشتند و اشارت هايش را درمي يافتند خوب مي دانستند كه اين فتنه اي است كه جبهه ي گسترده اش از كاخ سفيد و وايت هال و تل آويو و شانزه ليزه اغاز مي شد و تا خيابان هاي تهران امتداد مي يافت و در پس نقابي از "تزويرِ سبز" خود را پوشانده است. اما فضا غبار آلود بود و غبار فتنه چشم ها را مي آزرد چندان كه بسياري از چشم ها نه درست مي ديدند و نه درست تشخيص مي دادند. فتنه مي خواست چشمه ي زلال انقلاب را کور كند و آینه ها راغبار فراگيرد و بادهای مسمومش نهال هاي نوپاي آن را درهم شكند و شکوفه هاي زيبايش را فروربريزد و آتش صاعقه ي بلا را در همه وسعت بیشه زار ولايت بگستر اند. آفتاب حقيقت را محجوب ابرهای سیاه شك و ترديد سازد ودود سنگین بغض و عداوت، آسمان اخوت و محبت را بپوشاند ... و سرزمين ولايت را جولانگاه گرگ های گرسنه ای سازد كه به خيال خويش رمه را بی چوپان یافته اند. فتنه آن همه شديد و غليظ بود كه مدعيان و نزديكان ظاهري روح الله ، يك به يك علم صبر و بصيرت بر زمين مي افكندند. چه اينكه "ولا يحمل هذا العلم ، الا اهل البَصَر و الصبر." و اينگونه بود كه علمدار انقلاب فرياد برآورد" اَيْنَ عمّار" . و مردمان خود را مخاطب اين خطاب دريافتند. چه اينكه ضربان قلبشان با شنيدن اين ندا به تپش افتاده بود. دشمن هنوز هم نمي داند كه ضربان قلب اين ملت با نام حسين مي تپد و حسين حسين مي كند.اين ها همان مردمان حسینی ای هستندكه فركانس ضربان قلبشان را با ضربان اشارت هاي ولي خدا تنظيم مي كنند. اين هم يكي از رازهاي سر به مُهرِ انقلاب خميني است كه دشمنانش درنيافته و در نخواهند يافت.
اَينَ عمار همان ندايي بود كه ايرانياني كه با راز خون زيسته اند را به ياد " هَل مَنْ يَنْصُرُني ناصِر" حسين مي افكند. اَين عمار اينبار رنگ و بويي حسيني گرفته بود، آنچنانكه صاحب حسيني نصب وحسيني مرام نداي اَينَ عمار در سنه 1379 فرموده بود: "من به شما عرض كنم كه امروز دشمن قادر نيست. امروز به بركت ملتِ هوشيارى مثل ملت ايران، به بركت افكار برانگيختهاى مثل افكار ملت ايران، به بركت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ايران، نه امريكا و نه بزرگتر از امريكا - اگر در قدرتهاى مادّى باشد - قادر نيستند حادثهاى مثل حادثه صلح امام حسن را بر دنياى اسلام تحميل كنند. اينجا اگر دشمن زياد فشار بياورد، حادثه كربلا اتّفاق خواهد افتاد."
مردمان شکسته دل و زخم خورده ، روزه خواري فتنه سبز را در روز قدس ديدند و شعار " نه غزه ، نه لبنان"شان را شنيدند و صبورانه تحمل كردند. 13 آبان را ديدند و منتظر ماندند، اهانت به تصوير روح الله را ديدند و در درون شان شكستند، ... و اين همه بود تا عاشوراي 88 كه رجاله ها و بقيه السيف سپاه يزيد در سده بيستم، كردند آنچه همگان ديدند و شنيدند . راز خون ديگر بار سر از مُهر سربسته مصدر مكمن غيب برگرفت و به عالم تکوین صدور یافت و به ياري جبهه حق شتافت تا ديگر بار نقاب تزوير را درهم شكند و دست نفاق و تزوير را رو كند که عاشورا در همیشه تاریخ شکافنده ی تزویر و نفاق و انحراف است و ابطال گر سحر باطلانه جبهه باطل ، و رهنمون گر انسانه است از تاریکی ظلمات به روشنایی نور. مردم دريافتند كه ديگر جاي تحمل و سكوت نيست هرچند مدعيان انقلاب ( همانان كه متفرعنانه و متكبرانه خود را استوانه و ستون و عمود و ... انقلاب خميني مي دانند) عافیت اندیشانه و مصلحت جویانه خموشي گزيده اند، اما مردم در مكتب حسيني روح الله آموخته بودند كه" وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ يا مَوْلاىَ يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ و خدا لعنت آن مردمي را اين جريان را شنيدند و بدان راضى شدند اى مولاى من اى ابا عبداللّه". پس مردم روی به راه میدان های اصلی شهرهایشان نهادند و سكوتشان را با قيام شكستندو حماسه بي بديل نهم دی ماه را آفريدند تا دیگر بار دفاع از حریم حسینی و انقلاب خمینی و ولایت خامنه ای را عزت مندانه و غیورانه ورازورزانه فریاد زنند.آنان نشان دادند كه عاشورا صرفاً مناسكي آييني نيست، بلكه عاشورا برايشان معنا وجوهره و متن زندگي است و بي عاشورا هيچند و پوچ. و این چنین حماسه ای بی بدیل در تاریخ فتح خون ایرانیان پدیدار گشت كه خفاشان كور چشم جبهه باطل را، نصيبي جز بافتن لاطائلاتي سانديسي نبود.واقعیت آن است در تمام 8 ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 که خیابان های تهران در انحصار شهرآشوبان بود، مردم در اگر چه ناظر، اما منتظر بودند. منتظر نقطه عطفی تا رازها را آشکار کند و عاشورای 88 چنین کرد.
پس آنگاه كه خباثت اصحاب فتنه با الحاق نامحرمان و تشنگان به خون انقلاب خميني به آنان ضميمه گشت، در یک نبرد مقدس 8 ماهه که هیچ کم از 8 سال دفاع مقدسشان نداشت ، منجر به آن شد تا "تحُــّیر" مردمان به جنایت عاشورای 88 ، مبدل به"تصمیم" شود. تحيري ناشي از شوکی عظيم. شوک و بهتی ناشی از پیوندی نانوشته و پنهانی ميان مدعيان استوانه های انقلاب خميني با تشنگان به خون خميني و خامنه اي. غافل از آنکه استوانه های حقیقی انقلاب خمینی هم آنان اند که تا هم امروز تکه استخوان های استوارشان را که در میان کانال های عملیاتی دشت های تفتیده جنوب و قله های رفیع غرب آرمیده است تفحص می کنند و می یابند. همان راست قامتانی که با خمینی و نهضتش با خون خود میثاق بستند. مردم باور نمي كردند كه فتنه آن همه عميق باشد كه تا عمق بيوت استوانه هاي خودخوانده انقلاب رفته باشد و آنها را از درون پوك و تهي كرده باشد.
فتنه در ذات خود بلا است. بلایی که مقرر است تا اهل زمین در گرداب آن به ابتلاء الهی مبتلی شوند و آزمون حق و باطل پس بدهند. ابتلاء سنتی الهی است که تخلف ناپذیر است که " استکبار في الارض و مکر السييء و لا يحيق المکر السييء الا باهله فهل ينظرون الا سنت الاولين فلن تجد لسنت الله تبديلا و لن تجد لسنت الله تحويلا(فاطر: 43) ". "[زيرا انگيزهى آنها] گردنكشى در زمين و نيرنگ زشت بود، و نيرنگ زشت جز دامن صاحبش را نگيرد. پس آيا جز سنّت [و سرنوشت شوم] پيشينيان را انتظار مىبرند؟ و هرگز براى سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى يافت". انسانها را از سنت ابتلاء گریز و گزیری نیست و تنها آنانی می توانند از آن سربلند بیرون بیایند که اهل صدق و توکل و اخلاص و بصیرتند، که قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ . إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (82 و83 سوره ص)
ابلیس گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کردمگر بندگان خالص تو را. و إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (سوره نحل ایه ۹۹)؛ چرا که او، بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل مىکنند، تسلّطى ندارد.فتنه نیز یکی از ابتلائات خداوند است. بلای فتنه به پا می شود تا مکر خداوند، مکر مکارانه شیطان و جنودش را به صلابت و بصیرت موءمنان و مجاهدان به هزیمت کشاند و در ابتلای آن مرد از نامرد بازشناخته شوند و طیب از خبیث و طالح از صالح.
طوفان فتنه88، طوفان ابتلائی بود که خود را در پس تزویری پیچیده و مبهم مستور کرده بود و دریدن این پرده ، خون می طلبید که خون باطل السحر فتنه تزویر است. چه راست گفت مختار ثقفی در مختار نام میرباقری که :" تزویر سکه ایست دورو که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش ". و هنگامی که از او خواستند تا با تدبیری کارساز از مهلکه بگریزد پاسخشان داد که آنهمه او را به حربه تزویر بدنامش ساخته اند که این حربه جز با خون از کار نمی افتد.
اگر در فتنه 88 ديگربار از راز خون رمزگشايي نمي گشت، فتنه اين چنين به هزيمت نمي افتاد. راز خون در فتنه 88 به دست بسيجيان خامنه اي رمزگشايي شد. بسيجياني شيدايي كه بي صبرانه پيوستن به كاروان امامِ عشق، حسين بن علي(ع) را آرزو مي كردند. هماناني با خون خود ، راز خون را فاش كردند تا ابطال گر كِيدِ فتنه جويان، و فاش كننده چهره مزورانه شان باشند. رازگشاياني جوان و شيدا هم چون شهید حسین غلام کبیری، شهید امیرحسام ذوالعلی، شهید میثم عبادی ، شهید محمد حسین فیض ، شهید مصطفی غنیان و .... بسيجيان پر صلابت و در عين حال غريب و مظلوم خامنه اي كه اگر چه در زمين گمنامند ، اما در ملكوت آسمانها در عداد معاريف اند و نام و يادشان زمزمه هر روزينه فرشتگان آسمانها است و در بهشت خداوند نور مي خورند و نور مي آشامند. هم آنان که از میان خیابان های اندوده ی به دود فتنه ی تهران بال در بال سیمرغ شهادت به ملکوت آسمانها پرکشیدند و به قبیله نورخوران و نورآشامان رضوان حق پیوستند.
بسيجيان خميني اگر براي رازداري خون و پاسداري فتح خون در برابر ارتش تاريكي فرانكشتاين بغداد كه مستظهر به حمايت ابولهول دهكده جهاني بود، رهسپار شهرِ خداي كربلا شدند، بسيجيان خامنه اي اما پاسدار فتح خون بودند در برابر هجوم فتنه اي تمام عيار به رنگ سبز كه سران سبزش به كاخ سبز معاويه نسب مي بردند و به نيت صفين آمده بودند اما با خون فشاني بسيجيان خامنه اي، جمل نصيبشان شد.
خامنه اي، امروز اما مغضوبترين انسان هاست نزد سپاه شيطاني كه يك سرش كاخ سفيد است و سر ديگرش اصحاب فتنه سبز. راز اين همه مغضوبيت را بايد در پاسداري از فتح خون خميني دانست. خامنه اي و بسيجيانش، ميراث خونين خميني را با خون حفظ كردند.خون غلام كبيري ها . همانان كه خامنه اي اجر خون به ناحق ريخته شده شان در جهاد در فتنه را بالاتر از اجر رازداران فتح خون خميني دانست. آري خامنه اي اما امروز دارد تاوان اين علمداري و رازداري را مي دهد و رازداران سرّ خون و سيراب شدگان از جام كربلا و نور خوران و نور آشامان در ملكوت آسمانها به حقيقت مي بينند كه اگر ديروز خميني در بارگاه فتح خون حسيني در ملكوت خداوند چه معارجي را فتح كرد، خامنه اي اما امروز به پاس چنين پاسداري از حريم حرمت راز خون حسيني و فتح خون خميني چه معارجي در ملكوت مالك شده است.
اَيْن عمار، ترجمان ديگري بود از اين كلام كه" و تو اي برادر بگو كه از كدامين قبيله اي؟ آنجا كه هل من ناصر حسين به گوش مي رسد و امام زمانت صلاي نصرت مي خواند ، تو اي برادر بگو كه از كدامين قبيله اي؟ " و راز خون ديگر بار جستن آغاز كرد و صف ها را جدا نمود وپرده تزوير و سالوسي را دريد. خون حسين (ع) در رگهاي ملت به جوشش درآمد و به قيام سرخ بصيرتشان، قعود سياه فتنه و هزيمت اصحابش را رقم زدند . مردم اين بار تاريخ را درست رقم زدند و نگذاشتند حسين زمان تنها بماند. چون اينجا ايران عاشورايي است. سرزميني كه با راز خون انس يافته و با آن مي زيد و به دارندگي راز هاي سر به مُهر انقلاب خميني و علمداري خامنه اي مي بالد و مردمانش خوب مي دانند كه اهل كدامين قبيله اند. آري انقلاب خميني را رازهاي بسياري است كه هنوز سر به مهر مانده اند.
* علي عبدي
روز 9 دي 1388 روزي همچون ديگر روزها نبود. چنانچه 22 بهمن 57 ، 13 آبان 58، 3 خرداد 61 و 23 تير 78 نبود. اينها همه روزهاي خداوندند. ايام الله اند در قاموس خداوند و در كتاب كائنات. روزهايي كه خداوند مقرر فرمود تا رازهاي نهضت خميني سر از مُهر هستي برگيرند و كاري كنندكارستان.