در نمايشگاه حداقل دو سير و يا دو طرح مطالعاتي از دو نهاد دولتي و شبه دولتي پخش و حتي با حضور مسئولان رونمايي شد. يکي طرح مطالعاتي نهاد کتابخانه هاي عمومي کشور بود که رونمايي شد و ديگري بسته هاي مطالعاتي مجمع ناشران انقلاب اسلامي (منا) که پخش شد.

گروه فرهنگی مشرق - با وجود پایان نمایشگاه کتاب تهران کم کمک، حرف و حدیث ها درباره کتاب و نمایشگاه فروکش می‌کند؛ اما در نمایشگاه کتاب امسال اتفاقاتی رخ داده است که شاید در نگاه اول آنچنان به چشم نیاید، اتفاقاتی زیرپوستی که مرور آن برای علاقمندان به فرهنگ و البته مدیران فرهنگی و همچنین عموم مردم جالب و سازنده است.

* کرسي آزاد انديشي با بخش نامه راه نمی افتند
از روز اول هر روز به غرفه انتشارات دليل ما سري زده و مي پرسيدم: استاد حکيمي چه روزي مي آيد نمايشگاه؟ مي گفتند دقيق معلوم نيست، و همين جواب نامشخص مجبورم مي کرد که هر روز صبح و عصر سري به غرفه شان بزنم. صبح ديروز (روز پنجم) که از جلو غرفه رد مي شدم با خود استاد مواجه شدم که وسط غرفه روي صندلي نشسته و مثل هر سال 20 نفري دورش حلقه زده بودند. اين ها بيش از دو ساعت -دو ساعتش را خودم بودم وقتي آمدم بحث همچنان ادامه داشت- با سختي سرپا ايستاده يا روي دو زانو نشسته بودند اما مشتاقانه سراپا گوش مي دادند و يا سوال مي کردند. سوالات زيادي پرسيده و مباحث مختلفي مطرح شد. مثلا:
- استاد از الحيات چه خبر؟
- جلد نهم زير چاپ است و جلد هاي 10 و 11 و 12 هم کارهايش تقريبا آماده است و من بايد بازبيني نهايي را بکنم اما پير شدم نمي رسم براي همين مانده است.
- بحث هاي زيادي درباره مکتب تفکيک مطرح شد که استاد گفت:
- کسي مي تواند تفکيکي باشد که سه شرط داشته باشد:
1- 30 سال فلسفه خوانده باشد.
2- بتواند فلسفي را نقد فلسفي کند نه نقد اعتقادي که هر بقالي هم مي تواند.
3- معارف قرآن را بداند، معارف غير از تفسير است. تفسير معني و توضيح تحت الفظي آيات است اما فهم معارف قرآن چيز ديگري است که حتي در تفاسير چند ده جلدي هم که تا بحال نوشته شده نيست.
- مباحث و اشکالاتي که آيت الله جوادي آملي به مکتب تفکيک گرفته است چرا جواب نمي دهيد؟
- من گفته ام همه اشکالات و سوالاتي که درباره تفکيک مطرح شده جمع کنند تا اگر فرصتي شد يکجا جواب بدهيم. اما اين پيري نمي گذارد، در ضمن فعلا کامل شدن الحيات اولويت دارد.
- استاد اين روزها مباحث زيادي درباره امام زمان (ع) مي شود نظر شما درباره اين مباحث چيست؟
- ببنيد اين بحث اولين بار نيست در زمان عباسيان هم عين همين بحث را داشتيم. خلاصه بگويم که از هيچ چيز بهتر از امام زمان و مهدويت نمي شود بهره برداري و سوء استفاده کرد چون خود امام که نيست هر کس هر چه دلش مي خواهد مي گويد.
- استاد اين ارتباطاتي که درباره رابطه با امام زمان مطرح مي شود چطور بفهميم درست است يا نه؟
- من فقط يک جمله مي گويم: اظهار الکرامه حيض الرجال. وخاطره گفت از ميرزاي اصفهاني (اگر اشتباه نکنم) که وقتي کرامتي از او نقل کرده بودند بشدت ناراحت شده بود که چرا گفتيد.
- بهترين کتاب اخلاقي براي خودسازي چيست؟
معراج السعاده، چون راهکار عملي ارائه مي دهد.
- و در لابلاي حرف هايش گفت: قم (منظورش آدم هاي قم و بويژه حوزه بود) امروز فقط حرف مي زند و گوش نمي دهد و اين بلاي بزرگي است.
بحث ها خيلي جدي بود و گاه حتي تند مي شد. هر کسي به راحتي و آزادانه سوالات و نظراتش را مطرح مي کرد و استاد جواب مي داد و بحث مي شد. يک "کرسي آزاد انديشي" واقعي بود. به جرات مي توانم بگويم همين يک جلسه شايد به اندازه همه کرسي هاي آزاد انديشي اي که وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي و ديگر نهادهاي دولتي با همه دبدبه و کبکبه برگزار کرده و مي کنند مي ارزيد. اي کاش حضرات بودند و تازه مي ديدند کرسي آزاد انديشي يعني چه؟
خلاصه ديدن استاد و حضور در چنين بحثي از آرزوهاي هر ساله من در نمايشگاه کتاب است و استاد هم با همه پيري اش مقيد است که دو سال دو سه باري به نمايشگاه بيايد.

* خداوند انسان بي تفاوت را دوست ندارد
دو سه سالي است که غرفه نشر شاهد تفـال به وصيت نامه شهدا را در نمايشگاه اجرا مي کند. امروز که از جلو غرفه شان رد مي شدم با خودم گفتم بروم يک تفالي بزنم ببينم چه مي آيد. رفتم جلو و به خانمي که پشت رايانه نشسته بود گفتم: يک فالي براي ما بگير
گفت: نيت کن
نيت کردم، اسمم را پرسيد و بعد از تايپ آن دکمه اي را زد و سريع پرينت گرفت و برگه را داد دستم. اين بود نتيجه تفالم:
نامه اي از بهشت به دوست عزيزم: "مگذاريد کسي در مقام خود سوء استفاده نمايد چرا که ما عذاب خواهيم کشيد و خداوند انسان بي تفاوت را دوست ندارد."
شهيد محمدرسول فيضي فيض آبادي؛ سال شهادت: 1364
به هر حال برايم جالب بود. کاري ندارم که اين تفال رايانه اي چگونه اتفاق مي افتد اما چند قدم که برگه بدست فاصله گرفتم ناخواسته ياد دستگاه هاي فال گيري که مثلا در ترمينال جنوب هست و ملت مي روند روند روش و هم قد و وزن شان را اندازه مي گيرد هم فال شان را و هم طالع بيني چيني و هندي بهشان مي دهد.

* چند سال طول خواهد کشيد؟
از جلو غرفه مرکز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس سپاه که رد مي شدم چشمم به مجموعه "روز شمار جنگ ايران و عراق" افتاد که روي ميز چيده بودند. پرسيدم: آخرين جلدي که منتشر کرديد کدام است؟
گفت: تصويب قطعنامه
شناسنامه کتاب را نگاهي انداختم، اين آخرين جلد سال 87 منتشر شده بود. گفتم: از سال 87 تا حالا جلد تازه اي منتشر نکرديد؟
گفت: نه فقط دو سه جلد تجديد چاپ شده است.
راست مي گفت بقيه را هم نگاه کردم دو سه جلد تجديد چاپي داشتند اما در چهار سال گذشته جلد جديدي منتشر کرده بودند.
حالا حساب کنيد تا اين مجموعه چند ده جلدي تمام شود چند سال طول خواهد کشيد؟

* فرصتي براي بده بستان
فرصت ده روزه نمايشگاه فرصت خوبي براي بده بستان مسئولان ريز و درشت است. اين از غرفه آن يکي بازديد مي کند فرداش اين يکي بازديد آن را پس مي دهد. اين عکس بزرگ آن را در نشريه داخلي سازمانش مي زند و صحبت هايش را عين در و گوهر چاپ مي کند چون مطمئن است آن هم عکس و صحبت هاي اين را در نشريه اش خواهد زد. اين براي آن جلسه سخنراني با موضوع هاي دهن پر کن مي گذارد و آن براي اين . اين از آن دعوت مي کند و خبرش را اعلام مي کند و آن از اين. اين افرادش را مي فرستد تا از آن مسئول مصاحبه اختصاصي بگيرد و بالعکس. با هم ديگر تفاهم نامه امضا مي کنند و جلو دوربين لبخند مي زنند و عکس و خبرشان در بخش اخبار نمايشگاه سايت ها و بولتن ها مي آيد اما معلوم نيست اين سخنراني ها و گفتگوها و تفاهم نامه ها چه مي شود؟
تعجب نکنيد همه اين کارها در نمايشگاه کتاب انجام مي شود، به نام و بهانه کتاب هم انجام مي شود. خلاصه هواي همديگر را سخت دارند و فرصت نمايشگاه کتاب را غنيمت مي شمارند.


* اونا خيلي نفهمن!
کنار قفسه ايستگاه مطالعه روي صندلي نشسته بود منتظر که يکي سوالي ازش بکند و او توضيح دهد و من هم همين کار را کردم.
- آقا مي توانم يکي از اين کتاب ها را بردارم؟
- نه،‌اينها فقط براي نمايش است.
- اين چه جوري است؟
- به اين صورت است که طرف کتاب را از اين قفسه ها مي برد مي خواند و دوباره برمي گرداند و در جاي مخصوص که اينجا -با دست اشاره کرد- مي اندازد.
- اينها را کجاها مي گذاريد؟
- در جاهاي پرتردد و شلوغ مثل بيمارستان ها،‌ ايستگاه هاي مترو و غيره
- اگر کتاب را برنگرداند چه مي شود؟
- آخر کتاب شماره حساب داديم مي تواند پول کتاب را به آن شماره حساب واريز کند..
- اگر واريز نکرد چي؟
- اونا خيلي نفهمند، کسي که کتاب را ببرد و برنگرداند و پولش را هم واريز نکند خيلي نفهم است.
- از پاسخش جا خوردم چون انتظار چنين جوابي را نداشتم. اين قفسه و کتاب ها چقدر هزينه دارد؟
- حدود 600 تا 900 هزار تومان -بستگي به جنسش- قفسه اش خرج دارد. هر قفسه 80 کتاب مي گيرد و ما قرار است هر روز دو بار اين ايستگاه ها را شارژ کنيم. ما صحبت کرديم که کتاب ها را ارزان، هر کتابي حدود 700 تومان چاپ کنيم.
- چند تا از اين ايستگاه ها قرار است بزنيد؟
- در فاز اول هزار تا، که از شهريور هم قرار است شروع کنيم.
يک حساب سر انگشتي کردم ديدم هزينه سنگيني مي شود. هزار تا 600 هزار تومان به اضافه 56 هزار تومان -اگر بيشتر نباشد- هزينه کتابها براي هر بار ش شارژ کردن ايستگاه.
- هزينه سنگيني مي شود، بررسي کرديد که آيا اين طرح با شرايط ما قابل اجرا است و جواب مي دهد، مثل طرح کتاب اتوبوس شهرداري نشود که آن همه هزينه کردند و عاقبت هيچي به هيچي رها شد؟
- بله هزينه اش زياد است. ما بررسي کرديم که طرح خوبي است.
اين گفتگوي کوتاه ما با آقاي افسري رئيس ايستگاه هاي مطالعه نهاد کتابخانه هاي عمومي کشور بود جلو غرفه شان در شبستان اصلي. البته مسئولان نهاد اين طرح را نيمه دوم سال 90 اعلام کرده و قرار بود تا پايان سال گذشته اجرا شود اما حالا افتاده به امسال. هنوز در حال گفتگو بوديم که آقاي دکتر آذر - مشاعره- از غرفه نهاد کتابخانه ها درآمد و عکاس هاي نهاد بهش گفتند کنار اين ايستگاه بايستد تا عکس بگيرند. او هم ايستاد و با ژست در حال کتاب برداشتن از ايستگاه چند تا عکس ازش گرفتند و رفت. عکس هايي که فرداش در نشريه مشرق -نشريه داخلي نهاد کتابخانه ها- منتشر شد.

* 100 ويژگي حکومت اسلامي
"در احاديث آمده است که زمان هايي خواهد آمد که مردم با کتاب مي توانند دين خود را حفظ کنند (آمنوا بسواد علي بياض...) اکنون همان روزگار است. و چون سخن از حکومت ديني و اسلامي است، لازم است اطلاعات متقن و دست اول، درباره حکومت اسلامي ( برمبناي قرآن و احاديث) در اختيار جامعه قرار گيرد، تا معيار در دست باشد، و همه بتوانند تشخيص دهند که کدام عملکرد، مطابق احکام ديني و سياست ديني است و کدام عملکرد مطابق نيست... بدين گونه حساب دين از حساب مدعيان عمل به دين جدا مي شود... جامعه هاي بشري ( بخصوص جامعه هاي ديني) به دو چيز نياز دارند:
1- تربيت
2- سياست
تربيت، ساختن فرد صالح است به منظور ساختن جامعه صالح. و سياست، ساختن جامعه صالح است، به منظور ساختن فرد صالح."
اينها بخشي از مقدمه کتاب "حکومت اسلامي از نظر قرآن و احاديث" تازه ترين کتاب استاد محمدرضا حکيمي است که در نمايشگاه عرضه شده است. اين کتاب در واقع بخشي از جلد نهم کتاب "الحياه" است که به گفه خودش زير چاپ است. استاد در اين 100 ويژگي براي حکومت اسلامي برمي شمارد.  

* شغل: جوياي کار
بعد از ظهر -حدود ساعت 14 و 30 دقيقه- که براي نماز به نمازخانه رفتم راديو ايران دوباره برنامه تست خوانندگي، گويندگي و مجري گري اش را به صورت زنده در "نمايشگاه کتاب" اجرا مي کرد. يکي يکي مي رفتند و تست مي دادند. اين عينا گفتگوي گوينده اين برنامه است با يکي از کساني که براي تست گويندگي رفته بود بالاي صحنه:
- خودتان را معرفي کنيد؟
- ... هستم سه ساله (خانم بود)
- تحصيلات؟
- کارشناسي ارشد محيط زيست
- يعني الان دانشجو هستيد؟
- نه فارغ التحصيل شدم
- شغل؟
- خانم مکثي کرد ... و با خنده تلخي گفت: يک جوياي کار مثل جوان هاي ديگر
- خوب چي مي خواهيد اجرا کنيد؟
خانم چند جمله ادبي دعا گونه گفت.
موقع رفتن هم خانم گوينده بهش گفت: اميدوارم کار پيدا کني، و خطاب به جمعيت حدود 100 نفره که جلو غرفه ايستاده بودند گفت: شما هم دعا کنيد ايشان کاري پيدا کند.

* کارهاي صوري به حوزه کتاب هم رسيد!
رونمايي از "مجموعه کتاب هاي آموزش داستان نويسي" برنامه روز ششم سوره مهر در نمايشگاه بود. ابتدا فکر کرديم کتاب ها منتشر شده است در نشست رونمايي گفتند اين مجموعه 10 جلد است که سه چهار آن کارش تمام شده و زير چاپ است و سه چهار جلد هم مراحل آخر ترجمه را مي گذرانند. فقط کتاب "گفتگو نويسي" را ديديم که سه نسخه از آن را روي ميز گذاشته بودند. گفتيم حداقل يک جلدش چاپ شده. پايان مراسم يکي از اين سه نسخه را برداشتم که خبر و گزارشي از آن تهيه کنم براي راديو.
يکي از بچه هاي سوره گفت: اين ها خود کتاب نيست به نوعي ماکتش است که براي رونمايي درست کرديم.
گفتم: متن هم که دارد
گفت: نه، آن کپي متن کتاب است که پر غلط هم هست.  
کتاب را تورقي کردم ديدم راست مي گويد کپي است که برش داده و يک جلد هم بهش زده اند. بيشتر جلد و ماکت کتاب مورد نظر بوده که روي ميز بگذارند تا توي عکس ها و فيلم ها بيفتد.
تعجب کردم، يعني کارهاي صوري و نمادين از بخش هاي سياسي و اقتصادي به حوزه کتاب هم کشيده شده است؟ تصور کنيد اگر يک -حتي يک نفر- مادر مرده اي آن هم نه در شهرستان که در همين تهران خبر رونمايي اين کتاب ها را بشنود و بخواند و براي تهيه کتاب ها به غرفه سوره مهر در نمايشگاه بيايد و پاسخ بگيرد: کتاب ها هنوز چاپ نشده اند چه حالي پيدا مي کند؟ خودتان را بگذاريد جاي آن بنده خدا. نمي دانم اين چه اصراري است که وقتي هنوز کتاب چاپ نشده چرا برايش جلسه رونمايي مي گذاريم و در بوق و کرنا مي کنيم.

* شلوغ ترين تجمع نمايشگاه کتاب
غروب که براي برگشت به سمت ايستگاه اتوبوس ها مي رفتم با تجمع تعداد زيادي از مردم نرسيده به ايستگاه متروي شهيد بهشتي روبرو شدم. با خودم گفتم اينجا چه خبره؟ هر چند صداي سرودهاي حماسي را مي شنيدم اما فکر کردم اينها نوار است که گذاشته اند. جلوتر که رفتم توانستم سن و گروه سرود را ببينم.
گروه سرود حزب الله لبنان روبروي سالن بيداري اسلامي به صورت زنده سرودهاي حماسي اجرا مي کرد. ايستادم و دو تا از سرودهايشان را شنيدم، خستگي از بدنم رفت و نيروي تازه اي گرفتم. يکي که فارسي هم خوب صحبت مي کرد ابتدا ترجمه سرود را مي خواند و بعد گروه آن را اجرا مي کرد.
در پايان هم گفت: خداحافظ تا فردا ساعت 11 صبح در همين جا.
جمعيت زيادي براي شنيدن سرودها سرپا ايستاده بودند به طوري که شلوغ ترين تجمعي بود که در نمايشگاه ديده بودم.

* دو اتفاق جلو درب اصلي شبستان
1-کميته امداد صندوقي جلو در اصلي شبستان گذاشته و روش نوشته بود:
"کمک به خريد کتاب دانش آموزان و دانشجويان نيازمند"
2- براي رفتن به سراي اهل قلم از جلو در اصلي رد مي شدم که ديدم يکي به موهاي جواني که داشت وارد شبستان مي شد گير داد. موهاي بلند و لختي داشت که روي شانه هايش ريخته بود، يک پارچه يا تل هم به جلو موهايش زده بود. کلاه بيس بال هم سرش بود.
جلو رفت و بهش گفت: اين چيه زدي! درش بيار.
او هم نگاهي کرد، کلاهش را برداشت و تل سرش را درآورد و رفت.
او هم جوان بود. با کت و شلوار سرمه اي و ته ريش، که هندزفري هم توي گوش هايش بود.
رويش را که برگرداند با خودش گفت: اوا خواهر بود...
بهش گفتم: چکارش داري؟
گفت: قيافه اش را نديدي!
گفتم: شما؟
گفت: ضابط قوه قضائيه
گفتم: قوه قضائيه بهتان گفته بياييد به موي مردم گير بدهيد؟
گفت: شما؟
جوابش را نداده و راه افتادم به سمت سراي اهل قلم.
زير پوست بيست و پنجمين نمايشگاه بين المللي کتاب تهران ( بخش هفتم)
* نشريات غيرضرور
هر روز که وارد روابط عمومي نمايشگاه مي شويم بسته هاي نشريات مختلف را مي بينيم که گوشه و کنار و زير دست و پا ريخته است. و يا اگر دوري در شبستان بزني و به غرفه نهاد هاي دولتي سرک بکشي در آخر با يک بسته زير بغل از اين نشريات و جزوات بيرون خواهي آمد.
نشرياتي که هيچ کس آن ها را نمي خواند و خودشان هم مي دانند که کسي نشريه شان را نمي خواند اما خستگي ناپذير باز هم چاپ مي کنند. البته اين نشريات چيزي هم براي خواندن ندارند حيف وقت که صرف آنها کني. نصف بيشتر اين نشريات صحبت ها و عکس هاي رئيس و مسئولان آن نهاد است، بقيه اش هم به نوعي نان قرض دادن به ديگران است تا هواي مجموعه شان را داشته باشند و آن نهاد هم در نشريه اش عکس و صحبت هاي رئيس آنها را کار کند. نشرياتي که چون از پول دولتي استفاده مي کنند اغلب با کاغذ گلاسه و بهترين کيفيت چاپ مي شوند. مثلا روزي نيست بسته هاي نشريه مشرق - مربوط به نهاد کتابخانه هاي عمومي کشور- را چند تا چند تا زير ميزها و زير دست و پا نبينيم و يا روزي نيست که بسته هاي بولتن نمايشگاه را نبينيم که کنار ديوار چيده اند.
جالب است در دولت نهم مصوبه اي  براي تعطيلي و جمع آوري نشريات غير ضرور سازمان ها و نهاد تصويب شد و قرار شد همه سازمان هاي دولتي نشريات شان را براي ارشاد فرستند و ارشاد نشريات ضرور و غير ضرور تشخيص داده و غيرضرورها تعطيل شوند براي صرفه جويي در هزينه ها. آن موقع آقاي صفار هرندي که وزير ارشاد بود گفت: ما احصاء کرديم فقط در وزارت ارشاد و ادارات استانها 200 نشريه داخلي چاپ مي شود.
خلاصه پيگيري هايي شد اما به جايي نرسيد نه سازمان هاي دولتي نشريات شان را براي ارشاد فرستادند و نه ارشاد زورش به آن سازمانها رسيد و نشريه اي تعطيل نشد. وزارت ارشاد حتي نشريات خودش را هم نتوانست جمع کند. بعد هم که آن مصوبه و کل ماجرا فراموش شد.

* "حلزون هاي خانه به دوش" هم آمد
خيلي وقت بود که دنبال کتاب "حلزون هاي خانه به دوش" آويني مي گشتم اما پيداش نمي کردم. تا اينکه بالاخره انتشارات واحه آن را منتشر کرد و من يکي از اولين کتاب هايي که در نمايشگاه امسال خريدم همين کتاب بود.
با چاپ اين کتاب مجموعه آثار شهيد آويني در انتشارات واحه کامل شد.

* سيرهاي مطالعاتي سليقه اي و ناقص
در نمايشگاه حداقل دو سير و يا دو طرح مطالعاتي از دو نهاد دولتي و شبه دولتي پخش و حتي با حضور مسئولان رونمايي شد. يکي طرح مطالعاتي نهاد کتابخانه هاي عمومي کشور بود که رونمايي شد و ديگري بسته هاي مطالعاتي مجمع ناشران انقلاب اسلامي (منا) که پخش شد.
نکته جالب اينکه آثار معرفي شده در اين دو طرح خيلي با هم تفاوت دارند و هر کس با توجه سليقه خودش کتاب هايي را در زمينه هاي مختلف ليست کرده است. و نکته ديگر اينکه مگر قرار نيست در طرح هاي مطالعاتي بهترين آثار هر حوزه اي معرفي شوند اما در اين طرح ها در هر حوزه اي کتاب هاي مهمي را عمدا يا سهوا از قلم انداخته اند. تازه خبرهايي داريم که چندين جاي ديگر هم دارند کار مي کنند که سير مطالعاتي مشخص کنند. بررسي دقيق تر اين طرح باشد براي بعد.
معرفي اين طرح ها به ديدار تابستان پارسال رهبري با کتابداران برمي گردد که رهبري در آن ديدار نکاتي درباره کتاب و کتاب خواني اشاره کردند که مهم ترينش کتاب خوان کردن مردم بود که اين مطلب را در بازديدشان از نمايشگاه کتاب هم با عبارت "گسترش و تعميق کتابخواني در ميان مردم" تکرار کردند.
از نکات ديدار پارسال شايد ساده ترينش تدوين طرح هاي مطالعاتي بود و اتفاقا نهادهاي دولتي يا شبه دولتي هم همين نکته را گرفته و در دارند در اين زمينه کار مي کنند. و کتاب خوان کردند مردم که شايد سخت ترين کار باشد خود به خود فراموش شد يا فراموشش کردند.


* حضرت آيت الله در نمايشگاه
آخرين غرفه را که ديد آرام دستش را زير قباي آقاي معراجي -آقاي معراجي در نمايشگاه همراه او است و به نوعي راهنمايي مي کند- که روبرويش ايستاده بود برد و با لبخند بهش گفت: جيبتو بپا، جيبتو بپا
آقاي معراجي هم خنده گفت: حاج آقا مواظب باشين جيب من معلوم نيس چي توش باشه. همه خنديدند.
اين تنها چيزي که بود که امسال توانستم از بازديد آيت الله حسن زاده آملي از نمايشگاه کتاب دشت کنم.
کمي دير فهميدم آيت الله حسن زاده آملي به نمايشگاه آمده است اما خودم را رساندم. امسال آقاي حسيني وزير ارشاد هم همراهش بود و نتوانستيم چيز زيادي دشت کنيم چون مي دانيد که وقتي زويري وکيلي جايي مي رود دست کم 10-15 نفر محافظ و همراه و راننده و غيره هم اطرافش هستند. خلاصه شلوغ شده بود و نشد نزديک شويم و حرف هايشان را بشنويم. سال گذشته که وزي نبود چهار پنج نفر همراه آيت الله بود و ما هم کنارش بوديم و همه حرف ها را مي شنيديم اما امسال نشد.

* در پايتخت فراموشي
اين گلايه هميشگي من از محمدحسين جعفريان بوده که چرا از اين همه سفرها و اقامتش در افغانستان يک کتاب در اين باره ننوشته است، جعفرياني که خودش اهل قلم است. تنها اگر ياداشت هاي سفرش را مي نوشت حداقل چهار پنج کتاب مي شد. تنها نوشته هاي او درباره افغانستان يادداشت هاي او در هفته نامه "مهر" است که جمع آوري و کتاب هم نشد.
براي همين امسال وقتي شنيدم کتاب "در پايتخت فراموشي" به نمايشگاه کتاب رسيده و در غرفه سوره مهر رونمايي مي شود خيلي خوشحال شدم. اين کتاب شامل ياداشت هاي سفر دو هفته اي او به افغانستان است  در اولين سالگرد شهيد احمدشاه مسعود. سفري که بهروز افخمي هم همراه او بوده است. بايد کتاب خواندني اي باشد.

* هنوز همديگر را نمي شناسيم
"جانسان کابلستان" اميرخانه از پارسال تا حالا چقدر نگاه هاي دو کشور را نسبت به همديگر تغيير داده است. حتي زماني که من به افغانستان رفتم خيلي از دوستان از من مي پرسيدند "جانستان کابلستان" را شما ديده ايد؟
گفتم: من آن را خوانده ام.
مي گفتند: چرا سوغات براي ما نياوردي."
اين صحبت هاي محمدسرور رجايي در نشست رونمايي از کتاب "در پايتخت فراموشي" بود. آقاي رجايي هم چنين يک گلايه هم کرد:
" من در نمايشگاه پارسال گلايه اي کردم و اين گلايه را امسال هم تکرار مي کنم. گلايه ام اين بود که شما به ايستگاه متروي مولوي برويد ببينيد، روي تابلو ايستگاه مولوي نوشته : مولوي شاعر فارسي زبان ايران متولد در بلخ تاجيکستان...
اين تابلو که ان همه هزينه اش کرده اند هنوز هم آنجا است. اين چه چيز را مي رساند، مي رساند که ما هنوز همديگر را نمي شناسيم."
 راست مي گفت ما به همه اشتراکاتي که داريم همديگر را نمي شناسيم. وقتي آدم مي بيند يک کتاب چقدر مي تواند موثر باشد و نگاه ها را عوض کند تازه مي فهميم که چقدر کم کرده و مي کنيم. در نمايشگاه پارسال کتاب "جانستان کابلستان" را داشتيم و امسال "در پايتخت فراموشي" را، اميدوارم که هر سال يک کتاب خوب درباره افغانستان داشته باشيم تا بهتر همديگر را بشناسيم.

* بهشتي هنوز هم مظلوم است
برخي ها تا هستند مظلومند و وقتي شهيد مي شوند از مظلوميت در مي آيند اما برخي ها حتي بعد از شهادت هم مظلومند. شايد شهيد بهشتي بهترين مصداق اين مطلب باشد. سي سال از شهادتش مي گذرد اما هنوز آثارش منتشر نشده است. سي سال از شهادتش مي گذرد اما هنوز اجازه نمي دهند که کتاب هايش در نمايشگاه عرضه شوند. امسال هم نگذاشتند کتاب هاي شهيد بهشتي به نمايشگاه بيايند.
امام گفته بود: "بهشتي مظلوم بود و مظلوم مرد" شايد اگر الان امام بود مي گفت: بهشتي هنوز هم مظلوم است.

* از کتاب بهتر
لاغر بود و سيه چرده، شايد 30-35 سالي بيشتر نداشت اما صورتش پر چروک بود و سنش را بيشتر نشان مي داد. در مسير منتهي به درب اصلي شبستان پنگوئن مي فروخت. از اين پنگوئن هاي بادي که براي براي بچه ها است. به پنگوئن ها اشاره مي کرد و پشت سر هم داد مي زد:
از توليد به ضرر... ازکتاب بهتر
از توليد به ضرر ... از کتاب بهتر
نگاهش کردم هر دو خنده مان گرفت.
اين صحنه را ساعت شش و نيم -روز هشتم نمايشگاه- که به خانه برمي گشتم ديدم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس