به گزارش مشرق به نقل از تریبون مستضعفین، رضا نساجی در یادداشت خود نوشت:
هر سال به هفته دفاع مقدس که می رسیم، این فیلم های ابراهیم حاتمی کیا – همچنان که آوینی او را «بلبل غزل خوان شهدا» نامیده بود- هستند که حال و هوای آن روزها را در آنهای که شاهد جنگ بوده اند و مایی که نبوده ایم، تداعی می کنند. حالا حاتمی کیا با تمام طوق لعنت هایی که به گردن اوست – عبارتی که در فیلم «مهاجر» می شنویم- یک فیلم اجتماعی در توقیف دارد و یک فیلم دفاع مقدس را به پایان می برد. از زمان پایان جنگ که تجربه های جدید در سینما را کلید زد، او همیشه در معرض اتهام بوده است و از این لحاظ شباهتی به دوست و پیشوای فکری اش آوینی دارد. دشمنانش کم نیستند و منتقدانش انصاف هم ندارند، و هر کاری هم بکند، حلالش نمی کنند.
ظاهرا متهم به نفاق و استحاله است و اینکه فیلم ضدانقلابی می سازد. حتی زمانی هم که به رضا میرکریمی نامه می نویسد و از اصغر فرهادی انتقاد می کند به نحوی که با هجمه شدید اپزوسیون روبرو می شود، «انقلابیون»! او را باور نکرده و دفاعی نمی کنند. اتفاقی که تاثرات عمیقی را میان دلسوزان انقلاب و دوستداران (سینما و شخصیت) حاتمی کیا برانگیخت. شخصیت و سینمای دوپهلویی که کوته فکران کمتر توانسته اند او را درک کنند و چون راه به عمق اندیشه او نمی برند، پس راه کوتاه تر را پیموده، او را می کوبند! و بدین ترتیب شاید «چ» هم به سرنوشت فیلم های قبلی دچار شود، و باز هم او را متهم کنند.
می نوشتند که حاتمی کیا استحاله شده است!
این ماجرا، ما را به یاد «فیلم «آژانس شیشهای» میاندازد. فیلمی متفاوت و پر محتوا که واکنشهای بسیار در پی داشت، به خاطر دارم که نشریات حزب اللهی آنزمان آنرا میکوبیدند و مینوشتند که حاتمی کیا عوض شده است، حاتمی کیا استحاله شده است! اما امروز همه پس از ده سال قدر آن فیلم را میدانیم که خوب هشدار داده بود و اگر چه فرم و تا حدودی محتوای فیلم برای انقلابیهای آنزمان گزنده مینمود و گویی که خط قرمزها را زیر پا گذاشته، اما این بهترین شکل اعتراض بود و حالا همه قدر آن را میدانند و بهترین فیلم او ارزیابی میکنند. بگذریم که حالا هم همین اعتراضات به فیلمهای جدید او میشود و احتمالا ده سال دیگر باز از او تقدیر خواهد شد که شرایط ده سال پیش را خوب درک کرده و خوب فیلمی ساخته بوده است! امروز هم اگرچه فیلم اجتماعی- انتقادی او با عنوان «گزارش یک جشن» (که تعبیر به سیاسی میشود) در محاق توقیف است، اما در آینده باز هم میبینیم که عدهای دیر وقت به عمق اندیشه او پی میبرند و باز هم عدهای هستند که هنوز هم نمیفهمند!
هنر حاتمی کیا اینست که مسئله روز را درک میکند و بر اساس نیاز امروز جامعه فیلم میسازد، این پیشتازی در درک شرایط روز و نیاز آینده، معنای کلمه «روشنفکر» است، اسیر کلیشه نبودن و از ورای مسائل فرعی مسئله اصلی را درک کردن و درگیر حاشیههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نشدن، لوازم روشنفکریست. روشنفکر کسی است که چند گام جلوتر از تودهها باشد و رهگشای آنان و از نظر من حاتمی کیا این چنین است.
سینمای دفاع مقدس را از کلیشه «حاجی سیدتو کشتند» خارج کرد
هنر حاتمی کیا در دهه هفتاد این بود که سینمای دفاع مقدس را از کلیشه «حاجی سیدتو کشتند» خارج و به «حاجی سیدتو کشتند، اما کسی خبر دار نشد» یا «حاجی سیدتو فراموش کردند» رهنمون کرد. در شرایطی که سینمای جنگی هالیوود هر روز از کلیشه جنگ جهانی دوم برای امریکا اسطوره میساخت و از سوی دیگر کلیشه جنگ ویتنام، محل خود انتقادی از امریکا بود، تکنیک و ابزار و سرمایه در دست این سینما بود و هست، دیگر منفجر کردن چند تانک و هدف قرار دادن هلی کوپتر با آرپی جی و… لطفی برای بییننده ما نداشت و ندارد. چندان که دیدیم اگر هم تکنیک فیلم برداری و صدای دالبی را به خیل عظیم بازیگران مطرح و از جمله هدیه تهرانی بیافزایند، «دوئل» چیز دندان گیری از آب در نخواهد آمد و حتی اگر تمام صحنههای انفجاری را به صورت واقعی انجام دهیم (که از نظر خارجیها، لطف سینمای ما در واقعی بودن صحنههای ویژه است) باز هم نه مورد پسند آنان واقع میشود و نه اصلا مسئله امروز سینمای ماست.
که مسئله سینمای دفاع مقدس ما «صدای دالبی» و «تکنیک فیلم برداری» و «واقعی بودن صحنههای انفجار» نبود، سینمای ما، لنگ بازی «هدیه تهرانی» در سینمای دفاع مقدس هم نبود، مسئله سینمای دفاع مقدس ما ما همان «دفاع مقدس» ما بود و مسئله «دفاع مقدس» ما، سرنوشت «انقلاب اسلامی» ما.
«به رنگ ارغوان» نقدی به دستگاه اطلاعاتی دوران اصلاحات بود
اگر آنروز دولتی شدن انقلاب، مصلحت گرایی در جمهوری، رواج مدرنیته، فراموش شدن ارزشهای جنگ، ساده زیستی، محرومین، جنگ فقر و غنا، افزایش فاصله طبقاتی، رواج اخلاق سرمایه داری دوران طاغوت، غرب گرایی و نگاه حسرت بار به خارج نشینان و خارج روندگان، مشکل دهه هفتاد ما بود، امروز هم باید مسئله اصلی جامعه را کشف کرد.
اگر در دوران اصلاحات، مشکل ما امنیتی شدن جامعه، حاکمیت اخراجیهای وزارت اطلاعات بر شورای شهر و دولت و مراکز تصمیم گیری ما و حتی و بویژه وزارت علوم و دانشگاههای ما بود، اگر آنروز مشکل جامعه ما سیاسی شدن امنیتیها و حزب گرایی و سلیقه گرایی آنان بود، اگر «مهرههای سوخته را کشتن و به گردن رقیب انداختن» بود، اگر مخالفان را حذف کردن و متحجر و خشونت طلب معرفی کردن منتقدان بود، اگر اخلاق امنیتی بر سیاست ما حاکم شده بود، حاتمی کیا «به رنگ ارغوان» را ساخت و از همان مدعیان «آزادی بیان» مجوز نگرفت.
حاتمی کیا بر مشکلات روز جامعه دست می گذارد
حاتمی کیا مسئله روز را خوب درک کرده بود و مشکل آنروز جامعه ما را هم خوب شناخته بود، به همیبن دلیل باید فیلمش توقیف میشد. دلیل موفقیت «به رنگ ارغوان» در توقیف شدنش بود، چون دست روی چیزی گذاشته بود که مشکل جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی بود و آنان که مشکل را آفریده بودند، نمیخواستند عیان شود. چرا که اگر عیان میشد، آدرس اشتباهی آنان هم برملا میشد. کسانی که میکشتند و آدرس اشتباهی میدادند، خشونت میآفریدند و آدرس اشتباهی میدادند. جامعه را به فساد اقتصادی (چندان که ماجرای کرباسچی و شهرام جزایری نشان داد) و اجتماعی (چندان که فیلمهای مسعود ده نمکی جلوههایی از آن را نشان داد) و سیاسی (چندان که دعوای شورای شهر اول تهران نشان داد) دچار کرده بودند، نمیخواستند «به رنگ ارغوان» اکران شود، چرا که چهرهای واقعی از نمودهای مثبت و منفی حاکمیت جمهوری اسلامی نشان میداد، میگفت (و باید گفت) که امنیتیهای جمهوری اسلامی هم انسانند، نماز میخوانند، راست میگویند (یا نمیگویند)، به گواه اینکه عاشق میشوند، پس عاطفه دارند، سلیقه دارند، گرایش دارند، میتوانند راه کج و راست را بروند (و میروند)، و اینکه اشتباه میکنند، اما اشتباهشان را نباید به حساب دستگاه امنیتی گذاشت، نباید به حساب نظام گذاشت و نباید به حساب انقلاب گذاشت.
اطلاعاتی ها همه انسانند
اگر «به رنگ ارغوان» در آن زمان اکران میشد، مردم هم میفهمیدند که اطلاعاتیها مثل همه انسانند، آنها هم اشتباه میکنند، و نباید از آنان غول ساخت (در عین حال که قاطعیت و تواناییهای دستگاههای امنیتی کشور توسط حاتمی کیا به خوبی به تصویر کشیده شده بود) و نباید تصور امنیتی و خفقان در کشور داشت. و این عکس چیزی بود که تئوریسینهای اصلاحات میخواستند. و بنابراین طبیعی بود که این فیلم توقیف شود، چندان که مهاجرانی فیلمنامه «آزانس شیشهای» را هم در اواخر دوره سازندگی خوانده و به حاتمی کیا گفته بود که این را هرگز جایی نشان نده! و همو ناگهان که پرده دیگری از نمایش معطوف به قدرتشان در ساحت اصلاحات اجرا شد، به «آزانس شیشهای» سیمرغ بلورین داد!
حاتمی کیا ثابت کرد که میشود فیلم جنگی ساخت که در آن خبری از توپ و تانک و اصطلاحا «نخود» نباشد، میتوان فیلم جنگی ساخت که در آن تنها یک گلوله شلیک شود و آنهم به کسی نخورد. چرا که شهدای امروز ما، شهدای گلولهها و ترکشهای بیست سال پیشاند.