به گزارش مشرق، حسين شريعتمداري در يادداشت روز کيهان نوشت: مسلم بن عقيل نماينده امام حسين(ع) چند روزي است که وارد شهر شده و تا امروز، نزديک به 18هزار نفر از مردم کوفه با نايب امام زمان خويش بيعت کرده اند... امشب، اما کوفيان عهد مي شکنند و مسلم در ميانه ميدان تنها مي ماند. ابن زياد، فرستاده يزيدبن معاويه شايع کرده است که سپاه عظيمي از شام به حمايت او و براي سرکوب مسلم و هوادارانش، پاي در رکاب عازم کوفه اند - چيزي شبيه تهديد سران فتنه به حمله نظامي قريب الوقوع آمريکا- جارچيان حکومت اموي دوره افتاده اند و به مردم کوفه توصيه مي کنند براي در امان ماندن از حمله سپاه شام و منجنيق هاي آتشبار، بايد از ياري مسلم بن عقيل دست بردارند و با ابن زياد که فرستاده و سرسپرده يزيد است دست بيعت بدهند- باز هم شبيه عمليات رواني فتنه گران 88 که تنها راه پيشگيري از حمله نظامي به ايران را رويکرد مردم به سرسپردگان آمريکا مي دانستند و موسوي و کروبي و خاتمي را آدرس مي دادند- چه شباهت عجيبي و چه عبرت انگيز!
اينجا کوفه است! هزار و چندصد سال قبل. مسلم بن عقيل تنها مانده است. از سپاه پاسداران و ارتش اسلامي و خيل عظيم جان برکفان بسيجي و توده هاي ميليوني مردم با بصيرت ايران و حماس و حزب الله لبنان و... هم خبري نيست. آن روز اگر اينان بودند که به قول امام راحلمان(ره) ماجرا آنگونه ورق نمي خورد که خورد و پايان داستان مسلم آنگونه مي شد که اين روزها شد.
فردا، آشناي غريب کوفه و هاني بن عروه را که ميزبان نايب امام(ع) بود بر بام دارالعماره گردن مي زنند و پيکرهاي مطهر آنان را در کوچه هاي کوفه بر زمين مي کشند... و کوفه پرخروش ديروز، بي اعتنا و خاموش فقط به نظاره ايستاده است. شايد مسلم بن عقيل در واپسين دقايق قبل از شهادت به ياد سخن امير مومنان(ع) افتاده بود که «روزي از رسول خدا(ص) پرسيدم، آيا عقيل را دوست مي داريد؟ و حضرت در پاسخ فرمود؛ آري! به خدا سوگند او را دوچندان دوست دارم، خودش را و پدرش ابوطالب را و فرزندش مسلم را که در حمايت از فرزندت حسين(ع) به شهادت مي رسد. اهل ايمان در سوگ او مي گريند و فرشتگان بر او درود مي فرستند».
عهدشکني مردم آن روز کوفه اما، همه از دنياپرستي آنان ريشه نمي گرفت و ترس از سپاه خيالي شام تمامي ماجرا نبود. پاي عوامل ديگري نيز در ميان بود، بارها خطرناک تر و گمراه کننده تر. آلودگي شماري از خواص و موقعيت ناشناسي و بي بصيرتي شماري ديگر و صد البته برخي از خواص چون مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر نيز آن عهد را که با خداي خويش بسته بودند، لبيک گويان به ميقات بردند و در رکاب مولايشان ايستادند و پاي فشردند و جان سپردند.
ماجرا، اگرچه پردامنه است و گفتني هاي آن بسيار ولي در اين مختصر به دو نمونه از خواص آن روزگار اشاره مي رود؛ شريح قاضي از شمار خواص آلوده و از ميان خواص موقعيت ناشناس، يکي چون جناب سليمان بن صرد خزائي. او، هرچند آن روزها در تشخيص موقعيت به خطا رفته بود ولي عاقبتي خوش داشت و با برپايي نهضت توابين به خونخواهي شهداي کربلا برخاست و سرانجام در اين راه به شهادت رسيد و اما...
الف: «هاني بن عروه» از بزرگان شيعه است. او از ياران رسول خدا(ص) و مردي شجاع، دانشمند و مورد احترام همگان است. مسلم بن عقيل بعد از ورود ابن زياد به کوفه، از خانه مختار که در آن آشکارا ساکن بود به خانه هاني نقل مکان کرد. ابن زياد با حيله و ترفند از ماجرا باخبر شد و هاني را به دارالعماره فراخوانده و تحت شکنجه هاي سخت قرار داد. قوم هاني که از طولاني شدن غيبت وي نگران شده بودند با شمشيرهاي آخته دارالعماره را به محاصره درآورده و هاني را طلب کردند. وحشت بر قصر حکومتي کوفه سايه افکند. ابن زياد مي دانست که قوم هاني شجاع و پرشمارند و اگر به دارالعماره يورش آورند بساط حاکميت فرستاده يزيد برچيده خواهد شد، راه مقابله با شمشير بسته بود...
ساعتي بعد، قوم هاني بن عروه، بي آن که بزرگ قبيله خويش را از چنگ ابن زياد رهانيده و يا او را ديده باشند، به خانه و کاشانه خود بازگشتند. تعجب آور است؟ نه... شريح قاضي به دستور ابن زياد بر بام دارالعماره رفته و در حالي که هاني با چهره خون آلود زير شکنجه بود به قوم وي اطمينان داده بود که هاني ميهمان گرامي ابن زياد است و با او به گفت وگوي دوستانه نشسته است! و قوم هاني به گفته شريح اعتماد کرده بودند. چرا...؟! به اين علت که شريح را با سابقه قبلي او که قاضي دوران حضرت امير عليه السلام بود، مي شناختند و نمي دانستند شريح با بدره هاي زر و املاک و مستغلاتي که از ابن زياد به رشوه گرفته، تغيير ماهيت داده است و از گذشته خويش فقط يک تابلوي دروغين روي دست گرفته و با آن دين فروشي مي کند. اگر قوم هاني مي دانستند که «ميزان حال فعلي افراد است» فريب تابلوي شريح را نمي خوردند و همين اندازه که مي ديدند شريح مورد وثوق و اعتماد ابن زياد است و زبان حاکمان شام به کام دارد، در هويت او ترديد مي کردند و خيلي زود به هويت واقعي او پي مي بردند. کاش مي دانستند، تابلوهايي نظير، قاضي دوران حضرت امير(ع)، نخست وزير دوران جنگ، نماينده حضرت امام(ره) در حج و بنياد شهيد، نمايندگي امام خميني(ره) در موسسه کيهان، حکم از امام براي دادستاني کل کشور و... فقط هنگامي ارزشمند است و مي تواند ملاک اعتماد باشد که «حال فعلي» صاحبان اين «عنوان »ها با آنچه بر «تابلوهاي قبلي» آنان نقش بسته است، همخواني و انطباق داشته باشد. در جريان فتنه 88 که «جنگ احزاب» بود و تمامي دشمنان ريز و درشت اسلام و انقلاب و امام و رهبري از داخل و خارج براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران به هم پيوسته بودند، وقتي مردم با بصيرت اين مرز و بوم، سران فتنه را ديدند که سر بر آستان آمريکا و انگليس و اسرائيل مي سايند و زبان آنها را به کام گرفته اند، خيلي زودتر از آنچه دشمنان بيروني تصور مي کردند، هويت فرستادگان و برگزيدگان دشمن را شناخته و فرياد «شريح قاضي» ها را نه فقط به هيچ انگاشتند، بلکه با حضور ده ها ميليوني و بصيرت خويش، «چشم فتنه» را به قول حضرت امير(ع) کور کردند.
ب: و اما، جناب سليمان بن صرد خزائي- رحمه الله عليه- حال و هواي ديگري دارد. او از بزرگان و رهبران شيعيان عراق و از اصحاب و ياران نزديک امير المومنين(ع) و امام حسن(ع) بود و در بسياري از ميادين جهاد حضور داشت. سليمان طلايه دار دعوت از امام حسين(ع) به کوفه بود، اما خود به هر علت- که در اين وجيزه نمي گنجد- مسلم بن عقيل را ياري نکرد و در ياري امام حسين عليه السلام نيز کوتاهي کرد. سليمان مورد وثوق مردم کوفه و همه مسلمانان بود. او بعد از ورود مسلم بن عقيل به کوفه با آن که مي دانست مسلم فرستاده و نايب امام زمان اوست از ياري و حمايت مسلم خودداري کرد و در پاسخ به اعتراض افرادي نظير مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر و مختاربن ابوعبيد، گفت؛ منتظر ورود خود امام عليه السلام باقي مي ماند! دقيقا همان بهانه اي که اين روزها برخي از مدعيان دروغين انتظار ولي عصر(عج) بر زبان دارند و يا شماري از منتظران بي بصيرت به آن چنگ مي زنند. سليمان صرد بايد مي دانست که نمي توان مدعي پيروي از امام حسين(ع) و انتظار ورود ايشان بود، اما از بيعت و همراهي با نايب و فرستاده آن امام بزرگوار سر باز زد! اين سرپيچي به گونه اي آشکار با آن ادعا مغايرت دارد و کساني که از پيروي نايب امام زمان خويش سرپيچي مي کنند، از فرمان مستقيم و بي واسطه امام(ع) نيز سر مي پيچند و سليمان بن صرد خزائي هم چنين بود و از حضور در کربلا و ياري امام حسين(ع) خودداري کرد! امروز هم در مقياسي بسيار کوچکتر شاهد برخي از خواص هستيم که دشمني و کينه توزي آشکار قدرت هاي استکباري و دنباله هاي داخلي آنها عليه اسلام و انقلاب و نايب امام زمان - ارواحناله الفداء- را مي بينند ولي روزهاي حادثه- نظير فتنه 88- در صحنه حضور ندارند. ادعا مي کنند که در انتظار امام عصر(عج) نشسته اند و نمي دانند در انتظار يوسف زهرا(س) بايد ايستاد تا مصداق اين آيه شريفه نبود که «رضوا بأن يکونوا مع الخوالف.... به همراهي با خانه نشينان راضي شدند و بر دل هاشان مهر نهاده شده، از اين روي اهل تفقه نيستند».
به کوفه برگرديم، خودداري سليمان از ياري مسلم بن عقيل، زبان ابن زياد را به تخطئه مسلم در ميان مردم دراز کرد. خناسان و حراميان به ملت مي گفتند؛ اگر مسلم برحق است و حسين بن علي(ع) به حق قيام کرده است، چرا شخصيت برجسته اي نظير سليمان بن صرد که از بزرگان شيعه و طليعه دار دعوت از حسين(ع) است مسلم را ياري نمي کند؟! و بعدها که سليمان بن صرد از حضور در کربلا نيز سر باز زد، به همين توهم عليه قيام اباعبدالله(ع) دامن مي زدند.
خدا بر درجات امام راحل ما(ره) بيفزايد که مي فرمود- و تاکيد مي کرد که با جرات مي گويد- مردم زمان ما از مردم حجاز در دوران رسول خدا(ص) و مردم کوفه در دوران علي مرتضي(ع) برترند و چنين است که ترفندهاي موثر آن روزهاي دشمن در اين روزها بي اثر است چرا که امروزه نگاه مردم به ولي امر و جلودار قافله است نه به خواص، از اين روي، خواص آلوده و غافل اگرچه در مقايسه با آن روزها، بسيار اندک و کم شمارند ولي چنانچه بلغزند و پاي از صراط مستقيم- خداي نخواسته- به عمد يا کم بصيرتي، بيرون بگذارند، جماعت را با خود نمي لغزانند، بلکه خود رفوزه شده و سقوط مي کنند.
جناب سليمان صرد خزائي، اما، آنگونه که اشاره شد، به خطاي خود - هرچند ديرهنگام- پي برد و با شهادت خويش نام نيکي از خود به يادگار گذاشت. سليمان اجازه سوءاستفاده بيشتر از خطاي خويش را به حراميان نداد... و خداي مهربان عاقبت همه- مخصوصا مدعيان- را ختم به خير فرمايد تا در آوردگاه اين روزها که در دو سوي آن تمامي اسلام و تمامي کفر به تخاصم رو در روي هم ايستاده اند تماشاچي نباشند و به بهانه اين که از فلان ماجرا- به حق- دل خوشي ندارند و يا به فلان موضوع- باز هم بر فرض صحت نظرشان- اعتراض دارند، از حضور آشکار در جبهه حق باز نمانند. امروز، راه ميانه اي نيست، فماذا بعدالحق الاالضلال...
حسين شريعتمداري
اينجا کوفه است و امروز، هشتم ذيحجه هزار و چندصد سال پيش است. ماه پاياني سال 60 هجري و 32 روز قبل از عاشوراي سال 61.