استادی را دعوت کردهبودند که برای کارکنان یک سازمان فرهنگی، حرفهای فرهنگی بزند و درباره فرهنگ ذهنشان را نسبت به مسائل فرهنگی روشن کند، این بماند که چقدر تحت تأثیر کشور محل تحصیل خود یعنی آلمان قرار گرفتهبود ولی نکته جالب و جذاب ماجرای این کارگاه چند روزه این بود که اصلاً استاد به جای این که درباره ریشه کلمه فرهنگ و ترکیب فر+آهنگ در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی حرف بزند درباره کالچر و ریشه آن کالت و این چیزها توضیحات مبسوطی داد و این گام مهمی در آن سازمان فرهنگی بود که فرهنگ را به کارکنان خودش تفهیم کند.
دوست دارم در ادامه نوشتارم به مهمترین آسیب و جدیترین فاجعه در سازمانهای فرهنگی اشاره کنم ولی خب هر چه به مغزم فشار میآورم میبینم چیز خاصی نمیشود درباره آن نوشت و حرف ویژهای نیز درباره آن نمیشود گفت؛ سازمانهای فرهنگی کشور ما فارغ از تأثیر آقازادهزدگی مزمنی که به شکل واضحی بر چهره سازمانها مشهود است دچار درد بزرگی به نام «حاجآقازدگی» هستند که این درد دارد فرهنگ را در جمهوری اسلامی به شکل مرگباری تهدید میکند.
در توضیح حاجآقازدگی هم میشود گفت که سیستمهای فرهنگی در ایران در بیشتر موارد به جای اینکه قانونمحور و برنامهمحور و استراتژیمحور وآیندهمحور و کارمحور باشد «حاجآقامحور»ند؛ به این معنی که هر چه حاج آقا بگوید باید همان بشود حالا میخواهد موافق اصول باشد یا نباشد، امنیت فرهنگی را به خطر بیندازد یا نیندازد، اصلاً کسی از برنامهها استفاده بکند یا نکند، پول هدر برود یا نرود، مهم این است که حاج آقا راضی باشد و این یک دنیا میارزد.
نکته بعدی در ماجرای فرهنگ، نبود نظارت است، معلوم نیست چه کسی باید روی برنامههای سازمانهای مختلف فرهنگی اعم از فعال در داخل و فعال در خارج نظارت کند؛ اصلاً هیچ سنجهای برای بررسی نتایج و تأثیرات فعالیتهای ریز و درشت فرهنگی وجود دارد؟ کسی هست بپرسد که مثلاً فلان سازمان برای محتوای یک کتاب 400 صفحهای 100میلیون تومان پرداخت کرده؛ آیا کار درستی کرده یا نه؟ یا فلان سازمان برای گرفتن بودجه بیشتر تیراژ مجلات منتشر شده خود را به جای 14000نسخه 154000 نسخه اعلان کند خوب است یا نه؟ یا فلان سازمان مجلات گیشهای خود را تعطیل کرده و طرز شگفتآوری انواع نشریات داخلی در ژانرهای مختلف تولید میکند کار خوبی میکند یا نه؟ یا فلان سازمان برای تعمیر سایت اینترنتی خود به جای یک میلیون تومان وجه رایج مملکت 40 میلیون تومان وجه رایج مملکت به دوستان پرداخت میکند چقدر راه درستی را رفته؟ جایی هست یک شاقول دستش باشد که میزان کجی و راستی سازمانهای فرهنگی را دربیابد و البته اعلام کند؟
از آمارمحوری هم بگذارید نگویم که آفت همه سازمانهای ما شدهاست ولی در فرهنگ به دلیل ضعف مورد بالا ماجرا به طرز محسوستری به فاجعه نزدیکتر است؛ حالا بماند که فلان مدیر فرهنگی آمار مثلاً علاقهمندان به فلان بحث ارزشی را به جای 45 درصد می کند 75درصد و اعلام عمومیمیکند و از این حرکت خود خوشحال هم هست و نمیداند که تمام فکرها و برنامهریزیهای آینده مملکت را تحتالشعاع همین کار خود قرار دادهاست.
بگذارید برگردیم به آدمهای فرهنگی که مسلماً مهمتر از کارهای فرهنگیاند ولی سازمانهای ما با ایرادهای بالا کمر به نابودی آدمهای فرهنگی بستهاند؛ باور ندارید؟ بهتر است باور داشتهباشید چون مثل روز آشکار است که چنین است.
حرف بسیار است و این قلم ناتوان از ادامه این نوشتار؛ ولی مانند همیشه، اصولاً و عموماً به آینده امیدواریم.
عباس حسین نژاد