قطعا ظهور و سقوط کلاه قرمزی به عنوان یک اسطوره در سینما می تواند الگوی خوبی برای سینما گران کودک و نوجوان باشد و در این مسیر راه برون رفت از بحران فعلی سینمای کودک و نوجوان را روشن سازد.

گروه فرهنگی مشرق-"کلاه قرمزی" شخصیت ساده دل؛ احساساتی  اما کمی آداب نادان که در اواخر دهه ی شصت و اوایل دهه هفتاد در تلویزیون و سینمای ایران معرفی و در اندک زمانی تبدیل به یکی از اسطوره های عروسکی برنامه سازی کودک و نوجوان تبدیل شد. او حتا مخاطب کودک و نوجوان را پشت سر گذاشت و توانست مخاطبان بزرگ سال را نیز با خود درگیر کند. اگر بخواهیم فارغ از تاثیر گذاری بدیلی را در ینگه دنیا برای این شخصیت پیدا کنیم شاید تنها نمونه ای که در عصر حاضر بتواند با او و خویشانش- پسر خاله و این روزها فامیل دور، پسر عمه زا و دیگران- برابری کند خانواده سیمپسون ها باشد.



در سال 1373 اولین قسمت از سینمایی های کلاه قرمزی با عنوان کلاه قرمزی و پسر خاله به روی پرده رفت. این فیلم توانست در سینمای ایران رکورد فروش را بشکند. رکوردی که تا سالها دست نخورده باقی ماند؛ 171 میلیون تومان سقف فروشی بود که این فیلم در تهران به آن دست یافت؛ فراموش نکنید که در آن روزها بلیط سینما به صورت متوسط 80 تومان قیمت داشت.

8 سال بعد یعنی در سال 1381 قسمت دوم این سینمایی ساخته شد. اگر چه این قسمت ها ربط داستانی با هم نداشت اما حضور عروسک کلاه قرمزی در آنها این آثار را به هم پیوند می داد. اگر چه به نظر می آمد که موفقیت قسمت قبلی بر این قسمت هم تاثیر بگذارد اما این قسمت یعنی "کلاه قرمزی و سروناز" نتوانست موفقیت قبلی را تکرار کند.

یک دهه بعد از "کلاه قرمزی و سروناز"؛ "کلاه قرمزی و بچه ننه " به روی پرده می رود؛ همه منتظر هستند تا یک اتفاق جدید در سینمای ایران رخ دهد؛ حتی برخی از رسانه ها تیتر می زنند که این بار کلاه قرمزی خاطرات دهه هفتاد را تکرار کرده و رکورد فروش سینمای ایران را تغییر دهد. با این حال آنچه اکران شد برای چنین ادعایی تا حدودی کوچک است.

آنچه کلاه قرمزی و بچه ننه ندارد!
تقریبا همه کسانی که این اثر سینمایی را دیده اند چه آنهایی که دستی در سینما دارند و چه آنهایی که معمولا در این زمینه ها اظهار نظر نمی کنند بعد از خروج از سینما یک نظر مشترک را درباره ی فیلم "کلاه قرمزی و بچه ننه"مطرح می کردند؛ این البته نتیجه ی مشاهدات نگارنده است  و نه بیشتر؛ "داستان نداشت".

نقطه ی قوت "کلاه قرمزی و پسر خاله " در فیلم نامه نیز به همین نکته باز می گشت؛ داشتن داستان منسجم. این یعنی تمام موقعیت های طنز قصه بر محور ثابت یک داستان سوار شده بود و آن اینکه کلاه قرمزی برای حضور در تلویزیون و همکاری با "آقای مجری" به تهران می آید. با این همه متاسفانه "کلاه قرمزی و بچه ننه" از این قاعده پیروی نکرده است. داستانی کلی وجود دارد اما موقعیت های طنز بر آن سوار نمی شوند و نمی توانند ارتباط منطقی با داستان اصلی پیدا کنند.
به عبارتی داستان اصلی و فرعی هر دو وجود داشتند اما ارتباط بین این دو خصوصا آن داستان فرعی هایی که موقعیت های طنز را با خود داشتند با محور اصلی قصه گم می شد.

یک سوم اول داستان قرار بود تا وضعیت خانواده کلاه قرمزی که آقای مجری آن را سرپرستی می کند به نمایش بگذارد؛ اگر چه این بخش از قصه نسبت به سکانس های بعدی قوی تر و ملموس تر بود اما ارتباط دقیق و درستی با باقی قصه برقرار نمی کرد. کلاه قرمزی ناگهان و بر اثر یک اتفاق از بالای یک بلندی به پایین افتاده و با کالسکه بچه ای که در کنار گذر رها شده برخورد می کند و اصل قصه  آغاز می شود.چینش داستان به گونه ای است که مخاطب احساس می کند که فیلمساز خواسته است تا به هر شیوه ممکن این دو بخش و بخش های بعدی قصه را به هم پیوند دهد.

معلق میان دنیای بچه ها و بزرگسالان
کلاه قرمزی بچه ای را پیدا می کند؛ آن هم درست در زمانی که در دنیای کودکانه ی خویش آرزو کرده است تا کفش داشته باشد و فرشته ی آسمانی هر آنچه را که او می خواهد در اختیارش قرار دهد؛ از اینجا به بعد داستان جنبه ای بزرگسالانه پیدا می کند. دیگر دغدغه ها دغده های کودکانه نیست؛ اگر چه از زاویه دید یک کودک طرح می شود، اما کلاه قرمزی بزرگ سالی است که تنها ادای یک بچه ی دبستانی را در می آورد- درست عکس "کلاه قرمزی و پسر خاله" که در آن شخصیت های کودک می کوشیدند تا در نقش بزرگسالان ظاهر شوند و همین سبب بوجود آمدن موقعیت های طنز می شد.


فیلم می توانست وارد کنش و واکنش یک بچه با موقعیت جدید یعنی پیدا شدن "بچه ننه" شود. اما این اتفاق رخ نمی دهد، اگر چه در بعضی موارد حرکت های کودکانه کلاه قرمزی را می شود در لابلای قصه پیدا کرد اما در اکثر موارد کلاه قرمزی خواسته های یک بزرگسال را مطرح می کند؛ از تلاش او برای ازدواج گرفته تا در نهایت علاقمند شدن پدرانه اش به "بچه ننه".

عشق کلاه قرمزی به بچه ننه در حقیقت اوج انحراف مسیر خلقیات کودکانه کلاه قرمزی به یک بزرگسال است. نگاهی ساده به دنیای کودکان به خوبی نشان می دهد که این عشق پدرانه هرگز در دنیای کودکان جایی پیدا نمی کند. بچه ها اگر چه در برخی موارد به تقلید از بزرگ ترهایشان عروسک بازی می کنند اما این تنها تقلیدی است که تبدیل به عشق پدرانه یا مادرانه نمی شود و اوج ظهور و بروز چنین اختلاف حسی را می شود در نحوه نگهداری بچه ها از عروسک هایشان دید؛ بچه ها پدر و مادرهای خوبی نیستند. در مقابل "قصه ی کلاه قرمزی و بچه ننه" قصه ی تلاش های مادرانه کلاه قرمزی برای نگهداری از بچه ننه است.

باید توجه داشت که غیر از این اختلاف با واقعیت یک مساله دیگر نیز رخ خواهد داد؛ تمایلات کلاه قرمزی برای بچه هایی که مخاطب این فیلم قرار می گیرند کاملا گنگ و نا مفهوم خواهد بود.

ارجاعات سیاسی و هجو طبقاتی
در کنار داستان اصلی قرار گرفتن برخی ارجاعات سیاسی بیش از پیش داستان را از طنزی کودکانه دور می کند.فیلم در برخی موارد حتا پایش به هجو باز می شود. وقتی قاضی دادگاه – حمید جبلی- در جلسه دادگاه کلافه می شود؛ خودش را می خاراند و الخ اشاره ای ظریف و ضمنی برای مخاطب بزرگسال درباره قاضی و عادات او داده می شود. یا در جای دیگر زمانی که کلاه قرمزی درباره روابط دختر و پسر صحبت می کند و در مواجهه با مادر "بچه ننه" نگاه های عاشقانه رد و بدل می شود، همه اشاره به حدود اخلاقی و قانونی دارند که معمولا در این سطح توسط کودکان – یعنی مخاطبان اصلی فیلم- درک پذیر نیست.

اما در بدنه اصلی قصه نوعی اختلاف طبقاتی و تحلیل طبقاتی حاکم است که رنگ و بوی تحلیل های گروه های چپ در دهه چهل و پنجاه را دارد؛ این فضا را می شود از مقایسه سکانس ابتدایی و انتهایی فیلم درک کرد. پازل قصه زمانی کامل می شود که نماد رسانه ملی که خبرنگار تلویزیون است در صحنه حاضر می شود و به عنوان نماد حکومتی این اختلاف را به تصویر می کشد. فیلمساز به تصویر و تحلیل رسمی و حکومتی پوزخندی زده و در تمام طول فیلم می کوشد تصویر واقعی خود را از قاب یک هجو اجتماعی به مخاطب بزرگسال ارائه دهد و همین قاب است که گفتیم رنگ و بویی چپ دارد. با این حال در این مسیر نیز چندان موفق نبوده چون نتوانسته است دیدگاه های خود را در عمق داستان رسوخ دهد و چنین نظرگاهی تنها و تنها به برخی اشارات و تکه پرانی های سطحی متوقف شده است.

از کلاه قرمزی 73 تا 91
کسانی که مخاطب کلاه قرمزی 73 بوده اند امروز به خوبی می توانند تفاوت های میان آن کلاه قرمزی را با این کلاه قرمزی درک کنند. می شود به قطع گفت که کلاه قرمزی 91 تفاوت های اساسی با کلاه قرمزی 73 دارد؛ به عبارت بهتر باید گفت "کلاه قرمزی پا به سن گذاشته و پیر شده".

دنیای کودکانه و شوخی های شیرین و ساده کلاه قرمزی اولین چیزی است که در این تغییرات از دست می رود و جای خود را به پرداخت طنزگونه ی ژورنالیستی از وقایع روز می دهد. البته در عین حال باید گفت که کلاه قرمزی تلویزیونی توانسته است تا حدود زیادی از این آفت دور بماند؛ اگر چه دیگر او دیگر در برنامه تلویزیونی هم ستاره اصلی نیست اما به دلیل هدف گذاری این برنامه برای ارتباط با بچه ها همچنان ویژگی های مثبت خود را حفظ کرده است.
قطعا ظهور و سقوط کلاه قرمزی به عنوان یک اسطوره در سینما می تواند الگوی خوبی برای سینما گران کودک و نوجوان باشد و در این مسیر راه برون رفت از بحران فعلی سینمای کودک و نوجوان را روشن سازد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس