در این
میان، سؤالی که به ذهن خطور میکند این است که آیا پروژهی فاخر لزوماً
پروژهای است که پرهزینه باشد؟ در آن از امکانات سینمایی فوق تصور استفاده
شده باشد؟ آیا در پروژهای که نامش پروژهی فاخر است همه چیز مربوط به
هزینهی بالای تولید و تکنیکهای سینمایی میشود؟ چه پروژهای پروژهی فاخر
است؟ یا به صورت خاص، چه مجموعهی تلویزیونی یا فیلمی این نام را به خود
اختصاص میدهد؟ پروژههای فاخر از قبل تعیین شدهاند یا بعد از ساخت به
آنها این لقب داده میشود؟ به راستی این تولیدات مسبب افتخار و سربلندی
نظام میشوند؟ این پروژهها تا چه حد غرور ملی مخاطبان را ارزیابی و اقناع
میکنند؟
فیلمهای
فاخر به 2 گونهی مجزا تفکیک میشوند: فیلمهایی با موضوعات ارزشی و
فیلمهایی با هزینه و تولید سنگین. اما در حقیقت به درستی روشن نیست که غیر
از هزینههای هنگفت برای چند اثر سینمایی بزرگ و عموماً ضعیف چه راهکار
درست و مناسبی برای تولیدات فاخری که با هدف ارزشگذاری بر هویت ملی و دینی
ساخته میشوند و در نهایت برای رسیدن به این نکات ناکام میمانند صورت
گرفته است؟
چرا از 2 گزینهی
فیلمهای مبتنی بر ایده یا تکنیک، تنها فیلمهایی که بر مبنای تکنیکهای
پرهزینه یا به اصطلاح هالیوودی هستند دیده میشوند، مورد موافقت قرار
میگیرند، سپس ساخته میشوند و در نهایت هم به هیچ نقطهی غرورآفرین و
بزرگی نمیرسند؟ آیا سینمای ایران از لحاظ تکنیک و امکانات به سینمای غرب
میرسد؟ آیا این راهکار درستی است که مدام الگوهای هالیوودی پیش روی
فیلمسازان جوان و مستعد ایرانی قرار بگیرند؟ ایدههایی که بر مبنای
ارزشهای اخلاقی و الگوهای سنتی و دینی ایرانیان مسلمان هستند به حد کافی
جهت پیشبرد سینمای ایران خوب نیستند؟ چرا در دههی 60 و 70 شاهد ساخته شدن
فیلمهایی بودیم که به مراتب از آثار سینمایی کنونی پربارتر، عمیقتر و
ارزشمندتر بودند و با هدف ترویج فرهنگ انقلاب اسلامی ساخته میشدند؟
به
اعتقاد برخیها، نسل اول سینما به زندگی نگاه کردند و فیلم ساختند، نسل
دوم سینما به نسل اول و زندگی نگاه کردند و فیلم ساختند، نسل سوم
فیلمسازها به نسل اول و دوم نگاه کردند، اما نسل چهارم تنها به بروشورها و
تکنیکهای جدید سینما نگاه کردهاند و فیلم میسازند. زندگی در سینمای
پرهزینه و سنگین اهمیت و جایگاهش را از دست میدهد. آیا این نوع سینما باید
سینمای فاخر ایران و اسلام قلمداد شود؟ فیلم فاخر کلیدواژهای است که در
دوران مدیریت محمدرضا جعفری جلوه در معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی دولت نهم ارائه شد و مقصود از آن پروژههای پرهزینهای است که از
سطح تکنیکی و تجهیزاتی بالاتر و امکانات و تسهیلات حمایتی بیشتری بهرهمند
هستند.
مدیران و دولتمردان
نباید فراموش کنند که مخاطب ایرانی ذائقهی خاص خود را داراست. مخاطب
ایرانی همچنان در پی دیدن، کشف کردن، شهود و درک فسفهی هستی از میان
لایههای ظاهری هنر است. مخاطب ایرانی در پی شعور و آگاهی است. او از
گذشته تا به حال احساس و عرفان را در زندگیاش نهادینه کرده است و برای
سرگرمی، خوشی، تفریحات و ابتذال به هنر روی نمیآورد... همان طور که از
گذشته نیز شعرا، ادیبان و هنرمندان برای مخاطب حرمتی خاص قائل بودند،
مسؤلین نیز باید با حفظ حرمت و در نظر گرفتن سلایق مخاطبین به تولید
بپردازند.
تعدد و تشتت
سیاستگذارن در سازمانها، مؤسسات و دفاتر تولید نیز از مشکلات دیگر سینمای
ایران محسوب میشود. از طرفی عدهای از مدیران معتقدند که آثار باید بر
اساس ایدههای بزرگ و ارزشمند ارائه شوند، اما عدهای دیگر بر خلاف دستهی
اول گمان میکنند که تولیدات باید بر اساس توانایی گروه برای هزینههای
هنگفت و تکنیکهای پرخرج صورت بگیرد.
این
دوگانگی در سفارش تولیدات از معضلات بزرگ در سینمای ایران به شمار میرود.
به این ترتیب، فیلمهای نه چندان موفق که ناشی از توهمات تهیهکنندگان و
کارگردانان هستند و برای تقابل با هالیوود ساخته میشوند، بعضاً تا 5
میلیارد تومان هزینه به بار میآورند. این در حالی است که با مقدار کمی از
این بودجه فیلمهایی ساخته میشوند که نه تنها فاخر به شمار میآیند، بلکه
ایدههایی درخشان، داستانهایی محکم و پشتوانهی فکری بسیار غنی و مذهبی
دارند. شاید در گذشته و زمانی که هنوز ساخت پروژههای اینچنینی مطرح نشده
بود، فیلمهایی محکمتر و غنیتر نسبت زمان حال ساخته میشدند.
فیلمهایی
مانند «مادر» ساختهی علی حاتمی، «گاو» ساختهی داریوش مهرجویی و «آژانس
شیشهای» زمانی ساخته شدند که هنوز کسی به فکر هزینه کردن بودجههای
میلیاردی به بهانهی پروژهی فاخر نبود و فیلمسازها تنها به کیفیت
کار و مضمونهای اخلاقی آثارشان توجه میکردند. تعداد انگشتشماری از
پروژههای فاخر نیز با همین عنوان ساخته شدهاند که قابل تقدیر و دفاع
هستند، مانند مجموعهی تلویزیونی «مختارنامه» که به لحاظ کارگردانی و
تکنیکهای فیلمسازی در میان کارهای تلویزیونی کمنظیر بود و تمام 40
اپیزود آن بر مبنای فیلمنامهای محکم و پربار پیش میرفت.
اینکه
6 میلیارد هزینه شود و دستاورد آن گیشهای کمتر از نیم میلیارد باشد شکستی
تلخ در حوزهی فیلمسازی فاخر است. چه بسا با همین مبلغ بتوان برای ساخت
تعدادی فیلم سینمایی خوشساخت و ارزشمند برنامهریزی کرد، اما گاه سوژه و
محتوای فیلمنامه ساختار آن را تحت تأثیر قرار میدهد.
در
این مواقع که پرهزینه شدن و استفاده از تکنیکهای غیرمعمول پروژه قطعی و
حتمی است، وظایف و مسئولیتهای فیلمساز حکم میکند که تمامی جوانب را در
نظر بگیرد و بهترین بهره را از امکاناتش جهت ساخت فیلمی ارزشمند و کمنقص
ببرد. توجه به این نکته که گرفتن بودجههای کلان و آغاز به کار یا همان
کلید زدن تنها خصوصیات تولید آثار فاخر نیستند، مبحثی است که اکثر
فیلمسازان و تهیهکنندگان آن را فراموش کردهاند و به آن اهمیتی نمیدهند.
به چشم آمدن و استقبال مخاطب ایرانی، فروش و جلب نظر مساعد کارشناسان و
منتقدان فیلم پیامدهایی هستند که تنها با دقت و بهکارگیری استعدادهای
انسانی و صرف زمان به دست میآیند.
از
اصلیترین نمونههای فاخر سینمای ایران میتوان به فیلم «روز واقعه» اشاره
کرد. تصویربرداری خوب و قاببندیهای زیبا و سکانس پراهمیت ظهر عاشورا به
همراه موسیقی به یاد ماندنی آن سبب استقبال مخاطبان و اهالی سینما از این
فیلم شد.
یکی دیگر از برترین
پروژهایی که در سینمای ایران کار شد و تا مدتها در سطح جهانی به نمایش
درآمد فیلم سینمایی «بچههای آسمان» به کارگردانی مجید مجیدی است. این فیلم
با داستانی ساده و غنی و خلق لحظات ناب انسانی و نمایش ایثار و فداکاری
کودکی ایرانی برای همیشه در تاریخ سینمای ایران خواهد ماند؛ فیلمی که برای
ساخت آن هزینهی هنگفتی صرف نشد و در گیشه نیز موفق بود. فروش بسیار بالای
این فیلم در خارج از ایران نیز از نشانههای موفقیت فیلم به شمار میرود.
این
2 فیلم را مقایسه کنید با فیلم «سربازهای قلعهی کاوه» که با هزینهی
میلیاردی توسط محمد نوریزاد ساخته شد و حتی در کل کشور 50 میلیون هم فروش
نداشت؛ فیلمی که به بهانهی ارزشی بودن کارگردان ریاکارش این همه بودجهی
نظام صرف آن شد و در نهایت همان کارگردان ارزشی سر از اپوزیسیون درآورد.
یکی
دیگر از فیلمهای پرهزینهی سینمای ایران پروژهی «راه آبی ابریشم» به
کارگردانی محمد بزرگنیاست. این پروژه، به دلیل ضعف در فیلمنامه و تکنیک،
جلوههای ویژهی نادرست و بازیهای نامناسب، مشخصهی بارز یک هزینهکرد
سنگین و بینتیجه است. این فیلم توسط مخاطبان، اهل نظر و کارشناسان سینما
نیز مورد استقبال قرار نگرفت.
با
توجه به مثالهای گفتهشده، متوجه میشویم که تفاوت زیادی میان سلایق
مدیران و باورهای مخاطبان جهت اختصاص عنوان فاخر به یک اثر وجود دارد. این
تفاوت ریشه در ناهماهنگی سیاستگذاریهای سینما با نیازهای فرهنگی جامعه
دارد. مخاطب ایرانی به امید تماشای یک فیلم خوب و خوشساخت با ایدهای ساده
و از جنس زندگی روزمرهاش وارد سینما میشود و توقع تماشای اثری درخور و
شاسته را دارد، اما...
این روند
در حالی اتفاق میافتد که با وجود صرف بودجههای کلان، اکثر اهالی سینما
از پرداختها و دستمزدهایشان به حد کافی خرسند و راضی نیستند. بیشک جلب
رضایت عواملی مانند نویسنده و کارگردان توسط تهیهکنندگان فیلمها از اولین
نیازهای به دست آمدن نتیجهای مطلوب است.
اوضاع
بحرانی فروش فیلمها، لزوم بازسازی سینماها و موضعگیریهای اکثریت صاحبان
فکر، منتقدان و کمیسیون فرهنگی مجلس در برابر تعدادی از پروژهای میلیاردی
از دیگر مباحث خبری مهم سینماست. یکی دیگر از پروژهایی که این روزها در دست
اقدام میباشد و حتی حساسیت بسیاری از رسانهها، کارشناسان و مدیران را به
خود برانگیخته پروژهی سینمایی «لاله» است. پروژهی «لاله» به کارگردانی
اسدالله نیکنژاد به زندگی لاله صدیق، از قهرمانان رالی کشور، میپردازد.
کارگردانی
اسدالله نیکنژاد، فیلمسازی که پس از انقلاب اسلامی در آمریکا مشغول
فعالیت بوده است و بودجهی سنگینی که برای ساخت این فیلم سینمای در نظر
گرفته شده یکی از موضوعات زمان حال سینماست و در بسیاری از رسانهها منعکس
شده است. آیا باید برای این موضوع و داستان در حد یک پروژهی فاخر هزینه
کرد؟ علیالقاعده اهمیت این آثار مربوط به جنبههای فرهنگی، اجتماعی و
سیاسی آنهاست.
این پروژهها
میتوانند چشماندازی جهت الگوسازی ارزشهای دینی، باورهای اخلاقی و
راهکارهای اجتماعی نیز ارائه دهند، اما تفاوت فاحش میان خواستهها و
خطمشیها در بعضی از مواقع نه تنها سبب سوددهی معنوی و مادی نمیشود، بلکه
عاملی است برای از بین رفتن و سوختن فرصت، هزینه، زمان و استعداد انسانی.
این
مشکل آنجایی آغاز میشود که به منظور تولید یک اثر فاخر ملی تمامی وقت،
امکانات و نیروهای انسانی سینمای ایران به کار گرفته میشوند، اما این
هزینههای مالی سنگین نه تنها بازدهی مالی خوبی در گیشهها ندارند، بلکه به
نابودی فرصت برای تولید آثار دیگر سینمایی میانجامند. بنابراین تمام
احتمالات برای ساخت مضمونها، ژانرها و ایدههای دیگر از میان میرود و
تنها یک فیلم میماند که نه دنیا را دارد و نه آخرت را.
پس
سیاستهای مبتنی بر کمیت، کیفیت را نثار نیازهای مادی خود میکند. همان
طور که ذکر شد، پروژههای فاخر کنونی در مقیاس با آنچه در گذشته (برای مثال
در دههی 60) میدیدیم دارای بار ارزشی کمتر، ساختارهای ضعیفتر و ضررهای
مالی کلان است که همین مسئله باید به عنوان یک آسیب جدی در عرصهی
سیاستگذاری سینمایی مورد توجه قرار گیرد، چرا که اگر به همین روند در
تولید ادامه داده شود، نه تنها مخاطب سرخورده و دلشکسته از سالنهای سینما
میگریزد، بلکه ناامیدی مسئولان نیز از ساخت این پروژهها سبب نزول کمی و
کیفی ساختاری و محتوایی آثار بعدی میشود.
در
مجموع فیلمهای فاخری را که تا به حال تولید شدهاند میتوان به چند دسته
تقسیم نمود: گروه اول فیلمهایی هستند که توانستهاند تا بیش از هزینههای
تولیدی، سوددهی داشته باشند. گروه دوم اگرچه در گیشه شکست خوردهاند، اما
ارزشهایشان پس از مدتی و با گذشت زمان مشخص شدهاند و به چشم آمدهاند و
گروه سوم نه تنها به لحاظ ساختاری و محتوایی موفق نشدند، بلکه همراه با
خودشان زیانهای مالی زیادی را به همراه داشتند. قطعاً این گونه آثار از
معضلات و مشکلات خطمشیها و راهکارهای فرهنگی و هنری محسوب میشوند. شاید
بسیاری از فیلمها مانند پروژهی «لاله» را بتوان پیش از ساخته شدن در یکی
از گروههای بالا قرار داد.
بسیاری
از کارشناسان معتقدند که سینمای ایران در حال حاضر نیازی به این دست
فیلمها با هزینههای میلیاردی و هنگفت ندارد. سینمای ایران نیاز به
فیلمهای کوچک و کمهزینهای دارد که صاحب تفکر و اندیشه باشند. چنین
فیلمهای عظیم و پرخرجی، بدون پشتوانهی فکری درست و مناسب و بیتوجه به
مضامین انقلابی، مسبب بیعدالتی میشوند و جلوی ساخت فیلمهای کوچک و
کمهزینهای را که بسیار پراهمیت هستند میگیرند و زیر سایهی مهیبشان هیچ
گیاه دیگری جز علفهای هرز رشد نمیکنند!
از
فیلمهای بسیار خوشساخت، درخشان و زیبایی که در سالهای اخیر ساخته و با
استقبال مخاطبان روبهرو شده است فیلم سینمایی «طلا و مس» به کارگردانی
همایون اسعدیان بود. این فیلم رضایت مدیران و مسئولین سینمایی را جلب کرد و
آنها این اثر را در ردهی فیلمهای فاخر ملی قرار دادند. فیلمنامهی
ساده و عمیق «طلا و مس»، قاببندیهای زیبا، بازیهای چشمگیر و کارگردانی
خوب از امتیازات این اثر محسوب میشوند. این فیلم افقهای جدیدی را پیش روی
مدیران و صاحبنظران سینمای ایران قرار داد.
شاید
بتوان گفت که اهمیت فیلمنامه در تولید آثار فاخر ملی بیش از هر عنصر
دیگری است. فیلمنامه بیشک مبحثی است که در این کلام و این مقاله نمیگنجد
و نیازمند مجال دیگری است، اما گفتنی است که ضعف در فیلمنامهها، قصههای
ناقص و دمدستی، دیالوگهای سطحی و پیشپاافتاده و گرهافکنی و
گرهگشاییهای بیمنطق، دلیل اصلی سقوط یک اثر و بر باد رفتن زحمات تمام
دستاندرکاران آن پروژه میشود.
یکی
از راههای موفقیت فیلمهای فاخر ملی در هم ادغام کردن باورهای ایرانی در
کنار مضامین ناب و اعتقادات اسلامی و پیوند زدن سنتهای ایرانی با آیینهای
دینی است، در حالی که عوامل و دستاندرکاران پروژههای فاخر در سالهای
اخیر، برای هزینه کردن بودجههای دریافتشده، بعضاً راهی کشورهای دیگر
میشوند و در آنجا به ساخت فیلم میپردازند. پس در عمل هیچ نشانی از
جامعهی ایرانی برای خوشایند مخاطب در این آثار یافت نمیشود، اما همان
گونه که قبلاً نیز ذکر شد مخاطب از جایگاه ویژهای برخوردار است و چه بسا
قبل از هر تحلیلی، استقبال مردم از یک فیلم سینمایی آن را تبدیل به یک
پروژهی فاخر ملی میکند.
امید
است که روزبهروز شاهد پیشرفت و موفقیت تمام فیلمسازان سینمای ایران در
سطح ملی و جهانی باشیم و در نهایت نکتهی مهم و نتیجهی بهدستآمده این
است که لزوماً نباید برای ماندگار شدن، ارزشمند شدن و فاخر شدن یک اثر
میلیاردها تومان خرج کرد. برای رسیدن به چنین مقصودی نیازی به هزینههای
هنگفت، لوکیشنهای خارقالعاده، تعدد بازیگران و سفرهای خارج از کشور نیست،
بلکه اکثر اوقات یک فیلمنامه خوب میتواند بار تمامی این عوامل را به دوش
بکشد.