به گزارش مشرق، حجتالاسلام محمد عالمزاده نوری، مدیر گروه اخلاق مرکز اخلاق و تربیت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و نویسنده کتاب «همیشه بهار، آداب و سبک زندگی اسلامی» مقالهای با عنوان «آداب و سبک زندگی اسلامی» در اختیار فارس قرار داده است که بخش نخست آن در ادامه میآید:
*معنای ادب
ادب را به ظرافتها و زیباییهای یک عمل تعریف کردهاند؛ هیئت نیکویی که شایسته است فعل مطابق آن باشد.(1) مانند آداب غذا خوردن و خوابیدن، آداب دعا و نماز خواندن، آداب معاشرت، آداب زیارت و آداب ازدواج. این خصلتهای شایسته موجب حُسن یا کمال فعل میشوند.
البته این معنا از ادب تنها در افعال مشروع تحقق دارد؛ وقتی در باب آداب سخن میگوییم یعنی اصل عمل را توصیه میکنیم و یا دستکم روا میشماریم؛ بنابراین در اعمال شنیع یا ممنوع مانند میگساری، تجاوزگری، خیانت و دروغ، ادب معنا ندارد، همچنین روشن است که این معنا تنها در جایی است که یک عمل را بتوان به گونههای مختلفی ـ زشت و زیبا، کامل و ناقص ـ انجام داد.
زیبایی و شایستگی که در تعریف ادب قید شده، در جوامع مختلف، متفاوت است، به همین جهت آداب جوامع مختلف، متفاوت گشته به صورتیکه یک امر عادی در یک جامعه در میان جامعه دیگر شنیع و مذموم به شمار میرود؛ مثلاً در جامعه مسلمان هنگام دیدار، سلام به کار میرود؛ در حالیکه برخی از جوامع با برداشتن کلاه و برخی با قرار دادن دست در کنار سر دیدار را آغاز میکنند، یا آداب ملاقات با نامحرم در امت اسلامی با امم دیگر بسیار متفاوت است.
ممکن است کسانی از اخلاق (ملکات پایدار روحی) و آداب، برداشت واحدی داشته باشند؛ اما از آنچه گذشت روشن میشود که اخلاق، زیبایی جان و آداب، زیبایی فعل است یعنی اخلاق به صفات درونی و آداب به رفتارهای ظاهری اختصاص دارد. آداب معمولا قالب بروز اخلاق و ظرفی برای تحقق آن است.
به همین جهت تخلف از آداب نسبت به تخلف اخلاقی، در میان مردم زشتی کمتری دارد، به همین جهت اظهار جهل به حکم اخلاقی، پذیرفتنی نیست. اگر کسی دروغ بگوید و ادعا کند «من نمیدانستم که دروغگویی بد است»، مردم سخن او را نمیپذیرند و عذر او را موجه نمیدانند؛ برخلاف آداب که اظهار جهل در باره آن از سوی مردم پذیرفتنیتر به شمار میرود.
همچنین مسائل اخلاقی در میان فرهنگهای گوناگون، ثابت و تغییرناپذیر است؛ اما بسیاری از آداب اجتماعی قابل تغییر و نسبی است.(2)
به بیان دیگر آداب تعین و تجسد خارجی اخلاق است و مصادیق متنوع جایگزین پذیر دارد، یعنی هرگز نباید از اخلاق صرفنظر کرد و همواره باید بدان ملتزم بود. اما از برخی آداب میتوان به شرط جایگزینی دست برداشت.(3) به این ترتیب گزارههای حاکی از رفتارهای ارزشیِ فرازمانی و فرامکانی، ناظر به اخلاق و گزارههای حاکی از رفتارهای ارزشی زمانمند و مکانمند، ناظر به آداب هستند.(4)
آداب در جوامع و گروههای مختلف اشکال متفاوتی دارد. آداب میتواند مربوط به طبقه یا گروه خاصی باشد؛ مثل آداب ثروتمندان یا پزشکان در حالیکه اخلاق فراگیر و عمومی است و به طبقه خاص یا صاحبان پیشهای اختصاص ندارد.
مصادیق و انواع آداب
میتوان آداب را به اعتبار خاستگاههای آن به آداب دینی و غیردینی تقسیم کرد، آداب دینی یا مستقیماً مستند به نصوص دینی هستند و یا اهل ایمان، آنها را بر اساس فهم خود از دین و با الهام از منابع دینی ابداع کرده و خود را مقید به مراعات آنها میدانند و آداب غیردینی، آدابی هستند که پیدایش و رواج آنها ریشه در ویژگیهای منطقهای، نژادی، تاریخی، صنفی، جنسی و امثال آن دارد. به عنوان مثال سعی در زودتر سلام کردن، جواب سلام را کاملتر ادا کردن، برگزاری جشن عبادت و نشستن در اولین جای خالی هنگام ورود مجلس از آداب دینی است.(5)
همچنین آداب را میتوان به فردی و اجتماعی تقسیم کرد. اگر در رعایت ادب، کسی جز فاعل آن حضور نداشته باشد ادب، کاملاً فردی است؛ مانند آداب نماز خواندن و خوابیدن، اما اگر رعایت ادب به شرط حضور دیگران باشد ادب اجتماعی است؛ مانند آداب معاشرت و ازدواج.
شیوه تغذیه، خودآرایی (نوع پوشاک و ظواهر)، بهداشت و سلامت، معاشرت (سلام، مصافحه، نشست و برخاست، گفتگو و...)، نمونههایی از آداب هستند.
اهمیت آداب و آثار اجتماعی آن
آداب اسلامی نماد ظاهری اسلام است. مسلمان بودن با هر رفتاری قابل جمع نیست؛ یعنی وقتی به ارزشهای اسلامی سر تسلیم فرود میآوریم، هر گونه رفتار یا ظاهری را نمیتوانیم برای خود انتخاب کنیم، آداب اسلامی آن گونه ظاهری است که با اعتقادات و ارزشهای اسلامی سازگار است و بروز خارجی توحید، تسلیم در برابر خدا و بندگی او است.
میتوان به وجهه اجتماعی آن هم نظر دوخت، وقتی یک امت به آداب خاصی ملتزم باشد ساخت اجتماعی متناسب با اعتقادات و ارزشهای خود را نیز پدید میآورد. مثلاً در جامعهای که ارزشهای اسلامی نهادینه شده و بندگی پروردگار فراگیر گشته تبلیغ کالاهایی که حرص و دنیاطلبی را بیفزاید، ناهنجار دیده میشود و مجالی نمییابد.
چگونگی رفتار ظاهری ما نمادی است از نوع تفکر و علاقه ما، این جلوههای ظاهری که از ما سر میزند به نوعی ما را به دیگران ـ و حتی به خود ـ معرفی میکند. احوال درونی ما را آشکار میسازد و باور و پسند ما را مینمایاند. مثلا پیراهن مشکی شیعیان در ایام عزای اهل بیت، عشق و علاقه عمومی آنها را به خاندان پیامبر و اعتقاد آنها را به این فرهنگ بیان میکند.
از این رو این احوال ظاهری اگر میان کسانی مشترک باشد نشان از همفکری و قرابت آنان دارد و اگر در ظواهر افراد و نوع زندگی آنان تفاوتی باشد، میتوان حدس زد که در نگاه و ارزشهای آنان نیز احتمالاً تفاوتی وجود دارد.
لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست، پرچمی است که او بر سردر خانه وجود خود نصب کردهاست و با آن اعلام میکند که از کدام فرهنگ تبعیت میکند. همچنان که هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز میکند، هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزشها و بینشها معتقد و دلبسته باشد، لباس متناسب با آن ارزشها و بینشها را از تن به در نخواهد کرد.(6)
بر این اساس، تغییری که در تیپ ظاهری انسانها رخ میدهد، نشان از طوفانی درونی دارد که بر زوایای افکار و امیال آنان اثر گذاشتهاست.لباس انسان در نگاه نخست شأنی از ظواهر اوست و جلوه بیرونی شخصیت او به شمار میرود، اما در نگاه دقیق پیوندی ناگسستنی با باطن او دارد و پردهای از واقعیات درون او را آشکار میسازد...
لباس نه تنها تحت تأثیر فرهنگ جامعه است که معرف شخصیت تکتک افراد نیز هست و البته میان شخصیت افراد و فرهنگ عمومی جامعه نیز ارتباطی قوی وجود دارد. در جامعهای که ارزشهای والای معنوی و انسانی، بیاعتبار باشد و عالم درون انسان، حیثیت و معنایی مستقل از نمایشها و جلوههای بیرونی نداشته باشد، قهراً شخصیت انسان به کلی بر پایة توجه دیگران و اظهارنظر آنان درباره وی، شکل میگیرد و پیداست که افراد در چنین جامعهای سعی میکنند با هر وسیله و از جمله با لباسی که به تن میکنند، برای خود نوعی تشخص و تعین ایجاد کنند. مد و تغییرات بیشمار و بیدلیلی که مرتباً در لباس رخ میدهد، چنین زمینهای در ضمیر و روان افراد دارد.(7)
ادامه دارد...
پینوشتها:
1- [علامه] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ج 6، ص 256.
2- علی مصباح و دیگران، روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تهران: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، سمت، 1374، ص 1111.
3- این تفاوت نظیر تفاوت میان اصول و روشها است. اصول و روشها هردو از مقوله بایدها هستند. اما اصول را همواره باید پاس داشت در حالیکه روشها ضمن این که همه درستاند قابلیت جایگزینی دارند؛ یعنی میتوان از یکی با دیگری دست برداشت.
4-مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، تهران: صدرا، 1375، ج 1، ص 281 ؛ فتحعلیخانی، محمد، آموزههای بنیادین علم اخلاق، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، 1379، ج 1، ص 40.
5- علیزاده، مهدی و دیگران، اخلاق اسلامی؛ مبانی و مفاهیم، قم: دفتر نشر معارف، 1389، ص 214.
6- حداد عادل، غلامعلی؛ فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، تهران: سروش، 1359، ص 40.
7- همان، ص 43 تا 45.