از میان اربابان فرهنگ و سیاستگذاران فرهنگی کسی برایش مهم نیست حیات و ممات اهل قلم. هیچ مدیر فرهنگی را ندیدم که این برایش سؤال باشد. حس می کنم این جفایی ست که دارد به تمام بچه‌های فرهنگی می‌شود و برای کسی اهمیت ندارد، حضور عناصر فرهنگی.

گروه فرهنگی مشرق- در ایران عادت داریم که داشته هایمان را خصوصا در حوزه فرهنگ و هنر بعد از مرگ شان کشف می کنیم. این ماجرا درباره سرمایه های فرهنگی و هنری انقلاب اسلامی بسیار جدی تر است. ابوالفضل زرویی نصر آباد یکی از آنهاست. بی مقدمه سراغ نامش رفتیم چون آنها که می شناسندش نیازی به معرفی او ندارند و آنها که نمی شناسند... آنهایی که نمی شناسند این معرفی کوتاه را که به نقل از وبگاه "از طنز" آورده ایم بخوانند.
آدم های بزرگ حتا اگر نشناسندشان کوچک نمی شوند و آدم های کوچک اگر در تمام دنیا مشهور باشند باز هم کوچکند. زرویی نصرآباد را اگر چه نمی شناسند اما بی شک یکی از ستون های اصلی ادبیات خصوصا در حیطه طنز بر روی گرده های او استوار است.

بنا داریم در چند مطلب او را یادآوری کنیم برای آن دسته از مخاطبینی که فراموش کرده اند او را و نادیده گرفتند گوشه نشینی اش و البته برای آن دسته از مدیرانی که این روزها فراموش کرده اند حاصل سال های عمر امثال زرویی است که تبدیل به میز ریاست برای آنها شده است؛ اگر نه همه چیز به کاغذ سبک یک حکم و امضایی در پای آن بند است.
نقدا این گپ و گفت را با حضرت نصرآباد داشته باشید تا ببینم پس از این چه باید بودن!

آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد گزیده ای از گفتگوی مشرق با ابوالفضل زرویی نصرآباد است.

 برای مشاهده متن کامل اینجا کلیک کنید
.

***یکی از علل رفتنم از تهران فقر بود. به این رسیدم که تهران دیگر جایی برای ماندن نیست. از این جهت که نه کار ثابتی برای انجام دادن داشتم و چون زندگی من استیجاری بود، فکر می کردم دارم برای چیزی هزینه می کنم که هیچ لزومی ندارد.

***از طرفی پدر من تنها و بیمار بودند که البته 2 سال قبل به رحمت خدا رفتند و من احساس می کردم که باید بیشتر به فکر ایشان باشم در آن شرایط با توجه به این که ایشان تنها زندگی می کردند، تصمیم گرفتم که به «احمدآباد مستوفی» بروم و با ایشان زندگی کنم و در واقع به ایشان خدمت کنم.



***با رفتنم از تهران به نوعی از فضای فرهنگی قهر کردم. قهری که کماکان نیز ادامه دارد.چون احساس کردم که معتبرترین آدم ها در اطراف ما حتی وقتی می میرند، سخت ترین کاری که از دوستان ما در رسانه ها بر می آید پاک کردن اسم آن ها از لیست شماره تلفن شان است.

***مثلا به فرض اگر کسی مثل زرویی 10 سال هم حضور نداشته باشد، هیچ کس نیست که بپرسد شما اصلا از کجا داری امرار معاش می کنی؟تنها کسانی دلسوز من هستند که آنها هم درد کشیده اند. یعنی کسانی که این موقعیت را تجربه کردند. کسی مثل «محمدحسین جعفریان» یا مثلا آقای «یوسف میرشکاک» به من زنگ می زنند و برای من پیغام می گذارند. در چهار سال اخیر ، وجه معاش و گذران زندگی ام غالبا مرهون پایمردی و رادی و کرامت سید مهدی شجاعی بوده است . در واقع این بزرگ مرد با گشاده دستی و در حد توان متکفل هزینه هایی است که برای یک موسسه انتشاراتی چون نیستان به هیچ وجه توجیه اقتصادی ندارد. اگر چه از مدیران و مسئوولان فرهنگی هنری کشور توقع و انتظار حتی یک درصد از این بزرگ منشی و توجه و کرامت را ندارم اما لابد حق دارم از خدا بخواهم که بخشی از فتوت و رادمردی سید مهدی شجاعی را به این مدیران و کارگزاران هبه کند.

***از میان اربابان فرهنگ و سیاستگذاران فرهنگی کسی برایش مهم نیست حیات و ممات اهل قلم. احساس من این بود که شاید اینطور بهتر است.هیچ مدیر فرهنگی را ندیدم که این برایش سؤال باشد. حس می کنم این جفایی ست که دارد به تمام بچه‌های فرهنگی می‌شود و برای کسی اهمیت ندارد، حضور عناصر فرهنگی.

 ***اگر "واشنگتن پست" تصمیم بگیرد صفحه طنزش را مثلا «آرت بوخوالد»[آرتور بوخوالد طنزنویس مشهور آمریکایی] کار بکند؛ آسمان به زمین بیاید با جای دیگری قرار داد نخواهد بست. می گوید من آدمی با این مشخصات می خواهم و با هر قیمتی که باشد تنها با او کار خواهم کرد. ولی در مملکت ما همه چیز ممکن است. سطح کیفیت عالی و نازل و اینها را متوجه نیستند.

***الان مشغول تعمیرات خانه‌ام هستم. از اول امسال مدام به دلیل ترکیدگی لوله های منزل، مشکلات بسیاری برای خانه من به وجود آمد. که تا همین حالا نیز ادامه داشت و حسابی مرا درگیر کرده است.

***علت رفتنم هم از حوزه، خیلی پیچیده بود. یک قسمتی از آن برمی گشت به این که احساس می کردم ناروایی و اذیت و آزاری که همه هنرمندان در حوزه می کشند، یک قسمت از آن متوجه من هم بود. یعنی من احساس می کردم که علی رغم تمام تلاشی که می کنم، حتی از عهده پرداخت هزینه های اولیه زندگی بر نمی آیم.


***من کلا با رسانه ها قطع ارتباط کردم. یعنی در این سه چهار سال اخیر روزنامه و مجله نمی خوانم. دیگر علاقه ای ندارم. چون این ها جز فاز عصبی چیز دیگری برای من ندارد. تلویزیون هم همین طور. نه ایرانی نه خارجی.

***در حوزه طنز فارغ از گروهی که کپی کار هستند و چیزهای خاصی را پیدا می کنند و با استفاده از فرمول «پ ن پ یا دِ نه دِ» به انبوه سازی  و تولید کارهای بانمک و بی نمک می پردازند یا مثلا نوشته های دکتر شریعتی درست می کنند؛ یک موج جدیدی از جوانان طنزپردازی آمدند، که خیلی هوشمندانه عمل می کنند و توقعاتشان هم توقعات معقولی است و از زوایایی می‌بینید که مثلا نوع نگاهشان با من و نگاه یک نسل قبل فرق دارد.

***می خواهم بگویم که جوانان امروز، یک سری از آن ها خیلی با مطالعه دارند کار می کند، من فکر می کنم یک دولت مرد از این نسل و تیزی نگاهش بیشتر باید بترسد چرا که این ها خیلی دقیق تر او را می بینند و کارش را دقیق تر ارزیابی می کنند.

***من شخصا معتقدم خطوط قرمزی وجود ندارد. آدم باید بلد باشد از میان چیزهایی که به آن خط قرمز می گویند عبور کند و قائل به وجود اینها نباشیم. من می گویم که با همه چیز می شود شوخی کرد. هر چیزی را می شود نقد کرد. آدم باید ادبیاتش را بداند و بگونه ای رفتار نکند که وقتی هنوز دهنش را باز نکرده، بگویند، این می خواهد توهین کند.

***نویسنده ای که دچار بی قانونی است نه بدقانونی، همیشه مشکل دارد؛ یعنی ما در کشورمان به جای این که بدقانونی داشته باشیم، در جاهایی بی قانونی داریم. یعنی در یک جاهایی خلأهایی قانونی وجود دارد. خلأهای قانونی که شما را در یک فشار خاص قرار می دهد. یعنی نمی دانید که این کاری که شما انجام می دهید چه بازخوردی برای شما خواهد داشت. این بی قانونی آزار دهنده است.


***حوزه شعر آیینی حوزه ای نبود که من احساس کنم به قصد عرضه می شود در آن کار کرد. کاری بوده که خودم دوست داشتم و خب می شود با چند نفر از دوستان نشست و آن ها را خواند. در کل می توان گفت که این شیوه ختم است بر دیگران.


***طرح کتاب حضرت خدیجه(س) را تا مراحلی پیش بردیم. اما آقای شجاعی پیشنهاد دادند که قبل از اتمام آن یک طرح تلویزیونی را به سرانجام برسانیم. که البته آن طرح تلویزیونی نیز در اواسط کار به مشکل خورد و روی هوا ماند.

***بیشتر واکنش ها به رمان "ماه شب چهارده" تعجبی بود که آقا شما که همیشه طنز کار می کردی، یک دفعه چطور شد این را نوشتی؟ ولی واکنش انتقادی و حرفه ای نداشتیم. انگار هنوز زمانش نرسیده که بازخوردی برای آن کتاب به وجود بیاید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
    0 0
    درود بر شاعر متعهد و قهار کشورم ایران، دوستت داریم و شعرهایت را..... زرویی نصر اباد
  • محمد ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
    0 0
    زرويي.. هميشه استاد.. زنده باد..
  • کاشانی ۲۳:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
    0 0
    خدا حفظش کند و مشکلات حاشیه ای اش رفع شود

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس