مشرق - امور ورزش نفت به ریاست قنبرزاده، به یک مخالف جدی و لجوج علیه کشتی به عنوان یکی از ارکان ورزش اول کشور تبدیل شده است! متاسفانه تصمیمات حاشیه آفرین رئیس امور ورزش نفت شرایط را به گونه ای رقم زده که هر روز باید شاهد بروز یک مشکل یا حاشیه آزار دهنده برای این مجموعه نفت یا کشتی به عنوان پرافتخارترین ورزش ایران در میادین جهان و المپیک باشیم.
اگر بخش خصوصی دوست داشته باشد در فوتبال یا هر رشته دیگری سرمایه گذاری کند یا هیچ تمایلی به حمایت و سرمایه گذاری در کشتی یا هر ورزش دیگری نداشته باشد، حرجی بر آنها وارد نیست چرا که این هموطنان متمول و ورزش دوست اختیار جیب خود و اموالشان را دارند. تا وقتی آنها علیه نظام جمهوری اسلامی و قوانین رایج مملکت اقدامی انجام نداده اند، هیچ بنی بشری نمی تواند کاری به آنها داشته و نسبت به صرف اموال شخصی در حمایت از یک ورزش یا عدم سرمایه گذاری در ورزشی دیگر، آنها را بازخواست کند.
اما شرایط این هموطنان با بعضی که به واسطه یک مسئولیت یا جایگاه عمومی و دولتی، از اختیارات ویژه ای برخوردار و بهره مند شده اند، بسیار متفاوت است. افرادی که مسئول قسمتی از امور دولت یا مملکت شده اند، حق ندارند و نمی توانند در رابطه با بیت المال و اموال عمومی، به دلخواه تصمیمی گرفته یا اقدامی انجام دهند. این موضوع در ارتباط با متمولین بخش خصوصی متفاوت است و مقررات رفتار یا برخورد با آنها نیز بسیار متفاوت خواهد بود.
قطعا صرف هزینه بیت المال برای دلخواه یا خوشایند این و آن، نه تنها مذموم و ناپسند است؛ بلکه خطا و اشتباه است. حتی بعضا با برخورد و ممانعت ازسوی مراجع نظارتی و محافظ بیت المال مواجه شده و انشاءالله ازاین پس نیز چنین برخوردها و ممانعت هایی، بسیار قاطعانه تر ادامه خواهد یافت.
طی روزهای اخیر شاهد بودیم امور ورزش نفت (به عنوان بخشی از وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران که تمام هزینه های آن از طریق بیت المال تامین می شود) تصمیماتی را اتخاذ و به اجرا گذاشته که نه تنها به نفع ورزش کشور نبوده؛ بلکه مشکلات عدیده ای را نیز برای ورزش مجموعه نفت رقم زده است.
برخی ریخت و پاش های غیر ضروری، اعتراض نهادهای نظارتی به مدیریت ورزش نفت را به دنبال داشته و آقایان قنبرزاده و شاه کرمی، برای دور ساختن ترکش این اعتراضات و عملکرد اشتباه خود، تصمیم به انحلال کشتی در مجموعه ورزش نفت گرفته اند. آنها این تصمیم غیر کارشناسی را با انصراف از حضور در لیگ برتر به نمایندگی از استان تهران تکمیل کردند.
در حالیکه به واسطه درخشش کشتی ایران در المپیک لندن انتظار می رفت حمایت بیشتری نسبت به قبل از این رشته صورت بگیرد؛ اما نه تنها اینگونه نشد، بلکه تصمیم غلط و اشتباه خود را نیز به حساب شورای عالی ورزش نفت گذاشته و حتی بعد از دستور صریح وزیر نفت، نه تنها دست از رفتار خود برنداشتند بلکه دستور وزیر را نیز نادیده گرفته و اکنون مدعی شده اند چون بعضی همکاران قبلی مجموعه از آنها باج خواهی می کنند، بر تصمیم غلط خود پافشاری می کنند.
این دوستان متاسفانه نه تنها اشتباهات قبلی خود را جبران نکرده اند؛ بلکه سرپرستی و همراهی کاروان 51 نفره فوتبال به اروپا در شرایط غیر طبیعی ارز کشور را به بهانه برنامه ریزی قبلی، مجاز، منطقی، معقولانه و بدون اشکال جلوه می دهند. آنها مجددا حاشیه دیگری را به مجموعه ورزش نفت تحمیل کرده و طی دستوری سوال برانگیز و حاشیه آفرین به قهرمانان کشتی دستور داده اند باید هر چه سریعتر خود را به شرکت گاز مازندران معرفی کرده و محل اسکان و زندگی خود را نیز به مازندران منتقل کندد.
سوال این است، دلیل این همه اصرار و لجبازی با جامعه کشتی برای چیست؟ چرا باید محمد طلایی، حسن رنگرز، مجید خدایی، محمدحسین خالقی فر، محمد رضایی، حسین رنگرز و ... که بعضا در تهران به دنیا آمده یا چندین و چند سال ساکن این شهر بوده و بعضا فرزندانشان سال هاست در تهران تحصیل می کنند، صرفا به دلیل یک تصمیم غیر کارشناسی باید به مازندران منتقل شوند؟ آیا انتقاد به این دستور، باج خواهی است؟
آیا اگر این کشتی گیران به منظور جلوگیری از بروز مشکلات خانوادگی، نسبت به این دستور غیرمنطقی اعتراض کرده و حتی این موضوع را به نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی نیز منتقل کنند، باج خواهی است؟ اما استفاده غیر قانونی از اموال بیت المال، دلسوزی و کاردانی و اعمال مدیریت است؟
آیا دور کردن این قهرمانان دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی (بعضا دارای دکترا و جایگاه مشاور وزیر هستند) از تهران و وزارتخانه، نمی تواند این شائبه را تقویت کند که دلیل این تصمیم این است که برخی مدیران بدون تخصص و تکیه زده بر جایگاهی که استحقاق آن را ندارند، می ترسند این قهرمانان متخصص و تحصیلکرده جای آنها را در مجموعه ورزش نفت بگیرند؟
باوجود اینکه نگارنده مطمئن است از اتهامات واهی بعدی بی نصیب نخواهم ماند؛ ولی در صورتی که از ادامه تصمیمات مشکل آفرینشان برای جامعه کشتی دست برندارند، باز هم خواهم نوشت. دوست دارم مدیران حاشیه آفرین ورزش همچنان به افشاگری های خود علیه باج خواهان ادامه دهند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
* مهدی شیروانی
اگر بخش خصوصی دوست داشته باشد در فوتبال یا هر رشته دیگری سرمایه گذاری کند یا هیچ تمایلی به حمایت و سرمایه گذاری در کشتی یا هر ورزش دیگری نداشته باشد، حرجی بر آنها وارد نیست چرا که این هموطنان متمول و ورزش دوست اختیار جیب خود و اموالشان را دارند. تا وقتی آنها علیه نظام جمهوری اسلامی و قوانین رایج مملکت اقدامی انجام نداده اند، هیچ بنی بشری نمی تواند کاری به آنها داشته و نسبت به صرف اموال شخصی در حمایت از یک ورزش یا عدم سرمایه گذاری در ورزشی دیگر، آنها را بازخواست کند.
اما شرایط این هموطنان با بعضی که به واسطه یک مسئولیت یا جایگاه عمومی و دولتی، از اختیارات ویژه ای برخوردار و بهره مند شده اند، بسیار متفاوت است. افرادی که مسئول قسمتی از امور دولت یا مملکت شده اند، حق ندارند و نمی توانند در رابطه با بیت المال و اموال عمومی، به دلخواه تصمیمی گرفته یا اقدامی انجام دهند. این موضوع در ارتباط با متمولین بخش خصوصی متفاوت است و مقررات رفتار یا برخورد با آنها نیز بسیار متفاوت خواهد بود.
قطعا صرف هزینه بیت المال برای دلخواه یا خوشایند این و آن، نه تنها مذموم و ناپسند است؛ بلکه خطا و اشتباه است. حتی بعضا با برخورد و ممانعت ازسوی مراجع نظارتی و محافظ بیت المال مواجه شده و انشاءالله ازاین پس نیز چنین برخوردها و ممانعت هایی، بسیار قاطعانه تر ادامه خواهد یافت.
طی روزهای اخیر شاهد بودیم امور ورزش نفت (به عنوان بخشی از وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران که تمام هزینه های آن از طریق بیت المال تامین می شود) تصمیماتی را اتخاذ و به اجرا گذاشته که نه تنها به نفع ورزش کشور نبوده؛ بلکه مشکلات عدیده ای را نیز برای ورزش مجموعه نفت رقم زده است.
برخی ریخت و پاش های غیر ضروری، اعتراض نهادهای نظارتی به مدیریت ورزش نفت را به دنبال داشته و آقایان قنبرزاده و شاه کرمی، برای دور ساختن ترکش این اعتراضات و عملکرد اشتباه خود، تصمیم به انحلال کشتی در مجموعه ورزش نفت گرفته اند. آنها این تصمیم غیر کارشناسی را با انصراف از حضور در لیگ برتر به نمایندگی از استان تهران تکمیل کردند.
در حالیکه به واسطه درخشش کشتی ایران در المپیک لندن انتظار می رفت حمایت بیشتری نسبت به قبل از این رشته صورت بگیرد؛ اما نه تنها اینگونه نشد، بلکه تصمیم غلط و اشتباه خود را نیز به حساب شورای عالی ورزش نفت گذاشته و حتی بعد از دستور صریح وزیر نفت، نه تنها دست از رفتار خود برنداشتند بلکه دستور وزیر را نیز نادیده گرفته و اکنون مدعی شده اند چون بعضی همکاران قبلی مجموعه از آنها باج خواهی می کنند، بر تصمیم غلط خود پافشاری می کنند.
این دوستان متاسفانه نه تنها اشتباهات قبلی خود را جبران نکرده اند؛ بلکه سرپرستی و همراهی کاروان 51 نفره فوتبال به اروپا در شرایط غیر طبیعی ارز کشور را به بهانه برنامه ریزی قبلی، مجاز، منطقی، معقولانه و بدون اشکال جلوه می دهند. آنها مجددا حاشیه دیگری را به مجموعه ورزش نفت تحمیل کرده و طی دستوری سوال برانگیز و حاشیه آفرین به قهرمانان کشتی دستور داده اند باید هر چه سریعتر خود را به شرکت گاز مازندران معرفی کرده و محل اسکان و زندگی خود را نیز به مازندران منتقل کندد.
سوال این است، دلیل این همه اصرار و لجبازی با جامعه کشتی برای چیست؟ چرا باید محمد طلایی، حسن رنگرز، مجید خدایی، محمدحسین خالقی فر، محمد رضایی، حسین رنگرز و ... که بعضا در تهران به دنیا آمده یا چندین و چند سال ساکن این شهر بوده و بعضا فرزندانشان سال هاست در تهران تحصیل می کنند، صرفا به دلیل یک تصمیم غیر کارشناسی باید به مازندران منتقل شوند؟ آیا انتقاد به این دستور، باج خواهی است؟
آیا اگر این کشتی گیران به منظور جلوگیری از بروز مشکلات خانوادگی، نسبت به این دستور غیرمنطقی اعتراض کرده و حتی این موضوع را به نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی نیز منتقل کنند، باج خواهی است؟ اما استفاده غیر قانونی از اموال بیت المال، دلسوزی و کاردانی و اعمال مدیریت است؟
آیا دور کردن این قهرمانان دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی (بعضا دارای دکترا و جایگاه مشاور وزیر هستند) از تهران و وزارتخانه، نمی تواند این شائبه را تقویت کند که دلیل این تصمیم این است که برخی مدیران بدون تخصص و تکیه زده بر جایگاهی که استحقاق آن را ندارند، می ترسند این قهرمانان متخصص و تحصیلکرده جای آنها را در مجموعه ورزش نفت بگیرند؟
باوجود اینکه نگارنده مطمئن است از اتهامات واهی بعدی بی نصیب نخواهم ماند؛ ولی در صورتی که از ادامه تصمیمات مشکل آفرینشان برای جامعه کشتی دست برندارند، باز هم خواهم نوشت. دوست دارم مدیران حاشیه آفرین ورزش همچنان به افشاگری های خود علیه باج خواهان ادامه دهند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
* مهدی شیروانی