گروه فرهنگی مشرق - "نیکی کریمی آقای بازیگر را در آغوش گرفت" این تیتر خبری بود که در مشرق منتشر شد و در مدت کوتاهی همین خبر در منابع دیگر خبری نیز به نقل از مشرق و البته برخی دیگر از منابع با حذف منبع اصلی به روی خروجی رفت. همین مطلب در مشرق بیش از ده هزار بار باز و خوانده شد و چند صد نظر برای آن در بخش بحث و نظر آن منتشر شد. اما آیا این خبر تا به این حد اهمیت داشت؟
اول- در بسیاری از نظراتی که در ذیل این خبر منتشر شده است این نکته مورد توجه قرار گرفته بود که انتشار چنین خبر هایی تنها بر مبنای جذابیت های جنسی است و این نوع انتخاب خبر به نوعی انحراف در حرفه ای گری رسانه ای بوده و تنها دلیل انتشار آن برای جذب مخاطب بیشتر یا به عبارت دقیق تر جذب کلیک خواهد بود. با قبول چنین پیشفرضی این مساله وجود دارد که چرا نسبت به چنین اتفاقی باید تا به این میزان اقبال وجود داشته باشد و البته فراموش نکنید که منتقدین و اظهار نظر کننده گان همه گی بخشی از همین مخاطبان هستند؛ حتا اگر از کنار این بخش از مخاطبان بگذریم و بگوییم که همه ی آنها تنها به قصد گذاشتن نظر و انتقاد آمده اند باز هم در اصل موضوع تفاوتی نخواهد بود. جالب اینجاست که این خبر یکی از معدود خبرهایی است که کاربران سایت بالاترین آن را به عنوان یک پیوند بازنشر کرده اند و نکته ی جالب تر این که این کاربران تنها همین دست خبرها را باز نشر می دهند و البته برخی خبرهای خاص سیاسی را.
به اصل قصه باز گردیم. چرا باید به چنین موضوعاتی چنین اقبالی باشد؟ این سوال یک جواب ساده دارد؛ از ابتدای خلقت تا کنون چنین مباحثی دارای مخاطب بوده و شاید از همین جهت باشد که حتا ادیان الهی نیز در این باره به جد و جهد کوشیده اند و درباره آن احکام کلی و جزیی داده اند و مگر جز این است که بسیاری از فجایع تاریخی از همین ماجرا نشات گرفته و حتی بعضی جنگ ها یا همین چند قرن پیش مگر همین ماجرا نبود که آندلس را و تمدنش را برباد داد؟
اما بیایم همین سوال را از زاویه ای دیگر نیز ببینم؛ اساسا مشکل در کجاست که این همای نه چندان سعادت بخش بیشتر مواقع در اطراف سر برخی فعالان هنری بیشتر چرخ می زند؟ چرا این جماعت در چنین پروپاگانداهایی بیشتر نقش آفرینی می کنند. ماجرا به هیچ وجه هم سیاسی نیست؛ علاقمندان پیگیری این بحث می توانند به آرشیو نشریات عامه پسند و یا سایتهای عکس بازیگران مراجعه کنند؛ حتما به همین نتیجه خواهند رسید که در این بخش خاص به این موارد بیشتر برخورد خواهند کرد.
دلیل این رخداد چه چیزی می تواند باشد؟ آیا یک دلیل سیاسی است؟ آیا از ذهن مریض نقل کنندگان آن سرچشمه می گیرد؟ آیا ربطی به طبیعت این شغل دارد و همه ی هنرمندان به نوعی گرفتار آن هستند؟ سوال آخر جوابی صریح و روشن دارد؛ کم نیستند هنرمندان و حتا بازیگرانی که چنین حواشی را در اطراف خود نداشته و ندارند؛ پس نمی شود گفت که هر کسی در سینما دچار این حواشی شده است.
قاعدتا این مساله چندان هم سیاسی نیست، با این دلیل واضح که این حواشی کمتر از مجاری سیاسی آگراندیسمان شده است و در نهایت اینکه درست است که تنها اذهان مریض به سراغ دامن زدن به این مسایل می روند اما به هر حال هر مریضی نیازمند زمینه است و تا زمینه وجود نداشته باشد این واقعیت رخ نمی دهد.
پس فارغ از اینکه این خبر با منشاء ذهن بیمار جنسی و یا ذهنی منطقی و هدفمند منتشر شده یا خیر، باید بر این مساله تاکید کرد که این رخداد ها و انتشار آن چندان بی سابقه نبوده و نیست و از این مهمتر این است که این حواشی نیز به زمان خاصی اشاره ندارد.
دوم- یک خانم کارگردانی در یکی از فیلم هایش که خودش هم در آن بازی می کند دوستی دارد که از قضا این خانم نسبت به جنس مخالفش گرایشاتی دارد؛ کسانی که فیلم را دیده باشند- البته این فیلم هرگز اکران نشد ولی شنیده ها حاکی است که در شبکه خانگی عرضه شده است- از نوع نگاه ها و واکنش های خاص طرف مقابل می فهمند که رفتار این خانم به هیچ وجه از روی محبت خالص و صرف نیست! به هر حال این شاید اولین باری است که کسی به یک ارتباط این گونه در سینما به صورت اشاره وار می پردازد.
بگذریم که فیلم بدتر از آن است که بشود آن را تا انتها تحمل کرد؛ هم ریتم کسل کننده اش و هم داستانی که با ادا در آوردن سعی شده تا نفیاش کنند. همین خانم بازیگر و در این مورد فیلمساز بعد تر ها فیلم دیگری ساخت که داستانش به حکم قصاص بر می گشت و هر از چندی هم عکسی از او منتشر می شد که مربوط به یک سفر خارجی بود و از قضا پوشش این خانم در اکثر آنها نسبت به پوشش داخل کشورش متفاوت بود. این ها همه در کنار هم تبدیل می شد به چهارچوبی که یک تصویر خاص را به نمایش می گذاشت؛ همه چیز به یک اشاره جدی به جنبشی فیمنیستی باز می گشت؛ نکته در اینجا بود که همه ی قهرمان های این خانم کارگردان "زن بودند" و همه تحت ستم و با آزادی های محدود.
خوب است بدانید که فمینیسم یک جنبش جنسیتی در جهان اندیشه محسوب می شود؛ چرا که مبنای تفکیک در آن دقیقا بر اساس جنسیت است. با همین شواهد است که هر نوع موضع گیری این چنینی را می توان در آینده بر اساس همین تعابیر تفسیر کرد و به شکلی خاص ارتباطی با آزادی های جنسیتی پیدا خواهد کرد؛ خواه این مورد اشاره به حجاب کند و کشف حجابی در آن باشد؛ خواه اعتراض به حکمی قضایی باشد و خواه شکستن حریم محرم و نامحرم.
نظرات دیگری هم در ذیل خبری که ذکرش پیش از این آمد نوشته شده که همه آنها یک مضمون واحد را مطرح می کنند؛" آقای بازیگر پیرمردی است و خانم بازیگر به جای فرزند اوست و الخ.." اگر این اتفاق درباره دو فرد عادی که هیچ ارتباطی با سینما نداشتند رخ داده بود؛ اساسا پرداخت به این موضوع حتی جذابیت خبری نیز نداشت، اما کسانی که سینما را می شناسند به خوبی واقف هستند که سینما دنیای سمبل است. فرقی نمی کند که آقای بازیگر چند سالش باشد و اختلاف سنی کجا باشد؛ پیرمرد های قدیمی در ایران هیچ وقت نوه های دخترشان را در کوچه و خیابان در آغوش نمی کشیدند و نمی بوسیدند و این ربطی به سن و سال نداشت. قرار بود تا حریمی رعایت شود که صدها سال در ایران می شد؛ اما وقتی اتفاقی بر روی پرده سینما می افتد و یا آدم های روی پرده در جای غیر از سینما تصویری را به نمایش می گذارند این تندیسی است از نظام ارزشی که توسط این مدیوم تبلیغ می شود و بعد این تندیس بر سر چهار راه های جامعه نصب می شود تا باقی افراد آن را ببینند و الگو بردارند اینجاست که دیگر سن و سال در بین نیست.
سوم- یکی دیگر از نظراتی که در ذیل این مطلب آمده بود حاوی نکته جالبی است؛ دقت کنید اگر یک عالم دینی و یا نه کسی در جهت مقابل این تفکر حاکم بر جامعه روشنفکری مرتکب این عمل شده بود چه اتفاقی می افتاد و چه جریانی بر پا می شد. نگاهی به ایمیل های شخصی تان بیندازید و ببینید که تا به موارد این چنینی فراوان است. حتا آن دسته از عکس هایی که با استفاده از ابتدایی ترین تکنیک های تصویر سازی و با فوتوشاپ ساخته شده اند. اما در این سوی ماجرا هیچ اتفاقی نمی افتد. حتی روزنامه های کثیر الانتشار کلمه ای در این مورد نمی نویسند و عامه پسند ها هم سکوت می کنند چرا که استبداد و اختناقی سنگین بر فضای فرهنگی و هنری ایران سایه انداخته است و چنین رسانه هایی می ترسند که در گوشه ای گیر بیفتند و دیگر کسی با آنها مصاحبه نکند.
این بحث وقتی جهتش عوض شود و مثلا موضوعش کسی مثل سلحشور شود- اگر چه نظر آقای سلحشور مورد تایید نگارنده نیست- همه ی این رسانه ها شجاعت پیدا کرده و به سلحشور می تازند و چیزی از او باقی نمی گذارند.
سخن گفتن درباره این رخداد و نمونه های دیگر آن همچنان نیازمند مجال است اما فعلا همین سه نکته را از ما قبول کنید تا بعد.
اول- در بسیاری از نظراتی که در ذیل این خبر منتشر شده است این نکته مورد توجه قرار گرفته بود که انتشار چنین خبر هایی تنها بر مبنای جذابیت های جنسی است و این نوع انتخاب خبر به نوعی انحراف در حرفه ای گری رسانه ای بوده و تنها دلیل انتشار آن برای جذب مخاطب بیشتر یا به عبارت دقیق تر جذب کلیک خواهد بود. با قبول چنین پیشفرضی این مساله وجود دارد که چرا نسبت به چنین اتفاقی باید تا به این میزان اقبال وجود داشته باشد و البته فراموش نکنید که منتقدین و اظهار نظر کننده گان همه گی بخشی از همین مخاطبان هستند؛ حتا اگر از کنار این بخش از مخاطبان بگذریم و بگوییم که همه ی آنها تنها به قصد گذاشتن نظر و انتقاد آمده اند باز هم در اصل موضوع تفاوتی نخواهد بود. جالب اینجاست که این خبر یکی از معدود خبرهایی است که کاربران سایت بالاترین آن را به عنوان یک پیوند بازنشر کرده اند و نکته ی جالب تر این که این کاربران تنها همین دست خبرها را باز نشر می دهند و البته برخی خبرهای خاص سیاسی را.
به اصل قصه باز گردیم. چرا باید به چنین موضوعاتی چنین اقبالی باشد؟ این سوال یک جواب ساده دارد؛ از ابتدای خلقت تا کنون چنین مباحثی دارای مخاطب بوده و شاید از همین جهت باشد که حتا ادیان الهی نیز در این باره به جد و جهد کوشیده اند و درباره آن احکام کلی و جزیی داده اند و مگر جز این است که بسیاری از فجایع تاریخی از همین ماجرا نشات گرفته و حتی بعضی جنگ ها یا همین چند قرن پیش مگر همین ماجرا نبود که آندلس را و تمدنش را برباد داد؟
اما بیایم همین سوال را از زاویه ای دیگر نیز ببینم؛ اساسا مشکل در کجاست که این همای نه چندان سعادت بخش بیشتر مواقع در اطراف سر برخی فعالان هنری بیشتر چرخ می زند؟ چرا این جماعت در چنین پروپاگانداهایی بیشتر نقش آفرینی می کنند. ماجرا به هیچ وجه هم سیاسی نیست؛ علاقمندان پیگیری این بحث می توانند به آرشیو نشریات عامه پسند و یا سایتهای عکس بازیگران مراجعه کنند؛ حتما به همین نتیجه خواهند رسید که در این بخش خاص به این موارد بیشتر برخورد خواهند کرد.
دلیل این رخداد چه چیزی می تواند باشد؟ آیا یک دلیل سیاسی است؟ آیا از ذهن مریض نقل کنندگان آن سرچشمه می گیرد؟ آیا ربطی به طبیعت این شغل دارد و همه ی هنرمندان به نوعی گرفتار آن هستند؟ سوال آخر جوابی صریح و روشن دارد؛ کم نیستند هنرمندان و حتا بازیگرانی که چنین حواشی را در اطراف خود نداشته و ندارند؛ پس نمی شود گفت که هر کسی در سینما دچار این حواشی شده است.
قاعدتا این مساله چندان هم سیاسی نیست، با این دلیل واضح که این حواشی کمتر از مجاری سیاسی آگراندیسمان شده است و در نهایت اینکه درست است که تنها اذهان مریض به سراغ دامن زدن به این مسایل می روند اما به هر حال هر مریضی نیازمند زمینه است و تا زمینه وجود نداشته باشد این واقعیت رخ نمی دهد.
پس فارغ از اینکه این خبر با منشاء ذهن بیمار جنسی و یا ذهنی منطقی و هدفمند منتشر شده یا خیر، باید بر این مساله تاکید کرد که این رخداد ها و انتشار آن چندان بی سابقه نبوده و نیست و از این مهمتر این است که این حواشی نیز به زمان خاصی اشاره ندارد.
دوم- یک خانم کارگردانی در یکی از فیلم هایش که خودش هم در آن بازی می کند دوستی دارد که از قضا این خانم نسبت به جنس مخالفش گرایشاتی دارد؛ کسانی که فیلم را دیده باشند- البته این فیلم هرگز اکران نشد ولی شنیده ها حاکی است که در شبکه خانگی عرضه شده است- از نوع نگاه ها و واکنش های خاص طرف مقابل می فهمند که رفتار این خانم به هیچ وجه از روی محبت خالص و صرف نیست! به هر حال این شاید اولین باری است که کسی به یک ارتباط این گونه در سینما به صورت اشاره وار می پردازد.
بگذریم که فیلم بدتر از آن است که بشود آن را تا انتها تحمل کرد؛ هم ریتم کسل کننده اش و هم داستانی که با ادا در آوردن سعی شده تا نفیاش کنند. همین خانم بازیگر و در این مورد فیلمساز بعد تر ها فیلم دیگری ساخت که داستانش به حکم قصاص بر می گشت و هر از چندی هم عکسی از او منتشر می شد که مربوط به یک سفر خارجی بود و از قضا پوشش این خانم در اکثر آنها نسبت به پوشش داخل کشورش متفاوت بود. این ها همه در کنار هم تبدیل می شد به چهارچوبی که یک تصویر خاص را به نمایش می گذاشت؛ همه چیز به یک اشاره جدی به جنبشی فیمنیستی باز می گشت؛ نکته در اینجا بود که همه ی قهرمان های این خانم کارگردان "زن بودند" و همه تحت ستم و با آزادی های محدود.
خوب است بدانید که فمینیسم یک جنبش جنسیتی در جهان اندیشه محسوب می شود؛ چرا که مبنای تفکیک در آن دقیقا بر اساس جنسیت است. با همین شواهد است که هر نوع موضع گیری این چنینی را می توان در آینده بر اساس همین تعابیر تفسیر کرد و به شکلی خاص ارتباطی با آزادی های جنسیتی پیدا خواهد کرد؛ خواه این مورد اشاره به حجاب کند و کشف حجابی در آن باشد؛ خواه اعتراض به حکمی قضایی باشد و خواه شکستن حریم محرم و نامحرم.
نظرات دیگری هم در ذیل خبری که ذکرش پیش از این آمد نوشته شده که همه آنها یک مضمون واحد را مطرح می کنند؛" آقای بازیگر پیرمردی است و خانم بازیگر به جای فرزند اوست و الخ.." اگر این اتفاق درباره دو فرد عادی که هیچ ارتباطی با سینما نداشتند رخ داده بود؛ اساسا پرداخت به این موضوع حتی جذابیت خبری نیز نداشت، اما کسانی که سینما را می شناسند به خوبی واقف هستند که سینما دنیای سمبل است. فرقی نمی کند که آقای بازیگر چند سالش باشد و اختلاف سنی کجا باشد؛ پیرمرد های قدیمی در ایران هیچ وقت نوه های دخترشان را در کوچه و خیابان در آغوش نمی کشیدند و نمی بوسیدند و این ربطی به سن و سال نداشت. قرار بود تا حریمی رعایت شود که صدها سال در ایران می شد؛ اما وقتی اتفاقی بر روی پرده سینما می افتد و یا آدم های روی پرده در جای غیر از سینما تصویری را به نمایش می گذارند این تندیسی است از نظام ارزشی که توسط این مدیوم تبلیغ می شود و بعد این تندیس بر سر چهار راه های جامعه نصب می شود تا باقی افراد آن را ببینند و الگو بردارند اینجاست که دیگر سن و سال در بین نیست.
سوم- یکی دیگر از نظراتی که در ذیل این مطلب آمده بود حاوی نکته جالبی است؛ دقت کنید اگر یک عالم دینی و یا نه کسی در جهت مقابل این تفکر حاکم بر جامعه روشنفکری مرتکب این عمل شده بود چه اتفاقی می افتاد و چه جریانی بر پا می شد. نگاهی به ایمیل های شخصی تان بیندازید و ببینید که تا به موارد این چنینی فراوان است. حتا آن دسته از عکس هایی که با استفاده از ابتدایی ترین تکنیک های تصویر سازی و با فوتوشاپ ساخته شده اند. اما در این سوی ماجرا هیچ اتفاقی نمی افتد. حتی روزنامه های کثیر الانتشار کلمه ای در این مورد نمی نویسند و عامه پسند ها هم سکوت می کنند چرا که استبداد و اختناقی سنگین بر فضای فرهنگی و هنری ایران سایه انداخته است و چنین رسانه هایی می ترسند که در گوشه ای گیر بیفتند و دیگر کسی با آنها مصاحبه نکند.
این بحث وقتی جهتش عوض شود و مثلا موضوعش کسی مثل سلحشور شود- اگر چه نظر آقای سلحشور مورد تایید نگارنده نیست- همه ی این رسانه ها شجاعت پیدا کرده و به سلحشور می تازند و چیزی از او باقی نمی گذارند.
سخن گفتن درباره این رخداد و نمونه های دیگر آن همچنان نیازمند مجال است اما فعلا همین سه نکته را از ما قبول کنید تا بعد.