سرویس دیدگاه مشرق؛ مصطفی غنی زاده - افراط همیشه یکی از عوامل سقوط مکاتب فکری و حکومتها بوده است. تاریخ گواه تندرویهایی است که مختوم به شکست شده و نگرشی معقول را به ورطه نابودی کشانده است. در تاریخ اسلام نیز گروههای متعددی از تندوران دیندار بودهاند که اصل اسلام را تهدید نمودهاند. خوارج نمونه عالی این خشکه مقدسها در صدر اسلام هستند. مسلمینی که با تمسک به ظاهر قرآن، باطن آن را زیرسوال برده و با نگاه غیرواقعبینانه، انتظار عملی خاص از امام زمان را داشتند.
تاریخ انقلاب اسلامی نیز مملو از افرادی است که در یک دوره شعارها و اعمالی به ظاهر بسیار انقلابی داشتند اما به مرور از انقلاب فاصله گرفته و حتی در مقابل آن ایستادهاند. این گروه در دیدار رهبر معظم انقلاب و نمایندگان مجلس در روز چهارشنبه هفته گذشته مورد اشاره قرار گرفتند.
ایشان در این بیانات فرمودند: «برادران عزیز، خواهران عزیز! یک نکتهی اساسی انقلابی ماندن است... الان کاملاً جلوی چشم بنده هست که کسانی بودند که مثلاً سال ۵۸ میآمدند پیش ما که حالا خودمان جزو بچّههای انقلاب بودیم و مثلاً با سوابق مبارزاتی فلان، مینشستند حرفهایی میزدند تند، داغ، آتشین که ما چشممان خیره میماند که اینها چه کسانی هستند دیگر! یعنی به تعبیر فرنگیمآبها "سوپر انقلابی"؛ بعد برگشتند و انقلابی نماندند. همان افراد با آن شیوهی برخورد، با آن شیوهی نگاه، نتوانستند خط را ادامه بدهند، طاقت نیاوردند. ببینید حقیقت قضیّه این است که طاقت نیاوردند!»
ایشان تعبیر سوپر انقلابی را برای اولین بار مورد استفاده قرار داده و برای آن پشتوانه تاریخی و اندیشهای بیان داشتند. رهبر معظم انقلاب در توضیح مباحث قرآنی در زمینه مفهوم سوپرانقلابی، با اشاره به بیانات حضرت امام (ره) تفسیر ایشان از سوره هود ذیل آیه «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَک» را یادآوری کرده و فرمودند: {این آیه میگوید} هم خودت استقامت کن و ایستادگی کن در این راه، هم کسانی که با تو به سمت خدا حرکت کردند، آنها ایستادگی کنند... حضرت رسول فرمودند «شَیَّبَتنی سورَةُ هود» این آیه این بزرگوار را پیر کرد؛ این آیه پیر کرد؛ این قدر سخت است! فَاستَقِم کَما اُمِرت؛ بِایست، بمان، ادامه بده راه را. خب، پس ببینید مشکلتر از انقلابی بودن و گرایش انقلابی داشتن، انقلابی ماندن است؛ چه فرد، چه جمع، که کلّ مجلس باشد». به بیان دیگر ایشان افراط در انقلابی بودن را درمقابل امکانِ ایستادگی بر روی آرمانها میدانند.
منطق بیان ایشان که سابقا نیز تکرار شده آن است که عدهای، فکر میکنند آرمانهای انقلاب را پیگیری میکنند اما درواقع با تندروی خود چیزی غیر از آنچه باید را دنبال میکنند و نتیجه چنین فرایندی آن است که به مرور از توانشان برای یاری انقلاب کاسته میشود. اینان که عموما از عقلانیت مبتنی بر انقلابیگری تهی هستند، یا رفتارهای افراطی، خود و همراهیانشان را از انقلاب خسته میکنند. از طرف دیگر چون از مدار حق خارج شده و وظایف خود را به درستی انجام نمیدهند، یاری الهی نیز دیگر برایشان وجود ندارد و همین باعث میشود تا در مقابل دشمنان حق نیز احساس ضعف بیشتر و عمیقتر داشته باشند.
افراط سوپرانقلابیها همراه با تفریط در توجه به خطوط اصلی است. تعادلی که از دست رفته به مرور خطوط اساسی را نیز مخدوش میکند. اولویتها و مسائل اصلی به کنار میرود و فرعیات حاکم میشود. جبههبندی انقلابیون نیز در چنین وضعی بههم میریزد. سوپرانقلابیها به جای ایستادن درمقابل دشمن، رو به دوست کرده و هر خطای احتمالی انقلابیهای دیگر را آنچنان برجسته میکنند که انگار تا قبل از این گناهی اینچنین اتفاق نیافتاده است. اتفاقی که علتش نوع نگاه سوپرانقلابیها به انقلاب است. آنها فکر میکنند فقط خودشان انقلابی هستند و هیچ فرد دیگری بر مدار انقلاب باقی نمانده. اینجاست که تکفیر غیر از خودشان را آغاز میکنند. لذا قاعده آنان دفع حداکثری و جذب حداقلی است؛ چنین فرایندی به مرور سوپرانقلابی بودن را جای آرمانهای انقلاب مینشاند. یعنی تفسیری که آنان از انقلاب دارند مدار اصلی است و هر فردی غیر از آن فکر کند، دیگر غیرانقلابی است و باید از جبهه انقلابیون خارج شود.
اما این سرنوشت نهایی سوپرانقلابیها نیست؛ آنها تفسیر اشتباه خود از شعارهای انقلاب را تبدیل به شعارهای اصلی میکنند. جالب اینجاست که به همین علت از شعارها زده شده و احساس میکنند که از انقلاب زده شدهاند. برخی تصور میکنند که مسیر اشتباهی را طی کردند و عمری را هدر دادند. برخی دیگر به جای مقابله با اشتباه خود با اصل انقلاب زاویه پیدا میکنند. خلاصه اینکه پایان بندی سوپرانقلابیها معمولا برگشت از شعارهای اصلی انقلاب است. شعارهایی که خودشان در آن تقلب کردند و افراط اما این تندروی را به انقلاب چسبانده اند.
و اینها اثرات افراط گرایی برای خود سوپرانقلابیهاست و چه اثرات مخربتری که برای اصل انقلاب دارند.