کد خبر 16715
تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۳۸۹ - ۱۴:۲۷

روزنامه اطلاعات يکشنبه پنجم آذرماه سال 1340 در صفحه 22 نوشت: امروز مردي بنام اسدا... که براي فرار از دست زن خود دست به حيله تازه‌اي زده بود با صدور قرار از طرف بازپرس شعبه 17 بزندان رفت.

به گزارش مشرق اين روزنامه در اين تاريخ نوشت: اسدا... در حدود دو ماه قبل از خانه خود فرار کرده و چند روز بعد، اوراقي مبني بر فوت خود منتشر نمود.
چندي پيش اسدالله ناگهان از منزل ناپديد شد و يک هفته پس از گم شدن اسدالله در حالي‌که زنش خديجه و بستگان وي با مراجعه به بيمارستان‌ها و ساير مراجع درصدد پيدا کردن او بودند يکي از دوستانش نزد خديجه آمد و با ارائه اوراق چاپ شده‌اي که خبر مدرک اسدالله در آن آگهي شده بود در حالي‌که قيافه گرفته‌اي داشت گفت: خديجه خانم يک دوست قديمي از دست من رفت و از همه بدتر آنکه محل دفن او را نميدانم آمده‌ام بپرسم شما اگر محل دفن شوهر مرحومتان را ميدانيد بمن هم بگوييد تا لااقل سرقبرش بروم و فاتحه‌اي بخوانم.
رفيق اسدالله پس از بيان اين مطلب با ابراز تأسف بخديجه پيشنهاد کرد که مجلس ختمي براي شوهر متوفي خود برپا کند تا يادي از او شده باشد.
خديجه با توجه به قيافه اندوهناک دوست شوهرش و اوراق چاپي اطمينان پيدا کرد که شوهرش مرده است و بهمين جهت لباس مشکي پوشيد و مراسم شب هفت و شب چهلم را براي اسدالله ترتيب داد بستگان اسدالله و خديجه نيز در اين مراسم شرکت کرده و به خديجه تسليت ميگفتند و حتي دوست اسدالله نيز با تأسف به خديجه تسليت گفت و اظهار داشت: من از اين ببعد نمي‌توانم جاي دوست خود را در اين خانه خالي ببينم بهمين جهت کمتر مزاحم ميشوم!

شبيه شوهرش را ديد
دو ماه از اين ماجرا گذشت يک روز خديجه در حاليکه هنوز لباس مشکي را بعلامت مرگ شوهرش بر تن داشت در خيابان به مردي برخورد کرد که از پشت سر به شوهر مرحومش اسدالله شباهت داشت، خديجه چند لحظه از دور اين مرد را تماشا کرد و بالاخره با شک و ترديد بدنبال او براه افتاد ولي چون تصور ميکرد اين مرد فقط با شوهرش شباهت دارد بهمين جهت فقط او را تا نزديک خانه‌اي دنبال کرد و بخانه خود برگشت.

مرده در خيابان راه مي‌رفت
وقتي خديجه به خانه برگشت در حاليکه اشک در چشمانش حلقه زده بود جريان را با چند تن از بستگان خود در ميان گذاشت و آنها گفتند: چون بخيال اسدالله بوده‌اي حتما مرد ديگري را با او اشتباه گرفته‌اي؟ خديجه به هواي ديدار مرديکه شبيه شوهر مرحومش بود بار ديگر در حوالي محلي که ديروز ويرا ديده بود به مراقبت پرداخت و تصادفاً آن روز هم بار ديگر با همان مرد روبه‌رو شد ولي اين بار او را از روبه‌رو ديد و با نهايت حيرت متوجه گرديد که اين مرد همان شوهر وي اسدالله ميباشد که سالم و زنده راه ميرود و خيلي هم خوشحال و راضي به نظر مي‌رسد خديجه پس از اطمينان کامل از اين موضوع جريان را بکلانتري محل اطلاع داد و ماجراي گذشته و فرار شوهرش و سپس خبر مرگ او را در اختيار مأمورين گذاشت و صبح روز ديگر مأمورين اسدالله را در همان خانه دستگير و به کلانتري آوردند.

مرگ مصلحتي
اسدالله ابتدا در کلانتري منکر جريان بود و ميگفت نام من اسدالله نيست ولي وقتي با خديجه روبرو شد به هويت خود اعتراف کرد و گفت چون از ادامه زندگي با خديجه ناراحت بودم و بعلاوه پرداخت مخارج او هم برايم ميسر نبود، با طرح اين نقشه خواستم خود را خلاص کنم ولي افسوس که خدا نخواست مردن مصلحتي من بيش از اين ادامه داشته باشد و اين بار خديجه بجاي عزرائيل بسراغ من آمد.
پرونده اين ماجرا در شعبه بازپرسي مورد رسيدگي قرار گرفت و بازپرس با صدور قرار اسدالله را بجرم ترک انفاق روانه زندان کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس