به گزارش گروه فرهنگی مشرق ،
جعفریان در سال 46 در مشهد به دنیا آمده و علاوهبر فعالیتهای هنری و
فرهنگی متعدد، دو دوره رایزن فرهنگی ایران در افغانستان نیز بوده است. باید
گفت نام جعفریان با افغانستان گره خورده است. جعفریان انبانی از خاطره و
سرگذشت و تحلیل است از این سرزمین نامکشوف؛ که مستند «حماسه ناتمام» درباره
احمدشاه مسعود، و نیز کتاب هنوز منتشرنشده «چکر در ولایت جنرالها» حاصل
آشنایی همهجانبه اوست با افغانستان.
به امتیازات عجیب و غریب جعفریان باید این نکته را هم افزود که او از معدود خبرنگاران جهان است که توانسته با ملامحمد عمر، رهبر طالبان دیدار کند! هفته نامه پنجره به سراغ وی رفته است تا به گفت و گویی متفاوت با او بپردازد.
نام؟
محمدحسین.
نام خانوادگی؟
جعفریان.
سن؟
متولد 1346 هستم.
تحصیلات؟
کارشناسی اقتصاد بازرگانی، دانشجوی انصرافی کارشناسی ارشد اقتصاد بینالملل و دانشجوی انصرافی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی هم بودهام!
شغل؟
کارمند. همهکاره و هیچکاره!
شغل پدر؟
کارگر.
همه مشاغلی که تا امروز داشتهاید؟
خیلی طولانی میشود. از خیرش بگذریم بهتر است.
دورترین خاطره که از دوران کودکی در ذهن دارید؟
مرگ برادر کوچکترم بر اثر خفگی در حوض آب خانه استیجاریمان در محله عیدگاه مشهد. سال 1350 بود.
بزرگترین اشتباه جوانی؟
عشق.
بچه که بودید دوست داشتید چهکاره شوید؟
نویسنده.
کمترین نمرهای که در مدرسه گرفتید؟
هفت. از درس زبان انگلیسی، سال سوم راهنمایی.
اولینبار که فهمیدید شاعر شدهاید؟
سال اول دبیرستان بودم که اولین شعرم را گفتم، شعری بود برای فلسطین.
و اولین فیلمی که ساختید؟
سریال مستند «لعل بدخشان» درباره افغانستان. این مستند در سال 72 برای شبکه یک سیما ساخته شد و کارگردانش رضا برجی بود و من هم در ساختش مشارکتی داشتم.
اولینبار که طعم شهرت را چشیدید؟
بعد از انتشار نخستین کتابم، «پنجرههای رو به دریا».
کوتاه درباره سعدی؟
آمیخته شور و شعور.
بیدل؟
امام شعر فارسی.
ناصرخسرو؟
اعجوبه.
حافظ؟
رند. تجلی تام و تمام کلمه رند.
کاوه گلستان؟
غنیمت هنر عکاسی جهان.
رضا برجی؟
غیرقابل پیشبینی.
بهروز افخمی؟
مردی که نمیترسد خودش باشد.
نادر طالبزاده؟
گرفتار ابدی!
قیصر امینپور؟
بزرگ بود، و از اهالی امروز بود.
سیدحسن حسینی؟
دلم برایش تنگ شده است.
یوسفعلی میرشکاک؟
مظلوم.
علی معلم؟
حکیم جسور.
محسن مؤمنی؟
سریعالرضا.
حوزه هنری؟
دیار فراموششده.
محمدکاظم کاظمی؟
توفانی در پرده حجب و حیایی تأثرآور.
احمدشاه مسعود؟
آخرین چریک زمین.
عبدالعلی مزاری؟
عالمی متقی، زاهدی شگفتانگیز، سیاستمداری لجباز.
حامد کرزای؟
مردی که یک کلاه پوستی زیبا بر سر میگذارد.
وقتی عصبانی میشوید چهکار میکنید؟
اغلب سکوت میکنم.
و وقتی خوشحال میشوید؟
آواز میخوانم. پرحرفی میکنم.
چند وقت یکبار اسمتان را در موتورهای جستوجو سرچ میکنید؟
دو سه ماه یکبار، اگر اینترنت در دسترس باشد.
با چند انگشت تایپ میکنید؟
سه چهارتا.
به چهکسی بیشتر تلفن میکنید؟
همسرم.
به چهکسی بیشتر پیامک میفرستید؟
همسرم.
شما جزو هنرمندان روزکارید یا شبکار؟
شب. فقط شب.
بهترین ساعت برای خلاقیت هنری؟
از نیمه شب تا اذان صبح.
اهل خرید خانه هستید؟
ابدا.
اهل چانهزنی چطور؟
اگر مجبور به خرید باشم و در خریدهای عمده، بله.
با پول یارانهتان چه میکنید؟
با مقداری از آن تجارت میکنم، بخشی را صرف امور خیریه میکنم و باقیمانده را مدیریت و پسانداز میکنم برای آینده فرزندانم!
ترسناکترین تجربه درد؟
در سفری به بدخشان افغانستان، نزدیک مرز چین. گیر افتادن زیر چندین تن مهماتِ در آستانه انفجار، بر اثر چپ شدن تریلیای که من هم در بخش بار و جزو مسافرانش بودم. شکستن لگن و کمرم را کاملا حس کردم.
دردناکترین تجربه ترس؟
در همان سفر، روی برانکارد در عقب یک تاکسی مرا به کابل منتقل کردند. بیهیچ درمانی. جایی، در گردنههای سر به فلک کشیده «سالنگ» راننده و دو همراهش کنار جاده پارک کردند و پیاده شدند تا از چشمهای آب بخورند. ناگهان ماشینِ بدون راننده، راه افتاد و عقب عقب رفت...
حستان درباره پنجره فولاد؟
خشنودی و حسرت.
تهران؟
سلام، تهران، بیروح آهنینپیکر.
عصا ؟
یار بیستساله من.
اینترنت؟
همهچیز و هیچچیز.
مجسمه آزادی؟
شوخی بیمزه غربی.
سیگار؟
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم!
شیراز؟
شعبده شهرهای ایرانی.
قورمهسبزی؟
دنیایی در قابلمه. عطر باستانیِ آرامش.
دریاچه ارومیه؟
محتضر.
شمارش معکوس؟
حال و روز اینروزهای خیلیها!
بدخشان؟
یکی از قطعات بهشت خداوند.
کابل؟
پایتخت فراموشی.
مزارشریف؟
جزیره سرگردانی.
افغانی؟
وارث ویرانی.
سازمان ملل؟
قاقا لیلی!
مشهد؟
عشق اول و آخرم.
اسطوره مورد علاقه؟
ندارم.
شخصیت تاریخی مورد علاقه؟
شیخ فضلالله نوری.
علت علاقه به شیخ فضلالله نوری؟
به کاری که میکرد اعتقاد داشت و تاوانش را هم پس داد. آنچه شیخ فضلالله از آن دم میزد، اگر همان وقت اعمال میشد، بسیاری از مشکلاتی که این سرزمین با آن روبهرو شد اتفاق نمیافتاد.
میوه مورد علاقه؟
خربزه تایباد.
بوی مورد علاقه؟
عطر شکوفههای نورس سنجد.
مهمترین کلمه عالم؟
خدا.
بهترین فیلم بعد از انقلاب؟
«آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا.
اگر خودتان جای حاجکاظم آژانس شیشهای بودید، چه میکردید؟
مو به مو، همان کاری که او کرد.
و اگر جای رستم بودید، در رزم سهراب؟
خدا را شکر که نبودم.
بهترین مستند بعد از انقلاب؟
همه مستندهای جنگی مرتضی آوینی در «روایت فتح».
بهترین موسیقی بعد از انقلاب؟
«باران عشق» ناصر چشمآذر.
آخرین چیزی که توجهتان را جلب کرد؟
سخنان عجیب خالد مشعل، رهبر حماس، در ترکیه.
آخرین سطر نوشته؟
دیشب، یادداشتی که برای روزنامه تهران امروز نوشتم و عباراتش دقیق یادم نیست.
سیاسیترین بخش زندگیتان؟
ایام انتخابات ریاستجمهوری گذشته.
اقتصادیترین بخش زندگیتان؟
اوایل دهه هشتاد. تجربه شکستخورده شراکت با رفقای نزدیک، در کار اقتصادی.
شــیرینترین دروغــی که شنیدهاید؟
تکذیب خبر درگذشت امام، در چهاردهم خرداد 68.
باارزشترین چیزی که از دست دادهاید؟
سلامتیام.
بزرگترین آرزویی که به آن رسیدهاید؟
حضور در جنگهای مختلف جهان.
بزرگترین آرزویی که به آن نرسیدهاید؟
شهادت.
مهمترین مشکل مستند و مستندسازان؟
عدم حمایت جدی.
مهمترین توقع از تلویزیون؟
همینکه مستندهای سیاسی و اجتماعی را جدی بگیرد.
بهترین شهر برای زندگی؟
مشهد.
اگر مجبور باشید در کشوری غیر از ایران زندگی کنید، کدام کشور را انتخاب میکنید؟
تاجیکستان یا افغانستان.
اگر داستاننویس بودید داستان زندگی چهکسی را مینوشتید؟
فکر میکنم هستم. داستان عجیب و غریب زندگی خودم را خواهم نوشت.
اگر نقاش بودید کدام منظره را میکشیدید؟
منظرهای از شهر خارق، مرکز استان بدخشان تاجیکستان.
شیر، چای یا قهوه؟
شیرکاکائوی سرد.
کوه، کویر یا دریا؟
جنگل.
شعر، روزنامهنگاری یا فیلمسازی؟
هرسهوانه!
تا به حال بهخاطر شعر، نوشته یا مستند، تهدید شدهاید؟
بله، حتی در یک مورد تا درِ خانهمان هم آمدند!
میشود تعریف کرد؟
نه!
جاودانگی مهمتر است یا تأثیرگذاری؟
بیتردید، تأثیرگذاری.
محبوبیت مهمتر است یا انجام وظیفه؟
بیتردید، انجام وظیفه.
یک لطیفه شاعرانه تعریف کنید؟
کسی روی جدول نشست، جدول حل شد!
مهمترین تفاوت شعر ایران و شعر افغانستان؟
فعلا شعر آنها از مال ما اصیلتر است.
مهمترین آرزویی که برای ایران دارید؟
عاقبت به خیری.
مهمترین آرزویی که برای افغانستان دارید؟
امیدوارم جنگ جهانی سوم از افغانستان آغاز نشود.
مهمترین آرزویی که برای شعر فارسی دارید؟
امیدوارم بار دیگر با مخاطب آشتی کند.
بهترین خیابان تهران؟
انقلاب.
سه فیلم برای تنهایی؟
ناخدا خورشید، آژانس شیشهای، روح (البته روحِ جری زوکر، نه روحِ هیچکاک! )
سه کتاب برای تنهایی؟
قرآن، نهجالبلاغه، دیوان بیدل.
سه شیء برای تنهایی؟
فندک و سیگار، قلم و کاغذ.
اگر بخواهید یک اثرتان را در کفنتان بپیچند، کدام را انتخاب میکنید؟
مثنوی «دیشب از چشمم بسیجی میچکید».
نظرتان درباره مرگ؟
گاهی عاشقانه دوستش داشتهام و دارم.
حرف آخر؟
سؤالاتتان میتوانست سؤالات بهتری باشد تا خواننده نصیب بیشتری ببرد
به امتیازات عجیب و غریب جعفریان باید این نکته را هم افزود که او از معدود خبرنگاران جهان است که توانسته با ملامحمد عمر، رهبر طالبان دیدار کند! هفته نامه پنجره به سراغ وی رفته است تا به گفت و گویی متفاوت با او بپردازد.
نام؟
محمدحسین.
نام خانوادگی؟
جعفریان.
سن؟
متولد 1346 هستم.
تحصیلات؟
کارشناسی اقتصاد بازرگانی، دانشجوی انصرافی کارشناسی ارشد اقتصاد بینالملل و دانشجوی انصرافی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی هم بودهام!
شغل؟
کارمند. همهکاره و هیچکاره!
شغل پدر؟
کارگر.
همه مشاغلی که تا امروز داشتهاید؟
خیلی طولانی میشود. از خیرش بگذریم بهتر است.
دورترین خاطره که از دوران کودکی در ذهن دارید؟
مرگ برادر کوچکترم بر اثر خفگی در حوض آب خانه استیجاریمان در محله عیدگاه مشهد. سال 1350 بود.
بزرگترین اشتباه جوانی؟
عشق.
بچه که بودید دوست داشتید چهکاره شوید؟
نویسنده.
کمترین نمرهای که در مدرسه گرفتید؟
هفت. از درس زبان انگلیسی، سال سوم راهنمایی.
اولینبار که فهمیدید شاعر شدهاید؟
سال اول دبیرستان بودم که اولین شعرم را گفتم، شعری بود برای فلسطین.
و اولین فیلمی که ساختید؟
سریال مستند «لعل بدخشان» درباره افغانستان. این مستند در سال 72 برای شبکه یک سیما ساخته شد و کارگردانش رضا برجی بود و من هم در ساختش مشارکتی داشتم.
اولینبار که طعم شهرت را چشیدید؟
بعد از انتشار نخستین کتابم، «پنجرههای رو به دریا».
کوتاه درباره سعدی؟
آمیخته شور و شعور.
بیدل؟
امام شعر فارسی.
ناصرخسرو؟
اعجوبه.
حافظ؟
رند. تجلی تام و تمام کلمه رند.
کاوه گلستان؟
غنیمت هنر عکاسی جهان.
رضا برجی؟
غیرقابل پیشبینی.
بهروز افخمی؟
مردی که نمیترسد خودش باشد.
نادر طالبزاده؟
گرفتار ابدی!
قیصر امینپور؟
بزرگ بود، و از اهالی امروز بود.
سیدحسن حسینی؟
دلم برایش تنگ شده است.
یوسفعلی میرشکاک؟
مظلوم.
علی معلم؟
حکیم جسور.
محسن مؤمنی؟
سریعالرضا.
حوزه هنری؟
دیار فراموششده.
محمدکاظم کاظمی؟
توفانی در پرده حجب و حیایی تأثرآور.
احمدشاه مسعود؟
آخرین چریک زمین.
عبدالعلی مزاری؟
عالمی متقی، زاهدی شگفتانگیز، سیاستمداری لجباز.
حامد کرزای؟
مردی که یک کلاه پوستی زیبا بر سر میگذارد.
وقتی عصبانی میشوید چهکار میکنید؟
اغلب سکوت میکنم.
و وقتی خوشحال میشوید؟
آواز میخوانم. پرحرفی میکنم.
چند وقت یکبار اسمتان را در موتورهای جستوجو سرچ میکنید؟
دو سه ماه یکبار، اگر اینترنت در دسترس باشد.
با چند انگشت تایپ میکنید؟
سه چهارتا.
به چهکسی بیشتر تلفن میکنید؟
همسرم.
به چهکسی بیشتر پیامک میفرستید؟
همسرم.
شما جزو هنرمندان روزکارید یا شبکار؟
شب. فقط شب.
بهترین ساعت برای خلاقیت هنری؟
از نیمه شب تا اذان صبح.
اهل خرید خانه هستید؟
ابدا.
اهل چانهزنی چطور؟
اگر مجبور به خرید باشم و در خریدهای عمده، بله.
با پول یارانهتان چه میکنید؟
با مقداری از آن تجارت میکنم، بخشی را صرف امور خیریه میکنم و باقیمانده را مدیریت و پسانداز میکنم برای آینده فرزندانم!
ترسناکترین تجربه درد؟
در سفری به بدخشان افغانستان، نزدیک مرز چین. گیر افتادن زیر چندین تن مهماتِ در آستانه انفجار، بر اثر چپ شدن تریلیای که من هم در بخش بار و جزو مسافرانش بودم. شکستن لگن و کمرم را کاملا حس کردم.
دردناکترین تجربه ترس؟
در همان سفر، روی برانکارد در عقب یک تاکسی مرا به کابل منتقل کردند. بیهیچ درمانی. جایی، در گردنههای سر به فلک کشیده «سالنگ» راننده و دو همراهش کنار جاده پارک کردند و پیاده شدند تا از چشمهای آب بخورند. ناگهان ماشینِ بدون راننده، راه افتاد و عقب عقب رفت...
حستان درباره پنجره فولاد؟
خشنودی و حسرت.
تهران؟
سلام، تهران، بیروح آهنینپیکر.
عصا ؟
یار بیستساله من.
اینترنت؟
همهچیز و هیچچیز.
مجسمه آزادی؟
شوخی بیمزه غربی.
سیگار؟
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم!
شیراز؟
شعبده شهرهای ایرانی.
قورمهسبزی؟
دنیایی در قابلمه. عطر باستانیِ آرامش.
دریاچه ارومیه؟
محتضر.
شمارش معکوس؟
حال و روز اینروزهای خیلیها!
بدخشان؟
یکی از قطعات بهشت خداوند.
کابل؟
پایتخت فراموشی.
مزارشریف؟
جزیره سرگردانی.
افغانی؟
وارث ویرانی.
سازمان ملل؟
قاقا لیلی!
مشهد؟
عشق اول و آخرم.
اسطوره مورد علاقه؟
ندارم.
شخصیت تاریخی مورد علاقه؟
شیخ فضلالله نوری.
علت علاقه به شیخ فضلالله نوری؟
به کاری که میکرد اعتقاد داشت و تاوانش را هم پس داد. آنچه شیخ فضلالله از آن دم میزد، اگر همان وقت اعمال میشد، بسیاری از مشکلاتی که این سرزمین با آن روبهرو شد اتفاق نمیافتاد.
میوه مورد علاقه؟
خربزه تایباد.
بوی مورد علاقه؟
عطر شکوفههای نورس سنجد.
مهمترین کلمه عالم؟
خدا.
بهترین فیلم بعد از انقلاب؟
«آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا.
اگر خودتان جای حاجکاظم آژانس شیشهای بودید، چه میکردید؟
مو به مو، همان کاری که او کرد.
و اگر جای رستم بودید، در رزم سهراب؟
خدا را شکر که نبودم.
بهترین مستند بعد از انقلاب؟
همه مستندهای جنگی مرتضی آوینی در «روایت فتح».
بهترین موسیقی بعد از انقلاب؟
«باران عشق» ناصر چشمآذر.
آخرین چیزی که توجهتان را جلب کرد؟
سخنان عجیب خالد مشعل، رهبر حماس، در ترکیه.
آخرین سطر نوشته؟
دیشب، یادداشتی که برای روزنامه تهران امروز نوشتم و عباراتش دقیق یادم نیست.
سیاسیترین بخش زندگیتان؟
ایام انتخابات ریاستجمهوری گذشته.
اقتصادیترین بخش زندگیتان؟
اوایل دهه هشتاد. تجربه شکستخورده شراکت با رفقای نزدیک، در کار اقتصادی.
شــیرینترین دروغــی که شنیدهاید؟
تکذیب خبر درگذشت امام، در چهاردهم خرداد 68.
باارزشترین چیزی که از دست دادهاید؟
سلامتیام.
بزرگترین آرزویی که به آن رسیدهاید؟
حضور در جنگهای مختلف جهان.
بزرگترین آرزویی که به آن نرسیدهاید؟
شهادت.
مهمترین مشکل مستند و مستندسازان؟
عدم حمایت جدی.
مهمترین توقع از تلویزیون؟
همینکه مستندهای سیاسی و اجتماعی را جدی بگیرد.
بهترین شهر برای زندگی؟
مشهد.
اگر مجبور باشید در کشوری غیر از ایران زندگی کنید، کدام کشور را انتخاب میکنید؟
تاجیکستان یا افغانستان.
اگر داستاننویس بودید داستان زندگی چهکسی را مینوشتید؟
فکر میکنم هستم. داستان عجیب و غریب زندگی خودم را خواهم نوشت.
اگر نقاش بودید کدام منظره را میکشیدید؟
منظرهای از شهر خارق، مرکز استان بدخشان تاجیکستان.
شیر، چای یا قهوه؟
شیرکاکائوی سرد.
کوه، کویر یا دریا؟
جنگل.
شعر، روزنامهنگاری یا فیلمسازی؟
هرسهوانه!
تا به حال بهخاطر شعر، نوشته یا مستند، تهدید شدهاید؟
بله، حتی در یک مورد تا درِ خانهمان هم آمدند!
میشود تعریف کرد؟
نه!
جاودانگی مهمتر است یا تأثیرگذاری؟
بیتردید، تأثیرگذاری.
محبوبیت مهمتر است یا انجام وظیفه؟
بیتردید، انجام وظیفه.
یک لطیفه شاعرانه تعریف کنید؟
کسی روی جدول نشست، جدول حل شد!
مهمترین تفاوت شعر ایران و شعر افغانستان؟
فعلا شعر آنها از مال ما اصیلتر است.
مهمترین آرزویی که برای ایران دارید؟
عاقبت به خیری.
مهمترین آرزویی که برای افغانستان دارید؟
امیدوارم جنگ جهانی سوم از افغانستان آغاز نشود.
مهمترین آرزویی که برای شعر فارسی دارید؟
امیدوارم بار دیگر با مخاطب آشتی کند.
بهترین خیابان تهران؟
انقلاب.
سه فیلم برای تنهایی؟
ناخدا خورشید، آژانس شیشهای، روح (البته روحِ جری زوکر، نه روحِ هیچکاک! )
سه کتاب برای تنهایی؟
قرآن، نهجالبلاغه، دیوان بیدل.
سه شیء برای تنهایی؟
فندک و سیگار، قلم و کاغذ.
اگر بخواهید یک اثرتان را در کفنتان بپیچند، کدام را انتخاب میکنید؟
مثنوی «دیشب از چشمم بسیجی میچکید».
نظرتان درباره مرگ؟
گاهی عاشقانه دوستش داشتهام و دارم.
حرف آخر؟
سؤالاتتان میتوانست سؤالات بهتری باشد تا خواننده نصیب بیشتری ببرد