از این ظرافت ها که بگذریم یک اتفاق دیگر است که در مدیریت فرهنگی رخ داده و می دهد. اگر کمی صفحات انقلاب اسلامی را ورق بزنیم شباهت های زیادی میان جنس نگاه اجتماعی کمدینی مانند رضا عطاران و قشری اجتماعی که انقلاب اسلامی به آنها تعلق دارند، پیدا می کنیم.

گروه فرهنگی مشرق- خبرگزاری ها می گویند "خوابم میاد" عطاران به مرز میلیاردی شدن نزدیک شده است؛ اصلا به این کاری نداریم که با این گرانی بلیت سینما ها دیگر میلیاردی شدن چندان شگفت آور نیست اما یک چیز را نباید فراموش کرد که در این دوره زمانه کسادی سینما به میلیارد رسیدن اولین فیلم عطاران معنا و مفهوم خاصی دارد.

رضا عطاران از همان ابتدای فیلم توانایی های کارگردانی اش را به رخ می کشد این که می گوییم همان اول منظور عنوان بندی است و تصاویری که از فرفره بازی بچه ها نشان می دهد بعد هم فیلم را به روش خودش آغاز می کند. همه چیز درست و دقیق طراحی شده است از پله های خانه قدیمی و پدری معلم زهوار در رفته ریاضی تا طراحی لباس اکبر عبدی به عنوان مادر در این فیلم ایفای نقش می کند.
مساله اصلی فیلم و سریالهای عطاران تا آنجایی که خودش است و به کسی دیگر تکیه نمی کند هویت بوده و هست؛ اما آنجایی که اعتماد بنفسش را از دست می دهد ماجرا شکل دیگری پیدا می کند و از یک کمدی جدی به یک فانتزی کودکانه تبدیل می شود. خصوصا در آن بخش از فیلم که داستان ساده انگارانه دزدی مطرح می شود و شاهکار رضا عطاران به یک فیلم دست چندمی کمدی نزدیک می شود که نه سینمایی است و نه شاهکار.

عطاران داستان نویس خوبی نیست اما روایت گر فوق العاده ای است؛ ممکن است قصه هایش سر و ته نداشته باشد و کلاژی از شوخی های گاه رکیک به نظر بیاید. ممکن است نتواند فراز و فرود ها را رعایت کند یا اینکه آن طور که سینماگر فیلم نامه نویسان متعهد تمهید می کنند تا قصه را پله به پله جلو می برند تا به اوج برسد ریتم قصه اش را تنظیم کند اما در شخصیت پردازی استاد است. شخصیت هایش واقعی هستند و ریشه دارند و بیش از این که بازی کنند زندگی می کنند؛ بازیگر وقتی بازی می کند ناخودآگاه رفتار های تصنعی را می شود با ذربین در لابه لای تار و پود شخصیت اش پیدا کرد اما شخصیت های فیلم رضا عطاران همانی هستند که باید باشند؛ اما همه ی اینها تا آنجایی است که رضا عطاران نخواهد کارگردانی کند یعنی در کارگردانی اش تقلید کند.



روحیات شخصی کارگردان یک وجه ماجرای عطاران است و سواد بصری او، آشنایی اش با تاریخ سینما و سبک های سینمایی خصوصا در کمدی، وجه دیگری از کارنامه ی حرفه ای او را تشخیص می دهد. عطاران در نشستی مطبوعاتی که در آن از او درباره رکیک بودن بازیگری اش سوال کرده بود بر این رکیک بودن تاکید می کند و آن را از ویژگی های بازیگری اش می داند، اما این همه ماجرا نیست. رضا عطاران در محله ای در مشهد به دنیا آمده است که از محلات متمول این شهر محسوب نمی شود و شاید از همین جهت است که به خوبی با یک نوع خاص از بافت اجتماعی آشنا است. آثار تلویزیونی او نشان داده است که می تواند به راحتی در این طبقه خاص اجتماعی نفوذ کرده و ظرایف روابط اجتماعی آنها را به تصویر بکشد تا جایی که اگر در برخی فراز ها، قالب کمدی اثر غالب نمی شد کاملا فضایی مستند گونه را در لوکیشن ها و آب و رنگ پلان ها تثبیت می کرد.
در آثار عطاران همواره می شود یک نوع تضاد طبقاتی کاملا طبیعی و غیر تصنعی را پیگیری کرد که با وجود تاثیر پذیری های مداوم او از اطرافیانش در طی سالیان متمادی همچنان به حیات خود ادامه می دهد به طوریکه وقتی بعد سال ها فعالیت در تلویزیون قرار می شود اثری سینمایی بسازد دوباره به همان فضای خاص اجتماعی باز می گردد و لوکیشن ها و شخصیت های آپارتمانی را پس می زند.




برخی منتقدان سینمایی اثر اخیر رضا عطاران را به نوعی در دسته کمدی سیاه می گنجاند و حتی تم داستان را با آثار وودی آلن مقایسه می کند؛ البته فیلم نامه "خوابم میاد" شباهت هایی با فیلم نامه "پول را بردار و فرار کن" دارد آن قدر که می شود گفت اقتباسی از این فیلم نامه هم بوده است؛ با این وصف تنها دلیلی که باعث می شود کمدی عطاران را کمدی سیاه بخوانند همین شباهت است؟ چه چیز باعث می شود که این نوع رویکرد کمدی عطاران تنه به کمدی سیاه بزند؟ در تعاریف مشهور از کمدی سیاه ویژگی اصلی این سبک از کمدی را در پرداختن به تابو ها می دانند و عده ای دیگر نیز هجو گونگی را از خاصیت های این تم خاص از کمدی بر می شمرند مواردی که هر دو در اولین اثر سینمایی عطاران قابل بازیابی است. عطاران در جدالی ممتد اجتماعی اش که گفتیم رگه های آن در تمام آثار قبلی او قابل رویت است هجو می کند. پول، قدرت مناسبات اجتماعی و البته طبقاتی در اثر عطاران هجو می شود و این ویژگی منحصر بفرد این اثر عطاران محسوب می شود.

اگر چه اثری که عبدالرضا کاهانی با عنوان "اسب حیوان نجیبی است" – که اتفاقا عطاران یکی از هنرپیشه های اصلی این اثر هم بود- نیز هجویه ای در همین قد و قامت به حساب می آمد اما پز ضد داستانی فیلم، به مراتب آن فیلم را از "خوابم می آید" عطاران عقب می اندازد. عطاران قصه ای را می گوید که روی اعصاب مخاطب نمی رود آرام پیش می رود و مخاطب را درگیر می کند، اما همان طور که گفتیم عطاران قصه نویسی را به خوبی نمی داند. شاید برای همین است که از یک جایی به بعد افسار سمند داستان را در دستی نامرئی رها می کند که احتمالا دست یک نویسنده ی تجاری نویس است و قصه ی جان دار اولیه که به اعتقاد برخی اقتباسی از وودی آلن است به یک قصه فانتزی آپارتمانی تبدیل می شود.
از این ظرافت ها که بگذریم یک اتفاق دیگر است که در مدیریت فرهنگی رخ داده  و می دهد. اگر کمی صفحات انقلاب اسلامی را ورق بزنیم شباهت های زیادی میان جنس نگاه اجتماعی کمدینی مانند رضا عطاران و قشری اجتماعی که انقلاب اسلامی به آنها تعلق دارند پیدا می کنیم. این یک اتفاق است؛ با همین صراحت؛ اگر نه هیچ یک از استوانه های مدیریت فرهنگی در ظهور افرادی مانند عطاران نقش نداشته اند چنانکه برای نگهداری او هم نقشی نداشته و ندارند و این نقش نداشتن زمینه را برای یارگیری نئومارکسیست ها که البته تعدادشان در رسانه ملی و سینمای کشور کم نیست آماده می کند. نئو مارکسیست هایی که در کافی شاپ ها و آپارتمان های لوکس زیر ترکش کولر های گازی و یا در پناه شومینه از جدال طبقاتی و بورژوازی مسلط حرف می زنند و در نهایت فیلمنامه می نویسند و پروژه های کلان می بندند و الخ.

مدیریت فرهنگی بیلانش را پر می کند حالا چه نئومارکسیست باشد و چه غیر آن و البته برای مدیریت سکولار فرهنگی بهتر این است که طرف مقابل ادعای انقلابی گری نداشته باشد. حالا اینکه رضا عطاران هم اشتراکات و هم استعدادهای فراوان داشته باشد برای این مدیران فرهنگی و رسانه ای مفهومی نداشته و ندارد. با این وصف توقعی از مدیریت فرهنگی نیست؛ اما از رسانه ها و قلم به دستانی که نام انقلاب اسلامی را یدک می کشند می شود و باید توقع بیشتری داشت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ۰۲:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۴
    0 0
    احسنت. واقعا مطلب خوبی بود.
  • ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۴
    0 0
    رضا عطاران در کارهای تلویزیونی معصومیتی داشت که از دست رفت افسوس!!
  • ۱۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۴
    0 0
    برادران، عزیزان، بزرگواران همانگونه که در جنگ نظامی نیاز به قرارگاه نظامی است و نه سازمان نظامی، در جنگ فرهنگی هم نیاز به قرارگاه فرهنگی است نه سازمان فرهنگ و ارشاد (هر چند که این سازمان میتواند نقش مکمل را بازی کند)؛ چرا که در جنگ از تاکتیکهای جدید و بدیع و غافلگیر کننده با بیشترین اثر تخریبی استفاده میشود و لازمه مقابله با آن وجود یک مرکز چابک، قدرتمند و با اختیارات بالای مادی و معنوی است تا بتواند به درستی با این تهاجم مقابله، دفاع و تهاجم نماید، در حالی که یک سازمان جهت انجام امور روزمره، روتین و گرفتار بروکراسی خاص خود است و دلیل صحت این مطلب وضع فرهنگی و اجتماعی امروز جامعه است! پس مشخص میشود در جنگ فرهنگی یگ قرارگاه فرهنگی نیاز است تا تمام امکانات کشور را در جهت مقصود بکار گیرد، همانگونه که در جنگ قرارگاه های نظامی با خلاقیت خود و فراهم کردن شرایط، از کارخانجات قوطیسازی جهت ساخت پوکه فشنگ و ادوات نظامی بهره گرفتند!!!! در تشکیل یک قرارگاه متمرکز فرهنگی نباید حتی ثانیه ای درنگ کرد، ما در جنگی هستیم که ابعاد گسترده فجایع آن هنوز به درستی شناسایی و بیان نشده!!!! ومن الله توفیق.
  • ۱۱:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۴
    0 0
    چقدر روشنفکرانه نوشته است ما که نفهمیدیم زیر دیپلم حرف بزن
  • ۱۱:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۴
    0 0
    حاج آقا منبر خوبی بود؛ حالا خودت چی کاره ای
  • ۱۱:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۴
    0 0
    ببخشیدا ولی فکر می کنم فرهنگ و هنر یه زبان دیگه نیاز داره

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس