به گزارش مشرق، فارس نوشت: در اين نوشتار در پاسخ به سوال بسيجي کيست، مولفه هايي از رهنمودهاي حضرت آيت الله خامنهاي استخراج شده و در ذيل چهار سرفصل: الف- معناي بسيج ب- مولفههاي هويتبخش بسيجي ج- بسيجي شامل چه کساني است؟ د- مظهر يک بسيجي کامل؛ طبقه بندي گرديده است.
چکيده
بازتعريف هويت بسيج و بسيجي و تعمق و تدبر در فهم آن يکي از ضروريترين نيازها و وظايف امروز نسل امروز بسيج در آستانه آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي است. بيشک از آنجا که بسيج فرزند عزيز و صالح رهبر کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) و شاگرد خلف ايشان حضرت آيت الله خامنهاي است، براي رسيدن به شناختي حقيقي از معناي بسيجي و مولفهها و شاخصههاي هويت بسيجي، بايد به سراغ آراء و نظرات ايشان رفت و کلام اين دو بزرگوار را مرور نمود.
در اين نوشتار در پاسخ به سوال بسيجي کيست، مولفه هايي از رهنمودهاي حضرت آيت الله خامنهاي استخراج شده و در ذيل چهار سرفصل: الف- معناي بسيج ب- مولفههاي هويتبخش بسيجي ج- بسيجي شامل چه کساني است؟ د- مظهر يک بسيجي کامل؛ طبقه بندي گرديده است.
الف- معناي بسيج
1- حرکت عظيم ملت ايران، همراه با آگاهي
2- احساس آميختهي با عقلانيت
3- حرکت و عمل آميختهي با مبناي فکري
4- عملگرايي همراه با آرمانگرايي
5-ديدن افقهاي دوردست؛ اينها مجموعهاي است که ذهنيت و هويت بسيج را تشکيل ميدهد.
6-اگر بخواهيم بسيج را در يک تعريف کوتاه معرفي کنيم، بايد بگوييم: بسيج، عبارت است از مجموعهاي که در آن، پاکترين انسانها، فداکارترين و آماده به کارترين جوانان کشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي به کمال رساندن و به خوشبختي نائل کردن اين کشور، جمع شدهاند.
7- بسيج، عبارت است از تشکيلاتي که در آن، افراد متفرق و تنها، به يک مجموعهي عظيم و منسجم و به يک گروه آگاه، متعهد، بصير و بيناي به مسائل کشور و به نياز ملت، تبديل ميشوند.
8- مجموعهاي که دشمن را بيمناک و دوستان را اميدوار و خاطرجمع ميکند. معناي بسيج، اين است.
9- بسيج در حقيقت، مظهر يک وحدت مقدس، ميان افراد ملت است.
10- بسيج در واقع، مظهر عشق و ايمان و آگاهي و مجاهدت و آمادگي کامل، براي سربلند کردن کشور و ملت است. همهي انسانهايي که اين خصوصيات را دارند، در واقع جزو بسيجند.
11-بسيج حرکتي خردمندانه؛ حرکت بسيج هم، از روز اول تا امروز، يک حرکت خردمندانه بوده است. به تبليغات دشمنان، که بهترين جوانان ما و فداکارترين و با صفاترين و نورانيترين عناصر اين ملت را، به تعصب و تحجر متهم ميکنند، کاري نداريم.
12- بسيج حرکتي عميق و منطبق بر نيازهاي دنياي اسلام: بسيج يک حرکت بي ريشه و سطحي و صرفاً ازروي احساسات نيست، بسيج يک حرکت منطقي و عميق و اسلامي و منطبق بر نيازهاي دنياي اسلام – و به طريق اولي – جامعه اسلامي است. قرآن کريم مي فرمايد: «هو الذي ايدک بنصره و بالمؤمنين» اي پيامبر، خداي متعال تو را، هم به وسيله نصرت خودش و هم از طريق مؤمنين مؤيد قرار داد و کمک کرد. اين خيل عظيم مؤمنيني که در اينجا مورد اشاره آيه قران قرار گرفتهاند، عبارت ديگري است از آنچه که امروز به نام بسيج در جامعه ما قرار دارد.
13- بسيج يعني حضور در صحنه؛ بسيج، يعني حضور در ميدانهايي که نظام اسلامي، وظيفهي انساني و الهي و نيازهاي کشور، حضور او را در آن ميدانها لازم ميداند و او را به آنها فرا ميخواند. بسيجي، هر يک از آحاد ملت است که در هرجايي که به حضور او نياز هست، آماده باشد.
14- بسيج يعني حضور با ايمانترينها براي دفاع از کشور: بسيج، يعني حضور بهترين و با نشاطترين و باايمانترين نيروهاي عظيم ملت در ميدانهايي که براي منافع ملي و براي اهداف بالا، کشورشان به آنها نياز دارد. هميشه بهترين و خالصترين و شرافتمندترين و پرافتخارترين انسانها، اين خصوصيات را دارند. بسيج در يک کشور، معنايش آن زمرهاي است که حاضرند اين پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برايش سرمايهگذاري کنند؛ که آسان هم نيست.
15- امروز همه جوانان ما، پيران ما، دانشجويان ما، روحانيون ما، بزرگان ما، کوچکان ما و قشرهاي مختلف مافهميدهاند که سعادتشان در اين است که اسلام را با بصيرت و با روشنبيني و خردمندي بفهمند و آن را بهکار گيرند تا بتوانند از دشمنيها بکاهند، دشمنيها را دفع کنند. اين همان بسيج است؛ حقيقت بسيج يعني اين. ارتش بيست ميليوني که امام فرمودند، يعني اين.
16- بسيج به اين معناست که جوانان ملت و عناصر کاري ملت، در ميدانهاي سخت، احساس کنند که به اميد خدا و با توکل بر او، داراي چنان قدرت و توانايي هستند که ميتوانند در مقابل دشمنان بايستند. اين، معناي بسيج است.
17- بعضي خيال ميکنند بسيج يک سازمان دولتي است؛ اما اينطور نيست. بسيج مجموعهاي غير رسمي در خدمت انقلاب: بسيج معنايش اين است که آن روزي که ميدان دفاع از مرزهاي کشور يا از استقلال کشور يا از سربلندي کشور مطرح باشد و باز بشود، اين فقط سازمانهاي رسمي نيستند که وارد ميدان ميشوند؛ بلکه آحاد ملت به اينها کمک ميکنند و وارد ميدان ميشوند؛ همچنان که در طول اين بيست سال، در دوران جنگ و قبل از جنگ و بعد از جنگ وارد شدند. اين معناي بسيج است.
اگر هر کدام از دستگاههاي گوناگون کشور روحيهي بسيجي پيدا کنند، توفيقاتشان بيشتر ميشود... فرهنگ بسيجي است که ميتواند بر همه تحولات اين کشور فايق بيايد و حرکت اين کشور را تضمين کند.
ب- مؤلفههاي هويت بخش بسيج
1- معنويت
2- شجاعت
3- غيرت
4- استقلال
5- آزادگي
6- اسير خواستهاي حقير نشدن
7- بيدار شدن
8- حساس بودن
9- انگيزه داشتن
10- اميد
11- تکيه به هدايت الهي و اعتماد به کمک الهي
12- ايمان عميق؛ تلاش مخلصانه؛هشياري در شناخت دشمن؛ گذشت و ايثار در برابر دوست؛و ايستادگي و مقاومت شجاعانه و خستگيناپذير؛ اين آن حقيقت والايي که امام بزرگوار ما به خاطر آن، بسيجي بودن را افتخار خود ميدانست.
13- روشنبيني؛ حرکت منطقي و خردمندانه؛ محاسبات دقيق، کار دقيق و نتايج علمي جزو خصوصياتي بوده که از روز اول تا امروز، در بسيج مردمي محسوس بوده است.
14- عنصر مؤمن انقلابي علاقهمند به سرنوشت ميهن
15- علاقهمند به سرنوشت کشور
16- يک فرد فداکار
17- بسيج همچنين يعني: انسان باهمتي که غيرت ديني و دانايي فکري و نيازشناسي و ابتکار و جوشش ذهني و خلاقيت دارد ووارد ميدان ميشود.
18- بسيجي، يعني: دلِ با ايمان،مغزِ متفکّر، داراي آمادگي براي همه ميدانهايي که وظيفهاي انسان را به آن ميدانها فرا ميخواند. اين معناي بسيجي است.
19- از همه قشرها يک بسيجي، آن کسي است که مقدورات و امکان خود را در راه هدفهاي عظيم اين ملت به ميدان ميآورد؛ خود را سهيم ميکند؛ خود را مسؤول ميداند و مايل نيست کنار بنشيند، تا ديگران تلاش کنند، او هم نگاه کند؛ يا آنجايي که سودمند است، سودش را ببرد؛ و يا تا يک گوشهاش ساييده شد، بنا کند به ايراد گرفتن و اعتراض کردن؛ اينجور انسان هم در جامعه داريم؛ بسيجي آن کسي است که اينگونه نيست.
20- روحيه بسيجي يک روحيهاي است که اگر در هر نقطهاي و در هر قشري بهوجود بيايد، در آنجا فعاليت و نشاط و حرکت و حيات را مضاعف و چند برابر ميکند؛ اين معناي بسيج است.
21- شرط ديگر اين است که در مقابل اين حرکت و کار، از کسي مزد نخواهد. مزد، مربوط به جايي است که کسي از بيرون به ما انگيزه ميدهد - اين کار را بکن، اين پول را بگير - وقتي ما از درون و عمق جان و از عشقمان انگيزه ميگيريم، از چه کسي ميخواهيم مزد بگيريم؟ مزد دادن، تحقير ماست؛ تحقير انساني است که از درون دارد، ميجوشد. اينها خصوصيات يک انسان بسيجي است؛ فرهنگ بسيج يعني اين. هيچ ملت باشرفي از وجود مجموعه بسيجي در درون خود بينياز نيست.
22- جهاد و شهادت، دو فصل بزرگ حرکت بسيج: مکتب بسيج، مکتب مجاهدت معنوي و مخلصانه است. اين مجاهدت، براي ملت و کشور و بالاتر از همه براي دين خدا و سرافرازي پرچم آزادگي اسلامي در همهي دنياست. اين مجاهدت خطراتي دارد. بالاترين خطر براي انسان، جان باختن است. در مکتب بسيج، نام اين جان باختن «شهادت» است. جهاد و شهادت، دو فصل بزرگ حرکت بسيجي است.
مولفههاي دانشجوي بسيجي
حضرت امام خميني(ره) در پيام خويش به مناسبت هفته بسيج در سال 1367 در ضرورت و هويت تشکل بسيج دانشجويي مي فرمايند:« بسيج بايد مثل گذشته و با قدرت و اطمينان خاطر به کار خود ادامه دهد و امروز يکي از ضروري ترين تشکلها بسيج دانشجو و طلبه است.»
1- دانشجوي بسيجي، آن عنصر نوراني و پاکنهادي است که در حال فراگرفتن دانش و آمادهسازي علمي و فکري خود براي شرکت در پيشرفت مادي ملت و کشورش، چراغ ايمان و هدايت را نيز در دل خود و در محيط دانشگاه فروزان ميکند و فضا را با صلاح و صفا و نورانيت خود نوراني ميسازد.
2- دانشجوي بسيجي کسي است که دشمن کمينگرفته را از ياد نميبرد و غافلانه، خود و دانشگاه و کشورش را به دست تطاول دشمن نميسپرد.
3- دانشجوي بسيجي، جواني خود را مغتنم ميشمرد و از لحظههاي گرانبهاي آن براي خودسازي علمي و فکري و روحي بهره ميگيرد.
4- دانشجوي بسيجي، پيکار فرهنگي و فکري و عقلاني را نيز مانند حضور در ميدانهاي جنگ، با تکيه بر هوشمندي و تلاش و توکل به پيش ميبرد و خود را در همه حال، سرباز اسلام و انقلاب و فرزند خميني کبير ميشمرد.
5- بسيج دانشجويي در عين آنکه يک تشکل نظميافته و برخوردار از سازماندهي است، نه در جناحهاي سياسي، هضم و حل ميشود و نه خود را رقيب سازمانهاي دانشجويي متعارف ميشمرد.
6- هر دانشجويي با هر سليقهي سياسي، اگر پايبند به ارزشهاي انقلاب و آمادهي حضور در عرصهي مبارزهي فرهنگي و سياسي با استکبار و ايادي آشکار و نقابدار آن است، ميتواند در خيل بسيجيان دانشگاه و عضوي از بسيج دانشجويي باشد.
ج) بسيج شامل چه کساني است؟
1- آن کسي که با ايمان است، دنبال اهداف والاست، حاضر است از وجود خود براي کشورش، براي اسلامش، براي نظام اسلامي و براي آحاد ملتش، با وجود خود، با استعداد خود، با جان و تن خود سرمايهگذاري کند،او بسيجي است؛ در هر کجا که باشد.
2- در حقيقت همه انسانهاي مؤمن، آگاه، بصير، عاشق، متعهد، علاقهمند و آماده به کار،در هر ميداني از ميدانها که براي ملت مفيد است، حضور دارند، جزو بسيجند.
3- همهي جوانان، همه انسانها و همهي مردان و زناني که در اين کشور، دلشان با نور ايمان، منوّر است، در قبال مسؤوليت عظيمي که بر دوش ملت ايران نهاده شده است، احساس وظيفه ميکنند. اين پرچم پرافتخاري که دست ملت ايران سپرده شده است، يعني پرچم سربلندي اسلام، پرچم عزّت اسلام، پرچم نامآوري و شکست ناپذيري اسلام؛ اينها امروز دست ملت ايران است. همهي کساني که نسبت به اين وظيفهي بزرگ، احساس مسؤوليت ميکنند، در حقيقت بسيجي هستند. هرجا وظيفهاي باشد، انسان بسيجي در ميدان آن وظيفه، حاضر است.
4- در ميان جوانان هرکس که اين احساس مسؤوليت و اين احساس علاقهي به اهداف را، همراه با اخلاص در وجود خود حس ميکند، او بسيجي است. چه در نيروي مقاومت باشد، چه نباشد؛ چه رسما کارت بسيج گرفته باشد، چه نگرفته باشد.
5- هر کس که در دل براي سرنوشت خود، سرنوشت اين ملت و آينده ايران اسلامي ارزش قائل است، براي استقلال و هويت ملت خود ارزشي قائل است، آن کسي که از تسلط قدرتهاي بيگانه بيزار است، برايش آينده اين کشور و اين ملت و آينده دنياي اسلام يک هدف بزرگ محسوب مي شود؛ آن کسي که از رنجهاي ملت فلسطين دلش خون است؛ آن کسي که مايل است بيش از يک ميليارد مسلمان دنيا قدرت عجيبي را تشکيل بدهند که بشريت را به سمت کمال هدايت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگيرند، آن کسي که اين احساسات و اين درکها را دارد و حاضر است در اين راه قدمي بردارد،او بسيجي است.
6- آن مادري که با عشق به فرزند خود - که عشق مادران به فرزندانشان، چيزي شبيه افسانههاست؛ افسانهاي که هر روز در زندگي ما، هزاران و هزاران بار واقعيت و تجسم پيدا ميکند - با طوع و رغبت، او را راهي جبههي دفاع ميکند و بعد که جنازهي فرزند شهيدش را تحويل ميگيرد، به جاي اظهار پشيماني، به جاي اظهار گله، اظهار سرافرازي و افتخار ميکند، مظهر يک بسيجي کامل است.
7- آن خانوادههايي که در دوران سخت اين کشور، در همهي مشکلاتي که بر سر راه اين ملت وجود داشت، خود را سهيم دانستند؛ با زبانشان، با پولشان، با کار دستيشان، با حضورشان، همان کاري را که ميتوانستند انجام بدهند، آن را به ميدان آوردند، اينها بسيجياند.
عرصههاي حضور بسيج
بسيج يعني به صحنه آمدن و به ميدان آمدن. چه ميداني؟ ميدان چالشهاي حياتي و اساسي. ميدانها و چالشهاي اساسي زندگي چيست؟ فقط آن وقتي است که به کشوري حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بيايند تا از مرزهاي خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ اين فقط يکي از موارد به ميدان آمدن است.
1- آن وقتي هم که هويت ملي و سياسي يک ملت مورد مناقشه قرار ميگيرد، جاي به ميدان آمدن است.
2- آن وقتي هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهاي ريشهدار يک ملت اهانت ميشود و آن را تحقير ميکنند، جاي به ميدان آمدن است.
3- آن وقتي هم که نسل برگزيدهي يک ملت احساس ميکنند از غافلهي دانش عقب ماندهاند و بايد علاجي بکنند، جاي به ميدان آمدن است.
4- آن وقتي هم که احساس بشود پايههاي يک زندگي مطلوب و عادلانه در کشور احتياج به تلاش دارد تا ترميم و يا استوار شود، جاي به ميدان آمدن است.
5- آن وقتي هم که جبهههاي فکري و فرهنگي دنيا براي تسخير ملتها با ابزارهاي فوق مدرن ميآيند تا ملتي را از سابقه و فرهنگ و ريشهي خود جدا کنند و براحتي آن را زير دامن خودشان بگيرند، جاي به ميدان آمدن است. همهي اينها انسانهايي را ميطلبد که نياز را احساس کنند؛ آدمهاي گيج و غافل و سرگرم نيازهاي حقير اصلا اين نيازها را احساس نميکنند.
6- عدم محدود نمودن بسيج به ميدان جنگ: وقتي که بسيج را با نظر تحليلي و دقيق نگاه ميکنيم، ميبينيم که ميدان نبرد نظامي، تنها ميدان حضور بسيج نبود. اين، کار خدا بود که بسيج ملت ايران بتواند در سختترين ميدانها که همان ميدان جنگ است، چنان قدرتي از خود نشان دهد که ديرباورترين افراد هم قبول کنند که ملت ايران داراي توانايي است.
7- بسيج مرد همه ميدانهاي ملي: همهي ميدانهايي که بسيج در آن حضور پيدا کرده است، ميدانهاي ملي است؛ ميدانهاي مربوط به همهي ملت - مثل ميدان دفاع مقدس، ميدان سازندگي و خدمات عمومي - است. هيچوقت کشور، از يک مجموعهي عظيمي که از بهترين فرزندان کشور و با اين خصوصيات تشکيل شده است، بينياز نيست. آنجايي که نيازمند رفتن به عرصهي نظامي است، او پيشاهنگ است؛ جوان و پير هم نميشناسد؛ دور و نزديک هم نميشناسد؛ آن جايي که جاي حضور در عرصهي سياسي و ميدان سياست است، او فعال و پرنشاط است؛ آن جايي که در عرصههاي بينالمللي بايد حضور پيدا کرد - عرصههاي گوناگون بينالمللي؛ عرصهي سياسي، عرصهي فرهنگي، عرصهي ورزشي - او در آنجا، مظهر عزت ملت و کشور خود است. با اين روحيه، با اين احساس، در آنجا حاضر ميشود؛آن جايي که جاي علم است، جاي تحقيق است، جاي صبر کردن بر مشکلات نوآوري علمي است، از جان و ذهن خودش مايه ميگذارد؛ آن جايي که جاي پول خرج کردن است، اگر پولي دارد، پول خرج ميکند. اين، بسيجي است.
8- بسيج يعني نيروي کارآمد کشور براي همه ميدانها: بسيج، يعني نيروي کارآمد کشور براي همهي ميدانها. ميدان جنگ مطرح بود، بسيج کارآمدي خود را ثابت کرد. ميدانهاي ديگر هم که پيش بيايد - و تا بهحال خيلي از آنها پيش آمده است - باز بسيج کارآمدي خود را اثبات ميکند. همان جوان دلباخته و عاشقي که در ميدان جنگ، چشم به دهان فرمانده داشت و فرماندهاش را از شدت اخلاص و فداکاري و شيفتگي خود متحير ميکرد، همان جوان وارد دانشگاه هم که ميشود، استاد خود را متحير ميکند؛ وارد آزمايشگاه علمي هم که ميشود، همينطور است؛ در ميدان تحليل سياسي هم که وارد ميشود، همينگونه است.
9- بسيج مرد همه ميدانهاي سخت: در ميان آحاد عظيم ملت شصت و پنج ميليوني ما، کساني که اگر جان لازم باشد، ميدهند؛ اگر مال لازم باشد، ميدهند؛ اگر حضور به تن و جسمشان لازم باشد، آن را حاضر ميکنند؛ اگر بحث سازندگي باشد، پا وسط ميدان ميگذارند؛ اگر بحث دفاع باشد، در وسط ميدان ميآيند؛ اگر لازم باشد براي هدفهاي کشور، خود را از لحاظ علمي آماده کنند، اين کار را ميکنند؛ هرچه هدفهاي والا از آنها بخواهند، حاضرند آن را تقديم بکنند؛ آن جمعي که اين خصوصيت را دارند، اسمشان بسيج است.
10- توان بسيجي در خدمت جهاد عمومي کشور: بسيج، يعني مجموعه انسانهايي که نيروي خودشان را به ميدان ميآورند تا در جهاد عمومي کشور و ملتشان، در جهت رسيدن به قلهها، فعال باشند و با آنها همکاري کنند و در کارشان سهيم باشند؛ اين، معناي بسيج است.
11- بسيج دلسوز انقلاب در همه عرصهها: امروز هم، بسيجي براي کشور دل مي سوزاند براي آباداني کشور تلاش مي کند، براي حفظ استقلال ملي، هرچه بتواند کار مي کند و از جان خود هم مي گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن مي خواهد از روزنهاي، چه اقتصادي و سياسي و چه فرهنگي – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او ميايستد و با مشت به صورتش ميکوبد.
12- بسيج مرد عرصه ايستادگي در برابر دشمن: اگر روزي دشمني به کشوري حمله نظامي کند. چه کسي در مقابلش ميايستد؟ کسي که از همه به سرزمين خود علاقهمندتر است؛ به ملت خود علاقهمندتر است؛ به زخارف دنيوي بيعلاقهتر است؛ احساس مسؤوليت بيشتري ميکند و متعهدتر است. چنين کسي ميرود دفاع ميکند. شما ديديد که در دوران جنگ، چه کساني رفتند دفاع کردند. عمده ميدان ما را، بسيج پر کرد.
د- مظهر يک بسيجي کامل
عليبنابيطالب مصداق کامل يک بسيجي فداکار انقلاب است. بسيجي يعني اين. يعني همهي وجودش وقف اسلام است. وقف است براي آنچه پيغمبر ميخواهد و خدا را خشنود ميکند. اميرالمؤمنين عليهالصلاه و السلام هيچ مايهاي براي شخص خود نگذاشت. در آن ده سال - ده سال حيات پيغمبر - اميرالمؤمنين عليهالصلاه والسلام هر کاري که کرد، براي پيشرفت اسلام بود. اينکه ميبينيد ميگفتند فاطمهي زهرا و اميرالمؤمنين و فرزندانشان گرسنه ماندند، علتش همين است. والا اين جوان اگر به فکر کاسبي بود، ميتوانست بهتر از هر کاسبي، به کسب بپردازد. اين همان علي است که بعدها در دوران پيرياش چاه ميکند؛ چاهي که مثل گردن شتر، آب از آن بيرون ميزد. آنوقت، هنوز دست و رويش را از گرد و غبار کار نشسته، مينشست و وقف نامهي چاه را مينوشت! آن حضرت از اين کارها زياد کرده است. چقدر نخلستانها آباد کرده بود. چرا بايد اميرالمؤمنين عليهالصلاه و السلام، در جواني گرسنه بماند؟ در روايت است که فاطمهي زهرا سلاماللهعليها خدمت پيغمبر رفت. آنقدر گرسنگي کشيده بود که پيغمبر زردي گرسنگي را در صورت او مشاهده کرد؛ دل پيغمبر سوخت و براي دخترش دعا فرمود. همهي تلاش اميرالمؤمنين عليهالصلاه والسلام در راه خدا و براي پيشرفت اسلام بود. آن حضرت براي خودش کاري نميکرد. اين، همان مصداق کامل بسيجي است.
من به بسيجيانِ عزيزِ فعّالِ اين کشورِ علوي و فاطمي عرض ميکنم: اميرالمؤمنين عليهالصّلاه والسّلام را الگوي خودتان قرار دهيد که بهترين و بزرگترين الگو براي بسيجيان مسلمان در همهي عالم، عليبنابيطالب عليهالسّلام است.
عليبنابيطالب مصداق کامل يک بسيجي فداکار انقلاب است. بسيجي يعني اين. يعني همهي وجودش وقف اسلام است. وقف است براي آنچه پيغمبر ميخواهد و خدا را خشنود ميکند. اميرالمؤمنين عليهالصلاه و السلام هيچ مايهاي براي شخص خود نگذاشت.