به گزارش مشرق، چارچوب نظري اين تحقيق شامل نظريه «رفتارگرايي»، نظريه «پيشروي آرام» و نظريه «پيوستگي» ميباشد که به اختصار به هرکدام اشاره ميشود .
رفتارگرايي
نظريه رفتارگرايي (Behaviorism theory) نوعاً در مقابل نظریه ساختارگرایي (Structural theory) قراردارد. يکي از نظريه پردازان رفتارگرايي اروين ري گاتري (1964) است که عقيده دارد هر رفتاري که از مجموعه حرکتها و اعمال پيچيده خاصي تشکيل ميشود آن را عمل ميگويند (www.zanjan.com).
رفتارگرايي در دو بخش قابل مطالعه است. رفتارگرايي بنيادي و رفتارگرايي اجتماعي. رفتارگرايي بنيادي با رفتارهاي مشاهده پذير افراد سر و کار دارد و تاکيد آن ها بر محرکهايي است که واکنشها و رفتارهاي افراد را تحريک ميکند . اين رفتارگرايان فرآيند ذهني پنهاني را که در فاصله زماني ميان تحريک و واکنش رخ مي دهد را يا انکار ميکنند و يا چندان اهميتي براي آن قائل نميشوند (ريترز 1382: 27) در مقابل آن، رفتارگرايي اجتماعي به آنچه که در فاصله ميان يک محرک و واکنش رخ ميدهد، توجه مينمايد(همان: 271) رفتارگرايان اجتماعي بر خلاف تعريفگرايان اجتماعي براي فرد آزادي عمل کمتري قائلاند . از نظر آنان، تفکر رفتار مغز است و بيشتر فعاليتهاي مغزي آگاهانه نيست(همان : 407) پيروان رفتارگرايي بر رفتار انسان تکيه بيشتري دارند و رفتار انسان را تابع محرکها ميدانند و در فرم افراطي آن انسان را منفعل ميدانند(جمعي از نويسندگان 1374: 246) البته اين نقد به نظريه رفتارگرايي وارد است که رفتارگرايي از دقت نسبتاً خوبي در تجزيه و تحليل رفتارهاي اجتماعي برخوردار است ولي در نهايت از آنجا که تأکيدش روي رفتار فردي است، تحليلگرا ميباشد و علاوه بر آن بر پايه يک برداشت مکانيکي و غير احساسي کنشگر عمل ميکند .
پيشروي آرام
نظريه پيشروي آرام، بر نفوذ فکري و اخلاقي از طريق مطبوعات، انتشارات، سازمانها، گفتمان آموزشي و سبک زندگي در جامعه مدني تأکيد دارد. آصف بيات به عنوان باني اين نظريه معتقد است هر شهروند فعال در محيط محصور خود به کانون و نيروي تغيير تبديل ميشود و دولتها نميتوانند مانع تأثير پذيري آنان از محيط پيرامونشان شوند . ( بيات 1369 : 64 )
نظريه پيشروي آرام بر انحلال تدريجي حکومتداري در جامعه دلالت دارد. حاملان اصلي نظريه پيشروي آرام، شهروندان هستند. کار ويژههاي اين شهروندان عبارتند از عالي بودن در مشاغل متعارف در عين تعهد فعال به حضور در عرصههاي عمومي(رزمي 1381 : 1).
در عين حال نظريه پيشروي آرام از آنجا که يک نظريه پسيني است در توضيح ماهيت و آهنگ تغيير اجتماعي و سياسي نسبتاً ضعيف بوده و از قابليت پيشبيني پذيري محدودي برخوردار است. علاوه بر آن به تعبير ويليامز، «نظريه پيشروي آرام بر اين فرض نباشد که بين دولت و جامعه، گسست عيني و فعالي وجود دارد و جامعه ميتواند هويت و منفعت خود را فروگذاشته و به مبارزههاي نفسگير عليه دولت بپردازد.» (williams 2008 : 62)
پيوستگي
نظريه پيوستگي ( Continuity theory ) جيمز رزنا بر پايه بررسي وضعيت حاکم بر مناسبات ايران و آمريکا (1332 تا 1357) به دست آمد. بر اساس اين نظريه انقلاب ايران محصول رفتار پادشاه با روح و رفتار نظام بين الملل با ايران بود و از اين رو ستيز با رژيم حاکم و با نظام بينالملل در متن آن نهادينه شد( عطايي و منصوري 1387 : 129 - 156).
نظريه پيوستگي بر اين فرض استوار است که به دليل وابستگي متقابل ميان نظامهاي گوناگون و تعامل ميان رفتارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي واحدهاي سياسي، پژوهشگر در وضعيتي قرار ميگيرد که نميتواند واحدهاي ملي را در مدار بسته خود و مستقل از ديگر عوامل و واحدها بررسي و تحليل کند. (قوامي 1373 : 2)
فتنه ملیگراها
«انحراف از مسیر» و در نهایت نقطه پایان گذاشتن بر پدیده «انقلاب اسلامی» از ماهها قبل از 22 بهمن 1357 شروع شد. فعالان انقلاب به یاد دارندکه از شهریور 57 ـ بویژه پس از ماجرای میدان ژاله ـ که سقوط رژیم پهلوی قطعی، و امید غرب برای حفظ رژیم پادشاهی در ایران به یأس بدل شد، «بدیلها» یکی پس از دیگری به میدان آمدند تا تحول درونی ایران به پیروزی انقلابی اسلامی منجر نشود. اولین بدیلها از جبهه ملی انتخاب شد؛ آن روزها در روزنامههایی که هنوز در اختیار عوامل ساواک بود نام افرادی نظیر «داریوش شایگان» بهعنوان اولین رئیس جمهور ایران تکرار، و در کنار آن از کریم سنجابی و ... به عنوان رهبران انقلاب نام برده میشد. از دل این تبلیغات و ماجرا در نهایت «شاپور بختیار» بیرون آمد. او با شعار تغییرات بنیادین در ایران و تغییر نظام از مطلقه به مشروطه در روز 26 دی ماه کار خود را شروع کرد. شاپور بختیار وظیفه داشت با شعار مصدق ـ شاه سلطنت کند نه حکومت ـ انقلاب اسلامی را 25 سال به عقب برگرداند و فرصتی ایجاد کند تا ریشههای فکری انقلاب بخشکد.
پروژه شاپور بختیار راه به جایی نبرد اما خط انحراف در انقلاب به شکلهای دیگر دنبال شد. در این مقطع سازمانهایی نظیر منافقین، چریکهای فدایی، نهضت آزادی و گروههای کوچکتر دیگر که به شهادت کتابها و اظهارات خود آنها هیچ اعتقادی به دین و رهبری دینی و به تبع آن انقلاب دینی نداشتند ، عدد و رقم ناچیز و هواداران اندک خود را پیشاپیش راهپیماییهایی که این اواخر دیگر خطر چندانی هم نداشت، میفرستادند و تصاویر عناصر مرده و زنده خود بهعنوان «شهید» یا «پیشتاز خلق» بر سر دست میگرفتند تا از یک سو بسیار بزرگ دیده شوند و از سوی دیگر بتوانند انقلاب و مردم را به سمت خود بکشانند و در نهایت انقلاب بزرگ را به حرکتی کوچک تبدیل کنند(کیهان فرهنگی، شماره 150، اسفند1377، ص73). در این اواخر که اینها گمان میکردند نزد عامه مردم وجاهتی یافتهاند و میتوانند داعیه «رهبری» خود را به همه نشان دهند، آمدند و روز معینی را برای تظاهرات علیه رژیم پهلوی قرار دادند. اما مردم استقبال نکردند و آنان از میانه راه برگشتند و اعلام کردند که در تظاهرات اعلام شده توسط «جامعه روحانیت مبارز تهران» شرکت میکنند(کاظمی،www.seragnet.com). از این نقطه به بعد آنان به سازماندهی جدیدی مبتنی بر «درگیری خیابانی» شروع کردند. از این رو «جنبش ملی مجاهدین» شکل گرفت. آنان تلاش کردند تا جوانان را که آن موقع توانایی درک وضعيت پیچیده را نداشتند و در عین حال دارای احساسات شدید انقلابی بودند، جذب کنند و در نهایت با کمک آنان و با به راه انداختن جنگ خیابانی، رهبری انقلاب را با «بحران» روبهرو، و به دادن امتیاز وادار نمایند(کارنامه سیاه، 1362، ج2، ص82). اما رهبری انقلاب، که بیبدیل و بیمعارض بود، انقلاب را بدون اعتنا به آنان به پیروزی رساند.
جریانات انحرافی ملیگرا و منافق با پیروزی انقلاب و طرح جمهوری اسلامی مبنی بر نسخه جایگزین رژیم پهلوی اعلام کردند که «جمهوری اسلامی نامفهوم است» و از آن بوی خودکامگی و «حکومت یک طبقه خاص که منظورشان روحانیت بود به مشام میرسد». آنان در این زمان با انواع زبانها میگفتند عمامه همان تاج، منبر همان تخت و نعلین همان پوتین است و برای اینکه این لفاظیها جا بیفتد، واژه جمهوری اسلامی را به «حکومت آخوندیسم» و «دیکتاتوری نعلین» تعبیر میکردند(روزنامه آيندگان، 18/12/1357، ص3). منافقین، جبهه ملی و نهضت آزادی یکصدا خواستار به رأی گذاشتن «جمهوری دمکراتیک اسلامی» یعنی حکومت التقاطی و برخاسته از الگوهای رایج در دو اردوگاه کاپیتالیسم و کمونیسم شدند(روزنامه آيندگان، 18/12/1357) اما حضرت امام خمینی(ره) که از این نغمهها احساس خطر میکردند در مقابل آنها ایستادند و ضمن سرزنش شدید آنان و ابراز تأسف از طرح این مسائل فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر»(صحيفه نور، ج3، ص452). وقتی جمهوری اسلامی بهعنوان الگوي حکومتی ایران به تصویب 2/98 درصد از جمعیت واجدان شرایط رأی یعنی 055/147/20 نفر رسید از یک طرف مشخص شد که تنها 8/1 درصد از مردم به جمهوری اسلامی رأی آری ندادهاند و قطعاً همهی آنها هم پیرو گروهکهای ملیگرا یا منافق نبودند و این بیریشه بودن این گروهکها را به اثبات رساند و از سوي دیگر نشان داد که جمهوری اسلامی، مطالبه عموم مردم و رهبری انقلاب است. البته در آن زمان بنا به اعلام مسئولان وقت وزارت کشور منافقین و گروهکهای کمونیستی با به پاکردن آشوب و درگیری نگذاشتند در شهرهای گنبد، ترکمنصحرا، سقز، سنندج و مهاباد انتخابات برگزار شود و در این روز ضمن حمله به نماینده آیتالله طالقانی، شش پزشک و سه پرستار را که برای درمان مجروحان اعزام شده بودند را هم به شهادت رساندند اما با وجود اين در میان آراي مردم تنها 413 نفر به «جمهوری دموکراتیک خلق» رأی داده بودند(طباطبایی، 1384، صص 301-304).
فتنه منافقین
وقتی نظام جمهوری اسلامی، که گروهکها آن را حکومت آخوندیسم خوانده بودند(نشريه لوح، شماره هفتم،1378) به تصویب بیش از 98 درصد واجدان شرایط رأی رسید، همین گروهکها به سراغ بعضی از روحانیون رفتند تا این بار به نام دفاع از اسلام و روحانیت در برابر جمهوری اسلامی بایستند! آنان با استفاده از یکی از پسران (مجتبي) و یکی از دختران (اعظم) مرحوم طالقانی که یکی کمونیست و دیگری ملیگرا بود رفتند تا آيتالله سید محمود طالقانی را که آن روز دومین شخصیت انقلاب بود در مقابل امام و انقلاب قرار دهند(سایت دانشکده مجازی علوم حدیث، علایی طالقانی، 1391).
مجتبی طالقانی که در آخرین ماههای مانده در زمان پایان رژیم پهلوی در نامهای خطاب به پدر خود نوشته بود: «پیراهن اسلام را از هر طرف که دوختیم گسیخته شد و دیگر دوخت و دوز آن فایده ای ندارد و باید آن را کنار گذاشت»(نشریه مجاهد،شماره1، 1352،صص131-134)، بعد از انقلاب به صورت پادوی منافقین مشغول فتنهگری علیه انقلاب شد. از این رو نیروهای سپاه پاسداران او را در تاریخ 23 اردیبهشت 1358 دستگیر کردند. منافقین تلاش کردند تا با تحریک عواطف آیتالله طالقانی این شخصیت را ابتدا از امام جدا کنند و سپس رو در روی نظام تازه تأسیس شده قرار دهند و از سوی دیگر با کمک عناصر نهضت آزادی ، که بر شورای انقلاب هم سیطره داشتند ، تلاش کردند تا تهران را به واکنش ترغیب کنند و اولین شورش خیابانی را علیه انقلاب در اولین ماه پس از اعلام موجودیت نظام جمهوری اسلامی به راه بیندازند و به عبارتی قدرت خود را که کوچکی آن در رفراندم کاملاً معلوم شده بود به رخ بکشند اما آیتالله طالقانی بدون درنگ وارد میدان شد و ضمن جهانی خواندن رهبری حضرت امام خمینی(ره) خطاب به گروهکها گفت: «کسیکه رو در روی انقلاب بایستد، باید هلاک شود؛ باید نابود بشود. انقلاب، انقلاب محرومین است، انقلاب، انقلاب توده مسلمان است، انقلاب، انقلاب قرآن است، انقلاب، انقلاب توحید است. هر کسی از این مسیر منحرف شود، باید پایمال شود»(خطبههاي عيد فطر سال 1358). و این آخرین خطبه نماز مرحوم آیتالله طالقانی بود که پس از آن به نحو مشکوک و غیرمنتظرهای از دنیا رفت.
فتنه خلق مسلمان
همزمان با تلاش فتنه خلق مسلمان با تلاش جریانات ملیگرا و منافقین برای رویارو قرار دادن آیت الله طالقانی با انقلاب، جریانات ملیگرا و کمونیست با نفوذ در بیت سید کاظم شریعتمداری و با استفاده از دو تن از فرزندان منحرف او تلاش کردند تا با دو قطبی مذهبی، انقلاب را به چالش بکشانند. این دو قطبی از یک سو پایهای در مرجعیت داشت ـ تقابل شریعتمداری با حضرت امام خمینی(ره) ـ و از سوی دیگر پایهای در نظامسازی داشت ـ تقابل حزب جمهوریاسلامی خلق مسلمان به رهبری شریعتمداری با حزب جمهوری اسلامی به رهبری شهيد آیتالله بهشتی ـ این تقابل بلافاصله پس از پیروزی انقلاب شروع شد(جاسبی، جلد3،ص150). عناصر منافق و غربزده، ذیل نام حزب خلق مسلمان و شریعتمداری در اسفندماه 57 تبریز را به آشوب کشیده؛ چندین نفر را کشتند و صداوسیماي این شهر را به تصرف درآوردند(سایت سمت). با اعلام انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی در تاریخ 12 مرداد 58، این حزب انتخابات را تحریم، و پس از اعلام نتایج، حزب جمهوری اسلامی را متهم کرد که با تقلب اکثریت مجلس را به دست آورده و این اولین ادعای تقلب در جمهوری اسلامی است(سایت رهوا). پس از آن با طرح اصل ولایتفقیه در مجلس خبرگان، بار دیگر درگیری این حزب با انقلاب شروع شد. جریان انحرافی حزب خلق مسلمان و منافقین و ملیگراها در راستای فعالیت مجلس خبرگان، تبریز، قم، مشهد و تهران را به آشوب کشیدند و چندین نفر را به شهادت رساندند اما به موازات آن، فضای جامعه علیه این جریانات و کاظم شریعتمداری افروخته شد و لذا شورای رهبری این حزب در تاریخ 20 مرداد 58 استعفا کردند اما شریعتمداری اعلام کرد که استعفای رهبران باعث انحلال حزب نمیشود؛ چرا که به ادعای نادرست او این حزب تا سه میلیون عضو دارد(زارعي،30/9/1390). این حزب رأي به قانوناساسی را که روز 12 آذر 58 برگزار شد تحریم کرد و شریعتمداری در روز رفراندم قانون اساسی اعلام کرد: «اگر توافقها مو به مو اجرا نشود، امنیت آذربایجان را تعهد نمیکنیم» (کودتاي نوژه،بهار 84، ص146). البته این از یک سو از روحیه فتنهگری و تهدید آنان حکایت میکرد و در عین حال نشان میداد که این جریان دچار انفعال شده است و حالا فقط از تهدید حرف میزند. شریعتمداری وانمود کرد که میان او و امام خمینی(ره) توافقی صورت گرفته و حال اينکه هیچ توافقی صورت نگرفته بود و حضرت امام خمینی(ره) با دعوت از مردم به خویشتنداری حاضر به هیچ امتیازی نشدند. با ادامه شرارت این جریان بويژه در دو شهر تبریز و قم، حدود دو میلیون نفر از مردم تهران در روز 14 دی ماه 58 تظاهرات بسیار بزرگی را در مقابل سفارت امریکا در تهران به نشانه وابستگی این جریان به سفارت آمریکا که اسناد آن در لانه جاسوسی به دست آمده بود برگزار کردند و خواستار انحلال حزب خلق مسلمان و مجازات عوامل آنان شدند. متعاقب آن دادگاه انقلاب تبریز ضمن محاکمه عوامل اصلی این جریان از یک سو فعالیت این حزب و جریان آن را غیرقانونی اعلام کرد و حکم اعدام 12 نفر از عوامل اصلی آن را که دستشان به خون چندین شهروند آغشته بود، صادرکرد .
فتنه این جریان با انحلال حزب و اعلام تعدادی از عوامل فتنهگر آن به پایان نرسید. این جریان انحرافی در سال 59 دست اندرکار یک توطئه کثیف و جنایتکارانه شدند. این جریان به همراه امریکا، فرانسه، انگلیس، عوامل رژیم سلطنتی و جریان ملیگرا وابسته به شاپور بختیار در فاصله آبان ماه 58 زمانی که تصویب اصول قانون اساسی در مجلس خبرگان به پایان رسید و توطئه این جریان برای متوقفکردن روند انقلاب به جایی نرسید تا تیرماه 59 دست به کار یک کودتای خونین شدند. آنان با نفوذ در میان افسران پایگاه هوایی شاهرخی همدان که بعدها به نام پایگاه شهید نوژه تغییر نام داد توانستند حدود 40 نفر از عناصر این پادگان را با خود همراه کنند. طرح کودتا با نام رمزی «نقاب» مخفف نجات قیام ایران بزرگ در اواسط سال 58 در پاریس تهیه شد و طراح آن آبان 58 برای پیگیری وارد ایران شد. در این طرح قرار بود همزمان با ورود نظامیان پایگاه شاهرخی به کودتا، رژیم عراق به ایران حمله کند و عناصر وابسته به عراق در خوزستان «دولت آزاد خوزستان» را اعلام کنند و با بازگشت شاپور بختیار از فرانسه، تغییر رژیم ایران را از جمهوری اسلامی به «جمهوری دمکراتیک ملی» اعلام نمایند در این بین آنان موفق به اخذ فتوایی از شریعتمداری شده بودند که بر مبنای قتل هزاران نفر از مردم ایران از جمله به شهادت رساندن حضرت امام خمینی(ره) توجیه مذهبی و قابل قبول شده بود(روحانی،1362،ص93).
عوامل کودتا، قرار بود مقر حضرت امام(ره)، صداوسیما، پادگان نیروی زمینی ارتش، پادگان ستاد کل ارتش، پادگان حر، پادگان قصر، پادگان جمشیدی و مراکز متعلق به سپاه پاسداران و کمیتههای انقلاب را بمباران کنند اما عناصر متدین پادگان شاهرخی ـ نوژه ـ که موفق به شناسایی کودتا شده بودند بموقع وارد عمل شدند و از این رو عوامل کودتا در روز کودتا ـ 18 تیرماه 59 ـ دستگیر شدند. با وجود اينکه نقش شریعتمداری در این کودتا مشخص بود به دلایل امنیتی این نقش برملا نشد اما رفت و آمد افراد به منزل او تحت کنترل درآمد (محمدي ريشهري، 1383، ص241). این جریان دو سال پس از کشف کودتای نوژه، بار دیگر در اردیبهشت 1361 دستاندرکار اجرای یک کودتای دیگر با محوریت شریعتمداری و صادق قطب زاده شد. این بار نقش شریعتمداری در کودتا مستقیم بود؛ چرا که او اعضای حزب منحله خلق مسلمان را به همکاری با قطب زاده گسیل کرد و 500 هزارتومان پول نیز برای کمک به کودتا داده بود(همان، ص 391). شریعتمداری در مصاحبه خود به نقش خود در کودتا اعتراف کرد و خواهان رأفت جمهوری اسلامی و حضرت امام شد. پس از آن ضمن اينکه درخواست عفو او از سوی امام پذیرفته شد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دست به کار شد و عدم صلاحیت شریعتمداری را برای تصدی مرجعیت شیعه اعلام کرد. آیتالله مشکینی با صراحت اعلام کرد که 20 سال است او را میشناسد و معتقد است که «این آدم از اول عدالت نداشت و ابایی نداشت که خونها ریخته شود»( همان، ص10). شریعتمداری در نهایت در فروردین 65 و در 81 سالگی در انزوا مرد و در یک قبرستان متروکه در قم دفن شد.
فتنه روحانیتزدایی
فتنه دیگر، فتنه جدا کردن مردم از روحانیت بود. در دولت اول میرحسین موسوی ـ 1360 تا 1364ـ به مرور یک جریان غیرمذهبی که پیشینهی آن به گروهکهای منحرفی نظیر جنبش مسلمانان مبارز «گروه حبیبالله پیمان» و جریان چپگرای وابسته به شعاعی و سازمان منافقین میرسید، تلاش کرد تا به بهانه «مقابله با کارشکنی علیه دولت مورد حمایت امام(ره)» این دولت را به مقابله با انقلاب و نظام و اسلام بکشاند. در این کابینه بهزاد نبوی در نقش تئوریپرداز و کارگردان عمل میکرد(زارعی،3/10/1390). با شروع به کار دولت در مهرماه 1360 بعضی از وزرای کابینه شامل احمد توکلی، حبیبالله عسکراولادی و ... برای انطباق تصمیمات دولت با ضوابط دینی نمایندگانی را در دولت تعیین نمودند. حضرت امام دو تن از فقهای برجسته و اقتصاددانهای بنام حوزه ـ مرحوم آیتالله علی احمدی میانجی و آیتالله سید جعفر کریمی که به هواداری دولت هم معروف بودند ـ را برای کمک به دولت در راهبریهای اقتصادی معرفی کردند(سايت پايگاه حوزه،19/6/1387) اما چندی نگذشت که این دو به حضرت امام(ره) مراجعه کرده و به این دلیل که: «دولت بنا نداردکه به نظر روحانیت بها بدهد» از حضور در دولت و شورای پول و اعتبار استعفا دادند(اباذري،ص114). پس از این، توجه به مسایل دینی در دولت کمتر و کمتر شد و در انتها به کنار گذاشته شدن اکثر وزاری دین محور انجامید و در کابینه دوم موسوی (1364 تا 1368) از این گروه خبری نبود. در این دولت خط تنش با حوزه علمیه، مراجع، روحانیت مبارز و کانونهای مذهبی دنبال شد و برای اینکه این خط انحرافی با مانع جدی مواجه نشود، خود را «خط امام» معرفی میکرد. در این دوره تنش دولت با مراجع به جایی رسید که صبر مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی ـ که نوعاً به احترام حضرت امام(ره) دخالتی در امور نمیکرد ـ را به سر آورد و به اعتراض شدید او به سیاستهای اقتصادی دولت انجامید(ماهنامه نسيم بيداري، شماره 9، 1389). عناصر اصلی دولت نظیر بهزاد نبوی، محمد سلامتی، عابدی جعفری، محمد تقی بانکی و عبدالله نوری به روحانیت مارک «راست» و «اسلام آمریکایی» میزدند و با غیرانقلابی خواندن فقه رایج در حوزه تلاش میکردند تا تصویر ارتجاعی و ضروری از فقه و فقهای شیعه که به تعبیر حضرت امام استوانههای اسلام بودند، ارائه کرده و عملاً جامعه را از اسلام و مبانی تشیع جدا نمایند. این جریان با وجود هجمه به مبانی دینی هیچ مخالفتی علیه خود را بر نمیتابیدند (حسینی، 22 /2 /1390). به عنوان مثال موسوی یک روز روزنامه تازه تأسیس رسالت را با خود به نزد حضرت امام میبرد و با اشاره به انتقادات اقتصادی این روزنامه به دولت میگوید :«تا این روزنامه منتشر میشود من نمیتوانم کار کنم». این در حالی بود که در آن زمان روزنامههای کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی و صداوسیما کاملاً در اختیار دولت بودند و همان خط دولت را دنبال میکردند. جریان فتنه در دولت دوم موسوی تلاش گستردهای برای به مقابله کشاندن دولت با ریاست جمهوری داشتند. بهزاد نبوی در کابینه با صراحت به رئیس جمهور وقت اهانت میکرد. البته این توطئه با سکوت حضرت آیتالله خامنهای (دامت برکاته) به جایی نرسید و تکخوانی دولت بازتاب چندانی نیافت(خ مهديه، 8 /2 /1390).
فتنه فرهنگی
یک جریان فتنه دیگر که عمدتاً هویت فرهنگی داشت از اواخر دوره نخستوزیری میرحسین موسوی بروز و ظهور پیدا کرد. نکته تکوین این فتنه در روزنامه کیهان تحت مدیریت سید محمد خاتمی بود. در فاصله سالهای (1360 تا 1365) ماشاءالله شمسالواعظین، بهروز گرانپایه، رضا تهرانی و مصطفی رخصفت عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان بودند. این گروه که در آن روز «چپ اسلامی» خوانده میشدند، روزنامه را به میدانی برای جدال با روحانیت که رکن اصلی انقلاب اسلامی بود، تبدیل کردند. فعالیت این گروه که تحت حمایت سید محمد خاتمی بهعنوان نماینده امام و سرپرست کیهان قرار داشت، با مخالفت شهید سید حسن شاهچراغی و سپس مخالفت سید محمد اصغری بهعنوان مدیر مسئول کیهان مواجه شد و در نهایت این گروه روزنامه را ترک کردند و ماهنامه کیهان فرهنگی را راه انداختند(از حلقه کيان تا حزب، 24/2/1390). کیهان فرهنگی از ابتدا به طرح مباحثی علیه فقه و معارف دینی روی آورد. سلسه مقالات « قبض و بسط تئوریک یک شریعت» که مدعی عرفی شدن و شریعت دینی بود و توسط عبدالکریم سروش نگاشته میشد در این مجله به چاپ میرسید و مناقشه مذهبی و مخالفت علمای حوزه را در پی داشت. در نهایت فعالیت این گروه در مجله کیهان فرهنگی نیز متوقف گردید اما گروه شمسالواعظین دست به انتشار یک ماهنامه تئوریک دیگر ذیل نام «کیان» زد. ماهنامه کلامی کیان تداعیکننده ماهنامه دیگری با همین نام بود که در خارج از کشور توسط یکی از عناصر فرهنگی رژیم پهلوی ـ محمد جعفر محجوب ـ منتشر میشد. با انتقال گروه شمسالواعظین به کیان ارتباط این گروه با نهضت آزادی علنی گردید. شمسالواعظین در سر مقاله اولین شماره مجله کیان از مهندس بازرگان و سایر اعضای نهضت آزادی به واسطه مقالاتی که علیه این گروه در روزنامه کیهان منتشر میکرد(جبرائیلی، 1391)، عذرخواهی نمود و نشان داد که کاملاً به افکار لیبرالی و ملیگرایانه نهضت آزادی اعتقاد دارد. این نشریه به مرور مقالات افرادی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالفضل بازرگان و سایر چهرههای این گروهک را به چاپ میرساند و حتی از درج مقالات افرادی نظیر میرقهاری، مجید محمدی و لطفالله میثمی که به هواداران سازمان منافقین مشهور بودند، خودداری نمیکرد. در واقع نشریه کیان و زوج دیگرش مجله فمینیستی «زنان» به مدیر مسئولی شهلا شرکت و مهرانگیز کار، همسر سیامک پورزند که بعدها ارتباط او با سازمان جاسوسی آمریکا کشف و اسناد آن منتشر گردید (فتحعلي نژاد،18/12/1389)، دو «بنیاد سیاسی فرهنگی» بودند و مهمترین وظیفهشان ایجاد سرپل برای همه جریانات چپ، راست، منافق و سلطنتطلب مخالف نظام جمهوری اسلامی بود فعالیت این گروه اگر چه رنگی کلامی داشت ولی کاملاً سیاسی عمل میکرد و زدن ریشههای نظام دینی مهمترین مأموریت این گروه بود (زارعي، دي ماه1390). این گروه با نیروهای منحرف درون نظام که بخصوص در وزارتخانههای ارشاد و علوم لانه کرده بودند، در ارتباط مستقیم و مستمر بودند و افرادی نظیر رمضانپور، ابطحی، تاجزاده، سحرخیز، گرانمایه و ... از موضع دولت و با بودجه دولت آنان را مورد حمایت قرار میدادند.
همزمان با حلقه کیان در بخشهای دیگر، حلقههای انحراف دیگری به وجود آمد. این حلقهها شامل حلقهی «سلام» به کارگردانی سید محمد خوئینیها، حلقه «مرکز مطالعات استراتژیک» به کارگردانی سعید حجاریان، حلقهی «مجاهدین انقلاب» با محوریت بهزاد نبوی و مصطفی تاجزاده، حلقه «همشهری» با مدیریت محمد عطریانفر، حلقه «ملی مذهبی» با رهبری عزتالله سحابی، حلقه «وزارت علوم» با محوریت هادی خانیکی، حلقهی «دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران» با محوریت هادی سمتی و حسین بشیریه، حلقه «قم» با محوریت حسینعلی منتظری، حلقه «حوزه هنری» با مدیریت محمدعلی زم و بازیگری عناصری نظیر محسن مخملباف، حلقه «دانشگاه امیرکبیر» با محوریت ابراهیم یزدی و چندین حلقه دیگر میشدند و همه دارای نقطه تقاطع بودند. نقطه تقاطع همه اینها سکولاریزه کردن نظام جمهوری اسلامی بود. شعار عرفی بودن حکومت و قدسی نبودن ساحت اداره جامعه و تاریخی بودن (یعنی عصری بودن) مفاهیم دینی وجه مشترک همه تبلیغات و راهبردهای سیاسی همه اینها بود که هر کدام تحت عناوین و روش خاصی ارائه میگردید(زارعي، 14 فروردين 1389).
فتنه در دولت سازندگی
فتنه دیگر در دولت حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی نشر و نما کرد. دولت اول و دوم هاشمی ضمن اینکه از نظر فرهنگی و سیاسی از همه حلقههای انحراف که در پاراگراف قبل به آن اشاره شد ـ تأثیر میپذیرفت در درون خود نیز چند جریان انحرافی را جای داده بود. دولت اول هاشمی با شعار «کار» شروع به کار کرد(سخنان هاشمي رفسنجاني به هنگام کسب رأي اعتماد کابينه پنجم در مجلس سوم شوراي اسلامي). دولت موسوم به سازندگی بعد از جنگ شروع به کار کرد و بازسازی مناطق جنگی و خروج از اقتصاد دوره جنگ به اقتصاد دوره سازندگی از اولین مأموریتهای آن بود اما این همه باید در چارچوب ادبیات شناخته شده انقلاب تدارک میشد. هاشمی و اعضای کابینه اول او از همان ابتدا این ادبیات را کنار گذاشتند و به شعار «توسعه و مقتضیات و لوازم آن» روی آوردند، از نظر هاشمی برای تغییر در عرصه اقتصادی به تغییر در عرصه فرهنگی نیاز بود. این نگاه از یک سو فرهنگ را تابع اقتصاد میکرد و از طرف دیگر ارزشهای انقلاب را به قربانگاه میبرد چرا که ارزشها مقولهای پیشبینیاند و زمانیکه مصروف ـاقتصادـ میشوند از جایگاه رفیع «ارزش»ی نزول کرده و به ابزار تبدیل میشوند. فرهنگ و ارزشها به مثابه ابزار ـ و نه امور بنیادین ـ کالای نازلهای میشدند که در میان فرهیختگان جایگاه و منزلتی ندارند(کچوئيان، 15/7/1387) از این رو با کنار رفتن عالمان عرصه فرهنگ، دجالهها میدان مییابند. وقتی عرصه فرهنگ پایتخت انقلاب به عنصر وادادهای نظیر غلامحسین کرباسچی واگذار شد کاملاً قابل پیشبینی بود که ارزشهای انقلاب نه تنها از در و دیوار تهران ـ به اسم شادیآفرین کردن محیط زندگی مردم ـ بلکه از متن جامعه رخت بر میبندد.
یک گزارش بیانگر آن است که در دولت اول هاشمی رفسنجانی (1368 تا 1371) بیش از 100 کلوپ سلطنتطلب در تهران فعالیت رسمی داشتند و از سوی دولت حمایت میشدند(زارعي، سايت ستاد 9 دي،1/10/1390) اینها همه در ذیل این عبارت توجیه میشد که «ما برای ساختن ایران نیاز به کمک جهانی داریم و جذب کمک خارجی نیازمند تأمین استانداردهای فرهنگی آنان است و از آنجا که یکی از شاخصهای دریافت وام، پلورالیزه و متکثّرکردن فرهنگ جامعه است، چارهای جز تحمل فعالیت علنی مخالفان نداریم» همزمان با شروع این فعالیتها هجمه به اجرای حدود الهی، هجمه به قضاء اسلامی، هجمه به نمادهای مذهبی و انسانهای متدین، هجمه به نهادهای پاسدار اسلامیت و جمهوریت نظام نظیر شورای نگهبان، سپاه، بسیج و ولایتفقیه با شدت دنبال شد. عدالت که مهمترین ارزش اجتماعی اسلام است، بهعنوان ضد ارزش و توجیهی برای فقیر نگهداشتن جامعه معرفی و مورد هجوم واقع شد. توسعه در جایگاه ارزش برتر نشست و فرار از جامعهای خواهان عدالت به جامعهای تشنه توسعه در دستور کار دولت قرار گرفت. معنویت مقولهای شخصی شد و علناً زهد به عنوان مانع حرکت به جلو تلقی گردید(smhzo.blogfa.com) (جمشيدي، marifat.nashriat.ir).
در دولت هاشمی به موازات تمسخر و تحقیر ارزشهای انقلاب، برخورد بسیاری از مدیران با بیتالمال بسیار گشاده دستانه بود و این سبب هدر رفتن منابع مالی کشور میشد. بعضی از نیروهای دانشگاهی معتقدند اگر چه دولت هاشمی در فاصله سالهای 70 تا 76 نزدیک به 45 میلیارد دلار وام از صندوق بینالملل پول و بانک جهانی گرفت ولی این پولها عمدتاً وارد چرخهی تولید و خدمات نشد بلکه بیش از این میزان وارد شکافهای دولت شد و عملاً ریخت و پاش گردید(ميرافضلي، 1/11/2007) با این وصف از 45 میلیارد دلاری که جذب گردید جز تعهدات و تخریبهای فرهنگی عایدی نصیب ملت ایران نشد.
فتنه در دولت خاتمي
فتنه دیگر در دولت سید محمد خاتمی روی داد. وقتی خاتمی در انتخابات 76، با نزدیک به 20 میلیون رأی ـ از حدود 30 میلیون رأی ـ به پیروزی رسید، همان نیروها و حلقههایی که در دوره وزارت او (1364 تا 1370) بر سکولاریزه کردن حکومت تأکید میکردند از یک سو به تعبیر و تفسیر خاص از آراء مردم روی آورده و از سوی دیگر به مناصب حساس نظام مسلط شدند. یک هفته پس از اعلام نتایج آراء، نشریه «ايران فردا» متعلق به گروهک ملی ـ مذهبی در سرمقاله خود به قلم عزتالله سحابی نوشت: «رأی به خاتمی رأی به تغییر بود و از این رو اگر خاتمی بخواهد صرفاً در چارچوب سیستم شناخته شده جمهوری اسلامی کار کند به عهد خود با مردم وفا نکرده و مسلماً انتخاب بعدی مردم کسی خواهد بود که بتواند اوضاع فعلی را دگرگون کند»(سحابی، 1385) سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تحت مدیریت بهزاد نبوی و مصطفی تاجزاده با صدور اطلاعیهای اعلام کردند که: «رأی به خاتمی رأی به آزادی و تغییر بود و این رسالتی است که باید همه همت خاتمی مصروف آن گردد»(ظریفی نیا، 1378، ص32). این در حالی بود که رهبر معظم انقلاب ضمن استقبال از انتخابات پر شور و پیروزی سید محمد خاتمی، این شجاعت را «فرصت» و «حماسهای بزرگ» که باید صرف اعتلای کشور و انقلاب و رسیدگی به «مشکلات اولویتدار» مردم شود دانستند(روزنامه کيهان، چهارم خرداد 1376، ص3).
با پیروزی سید محمد خاتمی، عبدالله نوری از عناصر فعال حلقهی منتظری و مرتبط با حلقه ملی- مذهبی به همراه مصطفی تاجزاده عضو حلقه مجاهدین و مرتبط با حلقه کیان به وزارت کشور رفتند به همراه آنان یک تیم از نیروهای خاص سیاسی به کار گمارده شدند. بعدها معلوم شد که نوری و تاجزاده وزارت کشور را به ستاد اصلی مهندسی تغییرات سیاسی در نظام تبدیل کرده و با برپایی کارگاههای آموزشی سیاسی و استفاده از چهرههای تئوریک مخالف نظام ـ نظیر حسین بشیریه و حسین قاضیانـ و با استفاده از تشکلهای دانشجویی به سازماندهی آشوب علیه نظام مشغول شدند. در همان موقع تاجزاده در جلسهای گفته بود: «اگر بتوانیم 15 درصد جمعیت تهران را به خیابان بکشانیم کار خود با نظام را به پایان میرسانیم»(خبرنامه ایران).
همزمان با سیطره این افراد بر وزارت کشور، عطاءالله مهاجرانی ، عیسی سحرخیز و چند چهره دیگر به وزارت فرهنگ و ارشاد رفتند. اینها با استفاده از مطبوعات و با به راه انداختن موج سنگینی از روزنامههای مخالف نظام تلاش کردند عرصه افکار عمومی را از دست نظام خارج کنند. مصطفی معین و هادی خانیکی هم به وزارت فرهنگ و آموزشعالی رفتند. دستور کار آنان فعالسازی تشکلهای دانشجویی مخالف نظام و مرتبط کردن اساتید غیرمذهبی دانشگاه با پروژه تغییر بود.
وزارتخانههای کشور، ارشاد و آموزشعالی در دوره خاتمی کارکردهای جاری خود را کنار گذاشته و تغییر محتوایی نظام را در دستور کار قرار دادند. این گروهها و افراد اگر چه خود را «اصلاحطلب» معرفی میکردند ولی روشهای بکار گرفته شده توسط آنها روش برپایی یک «انقلاب» بود بهعنوان مثال در حالیکه روش اصلاحطلبانه با مدارای با نظام توأم است اما اینها جوانان و دانشجویان را به حضور ساختار شکنانه در خیابان دعوت میکردند و تظاهرات علیه اصلیترین ارزشها و مقدمات نظام را مقتضای آزادی و اصلاحطلبی میخواندند. این روش بعدها توسط سعید حجاریان ذیل عنوان «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» توجیه شد (زيد آبادي، iranamerica.com).
در دوره سید محمد خاتمی ارتباط این حلقهها با مراکز خارج از کشور و از جمله محافل اطلاعاتی آمریکا وصل بود. بعدها وقتی در جریان فتنه سال 88 تاجبخش و قاضیان دستگیر شدند اعتراف کردند که از اواسط دوره خاتمی سرپل اتصال مراکز ضد ایرانی واشنگتنی با داخل ایران بودهاند(روزنامه تهران امروز،10مهر1384،ص2). این اتصال جنبه ایدئولوژیک نداشت و همه طیفهای مخالف نظام را در بر میگرفت. کنفرانس برلین ویترین این اتصال فراگیر بود و حضور چهرههایی نظیر مهرانگیز کار، اکبر گنجی، محسن کدیور، ابوالفضل بازرگان و محسن سازگارا از ایران و حضور عناصر رهبری سازمان منافقین، حضور افرادی از جریان سلطنتطلب و حضور افرادی از جریانهای کمونیست نظیر چریکهای فدایی و حزب توده و در کنار اینها حضور عناصر کلیدی مراکز پژوهشی سازمان سیا نظیر «رند » و عناصر ضد ایرانی و اتحادیه اروپا در این کنفرانس نشان داد که جریان اصلاحطلب هیچ محدودیتی را برای فعالیت خود قائل نیست و مانعی بر سر راه خود احساس نمیکند(دارالشفايي،ettelaat.net ). البته افشای ماهیت کنفرانس برلین ضربه سختی به این جریان زد.
در دوره خاتمی «آزادی» معادل و حتی برتر از اسلام خوانده میشد از نظر رئیس دولت، دین تحت هیچ شرایطی نباید قیدی برای آزادی قائل شود چرا که در این صورت به دین آسیب وارد میشود(الحسيني، 1378، ص430) با این وصف این گروه آزادی را مطلق میخواستند و دین را به صورت مقید و مهمترین قید آنان آزادی بود. نتیجه طبیعی «آزادی حداکثری» و «دین حداقلی» به حاشیه رفتن دین بود. اما متأسفانه وضعیت دین در این دوره از این هم محدودتر بود. چهرهها و نظریهسازان اصلاحات و عناصر دولت خاتمی، دین را مقولهای کلی و باطنی میدانستند که به عدد نفوس انسانها تعریف و تفسیر میپذیرد و هیچ ترجیحی میان یکی از این برداشتها «ولو این یکی تفسیر پیامبر از دین باشد» به برداشتهای دیگر وجود ندارد و هیچ برداشتی از دین ولو توأم با نفی دین باشد را نمیتوان مردود خواند. در منظر مفسران عصر خاتمی از دین، «عرف» و «عصر» بر دین احاطه دارد و لذا هیچ فهمی از دین دائمی، مطلق و مقدس نیست(سروش، 1387، ص 99 و 100) و از آنجا که «به تعبیر دکتر سروش» امکان دسترسی به حقیقت دین وجود ندارد بنابراین آنچه راکه ما از آن به دین یا امر دینی تعبیر میکنیم در واقع همان برداشتهای ناقص و غیرمقدس خود ماست پس مقدس خواندن دین یک استعاره غیرواقعی است و بهتر است باز به تعبیر سروش، دامن ادعای قدسیت دین و قدسیت نظام برآمده از دین را برچینیم و قضاوت درباره آن را به خدا و روز قیامت واگذار کنیم(سروش، ماهنامه کيان، شماره 14، ص6 و فربهتر از ايدئولوژي، ص79) از این رو در دوره خاتمی، قرآن کریم، پیامبران، ائمه اطهار (علیهمصلواتالله) و فقهای بزرگوار شیعه و نهادهای برآمده از متن باورهای اصیل دینی نظیر ولایتفقیه، حوزههای علمیه، مراجع، سپاه پاسداران و شورای نگهبان هزاران بار مورد هتک و هجو بعضی از اعضای دولت خاتمی و عناصر مرتبط با آن قرار گرفتند(اخوان، raygan.ir). این روند در آخر دوره خاتمی به تحصن تحریکآمیز نمایندگان مجلس ششم منتهی شد، نمایندگان این مجلس در حالیکه در تاریخ اردیبهشت 82 طی نامهای با امضای 127 نفر خطاب به رهبری، وضعیت کشور را حساس و در آستانه تهاجم نظامی سنگین آمریکا معرفی کرده بودند، به تحصن دست زدند (mahsor .worldpress.com) و در حالیکه شعارهایی مبنی بر اختناقآمیز بودن فضای کشور به زبان انگلیسی نوشته بودند، از رسانههای خارجی برای انعکاس این حرکت که 20 روز به طول انجامید، دعوت میکردند. این حرکت با سردمداری بهزاد نبوی و محمدرضا خاتمی بهعنوان لیدرهای حزب باصطلاح مجاهدین انقلاب اسلامي و حزب مشارکت با این امید دنبال شد که از یک سو مخالفان نظام را در پایتخت به خیابان بکشاند و از سوی دیگر به آمریکاییها نشان دهد که وضعیت ایران شکننده است(اسلامي، rasekhoon.net). اما این توطئهها در نهایت راه به جایی نبرد و در واکنش مردم نه در همراهی بلکه در جهت حذف این جریان از فضای سیاسی کشور بروز کرد.
ريشه هاي خارجي فتنه 88
در واقع فتنه سال 88 برآیند همه فتنههایی بود که از پیش از پیروزی انقلاب تا دوره خاتمی با هدف در هم کوبیدن یا انحراف انقلاب اسلامی در فضای داخلی و بینالمللی علیه انقلاب دنبال شده بود و به صور مختلف فعالیت میکردند.
1.کانونهای مدیریت خارجی
فتنه سال 88 «در بعد خارجی» سالها قبل از 88 طراحی و دنبال شده بود(سايت خبرآنلاين 7/10/1390). یکی از نشانههای آن این است که سناتور «مک کین»کاندیدای جمهوریخواهان در انتخابات سال 2008 در سال 1384 دقیقاً به «جنبش سبز» با همین نام! اشاره میکند و میگوید «در ایران، نظام را با جنبش سبز منهدم میکنیم»( طالقاني ، حميدرضا ،darhamta.blogfa.com) مک کین همان کسی است که در جریان یک سخنرانی در فروردین 1386 در ایالت کارولینای شمالی، آوازی منسوب به گروه «بیچ بویز» در پشت میکروفون سرود که در آن خوانده شده بود: «بر روی ایران بمب، بمب، بمب، بمب بریزیم...» و البته 10 ماه بعد - 19 بهمن 86 - عصبانیت خود از جمهوری اسلامی را آشکار کرد. لیکن در مصاحبه با نیویورک تایمز گفت: «من همچنان اندیشناک (هراسان) از بلند همتی ایرانیان هستم، چرا که چیرگی ایرانی بر منطقه به درازای تاریخ است»(سایت ویکی پدیا).
در بُعد خارجی از یک سو محافل آکادمیک و رسانهای آمریکا، و از سوی دیگر «دفاتر ویژه» امریکا در کشورهای مختلف و نيز سفارتخانههای غربی، سه کانونی بودند که طی دو دهه و بخصوص در دوره نئوکانها (2000 تا 2008) فعالیت گستردهای را با هدف «تغییر در ایران» دنبال میکردند. ادبیات دوره بوش در ارتباط با ایران به «Regime change» موسوم شده بود. این ادبیات در دوره اوباما، علیرغم آنکه توقع نمیرفت هم استمرار پیدا کرد(زارعی ، www.javanonline.ir).
بر اساس بررسیهای انجام شده حداقل 8 «دفتر ویژه» در دبی، بگرام، بیشکک، باکو، سلیمانیه، آمستردام، لندن و واشنگتن به منظور ارتباطگیری، هماهنگسازی، آموزش و تجهیز به مرور و در فاصله سالهای 1371 تا 1388 راه افتادند»( سیمبر، فصلنامه دانش سیاسی، شماره 12، صص 107 - 138) این دفاتر و برخي ديگر زیر نظر سیا و بعضاً زیر نظر پنتاگون ـ وزارت دفاع ـ فعالیت میکردند و در این میان دفتر دبی استثنائاً مستقیماً زیر نظر معاون اول رئیس جمهوری آمریکا فعالیت میکرد. اسناد میگویند این دفاتر به سرشاخههایی در تهران وصل بودهاند و از طریق این سرشاخهها، نخبگان در حوزههای مختلف را شناسایی کرده و به این دفاتر میکشاندهاند. ورزشکاران، هنرمندان، پزشکان، مهندسان، اساتید دانشگاه، روزنامهنگاران، صنعتگران، بانوان، فعالان عرصه صنعت، تشکلهای کارگری، فعالان سیاسی، احزاب و..... که تعداد آنها از دهها هزار نفر فراتر رفتهاست به مرور به این دفاتر منتقل شدند و در یک برنامه چند لایه و چند مرحلهای توجیه و هماهنگ میشدند و در نهایت بهعنوان پیشتازان تحول در نظام سیاسی ایران مورد استفاده قرار میگرفتند. سرپلهای این «دفاتر ویژه» همان حلقههایی بودند که در دوره هاشمیرفسنجانی و دوره خاتمی در دستگاههای مختلف فعالیت میکردند و سکولاریزهکردن نظام و جامعه ایران در دستور کارشان بود(فضلي نژاد،.com elaw).
علاوه بر این دفاتر ویژه، دست کم 17 سفارتخانه غربی نظير سفارتخانههای انگلیس، کانادا، استرالیا، فرانسه، آلمان، هلند، بلژیک، سوئیس، دانمارک، فنلاند، کره جنوبی، ژاپن و... به جمعآوری اطلاعات حساس، ارتباط هدفمند با برخی از مراکز نظام، برگزاری جلسات با بعضی از نخبگان سیاسی مخالف نظام دینی، تهیه و تجزیه و تحلیلهای دورهای و سنجش درجه و ماهیّت تغییرات در جامعه ایران مشغول بودند. بعضی از این سفارتخانهها ـ بخصوص سفارت انگلیسـ تجهیز مخالفان و پشتیبانی مالی از آنان را دنبال میکردند(اعترافات سفير سابق کانادا در تهران، www.inn.ir). اینها در فتنه سال 1388 بهصورت عملیاتیتر به مقابله با نظام اسلامی پرداختند بهگونهای که بعضی از عوامل سفارتخانههای غربی به دلیل حضور مستقیم در آشوبهای خیابانی بازداشت و محاکمه شدند.
محور سوم، مراکز مرتبط با سازمان جاسوسی آمریکا در واشنگتن است که بهطور ویژه روی ایران کار میکنند و تعداد واقعی آنها مشخص نیست. یک گزارش که به مطبوعات راه پیدا کرد بیانگر آن است که حداقل 700 اتاق فکر و برنامهریزی (tank tink) در آمریکا به طور خاص روی مسائل ایران مطالعه کرده و پیشنهاداتی را برای دستگاههای تصمیمگیر در آمریکا تهیه میکنند. این اتاقها بعضاً شامل مؤسساتی نظیر اینتر پرایز، مؤسسه اعانات ملی(NED)، دوستیابی کارنگی، راکفلر، شورای روابط خارجی آمریکا و... میشود و بعضاً در درون یکی از دانشگاههای آمریکا قرار دارند. هر کدام از این اتاق فکرها سالانه تحقیقات میدانی راجع به ایران بهعمل میآورند و بهطور معمول هفتهای یک مقاله و هر دو ماه یک گزارش مبسوط تحقیقاتی راجع به ایران به نگارش درآورده و در روزنامهها و یا سایتهای خود منتشر مینمایند. این مراکز در عین حال مقالات و تحقیقات ضدایرانی در سطح جهانی را خریداری کرده و با هزینه خود منتشر مینمایند(ايزدي،1390) براساس تحقیقاتی که یک مرکز علمی وابسته به دانشگاه تهران بهعمل آورده، تعداد مقالات ضدایرانی این مراکز از 35000 مورد در سال، 4200 گزارش و 300 جلد کتاب فراتر میرود. در بعضی از مهمترین این مراکز بین 3 تا 5 نفر از عناصر ایرانی مخالف جمهوری اسلامی نیز فعالیت میکنند. این افراد شامل مهدی خلجی، کامیلیا انتخابی فرد، فاطمه حقیقتجو، هوشنگ امیراحمدی، محسن سازگارا، عطاءالله مهاجرانی، اکبر گنجی، عبدالکریم سروش، محمدجواد اکبرین، فرشاد امیرابراهیمی، علیاکبر موسوی خوئینی، مسعود بهنود و... میشود و تعدادشان از 100 نفر فراتر میرود. استفاده از این افراد به این دلیل صورت میگیرد که محافل آمریکایی از استنتاجهایی که درباره ایران انجام میدهند اطمینان حاصل نمایند. در همه مواقعی که یکی از مراکز آمریکایی نتیجه تحقیقات خود را به شورای روابط خارجی آمریکا ارائه میدهند و به همین منظور «جلسه استماع» تشکیل میشود، حداقل دو ایرانی در کنار گزارشدهنده آمریکایی حضور دارند و به تأیید این دو جلسه استماع پایان مییابد.
دفاتر ویژه، سفارتخانهها و اتاقهای فکر در واقع مثلث ابزار غرب برای تغییر در ایران را شکل دادهاند. امریکاییها در عین حال در اوج فتنه 88 دفتری را در کاخ سفید تحت عنوان «دفتر هماهنگی امور ایران» تحت ریاست معاون اول اوباما در کاخ سفید به وجود آوردند. کار این دفتر هماهنگسازی فعالیت بخشهای مختلف است این تصمیم پس از آن اتخاذ شد که تفاوتهای مهم میان گزارههای مراکز مرتبط با وزارت خارجه و مراکز مربوط به CIA پدید آمد و بعضی از گزارشها، نتایج گزارشهاي دیگر را زیر سؤال میبرد(روزنامه کيهان، 16/1/88).
بهدنبال گزارشهای این مراکز بود که امریکا بررسی هر طرح درباره ایران را به بعد از انتخابات ریاست جمهوری موکول میکرد. در آن مقطع این نظریه بهطور مشترک در وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) پدید آمده بود که بعد از انتخابات 88 موقعیت نظام مستحکمتر میشود و لذا بهتر است رئیس جمهور مذاکره با ایران را شروع کند و بر این اساس اوباما در اردیبهشت88 نامهای برای مقامات ایران فرستاد و درخواست گفتگو کرد، اما چیزی نگذشت که ادبیات امریکا به نحو بیسابقهای علیه ایران شدت گرفت و اوباما خود وارد میدان شده و از لزوم تغییر در ایران حرف زد. امریکاییها در جریان فتنه 88 به مرزهای غربی ایران نزدیک شدند و بیم آن میرفت که وارد عملیات نظامی علیه ایران شوند(زارعي ،روزنامه کيهان، 9تير 1388، ص 2). خود این موضوع حکایت از آن میکند که مثلث(دفاتر ویژه، سفارتخانهها و اتاقهای فکر) راه را برای به تسلیم درآمدن ایران همواره ارزیابی کرده بودند. مراکز امریکایی پیش از انتخابات بهطور گسترده به ادبیات تقلب دامن میزدند و برای به آشوب کشیدن ایران از پیروزی قطعی میرحسین موسوی و بروز تقلب در اعلام نام محمود احمدینژاد حرف میزدند و با برجستهسازی فعالیت مخالفان وانمود میکردند که نظام سیاسی ایران در آستانه سقوط قرار گرفته است(گزارش کميسيون تحقيق مجلس شوراي اسلامي در مورد فتنه 88 ، دیماه 90).
2.ارتباط داخل و خارج
با مرور مسایل پس از انتخابات بخصوص در فاصله 8 ماهه تیر تا بهمن 1388 این نکته کاملاً ثابت میشود که پیوند روشنی میان به صحنه آمدن همزمان اصحاب فتنه در ایران و سران دولتهای غربی وجود داشته است. حضور عناصر میدانی فتنه در رسانههای امریکایی و محافل وابسته به سیا پس از رو به افول گذاشتن فتنه در ایران هم سند جداگانهای برای اثبات این پیوستگی است. بعضی از این عناصر نظیر ابوالفضل فاتح، محسن مخملباف، محسن سازگارا، واحدی و مهدی هاشمی تا همین الان بهعنوان رابطهای سران فتنه با خارج به ایفای نقش علنی میپردازند و هیچگاه سران فتنه نمایندگی آنان از سوی خود ـ که با صراحت از سوی آنان اعلام شده است(سایت bbc.co.uk.persian) ـ را نادرست اعلام نکردهاند.
یک گزارش که پس از اعلام علنی از سوی سران فتنه تکذیب نگردیده، بیانگر آن است که در اردیبهشت 1387، 13 ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران ـ جلسهای در واشنگتن با حضور عناصر ضدایرانی دولت امریکا به همراه چند تن از عناصر ایرانی مخالف جمهوری اسلامی ـ از جمله دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ـ برگزار گردیده است. در این جلسه روی پدیده تقلب در انتخابات 88 و تلاش نظام برای پیروزی دوباره دکتر محمود احمدینژاد و لزوم تشکیل کمیتهای ذیل عنوان «صیانت از آراء» از سوی اصلاحطلبان تأکید شده است(زارعي، سايت رجانيوز). پس از اين جلسه ديداري ميان ابراهيم يزدي و فرزند يکي از سران فتنه در تهران برگزار ميشود. در اين ديدار يزدي ميگويد: مهمترين مسئله انتخابات آينده بايد مسئله «تقلب» باشد و اين موضوعي است که ابتدا بايد توسط يک چهره موجه مرتبط با نظام مطرح شود چرا که طرح ابتدايي موضوع از طرف افراد يا گروههايي که «خودي نظام» تلقي نميشوند، پروژه را خراب ميکند و به جايي نميرسد. متعاقب اين موضوع پدر اين فرد که در آن زمان يک روحاني داراي موقعيت برجسته در نظام بود، شهريورماه 87 در جمع روحانيون مشهد نسبت به سلامت انتخابات ابراز نگراني مي کند(سایت hashemirafsanjani.ir). حدود 3 ماه بعد «کمیته مشترک صیانت از آراء» از سوی جریان اصلاحطلب با محوریت احزاب کارگزاران، مجمع روحانیون، مشارکت و مجاهدین انقلاب اعلام موجودیت میکند(روزنامه اعتماد 26/1/88، ص16) و در اعلامیهها و اظهارنظرهای پیاپی صلاحیت دولت و شورای نگهبان را برای برگزاری انتخابات زیر سؤال برده و خواستار تشکیل «هیئت مستقل برگزاری انتخابات» و خلع ید از شورای نگهبان و وزارت کشور میشدند. در آذرماه 87 مصطفی تاجزاده عنصر برنامهریز این کمیته بهصورت رسانهای از مراجع عظام تقلید درخواست میکند که نظام را وادار به پذیرش مستقل انتخابات کرده و خود نمایندگانی را برای عضویت در هیأت معرفی نمایند (وبلاگsaiedmalekpour .blogfa.com) که این در واقع مخدوشکردن داوری رهبری در امر انتخابات بود. همزمان این کمیته نسبت به فعالیت بسیج و سپاه در انتخابات ابراز نگرانی کرده و نظام را متهم میکند که برای کانالیزهکردن انتخابات مأموریتهای ویژهای به این نیروها واگذار کرده است (وبلاگ negaheman-negah.blogspot.com). در این بین پس از یک ماه از اعلام کاندیداتوری سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی در 20 اسفند 87 اعلام کاندیداتوری کرده و شش روز بعد، محمد خاتمی استعفا میدهد. این جابجایی در اسفند 87 معنای خاصی داشت و از این رو بسیاری از نیروهای سیاسی چنین رخدادی را نشانه عزم این جریان برای برهمزدن انتخابات ارزیابی کردند. روزنامه کیهان در تاریخ 24 بهمن 87 در سر مقالهای با عنوان «برای مشارکت یا برهمزدن» از این توطئه پردهبرداری کرد(زارعي، روزنامه کيهان 24/11/87 ص2). در آن مقطع در مورد پذیرش کاندیداتوری محمد خاتمی از سوی نظام تردیدی وجود نداشت ولی پذیرش میرحسین موسوی از سوی نظام- به دلیل سوابق منفی او در بحث ولایتفقیه و عدم نظامپذیری- با تردیدهایی مواجه بود. اما نظام این اشکال را نادیده گرفت و کاندیداتوری موسوی را پذیرفت اما کاملاً واضح بود که او چه پیروز شود و چه شکست بخورد چالشهای مهمی را علیه نظم به وجود میآورد.
همزمان با این تحولات کشورهای غربی به برجستهسازی چهره موسوی میپرداختند و عملاً همه تدارکات خود را برای تقویت او به کار گرفتند (طفربنگاش پاکستاني سايت women.gov.ir). اگر نگاهی به سیاستهای رسمی و رسانهای کشورهای غربی و همپیمانان منطقهای آنان در فاصله آذرماه 87 تا انتخابات خرداد 88 و پس از آن، بیاندازیم به وضوح نقش مکمل آنان را در ترویج مهندس موسوی مشاهده میکنیم. در این میان تلویزیون فارسی بیبیسی که اساساً از آذرماه 87 شروع به کار کرد، تلویزیون V.O.A آمریکا و سایتهای فارسی الجزیره قطر و العربیه عربستان یک جبهه مشترک رسانهای به نفع موسوی به وجود آورده و در حالیکه مراکز تحقیقاتی آنها پیروزی دکتر احمدینژاد را قطعی اعلام کرده بودند، میرحسین را پیروز قطعی اعلام کردند و در عین حال روی جدّی بودن احتمال تقلب به نفع احمدینژاد تأکید مینمودند(ميزگرد همزمان بيبيسي فارسي، V.O.A و يورونيوز در شامگاه 22 خرداد88). خود این موضوع دلیل مستقلی بود که پیوستگی داخل و خارج را نشان میداد.
یکی دیگر از موارد، به میدان آمدن سایتهای اینترنتی «توییتر»، «فیس بوک» و «یوتیوب» بود. این سایتها علیالظاهر خصوصی بودند و با مبدأ اروپا اداره میشدند ولی خبرهای بعدی بیانگر آن بود که اینها شبکههایی امریکاییاند که توسط سازمان سیا راهاندازی شده بودند. به عنوان مثال چند ماه پس از فتنه 88، باراک اوباما رئیس جمهور امریکا اعلام کرد که ما به توییتر دستور دادیم که تعمیرات فنی را تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران به عقب بیاندازد تا اخلالی در ارتباط با معترضان انتخاباتی ایران پدید نیاید(زارعي، خبرگزاري فارس،30/9/90). کما اینکه تلویزیون بیبیسی فارسی یک هفته قبل از زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران از 6 ساعت در روز به 24 ساعت در روز تبدیل شد و از ظهر روز 22 خرداد -روز انتخابات- گزارشهای پیدرپی مبتنی بر تقلب گسترده در انتخابات و در عین حال پیروزی قطعی میرحسین موسوی خبر میداد. این تلاشها از 11 شب روز انتخابات تشدید گردید. حدود سه هفته بعد نیروی انتظامی ساختمانی متعلق به کمیته صیانت از آراء را در منطقه تجریش مورد بازرسی قرار داد و مشخص شد که بیبیسی فارسی در این ساختمان استقرار داشته است(Politics22.blogfa.com).
البته فعالیت مراکز غرب برای ایجاد فتنه 88 بسیار بیش از این است. یک گزارش بیانگر آن است که حداقل 19 مرکز مجرب و برخوردار از کارشناسهای امور ایران در فاصله سالهای 1380 تا 1388 روی پروژه تغییر در ایران متمرکز بودهاند و در ماههای منتهی به انتخابات تا یک سال پس از آن به حجم فعالیت خود به شدت افزودهاند. این مراکز شامل مؤسسه بروکینگز، شورای روابط خارجی، بنیاد صلح بینالمللی کارنگی، بنیاد امریکای جدید، بنیاد ملی برای دموکراسی، مرکز کارتر، بنیاد جامعه باز، مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن، بنگاه رند ،کمیته خطر کنونی، بنیاد دموکراسی در ایران، خانه آزادی، مرکز مطالعات راهبردی، مؤسسه هادسون، بنیاد هریتیج، مؤسسه ویکن اینترپرایز، مؤسسه هدور، مؤسسه کیند و مرکز پیشرفت امریکا میشود. بعضی از این مؤسسات از جمله بنیاد هریتیج و مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن حداقل 40 نشست تخصصی درباره ایران برگزار و مسائل ایران را از نزدیک رصد کردهاند. در همه این مراکز تقریباً بدون استثناء بین 3 تا 5 نفر از عناصر ایرانی مرتبط با جریان فتنه همکاری داشتهاند و این نیروها علاوه بر مشارکت در بحثها و طرحها سایتهایی را به زبان فارسی برای کمک به انتقال پیامهای فتنهگران راهاندازی کردهاند این سایتها که متعلق به همان مرکز 19 گانه بودهاند شامل گذار- متعلق به خانه آزادی- و سردبیری فاطمه حقیقتجو، «توانا»- متعلق به مرکز آزادی خاورمیانه-، «پنجره»- متعلق به بنیاد ملی برای دموکراسی- و سردبیری هاله اسفندیاری، «راهبرد»- متعلق به بنیاد ملی برای دموکراسی- و سردبیری منوچهر محمدی، واشنگتن پریزم- متعلق به مؤسسه امنیت جهانی-، «ردیاب ایران»- متعلق به مؤسسه اویکن اینترپرایز- و سردبیری امیرعباس فخرآور، «ابتکار امنیتی ایران»- متعلق به مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن- و سردبیری مهدی خلجی و «چراغ آزادی» - متعلق به مؤسسه کیتو - میشدند (www.iranamerica .com). این مؤسسات به همراه جریان داخلی فتنه قرار بود، تغییرات بنیادین را در ایران رقم بزنند رهبر معظم انقلاب اسلامی، یک هفته پس از شروع فتنه، در خطبههای نماز جمعه ضمن افشای طرح مشترک غرب و فتنهگران داخلی، چرایی شکست این طرح را بیان کردند: «خیال کردند ایران هم گرجستان است. یک سرمایهدار صهیونیست امریکایی- جورج سروس- چند سال قبل از این، طبق ادعای خودش که در رسانهها نقل شد، گفت من 10 میلیون دلار خرج کردم و در گرجستان انقلاب مخملی راه انداختم، حکومتی را بردم، حکومتی را آوردم، احمقها خیال کردند جمهوری اسلامی ایران و این ملت عظیم هم مثل آنجاست! ایران را با کجا مقایسه میکنید؟ مشکل دشمنان ما این است که هنوز هم ملت ایران را نشناختهاند».
جالب این است که هم فتنهگران داخلی و هم دولتهای غربی از حداکثر فشار برای ایجاد تغییر در ایران استفاده کردند. فتنهگران داخلی با اصرار بر ابطال انتخابات و به خیابان کشاندن مخالفان و هواداران خود و تخریب و به آتشکشیدن مساجد و کشتن دهها شهروند بیگناه کشور جلو آمدند و دولت امریکا ضمن کنارگذاشتن تمام قواعد حقوقی ناظر بر مواجهه با یک کشور مستقل، نیروهای نظامی خود را برای دخالت نظامی در ایران- در صورت عدم توانایی حکومت در مهار شورشهای انتخاباتی- به حال آماده باش درآورد و به سمت مرزهای شرقی عراق- مرزهای غربی ایران - گسیل کرد(روزنامه کيهان، يادداشت روز 9/4/88).
3.گام آغازین دعوت به شورش
شورشهای خیابانی و درگیری خونین علیه نظام ابتدا در بیانیهها، نامههای سرگشاده و کنفرانسهای خبری بروز پیدا کرد و سپس به کف خیابانها کشیده شد. حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی سه روز پیش از روز برگزاری انتخابات در اقدامی غیر معمول نامه سرگشادهای خطاب به رهبر معظم انقلاب صادر کرد. این نامه آکنده از خشم و فاقد سلام و والسلام که در مکاتبات مذهبی میآید، بود. هاشمی در این نامه از نشانههای پیدایی شعلههای آتشفشان در خیابانها، میادین و دانشگاهها در صورت پیروزی محمود احمدینژاد خبر داد و تنها راه علاج را در رد صلاحیت احمدینژاد دانست(«نامه هاشمي رفسنجاني به رهبر انقلاب»، 19 خرداد 88، www.alef.ir). نامه هاشمی علاوه بر پخش در رسانههای خارجی و بسیاری از رسانههای داخلی(عبداللهي، روزنامه کيهان، اول مهر 89) به صورت انبوه چاپ و از طریق هزاران عامل به دست عابران در خیابانهای تهران داده میشد و این موضوع کاملاً از تلاش جدی جریان فتنه برای ایجاد آشوب و درگیری گسترده خبر میداد. اشاره هاشمی به «آتشفشانها»، «دانشگاهها» در واقع تهدید نظام به استفاده از ظرفیت دانشگاه آزاد اسلامی بود. بعدها مشخص شد که در این دانشگاه با محوریت فرزندان هاشمی تلاش گستردهای برای کشاندن دانشجویان و اساتید به خیابانها صورت گرفته است(سايت خبري تحليلي نگاه فارس به نقل از تقي رحماني). این دانشگاه در فاصله تیر تا بهمن 88 نقش زیادی در زنده نگهداشتن روند اعتراض علیه نظام ایفا کرد(سایت alamdar105.blogfa.com).
4.پروژه تقلب برای واژگونی نظام
بحث پروژه تقلب برای اثرگذاری بر انتخابات نبود بلکه از اساس برای تغییر بنیادی نظام دنبال شد. بعدها که عناصر میانی فتنه بازداشت شدند، مصطفی تاجزاده ضمن اعتراف به اینکه در انتخابات تقلب عمدهای که نتیجه را دگرگون کند، رخ نداده است، فاش کرد که بحث تقلب همه ماجرا نبوده است. او در پاسخ به این سؤال که با ابطال انتخابات هم بار دیگر در انتخابات کاندیدای آنها شکست میخورد پس فایده این طرح چه بود، گفت: «اگر نظام ابطال انتخابات را میپذیرفت، آنگاه ما بحث عدم صلاحیت شورای نگهبان و وزارت کشور و به طور کلی نهادهای نظام را برای برگزاری مجدد انتخابات، دنبال میکردیم و نظام را وادار به ساز و کار دیگری که لازمه آن تعویق یکساله انتخابات بود، میکردیم. در این یک سال طبعاً نهادهای نظام بهخصوص دولت به تعلیق درمیآمد و اوضاع از کنترل نظام خارج میشد، آنگاه در این یک سال ما زمینه تغییرات اساسی در نظام را فراهم میکردیم(سایت www.lailatolghadr.net).»
موضوع دیگر این بود که فضای روانی ایجاد شده میتوانست به پیروزی میرحسین موسوی منجر شود. اسناد و خبرهای موثق بیانگر آن است که میرحسین موسوی و جریان فتنه حامی وی در نظر داشتند بلافاصله پس از پیروزی، اعلامیهای صادر کرده و فهرستی از تغییرات اساسی را منتشر و از هواداران خود بخواهند تا تحقق آن خیابانها را ترک نکنند. در صدر این فهرست، تغییر قانون اساسی و حذف ولایتفقیه قرار داشت(سایت sabziranewss.persianblog.ir) کما اینکه جریان فتنه بعد از شکست در انتخابات هم همه فشار خود را روی رهبری نظام متمرکز کرد. راهپیمایی 25 خرداد 88 یک راهپیمایی اعتراضی به حساب آمد ولی راهپیمایی 30 خرداد- یک روز پس از فراخوان رهبری به آرامش و تعقیب ادعاها از مجاری قانونی- برای شکستن حریم رهبری و فصلالخطاب بودن او طراحی و بعد هم در بیانیههای پیدرپی تعقیب گردید.
هاشمی رفسنجانی هم در خطبه 26 تیرماه خود با عبور از نظرات و فعالیتهای رهبری برای مدیریت بحران، تحقق خواستههای این جریان را مورد تأکید قرار داد. او در این خطبهها بار دیگر نتیجه انتخابات را مبهم خواند و از رهبری نظام خواست تا از فتنهگران بازداشتشده دلجویی کنند. او در این خطبه حتی با بیان مخدوش از عبارتی از پیامبر عظیمالشأن (ص) خطاب به امیرالمؤمنین (ع)، به طور ضمنی از رهبری خواست که از کار کنارهگیری کند. این در حالی است که حق امیرالمؤمنین در جانشینی پیامبر و بطلان مدعیان حکومت پس از رحلت پیامبر (ص) نزد همه شیعیان و بسیاری از برادران اهل سنت کاملاً ثابت است و امیرالمؤمنین (ع) علیرغم آن همه مخالفتهای معاندان، لحظهای کار تصدی جامعه اسلامی را به فتنهگران واگذار نکرد و پس از خود، امت را به تبعیت از امام مجتبی (ع) ترغیب کرد.
جمع به ظاهر اضداد در فتنه 88
جریان کارگزاران، مشارکت، مجاهدین، مجمع روحانیون و حزب اعتماد ملی و افرادی نظیر سید محمد خاتمی، مهدی کروبی و میرحسین موسوی که زمانی خود را چپ لقب داده و زمانی به خود «خط امام» میگفتند بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1376 خود را اصلاحطلب میخواندند و مدعی بودند، نظام، قانون اساسی و ولایتفقیه را قبول داشته و به آن ملتزم هستند، در فتنه 88 همه این ادعاها را کنار گذاشتند و با بدنامترین گروهکها و جریانات ضداسلامی هماهنگ و همراه شدند. در فتنه 88 همه دولتهای غربی و مراکز جاسوسی آنها از جمله 17 سفارتخانه غربی مستقر در تهران حضور داشتند و این حضور هم عمدتاً علنی و شدید بود. علاوه بر آن سلطنتطلبها،تودهایها،چریکهای فدایی، منافقین، نهضت آزادی، ملیمذهبیها، گروهکهای تروریستی نظیر تندر، پژاک و جندالشیطان- گروهک ریگی- هم حضور کاملاً فعالی در فتنه 88 داشته و بسیاری از عوامل آنها هم در آشوبها دستگیر شدند علاوه بر اینها اوباش تهران هم فتنه را همراهی میکردند. با این وصف اصلاحطلبی نقاب از چهره برداشت و نشان داد که بسیار منافق است.
این همراهی، هویتی ایدئولوژیک هم پیدا کرده بود. میرحسین موسوی در مناظرات انتخاباتی نظام را متهم کردکه منافع ملی را قربانی دفاع از فلسطین کرده و از فلسطینیها فلسطینیتر شده است. چند هفته بعد عوامل نفاق و گروهکهای مدعی اصلاحطلبی در خیابانهای تهران شعار نه غزه نه لبنان سردادند. میرحسین موسوی در بحث هستهای، نظام را متهم کرد که با سوء مدیریت، پرونده ایران را به شورای امنیت برده است. حدود دو سال بعد سایت او -کلمه- با تهدیدات غرب علیه ایران همراه شد و نوشت: «نظام باید اعتماد امریکا را جلب کند و رهبری بدون درنگ ضمن عذرخواهی از امریکا، همه فعالیتهای هستهای کشور را به حالت تعلیق درآورد.» میرحسین موسوی در مناظره انتخاباتی سیاست خارجی ایران در منطقه را شکست خورده خواند و مدعی شد که ایران در منزویترین دوره خود در 100 سال اخیر قرار دارد. حدود دو هفته بعد جریان فتنه در خیابانهای تهران شعار میدادند عراق را رها کنید و به درون مرز بازگردید. در واقع مجموعه این مباحث و رخدادهای پس از انتخابات نشان داد که جریان فتنه هماهنگ با خارج و در یک طرح مشترک استحاله نظام را دنبال میکنند. میتوان به این سؤال جواب داد که اگر موسوی در انتخابات پیروز میشد چه بر سر آرمانهای الهی امام(ره) و منافع ملی و در نتیجه امنیت ملی ایران میآمد.
5.خطاهای استراتژیک جریان فتنه
جریان خارجی و داخلی فتنه با توهم موفقیت، هرچه در درون داشت را بروز داد. در واقع در فتنه 88 همه دارایی جریان به صحنه آمد چرا که آنان تردیدی در پیروزی خود بر انقلاب نداشتند. از لحاظ داخلی، جریان فتنه تا سازمان تروریستی منافقین که هزاران نفر از یاران و پیروان حضرت امام(ره) را به شهادت رسانده بود، امتداد داشت و از بُعد خارجی رژیمهای عربستان سعودی تا امریکا را در بر میگرفت. همه شخصیتهای این جریان به میدان آمدند و یکجا شکست خوردند و امروزه با یک بحران فراگیر مواجه شدهاند. چهرههای تئوریسین پشت پردهای نظیر کیان تاجبخش، حسین قاضیان، بهزاد نبوی، عزتالله سحابی به میدان آمدند. عناصر جاسوسی نظیر هاله اسفندیاری و سیامک پورزند به میدان آمدند. سفارتخانههای خارجی نقاب از چهره برداشتند و فعالیتهای خلاف شئون دیپلماتیک را به نمایش گذاشتند. اینها همه با دست پاچگیهای زیاد خساراتی را برای فتنهگران برجای گذاشتند که تا 10 سال آینده هم قابل ترمیم نخواهند بود.
جریان مجاهدین انقلاب یک اصل اساسی داشتند و آن این بود که هرکس به زندان رفت از سازمان اخراج میشود چرا که دیگر قابل اعتماد نیست و از این رو بودکه هاشم آغاجری -که به دلیل اظهارات هتاکانه علیه ائمه عليهم السلام و مراجع معظم تقلید بازداشت شده بود- از سازمان اخراج گردید. اینک همه اعضای این سازمان در زندان به سر میبرند. میرحسین موسوی، سید محمد خاتمی و ... را برای روز مبادا از صحنههای تند دور نگه میداشتند اما در فتنه به میدان فرستادند. این گروه سالها روی قم و شخصیتهای روحانی سایر شهرهای ایران کار کرده و توانسته بودند بخشی از روحانیت را به خود جلب نمایند اما فتنه 88 این همه سرمایه روحانی را از آنها جدا کرد. آنان بعد از فتنه، بارها تلاش کردند تا بار دیگر از سوی مردم و نظام به عنوان «خودی» پذیرفته شوند، اما نتوانستند و امروز جرأت حضور در مجامع آزاد را ندارند.
****
منابع
1) ريترز، جرج. نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر. محسن ثلاثي، تهران، علمي، 1382 چاپ هفتم .
2) جمعي از نويسندگان ، روانشناسي رشد ( 1 ) با نگرش به منابع اسلامي، تهران انتشارات سمت، 1374 چاپ اول .
3) بيات، آصف، « پسا اسلام گرايي چيست » مهرنامه شماره 10، 1390
4) رزمي، ماشاءالله، « انقلاب هاي پست اسلامي در خاورميانه » ، 1389، www.akhbar-rooz.com
5) عطايي، فرهاد، منصوري مقدم جهانشير، سياست خارجي ايران در قبال ايالات متحده آمريکا، مجله دانش سياسي شماره پياپي 8 پاييز و تابستان 87
6) قوام، سيد عبدالعلي، « سياست هاي مقايسه اي »، تهران 1373، انتشارات سمت
7) Williams, Paul D ( 2008 ; security studies : An international, London and Newyork : Rutedege press 4
8) کيهان فرهنگي
9) کاظمي ، بهزاد « آشنايي با تاريخچه و عملکرد برخي احزاب و گروههاي معاصر » پايگاه اطلاع رساني سراج انديشه: www.seragnet.com
10) « کارنامه سياه ، مناظره زندانيان اوين » ناشر دادستاني انقلاب اسلامي ، ج2 ، تابستان 1362
11) روزنامه آيندگان
12) صحيفه نور ج3 ، چاپ جديد
13) طباطبایی، صادق، «خاطرات سیاسی اجتماعی»، نشر عروج، تهران 1384
14) نشريه لوح شماره هفتم در ماه 1378
15) سايت دانشکده مجازي علوم حديثvu2.hadith.ac.ir
16) نشريه مجاهد
17) سایتwww.minavand.com
18) جاسبي ، عبدالله ، تشکل فراگير ، مروري بر يک دهه فعاليت حزب جمهوري اسلامي ، ج3
19) سايت سمت ( سامانه مديريت تبليغات اسلامي معاونت فرهنگي و تبليغاتي) دفتر تبليغات حوزه علميه قم
20) خسروشاهي، سيد هادي، « امام خميني و فتنه خلق مسلمان » ، سايت رهوا www.rahva.ir
21) زارعي، سعدالله، « چگونگي شکل گيري فتنه 88 » ، خبرگزاري فارس 30/9/1390
22) کودتاي نوژه ، مؤسسه مطالعات وپژوهش هاي سياسي ، بهار 84
23) روحاني ، سيدحميد ، « شريعتمداري در دادگاه تاريخ »، نشر دفتر اسناد انقلاب اسلامي قم ، چاپ اول 1362
24) محمدي ري شهري ، « خاطره ها محمدي ري شهري ، چهره دوم شريعتمداري » ، ج1، مرکز اسناد انقلاب اسلامي ، 1383
25) زارعي ، سعدالله، کارنامه فتنه هاي پس از انقلاب اسلامي ، سايتwww.szareiorg.blagfa.com
26) سايت پايگاه حوزه، hawzah.net
27) اباذري ، عبدالرحيم ، « خاطرات فقيه اخلاقي ، آيه الله احمدي ميانجي » ، چاپ اول ، مرکزاسناد انقلاب اسلامي
28) ماهنامه نسيم بيداري شماره 9
29) سايت « تورحان »
30) حسيني ، امير ، مقاله « واکاوي عملکرد جريان روحاني چپ در 25 سال گذشته » ، سايت محدوده mahdodah.ir
31) خ مهدي ، مقاله : « تفاوت برخورد دو رئيس جمهور با اختلافات داخلي » ، سايت الف alef.ir
32) مقاله : از حلقه کيان تا حزب مشارکت ، سايت velaiatefaghih.persianblag.ir،
33) جبرائيلي ، سيد ياسر ، « سوداي سکولاريزم » ، خبرگزاري فارس 1391
34) فتحعلي نژاد ، پيام ، « کسي براي دفاع از روسپيگري و هم جنس بازي به خيابان نميآيد » ، مصاحبه با خبرگزاري فارس
35) زارعي ، سعدالله ، مقاله « فتنه تغييرات بنيادين فتنه ، برداشتن مرزهاي نظامي » ويژه نامه روزنامه جوان، دي ماه 1390
36) زارعي ، سعدالله ، مقاله « فتنه در حلقه ها » ، سايت rajanews.com
37) کچوئيان ، محمد ، « سوگنامه اي براي فرهنگ » کيهان يادداشت ميهمان
38) زارعي ، سعدالله ، « کارنامه فتنه هاي پس از انقلاب اسلامي » ، سايت ستاد 9 دي ، setad.9day.com
39) مقاله « پنج راهبرد اصلي بازگشت تکنوکرات ها » سايت :fa.com smhzoblog
40) جمشيدي ، مهدي ، مقاله « علل ظهور و افعال اصلاح طلبان » ، مجله معرفت شماره 37، سايت : marifat.nashriat.ir
41) ميرافضلي ، سيد حسين ، مقاله « استعمار خارجي و واقعيت پيرامون آن » ، سايت : mobaforum.ir
42) سحابي ، عزت الله ، « سرمقاله هايي براي ايران فردا » ، انتشارات قلم 1385 ، چاپ ششم
43) ظريفي نيا ، حميدرضا ، « کالبدشکافي جناح هاي سياسي ايران 58 تا 78 » ، ص32 ، تهران ، آزادي انديشه ، 1378
44) روزنامه کيهان
45) خبرنامه ايران
46) زيد آبادي ، احمد ، « خاتمي محافظه کاري مي کرد و به ديگران هم ميگفت حرف نزنيد» ، سايت: iranamerica.com
47) روزنامه تهران
48) دارالشفايي ، بهمن ، « کنفرانس برلين 1 سال بعد » سايت : ettelaat.net
49) الحسيني ، محمد صادق ، « پديده خاتمي ( پيوند ميان دين و آزادي ) » ، تهران 1378 ، مترجم محمد رسول دريايي ، نشر محمد رسول الله
50) سروش ، عبدالکريم ، « قبض و بسط تئوريک شريعت ( نظريه تکامل معرفت ديني ) » ، چاپ دهم ، تهران 1387 ، انتشارات صراط
51) سروش ، عبدالکريم ، مقاله « فربه تر از ايدئولوژي » ، ماهنامه کيان شماره 14 ، ص6 و کتاب «فربهتر از ايدئولوژي »
52) اخوان ، محمد جواد ، « از تاريکخانه اشباح تا پايگاه هاي دشمن » ، سايت رايگان: raygan.ir
53) سايت محصور mshsor.worldpress.com
54) اسلامي ، محمد صادق ، « بازکاوي کارنامه مجلس ششم از تقلب تا تحصن » ، سايت راسخون rasekhoon.net
55) سايت خبرآنلاين
56) طالقاني ، حميدرضا ، « کالبد شکافي حوادث پيرامون انتخابات 88 » ، سايت : darhamta.blogfa.com
57) سايت ويکي پديا « جان مک کين » به نقل از : Bush ulges coserrities to rally behind 2008 nominee , New york times
58) زارعی، سعدالله، «فتنه در حلقهها، از دفتر دبی تا دفتر وزارت کشور»، ویژهنامه روزنامه جوان، 7 بهمن 88 ، www.javanonline.ir
59) سیمبر، رضا، «سیاست خارجی آمریکا و تحریمهای جدید علیه جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه دانش سیاسی، سال ششم، شماره 12، اسفند 89، دانشگاه امام صادق(ع)
60) فضلي نژاد ، پيام « پروژه بي ثبات سازي آمريکا در ايران » 2 اسفند 1387 سايت:.com elaw
61) سايت شبکه ايران www.inn.ir
62) ايزدي، فؤاد، « ديپلماسي عمومي آمريکا در قبال ايران »، سال 1390 انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)
63) زارعي ، سعدالله ، « يادداشت روز » روزنامه کيهان 9 تير 1388
64) سايت BBC فارسي 8 جولاي 2009 ، bbc.co.uk.persian iran
65) زارعي ، سعدالله ، « پيدا و پنهان کميته صيانت از آرا » سايت رجانيوز
66) پايگاه اطلاع رساني آيت الله هاشمي رفسنجاني : hashemirafsanjani.ir
67) روزنامه اعتماد
68) وبلاگ saiedmalekpour.blogfa.com
69) وبلاگ negaheman-negah.blogspot.com
70) زارعي ، سعدالله ، « براي مشارکت يا برهم زدن » ، روزنامه کيهان 24/11/87
71) طفربنگاش پاکستاني سايت women.gov.ir به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان تحت عنوان «انديشمند پاکستاني در تحليل از انتخابات ايران»
72) ميزگرد همزمان بيبيسي فارسي ، VOA و يورونيوز در شامگاه 22 خرداد88 و اعلام پيروزي موسوي در انتخابات
73) زارعي، سعدالله، کارنامه فتنههاي پس از انقلاب اسلامي، خبرگزاري فارس
74) سایت Politics22blogfa.com
75) سايت iranamericaforum
76) روزنامه کيهان
77) سايت الف، www.alef.ir
78) عبداللهي، محمد، «اهداف عمليات رسانه از کودتاي مخملي، دستهاي نامرئي»، قسمت30، روزنامه کيهان، اول مهر 89
79) سايت خبري تحليلي نگاه فارس
80) سايت علمدار، alamdar105.blogfa.com
81) سايت ليلهالقدر، www.lailatolghadr.net
82) خبرگزاري جنبش سبز ايران، sabziranewss.persianblog.ir
83) Analysis of multiple polls finds little evidence iranian public sees government as illegtimate – word public opinion
کد خبر 180474
تاریخ انتشار: ۳ دی ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۸
- ۲ نظر
- چاپ
جریان خارجی و داخلی فتنه با توهم موفقیت، هرچه در درون داشت را بروز داد. در واقع در فتنه 88 همه دارایی جریان به صحنه آمد چرا که آنان تردیدی در پیروزی خود بر انقلاب نداشتند. از لحاظ داخلی، جریان فتنه تا سازمان تروریستی منافقین که هزاران نفر از یاران و پیروان حضرت امام(ره) را به شهادت رسانده بود، امتداد داشت و از بُعد خارجی رژیمهای عربستان سعودی تا امریکا را در بر میگرفت.