به گزارش مشرق به نقل از مهر، میلاد کیمرام بازیگر سینما و تلویزیون که یکی از هواداران تیم فوتبال ملوان بندرانزلی است، در مطلبی که آن را برای گروه ورزشی خبرگزاری مهر ارسال کرده است، به بررسی وضعیت این تیم پرداخت:
« شاید کمی اغراق آمیز به نظر برسد اما به نظر من ملوان شبیه اسپارتاکوس است. اسپارتاکوس را بیشتر فیلم بینهای حرفهای و اهل سینما میشناسند. اسپارتاکوس یک گلادیاتور بود. گلادیاتورها دستهای از بردگان و جنگجویان حرفهای در روم باستان بودند که با یکدیگر و با حیوانات درنده جنگیده و دست و پنجه نرم میکردند تا موجبات تفریح تماشاگران را فراهم آورند.
این پیکارها که گاه به مرگ ایشان میانجامید ،در میدانگاههای ویژهای در بسیاری از شهرهای امپراتوری روم، برای نمونه کولوسئوم رم، اجرا میشد اما اسپارتاکوس برخلاف بردگان و گلادیاتورهاى عادى مردى بسیار باهوش و داراى قدرت رهبرى بود. چنانکه گفته مىشود، کینه این جنگجوى اسپارت زمانى به اوج مىرسد که براى نبرد با او مردى عظیم الجثه سیاهپوست از میان مردان آفریقایى را بر مىگزینند و این مرد باتوجه پیروزى در جنگ تن به تن با اسپارتاکوس از کشتن او امتناع مىکند و در آمفى تئاتر بزرگ روم به دست نگهبانان کشته مىشود.
اسپارتاکوس در مدرسه ضد بردهداری، رهبری قیامی را بر عهده گرفت و خبر آن به سرعت در سراسر ایتالیا پیچید، هزاران نفر برده از هر رنگ و نژاد تحت رهبری اسپارتاکوس قرار گرفتند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما همه این سپاهیان بوسیله بردهها در هم شکسته شدند.
آنگاه "مارکس لیسی نیوس کراسوس" فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت و اسپارتاکوس را در نبردی سهمگین شکست داد. اسپارتاکوس کشته شد و بردگان بسیار بخاک و خون درغلتیدند. پسر اسپارتاکوس هم به این نحو زندگی کرد و مرد: مانند پدرش مرد؛ رنج دید و ستم کشید و مبارزه کرد.
اسپارتاکوس رفته رفته تبدیل قصه شد و قصهها افسانه شدند و افسانهها به شکل تمثیل درآمد، اما جنگ ستمکشان علیه ستمگران همچنان ادامه داشت. شعلهای بود که گاه بالا میگرفت و زمانی به پستی میگرایید، اما هرگز خاموش نمی شد، و نام اسپارتاکوس نیز هرگز از میان نرفت.
این نام نتیجه یک تبار عالی نبود، زائیده یک مبارزه مردانه بود. از همین روست که معتقدم تیم فوتبال ملوان بندرانزلی بیشباهت به اسپارتاکوس نیست، یک تیم بومی و با پایگاه مردمی که نزدیک به نیم قرن با دست خالی با همه کمبودها و فشارها کنار آمد تا نام و نشان قهرمانان و اساطیر خود را زنده نگه دارد و ثابت کند که بندر انزلی جزو اولین شهرها بوده که به فوتبال روی آورده است.
ملوان هفته گذشته برابر پرسپولیسی که دنبال راهی برای خارج شدن از بحرانی ناخواسته بود، تن به شکستی داد که بیشک تلخترین شکست تاریخ باشگاه است. اما این شکست اولین شکست و آخرین شکست ملوان نبوده و نیست، ملوان روزهای تلختر از این هم به خود دیده و چون برگی تکیده در باد بر جای و جایگاه خویش استوار مانده و خواهد ماند.
شاید طرفداران پرشور ملوان با من هم عقیده باشند که سقوط چند فصل پیش ملوان تلخترین خاطره نزدیکی باشد که در ذهنها متبادر می شود، هرچند که علل معلوم و مشخص این شکست که نه در حدود اختیار من است و نه لزومی بار باز گفتنش و میتواند آموزنده باشد. راهی است به سوی پیروزیهای چشمگیرتر. پیروزیهایی که طی چندماه گذشته با تلاش و تکاپوی بازیکنان و کادر فنی ملوان و تحت رهبری مدیریت این باشگاه حاصل شد.
ملوان در سالیان گذشته همیشه زیر فشارهای اقتصادی به مو رسید و پاره نشد امسال اما با حضور ثمر بخش حسین هدایتی این تهدید به فرصت بدل شد و پس از مدتهای مدید آسایش به همراه داشت، برای هرکس که قلبش برای ملوان میتپید و میتپد. شاید این شکست ناشی از استرس شایعه جدایی غریب الوقوع هدایتی از فوتبال اتفاق افتاده باشد، هر چند که بعید میدانم این اتفاق عملی باشد و حسین هدایتی بیدی باشد که با این نسیمها تکانی بخورد چه برسد که لرزه بر اندامش بیوفتد...
هر چند جراحتی که از مناسبات و کج رفتاریهای نا اهلان غیر فوتبالی بر دلش نشسته او را آزرده است اما هدایتی شمعی است رو به باد که خاموشی در کارش نیست، هر چند تنهاست اما فروزنده است.
گلادیاتورهای رومی همیشه تنها بودند و تنها در مبارزات گروهی از هم تیمیهای قدرتمند و فرمانبردار استفاده میکردند اما در این میان استثناهایی نیز وجود داشت...
همین وجه تمایز برای گلادیاتورهای وطنی هم وجود دارد... حسین هدایتی و ملوان؛ و هیچ شکستی پیوندشان را نخواهد توانست بگسلد….ان شا الله .در آخر نگاه به جدول لیگ برتر نشانگر برتری تیمهای برتراست، نه نتیجه یک بازی...
« شاید کمی اغراق آمیز به نظر برسد اما به نظر من ملوان شبیه اسپارتاکوس است. اسپارتاکوس را بیشتر فیلم بینهای حرفهای و اهل سینما میشناسند. اسپارتاکوس یک گلادیاتور بود. گلادیاتورها دستهای از بردگان و جنگجویان حرفهای در روم باستان بودند که با یکدیگر و با حیوانات درنده جنگیده و دست و پنجه نرم میکردند تا موجبات تفریح تماشاگران را فراهم آورند.
این پیکارها که گاه به مرگ ایشان میانجامید ،در میدانگاههای ویژهای در بسیاری از شهرهای امپراتوری روم، برای نمونه کولوسئوم رم، اجرا میشد اما اسپارتاکوس برخلاف بردگان و گلادیاتورهاى عادى مردى بسیار باهوش و داراى قدرت رهبرى بود. چنانکه گفته مىشود، کینه این جنگجوى اسپارت زمانى به اوج مىرسد که براى نبرد با او مردى عظیم الجثه سیاهپوست از میان مردان آفریقایى را بر مىگزینند و این مرد باتوجه پیروزى در جنگ تن به تن با اسپارتاکوس از کشتن او امتناع مىکند و در آمفى تئاتر بزرگ روم به دست نگهبانان کشته مىشود.
اسپارتاکوس در مدرسه ضد بردهداری، رهبری قیامی را بر عهده گرفت و خبر آن به سرعت در سراسر ایتالیا پیچید، هزاران نفر برده از هر رنگ و نژاد تحت رهبری اسپارتاکوس قرار گرفتند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما همه این سپاهیان بوسیله بردهها در هم شکسته شدند.
آنگاه "مارکس لیسی نیوس کراسوس" فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت و اسپارتاکوس را در نبردی سهمگین شکست داد. اسپارتاکوس کشته شد و بردگان بسیار بخاک و خون درغلتیدند. پسر اسپارتاکوس هم به این نحو زندگی کرد و مرد: مانند پدرش مرد؛ رنج دید و ستم کشید و مبارزه کرد.
اسپارتاکوس رفته رفته تبدیل قصه شد و قصهها افسانه شدند و افسانهها به شکل تمثیل درآمد، اما جنگ ستمکشان علیه ستمگران همچنان ادامه داشت. شعلهای بود که گاه بالا میگرفت و زمانی به پستی میگرایید، اما هرگز خاموش نمی شد، و نام اسپارتاکوس نیز هرگز از میان نرفت.
این نام نتیجه یک تبار عالی نبود، زائیده یک مبارزه مردانه بود. از همین روست که معتقدم تیم فوتبال ملوان بندرانزلی بیشباهت به اسپارتاکوس نیست، یک تیم بومی و با پایگاه مردمی که نزدیک به نیم قرن با دست خالی با همه کمبودها و فشارها کنار آمد تا نام و نشان قهرمانان و اساطیر خود را زنده نگه دارد و ثابت کند که بندر انزلی جزو اولین شهرها بوده که به فوتبال روی آورده است.
ملوان هفته گذشته برابر پرسپولیسی که دنبال راهی برای خارج شدن از بحرانی ناخواسته بود، تن به شکستی داد که بیشک تلخترین شکست تاریخ باشگاه است. اما این شکست اولین شکست و آخرین شکست ملوان نبوده و نیست، ملوان روزهای تلختر از این هم به خود دیده و چون برگی تکیده در باد بر جای و جایگاه خویش استوار مانده و خواهد ماند.
شاید طرفداران پرشور ملوان با من هم عقیده باشند که سقوط چند فصل پیش ملوان تلخترین خاطره نزدیکی باشد که در ذهنها متبادر می شود، هرچند که علل معلوم و مشخص این شکست که نه در حدود اختیار من است و نه لزومی بار باز گفتنش و میتواند آموزنده باشد. راهی است به سوی پیروزیهای چشمگیرتر. پیروزیهایی که طی چندماه گذشته با تلاش و تکاپوی بازیکنان و کادر فنی ملوان و تحت رهبری مدیریت این باشگاه حاصل شد.
ملوان در سالیان گذشته همیشه زیر فشارهای اقتصادی به مو رسید و پاره نشد امسال اما با حضور ثمر بخش حسین هدایتی این تهدید به فرصت بدل شد و پس از مدتهای مدید آسایش به همراه داشت، برای هرکس که قلبش برای ملوان میتپید و میتپد. شاید این شکست ناشی از استرس شایعه جدایی غریب الوقوع هدایتی از فوتبال اتفاق افتاده باشد، هر چند که بعید میدانم این اتفاق عملی باشد و حسین هدایتی بیدی باشد که با این نسیمها تکانی بخورد چه برسد که لرزه بر اندامش بیوفتد...
هر چند جراحتی که از مناسبات و کج رفتاریهای نا اهلان غیر فوتبالی بر دلش نشسته او را آزرده است اما هدایتی شمعی است رو به باد که خاموشی در کارش نیست، هر چند تنهاست اما فروزنده است.
گلادیاتورهای رومی همیشه تنها بودند و تنها در مبارزات گروهی از هم تیمیهای قدرتمند و فرمانبردار استفاده میکردند اما در این میان استثناهایی نیز وجود داشت...
همین وجه تمایز برای گلادیاتورهای وطنی هم وجود دارد... حسین هدایتی و ملوان؛ و هیچ شکستی پیوندشان را نخواهد توانست بگسلد….ان شا الله .در آخر نگاه به جدول لیگ برتر نشانگر برتری تیمهای برتراست، نه نتیجه یک بازی...