به گزارش مشرق به نقل از برهان ، انتخابات ریاست جمهوری 88 و حوادث پس از آن به شکل بسیار برجستهای، بازهی زمانی مهمی در بررسی جریانهای سیاسی در سالهای پیش رو خواهد بود.انتخاباتی که این بار فقط در برگیرندهی برنامهریزیهای معمول جریانهای سیاسی برای تصاحب قدرت نبود.
جریان اصلاحطلبی که در سالهای قبل از 88 از درون دچار یک تحول و ساختشکنی مضاعف شده بود، در بازی برای کسب قدرت، ساختارشکنی و تلاش برای براندازی نرم را پیش گرفت. این نوع بازی، بازی برد و باخت، مرگ و زندگی و یا به عبارتی بازی با حاصل جمع صفر بود.
راهی که جریان اصلاحطلبی انتخاب کرده بود یا با تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشور همراه میشد و یا در صورت شکست، با اضمحلال سیاسی این گروه همراه میبود، آنچه که اتفاق افتاد، احتمال دوم بود و پس از آن پایان اصلاحطلبی رایج را شاهد بودهایم.
اصلاحات پس از این قمار که با پشتوانهی تحلیلهای جامعهشناختی تهران مبنا و همچنین این فرض اساسی که اقدام از درون با فشار از بیرون نتیجهی قابل قبولی خواهد داشت، انجام گرفت، در وضعیت احتضار به سر میبرد. البته احتضار و در انتظار مرگ بودن برای این جریان در زمینهی درون حاکمیتی اتفاق افتاده است و همین جاست که تحلیلهای متفاوت، از عملکرد پیش روی این جریان خودنمایی میکنند.
در بعضی احتمالات و گمانهزنیها، ظهور یک جریان از سنتز و ترکیب جریانهای سابق اصلاحطلب (بیشتر گروههای سنتی) و دستهای از اصولگرایان مطرح میشود و دستهای دیگر از گمانهها ناظر به تبدیل شدن قسمت عمدهی جریان اصلاحات به اپوزیسیون خارج نظام و گذار رسمی این جریان از ادعای وابستگی به انقلاب و گرایش بیشتر به مداخله محور خارجی برای بازگشت به قدرت است.
حالت احتظار از آن روست که گروه اندکی در میان اصلاحطلبان در زمان فتنهی 88 به نحوی کامل همراه با فتنهگران نبودند یا این همراهی نمود آشکار نداشت، وجود این قبیل مهرههای به اصطلاح سفید است که حضور آنها در جریانهای سیاسی درون نظام و به شکل ویژه در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را محتمل کرده است.
بر اساس این نوع تحلیل، از آنجایی که اصلاحطلبان گزینههایی برای وارد کردن به رقابت دارند (با فرض امکان عبور از مرحلهی تأیید صلاحیت) از این رو احتمال حضور آنها بسیار جدّی خواهد بود.
تحلیلهای دیگری با توجه ویژه به بحث سلب اعتماد نظام از جریان اصلاحطلبی و اهتمام نداشتن این جریان در روشن کردن تکلیف خود با تلاشهای سابق برای براندازی و ساختارشکنی، به این نتیجه میرسند که حضور اصلاحطلبان در این انتخابات دارای احتمالی بسیار پایین است و یا با حضور چهرههای دست چندمی همراه خواهد بود که توانایی نداشتن در کسب آرا، خود در حکم غیبت این گروه در انتخابات است.
این تحلیل به نوبهی خود در ادامهی آنچه پایان و احتضار این جریان نامیدیم، قرار دارد و فرضی را مسلم گرفته است که دال بر تلاش نکردن و یا توانایی نداشتن جریان اصلاحات برای ورود مجدد به دایرهی نظام است.
تحلیل سومی را نیز میشود بیان کرد و آن اینکه اصلاحطلبان به علت توانایی نداشتن و یا بیمیلی به کسب اعتماد نظام، حضوری حداقلی در انتخابات خواهند داشت. تا اینجا این تحلیل با تحلیل قبل مشترک است ولی در این مسئله تفاوت دارد که حضور حداقلی اصلاحطلبان را در قالب ائتلاف با بعضی گروههای اصولگرا میداند.
از دید این تحلیل، خروج اصلاحطلبان از حالت برزخی کنونی به زمان نیاز دارد و این زمان با سرکار آمدن یک دولت اصولگرا که در ازای ائتلاف با اصلاحطلبان فرصتهایی در دولت خود را به آنها وعده خواهد داد، بهدست خواهد آمد.
بدین ترتیب اصلاحطلبان با یک چنین استراتژی حداقلی چند چیز را کسب خواهند کرد:
1. زمان (که به آن اشاره کردیم)؛
2. حفظ بدنهی اجتماعی ساختارشکن (که تنها اندوختهی آنها از فتنهی 88 است و به اندازهی تقریباً همهی داشتههای این جریان هزینه برده است)؛
3. بهدست آوردن امکان مطرح کردن و پروراندن چهرههای جدید؛
4. استفاده از سنتز میان جریان سابق اصلاحات و اصولگرایان جدید که میتواند نوعی اپوزیسیون جدید درون نظام ایجاد کند.
این سه نوع تحلیل به نوعی شاید از احتمال وقوع بیشتری برخوردار باشند. البته هر نوع تغییر در مناسبات قدرت در منطقه و جهان و همچنین آیندهی بعضی درگیریهای ما با غرب، به طور قطع بر تحلیلها و تخمینهایی که از آینده داده میشود، تأثیر خواهد داشت.
به طور مثال وضعیتی که در صورت بالفعل شدن تمامی تحریمها ایجاد خواهد شد، میتواند بر نوع حضور اصلاحطلبان تأثیر بگذارد. در اینجا ما قصد وارد شدن و ارزیابی تبعات این چنین مسئلهای را نداریم و فقط به عنوان یک پارامتر عمدهی تأثیرگذار به آن اشاره کردیم.
بدیهیترین مسئله دربارهی حضور اصلاحطلبان در انتخابات، بیاعتمادی بسیار زیاد نظام و عناصر انقلابی نسبت به این جریان است.
این جریان به دو دلیل، به اعتراف خود آنها، به برنامه و استراتژی ساختارشکنی تمایل ندارد:
اول اینکه با این کار قسمت عمدهای از بدنهی اجتماعی رادیکال احیا شده در جریان فتنه را از دست خواهد داد و این از دست دادن برای جریانی که در صورت امکان حضور، نیاز به رأی و حمایت دارد، بسیار پر هزینه خواهد بود.
دوم اینکه حضور چهرههایی که در فتنهی 88 نقش فعال و آشکار نداشتهاند، دلیل بر اعتماد نظام به این جریان نیست.
باید به این واقعیت نیز اشاره کرد که با توجه به وضعیت فعلی جامعه از نظر اقتصادی و تمرکز نظام و مردم بر مسائل مربوط به اقتصاد که به نوبهی خود شکل و محتوای مبارزههای انتخاباتی را تعیین میکند (یعنی حرکت گروههای سیاسی برای استفاده از نفی وضع موجود اقتصادی)، برای دغدغههای مربوط به توسعهی سیاسی غرب محور اصلاحطلبان مشتری زیادی پیدا نخواهد شد و کسی هم این انتظار را با توجه به سابقهی دولت خاتمی در این زمینه از این جریان ندارد.
این جریان با توجه به نکاتی که در چند سطر پیش بیان شد و آنچه پیشتر از آن آمد، دو راه در پیش دارد:
اول آنکه به فکر تضمینی عینی برای جلب اعتماد نظام باشد که این میتواند شامل عذرخواهی آشکار از نظام و مردم، طرد و مرزبندی شفاف با سران و بازیگران اصلی فتنه، مشخص کردن موضع این جریان نسبت به مسائل مهمی مانند برنامهی هستهای و... باشد.
البته با توجه به آنچه که گذشت، این اتفاق شاید به سختی بیفتد و شاید اصولاً امکان آن برای نظام وجود نداشته باشد که به صرف چند موضعگیری از جانب نامزدهای احتمالی این جریان به آنها اعتماد بکند بلکه این اتفاق در صورتی خواهد افتاد که تضمینها عینی و واقعی و قابل اعتماد باشند.
دوم آنکه در اصل پاسخی به این پرسش است که اگر اصلاحطلبان نمیخواهند و یا بنا به دلایلی که ذکر شد نمیتوانند که به چارچوب نظام برگردند و از طرف دیگر- با توجه به فهمی که از ثبات و اقتدار نظام و قدرت آن پس از 9 دی بهدست آوردهاند- حاضر به ترک صحنهی سیاسی کشور و پیوستن به جریان اپوزیسیون خارج از نظام نیز نیستند، پس چه نوع حضوری در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری را بر میگزینند؟
این پاسخ، همانی است که از آن به استراتژی «اتفاق» با تعدادی از اصولگرایان نام میبریم. در این حالت اصلاحطلبان حضور حداقلی خود را معطوف به «اتفاق» و نه اتحاد با تعدادی از گروههای کوچک و نوظهور اصولگرایان میکنند و از رهگذر آن برای بازگشت به چارچوب نظام (که در تحلیلشان قویتر از همه پتانسیل براندازانهی آنها (فتنهی 88) و مقاوم و سربلند در برابر تهدیدهای خارجی است) زمان بهدست خواهند آورد، زمانی که برای عادی سازی حضور آنها در نظام و همچنین جلب اعتماد مردم بسیار اساسی است.
جریان اصلاحطلبی که در سالهای قبل از 88 از درون دچار یک تحول و ساختشکنی مضاعف شده بود، در بازی برای کسب قدرت، ساختارشکنی و تلاش برای براندازی نرم را پیش گرفت. این نوع بازی، بازی برد و باخت، مرگ و زندگی و یا به عبارتی بازی با حاصل جمع صفر بود.
راهی که جریان اصلاحطلبی انتخاب کرده بود یا با تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشور همراه میشد و یا در صورت شکست، با اضمحلال سیاسی این گروه همراه میبود، آنچه که اتفاق افتاد، احتمال دوم بود و پس از آن پایان اصلاحطلبی رایج را شاهد بودهایم.
اصلاحات پس از این قمار که با پشتوانهی تحلیلهای جامعهشناختی تهران مبنا و همچنین این فرض اساسی که اقدام از درون با فشار از بیرون نتیجهی قابل قبولی خواهد داشت، انجام گرفت، در وضعیت احتضار به سر میبرد. البته احتضار و در انتظار مرگ بودن برای این جریان در زمینهی درون حاکمیتی اتفاق افتاده است و همین جاست که تحلیلهای متفاوت، از عملکرد پیش روی این جریان خودنمایی میکنند.
در بعضی احتمالات و گمانهزنیها، ظهور یک جریان از سنتز و ترکیب جریانهای سابق اصلاحطلب (بیشتر گروههای سنتی) و دستهای از اصولگرایان مطرح میشود و دستهای دیگر از گمانهها ناظر به تبدیل شدن قسمت عمدهی جریان اصلاحات به اپوزیسیون خارج نظام و گذار رسمی این جریان از ادعای وابستگی به انقلاب و گرایش بیشتر به مداخله محور خارجی برای بازگشت به قدرت است.
حالت احتظار از آن روست که گروه اندکی در میان اصلاحطلبان در زمان فتنهی 88 به نحوی کامل همراه با فتنهگران نبودند یا این همراهی نمود آشکار نداشت، وجود این قبیل مهرههای به اصطلاح سفید است که حضور آنها در جریانهای سیاسی درون نظام و به شکل ویژه در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را محتمل کرده است.
بر اساس این نوع تحلیل، از آنجایی که اصلاحطلبان گزینههایی برای وارد کردن به رقابت دارند (با فرض امکان عبور از مرحلهی تأیید صلاحیت) از این رو احتمال حضور آنها بسیار جدّی خواهد بود.
تحلیلهای دیگری با توجه ویژه به بحث سلب اعتماد نظام از جریان اصلاحطلبی و اهتمام نداشتن این جریان در روشن کردن تکلیف خود با تلاشهای سابق برای براندازی و ساختارشکنی، به این نتیجه میرسند که حضور اصلاحطلبان در این انتخابات دارای احتمالی بسیار پایین است و یا با حضور چهرههای دست چندمی همراه خواهد بود که توانایی نداشتن در کسب آرا، خود در حکم غیبت این گروه در انتخابات است.
این تحلیل به نوبهی خود در ادامهی آنچه پایان و احتضار این جریان نامیدیم، قرار دارد و فرضی را مسلم گرفته است که دال بر تلاش نکردن و یا توانایی نداشتن جریان اصلاحات برای ورود مجدد به دایرهی نظام است.
تحلیل سومی را نیز میشود بیان کرد و آن اینکه اصلاحطلبان به علت توانایی نداشتن و یا بیمیلی به کسب اعتماد نظام، حضوری حداقلی در انتخابات خواهند داشت. تا اینجا این تحلیل با تحلیل قبل مشترک است ولی در این مسئله تفاوت دارد که حضور حداقلی اصلاحطلبان را در قالب ائتلاف با بعضی گروههای اصولگرا میداند.
از دید این تحلیل، خروج اصلاحطلبان از حالت برزخی کنونی به زمان نیاز دارد و این زمان با سرکار آمدن یک دولت اصولگرا که در ازای ائتلاف با اصلاحطلبان فرصتهایی در دولت خود را به آنها وعده خواهد داد، بهدست خواهد آمد.
بدین ترتیب اصلاحطلبان با یک چنین استراتژی حداقلی چند چیز را کسب خواهند کرد:
1. زمان (که به آن اشاره کردیم)؛
2. حفظ بدنهی اجتماعی ساختارشکن (که تنها اندوختهی آنها از فتنهی 88 است و به اندازهی تقریباً همهی داشتههای این جریان هزینه برده است)؛
3. بهدست آوردن امکان مطرح کردن و پروراندن چهرههای جدید؛
4. استفاده از سنتز میان جریان سابق اصلاحات و اصولگرایان جدید که میتواند نوعی اپوزیسیون جدید درون نظام ایجاد کند.
این سه نوع تحلیل به نوعی شاید از احتمال وقوع بیشتری برخوردار باشند. البته هر نوع تغییر در مناسبات قدرت در منطقه و جهان و همچنین آیندهی بعضی درگیریهای ما با غرب، به طور قطع بر تحلیلها و تخمینهایی که از آینده داده میشود، تأثیر خواهد داشت.
به طور مثال وضعیتی که در صورت بالفعل شدن تمامی تحریمها ایجاد خواهد شد، میتواند بر نوع حضور اصلاحطلبان تأثیر بگذارد. در اینجا ما قصد وارد شدن و ارزیابی تبعات این چنین مسئلهای را نداریم و فقط به عنوان یک پارامتر عمدهی تأثیرگذار به آن اشاره کردیم.
بدیهیترین مسئله دربارهی حضور اصلاحطلبان در انتخابات، بیاعتمادی بسیار زیاد نظام و عناصر انقلابی نسبت به این جریان است.
این جریان به دو دلیل، به اعتراف خود آنها، به برنامه و استراتژی ساختارشکنی تمایل ندارد:
اول اینکه با این کار قسمت عمدهای از بدنهی اجتماعی رادیکال احیا شده در جریان فتنه را از دست خواهد داد و این از دست دادن برای جریانی که در صورت امکان حضور، نیاز به رأی و حمایت دارد، بسیار پر هزینه خواهد بود.
دوم اینکه حضور چهرههایی که در فتنهی 88 نقش فعال و آشکار نداشتهاند، دلیل بر اعتماد نظام به این جریان نیست.
باید به این واقعیت نیز اشاره کرد که با توجه به وضعیت فعلی جامعه از نظر اقتصادی و تمرکز نظام و مردم بر مسائل مربوط به اقتصاد که به نوبهی خود شکل و محتوای مبارزههای انتخاباتی را تعیین میکند (یعنی حرکت گروههای سیاسی برای استفاده از نفی وضع موجود اقتصادی)، برای دغدغههای مربوط به توسعهی سیاسی غرب محور اصلاحطلبان مشتری زیادی پیدا نخواهد شد و کسی هم این انتظار را با توجه به سابقهی دولت خاتمی در این زمینه از این جریان ندارد.
این جریان با توجه به نکاتی که در چند سطر پیش بیان شد و آنچه پیشتر از آن آمد، دو راه در پیش دارد:
اول آنکه به فکر تضمینی عینی برای جلب اعتماد نظام باشد که این میتواند شامل عذرخواهی آشکار از نظام و مردم، طرد و مرزبندی شفاف با سران و بازیگران اصلی فتنه، مشخص کردن موضع این جریان نسبت به مسائل مهمی مانند برنامهی هستهای و... باشد.
البته با توجه به آنچه که گذشت، این اتفاق شاید به سختی بیفتد و شاید اصولاً امکان آن برای نظام وجود نداشته باشد که به صرف چند موضعگیری از جانب نامزدهای احتمالی این جریان به آنها اعتماد بکند بلکه این اتفاق در صورتی خواهد افتاد که تضمینها عینی و واقعی و قابل اعتماد باشند.
دوم آنکه در اصل پاسخی به این پرسش است که اگر اصلاحطلبان نمیخواهند و یا بنا به دلایلی که ذکر شد نمیتوانند که به چارچوب نظام برگردند و از طرف دیگر- با توجه به فهمی که از ثبات و اقتدار نظام و قدرت آن پس از 9 دی بهدست آوردهاند- حاضر به ترک صحنهی سیاسی کشور و پیوستن به جریان اپوزیسیون خارج از نظام نیز نیستند، پس چه نوع حضوری در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری را بر میگزینند؟
این پاسخ، همانی است که از آن به استراتژی «اتفاق» با تعدادی از اصولگرایان نام میبریم. در این حالت اصلاحطلبان حضور حداقلی خود را معطوف به «اتفاق» و نه اتحاد با تعدادی از گروههای کوچک و نوظهور اصولگرایان میکنند و از رهگذر آن برای بازگشت به چارچوب نظام (که در تحلیلشان قویتر از همه پتانسیل براندازانهی آنها (فتنهی 88) و مقاوم و سربلند در برابر تهدیدهای خارجی است) زمان بهدست خواهند آورد، زمانی که برای عادی سازی حضور آنها در نظام و همچنین جلب اعتماد مردم بسیار اساسی است.