گروه فرهنگی مشرق - روزهای زندگی آخرین فیلم جناب پرویز شیخطادی است که یک بیمارستان صحرایی را در روزهای پایانی جنگ موضوع خود کرده است. او طراح صحنۀ فیلمهای جنگی بوده است از جمله هفت فیلم حاتمیکیا در دهۀ هفتاد، از وصل نیکان (1370) تا موج مرده (1379). شیخطادی متولد 1340 شهر آبادان است و اولین فیلم خود را به نام دفتری از آسمان در سال 1378 ساخت و تا امروز در مجموع 9 فیلم سینمایی یا تلویزیونی کارگردانی کرده که نویسندۀ اغلب آنها نیز خود وی بوده است. پشت پردۀ مه (1383) که برای مرکز سیما فیلم ساخته شد از مشهورترین آثار اوست که در دو قطع سینمایی و سریال نمایش داده شد. آخرین فیلم جناب شیخطادی شکارچی شنبه (1388) بود که در مهر 1390 اکران گشت و به سبب موضوع ضد صهیونیسم آن، بیش از آثار این کارگردان بحثانگیز شد. اما خود جناب کارگردان فیلم سینه سرخ (1385) را بهترین فیلم خود میداند.
کارگردان فیلمی مطابق الگوی هالیوودی و مخاطب عام سینما ساخته است. به عبارت دیگر حکایت دفاع خاص ما و بسیجیهای عاشق در فیلم روزهای زندگی به حداقل رسیده است. در این بیست و سه سالۀ پس از پایان جنگ حتی روحیات اکثر رزمندگان نیز تغییر کرده است و لذا از فیلمسازان هم انتظار زیادی نیز نمیتوان داشت.
دکتر علوی کمکم جزو رزمندگان و خواص میشود تا جایی که چشمانش را از دست میدهد و حتی با همان چشمان نابینا گلولهای را از قلب یک مجروح در میآورد، هرچند که مجروح زنده نمیماند. از آن به بعد، بیشتر کارهای بیمارستان را همسر خانم دکتر سهرابی انجام میدهد و حتی چند نوبت برای آوردن آذوقه و لوازم بیمارستانی از مخفیگاه خارج میشود. با حملۀ عراق پس از پذیرش قطعنامه، عکسالعمل کارکنان این بیمارستان مورد بررسی قرار میگیرد؛ مردانی که برخی میگریزند و برخی میمانند، و زنانی که جای خالی اطباء فراری را پر میکنند. نمای آخر فیلم با آن نور زیبابی که از لای خشتها به درون پناهگاه میتابد، بسیار سینمایی و بصری از کار درآمده است. حسن ختام این نمای طولانی لبخند زیبای یک بسیجی است که ما را به یاد یکی از تابلو نوشتههای اواخر فیلم میاندازد: «لبخند بزن بسیجی».
در جشنواره فجر گذشته، خیانتهای زناشویی بیشترین موضوع مشترک در میان فیلمها بود. اما در آن بازار خیانتهای روشنفکران، این فیلم بسیار امیدوار کننده بود؛ یک زن و شوهر پزشک که در عین علاقه و احترام به یکدیگر، برای نجات جان بیماران در زیر آتش دشمن تلاش فوق العادهای دارند. در نهایت نیز اسلحه در دست میگیرند و از بیماران در پناهگاه محفاظت میکنند.
طراحی صحنۀ فیلم با توجه به سابقۀ کاری جناب شیخطادی خیلی خوب است. طبق اخبار پشت صحنه، دکورهای داخلی بیمارستان و پناهگاه به ترتیب در زعفرانیه و اطراف میدان قزوین ساخته شدهاند. نماهای بیرونی بیمارستان نیز در شهرک سینمایی دفاع مقدس تصویربرداری شد و در 30 فروردین 1390 به پایان رسید. تصویرها در نهایت به فیلم 35 میلی متری تبدیل شدند. بودجۀ فیلم آنطور که کارگردان اعلام کرده نزدیک به پانصد میلیون تومان بوده است، و این تقریباً ثلث مقداری است که یک فیلم جنگی هزینه دارد.
1. این فیلم همچون فیلم دوئل/ احمدرضا درویش (1380) سندیت تاریخی ندارد. در مدت جنگ تحمیلی فقط بیمارستان امام حسن(ع) به این شیوه ساخته شد که عملاً به کار گرفته نشد. فیلمسازان متعهدی که میخواهند با ساخت فیلم ایمان مردم را افزایش دهند لازم است از رخدادهای واقعی استفاده کنند. اهمیت مسئله در این است که آنچه در عالم واقع به توسط بندگان خالص خدا رخ میدهد بیش از وقایع دیگر، قدرت و حکمت خداوند را علن میکند. نوشتهای در آغاز فیلم که سندیت آن را اعلام کند وجود نداشت و این ضعف به فیلم شکارچی شنبه، اثر قبلی جناب شیخطادی نیز برمیگشت. خوبیها و محاسن سپاه حق و شیطنتهای سپاه باطل آنقدر زیاد هست که ما دیگر نیاز به تخیل نداشته باشیم. تخیل را باید در وقت نگارش فیلمنامه برای پر کردن خلاءها به کار گرفت. مسئلۀ وجود درام در این وقایع نیز ایراد درستی نیست. زیرا در یک سوی قصه، سپاه مخلص خدا به رهبری یک عارف حکیم بود که ارادۀ خداوند را در زمین نفوذ میداد و در سمت دیگر یک منافق که رهبر یک قوم مسلمان بود و کفار نیز به انحاء مختلف از او حمایت میکردند. و چه درامی بالاتر از این؟
2. در فیلم بجز در یکی دو نما، اثری از بسیجیهای داوطلب که مرگ را به سخریه میگرفتند وجود نداشت. اما کسانی بودند که تمارض کرده و خود را به این بیمارستان رسانده بودند. به عبارت دیگر به اکثریت جبههها یکسان با اقلیتی که از خوف مرگ تمارض میکردند پرداخته شده بود و حتی کمتر.
3. سیاهی لشکر فیلم بالخصوص سربازان عراقی بد انتخاب شدهاند و خیلی بارز بود که اکثر آنها جوانهای کم سن و سال و کارگران ساختمانی بودند که لباس عراقیها را به تن کردهاند. کلاهخودهای ایرانی بر سر نیروهای مردمی عراق (جِیش الشَّعب) نیز از خطای طراحی لباس فیلم حکایت دارد (البته بعید نیست که جناب کارگردان در دفاع از این دو مورد، به اندک بودن بودجۀ فیلم استدلال کند).
4. عراقیها خط پدافند نداشتند که این موقعیت تصرفشده را حفظ کنند و لذا دکتر لیلا سهرابی توانست چندین نوبت بیرون آمده و آذوقه تهیه کند. حتی بردن مجروحان به توسط تانک عراقی به عقب مؤید همین مسئله است، بگذریم از اینکه صدای گوشخراش تانک در سکوت شب نیز قابل پنهان کردن نیست.
5. انتخاب حمید فرخنژاد برای این نقش جدّی، مناسب نبود. بازی او پس از نابینایی در مواقعی بسیار ابلهانه جلوه میکرد. معلوم است که او انگیزۀ بازی در این فیلم را نداشته است و عدم حضور او در فصل دوم فیلمبرداری نیز از همین ادعا حکایت دارد.
6. نام فیلم، از بس معمولی است در یاد نمیماند و خود فیلم نیز به تبع آن از یادها خواهد رفت.
7. صداهای آژیر و انفجارات پی در پی آزار دهنده بود. بایست در ساخت حاشیۀ صوتی دقت بیشتری صورت میگرفت.
8. اغراق در نقش زنان در جنگ، در واقع نقض غرض است. آیا این جنگ ما را زنان به پیش میبردند؟ این ناشی از غلبۀ روحیۀ فمینیسم در جامعه امروز است. والیبال بازی کردن زنان نیز تا حدی مضحک و غیرواقعی است.
9. فیلم میتوانست مجروحانی را نشان دهد که به اصرار مقام ارشد به عقب آمدهاند و یا از فرماندهانی خبر بدهد که علیرغم مجروح شدن به پشت جبهه نمیآیند. آرپیجیزنهایی که از گوششان خون میآید یا رزمندهای که گلولۀ توپ پر میکند و علی رغم اینکه دستش سوخته است حاضر به ترک خدمت نیست. مانند سردار احمد کاظمی که انگشت مجروحش را با دندان کند و دستش را پیچید و به جنگیدنش ادامه داد. یا شهید خرازی که یک دستش را از دست داده بود و به عقب نمیآمد. یا میتوانست رانندۀ آمبولانسی را نشان دهد که گرچه مجروح شده است ولی به خط برمیگردد تا مجروحان بیشتری را به بیمارستان برساند. اما در فیلم از این مسائل خبری نیست و به نظر میرسد که تعمدی در کار بوده است تا از دفاع مقدس یک تصویر حداقلی نمایش داده شود و شاید مخاطبان فیلم عامتر و بیشتر شوند.
10. فیلمنامه و شخصیتپردازی فیلم مثل آثار دیگر این کارگردان، ضعیف است. سکانس آغازین با تخلیۀ آمبولانس و آژیر خطر شروع میشود در حالیکه فیلمساز میتوانست سکانس نخست خود را در آرامش با معرفی دکتر علوی و همسرش لیلا سهرابی آغاز کند. به نظر میرسد ضعف فیلمنامههای جناب شیخطادی در آن است که او برای تحقیقات اهمیت چندانی قائل نیست و تخیل را بر آن ارجح میداند. در حالیکه اوج پرواز پرندۀ تخیل ما بسیار کوتاه است. مضافاً فیلمسازی که فیلمنامۀ خود را بر تخیل بنا کرده است مردم را عملاً به خود دعوت میکند ولی فیلمی که سعی در نمایش واقعیت خدایی دارد مردم را به سوی خداوند حکیم سوق میدهد و مسبب ازدیاد ایمان ایشان میشود و خود نیز اجر مضاعف خواهد یافت.
11. برخی نماها از انفجارات فیلم، بیش از یک نوبت استفاده شده بود.
12. ایراد آخر آن است که فیلم با مبلغی نزدیک به پانصد میلیون تومان ساخته شده است. این ایراد البته به کارگردان برنمیگردد بلکه به سرمایهگذاران و تهیه کنندگان سینمای ایران و نهادهای مسئول در این خصوص که به جای حمایت از آثار سینمای جنگ به رتق و فتق امورات روزمره مشغولند.
«اول میخواهم واقعاً صادقانه از محمدعلی باشه آهنگر قدردانی کنم. به خاطر اینکه قبل از این فیلم، در واقع جنگ را با ایشان شناختم [با نقش رخشانه در فیلم بیداری رؤیاها ـ 1388]. و بعد از گروه محترم کارگردانی در این فیلم، که این کار بدون وجود این عزیزان و آقای سعدی [تهیه کننده این فیلم] و آقای شیخطادی شکل نمیگرفت. من باید این قدردانی را اینجا انجام میدادم، چون جای دیگری ندارم که قدردانی کنم. خوشحالم که این تجربه ر اداشتم که برای خودم تجربه خیلی بزرگی بود. چون یک گوشه از خاطراتم در 9 سالگی که در پناهگاهها به سر بردم و به گمانم جنگ را میشناختم تازه در این فیلم فهمیدم که من هیچ چیز از جنگ نمیدانستم. و ممنونم از همۀ کسانی که گوشهای از آلبوم تاریخ جنگ را به من نشان دادند. چون جنگ در ایران با جنگ در جاهای دیگر مقداری متفاوت است. در زمانی اکران این فیلم را داریم که امریکا میخواهد بامب بامب (Bomb) ایران [یعنی ایران را با بمب نابود کند]. واقعاً خوشحالم که عزیزانی را در این سرزمین داشتم که ما حالا ارواح آنها را به عاریت گرفتیم و نشان دادیم که کسانی بودند که اجازه نخواهند داد که ایران بامب بامب شود (تشویق حاضران). خوشحالم که این فیلم را در مقطعی دیدم که این سه جملۀ خیلی وقیحانه را دوباره از ایالات متحده میشنوم و امید دارم که همۀ ملت من آنقدر بزرگ باشند که بتوانند تاریخشان را فراموش نکنند و همچنین آن عزیزانی را، که به خاطر اینکه ما امروز اینجا بنشینیم از دست رفتند، بیمنت (تشویق مجدد حاضران).
خانم قاضیانی که در جشنوارۀ 26 فجر برای بازی در فیلم به همین سادگی/ سید رضا میرکریمی اولین سیمرغ بازیگری خود را گرفته بود، دومین سیمرغ بلورین را نیز برای بهترین بازیگر نقش اول زن در این فیلم دریافت کرد. او به هنگام دریافت دومین سیمرغ خود گفت:
«اگر چه تمام كاندیداها افراد معتبری هستند اما اسامی عجیب و غریبی در لیست نامزدها دیده میشود. از هیات داوران ممنونم كه تلاشهای مرا كه بدون پشتوانه در این راه سخت پیش میروم میبینند. از محمدعلی باشه آهنگر كارگردان فیلم بیداری رؤیاها تشكر میكنم كه بخشی از جنگ را كه در 9 سالگی و در پناهگاهها تجربه كرده بودم، به من آموخت و آقای شیخطادی كه با حرمت و احترامبخشی، جنگ را مستندوار از او یاد گرفتم.»
به نظر راقم این سطور، سیمرغ بهترین فیلمبرداری جشنواره که به امیر کریمی فیلمبردار روزهای زندگی داده شد، بایست به علیرضا زریندست فیلمبردار ملکه ساختۀ محمدعلی باشه آهنگر میرسید. جالب توجه اینکه جناب شیخطادی نیز در مصاحبه نوروزی سایت رجا نیوز با او نسبت به بیتوجهی داوران به فیلم ملکه ناخرسند است. او گفته است:
«واقعاً اصلاً حق بعضی فیلمها نبود که از آنها تجلیل شود. سر محمدعلی باشه آهنگر و فیلم ملکه را بریدند! فیلم به آن زیبایی و باشکوهی، فیلمنامۀ به آن درخشانی، به خاطر آن که آقایان میخواستند دل یک گرایش دیگر را بدست بیاورند، جایزه نگرفت و ما یکی از بزرگترین نیروهایمان را از دست دادیم. یکی از بزرگترین ضربههایی که این جشنواره خورد، بابت همین جایزه ندادن به فیلم ملکه بود. سیمرغ فیلمبرداری، صدابرداری، کارگردانی و بهترین فیلم، حق ملکه بود. خب چرا فیلمی را که در جشنواره هو کرده بودند جایزۀ ویژه میگیرد؟ چرا نباید از محمدعلی باشه آهنگر تقدیر شود؟ ظاهراً جریانی هست که نمیخواهد از فیلمهای فارابی تقدیر شود. به هر حال، این ذبح کردن «ملکه» در جشنواره، خیلی کار اشتباهی بود.»
اشارۀ جناب شیخ طادی به فیلم در انتظار معجزه/ رسول صدر عاملی است که به لحاظ ضعف قصه و ساختار، صداهای اعتراضآمیز منتقدان را در میانۀ نمایش فیلم بلند کرد، ولی جایزۀ ویژۀ دبیر جشنواره را گرفت. این جایزه میتواند به سبب زیارت امام رضا(ع) که موضوع فیلم بود به آن داده شده باشد. اما جایزۀ فیلمبرداری و کارگردانی که به فیلم ملکه داده نشد از قضا به جناب شیخطادی و فیلمبردار فیلمش تعلق گرفت. آیا جناب شیخطادی در مصاحبه با سایت رجانیوز به خود نهیب زده است؟
شیخطادی بعد از دریافت سیمرغ بلورین به پشت میکروفون رفت و گفت یکی از بهترین فیلمهای امسال جشنواره را آقای ابوالقاسم طالبی ساختند و چون خودشان اینجا داور هستند فیلم قلادههای طلا را از بخش مسابقه خارج کردند. لذا من جایزۀ خود را به ابوالقاسم طالبی تقدیم میکنم. اما جناب طالبی به اکراه جایزه را پذیرفت. در انتهای مراسم از سوی دکتر حسینی وزیر ارشاد اعلام شد که جایزۀ شیخطادی به او برگردانده شد و به زودی جایزهای به ابوالقاسم طالبی تعلق خواهد گرفت.
*امیر اهوارکی
خلاصه داستان
دکتر امیر علی علوی (حمید فرخنژاد) به همراه همسرش لیلا سهرابی (هنگامه قاضیانی) در یک بیمارستان صحرایی جنگی در جنوب کشور به مداوای مجروحان مشغولند. با اعلام خبر قبولی قطعنامه برخی اطباء همچون سامان امینی (کورش سلیمانی) که روحیۀ ضد انقلاب دارند شادی میکنند. اما دیری نمیگذرد که بعثیها حمله میکنند و آن پنج شش طبیب و پرستاری که میمانند مجبور به رفتن به پناهگاه زیر زمینی میشوند. در این مدت برخی از آنها مخفیانه بیرون آمده، آب و غذا و دارو تهیه میکنند. فرماندۀ مجروح آن خط (کریم اکبری مبارکه)، موفق میشود پس از بهبودی عدهای از مجروحان را شبانه با یک تانک به عقب ببرد...مخاطرات ساخت این فیلم
روزهای زندگی محصول یکی دیگر از همکاریهای دیگر این کارگردان با سیمافیلم است. فیلمنامه را خود شیخطادی نوشته و به شکل خوبی نیز آن را کارگردانی کرده است، به نحوی که در برخی لحظات یادآور فیلمهایی همچون نجات سرباز رایان است. تدوین واروژ کریم مسیحی به لحاظ ریتم سریع و مناسب فیلم میتوانست سیمرغ این رشته را نیز بگیرد اما جایزۀ این بخش به خانم هایده صفییاری و فیلم نارنجیپوش/ داریوش مهرجویی رسید. یکی از مشکلات فیلم که روی میز تدوین حل شد غیبت حمید فرخنژاد در هفت دقیقه از اواسط فیلم است. طبق آنچه که از پشت صحنۀ این فیلم خبر رسیده است تصویربرداری در میانۀ کار به سبب مشکلات مالی متوقف شد و فرخنژاد نتوانست در فصل بعد تولید، به مجموعه بپیوندد. ولکن لطف خداوند در هدایت کارگردان در آنجا نمایان است که شیخطادی نیمۀ پایانی فیلم را پیشتر فیلمبرداری کرده بود. این مسئلۀ واقعاً بغرنج میتوانست باعث ضربۀ جدی به فیلم شود اما با تدوین مناسب و استفاده از یک بازیگر بدل در یکی دو نما، عملاً مخاطبان به هنگام نمایش متوجه این موضوع نمیشوند.کارگردان فیلمی مطابق الگوی هالیوودی و مخاطب عام سینما ساخته است. به عبارت دیگر حکایت دفاع خاص ما و بسیجیهای عاشق در فیلم روزهای زندگی به حداقل رسیده است. در این بیست و سه سالۀ پس از پایان جنگ حتی روحیات اکثر رزمندگان نیز تغییر کرده است و لذا از فیلمسازان هم انتظار زیادی نیز نمیتوان داشت.
دکتر علوی کمکم جزو رزمندگان و خواص میشود تا جایی که چشمانش را از دست میدهد و حتی با همان چشمان نابینا گلولهای را از قلب یک مجروح در میآورد، هرچند که مجروح زنده نمیماند. از آن به بعد، بیشتر کارهای بیمارستان را همسر خانم دکتر سهرابی انجام میدهد و حتی چند نوبت برای آوردن آذوقه و لوازم بیمارستانی از مخفیگاه خارج میشود. با حملۀ عراق پس از پذیرش قطعنامه، عکسالعمل کارکنان این بیمارستان مورد بررسی قرار میگیرد؛ مردانی که برخی میگریزند و برخی میمانند، و زنانی که جای خالی اطباء فراری را پر میکنند. نمای آخر فیلم با آن نور زیبابی که از لای خشتها به درون پناهگاه میتابد، بسیار سینمایی و بصری از کار درآمده است. حسن ختام این نمای طولانی لبخند زیبای یک بسیجی است که ما را به یاد یکی از تابلو نوشتههای اواخر فیلم میاندازد: «لبخند بزن بسیجی».
در جشنواره فجر گذشته، خیانتهای زناشویی بیشترین موضوع مشترک در میان فیلمها بود. اما در آن بازار خیانتهای روشنفکران، این فیلم بسیار امیدوار کننده بود؛ یک زن و شوهر پزشک که در عین علاقه و احترام به یکدیگر، برای نجات جان بیماران در زیر آتش دشمن تلاش فوق العادهای دارند. در نهایت نیز اسلحه در دست میگیرند و از بیماران در پناهگاه محفاظت میکنند.
طراحی صحنۀ فیلم با توجه به سابقۀ کاری جناب شیخطادی خیلی خوب است. طبق اخبار پشت صحنه، دکورهای داخلی بیمارستان و پناهگاه به ترتیب در زعفرانیه و اطراف میدان قزوین ساخته شدهاند. نماهای بیرونی بیمارستان نیز در شهرک سینمایی دفاع مقدس تصویربرداری شد و در 30 فروردین 1390 به پایان رسید. تصویرها در نهایت به فیلم 35 میلی متری تبدیل شدند. بودجۀ فیلم آنطور که کارگردان اعلام کرده نزدیک به پانصد میلیون تومان بوده است، و این تقریباً ثلث مقداری است که یک فیلم جنگی هزینه دارد.
ایرادها و نواقص
ایرادهای چندی به فیلم و کارگردانی آن وارد است.1. این فیلم همچون فیلم دوئل/ احمدرضا درویش (1380) سندیت تاریخی ندارد. در مدت جنگ تحمیلی فقط بیمارستان امام حسن(ع) به این شیوه ساخته شد که عملاً به کار گرفته نشد. فیلمسازان متعهدی که میخواهند با ساخت فیلم ایمان مردم را افزایش دهند لازم است از رخدادهای واقعی استفاده کنند. اهمیت مسئله در این است که آنچه در عالم واقع به توسط بندگان خالص خدا رخ میدهد بیش از وقایع دیگر، قدرت و حکمت خداوند را علن میکند. نوشتهای در آغاز فیلم که سندیت آن را اعلام کند وجود نداشت و این ضعف به فیلم شکارچی شنبه، اثر قبلی جناب شیخطادی نیز برمیگشت. خوبیها و محاسن سپاه حق و شیطنتهای سپاه باطل آنقدر زیاد هست که ما دیگر نیاز به تخیل نداشته باشیم. تخیل را باید در وقت نگارش فیلمنامه برای پر کردن خلاءها به کار گرفت. مسئلۀ وجود درام در این وقایع نیز ایراد درستی نیست. زیرا در یک سوی قصه، سپاه مخلص خدا به رهبری یک عارف حکیم بود که ارادۀ خداوند را در زمین نفوذ میداد و در سمت دیگر یک منافق که رهبر یک قوم مسلمان بود و کفار نیز به انحاء مختلف از او حمایت میکردند. و چه درامی بالاتر از این؟
2. در فیلم بجز در یکی دو نما، اثری از بسیجیهای داوطلب که مرگ را به سخریه میگرفتند وجود نداشت. اما کسانی بودند که تمارض کرده و خود را به این بیمارستان رسانده بودند. به عبارت دیگر به اکثریت جبههها یکسان با اقلیتی که از خوف مرگ تمارض میکردند پرداخته شده بود و حتی کمتر.
3. سیاهی لشکر فیلم بالخصوص سربازان عراقی بد انتخاب شدهاند و خیلی بارز بود که اکثر آنها جوانهای کم سن و سال و کارگران ساختمانی بودند که لباس عراقیها را به تن کردهاند. کلاهخودهای ایرانی بر سر نیروهای مردمی عراق (جِیش الشَّعب) نیز از خطای طراحی لباس فیلم حکایت دارد (البته بعید نیست که جناب کارگردان در دفاع از این دو مورد، به اندک بودن بودجۀ فیلم استدلال کند).
4. عراقیها خط پدافند نداشتند که این موقعیت تصرفشده را حفظ کنند و لذا دکتر لیلا سهرابی توانست چندین نوبت بیرون آمده و آذوقه تهیه کند. حتی بردن مجروحان به توسط تانک عراقی به عقب مؤید همین مسئله است، بگذریم از اینکه صدای گوشخراش تانک در سکوت شب نیز قابل پنهان کردن نیست.
5. انتخاب حمید فرخنژاد برای این نقش جدّی، مناسب نبود. بازی او پس از نابینایی در مواقعی بسیار ابلهانه جلوه میکرد. معلوم است که او انگیزۀ بازی در این فیلم را نداشته است و عدم حضور او در فصل دوم فیلمبرداری نیز از همین ادعا حکایت دارد.
6. نام فیلم، از بس معمولی است در یاد نمیماند و خود فیلم نیز به تبع آن از یادها خواهد رفت.
7. صداهای آژیر و انفجارات پی در پی آزار دهنده بود. بایست در ساخت حاشیۀ صوتی دقت بیشتری صورت میگرفت.
8. اغراق در نقش زنان در جنگ، در واقع نقض غرض است. آیا این جنگ ما را زنان به پیش میبردند؟ این ناشی از غلبۀ روحیۀ فمینیسم در جامعه امروز است. والیبال بازی کردن زنان نیز تا حدی مضحک و غیرواقعی است.
9. فیلم میتوانست مجروحانی را نشان دهد که به اصرار مقام ارشد به عقب آمدهاند و یا از فرماندهانی خبر بدهد که علیرغم مجروح شدن به پشت جبهه نمیآیند. آرپیجیزنهایی که از گوششان خون میآید یا رزمندهای که گلولۀ توپ پر میکند و علی رغم اینکه دستش سوخته است حاضر به ترک خدمت نیست. مانند سردار احمد کاظمی که انگشت مجروحش را با دندان کند و دستش را پیچید و به جنگیدنش ادامه داد. یا شهید خرازی که یک دستش را از دست داده بود و به عقب نمیآمد. یا میتوانست رانندۀ آمبولانسی را نشان دهد که گرچه مجروح شده است ولی به خط برمیگردد تا مجروحان بیشتری را به بیمارستان برساند. اما در فیلم از این مسائل خبری نیست و به نظر میرسد که تعمدی در کار بوده است تا از دفاع مقدس یک تصویر حداقلی نمایش داده شود و شاید مخاطبان فیلم عامتر و بیشتر شوند.
10. فیلمنامه و شخصیتپردازی فیلم مثل آثار دیگر این کارگردان، ضعیف است. سکانس آغازین با تخلیۀ آمبولانس و آژیر خطر شروع میشود در حالیکه فیلمساز میتوانست سکانس نخست خود را در آرامش با معرفی دکتر علوی و همسرش لیلا سهرابی آغاز کند. به نظر میرسد ضعف فیلمنامههای جناب شیخطادی در آن است که او برای تحقیقات اهمیت چندانی قائل نیست و تخیل را بر آن ارجح میداند. در حالیکه اوج پرواز پرندۀ تخیل ما بسیار کوتاه است. مضافاً فیلمسازی که فیلمنامۀ خود را بر تخیل بنا کرده است مردم را عملاً به خود دعوت میکند ولی فیلمی که سعی در نمایش واقعیت خدایی دارد مردم را به سوی خداوند حکیم سوق میدهد و مسبب ازدیاد ایمان ایشان میشود و خود نیز اجر مضاعف خواهد یافت.
11. برخی نماها از انفجارات فیلم، بیش از یک نوبت استفاده شده بود.
12. ایراد آخر آن است که فیلم با مبلغی نزدیک به پانصد میلیون تومان ساخته شده است. این ایراد البته به کارگردان برنمیگردد بلکه به سرمایهگذاران و تهیه کنندگان سینمای ایران و نهادهای مسئول در این خصوص که به جای حمایت از آثار سینمای جنگ به رتق و فتق امورات روزمره مشغولند.
وقایع جشنواره فجر
در جلسۀ نقد و بررسی که بلافاصله پس از نمایش فیلم در روز جمعه 21 بهمن 1390 در جشنوارۀ فجر برگزار شد خانم هنگامه قاضیانی سخنان غیرمنتظرهای بر زبان راند که جای توجه دارد. ایشان متولد 1349 هستند و به خاطر تحصیلاتشان مدتی را در امریکا زندگی کردهاند و لذا برخی جملاتشان فارسی سلیس نیست. توضیحات داخل کروشه از راقم این سطور است:«اول میخواهم واقعاً صادقانه از محمدعلی باشه آهنگر قدردانی کنم. به خاطر اینکه قبل از این فیلم، در واقع جنگ را با ایشان شناختم [با نقش رخشانه در فیلم بیداری رؤیاها ـ 1388]. و بعد از گروه محترم کارگردانی در این فیلم، که این کار بدون وجود این عزیزان و آقای سعدی [تهیه کننده این فیلم] و آقای شیخطادی شکل نمیگرفت. من باید این قدردانی را اینجا انجام میدادم، چون جای دیگری ندارم که قدردانی کنم. خوشحالم که این تجربه ر اداشتم که برای خودم تجربه خیلی بزرگی بود. چون یک گوشه از خاطراتم در 9 سالگی که در پناهگاهها به سر بردم و به گمانم جنگ را میشناختم تازه در این فیلم فهمیدم که من هیچ چیز از جنگ نمیدانستم. و ممنونم از همۀ کسانی که گوشهای از آلبوم تاریخ جنگ را به من نشان دادند. چون جنگ در ایران با جنگ در جاهای دیگر مقداری متفاوت است. در زمانی اکران این فیلم را داریم که امریکا میخواهد بامب بامب (Bomb) ایران [یعنی ایران را با بمب نابود کند]. واقعاً خوشحالم که عزیزانی را در این سرزمین داشتم که ما حالا ارواح آنها را به عاریت گرفتیم و نشان دادیم که کسانی بودند که اجازه نخواهند داد که ایران بامب بامب شود (تشویق حاضران). خوشحالم که این فیلم را در مقطعی دیدم که این سه جملۀ خیلی وقیحانه را دوباره از ایالات متحده میشنوم و امید دارم که همۀ ملت من آنقدر بزرگ باشند که بتوانند تاریخشان را فراموش نکنند و همچنین آن عزیزانی را، که به خاطر اینکه ما امروز اینجا بنشینیم از دست رفتند، بیمنت (تشویق مجدد حاضران).
خانم قاضیانی که در جشنوارۀ 26 فجر برای بازی در فیلم به همین سادگی/ سید رضا میرکریمی اولین سیمرغ بازیگری خود را گرفته بود، دومین سیمرغ بلورین را نیز برای بهترین بازیگر نقش اول زن در این فیلم دریافت کرد. او به هنگام دریافت دومین سیمرغ خود گفت:
«اگر چه تمام كاندیداها افراد معتبری هستند اما اسامی عجیب و غریبی در لیست نامزدها دیده میشود. از هیات داوران ممنونم كه تلاشهای مرا كه بدون پشتوانه در این راه سخت پیش میروم میبینند. از محمدعلی باشه آهنگر كارگردان فیلم بیداری رؤیاها تشكر میكنم كه بخشی از جنگ را كه در 9 سالگی و در پناهگاهها تجربه كرده بودم، به من آموخت و آقای شیخطادی كه با حرمت و احترامبخشی، جنگ را مستندوار از او یاد گرفتم.»
به نظر راقم این سطور، سیمرغ بهترین فیلمبرداری جشنواره که به امیر کریمی فیلمبردار روزهای زندگی داده شد، بایست به علیرضا زریندست فیلمبردار ملکه ساختۀ محمدعلی باشه آهنگر میرسید. جالب توجه اینکه جناب شیخطادی نیز در مصاحبه نوروزی سایت رجا نیوز با او نسبت به بیتوجهی داوران به فیلم ملکه ناخرسند است. او گفته است:
«واقعاً اصلاً حق بعضی فیلمها نبود که از آنها تجلیل شود. سر محمدعلی باشه آهنگر و فیلم ملکه را بریدند! فیلم به آن زیبایی و باشکوهی، فیلمنامۀ به آن درخشانی، به خاطر آن که آقایان میخواستند دل یک گرایش دیگر را بدست بیاورند، جایزه نگرفت و ما یکی از بزرگترین نیروهایمان را از دست دادیم. یکی از بزرگترین ضربههایی که این جشنواره خورد، بابت همین جایزه ندادن به فیلم ملکه بود. سیمرغ فیلمبرداری، صدابرداری، کارگردانی و بهترین فیلم، حق ملکه بود. خب چرا فیلمی را که در جشنواره هو کرده بودند جایزۀ ویژه میگیرد؟ چرا نباید از محمدعلی باشه آهنگر تقدیر شود؟ ظاهراً جریانی هست که نمیخواهد از فیلمهای فارابی تقدیر شود. به هر حال، این ذبح کردن «ملکه» در جشنواره، خیلی کار اشتباهی بود.»
اشارۀ جناب شیخ طادی به فیلم در انتظار معجزه/ رسول صدر عاملی است که به لحاظ ضعف قصه و ساختار، صداهای اعتراضآمیز منتقدان را در میانۀ نمایش فیلم بلند کرد، ولی جایزۀ ویژۀ دبیر جشنواره را گرفت. این جایزه میتواند به سبب زیارت امام رضا(ع) که موضوع فیلم بود به آن داده شده باشد. اما جایزۀ فیلمبرداری و کارگردانی که به فیلم ملکه داده نشد از قضا به جناب شیخطادی و فیلمبردار فیلمش تعلق گرفت. آیا جناب شیخطادی در مصاحبه با سایت رجانیوز به خود نهیب زده است؟
جوایز فیلم از جشنواره فیلم فجر
روزهای زندگی توانست نامزد چهارده سیمرغ شود که در نهایت موفق به اخذ دو دیپلم افتخارِ صداگذاری (فرامرز ابوالصدق) و بهترین فیلم (سعید سعدی) و همچنین پنج سیمرغ از سیامین جشنواره فیلم فجر شد؛ سیمرغهایی برای بهترین چهرهپردازی (عباس صالحی)، جلوههای ویژۀ میدانی (محسن روزبهانی)، فیلمبرداری (امیر کریمی)، بازیگر زن نقش اول (هنگامه قاضیانی) و بهترین کارگردانی.شیخطادی بعد از دریافت سیمرغ بلورین به پشت میکروفون رفت و گفت یکی از بهترین فیلمهای امسال جشنواره را آقای ابوالقاسم طالبی ساختند و چون خودشان اینجا داور هستند فیلم قلادههای طلا را از بخش مسابقه خارج کردند. لذا من جایزۀ خود را به ابوالقاسم طالبی تقدیم میکنم. اما جناب طالبی به اکراه جایزه را پذیرفت. در انتهای مراسم از سوی دکتر حسینی وزیر ارشاد اعلام شد که جایزۀ شیخطادی به او برگردانده شد و به زودی جایزهای به ابوالقاسم طالبی تعلق خواهد گرفت.
*امیر اهوارکی