به گزارش مشرق به نقل از رجا، ح.ک مردي بيسواد ولي باهوش بود و بيترديد اگر تحصيلات مناسبي داشت، به يکي از بزرگان ادب و علم کشور بدل ميشد. اما او از جواني به راهي غير از آن کشيده شد. حسين.ک با کلاهبرداريهاي کوچک روزگار ميگذراند، اما اين کارها براي مردي با هوش او کارهايي کوچک محسوب ميشدند. تا اينکه يک روز طعمه بزرگترين کلاهبرداري خود را در جلوي در سفارت انگليس شکار کرد؛ دو توريست آمريکايي که به دنبال خريد يک هتل در ايران بودند.
ح.ک آنها را به دفترش که در خيابان گيشا بود دعوت کرد و در آنجا به آنها پيشنهاد خريد يک ساختمان بزرگ و مجلل را به قيمت بسيار مناسب داد. اين ساختمان، کاخ دادگستري بود که در خيابان خيام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستري از آن استفاده ميشود. قرار بازديد از کاخ براي فرداي آن روز گذاشته شد و ح.ک همان روز عصر به آنجا رفت و با تطميع اتاقدار وزير وقت دادگستري، دفتر کار وزير را براي مدت يکساعت اجاره کرد.
فرداي آن روز قبل از آمدن مشتريها، 200 جفت دمپايي پلاستيکي تهيه کرد و جلوي در اتاقهاي کاخ که يک ساختمان اداري محسوب ميشد و در آن ساعت خالي بود، گذاشت. به اتاق وزير رفت و منتظر شکارهايش شد. آمريکاييها سروقت آمدند و ح.ک به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و وقتي مشتريها درخواست ديدن داخل اتاقها را داشتند، به بهانه بودن مسافران و با نشان دادن دمپاييها، آنها را منصرف ميکرد.
مشتريان ساختمان را پسنديدند و به پول رايج آن زمان 500 هزار تومان به ح.ک پرداخت کردند و خوشحال از اين معامله پرسود، براي تحويل ساختمان 10 روز ديگر مراجعه کردند.
اما همانجا بود که فهميدند چه کلاه بزرگي بر سرشان رفته است. ح.ک همان روز معامله، به مصر فرار کرد و بعد از چند ماه زندگي در آنجا، به ايران بازگشت. اما در ايران بازداشت و به زندان محکوم شد و چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامي فوت کرد. ح.ک يک کلاهبردار ذاتي بود،حتي در زندان! او تلويزيون زندان را به يکي از زندانيان به قيمت 100 تومان فروخت و وقتي آن زنداني بعد از آزادي تلويزيون را زير بغل زد و ميخواست آن را با خود ببرد، فهميده بود که چه کلاهي بر سرش رفته و مضحکه بقيه شده است!