گروه فرهنگی مشرق- اشاره: این متن ترجمۀ فصل دوم (صفحات 51 تا 63) از کتاب «1948: اولین جنگ اعراب و اسرائیل» نوشتۀ بنیموریس است. نویسنده در این بخش، به خوبی از لابی کردن یهودیان برای خرید آراء کشورهای جهان در رأی گیری 29 نوامبر 1947 (9 آذر 1326) مجمع عمومی سازمان ملل برای تجزیۀ کشور فلسطین خبر میدهد. آنها برای رسیدن به مقصودشان به برخی کشورهای فقیر رشوه دادند و از تلاش افرادی چون آلبرت اینشتین نیز در این میانه سود جستند. در نتیجۀ این اقدامات، سازمان ملل متحد با اختلاف سه رأی به طرح تجزیۀ کشور فلسطین به دو کشور یهودی و فلسطینی رأی داد. نتیجه آن شد که سه ماه قبل از اتمام حضور انگلیسیها به عنوان قیّم در فلسطین، در روز پانزدهم مه 1948 (26 اردیبهشت 1327) با بیانیۀ استقلال بنگوریون فرعون جدیدی در خاورمیانه متولد شد که همه چیز را برای خود میخواهد و برای دیگران حقّی قائل نیست.
بنی موریس متولد هشتم سپتامبر 1948 در فلسطین اشغالی است و استاد دپارتمان تاریخ در دانشگاه بنگوریون. او به سبب موضع افراطی خود در حمایت از صهیونیسم شهره است. از جمله عقاید او که آن را به سران رژیم صهیونیست توصیه کرده این است که بایست مسئلۀ ایران را با ارسال چند بمب اتمی بر سر آن کشور حل کرد!
صهیونیستها دچار فراز و فرودهای روحی شدیدی شدند. اواخر سپتامبر بدبین بودند. دو هفته بعد در یازدهم اکتبر، تأکید امریکا بر حمایت از پیشنهادات حداکثری کمیتة بررسی، فضا را مثبتتر کرد؛ هر چند وزارت خارجه امریکا آخرین تلاش خود را نیز برای رد طرح تقسیم به کار برد. دو روز بعد، شوروی موضع مشابهی به نفع طرح تقسیم اتخاذ نمود. ایتان در گزارشش نوشت: «ما از نتایجی که (تاکنون) به دست آمده ناراضی نیستیم.» در عین حال با دید واقع بینانهای هشدار داد: «خوب میدانم تا یک سیب به زمین برسد هزار چرخ میخورد. تا وقتی سوت آخر بازی را نزدهاند شادی نمیکنیم.» روز سیزدهم نوامبر، بریتانیا اعلام کرد که تا اول اوت 1948 کلیة نیروهایش را از فلسطین خارج خواهد کرد.
یکی از کمیتههای منشعب از کمیته ویژة فلسطین به نام کمیتة فرعی یک پیشنهادات حداکثری کمیتة بررسی را به طرحی تبدیل کرد که توسط مجمع عمومی سازمان ملل تحت عنوان قطعنامة 181 در روز 29 نوامبر سال 1947 تصویب شد. اقلیتهای موجود در هرکدام از دو کشور فرضی مشکل بزرگی محسوب میشدند. صهیونیستها میترسیدند اقلیت عرب ترجیح دهد به جای انتقال به کشور عربی تبعة کشور یهودی بشود. به قول گُلدا مایر (قائم مقام دفتر سیاسی آژانس یهود) «هر چه تعداد تابعین عرب کمتر، بهتر.» اسحاق گروئنبوم، عضو شاخة اجرایی آژانس یهود و مدیر دفتر حزب کارگر این سازمان، معتقد بود اعرابی که در کشور یهود بمانند اما تبعة کشور عربی محسوب شوند، برای همیشه حکم تابعان گرویی را خواهند داشت. دیوید بن گوریون معتقد بود اعرابی که در کشور یهودی بمانند، چه تبعة کشور عربی باشند، چه تبعة کشور یهودی، حکم گرویی را دارند و در صورت وقوع جنگ به ستون پنجم دشمن مبدل خواهند شد. او میگفت اگر اعراب تبعة کشور عربی باشند میتوان آنها را بیرون انداخت، اما اگرتبعة کشور یهودی بشوند، تنها قادر خواهیم بود آنها را به زندان بیندازیم. بهتر این است که آنها را بیرون بیندازیم تا در زندان نگه داریم. بنابراین بهتر بود فرایند دریافت حق تابعیت را برای آنها تسهیل نکنند. ترس بن گوریون از این بود که آنها تابعیت کشور یهودی را به کشور عربی ترجیح دهند. به گفتة اِلیگِزر کاپلان، خزانهدار آژانس یهود، کشور جوان ما تاب این همه غریبه را نخواهد داشت.
بخش عمدهای از مذاکرات در کمیتة فرعی یک حول محور مرزهای دقیق دو کشور میچرخید. سرانجام، بریتانیا و اعراب به کمک وزارت خارجة امریکا کمیتة ویژه را راضی کردند تا اندازة کشور یهودی پیشنهاد شده از طرف کمیتة بررسی را کاهش دهد.
نمایندگان بریتانیا و وزارت خارجة امریکا تلاش زیادی کردند تا منطقة صحرای نقب را که کمیتة بررسی تماماً به کشور فرضی یهودی واگذار کرده بود، به مالکیت اعراب درآورند. پس از دخالت مستقیم وایزمن که در نوزدهم نوامبر به مذاکره با رئیس جمهور امریکا هری ترومن پرداخت، بخش عمدهای از این دشت (به استثنای بئر شبع و باریکة مرزی بین صحرای سینا و نقب) برای یهودیها محفوظ ماند. تصور ترومن این بود که صحرای نقب برای یهودیان به اندازة منطقة مرزی برای امریکاییها اهمیت دارد. شهر یافا نیز از کشور فرضی یهودی جدا شده و به اعراب سپرده شد. یهودیها در عوض قول مالکیت سرزمینهای الجلیل را گرفتند. پس از این تغییرات، کشور فرضی یهودی با مساحتی معادل 55 درصد کل مساحت فلسطین و جمعیتی متشکل از نیم میلیون یهودی و چهار صد و پنجاه هزار عرب در نظر گرفته شد. (حدود یکصد هزار یهودی هم در شهر اورشلیم زندگی میکردند که بخشی از منطقة تحت کنترل نیروهای بینالمللی محسوب میشد.) ...
طبق برآورد بریتانیاییها 25 تا 27 کشور موافق طرح تقسیم و چهارده تا پانزده کشور مخالف بودند و بقیه ممتنع. روز 26 نوامبر 1947 برآورد کردند که سی کشور موافق و پانزده کشور مخالفند اما این برآورد موضع دو کشور را در نظر نگرفته بود: یکی هیئت نمایندگی کشور سیام (تایلند کنونی) که ناپدید شده بود و (دیگری) کشور لیبریا که احتمال میرفت به نفع اعراب رأی دهد. وضعیت کماکان خطرناک بود.
رایزنیهای مستقیم صهیونیستها هم روی نمایندگان متمرکز بود و هم روی دولتهایشان. در این میان هم از سیاست تشویق استفاده میشد هم تهدید. بحث عمدة صهیونیستها بر تاریخ دو هزار سالة پر از درد و زجر و بیخانمانی یهودیان استوار بود؛ تاریخی که سرانجام به هولوکاست انجامیده بود. صهیونیستها میگفتند جامعة جهانی وظیفه دارد ظلمهایی را که به یهودیان رفته جبران کند.
یکی از چالشهای اصلی پیش روی صهیونیستها راضی کردن بیست عضو بزرگترین بلوک سازمان ملل یعنی بلوک امریکای لاتین بود. این کشورها به شدت تحت تأثیر موضع ضد صهیونیستی کلیسای کاتولیک (و در رأس آن واتیکان که مخالف طرح تقسیم و تشکیل کشور یهودی بود) و نیز جوامع محلی عرب و آلمانی خود قرار داشتند. احساسات ضد امریکایی گسترده نیز موضع ضد صهیونیستی این جوامع را تقویت میکرد، هر چند رژیمهای حاکم بر آنها به واشنگتن وابسته بودند. طی ماههای آوریل و مه 1947 کشورهای امریکای لاتین ظاهراً موافق طرح صهیونیستی بودند یا بهتر است بگوییم مسئولان آژانس یهود مواضع آنها را به نفع خود تعبیر میکردند. اما تا ماه اکتبر بسیاری از این کشورها دچار شک شدند و برخی حتی به طور علنی اظهار مخالفت کردند. صهیونیستها بهاین نتیجه رسیدند که این کشورها تحت تأثیر تبلیغات شدید (اعراب و دوستانشان) قرار گرفتهاند. آنها معتقد بودند کشورهای امریکای لاتین تحت فشار اقتصادی و دیپلماتیک تعیین موضع کرده و رشوه گرفتهاند. هر چند موضع نامشخص امریکا هم بیتأثیر نبود. از میان کشورهای این بلوک، پنج یا شش کشور به طور قطع موافق تقسیم و دو کشور آرژانتین و کوبا متعهد به موضع اعراب بودند. از میان سیزده کشور باقیمانده، حدود نیم درصد تمایل به توافق داشتند و بقیه "ترجیح میدادند رأی ممتنع بدهند.
در رأیگیری 25 نوامبر در کمیتة ویژه، شش کشور امریکای لاتین رأی ممتنع دادند، پاراگوئه غایب بود و در مقابل دوازده رأی موافق، تنها یک رأی مخالف (کوبا) وجود داشت. طی چند روز بعد، صهیونیستها فعالیتهایشان را متوجه نمایندگان کشورهای متمرّد کردند. به نظر میرسید این دسته از نمایندگان از طرف دولتهایشان مختار بودند هر تصمیمیکه صلاح میدیدند، بگیرند.
ظاهراً رأی یکی دو نماینده امریکای لاتین تحت تأثیر انگیزههای مالی تعیین شد (هر چند مشکل میتوان سند و مدرکی در این مورد یافت). گزارشها حاکی است که یک کشور امریکای لاتین تنها پس از دریافت هفتاد و پنج هزار دلار حاضر شد رأی موافق بدهد؛ یک کشور دیگر (احتمالا کاستار-یکا) رشوة چهل و پنج هزار دلاری صهیونیستها را نپذیرفت اما سرانجام رأی مثبت داد. ظاهراً تهدید و تشویق این دولتها از سوی تاجران و سیاستمداران یهودی ـ امریکایی تأثیر بیشتری داشت. ساموئل زِمورای، رئیس شرکت متحدة میوه و صاحب مزارع بزرگ در منطقة کارائیب، بیش از دیگران رایزنی میکرد.
یکی از پروپا قرصترین طرفداران صهیونیسم در میان نمایندگان، خوزه گارسیا گرانادوس، نمایندة گواتمالا بود. او پیشتاز طرح تقسیم در کمیتة بررسی بود و در جلسة مجمع عمومی سازمان ملل تلاش بیوقفهای کرد تا کشورهای دیگر امریکای لاتین را با خود همراه کند. بریتانیاییها معتقد بودند گرانادوس از سازمانهای امریکایی ـ یهودی پول میگیرد و در هتل والدورف آستوریا زندگی اشرافی و پر جلال و جبروتی را میگذراند. طبق گزارش دیپلماتهای امریکایی او با یک زن یهودی به نام اِما رابطة دوستی زیبایی برقرار کرده بود. این گزارشها احتمالا حقیقت داشتند. اما خود گرانادوس آنچنانکه در خاطراتش ثبت کرده است، معتقد بود تشکیل یک کشور یهودی یک ضرورت عادلانه و تاریخی است.
رأی دو کشور افریقاییِ اتیوپی و لیبریا نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود. مسئولان صهیونیست در بریتانیا برای کسب این آراء ابتدا به سراغ ُلرنا وینگیت، بیوة اُرده وینگیت رفتند. اُرده وینگیت طی سالهای دة سی میلادی از طرفداران سینه چاک صهیونیسم بود. این سردار جوان بریتانیایی مسئولیت آموزش و فرماندهی نیروهای ضد شورش هاگانا را علیه اعراب فلسطین بر عهده داشت. اُرده در یک سانحة هوایی در میانمار به سال 1944 کشته شد. در آن زمان او فرمانده پارتیزانهای چیندیت در جنگ علیه نیروهای ژاپن بود. در فاصلة یک سالة 1940 تا 1941، نیروهای بریتانیایی به رهبری اُرده کشور آبیسینیا (اتیوپی کنونی) را از ایتالیاییها پس گرفتند. اتیوپی استقلال خود را بازیافت و امپراتوری هایله سِلاسی بار دیگر قدرت گرفت. در واقع امپراتور مدیون وینگیت شد، و از نظر صهیونیستها، نوامبر 1947 وقت ادای دین بود. لُرنا وینگیت در پیام تلگرافی خود به سِلاسی نوشت: «سرنوشت دنیا بسته به تصمیم سازمان ملل در باب فلسطین... تقسیم تنها امید برای صلح نهایی... به یاد اُرده وینگیت یک بار دیگر نام خود را در تاریخ به عنوان مرد خدا و مرد سرنوشت ثبت کنید.» سرانجام، اتیوپی رأی ممتنع داد؛ ظاهراً تهدید اعراب علیه اقلیت نسبتاً بزرگ مسیحیان مصر مؤثرتر واقع شد.
صهیونیستها در برابر لیبریا، بر عکس موضعشان در قبال اتیوپی، سیاست چماق را در پیش گرفتند. آنها دو نفر را مأمور کردند تا لیبریا را تهدید به تحریم کنند. از این دو نفر یکی وزیر خارجة پیشین امریکا، ادوارد استتینیوس، صاحب شرکت معتبر توسعة امریکایی ـ لیبریایی بود و دیگری هاروی فایراستون، صاحب شرکت لاستیک فایراستون بود. این شرکت مزارع بزرگی در لیبریا داشت و نقش عمدهای در صادرات یکی از کالاهای اصلی صادراتی لیبریا یعنی لاستیک ایفا میکرد. جان اسماتس نخست وزیر و وزیر خارجة افریقای جنوبی نیز مأمور شد فشار مضاعفی بر مانروویا وارد کند. سرانجام رأی ممتنع لیبریا آنچنانکه انتظار میرفت به رأی مثبت تبدیل شد.
رایزنیهای شدید با کشور هند که در کمیتة بررسی نماینده داشت و موضع روشن و استواری به نفع اعراب اتخاذ کرده بود، از تابستان 1947 آغاز شد. صهیونیستها حتی از آلبرت انیشتین هم بهره جستند. حییم گرینبرگ عضو بخش امریکایی شاخة اجرایی آژانس یهود که در ضمن ادیب هم بود، به نزد این فیزیکدان معروف رفت و متن پیشنویس نامة اینشتین را خطاب به نخست وزیر هند، جواهر لعل نهرو آماده کرد. انیشتین بدون اینکه به منافع سیاسی یا مسائل حقوقی اشارهای کند در نامهاش روی اخلاق انسانی تأکید کرد. او نوشت:
«یهودیان قرنهای متمادی قربانیان تاریخ بودهاند. حال، سازمان ملل در نظر دارد ظلمهایی را که به این ملت پست و منفور رفته جبران کند. (در اینجا برای «پست و منفور» از کلمة «پاریا» که در هند نام پایینترین طبقۀ اجتماعی است، استفاده کرد). واقعة هولوکاست بیش از پیش، نیاز فوری برای تشکیل یک کشور مستقل یهودی را نمایان ساخت. تشکیل چنین کشوری حقی از حقوق دیگران زایل نخواهد کرد زیرا یهودیان برای همسایگان عرب خود منافع مادی به ارمغان خواهند آورد همچنانکه در گذشته چنین بوده است. در هر صورت، اعراب بر بیش از 99 درصد سرزمینهایی که طی جنگ جهانی اول از ترکها باز پس گرفته شد مسلط شدند؛ اخلاق حکم میکرد تکهای از باقیماندة این اراضی را به یهودیان بدهند یعنی به همان کسانی که شما خوب میدانید زمانی صاحب آن اراضی بودند (نهرو طی سالها حبس در یک زندان بریتانیایی کتاب تاریخ جهان را به رشتة تحریر درآورده بود). ترازوی عالی عدالت نیاز را با معیار نیاز میسنجد و اکنون بدون شک میدانیم نیاز کدام طرف سنگینتر است.»
نهرو در پاسخ، از سیاست عملی و اصول اخلاق هر دو بهره جست. او تأکید کرد در هند مردم «عمیقاً با یهودیانی که متحمل زجر و درد شدهاند همدردی میکنند. اما متأسفانه سیاستهای ملی اصولاً خودخواهانهاند. هر کشوری ابتدا به منافع خود میاندیشد.» نهرو به طور غیر مستقیم اشاره کرد که منافع هند در گرو طرفداری از منافع اعراب است. او در ادامه نوشت: «مسئلة فلسطین دعوا میان دو حق است و نمیتوان باور کرد که تحقق خواست یهودیان بدون پایمال شدن حقوق اعراب میسر باشد.» نهرو از پذیرفتن کشور یهودی سرباز زد.
طی دو ماه سپتامبر و نوامبر مسئولان صهیونیست دیدارهای مکرری با دیپلماتها و خبرنگاران هندی در مقر سازمان ملل ترتیب دادند؛ آنها هنوز اصرار داشتند غول شبه قاره را هر طور شده با خود همراه کنند. ویجایالاکشمی پاندیت، خواهر نهرو و رهبر هیئت نمایندگی هند، گاه و بیگاه سخنانی مطرح میکرد که بوی تغییر موضع میداد. اما حرفهای کاوالام پانیکار، مورخ و عضو دیگر هیئت هندی، آب پاکی را روی دستهای موشه شرتوک (مدیر دفتر سیاسی آژانس یهود) ریخت. او گفت: «شما بیهوده سعی دارید ما را قانع کنید که حرف یهودیان هم حرف است... ما خود به این امر واقفیم... اما نکته اینجاست که برای ما رأی به نفع یهودیان به معنای رأی علیه مسلمانان است. این دعوایی است که اسلام در آن وارد شده است... ما در میان سیزده میلیون مسلمان زندگی میکنیم... بنابرین نمیتوانیم چنین کاری کنیم.» صهیونیستها در حرکتی که حاکی از اضطراب دقیقة نود بود، آخرین تلاش خود را نیز برای کسب همراهی هند به کار بردند. روز بیست و هفتم نوامبر، وایزمن طی تلگرافی به نهرو هشدار داد رد طرح تقسیم، فلسطینیان را وادار به جنگ خواهد کرد. او نوشت: «نمیفهمم چرا هند میخواهد مانع چنین توافق (عادلانهای بر اساس تشکیل دو کشور) شود.» اما هند از جایش تکان نخورد.
صهیونیستها از چین هم غافل نشدند. احتمالاً رایزنیهای آنها نقش مهمی در تغییر موضع این کشور داشت. چین از مخالف علنی به قول دکتر آبا هیلل سیلور (رئیس انجمن اضطراری امریکایی ـ صهیونیستی) به بیطرفی سخی تبدیل شد و سرانجام به طرح تقسیم رأی ممتنع داد. نمایندة چین در سازمان ملل وی. کی. ولینگتون کو ضمن ابراز همدردی با صهیونیستها توضیح داد: «چین با مشکلات خاص خودش روبهرو است... در جمهوری چین... بیست میلیون مسلمان زندگی میکنند که رهبران بسیاری از آنها پستهای مهمیدر شهر نانکینگ و دیگر نقاط کشور دارند.»
از دید صهیونیستها رأی کشورهای اروپای غربی نیز طی ماههای اکتبر و نوامبر به نفع آنها نبود. جمال حسینی، نمایندة کمیتة عالی عرب در نیویورک چند روز قبل از رأیگیری، فرانسه را امید آخر اعراب خواند. در واقع فرانسه تا دقیقة آخر برای صهیونیستها دردسر بزرگی باقی ماند. به خصوص از این بابت که رأی آن به احتمال قوی بر رأی بلژیک، هلند، لوکزامبورگ و دانمارک اثر میگذاشت. فرانسه هم باید ملاحظة همپیمان دیرینهاش بریتانیا را میکرد هم باید به نظر شش میلیون مسلمان تحت امرش در افریقای شمالی احترام میگذاشت. موضع واتیکان نیز بر تفکر فرانسویان بیتأثیر نبود. بیانات اولیة مسئولان فرانسوی چندان به مذاق صهیونیستها خوش نیامد. درست است که فرانسه در موضوع مهاجرت دسته جمعی یهودیان به نفع صهیونیستها عمل کرده بود، اما وقتی صهیونیستها برای رایزنی به سراغ پل رامادیر نخست وزیر فرانسه رفتند، او به آنها گفت: «بریتانیا با مشکلات جدی روبهرو است و اتحادیة عرب قدرتی نیست که بتوان از آن چشم پوشید ضمن اینکه فرانسه نمیتواند جوامع عرب تحت امرش را نادیده بگیرد». او پیشنهاد داد یک توافق موقت صورت بگیرد و گفت به هر حال برای رساندن یهودیها به فلسطین دو راه وجود دارد؛ راه موسی (راه مستقیم و آشکار) و راه استر (نام یک دختر یهودی حیلهگر در عهد عتیق). در مقابل، مأمور صهیونیست، برل لاکر که مخاطب اصلی این سخنان بود، جواب داد تا جایی که او میداند استر هیچگاه یهودیان را به سوی فلسطین راهبری نکرده است. رامادیر گفت شاید بتوان برای آوارگان یهودی در اروپا کشور مناسبی در یکی از نواحی فرانسة متحد پیدا کرد.
وایزمن روز بیست و پنجم سپتامبر طی یک سخنرانی برای هیئت نمایندگی فرانسه در نیویورک سعی کرد آنها را ترغیب به همراهی کند. اما حضور مسئولان فرانسوی طرفدار اعراب و موج تلگرافهایی که از دفتر کنسولگری فرانسه در اورشلیم و دفتر نمایندگی فرانسه در دمشق میرسید و همه پر از هشدار علیه طرح تقسیم بود، اثر آن سخنرانی را کم کرد. موضع فرانسه تا اکتبر به ممتنع تبدیل شد. طبق گزارش یک مسئول صهیونیست از فرانسه «احتمال تغییر موضع وزارت خارجة فرانسه بسیار ضعیف بود.» اما تصمیم اصلی به کابینه بر میگشت.
صهیونیستها به رهبری وایزمن، لیون بلوم نخست وزیر اسبق فرانسه و سیاستمدار کار کشتة سوسیالیست را مأمور رایزنی با دولت کردند. با سقوط دولت سوسیالیستی رامادیر و روی کار آمدن دولت رابرت شومن که سوسیالیستها را به اقلیت رانده بود، کار برای صهیونیستها سختتر شد. فرانسه در رأیگیری بیست و پنجم نوامبر کمیتة ویژه، رأی ممتنع داد. اما رایزنیهای شدید صهیونیستها و عذاب وجدان ناشی از واقعة هولوکاست بالاخره کابینه را واداشت تا تنها یک روز بعد از آن رأیگیری، از الکساندر پارودی، رهبر هیئت نمایندگی فرانسه در سازمان ملل، بخواهد که رأی کشور را به مثبت تغییر دهد.
طبق گفتة دیپلماتهای بریتانیایی، این تصمیم پس از آن گرفته شد که سه عضو کابینه یعنی وزیر امور مالی، رنی مایر، وزیر کار، دانیال میر و وزیر کشور، ژولز ماچ، دولت را تهدید به استعفا نمودند. آنها اعلام کردند در صورتی که رأی فرانسه ممتنع بماند، یهودیان امریکا کنگره آن کشور را واخواهند داشت تا کمکهای اقتصادیاش را به دولت فرانسه متوقف کند. تصمیم کابینه وزارت خارجه را به وحشت انداخت. پارودی روز بیست و هشتم نوامبر از مجمع عمومی درخواست 24 ساعت تأخیر کرد تا بتواند دستورات (کابینه) را معکوس سازد اما موفق نشد. این تأخیر صهیونیستها را مضطرب ساخت. آنها که فکر میکردند هر آن ممکن است دو سوم آرای مورد نیاز خود را از دست بدهند، به اشتباه این تأخیر را دسیسة هارولد بیلی و اعراب خواندند.
بلژیک، هلند و لوکزامبورگ نیز تا زمانیکه سرانجام تصمیم به رأی مثبت گرفتند برای صهیونیستها دردسرهای زیادی درست کردند. از سپتامبر تا نوامبر رفتارشان نشان میداد تنها در صورتی به (طرح تقسیم) رأی مثبت خواهند داد که امریکا، انگلیس و فرانسه نیز چنین کنند. کمتر از دو هفته پیش از روز رأی گیری، نمایندة لوکزامبورگ اعلام کرد که دولتش به او اختیار تام داده و او علیه تقسیم رأی خواهد داد. اعراب او را قانع کرده بودند که تقسیم منجر به جنگ خواهد شد. دولت بلژیک به رهبری پل ـ هنری اسپاک موافق طرح تقسیم بود؛ یا بهتر است بگوییم اسپاک به صهیونیستها چنین میگفت. در واقع اعضای هیئت نمایندگی بلژیک در سازمان ملل و حزب کاتولیک این کشور فشار زیادی بر اسپاک وارد کردند تا نظرش را تغییر دهد. منافع تجاری بلژیک در گرو ادامة رابطة اقتصادی با کشورهای عرب به ویژه مصر بود و مسئولان بلژیک میخواستند حتی الامکان از آزرده ساختن بریتانیا نیز پرهیز کنند. اما اسپاک گویی در مقابل هر مخاطب سخنی مناسب حال همان مخاطب به زبان میراند. بیست و ششم نوامبر خطاب به جرج رندل نمایندة بریتانیا گفت از طرح تقسیم ناراضی است زیرا منجر به جنگ خواهد شد. او گفت مخالف موضع امریکا و شوروی است و حاضر نیست در تحقق طرح تقسیم نقشی داشته باشد. با این حال ادامه داد انگار (طرح تقسیم) تنها گزینة پیش روست پس بلژیک چطور میتواند از آن امتناع کند؟ اسپاک از رندل راهنمایی خواست و نمایندة بریتانیا در قالبی کاملاً دوستانه به او توصیه کرد که رأی ممتنع بدهد. اما لندن به طور رسمی از راهنمایی پرهیز میکرد. مسئولان بریتانیا با لحن بزرگمنشانهای اظهار میداشتند که تلاش هر قدرتی برای تأثیر گذاشتن بر رأی دیگران را مطرود میدانند.
هلند شانزده میلیون مسلمان تحت امرش در اندونزی را مشکلی بر سر راه تصمیمگیری خود می-پنداشت اما به صهیونیستها اطمینان داد که به موضع نمایندهاش در کمیتة بررسی به نفع طرح تقسیم پایبند خواهد ماند. به گفتة یک دیپلمات صهیونیست «رأی مثبت هر سه کشور (بلژیک، هلند و لوکزامبورگ) در روز رأیگیری مثل آبی بود بر آتش اضطراب صهیونیستها».
بریتانیا تصمیم گرفت رأی ممتنع بدهد و در روزهای پایانی قبل از موعد رأیگیری به دیپلماتهایش دستور داد از هر گونه تلاش جهت تأثیر گذاردن بر رأی دیگر کشورها اکیداً خودداری کنند. اما بیشک دیپلماتهای بریتانیایی در اقصی نقاط جهان و به ویژه در نیویورک به طور خصوصی نمایندگان دیگر را از توصیههای خود بینصیب نمیگذاشتند.
از دید صهیونیستها کسب رأی مثبت کشورهای کانادا، افریقای جنوبی، استرالیا و زلاندنو، که مستعمرات آنگلو ساکسونی محسوب میشدند، کار راحتی بود. روز موعود هر چهار کشور به نفع طرح تقسیم رأی دادند. اما همه چیز هم بر وفق مراد پیش نرفت. افکار عمومی در این چهار کشور به خصوص پس از واقعة هولوکاست موافق تشکیل کشور یهودی بود. اما منافع اقتصادی و سیاسی دولتهایشان با این دیدگاه همخوانی نداشتند و چون سیاست خارجی این دول به طور سنتی با سیاستهای لندن هماهنگی داشت، انتظار میرفت این دولتها نیز به طرح تقسیم رأی ممتنع بدهند. در ژوئن 1947، مایکل کومِی، یکی از دیپلماتهای آژانس یهود متوجه شد که معاون ریاست هیئت نمایندگی زلاندنو، جی. اس. رید، چهرهای به غایت ضد صهیونیست است. طبق گفتة کومی از دیدگاه رید، هیئت نمایندگی زلاندنو کاملاً تحت تأثیر سفارت بریتانیا عمل خواهد کرد. با این حال حرفهای یکی از وزرای افریقای جنوبی به نام اچ. تی. اندروز خیال کومی را تا حدودی راحت ساخت. اندروز گفت با اینکه کشورهای تحت امر بریتانیا در نود درصد مواقع موضعی مشابه موضع لندن اتخاذ میکنند اما گاهی تصمیمهای مستقل هم میگیرند. ضمن اینکه بریتانیا در امر فلسطین تأکیدی بر اجماع ندارد. لندن نیز به نوبة خود مواظب بود از ایجاد این تصور که قصد فشار آوردن بر مستعمراتش را دارد، خودداری کند.
افریقای جنوبی به رهبری اسماتس، به طور مداوم از صهیونیستها پشتیبانی میکرد. اما کانادا و استرالیا ــ که نمایندهاش در کمیتة بررسی به طرح تقسیم رأی ممتنع داده بود ــ هنوز تصمیم قطعی نگرفته بودند و زلاندنو نیز تقریباً تا دقیقة آخر مایة نگرانی صهیونیستها بود. ولینگتون در ابتدای امر آژانس یهود را از رأی مثبتش مطمئن ساخت. اما ناگهان به شک افتاد و در کمیتة ویژه رأی ممتنع داد. صهیونیستها که حسابی جا خورده بودند، سیلی از پیامهای تلگراف از سوی حییم وایزمن و هنری مورگنتائوی پسر، رئیس خزانهداری سابق امریکا و رهبر صندوق متحد یهود به پیتر فریزر (نخست وزیر و والتر ناش) وزیر اقتصاد زلاندنو گسیل داشتند. مسئولان زلاندنو پاسخ دادند طرح تقسیم بدون وجود مکانیسم اجرایی مناسب، تنها منجر به خونریزی و هرج و مرج خواهد شد. با این حال آنها هم روز موعود رأی مثبت دادند.
در این میان واشنگتن نقشی کلیدی به عهده داشت. مسئولان صهیونیست از همان ابتدای امر به این نتیجه رسیده بودند که همه چیز بسته به تصمیم (امریکا) است. و دقیقاً به همین دلیل بود که نمایندة کمیتة عالی عرب جمال حسینی، امریکا را بزرگترین دشمن (اعراب) میخواند. اما رفتار واشنگتن تا 72 ساعت آخر، به قول یک مسئول صهیونیست نهتنها راضی کننده نبود بلکه حتی گاهی (کاملاً) ناامید کننده میشد. امریکاییها تنها پس از گذشت چندین هفته به طور علنی از پیشنهادات حداکثری کمیتة بررسی حمایت کردند و در خلال جلسات کمیتههای فرعی بیش از هیئتهای دیگر بر تغییراتی که به ضرر (صهیونیستها بود) اصرار میورزیدند. در جلسة مجمع عمومی، اجتناب امریکا از اعمال فشار بر دیگر کشورها ضربة بزرگی به (صهیونیستها) زد. اوج این بی تفاوتی در روز بیست و ششم نوامبر نمایان شد یعنی همان روزی که یونان، فیلیپین و هائیتی که همگی کاملاً وابسته به واشنگتن بودند، ناگهان موضعی ضد موضع علنی امریکا اتخاذ کردند. تنها در آن موقع بود که پس از مواجهه با رایزنیهای دیوانهوار یهودیان، امریکا بالاخره تمام تلاش خود را در صرف جلب حمایت دیگران به کار برد و وضعیت بهتر شد... تنها در چهل و هشت ساعت آخر بود... که (صهیونیستها) به واقع از حمایت صد در صد امریکا بهره جستند.
آژانس یهود از ماه سپتامبر تلاش خود را برای اعمال فشار روی امریکا، هم به طور مستقیم و هم از طریق سازمانهای یهودی و شخصیتهای بنام آغاز کرد. صهیونیستها از واشنگتن میخواستند موضع محکمتری در حمایت از طرح تقسیم اتخاذ کند و همپیمانانش را نیز با خود همراه سازد. از بابت ترومن و کاخ سفید تقریباً خیالشان راحت بود. اما اعضای هیئت نمایندگی امریکا در سازمان ملل و خصوصاً برخی مسئولان وزارت خارجة امریکا در واشنگتن سخت نگرانشان کرده بودند. دکتر آبا هیلل سیلور، رئیس انجمن اضطراری امریکایی ـ صهیونیستی، مردانی چون لوی هندرسون (رئیس دفتر امور خاور نزدیک و افریقای وزارت خارجة امریکا) و پشتیبانانش را حرامزادههای درجه یک توصیف کرد. یکی دیگر از شخصیتهای منفور وزارت خارجة امریکا از دید صهیونیستها جورج وادسوُرث، نمایندة اسبق امریکا در عراق بود. رُز هالپرین، یکی از اعضای شاخة اجرایی آژانس یهود، وادسوُرت را سختترین دشمن (صهیونیسم)... مردی ظاهرساز و آب زیر کاه توصیف نمود.
در طول ماه سپتامبر و اوائل ماه نوامبر صهیونیستها با وجود حمایت علنی وزیر خارجة امریکا، جورج سی. مارشال از طرح تقسیم که در هفدهم سپتامبر علنی شد، هنوز به شدت مضطرب بودند. اعلام مخالفت غیر علنی برخی از مسئولان وزارت خارجة امریکا، به سیاست این کشور در قبال اجرای طرح تقسیم رنگ تردید زده بود و این تردید به هیئتهای دیگر نیز رسوخ میکرد.
با اعلام حمایت علنی مارشال از طرح تقسیم، آژانس یهود سعی کرد واشنگتن را وادار به اعمال فشار بر دیگر کشورها یا حداقل ترغیب آنها به برگزیدن این طرح کند. شرتوک خطاب به هندرسون گفت: «من نمیگویم امریکا جاده صاف کن ما شود. اما یک حرف دوستانه از طرف نمایندگان امریکایی در وقت مناسب میتواند کارساز باشد و تکلیف را روشن کند.» شرتوک فهرستی از نام چند کشور امریکای لاتین که به زعم خودش امریکا میتوانست با آنها وارد گفتوگو شود به هندرسون داد.
امریکا ادعا میکرد که خود محتاطانه مشغول جلب رأی است اما نمیخواهد دیگر کشورها را با تصور اعمال فشار از خود برنجاند. البته معاون وزیر خارجة امریکا رابرت لووِت به شرتوک چنین میگفت. تا بیست و پنجم نوامبر امریکاییها از تحمیل نظر خود به دیگران خودداری میکردند. یکی از دلایل این امر این بود که تقریباً همة مسئولان مربوطه در وزارت خارجة امریکا یا منتقد طرح تقسیم بودند یا به کلی مخالف آن. اما سیاست امریکا هم در این میان نقش مهمی داشت. ترومن در 24 نوامبر، به لووِت دستور داده بود به هیچ وجه از تهدید یا فشار جهت واداشتن دیگر هیئتها به موافقت با طرح تقسیم استفاده نکند.
برخی مسئولان صهیونیست دلایل پرهیز امریکا از اعمال فشار را درک میکردند. چند دیپلمات از کشورهای امریکای لاتین به طور خصوصی از روشهای آمرانه و بی رحمانة امریکاییها در کنترل کشورهایشان به تلخی گله میکردند. دیپلماتهای امریکایی میگفتند امریکا نمیتواند به دیگران بگوید چه بکنند یا نکنند... ما در موقعیتی نیستیم که چنین کاری کنیم.
اما پس از رأیگیری کمیتة ویژه در بیست و پنجم نوامبر، مسئولان صهیونیست به کلی دست پاچه شدند. آنها به این نتیجه رسیدند که فقط دستور مستقیم ترومن قادر خواهد بود که مسئولان وزارت خارجه در واشنگتن و دیپلماتهای امریکایی در نیویورک را وادار به اعمال فشار نماید. بنابراین مؤثرترین عاملشان یعنی وایزمن را وارد گود کردند. وایزمن طی دو تلگراف به ترومن نگرانی شدید خود را از احتمال عدم کسب دو سوم آراء اذعان داشت و به رئیس جمهور یادآوری کرد که او خود قول مساعد برای کسب حمایت در سازمان ملل به صهیونیستها داده است. وایزمن به طور مشخص از ترومن خواست دربارة تأثیر بر کشورهای فرانسه، چین، یونان، ترکیه، هند، سیام، فیلیپین، لیبریا، اتیوپی، مکزیک، کوبا، هندوراس، نیکاراگوئه، هائیتی، پاراگوئه، کلمبیا، السالوادور و اکوادور فکری بکند. او هشدار داد بدون حداقل چند تا از این کشورها قطعنامه تصویب نخواهد شد. وایزمن حتی به طور مستقیم نگرانی خود را با وزیر خارجه هم در میان گذاشت.
دخالت وایزمن احتمالاً نقش عمدهای در تغییر موضع واشنگتن آن هم در دقیقة نود داشت. کاخ سفید و مسئولان امریکایی همچنین آماج نامهها، تلگرافها و پیامهای تلفنی مردم قرار گرفتند. ترومن بعدها اذعان کرد هرگز تحت این همه فشار و تبلیغات نبوده و کل این قضیه او را به شدت برآشفته ساخته است. 25 نوامبر معاون ویژة ترومن، دیوید نایلز، از قول رئیس جمهور به هیئت امریکایی مستقر در نیویورک دستور داد تا جایی که میتوانند رأی جمع کنند و ادامه داد: «اگر رأیگیری موفقیتآمیز نباشد، جهنم به پا خواهد شد.» نایلز و مشاور ویژة رئیس جمهور، کلارک کلیفورد ظاهراً به طور مستقیم با نمایندگان برخی کشورها به مذاکره پرداختند. روی سه کشور هائیتی، فیلیپین و یونان به طور مشخص فشار زیادی گذاشته شد. دو کشور اول سرانجام رأی مثبت دادند ولی یونان مخالف باقی ماند.
حتی سناتورها و اعضای کنگره هم مشغول رایزنی شدند. بیست و هشت سناتور به دوازده دولت تلگراف زده و خواستار حمایت آنها از طرح تقسیم شدند. این تلگرافها همزمان به رؤسای هیئتهای نمایندگی این دول در سازمان ملل و دفتر سفیرانشان در واشنگتن ارسال شد.
نمایندة لبنان، کمیل شمعون، نفوذ امریکا در مجمع عمومی را ستمی ظلمانی توصیف کرد و اعراب بعدها روشهای تشویقی، تهدیدی، و مکرآلود صهیونیستها جهت کسب دو سوم آراء را محکوم نمودند. به گفتة سیاستمدار برجستة عراقی نوری السعید، اگر رأیگیری بنا به خواست اعراب به صورت پنهانی برگزار میشد، یهودیان بیش از سه یا چهار رأی نصیبشان نمیشد.
اما اعراب از شدت تأثیر واقعة هولوکاست بر افکار عمومی جهان بیخبر بودند. در هر حال آنها ظاهراً به همان روشهای صهیونیستی متوسل شدند اما نتایج دلخواه را کسب نکردند. به عنوان مثال واسیف کمال، از مسئولان کمیتة عالی عرب به یکی از نمایندگان (احتمالاً نمایندة روس) پیشنهاد پرداخت مقدار بسیار زیادی پول در قبال رأی مخالف داد. نمایندة روس امتناع کرد و گفت: «از من میخواهی خودم را دار بزنم؟. اما تاکتیک اصلی اعراب تهدید بود. آنها تصویب قطعنامه را مترادف با آغاز جنگ توصیف میکردند. فوزی القاوقجی که قرار بود به زودی فرماندهی ارتش فدایی اتحادیة عرب در فلسطین (ارتش آزادیبخش عرب) را بر عهده گیرد در اواسط ماه اوت تهدید کرد در صورت تصویب قطعنامه، اعراب جنگی تمام عیار را آغاز کرده و هر کس یا چیزی را که مقابلشان بایستد اعم از انگلیسی، امریکایی یا یهودی نابود خواهند ساخت. اعراب اضافه کردند این جنگ مقدس ممکن است به جنگ جهانی سوم منجر شود. تلگرافهایی با این مضمون از دمشق، بیروت، عَمّان و بغداد به طور مرتب در حین مذاکرات کمیتة ویژه به سازمان ملل ارسال میگشت. به گفتة صهیونیست¬ها این پیامها با نزدیک شدن موعد رأیگیری تهدیدآمیزتر میشدند. کشورهای عربی عموماً قصد خود را برای حمایت از فلسطینیان با جان و مال و سلاح خود پنهان نمیداشتند و حتی گاهی به احتمال تصرف نظامی هم اشاره میکردند. آنها حتی هم¬پیمانان غربی خود را تهدید به تحریم نفتی و اتحاد با شوروی کردند.
صهیونیستها که خوب میدانستند کشورهای غربی تا چه حد از وقوع جنگ وحشت دارند، طی ماههای سپتامبر و نوامبر اینگونه تهدیدها را مضحک و غیرواقعی توصیف کردند. شرتوک خطاب به رهبران امریکایی ـ صهیونیستی گفت: «اینگونه تهدیدها بیشتر بلوف است. این کشورها آنقدر مشکلات داخلی دارند که نمیتوانند به راحتی دست به عملیات نظامیخطرناک... در فلسطین بزنند. در ضمن اعراب فلسطین به هیچ وجه تمایل ندارند وارد یک ماجراجویی جدید بشوند.» انجمن اضطراری امریکایی ـ صهیونیستی در انتهای ماه اکتبر طی بیانیهای چهار صفحهای به تحلیل این تهدیدها پرداخت و آنها را کم اهمیت توصیف کرد:
«تصور اینکه جان دی. راکفلر برای کاهش مالیات بر درآمدش دست به دامان استالین شود راحتتر است از تصور اینکه بنسعود و دیگر پادشاهان عرب خواستار دخالت شوروی در منطقة خاورمیانه باشند... تحلیلی از وضعیت نظامی (خاورمیانه)... ثابت میکند که خطر هرگونه حملة نظامی توسط اعراب علیه نظم عمومی فلسطین صفر است... ظرفیت نظامی کشورهای مختلف عربزبان به ضعف شهره است... نظامیان عربستان سعودی اسب سوارانی خوش منظرهاند... تصور اینکه هر کدام از این نیروها بدون توافق و همکاری فعال بریتانیا بتواند در فلسطین خودی نشان دهد غیر واقعی است... مضحک است اگر خیال کنیم جنگ مسلحانه میان اعراب و یهودیان... منجر به جنگ جهانی سوم شود.»
در هر صورت تا سه روز قبل از رأیگیری، دیپلماتهای عرب در سازمان ملل و دولتهای متبوعشان هنوز باور نداشتند که طرح تقسیم بتواند دو سوم آراء را کسب کند و از این رو به تلاش یکپارچهای برای تأثیر نهادن بر آراء دست نزدند. اسناد نشان میدهد اعراب تنها از 27 تا 29 نوامبر بود که دستپاچه شدند و سعی کردند نتیجة رأی را تغییر بدهند. کارشناس قدیمی امور خاورمیانة وزارت خارجة بریتانیا، هارولد بیلی سعی کرد جلسه را در دقایق آخر به تأخیر اندازد و دو طرف را به توافق برساند. اما کمیتة عالی عرب که سخنگویان میانهروی خود از جمله هنری کاتان، البرت هورانی و موسی القلمی را با عوامل تندرو تعویض کرده بود، از بحث بر سر هرگونه امتیاز سرباز زد. بدین ترتیب کشورهای عربی با توجه به کمبود وقت، تفاوت برنامههای کاری، ارتباطات ضعیف بین هیئتهای نیویورک و مسئولان دولتی و از ترس اینکه نکند متهم به مسافحهکاری در امر صهیونیسم شوند، موفق به اجماع نشدند. نمایندة لبنان، کمیل شمعون، به طور مستقل پیشنهادی پنج مادهای جهت تشکیل یک کشور فدرال فلسطینی، که بر اساس طرح اقلیت کمیتة بررسی تدوین شده بود، ارائه داد. اما هیچ کدام از نمایندگان عرب با این پیشنهاد موافق نبودند. نماینده و وزیر خارجة پاکستان ظفرالله خان که رهبری اردوگاه عرب را طی مذاکرات هفتههای پیش از رأیگیری به عهده داشت و بنا به گفتة یک دیپلمات صهیونیست یکی از تواناترین و جالب توجهترین نمایندگان حاضر در سازمان ملل بود، روزهای آخر تقریباً ناپدید شده بود.
نکتة آخر اینکه نمایندگانی که دستور مشخصی از دولتهایشان نگرفته بودند، بدون شک تحت تأثیر فضای عمومی نیویورک و (منطقة پارک) فلاشینگ مدو قرار گرفتند. رسانهها مرتباً مخالفان طرح تقسیم را دشمنان مردم امریکا معرفی میکردند... در فلاشینگ مدو حضاری که بیشتر قریب به اتفاقشان صهیونیستی بودند، هر گونه اظهار ارادت به صهیونیسم را به شدت تشویق کرده و در سخنرانیهای اعراب اخلال ایجاد میکردند. فضایی که درست کرده بودند درست مثل فضای یک مسابقة فوتبال بود، مسابقهای که اعراب در آن بازیکنان تیم مقابل محسوب میشدند.
بنی موریس متولد هشتم سپتامبر 1948 در فلسطین اشغالی است و استاد دپارتمان تاریخ در دانشگاه بنگوریون. او به سبب موضع افراطی خود در حمایت از صهیونیسم شهره است. از جمله عقاید او که آن را به سران رژیم صهیونیست توصیه کرده این است که بایست مسئلۀ ایران را با ارسال چند بمب اتمی بر سر آن کشور حل کرد!
بنی موریس
26 اکتبر 1947، آرتور کریچ جونز، وزیر امور استعماری بریتانیا، در جلسة مجمع عمومی سازمان ملل در باب فلسطین، اعلام کرد که بریتانیا تصمیم گرفته زودتر از موعد (از فلسطین) عقبنشینی کند. طی دو ماه آینده، سه کمیتة منشعب از کمیته ویژة فلسطین به تدوین متن قطعنامهای پرداختند که منطبق با پیشنهادات کمیتة بررسی بود. قرار شد سه کمیته متن قطعنامه را تقدیم مجمع عمومی سازمان ملل کنند.نمایندگان کمیتة بررسی از کشورهای هلند، سوئد، چکسلواکی، یوگسلاوی، کانادا، استرالیا، هند، ایران، پرو، گواتمالا و اوروگوئه پیشتر، پس از بازدید از مناطق فلسطینی و دیدار با رهبران عرب و آوارگان یهودی متن پیشنهاداتشان را با اخذ اکثریت آراء تسلیم سازمان ملل کرده بودند. سه کشور ایران، یوگسلاوی و هند با طرح اکثریت مخالف بودند و در طرحی که به طرح اقلیت معروف شد پیشنهاد تشکیل یک کشور فدرال فلسطینی را دادند که شامل نواحی خودمختار یهودی و عرب میشد. ...
یکی از کمیتههای منشعب از کمیته ویژة فلسطین به نام کمیتة فرعی یک پیشنهادات حداکثری کمیتة بررسی را به طرحی تبدیل کرد که توسط مجمع عمومی سازمان ملل تحت عنوان قطعنامة 181 در روز 29 نوامبر سال 1947 تصویب شد. اقلیتهای موجود در هرکدام از دو کشور فرضی مشکل بزرگی محسوب میشدند. صهیونیستها میترسیدند اقلیت عرب ترجیح دهد به جای انتقال به کشور عربی تبعة کشور یهودی بشود. به قول گُلدا مایر (قائم مقام دفتر سیاسی آژانس یهود) «هر چه تعداد تابعین عرب کمتر، بهتر.» اسحاق گروئنبوم، عضو شاخة اجرایی آژانس یهود و مدیر دفتر حزب کارگر این سازمان، معتقد بود اعرابی که در کشور یهود بمانند اما تبعة کشور عربی محسوب شوند، برای همیشه حکم تابعان گرویی را خواهند داشت. دیوید بن گوریون معتقد بود اعرابی که در کشور یهودی بمانند، چه تبعة کشور عربی باشند، چه تبعة کشور یهودی، حکم گرویی را دارند و در صورت وقوع جنگ به ستون پنجم دشمن مبدل خواهند شد. او میگفت اگر اعراب تبعة کشور عربی باشند میتوان آنها را بیرون انداخت، اما اگرتبعة کشور یهودی بشوند، تنها قادر خواهیم بود آنها را به زندان بیندازیم. بهتر این است که آنها را بیرون بیندازیم تا در زندان نگه داریم. بنابراین بهتر بود فرایند دریافت حق تابعیت را برای آنها تسهیل نکنند. ترس بن گوریون از این بود که آنها تابعیت کشور یهودی را به کشور عربی ترجیح دهند. به گفتة اِلیگِزر کاپلان، خزانهدار آژانس یهود، کشور جوان ما تاب این همه غریبه را نخواهد داشت.
بخش عمدهای از مذاکرات در کمیتة فرعی یک حول محور مرزهای دقیق دو کشور میچرخید. سرانجام، بریتانیا و اعراب به کمک وزارت خارجة امریکا کمیتة ویژه را راضی کردند تا اندازة کشور یهودی پیشنهاد شده از طرف کمیتة بررسی را کاهش دهد.
نمایندگان بریتانیا و وزارت خارجة امریکا تلاش زیادی کردند تا منطقة صحرای نقب را که کمیتة بررسی تماماً به کشور فرضی یهودی واگذار کرده بود، به مالکیت اعراب درآورند. پس از دخالت مستقیم وایزمن که در نوزدهم نوامبر به مذاکره با رئیس جمهور امریکا هری ترومن پرداخت، بخش عمدهای از این دشت (به استثنای بئر شبع و باریکة مرزی بین صحرای سینا و نقب) برای یهودیها محفوظ ماند. تصور ترومن این بود که صحرای نقب برای یهودیان به اندازة منطقة مرزی برای امریکاییها اهمیت دارد. شهر یافا نیز از کشور فرضی یهودی جدا شده و به اعراب سپرده شد. یهودیها در عوض قول مالکیت سرزمینهای الجلیل را گرفتند. پس از این تغییرات، کشور فرضی یهودی با مساحتی معادل 55 درصد کل مساحت فلسطین و جمعیتی متشکل از نیم میلیون یهودی و چهار صد و پنجاه هزار عرب در نظر گرفته شد. (حدود یکصد هزار یهودی هم در شهر اورشلیم زندگی میکردند که بخشی از منطقة تحت کنترل نیروهای بینالمللی محسوب میشد.) ...
طبق برآورد بریتانیاییها 25 تا 27 کشور موافق طرح تقسیم و چهارده تا پانزده کشور مخالف بودند و بقیه ممتنع. روز 26 نوامبر 1947 برآورد کردند که سی کشور موافق و پانزده کشور مخالفند اما این برآورد موضع دو کشور را در نظر نگرفته بود: یکی هیئت نمایندگی کشور سیام (تایلند کنونی) که ناپدید شده بود و (دیگری) کشور لیبریا که احتمال میرفت به نفع اعراب رأی دهد. وضعیت کماکان خطرناک بود.
رایزنیهای مستقیم صهیونیستها هم روی نمایندگان متمرکز بود و هم روی دولتهایشان. در این میان هم از سیاست تشویق استفاده میشد هم تهدید. بحث عمدة صهیونیستها بر تاریخ دو هزار سالة پر از درد و زجر و بیخانمانی یهودیان استوار بود؛ تاریخی که سرانجام به هولوکاست انجامیده بود. صهیونیستها میگفتند جامعة جهانی وظیفه دارد ظلمهایی را که به یهودیان رفته جبران کند.
یکی از چالشهای اصلی پیش روی صهیونیستها راضی کردن بیست عضو بزرگترین بلوک سازمان ملل یعنی بلوک امریکای لاتین بود. این کشورها به شدت تحت تأثیر موضع ضد صهیونیستی کلیسای کاتولیک (و در رأس آن واتیکان که مخالف طرح تقسیم و تشکیل کشور یهودی بود) و نیز جوامع محلی عرب و آلمانی خود قرار داشتند. احساسات ضد امریکایی گسترده نیز موضع ضد صهیونیستی این جوامع را تقویت میکرد، هر چند رژیمهای حاکم بر آنها به واشنگتن وابسته بودند. طی ماههای آوریل و مه 1947 کشورهای امریکای لاتین ظاهراً موافق طرح صهیونیستی بودند یا بهتر است بگوییم مسئولان آژانس یهود مواضع آنها را به نفع خود تعبیر میکردند. اما تا ماه اکتبر بسیاری از این کشورها دچار شک شدند و برخی حتی به طور علنی اظهار مخالفت کردند. صهیونیستها بهاین نتیجه رسیدند که این کشورها تحت تأثیر تبلیغات شدید (اعراب و دوستانشان) قرار گرفتهاند. آنها معتقد بودند کشورهای امریکای لاتین تحت فشار اقتصادی و دیپلماتیک تعیین موضع کرده و رشوه گرفتهاند. هر چند موضع نامشخص امریکا هم بیتأثیر نبود. از میان کشورهای این بلوک، پنج یا شش کشور به طور قطع موافق تقسیم و دو کشور آرژانتین و کوبا متعهد به موضع اعراب بودند. از میان سیزده کشور باقیمانده، حدود نیم درصد تمایل به توافق داشتند و بقیه "ترجیح میدادند رأی ممتنع بدهند.
در رأیگیری 25 نوامبر در کمیتة ویژه، شش کشور امریکای لاتین رأی ممتنع دادند، پاراگوئه غایب بود و در مقابل دوازده رأی موافق، تنها یک رأی مخالف (کوبا) وجود داشت. طی چند روز بعد، صهیونیستها فعالیتهایشان را متوجه نمایندگان کشورهای متمرّد کردند. به نظر میرسید این دسته از نمایندگان از طرف دولتهایشان مختار بودند هر تصمیمیکه صلاح میدیدند، بگیرند.
ظاهراً رأی یکی دو نماینده امریکای لاتین تحت تأثیر انگیزههای مالی تعیین شد (هر چند مشکل میتوان سند و مدرکی در این مورد یافت). گزارشها حاکی است که یک کشور امریکای لاتین تنها پس از دریافت هفتاد و پنج هزار دلار حاضر شد رأی موافق بدهد؛ یک کشور دیگر (احتمالا کاستار-یکا) رشوة چهل و پنج هزار دلاری صهیونیستها را نپذیرفت اما سرانجام رأی مثبت داد. ظاهراً تهدید و تشویق این دولتها از سوی تاجران و سیاستمداران یهودی ـ امریکایی تأثیر بیشتری داشت. ساموئل زِمورای، رئیس شرکت متحدة میوه و صاحب مزارع بزرگ در منطقة کارائیب، بیش از دیگران رایزنی میکرد.
یکی از پروپا قرصترین طرفداران صهیونیسم در میان نمایندگان، خوزه گارسیا گرانادوس، نمایندة گواتمالا بود. او پیشتاز طرح تقسیم در کمیتة بررسی بود و در جلسة مجمع عمومی سازمان ملل تلاش بیوقفهای کرد تا کشورهای دیگر امریکای لاتین را با خود همراه کند. بریتانیاییها معتقد بودند گرانادوس از سازمانهای امریکایی ـ یهودی پول میگیرد و در هتل والدورف آستوریا زندگی اشرافی و پر جلال و جبروتی را میگذراند. طبق گزارش دیپلماتهای امریکایی او با یک زن یهودی به نام اِما رابطة دوستی زیبایی برقرار کرده بود. این گزارشها احتمالا حقیقت داشتند. اما خود گرانادوس آنچنانکه در خاطراتش ثبت کرده است، معتقد بود تشکیل یک کشور یهودی یک ضرورت عادلانه و تاریخی است.
رأی دو کشور افریقاییِ اتیوپی و لیبریا نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود. مسئولان صهیونیست در بریتانیا برای کسب این آراء ابتدا به سراغ ُلرنا وینگیت، بیوة اُرده وینگیت رفتند. اُرده وینگیت طی سالهای دة سی میلادی از طرفداران سینه چاک صهیونیسم بود. این سردار جوان بریتانیایی مسئولیت آموزش و فرماندهی نیروهای ضد شورش هاگانا را علیه اعراب فلسطین بر عهده داشت. اُرده در یک سانحة هوایی در میانمار به سال 1944 کشته شد. در آن زمان او فرمانده پارتیزانهای چیندیت در جنگ علیه نیروهای ژاپن بود. در فاصلة یک سالة 1940 تا 1941، نیروهای بریتانیایی به رهبری اُرده کشور آبیسینیا (اتیوپی کنونی) را از ایتالیاییها پس گرفتند. اتیوپی استقلال خود را بازیافت و امپراتوری هایله سِلاسی بار دیگر قدرت گرفت. در واقع امپراتور مدیون وینگیت شد، و از نظر صهیونیستها، نوامبر 1947 وقت ادای دین بود. لُرنا وینگیت در پیام تلگرافی خود به سِلاسی نوشت: «سرنوشت دنیا بسته به تصمیم سازمان ملل در باب فلسطین... تقسیم تنها امید برای صلح نهایی... به یاد اُرده وینگیت یک بار دیگر نام خود را در تاریخ به عنوان مرد خدا و مرد سرنوشت ثبت کنید.» سرانجام، اتیوپی رأی ممتنع داد؛ ظاهراً تهدید اعراب علیه اقلیت نسبتاً بزرگ مسیحیان مصر مؤثرتر واقع شد.
صهیونیستها در برابر لیبریا، بر عکس موضعشان در قبال اتیوپی، سیاست چماق را در پیش گرفتند. آنها دو نفر را مأمور کردند تا لیبریا را تهدید به تحریم کنند. از این دو نفر یکی وزیر خارجة پیشین امریکا، ادوارد استتینیوس، صاحب شرکت معتبر توسعة امریکایی ـ لیبریایی بود و دیگری هاروی فایراستون، صاحب شرکت لاستیک فایراستون بود. این شرکت مزارع بزرگی در لیبریا داشت و نقش عمدهای در صادرات یکی از کالاهای اصلی صادراتی لیبریا یعنی لاستیک ایفا میکرد. جان اسماتس نخست وزیر و وزیر خارجة افریقای جنوبی نیز مأمور شد فشار مضاعفی بر مانروویا وارد کند. سرانجام رأی ممتنع لیبریا آنچنانکه انتظار میرفت به رأی مثبت تبدیل شد.
رایزنیهای شدید با کشور هند که در کمیتة بررسی نماینده داشت و موضع روشن و استواری به نفع اعراب اتخاذ کرده بود، از تابستان 1947 آغاز شد. صهیونیستها حتی از آلبرت انیشتین هم بهره جستند. حییم گرینبرگ عضو بخش امریکایی شاخة اجرایی آژانس یهود که در ضمن ادیب هم بود، به نزد این فیزیکدان معروف رفت و متن پیشنویس نامة اینشتین را خطاب به نخست وزیر هند، جواهر لعل نهرو آماده کرد. انیشتین بدون اینکه به منافع سیاسی یا مسائل حقوقی اشارهای کند در نامهاش روی اخلاق انسانی تأکید کرد. او نوشت:
«یهودیان قرنهای متمادی قربانیان تاریخ بودهاند. حال، سازمان ملل در نظر دارد ظلمهایی را که به این ملت پست و منفور رفته جبران کند. (در اینجا برای «پست و منفور» از کلمة «پاریا» که در هند نام پایینترین طبقۀ اجتماعی است، استفاده کرد). واقعة هولوکاست بیش از پیش، نیاز فوری برای تشکیل یک کشور مستقل یهودی را نمایان ساخت. تشکیل چنین کشوری حقی از حقوق دیگران زایل نخواهد کرد زیرا یهودیان برای همسایگان عرب خود منافع مادی به ارمغان خواهند آورد همچنانکه در گذشته چنین بوده است. در هر صورت، اعراب بر بیش از 99 درصد سرزمینهایی که طی جنگ جهانی اول از ترکها باز پس گرفته شد مسلط شدند؛ اخلاق حکم میکرد تکهای از باقیماندة این اراضی را به یهودیان بدهند یعنی به همان کسانی که شما خوب میدانید زمانی صاحب آن اراضی بودند (نهرو طی سالها حبس در یک زندان بریتانیایی کتاب تاریخ جهان را به رشتة تحریر درآورده بود). ترازوی عالی عدالت نیاز را با معیار نیاز میسنجد و اکنون بدون شک میدانیم نیاز کدام طرف سنگینتر است.»
نهرو در پاسخ، از سیاست عملی و اصول اخلاق هر دو بهره جست. او تأکید کرد در هند مردم «عمیقاً با یهودیانی که متحمل زجر و درد شدهاند همدردی میکنند. اما متأسفانه سیاستهای ملی اصولاً خودخواهانهاند. هر کشوری ابتدا به منافع خود میاندیشد.» نهرو به طور غیر مستقیم اشاره کرد که منافع هند در گرو طرفداری از منافع اعراب است. او در ادامه نوشت: «مسئلة فلسطین دعوا میان دو حق است و نمیتوان باور کرد که تحقق خواست یهودیان بدون پایمال شدن حقوق اعراب میسر باشد.» نهرو از پذیرفتن کشور یهودی سرباز زد.
طی دو ماه سپتامبر و نوامبر مسئولان صهیونیست دیدارهای مکرری با دیپلماتها و خبرنگاران هندی در مقر سازمان ملل ترتیب دادند؛ آنها هنوز اصرار داشتند غول شبه قاره را هر طور شده با خود همراه کنند. ویجایالاکشمی پاندیت، خواهر نهرو و رهبر هیئت نمایندگی هند، گاه و بیگاه سخنانی مطرح میکرد که بوی تغییر موضع میداد. اما حرفهای کاوالام پانیکار، مورخ و عضو دیگر هیئت هندی، آب پاکی را روی دستهای موشه شرتوک (مدیر دفتر سیاسی آژانس یهود) ریخت. او گفت: «شما بیهوده سعی دارید ما را قانع کنید که حرف یهودیان هم حرف است... ما خود به این امر واقفیم... اما نکته اینجاست که برای ما رأی به نفع یهودیان به معنای رأی علیه مسلمانان است. این دعوایی است که اسلام در آن وارد شده است... ما در میان سیزده میلیون مسلمان زندگی میکنیم... بنابرین نمیتوانیم چنین کاری کنیم.» صهیونیستها در حرکتی که حاکی از اضطراب دقیقة نود بود، آخرین تلاش خود را نیز برای کسب همراهی هند به کار بردند. روز بیست و هفتم نوامبر، وایزمن طی تلگرافی به نهرو هشدار داد رد طرح تقسیم، فلسطینیان را وادار به جنگ خواهد کرد. او نوشت: «نمیفهمم چرا هند میخواهد مانع چنین توافق (عادلانهای بر اساس تشکیل دو کشور) شود.» اما هند از جایش تکان نخورد.
صهیونیستها از چین هم غافل نشدند. احتمالاً رایزنیهای آنها نقش مهمی در تغییر موضع این کشور داشت. چین از مخالف علنی به قول دکتر آبا هیلل سیلور (رئیس انجمن اضطراری امریکایی ـ صهیونیستی) به بیطرفی سخی تبدیل شد و سرانجام به طرح تقسیم رأی ممتنع داد. نمایندة چین در سازمان ملل وی. کی. ولینگتون کو ضمن ابراز همدردی با صهیونیستها توضیح داد: «چین با مشکلات خاص خودش روبهرو است... در جمهوری چین... بیست میلیون مسلمان زندگی میکنند که رهبران بسیاری از آنها پستهای مهمیدر شهر نانکینگ و دیگر نقاط کشور دارند.»
از دید صهیونیستها رأی کشورهای اروپای غربی نیز طی ماههای اکتبر و نوامبر به نفع آنها نبود. جمال حسینی، نمایندة کمیتة عالی عرب در نیویورک چند روز قبل از رأیگیری، فرانسه را امید آخر اعراب خواند. در واقع فرانسه تا دقیقة آخر برای صهیونیستها دردسر بزرگی باقی ماند. به خصوص از این بابت که رأی آن به احتمال قوی بر رأی بلژیک، هلند، لوکزامبورگ و دانمارک اثر میگذاشت. فرانسه هم باید ملاحظة همپیمان دیرینهاش بریتانیا را میکرد هم باید به نظر شش میلیون مسلمان تحت امرش در افریقای شمالی احترام میگذاشت. موضع واتیکان نیز بر تفکر فرانسویان بیتأثیر نبود. بیانات اولیة مسئولان فرانسوی چندان به مذاق صهیونیستها خوش نیامد. درست است که فرانسه در موضوع مهاجرت دسته جمعی یهودیان به نفع صهیونیستها عمل کرده بود، اما وقتی صهیونیستها برای رایزنی به سراغ پل رامادیر نخست وزیر فرانسه رفتند، او به آنها گفت: «بریتانیا با مشکلات جدی روبهرو است و اتحادیة عرب قدرتی نیست که بتوان از آن چشم پوشید ضمن اینکه فرانسه نمیتواند جوامع عرب تحت امرش را نادیده بگیرد». او پیشنهاد داد یک توافق موقت صورت بگیرد و گفت به هر حال برای رساندن یهودیها به فلسطین دو راه وجود دارد؛ راه موسی (راه مستقیم و آشکار) و راه استر (نام یک دختر یهودی حیلهگر در عهد عتیق). در مقابل، مأمور صهیونیست، برل لاکر که مخاطب اصلی این سخنان بود، جواب داد تا جایی که او میداند استر هیچگاه یهودیان را به سوی فلسطین راهبری نکرده است. رامادیر گفت شاید بتوان برای آوارگان یهودی در اروپا کشور مناسبی در یکی از نواحی فرانسة متحد پیدا کرد.
وایزمن روز بیست و پنجم سپتامبر طی یک سخنرانی برای هیئت نمایندگی فرانسه در نیویورک سعی کرد آنها را ترغیب به همراهی کند. اما حضور مسئولان فرانسوی طرفدار اعراب و موج تلگرافهایی که از دفتر کنسولگری فرانسه در اورشلیم و دفتر نمایندگی فرانسه در دمشق میرسید و همه پر از هشدار علیه طرح تقسیم بود، اثر آن سخنرانی را کم کرد. موضع فرانسه تا اکتبر به ممتنع تبدیل شد. طبق گزارش یک مسئول صهیونیست از فرانسه «احتمال تغییر موضع وزارت خارجة فرانسه بسیار ضعیف بود.» اما تصمیم اصلی به کابینه بر میگشت.
صهیونیستها به رهبری وایزمن، لیون بلوم نخست وزیر اسبق فرانسه و سیاستمدار کار کشتة سوسیالیست را مأمور رایزنی با دولت کردند. با سقوط دولت سوسیالیستی رامادیر و روی کار آمدن دولت رابرت شومن که سوسیالیستها را به اقلیت رانده بود، کار برای صهیونیستها سختتر شد. فرانسه در رأیگیری بیست و پنجم نوامبر کمیتة ویژه، رأی ممتنع داد. اما رایزنیهای شدید صهیونیستها و عذاب وجدان ناشی از واقعة هولوکاست بالاخره کابینه را واداشت تا تنها یک روز بعد از آن رأیگیری، از الکساندر پارودی، رهبر هیئت نمایندگی فرانسه در سازمان ملل، بخواهد که رأی کشور را به مثبت تغییر دهد.
طبق گفتة دیپلماتهای بریتانیایی، این تصمیم پس از آن گرفته شد که سه عضو کابینه یعنی وزیر امور مالی، رنی مایر، وزیر کار، دانیال میر و وزیر کشور، ژولز ماچ، دولت را تهدید به استعفا نمودند. آنها اعلام کردند در صورتی که رأی فرانسه ممتنع بماند، یهودیان امریکا کنگره آن کشور را واخواهند داشت تا کمکهای اقتصادیاش را به دولت فرانسه متوقف کند. تصمیم کابینه وزارت خارجه را به وحشت انداخت. پارودی روز بیست و هشتم نوامبر از مجمع عمومی درخواست 24 ساعت تأخیر کرد تا بتواند دستورات (کابینه) را معکوس سازد اما موفق نشد. این تأخیر صهیونیستها را مضطرب ساخت. آنها که فکر میکردند هر آن ممکن است دو سوم آرای مورد نیاز خود را از دست بدهند، به اشتباه این تأخیر را دسیسة هارولد بیلی و اعراب خواندند.
بلژیک، هلند و لوکزامبورگ نیز تا زمانیکه سرانجام تصمیم به رأی مثبت گرفتند برای صهیونیستها دردسرهای زیادی درست کردند. از سپتامبر تا نوامبر رفتارشان نشان میداد تنها در صورتی به (طرح تقسیم) رأی مثبت خواهند داد که امریکا، انگلیس و فرانسه نیز چنین کنند. کمتر از دو هفته پیش از روز رأی گیری، نمایندة لوکزامبورگ اعلام کرد که دولتش به او اختیار تام داده و او علیه تقسیم رأی خواهد داد. اعراب او را قانع کرده بودند که تقسیم منجر به جنگ خواهد شد. دولت بلژیک به رهبری پل ـ هنری اسپاک موافق طرح تقسیم بود؛ یا بهتر است بگوییم اسپاک به صهیونیستها چنین میگفت. در واقع اعضای هیئت نمایندگی بلژیک در سازمان ملل و حزب کاتولیک این کشور فشار زیادی بر اسپاک وارد کردند تا نظرش را تغییر دهد. منافع تجاری بلژیک در گرو ادامة رابطة اقتصادی با کشورهای عرب به ویژه مصر بود و مسئولان بلژیک میخواستند حتی الامکان از آزرده ساختن بریتانیا نیز پرهیز کنند. اما اسپاک گویی در مقابل هر مخاطب سخنی مناسب حال همان مخاطب به زبان میراند. بیست و ششم نوامبر خطاب به جرج رندل نمایندة بریتانیا گفت از طرح تقسیم ناراضی است زیرا منجر به جنگ خواهد شد. او گفت مخالف موضع امریکا و شوروی است و حاضر نیست در تحقق طرح تقسیم نقشی داشته باشد. با این حال ادامه داد انگار (طرح تقسیم) تنها گزینة پیش روست پس بلژیک چطور میتواند از آن امتناع کند؟ اسپاک از رندل راهنمایی خواست و نمایندة بریتانیا در قالبی کاملاً دوستانه به او توصیه کرد که رأی ممتنع بدهد. اما لندن به طور رسمی از راهنمایی پرهیز میکرد. مسئولان بریتانیا با لحن بزرگمنشانهای اظهار میداشتند که تلاش هر قدرتی برای تأثیر گذاشتن بر رأی دیگران را مطرود میدانند.
هلند شانزده میلیون مسلمان تحت امرش در اندونزی را مشکلی بر سر راه تصمیمگیری خود می-پنداشت اما به صهیونیستها اطمینان داد که به موضع نمایندهاش در کمیتة بررسی به نفع طرح تقسیم پایبند خواهد ماند. به گفتة یک دیپلمات صهیونیست «رأی مثبت هر سه کشور (بلژیک، هلند و لوکزامبورگ) در روز رأیگیری مثل آبی بود بر آتش اضطراب صهیونیستها».
بریتانیا تصمیم گرفت رأی ممتنع بدهد و در روزهای پایانی قبل از موعد رأیگیری به دیپلماتهایش دستور داد از هر گونه تلاش جهت تأثیر گذاردن بر رأی دیگر کشورها اکیداً خودداری کنند. اما بیشک دیپلماتهای بریتانیایی در اقصی نقاط جهان و به ویژه در نیویورک به طور خصوصی نمایندگان دیگر را از توصیههای خود بینصیب نمیگذاشتند.
از دید صهیونیستها کسب رأی مثبت کشورهای کانادا، افریقای جنوبی، استرالیا و زلاندنو، که مستعمرات آنگلو ساکسونی محسوب میشدند، کار راحتی بود. روز موعود هر چهار کشور به نفع طرح تقسیم رأی دادند. اما همه چیز هم بر وفق مراد پیش نرفت. افکار عمومی در این چهار کشور به خصوص پس از واقعة هولوکاست موافق تشکیل کشور یهودی بود. اما منافع اقتصادی و سیاسی دولتهایشان با این دیدگاه همخوانی نداشتند و چون سیاست خارجی این دول به طور سنتی با سیاستهای لندن هماهنگی داشت، انتظار میرفت این دولتها نیز به طرح تقسیم رأی ممتنع بدهند. در ژوئن 1947، مایکل کومِی، یکی از دیپلماتهای آژانس یهود متوجه شد که معاون ریاست هیئت نمایندگی زلاندنو، جی. اس. رید، چهرهای به غایت ضد صهیونیست است. طبق گفتة کومی از دیدگاه رید، هیئت نمایندگی زلاندنو کاملاً تحت تأثیر سفارت بریتانیا عمل خواهد کرد. با این حال حرفهای یکی از وزرای افریقای جنوبی به نام اچ. تی. اندروز خیال کومی را تا حدودی راحت ساخت. اندروز گفت با اینکه کشورهای تحت امر بریتانیا در نود درصد مواقع موضعی مشابه موضع لندن اتخاذ میکنند اما گاهی تصمیمهای مستقل هم میگیرند. ضمن اینکه بریتانیا در امر فلسطین تأکیدی بر اجماع ندارد. لندن نیز به نوبة خود مواظب بود از ایجاد این تصور که قصد فشار آوردن بر مستعمراتش را دارد، خودداری کند.
افریقای جنوبی به رهبری اسماتس، به طور مداوم از صهیونیستها پشتیبانی میکرد. اما کانادا و استرالیا ــ که نمایندهاش در کمیتة بررسی به طرح تقسیم رأی ممتنع داده بود ــ هنوز تصمیم قطعی نگرفته بودند و زلاندنو نیز تقریباً تا دقیقة آخر مایة نگرانی صهیونیستها بود. ولینگتون در ابتدای امر آژانس یهود را از رأی مثبتش مطمئن ساخت. اما ناگهان به شک افتاد و در کمیتة ویژه رأی ممتنع داد. صهیونیستها که حسابی جا خورده بودند، سیلی از پیامهای تلگراف از سوی حییم وایزمن و هنری مورگنتائوی پسر، رئیس خزانهداری سابق امریکا و رهبر صندوق متحد یهود به پیتر فریزر (نخست وزیر و والتر ناش) وزیر اقتصاد زلاندنو گسیل داشتند. مسئولان زلاندنو پاسخ دادند طرح تقسیم بدون وجود مکانیسم اجرایی مناسب، تنها منجر به خونریزی و هرج و مرج خواهد شد. با این حال آنها هم روز موعود رأی مثبت دادند.
در این میان واشنگتن نقشی کلیدی به عهده داشت. مسئولان صهیونیست از همان ابتدای امر به این نتیجه رسیده بودند که همه چیز بسته به تصمیم (امریکا) است. و دقیقاً به همین دلیل بود که نمایندة کمیتة عالی عرب جمال حسینی، امریکا را بزرگترین دشمن (اعراب) میخواند. اما رفتار واشنگتن تا 72 ساعت آخر، به قول یک مسئول صهیونیست نهتنها راضی کننده نبود بلکه حتی گاهی (کاملاً) ناامید کننده میشد. امریکاییها تنها پس از گذشت چندین هفته به طور علنی از پیشنهادات حداکثری کمیتة بررسی حمایت کردند و در خلال جلسات کمیتههای فرعی بیش از هیئتهای دیگر بر تغییراتی که به ضرر (صهیونیستها بود) اصرار میورزیدند. در جلسة مجمع عمومی، اجتناب امریکا از اعمال فشار بر دیگر کشورها ضربة بزرگی به (صهیونیستها) زد. اوج این بی تفاوتی در روز بیست و ششم نوامبر نمایان شد یعنی همان روزی که یونان، فیلیپین و هائیتی که همگی کاملاً وابسته به واشنگتن بودند، ناگهان موضعی ضد موضع علنی امریکا اتخاذ کردند. تنها در آن موقع بود که پس از مواجهه با رایزنیهای دیوانهوار یهودیان، امریکا بالاخره تمام تلاش خود را در صرف جلب حمایت دیگران به کار برد و وضعیت بهتر شد... تنها در چهل و هشت ساعت آخر بود... که (صهیونیستها) به واقع از حمایت صد در صد امریکا بهره جستند.
آژانس یهود از ماه سپتامبر تلاش خود را برای اعمال فشار روی امریکا، هم به طور مستقیم و هم از طریق سازمانهای یهودی و شخصیتهای بنام آغاز کرد. صهیونیستها از واشنگتن میخواستند موضع محکمتری در حمایت از طرح تقسیم اتخاذ کند و همپیمانانش را نیز با خود همراه سازد. از بابت ترومن و کاخ سفید تقریباً خیالشان راحت بود. اما اعضای هیئت نمایندگی امریکا در سازمان ملل و خصوصاً برخی مسئولان وزارت خارجة امریکا در واشنگتن سخت نگرانشان کرده بودند. دکتر آبا هیلل سیلور، رئیس انجمن اضطراری امریکایی ـ صهیونیستی، مردانی چون لوی هندرسون (رئیس دفتر امور خاور نزدیک و افریقای وزارت خارجة امریکا) و پشتیبانانش را حرامزادههای درجه یک توصیف کرد. یکی دیگر از شخصیتهای منفور وزارت خارجة امریکا از دید صهیونیستها جورج وادسوُرث، نمایندة اسبق امریکا در عراق بود. رُز هالپرین، یکی از اعضای شاخة اجرایی آژانس یهود، وادسوُرت را سختترین دشمن (صهیونیسم)... مردی ظاهرساز و آب زیر کاه توصیف نمود.
در طول ماه سپتامبر و اوائل ماه نوامبر صهیونیستها با وجود حمایت علنی وزیر خارجة امریکا، جورج سی. مارشال از طرح تقسیم که در هفدهم سپتامبر علنی شد، هنوز به شدت مضطرب بودند. اعلام مخالفت غیر علنی برخی از مسئولان وزارت خارجة امریکا، به سیاست این کشور در قبال اجرای طرح تقسیم رنگ تردید زده بود و این تردید به هیئتهای دیگر نیز رسوخ میکرد.
با اعلام حمایت علنی مارشال از طرح تقسیم، آژانس یهود سعی کرد واشنگتن را وادار به اعمال فشار بر دیگر کشورها یا حداقل ترغیب آنها به برگزیدن این طرح کند. شرتوک خطاب به هندرسون گفت: «من نمیگویم امریکا جاده صاف کن ما شود. اما یک حرف دوستانه از طرف نمایندگان امریکایی در وقت مناسب میتواند کارساز باشد و تکلیف را روشن کند.» شرتوک فهرستی از نام چند کشور امریکای لاتین که به زعم خودش امریکا میتوانست با آنها وارد گفتوگو شود به هندرسون داد.
امریکا ادعا میکرد که خود محتاطانه مشغول جلب رأی است اما نمیخواهد دیگر کشورها را با تصور اعمال فشار از خود برنجاند. البته معاون وزیر خارجة امریکا رابرت لووِت به شرتوک چنین میگفت. تا بیست و پنجم نوامبر امریکاییها از تحمیل نظر خود به دیگران خودداری میکردند. یکی از دلایل این امر این بود که تقریباً همة مسئولان مربوطه در وزارت خارجة امریکا یا منتقد طرح تقسیم بودند یا به کلی مخالف آن. اما سیاست امریکا هم در این میان نقش مهمی داشت. ترومن در 24 نوامبر، به لووِت دستور داده بود به هیچ وجه از تهدید یا فشار جهت واداشتن دیگر هیئتها به موافقت با طرح تقسیم استفاده نکند.
برخی مسئولان صهیونیست دلایل پرهیز امریکا از اعمال فشار را درک میکردند. چند دیپلمات از کشورهای امریکای لاتین به طور خصوصی از روشهای آمرانه و بی رحمانة امریکاییها در کنترل کشورهایشان به تلخی گله میکردند. دیپلماتهای امریکایی میگفتند امریکا نمیتواند به دیگران بگوید چه بکنند یا نکنند... ما در موقعیتی نیستیم که چنین کاری کنیم.
اما پس از رأیگیری کمیتة ویژه در بیست و پنجم نوامبر، مسئولان صهیونیست به کلی دست پاچه شدند. آنها به این نتیجه رسیدند که فقط دستور مستقیم ترومن قادر خواهد بود که مسئولان وزارت خارجه در واشنگتن و دیپلماتهای امریکایی در نیویورک را وادار به اعمال فشار نماید. بنابراین مؤثرترین عاملشان یعنی وایزمن را وارد گود کردند. وایزمن طی دو تلگراف به ترومن نگرانی شدید خود را از احتمال عدم کسب دو سوم آراء اذعان داشت و به رئیس جمهور یادآوری کرد که او خود قول مساعد برای کسب حمایت در سازمان ملل به صهیونیستها داده است. وایزمن به طور مشخص از ترومن خواست دربارة تأثیر بر کشورهای فرانسه، چین، یونان، ترکیه، هند، سیام، فیلیپین، لیبریا، اتیوپی، مکزیک، کوبا، هندوراس، نیکاراگوئه، هائیتی، پاراگوئه، کلمبیا، السالوادور و اکوادور فکری بکند. او هشدار داد بدون حداقل چند تا از این کشورها قطعنامه تصویب نخواهد شد. وایزمن حتی به طور مستقیم نگرانی خود را با وزیر خارجه هم در میان گذاشت.
دخالت وایزمن احتمالاً نقش عمدهای در تغییر موضع واشنگتن آن هم در دقیقة نود داشت. کاخ سفید و مسئولان امریکایی همچنین آماج نامهها، تلگرافها و پیامهای تلفنی مردم قرار گرفتند. ترومن بعدها اذعان کرد هرگز تحت این همه فشار و تبلیغات نبوده و کل این قضیه او را به شدت برآشفته ساخته است. 25 نوامبر معاون ویژة ترومن، دیوید نایلز، از قول رئیس جمهور به هیئت امریکایی مستقر در نیویورک دستور داد تا جایی که میتوانند رأی جمع کنند و ادامه داد: «اگر رأیگیری موفقیتآمیز نباشد، جهنم به پا خواهد شد.» نایلز و مشاور ویژة رئیس جمهور، کلارک کلیفورد ظاهراً به طور مستقیم با نمایندگان برخی کشورها به مذاکره پرداختند. روی سه کشور هائیتی، فیلیپین و یونان به طور مشخص فشار زیادی گذاشته شد. دو کشور اول سرانجام رأی مثبت دادند ولی یونان مخالف باقی ماند.
حتی سناتورها و اعضای کنگره هم مشغول رایزنی شدند. بیست و هشت سناتور به دوازده دولت تلگراف زده و خواستار حمایت آنها از طرح تقسیم شدند. این تلگرافها همزمان به رؤسای هیئتهای نمایندگی این دول در سازمان ملل و دفتر سفیرانشان در واشنگتن ارسال شد.
نمایندة لبنان، کمیل شمعون، نفوذ امریکا در مجمع عمومی را ستمی ظلمانی توصیف کرد و اعراب بعدها روشهای تشویقی، تهدیدی، و مکرآلود صهیونیستها جهت کسب دو سوم آراء را محکوم نمودند. به گفتة سیاستمدار برجستة عراقی نوری السعید، اگر رأیگیری بنا به خواست اعراب به صورت پنهانی برگزار میشد، یهودیان بیش از سه یا چهار رأی نصیبشان نمیشد.
اما اعراب از شدت تأثیر واقعة هولوکاست بر افکار عمومی جهان بیخبر بودند. در هر حال آنها ظاهراً به همان روشهای صهیونیستی متوسل شدند اما نتایج دلخواه را کسب نکردند. به عنوان مثال واسیف کمال، از مسئولان کمیتة عالی عرب به یکی از نمایندگان (احتمالاً نمایندة روس) پیشنهاد پرداخت مقدار بسیار زیادی پول در قبال رأی مخالف داد. نمایندة روس امتناع کرد و گفت: «از من میخواهی خودم را دار بزنم؟. اما تاکتیک اصلی اعراب تهدید بود. آنها تصویب قطعنامه را مترادف با آغاز جنگ توصیف میکردند. فوزی القاوقجی که قرار بود به زودی فرماندهی ارتش فدایی اتحادیة عرب در فلسطین (ارتش آزادیبخش عرب) را بر عهده گیرد در اواسط ماه اوت تهدید کرد در صورت تصویب قطعنامه، اعراب جنگی تمام عیار را آغاز کرده و هر کس یا چیزی را که مقابلشان بایستد اعم از انگلیسی، امریکایی یا یهودی نابود خواهند ساخت. اعراب اضافه کردند این جنگ مقدس ممکن است به جنگ جهانی سوم منجر شود. تلگرافهایی با این مضمون از دمشق، بیروت، عَمّان و بغداد به طور مرتب در حین مذاکرات کمیتة ویژه به سازمان ملل ارسال میگشت. به گفتة صهیونیست¬ها این پیامها با نزدیک شدن موعد رأیگیری تهدیدآمیزتر میشدند. کشورهای عربی عموماً قصد خود را برای حمایت از فلسطینیان با جان و مال و سلاح خود پنهان نمیداشتند و حتی گاهی به احتمال تصرف نظامی هم اشاره میکردند. آنها حتی هم¬پیمانان غربی خود را تهدید به تحریم نفتی و اتحاد با شوروی کردند.
صهیونیستها که خوب میدانستند کشورهای غربی تا چه حد از وقوع جنگ وحشت دارند، طی ماههای سپتامبر و نوامبر اینگونه تهدیدها را مضحک و غیرواقعی توصیف کردند. شرتوک خطاب به رهبران امریکایی ـ صهیونیستی گفت: «اینگونه تهدیدها بیشتر بلوف است. این کشورها آنقدر مشکلات داخلی دارند که نمیتوانند به راحتی دست به عملیات نظامیخطرناک... در فلسطین بزنند. در ضمن اعراب فلسطین به هیچ وجه تمایل ندارند وارد یک ماجراجویی جدید بشوند.» انجمن اضطراری امریکایی ـ صهیونیستی در انتهای ماه اکتبر طی بیانیهای چهار صفحهای به تحلیل این تهدیدها پرداخت و آنها را کم اهمیت توصیف کرد:
«تصور اینکه جان دی. راکفلر برای کاهش مالیات بر درآمدش دست به دامان استالین شود راحتتر است از تصور اینکه بنسعود و دیگر پادشاهان عرب خواستار دخالت شوروی در منطقة خاورمیانه باشند... تحلیلی از وضعیت نظامی (خاورمیانه)... ثابت میکند که خطر هرگونه حملة نظامی توسط اعراب علیه نظم عمومی فلسطین صفر است... ظرفیت نظامی کشورهای مختلف عربزبان به ضعف شهره است... نظامیان عربستان سعودی اسب سوارانی خوش منظرهاند... تصور اینکه هر کدام از این نیروها بدون توافق و همکاری فعال بریتانیا بتواند در فلسطین خودی نشان دهد غیر واقعی است... مضحک است اگر خیال کنیم جنگ مسلحانه میان اعراب و یهودیان... منجر به جنگ جهانی سوم شود.»
در هر صورت تا سه روز قبل از رأیگیری، دیپلماتهای عرب در سازمان ملل و دولتهای متبوعشان هنوز باور نداشتند که طرح تقسیم بتواند دو سوم آراء را کسب کند و از این رو به تلاش یکپارچهای برای تأثیر نهادن بر آراء دست نزدند. اسناد نشان میدهد اعراب تنها از 27 تا 29 نوامبر بود که دستپاچه شدند و سعی کردند نتیجة رأی را تغییر بدهند. کارشناس قدیمی امور خاورمیانة وزارت خارجة بریتانیا، هارولد بیلی سعی کرد جلسه را در دقایق آخر به تأخیر اندازد و دو طرف را به توافق برساند. اما کمیتة عالی عرب که سخنگویان میانهروی خود از جمله هنری کاتان، البرت هورانی و موسی القلمی را با عوامل تندرو تعویض کرده بود، از بحث بر سر هرگونه امتیاز سرباز زد. بدین ترتیب کشورهای عربی با توجه به کمبود وقت، تفاوت برنامههای کاری، ارتباطات ضعیف بین هیئتهای نیویورک و مسئولان دولتی و از ترس اینکه نکند متهم به مسافحهکاری در امر صهیونیسم شوند، موفق به اجماع نشدند. نمایندة لبنان، کمیل شمعون، به طور مستقل پیشنهادی پنج مادهای جهت تشکیل یک کشور فدرال فلسطینی، که بر اساس طرح اقلیت کمیتة بررسی تدوین شده بود، ارائه داد. اما هیچ کدام از نمایندگان عرب با این پیشنهاد موافق نبودند. نماینده و وزیر خارجة پاکستان ظفرالله خان که رهبری اردوگاه عرب را طی مذاکرات هفتههای پیش از رأیگیری به عهده داشت و بنا به گفتة یک دیپلمات صهیونیست یکی از تواناترین و جالب توجهترین نمایندگان حاضر در سازمان ملل بود، روزهای آخر تقریباً ناپدید شده بود.
نکتة آخر اینکه نمایندگانی که دستور مشخصی از دولتهایشان نگرفته بودند، بدون شک تحت تأثیر فضای عمومی نیویورک و (منطقة پارک) فلاشینگ مدو قرار گرفتند. رسانهها مرتباً مخالفان طرح تقسیم را دشمنان مردم امریکا معرفی میکردند... در فلاشینگ مدو حضاری که بیشتر قریب به اتفاقشان صهیونیستی بودند، هر گونه اظهار ارادت به صهیونیسم را به شدت تشویق کرده و در سخنرانیهای اعراب اخلال ایجاد میکردند. فضایی که درست کرده بودند درست مثل فضای یک مسابقة فوتبال بود، مسابقهای که اعراب در آن بازیکنان تیم مقابل محسوب میشدند.