مشرق- شاید چند سالی است که نگارش این مطلب به طول انجامید چرا که چنین مطلبی با این موضوع مستلزم مطالعه و تفکر فراوانی است. انسان شناسی در نگاه مکتب غدیر صرفا پایان نامه ای تحصیلی مقطع کارشناسی ارشد نبوده که با تمسخر برخی اساتید و تشویق به انصراف از این موضوع یا با توافق توام با ابهام استاد آزاده ام (که بسیار سپاسگزار آن توافق توام با ابهام ایشان که نشانه همراهی وی برای یافتن پاسخ های دغدغه هایم بود هستم) خللی در کنجکاوی علمی و حکمی ام باشد.
انسان شناسی در مکتب غدیر، هم حضوری است و هم حصولی. باید باشی و حاصل شوی تا دریافته باشی. لحظه ای در زمان و مکان باید باشد که بتوانی «وضعیت انسانی» خود را ادراک کنی و سپس بیابی.
لحظه های بسیاری بوده که در میان تعاریف مختلف انسان شناسی سرگردانی های فراوانی به سر برده ام و در هر وادی، صورتک هایی بوده اند که نام انسان بر خویشتن نهاده اند. اما این انسان انسان جوی من نمی توانست به آن اکتفا کند.
در این هزارتوی( لابیرنت) هزار «تو» ی خود، چراغی از تاریکی در دست، «از دیو در ملول»، با آرزوی یافتن انسان، و در میان استادان انسان شناس و نشناس و «یافت می نشود گویان»، جسته ام، اما من در جستجوی «آن یافت نمی شود» خود، طی طریق می نمودم.
اشکال اولیه از همان چراغی بود که تاریکی می افروخت. «چراغی انسان نشان» می بایست داشت تا بتوان چهره انسان را نشان دهد.
قرآن، کتاب خواندنی که انسان باید آنرا بخواند. به عنوان کامل ترین متن مکتوب وحیانی، را چراغ این راه قرار دادم و آتشی از«قرآن ناطق» در افروختم و به مرور چهره«انسان» ام نمایان تر شد و هر چه می گذرد وضوح آن بیشتر و تابندگی آن افزون تر می گردد.
اما در غدیر است که وضوح و روشنایی این چهره به اوج می رسد، نوری اعلی نور، نوری فوق نور می شود، به ملکوت اعلی می رسد. پرده آخر نمایش عظیم الهی، تراژدی خدا، آدم و شیطان با همسرایانی کل خلقت کامل می شود.
راست گفته اند که غدیر در آسمانها شناخته شده تر است تا روی زمین و درست تر گفته اند که اگر غدیر رخ نمی داد رسالت اسلام انجام نگرفته بود و حقیقتی است که با رخداد غدیر دین کامل شد و خداوند نعمتش را بر انسان به حد کمال رسانید و صراط مستقیمی بر جای گذاشته شد، همان صراط مستقیمی که نعمت خداوند به مومنان اش هست و نه راه مغضوبین و گمراهان.
حقیقت غدیر را نه در کویر غدیر خم، که می بایست در غدیر آسمانها جست. غدیر آدمیت که در ابتدای خلقت شکل گرفت. زمانی که خداوند خلقت خلایق را رقم زده و صفات خداوندگاری خویش را بر قلم صنع خود بر آنان جارای ساخت. کبریایی و عزت را مخصوص خویش گردانید، چرا که بزرگی و عزت فقط لایق و سزاوار اوست(الله اکبر یعنی فقط خداست که بزرگ است، بزرگ دیگری وجود ندارد) و آنرا بر همه خلایق حرام قرار داد و لعن کرد کسی را که سودای لباس کبریایی و عزت خداوند را در سر بپروراند. و از فرشتگان و ملائک عهد گرفت که هرگاه موجودی را از گل آفرید و از روح خود در او دمید همگی سجده اش را از بن دندان به انجام برسانند و این پیمانی است که این گونه بر این میثاق الهی بستند. و خداوند پس از اینکه آدم را آفرید و از روح خود در آن دمید عهد خود را از فرشتگان مطالبه کرد. غدیر آدمیت فرا رسیده بود همگی سجده کردند به جز شیطان که حسد دیده حقیقت بین وی را کور نمود. تکبر ورزیده بر اصل خویش تفاخر کرد و مورد لعن خداوند قرار گرفت و از صف عبادت کنندگان اخراج شد. شیطان قسم خورد که آدم و فرزندانش را از مسیر بندگی منحرف کند.
خداوند اگر می خواست آدم را از نوری خلق می کرد که درخشش آن دیده ها را مجذوب کند و عطر در گل انسان به کار می برد تا رایحه خوش آن نوازشگر جان ها باشد. اما همیشه کار خداوند اینطور است و مردم را به پاره ای از امور که اصل آنرا نمی دانند می آزماید تا فرمان بردار از نافرمان مشخص شود و به این وسیله تکبر را از آنان بزداید.
اگر آنطور می کرد همه فرشتگان در برابر عظمت آدم سر تعظیم فرو می آوردند و آزمایش آسان می گشت و مزد اندک.
اما شیطان آدم و همسرش را با قسم دروغ فریفت و به طمع ملک و جاودانگی آنان را برانگیخت تا از شجره ملعونه تکبر چشیدند و به این ترتیب آنان را به بیماری خود دچار نمود. اما بهشت نیز جای آلودگان به تکبر نیست و خداوند آدم و همسرش را هبوط داد بر روی این زمین و تاریخ ما نیز آغاز شد.
توبه آدم (ع) به واسطه کلماتی که از خداوند آموخت، پذیرفته شد و خداوند به وی مقام نبوت عطا نمود و پس از ایشان پیامبران یکی پس از دیگری آمدند که برخی رسالتی عام و برخی رسالتی عام داشتند تا آنکه زمان پیامبر خاتم (ص) رسید.
و حالا این پیامبر پس از بیست و اندی سال تلاش در ابلاغ پیام اسلام و نهادینه کردن آن در سال آخر بعثت و پس از حجته الوداع حال کم کم سنگینی «ابلاغ آخرین پیام آخرین پیامبر» را حس می کند.
نهیب های وحی سنگین تر و شدید تر است. خداوندی که برای ابلاغ پیامش با هیچ پیامبری تعارف ندارد و حتی در برخی از جاها در دوران وحی، شلاق وحی چنان بر قلب امی پیامبر اعظم خاتم (ص) می نواخته که سایه تردیدی را بر وی می بندند.
آخرین پیام آخرین پیامبر چیست؟ آیا پیامبر خاتم (ص) بر آن آگاه نیست؟ آیا نمی داند که چه کاری باید انجام دهد؟ اگر نمی داند پس چرا این دست و آن دست می کند مگر این پیام با پیام های دیگر چه تفاوتی دارد؟ این چه پیامی است که نباید به طور مستقیم در قرآن کریم، این مجموعه پیام که هیچ چیزی در آن فروگذار نگردیده است، نیاید و فقط فرمان ابلاغ آن مستقیم و با عتاب و تهدید به رسول اعظم(ص) وحی می شود.
(سرم در حال سوختن است از آتش این نوشته ها احساس می کنم خودکار جت استریم آتش می گیرد و در نگارش این کلمات و از شعله های آتش شومینه کنارم سرمای سوزناکی بر وجودم می بارد. )
به آخرین و عزیزترین رسولش، پیامبر اعظم اش، ختم رسل اش، می گوید: بگو! که اگر نگویی رسالت تو را به جا نیاورده ای.
پس این 23 سال و ابلاغ این دریای وحی الهی چه بوده است؟ چرا عدم انجام این یکی یعنی مساوی با از بین رفتن انجام آن ها؟ همیشه پیامبر گرامی اسلام (ص) منتظر نزول وحی بود و اینبار خداوند منتظر ابلاغ وحی خود، ابلاغ آخرین پیام رسول خاتم (ص) به خلق.
و این یعنی که پیامبر (ص) می دانست چه باید انجام دهد و چه باید بر زبان آورد. شخصیتی چون ایشان می دانست که امروز و در غدیر چه باید رخ دهد و ابعاد این ابلاغ، محور تکامل نعمت خداوند و تکامل دین به چه معناست.
او که غدیر آدمیت را و سرگذشت آدم و آزمایش فرشتگان را حکمت خلق آدم می دانست، حال می بایست در غدیر خاتمیت، مسلمانان را در آزمونی قرار می داد و عهد خویش را در این یوم العهد از مسلمین می طلبید.
غدیر که در آسمان شناخته شده تر است تا در روی زمین و میان ما، چرا که کافیست در مدل خدا آدم و فرشتگان؛ پیامبر اسلام (ص) علی (ع) و مسلمانان را قرار دهید آنگاه معنایی گفتن «من کنت مولا فهذا علی مولا » را چنان می یابی که مضمون روح خداوند را در وجود آدم (ع). و مسلمین در این آزمون می بایست تسلیم صاحب الا امر علی (ع) باشند، بمانند فرشتگان که سجده آدم را پذیرفتند.
و پیامبر اعظم در دلهره تکرار این داستان بر روی زمین، این آخرین پیام آخرین پیامبر بود، چرا که اینجا بود که می بایست حاصل 23 سال تلاش خود را ببیند و تسلیم مسلمین اش را در این آزمون بزرگ الهی، آزمونی که رسالتش را، در مدل آسمانی اسلام را، بر روی زمین کامل می کرد و دین خدا که نعمتی برای انسانها بر روی زمین است، تکامل می نمود.
سوالات به مغز پیامبر (ص) هجوم می آورد: چه کسانی ولایت علی (ع)، این ابوتراب مانند آدم (ع) که از خاک بود و روح خداوند در وجودش دمیده شده بود، این مجاهد مخلص خدا که زندگانی اش، مسیر خاندانش همه و همه در راه خداوند قرار داشت، خواهند پذیرفت؟ چه کسانی نخواهند پذیرفت؟!!!
این بود که پیامبر (ص) با علم لدنی خود نیک می دانست چه حادثه ای در پیش است. واقعه ای بزرگ می بایست رخ دهد و غدیر آدمیت می بایست اینجا و در غدیر خاتمیت تکرار گردد.
نهیب شلاق گونه وحی الهی به قلب نازنین آخرین پیامبر، ابلاغ آخرین پیام و مهم ترین آنان را می نواخت، که عدم ابلاغ آن مساوی با به جای نیاوردن کل رسالت وی: آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن. اگر انجام ندادی رسالت او را ابلاغ نکردی و خداوند تو را از مردمان حفظ خواهد کرد.
از خداوند می خواهد مسلمین را به واسطه اطاعت از ولایت علی (ع) بیازماید. علی (ع) مردی 37 ساله در جامعه ای هنوز ریشه های تعصب عرب در آن وجود دارد. چرا علی (ع)؟ او که جوان است و وضع پولی اش...!!1 آری باز هم خداوند مردم را به پاره ای از امور که اصل آنرا نمی دانند می آزماید و این راز غدیر خاتمیت و ارتباط آن با غدیر آدمیت است.
تسلیم در دین اسلام با اطاعت از صاحب الامری و ولایت علی (ع) و امامت وی کامل می شود. غدیر خاتمیت نه یک جانشینی، نه یک وصایت به تنهایی است. غدیر همه آن چیزی است که اسلام به خاطر آن آمده و در انتهای تاریخ پیامبران الهی، بجای آوردن آن یعنی کامل کردن دین، کامل شدن نعمت الهی.
با غدیر، اسلام، اسلامی می شود کامل که مطلوب خداوند است و تکامل نعمت وی بر انسانهاست.
و خداوند از این اسلام، اسلامی که به غدیر ختم میشود، راضی است و رضایت دارد و دین، اسلام می شود. اسلام بدون غدیر، مانند بدن بی سر است، ایمانی بی صبر ماند که سود و ثمری نمی دهد. دینی بی اثر است. اسلام بدون غدیر، اسلام نیست، که اگر رسولش ابلاغ نمی کرد، رسالتش رسالت نبود.
این آن راز سر به مهر قرآن است. مسلمانی مسلمین در آزمون غدیر خاتمیت، در کوره آزمون غدیر می بایست در بوته آزمایش قرار می گرفت. و اینجا بود که پیامبر اعظم(ص) از بیم مردمان منافق و مشرکین و کافران خفی در میان مسلمانان در ابلاغ آخرین پیام آخرین پیامبر، دست دست می نمود و این پا و آن پا می کرد.
محمد(ص) بهتر از هر کسی در تاریخ بشر می دانست غدیر در منظومه خلقت چه جایگاهی دارد و اگر نمی دانست چطور پیام آور خاتم بود؟!
اما باز هم نهیب خدا مبنی بر ابلاغ آخرین پیام آخرین پیامبر(ص). نه! آخرین سخن خداوند با نوع بشر و پس از آن به سکوت رفتن خداوند و به نظاره نشستن تا صبح قیامت.
مگر نبود پس از وفات پیامبر(ص)، حضرت علی (ع) گفت: دیگر خداوند با بشر سخن نمی گوید! پس مگر نه اینست که ابلاغ پیام غدیر، آخرین سخن، و حرف آخر خداوند است با نوع بشر؟
آری غدیر خاتمیت، آخرین وحی، آخرین سخن، و حرف آخر خداست با بشر. و پس از آن مگر چه باقی می ماند برای گفتن؟
پیام غدیر خداوند و تکمیل دین، هموار نمودن صراط مستقیم و میانبرترین راه انسان به سوی خداست که با تبعیت از ولایت صورت می پذیرد.
و تاریخ اهل بیت(س) خود پایمردی بر سر پیام غدیر است. دخت پیامبر گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا(س) در تبعیت از ولایت حضرت علی (ع) تا پای شهادت می رود و فرزندان وی نیز یکی پس از دیگری به شهادت می رسند تا آخرین امام، و آخرین غدیر.
و خداوند در عین سکوت و نگریستن، وی را از دیده ها غایب می گرداند تا زمان اش فرا رسد. زمانی که در آخر الزمان، غدیر مهدویت رقم زده شود.
و ما اینک در این مسیر، با هر آنچه باقی مانده است، آماده این آخرین غدیر، غدیر مهدویت می شویم.
در ذیل ولایت فقیه، مشق و تمرین ولایت پذیری، ولایت مداری و ولایتمندی می کنیم. حال خود بیا و ببین که برندگان این آزمون چه کسانی اند و بازندگان آن چه افرادی!مدعیان امام زمان مداری، که در امتحان تبعیت از ولایت فقیه رفوزه می شوند!
زمینه سازان ظهور، بایستی در بوته آزمون ولایت فقیه مداری سنجیده شوند و اصلاح شده، خالص گشته تا زمینه ظهور فراهم شود:«منتظران مصلح، خود باید صالح(اصلاح شده) باشند».
آری ایران اسلامی، نه مکتب ایرانی، که کشور پایمردان به مکتب غدیر است که تاریخ انسان را در خود جای داده و انسان در آن معنا پیدا می کند. نه آنکه مکتب غدیر را به مکتب ایرانی تقلیل داده تا از رهاورد آن زمینه باقی ماند در قدرت را فراهم ساخت.
التزام عقیدتی و عملی حداکثری از ولایت فقیه است که مصداق و مبین ولایت مداری امام زمان(عج) محسوب می شود و غیر از آن(التزام حداقلی) حکایت از عدم خلوص افراد مسئول، و وجود مرض نفاق و شرک و کفر پنهان در لابه لای پرده های قلب آنان است.
و این است پیام غدیر، آخرین پیام آخرین پیامبر برای انسان ها؛ غدیر حرف آخر خداست برای نوع بشر
سعید کریمی
انسان شناسی در مکتب غدیر، هم حضوری است و هم حصولی. باید باشی و حاصل شوی تا دریافته باشی. لحظه ای در زمان و مکان باید باشد که بتوانی «وضعیت انسانی» خود را ادراک کنی و سپس بیابی.