به گزارش مشرق، پايگاه اطلاع رساني آيت الله شيخ مجتبي تهراني نوشت:
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت بود، به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن. گفته شد انسان بطور معمول در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي روش ميگيرد که فضاي پنجمي حاکم بر آنها است که انشاء الله بعد در اين مورد صحبت ميکنيم.
بحث ما رسيد به محيط سوم (رفاقتي) که انسان، در آن ساخته ميشود. بعد از محيط خانوادگي و محيط آموزشي، انسان در محيط رفاقتي است که روش ميگيرد و در آن ساخته ميشود. نکته مهم اين است که محيط رفاقتي نسبت به دو محيط گذشته، اثرگذارياش قويتر است و اغلب اينطور است که به نوعي، بر روي تأثيرات دو محيط قبلي اثر ميگذارد.
روشي که انسان در اين محيط ميگيرد، ميتواند روشهاي قبلي را از بين ببرد. در جلسه گذشته من در باب مسئله رفاقتها و پيوندها عرض کردم که همه پيوندها در قيامت از هم گسسته ميشوند، بهجز يک پيوند؛ که اين يک پيوند همان "پيوند رفاقتي " است.
البته در باب پيوند رفاقتي، يک مطلب خاص وجود دارد و آن اين است که در قيامت، اين پيوند رفاقتي، به پيوند ديگر تبديل ميشود. به تعبير دقيقتر اينطور نيست که اين پيوند گسسته شود، بلکه تبديل ميشود. يک وقت ميبينيد دو نفر که با هم رفيق بودند، رابطهشان گسسته شد، و از هم جدا شدند. اين يکي ميرود دنبال کارش و آن يکي هم ميرود دنبال کار خودش. از تو به خير و از ما به سلامت! تمام شد.
اما در قيامت اينطور نيست. خوب گوش کنيد، پيوند حسبي، نسبي، خانوادگي، همه اينها در قيامت قطع ميشود. «يومَ يفِرُّ المَرءُ مِن أخِيهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِيهِ» تمام شد و رفت. اما پيوند رفاقتي اينطور نيست.
من در جلسه گذشته عرض کردم که تعبير آيه شريفه اين است که: "الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ " همه دوستان در قيامت، با هم دشمن ميشوند، مگر پرهيزکاران. آخر جلسه من اين آيه را معنا کردم و حالا ميخواهم توضيح بدهم. در قيامت اينطور نيست که رفقا مثل پدر، مادر و برادر که ميروند دنبال کارشان، نيست. يک دسته از رفاقتها به جاي دوستي، دشمني ميآورد.
در آيه هم بود و در جلسه گذشته هم گفتم. در سوره ديگر هم ما داشتيم که وقتي پيوند رفاقتي بر يک محور خاصي بود، اين دوستي به دشمني شديد تبديل ميشود و اينها به جان هم ميافتند. چه بسا اين، او را لعن کند، آن، اين را لعن کند. يک وقت هست ميگويي جدا شدند و رفتند سراغ کارشان، يک وقت ميگويي جدا شدند ولي همديگر را رها نميکنند، دوستيشان تبديل به دشمني ميشود.
دسته ديگر، دوستيهايشان باقي ميماند و از هم دستگيري ميکنند. رابطه اينها در قيامت به خاطر پيوند رفاقتي آنها در دنيا است. اين که من عرض کردم در بين همه پيوندها آن پيوندي که هم در ربط با امور دنيايي و هم در ربط با امور اخروي خيلي اثرگذار است، عبارت است از پيوند رفاقتي به اين جهت بود.
من بعنوان مقدمه مطلبي را عرض ميکنم بعد به سراغ بحث اصلي ميروم. به طور کلي هر پيوندي، يک سبب ميخواهد. بايد چيزي به عنوان "محور رفاقت " باشد تا دو نفر با هم رفيق شوند. دو نفر که دارند در خيابان راه ميروند که يکدفعه با هم رفيق نميشوند. يک چيزي بايد باشد تا اينها را به هم ربط بدهد. بطور خلاصه، آن چيزي که ميخواهد محور قرار بگيرد و سبب اين پيوند بشود يا يک امر مادي است و يا يک امر معنوي. يعني اتصالها، يک وقت بر محور ماديت درست ميشود و يک وقت بر محور معنويت ايجاد ميشود. اتصال انسان با انسان بر محور يکي از اين دو مسأله است.
دوستي کارساز و دوستي ناکارآمد
ما در معارفمان داريم رفاقتهايي که بر محور ماديت و امور دنيايي شکل گرفته اند، در آخرت به دشمني تبديل ميشود. "الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ " اما اگر رفاقت بر محور معنويت و امور اخروي باشد چنين نميشود؛ "إِلاَّ الْمُتَّقينَ " رفاقت پرهيزکاران استثناء شدهاست. يعني اگر پيوند رفاقت بر محور معنويت باشد، به دشمني و عداوت تبديل نميشود و باقي ميماند. اين رفاقت در قيامت کارساز نيز هست. اين يک قضيه و مطلب کلّي است که در متن معارف ما هست.
روايتي از امام صادق (ع) است که مثل "ضرب قانون " ميماند. گويي حضرت در باب دوستي يک قانون کلي را مطرح ميفرمايند. حضرت ميفرمايد: "أَلَا کُلُّ خَلَّةٍ کَانَتْ فِي الدُّنْيَا فِي غَيْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِيرُ عَدَاوَةً يَوْمَ الْقِيَامَة " (بحارالانوار، 66، 237)حرفي که من زدم متن فرمايش حضرت است، ايشان ميفرمايد: آگاه باشيد، هر دوستي رفاقتي که در دنيا "في غير الله " بر محور معنويت نباشد، "تصير عداوة يوم القيامة " در روز قيامت، تبديل به دشمني ميشود. حضرت اين آيه شريفه را کاملاً توضيح ميدهد: "الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ " ايشان، اين آيه را در اين قالب ميريزد و بيان ميکند.
انواع دوستيها و عاقبتشان
پيوندهاي رفاقتي که در دنيا بر محور معنويت شکل ميگيرد، در قيامت مشکلي ايجاد نميکند. بلکه باقي ميماند و بعد هم کارساز است. کارسازياش نيز، مسأله شفاعت و دستگيري است. اين رفاقت براي آنها مشکل ساز نيست. ما در معارفمان داريم که مؤمنين بعضي، بعضي ديگر را شفاعت ميکنند. اين جزء معارف دين ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت ميکند. اين مسأله مربوط به مؤمنهايي است که بر محور ايماني با يکديگر رابطه داشتند، نه ماديت.
دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند که اصلاً رفاقت و دوستيشان فقط بر محور ماديت بود. تکليف اين رفاقتها هم در اينجا معلوم است. اما دسته سومي همه ممکن است که يک طرف رفاقت قصدش امور مادي باشد و طرف ديگر جهت معنوي داشته باشد. اين رفاقت اصلاً در دنيا باقي نميماند که بخواهد به قيامت برسد. اينها به يکجايي ميرسند که ديگر نميتوانند ادامه بدهند. همينجا، رفاقتشان را به هم ميزنند و از يکديگر جدا ميشوند. به قيامت نميرسد.
گسست و دشمني دوستان در دنيا
اما بحث اصلي ما از بعضي از آثار و روايات به دست ميآوريم که رفاقتهايي که بر محور معنويت نيست و فقط ماديت در آنها مطرح است، اينطور نيست که فقط در آخرت تبديل به دشمني شود و در آنجا پشيمان شوند. گاهي در دنيا گسسته شده و به دشمني تبديل ميگردد. اين مطلبي است که ديگر براي شما مشهود و آشکار است، احتياج به توضيح ندارد. شما اين مسائل را به خوبي درک ميکنيد.
دليل ناپايداري دوستيهاي "مادي محور "
دليل اين مطلب چيست؟ من اشارهاي به يک نکته ميکنم که وجهه و جنبه کلامي- فلسفي دارد، ولي خوب و مفيد است. "ماده " محدود است اما معنويت نامحدود است. اگر "ماده " محور دوستي قرار بگيرد، رفاقت بر محور انتفاعها و منفعتها پايدار ميماند. يعني تا وقتي که از رفيق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آنچه مطرح است سودبري است. آنچه مهم است اين است که نيازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادي باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا بايد دو طرف با يکديگر نزاع کنند تا به منافعشان برسند.
اينکه در فلسفه ميگويند: دنيا دار تزاحم است، يعني سراي مزاحمت است. يعني چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پيش ميآيد. بعد هم همين رفاقت به جايي ميرسد که دعوا ميشود. يا بر سر رياست، يا مال يا هر چه ميخواهد باشد، ميبيني سالها دستشان در دست هم بود، امّا يک مرتبه با هم اختلاف پيدا کردند! اينها رفيق صميمي بودند، حالا دشمن خوني شدند. چه شد که اينطور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، رياست بود، "المُلکُ عَقيمٌ " اينها سر پول، رياست و امثال اينها که امور مادي است، دعوايشان ميشود و دشمن خوني ميشوند. دليلش اين است که اين رفاقت، بر محور معنويت نبود، بر محور ماديت بود.
دوستيهايي همراه با پشيماني
حالا من يک روايت ميخوانم. ما روايتي از علي (ع) داريم که امام صادق در ادامه روايت قبلي آن را نقل ميکند که اميرالمومنين فرمودند: "لِلأخِلَّاءِ نَدَامَةٌ " انسان به هر شکل که با کسي دوستي کند، پشيمان ميشود، "إلا المُتَّقِينَ " مگر متقين.
در اينجا مطلب را به طور کلي بيان ميفرمايند. در روايت حرفي از آخرت نيامده است. در آن روايت "روز قيامت " داشت، اما اينجا بحث قيامت مطرح نيست. به اصطلاح روايت اطلاق دارد. هر دوستي و رافقتي، پايانش پشيماني است، چه در دنيا يا چه در آخرت؛ مطلب کاملاً روشن و ساده است. دوستان، آخرش همه پشيماناند، مگر چه کساني؟ آن کسي که محور دوستيشان معنويت بود.
دوستي بر محور غير الهي، مشکل ساز است
اينکه در آيه شريفه داشت، دوستيها به دشمني تبديل ميشود، جهتش اين است. حالا من جنبههاي ديگر آن را هم توضيح دادم. اينها مشهود است و واقعاً انسان ميبيند که چهطور کساني که بر محور امور دنيايي با هم رفاقت کردند، رفاقتشان پايدار نميماند و بعضاً به دشمني و کينهتوزي هم منجر ميشود. سر آن را هم گفتم که چيست.
اگر محور دوستي امر مادي بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفتهاند، لذا تزاحم پيش ميآيد و آخر تزاحم چيست؟ دشمني و رو در روي هم ايستادن. گفتم فرقي نميکند که چه باشد، مال باشد، رياست باشد يا چيز ديگر. همين که محور الهي نباشد، مشکل ساز است. من کلي دارم بحث ميکنم. خودمان هم داريم ميبينيم و در متن جامعه ما نيز فراوان است، در هر دو رابطه مصاديق فراواني وجود دارد، چه رياستش، چه مالش. دليل تبديل دوستي به دشمني چيست؟ چون خدا نيست. چون دوستي "في غير الله " است.
هيچکدام از انبياء با يکديگر نزاع ندارند
من همين حالا يک مطلب يادم آمد. استاد ما، امام (رضوان الله تعالي عليه) ميفرمود: " اگر تمام انبياء را جمع کنند، ـميشود يک شهر صد و بيست و چهار هزار نفريـ اصلاً و ابداً يک دعوا، يک دادگستري در اين شهر نميبينيد. " خيلي زيبا تبيين ميفرمايد. همه با هم رفيق هستند. اما نزاع و درگيري نيست. چرا؟ جهت اين است که محور رابطه آنها خدا است. محور خدا است نه دنيا. دعوا جايي است که محور دنيا باشد. درگيري از اينجاها شروع ميشود.
مشخصات دوست خوب
حالا ميرويم سراغ مشخصات رفيق خوب. در معارف ما اين مطب آمده است که اگر خواستي رفيق پيدا کني، بايد به دنبال چه کسي بگردي. اولاً بايد رابطهات براي خدا باشد نه بر محور دنيا، ثانياً بايد طرف مقابلت ويژگيهايي داشته باشد تا رفاقت و دوستيات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه ميدهد. مشخصهها کاملاً بر محور همين بحثي که الآن عرض کردم. در دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بيرون افراد ملاکها و مشخصاتي بيان شده است.
1. خصوصيت دروني "دوست خوب "
از نظر دروني، به طور کلي، کسي را انتخاب کن که بعد معنوي تو را شکوفا کند. يادآور بعد معنوي تو باشد. تو را به ياد خدا بيندازد. نه اينکه شهوت تو را تحريک کند يا هواهاي نفسانيه تو را برانگيزد. در يک روايتي دارد: "قيلَ لِنَّبي صلي الله عليه و آله وسلم): أَيُّ الْأَصْحَابِ أَفْضَلُ " از پيغمبر پرسيدند: بهترين رفيق کيست؟ آدم که ميخواهد رفيق انتخاب کند که با او مصاحبت کند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصياتي بايد دارا باشد؟ "قَالَ: إِذَا ذَکَرْتَ أَعَانَکَ وَ إِذَا نَسِيتَ ذَکَرَکَ " (بحارالانوار، 74، 140)حضرت فرمود: آن کسي که اگر به ياد خدا افتادي، تو را کمک کند و اگر خدا از يادت رفته است، تو را به ياد خدا بياندازد. اين جنبه دروني دارد.
کمککار صالح
از نظر ظاهر هم عرض کردم، خصوصيتي مطرح است. يک روايت ديگر از پيغمبر اکرم است که تقريباً نظير روايت قبلي است. "إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً جَعَلَ لَهُ وَزِيراً صَالِحاً " وقتي خداوند بخواهد به بندهاي خيري برساند، براي او يک وزير صالح قرار ميدهد. وزير يعني کسي که کمککار انسان است، تقريباً همان رفيق است. "إِنْ نَسِيَ ذَکَّرَهُ وَ إِنْ ذَکَرَ أَعَانَهُ " (بحارالانوار، 74، 166) اگر ازخدا غافل شد او را به ياد خدا مياندازد و اگر به ياد خدا افتاد او را ياري ميکند.
2. خصوصيت بيروني "دوست خوب "
من درباره بعد بيروني، سه تصوير ميکنم تا مطلب روشن شود. يک، زباني؛ دوست بايد از نظر بيروني، يعني کارها و اعمالي که ميخواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمايي و کمک کند. يعني اگر ديد من دارم معصيت ميکنم، من را نهي کند. اگر دارم کار خلاف ميکنم، او مرا نهي کند. دو، عملي؛ اگر ديد من دارم کار خير ميکنم، مرا کمک کند که من کار خيرم را ادامه دهم. مرا تشويق کند. مرا به کار خير امر کند.
براي کار خير مرا کمک کند. يک همچنين رفيقي انتخاب کن. من اينها را ميگويم، بعد ميخواهم بروم و رواياتش را بخوانم. سه، رفتاري؛ من کسي را انتخاب کنم که او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من کار درست کردن را ياد بدهد. لازم نيست که لفظاً به من چيزي بگويد. عملاً بياموزد. چرا؟ چون بُرد عمل در تأثيرگذاري از بعد لفظي بالاتر و أقوي است. رفيقي انتخاب کن که کار خير بکند، از آن طرف هم از شر پرهيز کند. به تو آموزش عملي بدهد چون اين بُرداش بيشتر است، تا آنکه لفظاً بگويد.
دوست "امر و نهي کن " بهتر از دوست "چاپلوس و متملق "
ما در روايات باب رفاقت، هر سه مطلب را داريم که اينها، مستقيماً با مسأله تربيت رابطه تنگاتنگ دارد. حالا من روايت را ميخوانم. دقت کنيد، اما قولي و زباني؛ علي (ع) ميفرمايد: " صَدِيقُکَ مَن نَهَاکَ " دوست تو آن کسي است که اگر خواستي معصيت بکني، تو را نهي کند. اگر خواستي کار زشت کني، به تو بگويد: نکن، حرام است، معصيت است، تو را نهي از منکر کند. " وَ عَدُوُّکَ مَن أغرَاکَ "(غررالحکم، 415) دشمن تو آن است که اگر خواستي ـ نعوذ بالله ـ کار زشت انجام بدهي، تو را فريب بدهد و مغرورت کند.
چه به امر شر دعوت کند، چه اگر کار زشتي انجام دادي، تو را تشويق کند. چه بسا از "مَن أغرَاکَ " اين مراد باشد. اين دوست تو است که اگر کار بد کردي، تو را نهي کند، و دشمنت کسي است که اگر کار بد کردي، بگويد به به! چه کار خوبي کردي! جمله اول با جمله دوم روايت تناسب دارد.
کمککار براي اطاعت الهي
اما دوم، از علي (ع): "المُعينُ عَلَي الطَّاعَةِ خَيرُ الأصحَابِ "(غررالحکم، 416) بهترين دوستان کسي است که براي اطاعت الهي کمک کند. تو داري طاعت الهي انجام ميدهي، عملي انجام ميدهي که مورد رضاي خداوند است، آن کسي که به تو کمک کند، بهترين رفيق تو است. اين شخص بهترين رفيق تو است. اينها همه در بُعد عملي است. سه گونه من عرض کردم.
دوستي با نيکان، بهترين وسيله نجات از بديها
سوم، آنکه از نظر رفتاري به من روش بدهد، نه اينکه مرا لفظي کمک کند، عملاً من را تربيت کند. علي (ع) فرمودند: "لَيسَ شَيئٌ أدعَي لِخَيرٍ وَ أنجَي مِن شَرٍّ مِن صُحبَهِ الأخيارِ " چيزي بهتر از دوستي با خوبان انسان را به عمل خير دعوت نکرده و او را از شر نجات نميدهد. اخيار، کساني هستند که از نظر عملي آدم خيري است، يعني آنهايي که عملشان اينگونه است. اين تعبير به " أدعي، أنجي " در روايت يعني خيلي دعوتش بيشتر است. چرا؟ چون دعوت اينها عملي است و عمل بُردش روي انسان از نظر آموزشي أقوي است تا قول و حرف. لذا حضرت ميگويد: «أدعي».
اين که ميگويد: «أنجي» براي چيست؟ پيش آمده يک کار زشتي بخواهي مرتکب شوي و به ياد رفيقت بيافتي و پاکي و خوبي او را به ياد بياوري و خجالت بکشي و آن کار را ترک کني؟ اين دوستي تو را از گناه نجات داده است.
اين تعبير «أدعي، أنجي» که ميفرمايد جهتش اين است که عمل تأثيرگذارياش در تربيت بيشتر است. لذا کسي که انسان ميخواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بُردش از گفتار بيشتر است. نقش رفتار در تربيت را قبلاً هم بحث کرديم. ميخواستم اين را عرض کنم که در انتخاب رفيق، آن چيزي که بايد محور باشد همين مسئله معنويت است، نه ماديت. اين بايد محور رفاقت باشد، چنين رفاقتي پايدار است و در دنيا و قيامت به دشمني تبديل نخواهد شد.
حضرت آيتالله مجتبي تهراني در ادامه جلسه درس غيرت مؤمن با معرفي انواع دوستيها و عاقبتي که دارند، مشخصات دروني و بيروني دوست خوب را تشريح کرد.