آری این بود ماجرای حاج کاظم دعاگویی که پس از تحمل سه دهه درد و مجروحیت با سربلندی در عصر نیمه شعبان به یاران شهیدش پیوست . اما آیا دستگاه های مسوول و در راس آنها بنیاد شهید و امور ایثارگران به همه مسئولیت های خود به ویژه در بخش بهداشت و درمان به موقع عمل کرده اند؟

مشرق- هجده ماه بود که پزشکان نظر قطعی شان را داده بودند . فقط یک راه مانده بود پیوند کبد! هجده ماه فرصت کمی است؟پیوند کبد، برای کبدی که قریب به سه دهه میزبان ترکش ناخوانده ای شده بود. و هر بار حاج کاظم مراجعه می کرد که آن را بیرون بیاورند و پزشکان یا کمیسیون های پزشکی از آن طفره می رفتند و این میهمان ناخوانده آنقدر ماند و ماند که بالاخره کار خودش را کرد!

البته ماجرای حاج کاظم به اینجا خلاصه نمی شد!

حاج کاظم دعاگویی نوجوانی 15 ساله بود که مانند بسیار از جوانان این مرز و بوم از سیرجان عازم جبهه شد تا به فرمان امام خمینی (ره) در مقابل دشمن متجاوز بایستد. او در سال 62 برای اولین بار از سه ناحیه بدنش مجروح شد و این مجروحیت موجب شد تا کلیه راستش را از دست بدهد. همت بلند این جوان غیور مانع از این شد که مجروحیت را بهانه ای برای عدم حضور در جبهه قرار دهد لذا پس از 45 روز مجدداً عازم جبهه شد. حاج کاظم در همان سال مجددا از ناحیه دست چپ هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفت در این مرحله نیز حاج کاظم پس از طی دوران نقاهت به جبهه برگشت. او که با همرزمان شهیدش عهد ناگسستنی بسته بود در عملیات کربلای 5 در منطقه عملیات شلمچه شیمیایی شد با این وجود و علی رغم شدت مجروحیت حاج کاظم به منطقه برگشت و در آخرین مجروحیت خود در سال 64 به مدت 50 روز در بیمارستان بستری شد در این مرحله حاج کاظم 80% از روده کوچک، کیسه صفرا و طحال خود را از دست داد.

ترکشی هم به کبدش اصابت کرد و در همانجا به یادگار ماند!

در طول این مدت بیمارستان های تهران، مشهد، تبریز، اندیمشک، کرمان شاهد اشک ها و لبخندهایش در لحظه های درد و بی قراری او بودند.
قطعنامه پذیرفته شد، دشمن متجاوز بر سر جایش نشانده شد اما حاج کاظم ها ماندند و ترکش ها، دردها، زخم ها و خاطراتی از جنس طلا و عهد و پیمانی ازلی و ابدی با امام (ره) و همرزمان ...
حاج کاظم جانباز هفتاد در صدی بود که بیشتر سال های بعد از جنگ با عوارض مجروحیت ها و درمان و زخم هایی که دیگر رفیق روزها و شب هایش شده بودند.

خب برگردیم به هجده ماهی که پزشکان و بنیاد مهلت داشتند برای پیوند یا اعزام حاج کاظم به خارج از کشور. اما آنقدر در این کار تعلل شد که نهایتا درست در یک هفته قبل از عروج حاج کاظم موضوع به آقای زریبافان کشیده شد (ایشان در سفری که داشتند سری هم به منزل حاج کاظم دعاگویی می زنند) با این وجود دستور مساعد آقای زریبافان «نوشدارو بعد از مرگ سهراب شد!»  گویا سایر مسئولان بهداشت و درمان بنیاد هیچ عجله ای برای درمان حاج کاظم ها به ویژه برای موارد اورژانسی ندارند!
اینجاست که کابوس «عباس در آژانس شیشه ای حاتمی کیا» برایم تعبیر می شود و در دلم حاتمی کیا را تحسین می کنم و راست است که می گویند هنرمندان ...

آری این بود ماجرای حاج کاظم دعاگویی که پس از تحمل سه دهه درد و مجروحیت با سربلندی در عصر نیمه شعبان به یاران شهیدش پیوست. اما آیا دستگاه های مسوول و در راس آنها بنیاد شهید و امور ایثارگران به همه مسئولیت های خود به ویژه در بخش بهداشت و درمان به موقع عمل کرده اند؟



آیا برای رسیدگی به درمان حاج کاظم های دیگر باز می خواهیم تعلل کنیم؟
آیا کارمندان و کارشناسانی که (جایگزین کارکنان قدیمی بنیاد) که در بخش های مختلف بنیاد شهید و امور ایثارگران مشغول به کار می شدند درک صحیحی از مفهوم ایثار و جانباز، درد، مجروحیت دارند؟ و آیا اساسا حاج کاظم ها را و جنس حاج کاظم ها و درد آنها را می شناسند؟

و در پایان یک چرای بزرگ!
چرا باید هجده ماه در درمان حاج کاظم دعاگویی که همه وجودش را تقدیم این انقلاب و کشور کرده بود تعلل شود؟

گوشه ای از سخنان شهید حاج کاظم دعاگویی چند روز قبل از شهادت 

- احساس می کنم کسی به فکر ما نیست.

-‌ یک زمان مملکت به ما نیاز داشت ما رفتیم حالا ما نیاز به امکانات داریم. توقع آن‌چنانی هم نداریم. فقط انتظار داریم ما را درمان کنند این اتفاق محال نیست.

-  اخیرا یک بازیگر سینما بیمار شد و بلافاصله برایش اهدا کننده پیدا شد اما من ماه‌هاست که در پی یک اهدا کننده‌ام.
البته من از درمان این بازیگر ناراحت نیستم. امیدوارم همه‌بیماران درمان شوند، اما نمی‌دانم پیوند ایشان براساس نوبت بوده یا نه. ای کاش برای ما هم شرایطی فراهم شود تا بتوانیم کنار خانواده‌مان بمانیم.

- این روزها از بس که بلاتکلیفم نمی‌دانم چه کنم. به دفتر مسئولان هم نامه نوشته ام که پس از بررسی درخواست را جهت رسیدگی به بنیاد ارجاع داده‌اند اما باز هم از تسریع روند درمان خبری نرسیده است.

- امام (ره) همیشه می‌گفت نگذارید پیشکسوتان خون و ایثار در زندگی روزمره خود به دست فراموشی سپرده شوند. حالا فهمیده‌ام که این معنی سخن امام(ره) چیست.

حاج کاظم رفت و به خیل مردان خدا پیوست اما از هم اکنون باید فکری به حال دیگر حاج کاظمها کنیم.




نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 9
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ناشناس ۰۳:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    انشالله یک روز به این به سخره گرفتن جانبازان که چهرهای معصوم انها حکایت از مظلومیت این بندگان مخلص خدا رسیگی شود وانشالله یک روز در یک اقدام انقلابی وجهادی مسئولیت جانبازان وایثارگران به سپاه پاسداران محول تا این نهاد بن بست شکن یاران همسنگر مجروح خودرا روی تخمان چشم خود پذیرائی کند واین گزارش های شرم اور وخجالت بار از صفحه های افتخار امیز دفاع مقدس پاک شود.یا امام حسین (ع)
  • بچه های بالا ۰۳:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    عليرضا داودنژاد چقدر منتظر پیوند کبد بود و این جانباز چقدر؟ فقط خدا آدمو کمک کنه گیر بیمارستان نیفتی مخصوصا اگه آشنا نداشته باشی و مثل عليرضا داودنژاد معروف نباشی
  • ۰۹:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    بنياد شهيد مشغول اختلاس 15 ميلياردي بود،‌جانباز چه اهميتي دارد!
  • محمد ۱۰:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    سلام و درود به روح شهيد دعاگويي كه هم در عرصه جهاد با صداميان موفق بود و هم در عرصه جهاد با نفس غافله‌ي مسئولين از شما سايت مشرق كه بي‌طرفانه درد اين قشر مظلوم و ايثارگر را بدون ترس و واهمه بيان مي‌كنيد تشكر كرده و دعاي خير نثارتان ميكنم
  • کریمی ۱۰:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    وقتی یه جانباز شمیایی برای دریافت دارو به هلال احمر مراجعه میکنه و با کمال شجاعت جلوش می ایستن و بهش میگن بی جا کردی رفتی جبهه. از مسئولین چه توقعی میخواین داشته باشین. وقتی با کمال بیشعوری با رزمندگان ما برخورد میشه. میخاین به جانبازان کمک کنن. همسر شیمیایی من و همسران دیگران از این دسته اند!
  • عمو ۱۱:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    خاک بر سر ما جمیعا
  • ۲۳:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    امام متقين فرمود : در زمين مجهولند و در آسمان معروف !
  • ۰۲:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۴
    0 0
    خب حالا...
  • ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
    0 0
    خاک باید برسر کسانی ریخته شود که مسئولند اما خاموشند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس