کد خبر 13278
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۸۹ - ۱۵:۴۲

حضرت آيت‌الله مجتبي تهراني در ادامه جلسه درس غيرت مؤمن با معرفي انواع دوستيها و عاقبتي که دارند، مشخصات دروني و بيروني دوست خوب را تشريح کرد.

به گزارش مشرق، پايگاه اطلاع رساني آيت الله شيخ مجتبي تهراني نوشت:
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت بود، به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن. گفته شد انسان بطور معمول در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي روش مي‏گيرد که فضاي پنجمي حاکم بر آن‏ها است که انشاء الله بعد در اين مورد صحبت مي‏کنيم.
بحث ما رسيد به محيط سوم (رفاقتي) که انسان، در آن ساخته مي‏شود. بعد از محيط خانوادگي و محيط آموزشي، انسان در محيط رفاقتي است که روش مي‏گيرد و در آن ساخته مي‏شود. نکته مهم اين است که محيط رفاقتي نسبت به دو محيط گذشته، اثرگذاري‏اش قوي‏تر است و اغلب اين‏طور است که به نوعي، بر روي تأثيرات دو محيط قبلي اثر مي‏گذارد.
روشي که انسان در اين محيط مي‏گيرد، مي‏تواند روش‏هاي قبلي را از بين ببرد. در جلسه گذشته من در باب مسئله رفاقت‏ها و پيوندها عرض کردم که همه پيوندها در قيامت از هم گسسته مي‏شوند، به‌جز يک پيوند؛ که اين يک پيوند همان "پيوند رفاقتي " است.
البته در باب پيوند رفاقتي، يک مطلب خاص وجود دارد و آن اين است که در قيامت، اين پيوند رفاقتي، به پيوند ديگر تبديل مي‏شود. به تعبير دقيق‏تر اين‏طور نيست که اين پيوند گسسته شود، بلکه تبديل مي‏شود. يک وقت مي‏بينيد دو نفر که با هم رفيق بودند، رابطه‏شان گسسته شد، و از هم جدا شدند. اين يکي مي‏رود دنبال کارش و آن يکي هم مي‏رود دنبال کار خودش. از تو به خير و از ما به سلامت! تمام شد.
اما در قيامت اين‏طور نيست. خوب گوش کنيد، پيوند حسبي، نسبي، خانوادگي، همه اين‏ها در قيامت قطع مي‏شود. «يومَ يفِرُّ المَرءُ مِن أخِيهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِيهِ» تمام شد و رفت. اما پيوند رفاقتي اين‏طور نيست.
من در جلسه گذشته عرض کردم که تعبير آيه شريفه اين است که: "الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ " همه دوستان در قيامت، با هم دشمن مي‏شوند، مگر پرهيزکاران. آخر جلسه من اين آيه را معنا کردم و حالا مي‏خواهم توضيح بدهم. در قيامت اين‏طور نيست که رفقا مثل پدر، مادر و برادر که مي‏روند دنبال کارشان، نيست. يک دسته از رفاقت‏ها به جاي دوستي، دشمني مي‏آورد.
در آيه هم بود و در جلسه گذشته هم گفتم. در سوره ديگر هم ما داشتيم که وقتي پيوند رفاقتي بر يک محور خاصي بود، اين دوستي به دشمني شديد تبديل مي‏شود و اين‏ها به جان هم مي‏افتند. چه بسا اين، او را لعن کند، آن، اين را لعن کند. يک وقت هست مي‏گويي جدا شدند و رفتند سراغ کارشان، يک وقت مي‏گويي جدا شدند ولي همديگر را رها نمي‏کنند، دوستي‏شان تبديل به دشمني مي‏شود.
دسته ديگر، دوستي‏هايشان باقي مي‏ماند و از هم دستگيري مي‏کنند. رابطه اين‏ها در قيامت به خاطر پيوند رفاقتي آنها در دنيا است. اين که من عرض کردم در بين همه پيوندها آن پيوندي که هم در ربط با امور دنيايي و هم در ربط با امور اخروي خيلي اثرگذار است، عبارت است از پيوند رفاقتي به اين جهت بود.
من بعنوان مقدمه مطلبي را عرض مي‏کنم بعد به سراغ بحث اصلي مي‏روم. به طور کلي هر پيوندي، يک سبب مي‏خواهد. بايد چيزي به عنوان "محور رفاقت " باشد تا دو نفر با هم رفيق شوند. دو نفر که دارند در خيابان راه مي‏روند که يکدفعه با هم رفيق نمي‏شوند. يک چيزي بايد باشد تا اينها را به هم ربط بدهد. بطور خلاصه، آن چيزي که مي‏خواهد محور قرار بگيرد و سبب اين پيوند بشود يا يک امر مادي است و يا يک امر معنوي. يعني اتصال‏ها، يک وقت بر محور ماديت درست مي‏شود و يک وقت بر محور معنويت ايجاد مي‏شود. اتصال انسان با انسان بر محور يکي از اين دو مسأله است.
دوستي کارساز و دوستي ناکارآمد
ما در معارفمان داريم رفاقت‏هايي که بر محور ماديت و امور دنيايي شکل گرفته اند، در آخرت به دشمني تبديل مي‏شود. "الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ " اما اگر رفاقت بر محور معنويت و امور اخروي باشد چنين نمي‏شود؛ "إِلاَّ الْمُتَّقينَ " رفاقت پرهيزکاران استثناء شده‏است. يعني اگر پيوند رفاقت بر محور معنويت باشد، به دشمني و عداوت تبديل نمي‏شود و باقي مي‏ماند. اين رفاقت در قيامت کارساز نيز هست. اين يک قضيه و مطلب کلّي است که در متن معارف ما هست.
روايتي از امام صادق (ع) است که مثل "ضرب قانون " مي‏ماند. گويي حضرت در باب دوستي يک قانون کلي را مطرح مي‏فرمايند. حضرت مي‏فرمايد: "أَلَا کُلُّ خَلَّةٍ کَانَتْ فِي الدُّنْيَا فِي غَيْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِيرُ عَدَاوَةً يَوْمَ الْقِيَامَة " (بحارالانوار، 66، 237)حرفي که من زدم متن فرمايش حضرت است، ايشان مي‏فرمايد: آگاه باشيد، هر دوستي رفاقتي که در دنيا "في غير الله " بر محور معنويت نباشد، "تصير عداوة يوم القيامة " در روز قيامت، تبديل به دشمني مي‏شود. حضرت اين آيه شريفه را کاملاً توضيح مي‏دهد: "الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ " ايشان، اين آيه را در اين قالب مي‏ريزد و بيان مي‏کند.
انواع دوستي‏ها و عاقبتشان
پيوندهاي رفاقتي که در دنيا بر محور معنويت شکل مي‏گيرد، در قيامت مشکلي ايجاد نمي‏کند. بلکه باقي مي‏ماند و بعد هم کارساز است. کارسازي‏اش نيز، مسأله شفاعت و دست‏گيري است. اين رفاقت براي آن‏ها مشکل ساز نيست. ما در معارفمان داريم که مؤمنين بعضي، بعضي ديگر را شفاعت مي‏کنند. اين جزء معارف دين ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت مي‏کند. اين مسأله مربوط به مؤمن‏هايي است که بر محور ايماني با يکديگر رابطه داشتند، نه ماديت.
دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند که اصلاً رفاقت و دوستي‏شان فقط بر محور ماديت بود. تکليف اين رفاقت‏ها هم در اينجا معلوم است. اما دسته سومي همه ممکن است که يک طرف رفاقت قصدش امور مادي باشد و طرف ديگر جهت معنوي داشته باشد. اين رفاقت اصلاً در دنيا باقي نمي‏ماند که بخواهد به قيامت برسد. اين‏ها به يکجايي مي‏رسند که ديگر نمي‏توانند ادامه بدهند. همين‏جا، رفاقتشان را به هم مي‏زنند و از يکديگر جدا مي‏شوند. به قيامت نمي‏رسد.
گسست و دشمني دوستان در دنيا
اما بحث اصلي ما از بعضي از آثار و روايات به دست مي‏آوريم که رفاقت‏هايي که بر محور معنويت نيست و فقط ماديت در آنها مطرح است، اين‏طور نيست که فقط در آخرت تبديل به دشمني شود و در آنجا پشيمان شوند. گاهي در دنيا گسسته شده و به دشمني تبديل مي‏گردد. اين مطلبي است که ديگر براي شما مشهود و آشکار است، احتياج به توضيح ندارد. شما اين‏ مسائل را به خوبي درک مي‏کنيد.
دليل ناپايداري دوستي‏هاي "مادي محور "
دليل اين مطلب چيست؟ من اشاره‏اي به يک نکته‏ مي‏کنم که وجهه و جنبه کلامي- فلسفي دارد، ولي خوب و مفيد است. "ماده " محدود است اما معنويت نامحدود است. اگر "ماده " محور دوستي قرار بگيرد، رفاقت بر محور انتفاع‏ها و منفعت‏ها پايدار مي‏ماند. يعني تا وقتي که از رفيق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آن‏چه مطرح است سودبري است. آن‏چه مهم است اين است که نيازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادي باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا بايد دو طرف با يکديگر نزاع کنند تا به منافعشان برسند.
اين‏که در فلسفه مي‏گويند: دنيا دار تزاحم است، يعني سراي مزاحمت است. يعني چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پيش مي‏آيد. بعد هم همين رفاقت به جايي مي‏رسد که دعوا مي‏شود. يا بر سر رياست، يا مال يا هر چه مي‏خواهد باشد، مي‏بيني سال‏ها دستشان در دست هم بود، امّا يک مرتبه با هم اختلاف پيدا کردند! اين‏ها رفيق صميمي بودند، حالا دشمن خوني شدند. چه شد که اين‏طور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، رياست بود، "المُلکُ عَقيمٌ " اينها سر پول، رياست و امثال اين‏ها که امور مادي است، دعوايشان مي‏شود و دشمن خوني مي‏شوند. دليلش اين است که اين رفاقت، بر محور معنويت نبود، بر محور ماديت بود.
دوستي‏هايي همراه با پشيماني
حالا من يک روايت مي‏خوانم. ما روايتي از علي (ع) داريم که امام صادق در ادامه روايت قبلي آن را نقل مي‏کند که اميرالمومنين فرمودند: "لِلأخِلَّاءِ نَدَامَةٌ " انسان به هر شکل که با کسي دوستي کند، پشيمان مي‏شود، "إلا المُتَّقِينَ " مگر متقين.
در اين‏جا مطلب را به طور کلي بيان مي‏فرمايند. در روايت حرفي از آخرت نيامده است. در آن روايت "روز قيامت " داشت، اما اينجا بحث قيامت مطرح نيست. به اصطلاح روايت اطلاق دارد. هر دوستي و رافقتي، پايانش پشيماني است، چه در دنيا يا چه در آخرت؛ مطلب کاملاً روشن و ساده است. دوستان، آخرش همه پشيمان‏اند، مگر چه کساني؟ آن کسي که محور دوستي‏شان معنويت بود.
دوستي بر محور غير الهي، مشکل ساز است
اينکه در آيه شريفه داشت، دوستي‏ها به دشمني تبديل مي‏شود، جهتش اين است. حالا من جنبه‏هاي ديگر آن را هم توضيح دادم. اين‏ها مشهود است و واقعاً انسان مي‏بيند که چه‏طور کساني که بر محور امور دنيايي با هم رفاقت کردند، رفاقتشان پايدار نمي‏ماند و بعضاً به دشمني و کينه‏توزي هم منجر مي‏شود. سر آن را هم گفتم که چيست.
اگر محور دوستي امر مادي بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفته‏اند، لذا تزاحم پيش مي‏آيد و آخر تزاحم چيست؟ دشمني و رو در روي هم ايستادن. گفتم فرقي نمي‏کند که چه باشد، مال باشد، رياست باشد يا چيز ديگر. همين که محور الهي نباشد، مشکل ساز است. من کلي دارم بحث مي‏کنم. خودمان هم داريم مي‏بينيم و در متن جامعه ما نيز فراوان است، در هر دو رابطه مصاديق فراواني وجود دارد، چه رياستش، چه مالش. دليل تبديل دوستي به دشمني چيست؟ چون خدا نيست. چون دوستي "في غير الله " است.
هيچ‏کدام از انبياء با يکديگر نزاع ندارند
من همين حالا يک مطلب يادم آمد. استاد ما، امام (رضوان الله تعالي عليه) مي‏فرمود: " اگر تمام انبياء را جمع کنند، ـ‏مي‏شود يک شهر صد و بيست و چهار هزار نفري‏ـ اصلاً و ابداً يک دعوا، يک دادگستري در اين شهر نمي‏بينيد. " خيلي زيبا تبيين مي‏فرمايد. همه با هم رفيق هستند. اما نزاع و درگيري نيست. چرا؟ جهت اين است که محور رابطه آن‏ها خدا است. محور خدا است نه دنيا. دعوا جايي است که محور دنيا باشد. درگيري از اينجاها شروع مي‏شود.
مشخصات دوست خوب
حالا مي‏رويم سراغ مشخصات رفيق خوب. در معارف ما اين مطب آمده است که اگر خواستي رفيق پيدا کني، بايد به دنبال چه کسي بگردي. اولاً بايد رابطه‏ات براي خدا باشد نه بر محور دنيا، ثانياً بايد طرف مقابلت ويژگي‏هايي داشته باشد تا رفاقت و دوستي‏ات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه مي‏دهد. مشخصه‏ها کاملاً بر محور همين بحثي که الآن عرض کردم. در دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بيرون افراد ملاک‏ها و مشخصاتي بيان شده است.
1. خصوصيت دروني "دوست خوب "
از نظر دروني، به طور کلي، کسي را انتخاب کن که بعد معنوي تو را شکوفا کند. يادآور بعد معنوي تو باشد. تو را به ياد خدا بيندازد. نه اين‏که شهوت تو را تحريک کند يا هواهاي نفسانيه تو را برانگيزد. در يک روايتي دارد: "قيلَ لِنَّبي صلي الله عليه و آله وسلم): أَيُّ الْأَصْحَابِ أَفْضَلُ " از پيغمبر پرسيدند: بهترين رفيق کيست؟ آدم که مي‏خواهد رفيق انتخاب کند که با او مصاحبت کند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصياتي بايد دارا باشد؟ "قَالَ: إِذَا ذَکَرْتَ أَعَانَکَ وَ إِذَا نَسِيتَ ذَکَرَکَ " (بحارالانوار، 74، 140)حضرت فرمود: آن کسي که اگر به ياد خدا افتادي، تو را کمک کند و اگر خدا از يادت رفته است، تو را به ياد خدا بياندازد. اين جنبه دروني دارد.
کمک‏کار صالح
از نظر ظاهر هم عرض کردم، خصوصيتي مطرح است. يک روايت ديگر از پيغمبر اکرم است که تقريباً نظير روايت قبلي است. "إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً جَعَلَ لَهُ وَزِيراً صَالِحاً‏ " وقتي خداوند بخواهد به بنده‏اي خيري برساند، براي او يک وزير صالح قرار مي‏دهد. وزير يعني کسي که کمک‏کار انسان است، تقريباً همان رفيق است. "إِنْ نَسِيَ ذَکَّرَهُ وَ إِنْ ذَکَرَ أَعَانَهُ " (بحارالانوار، 74، 166) اگر ازخدا غافل شد او را به ياد خدا مي‏اندازد و اگر به ياد خدا افتاد او را ياري مي‏کند.
2. خصوصيت بيروني "دوست خوب "
من درباره بعد بيروني، سه تصوير مي‏کنم تا مطلب روشن شود. يک، زباني؛ دوست بايد از نظر بيروني، يعني کارها و اعمالي که مي‏خواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمايي و کمک کند. يعني اگر ديد من دارم معصيت مي‏کنم، من را نهي کند. اگر دارم کار خلاف مي‏کنم، او مرا نهي کند. دو، عملي؛ اگر ديد من دارم کار خير مي‏کنم، مرا کمک کند که من کار خيرم را ادامه دهم. مرا تشويق کند. مرا به کار خير امر کند.
براي کار خير مرا کمک کند. يک همچنين رفيقي انتخاب کن. من اين‏ها را مي‏گويم، بعد مي‏خواهم بروم و رواياتش را بخوانم. سه، رفتاري؛ من کسي را انتخاب کنم که او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من کار درست کردن را ياد بدهد. لازم نيست که لفظاً به من چيزي بگويد. عملاً بياموزد. چرا؟ چون بُرد عمل در تأثيرگذاري از بعد لفظي بالاتر و أقوي است. رفيقي انتخاب کن که کار خير بکند، از آن طرف هم از شر پرهيز کند. به تو آموزش عملي بدهد چون اين بُرداش بيشتر است، تا آن‏که لفظاً بگويد.
دوست "امر و نهي کن " بهتر از دوست "چاپلوس و متملق "
ما در روايات باب رفاقت، هر سه مطلب را داريم که اين‏ها، مستقيماً با مسأله تربيت رابطه تنگاتنگ دارد. حالا من روايت را مي‏خوانم. دقت کنيد، اما قولي و زباني؛ علي (ع) مي‏فرمايد: " صَدِيقُکَ مَن نَهَاکَ " دوست تو آن کسي است که اگر خواستي معصيت بکني، تو را نهي‏ کند. اگر خواستي کار زشت کني، به تو بگويد: نکن، حرام است، معصيت است، تو را نهي از منکر کند. " وَ عَدُوُّکَ مَن أغرَاکَ "(غررالحکم، 415) دشمن تو آن است که اگر خواستي ـ نعوذ بالله ـ کار زشت انجام بدهي، تو را فريب‏ بدهد و مغرورت کند.
چه به امر شر دعوت کند، چه اگر کار زشتي انجام دادي، تو را تشويق کند. چه بسا از "مَن أغرَاکَ " اين مراد باشد. اين دوست تو است که اگر کار بد کردي، تو را نهي کند، و دشمنت کسي است که اگر کار بد کردي، بگويد به به! چه کار خوبي کردي! جمله اول با جمله دوم روايت تناسب دارد.
کمک‏کار براي اطاعت الهي
اما دوم، از علي (ع): "المُعينُ عَلَي الطَّاعَةِ خَيرُ الأصحَابِ "(غررالحکم، 416) بهترين دوستان کسي است که براي اطاعت الهي کمک کند. تو داري طاعت الهي انجام مي‏دهي، عملي انجام مي‏دهي که مورد رضاي خداوند است، آن‏ کسي که به تو کمک کند، بهترين رفيق تو است. اين شخص بهترين رفيق تو است. اين‏ها همه در بُعد عملي است. سه گونه من عرض کردم.
دوستي با نيکان، بهترين وسيله نجات از بدي‏ها
سوم، آنکه از نظر رفتاري به من روش بدهد، نه اين‏که مرا لفظي کمک کند، عملاً من را تربيت کند. علي (ع) فرمودند: "لَيسَ شَيئٌ أدعَي لِخَيرٍ وَ أنجَي مِن شَرٍّ مِن صُحبَهِ الأخيارِ " چيزي بهتر از دوستي با خوبان انسان را به عمل خير دعوت نکرده و او را از شر نجات نمي‏دهد. اخيار، کساني هستند که از نظر عملي آدم خيري است، يعني آن‏هايي که عملشان اين‏گونه است. اين تعبير به " أدعي، أنجي " در روايت يعني خيلي دعوتش بيشتر است. چرا؟ چون دعوت اينها عملي است و عمل بُردش روي انسان از نظر آموزشي أقوي است تا قول و حرف. لذا حضرت مي‏گويد: «أدعي».
اين که مي‏گويد: «أنجي» براي چيست؟ پيش آمده يک کار زشتي بخواهي مرتکب شوي و به ياد رفيقت بيافتي و پاکي و خوبي او را به ياد بياوري و خجالت بکشي و آن کار را ترک کني؟ اين دوستي تو را از گناه نجات داده است.
اين تعبير «أدعي، أنجي» که مي‏فرمايد جهتش اين است که عمل تأثيرگذاري‏اش در تربيت بيشتر است. لذا کسي که انسان مي‏خواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بُردش از گفتار بيشتر است. نقش رفتار در تربيت را قبلاً هم بحث کرديم. مي‏خواستم اين را عرض کنم که در انتخاب رفيق، آن چيزي که بايد محور باشد همين مسئله معنويت است، نه ماديت. اين بايد محور رفاقت باشد، چنين رفاقتي پايدار است و در دنيا و قيامت به دشمني تبديل نخواهد شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس