به گزارش مشرق ،حسین فدایی نماینده مجلس هشتم و عضو جبهه متحد اصولگرایان در گفتگویی با نشریه مثلث ، به بحث پیرامون انتخابات مرحله اول و دوم مجلس نهم پرداخته است که در ذیل می آید:
آقای فدایی! به نظر میرسد که دوره فعلی، بهترین دوره برای تعریف «اصول اصولگرایی» باشد. اما فکر می
کنم بهتر است قبل از ورود به این بحث، به این موضوع بپردازیم که در انتخابات مرحله اول مجلس نهم در تهران چه اتفاقی افتاد؟ آیا شما و همراهانتان در جبهه متحد اصولگرایان تصور میکردید که انتخابات در تهران به دور دوم کشیده شود؟
مطلب اول اینکه اساسا اصولگرایی چیست؟ ما چه تعریفی از اصولگرایی داریم؟ فضای فعلی اصولگرایی از کجا شکل گرفت؟ ما در شرایطی بودیم که گفتمانی به نام توسعه اقتصادی در کشور جریان یافت و به گفتمان توسعه سیاسی منتهی شد. هر یک از این گفتمانها اقداماتی انجام دادند و حتی طرفداران گفتمان توسعه سیاسی ضد گفتمان توسعه اقتصادی بود. در واقع این دو جریان در مقابل یکدیگر بودند، اما بعدها به یک جریان واحد تبدیل شدند که ما نام آن را جریان دومخرداد می گذاریم. اما این جریان چه ویژگیهایی داشت؟ این گفتمان متاثر از گفتمان لیبرال دموکراسی غربی بود، نسبت به اصول و محکمات انقلاب شک و تردیدهایی ایجاد کرد و ارزشهای انقلاب را زیرسوال برد. در حالی که مدعی پیروی از امام بود، اما خط امام و اندیشه امام را زیر پا گذاشت و کار را به جایی رساند که زمینه هضم هنجارهای ظالمانه حاکم بر جهان فراهم شود. ما این اتفاق را عدول از اندیشههای امام، عدول از اصول و محکمات انقلاب و نادیده گرفتن باورهای عمومی ملت ایران میدانیم. اینها هم مردمسالاری و جمهوریت انقلاب را به چالش کشیدند و هم اسلامیت انقلاب را. اندیشه آنها نسبت به ولایتفقیه با تفکر عمومی ملت ایران فاصله داشت و در مجموع به دنبال تغییر مسیر در ریلگذاری انقلاب بودند. در چنین شرایطی بود که گفتمان اصولگرایی شکل گرفت. اصولگرایی میگوید؛ ما به اصول و محکمات انقلاب پایبندیم و مردمسالاری و جمهوریت نظام، اسلامیت نظام، ولایت، عدالت، ساده زیستی، استکبارستیزی، مقابله با فقر، فساد و تبعیض که از شاخصهای گفتمانی است را که موجب وقوع انقلاب اسلامی شد را قبول و باور داریم. اصولگرایی میگوید ما به اصول پایبندیم اما برای تحول در روشها آمادگی داریم. ما حاضریم روشهای جاری را که ممکن است منجر به مشکلاتی شود، ضعف ایجاد کند، موجب تبعیض شود، فقر را شدت ببخشد، موجب اخلال در خدمترسانی به مردم شود و در حوزههای مختلف مشکلاتی ایجاد کند، تغییر دهیم و اصلاح کنیم. یعنی در اندیشه اصولگرا هستیم، در روش نوگرا و تحول خواهیم و در عمل وحدت داریم و همگرا هستیم؛ یعنی اصولگرایی در اندیشه، نوگرایی در روش و همگرایی در عمل میتواند به پیشرفت کشور منجر شود. بنابراین فصل تمایز ما با اندیشههای دیگر که آنها را اصولگرا نمیدانیم مشخص است. البته در اصولگرایی سلایق مختلفی وجود دارد. تا اینجا اصولگرایی به معنای یک مرام و مسلک حزبی نیست؛ اصولگرایی یعنی گفتمان قابل قبول آحاد ملت ایران. هر کس اصولگرا باشد، الزاما یک فرد حزبی نیست. نکته دوم این است که اصولگرایی در مقابل اصلاحطلبی نیست. گرچه گفتمانهای توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی شعار اصلاحات میدادند، اما اصلاحاتی که آنها مطرح میکردند در بستر گفتمان لیبرال دموکراسی بود. ما این گفتمان را از این حیث که مبانی گفتمانی آنها مشکل دارد نفی میکنیم. پس گفتمان اصولگرایی ضد اصلاحات نیست، بلکه اصلاحات در ذات اصولگرایی است. یعنی کسی که اصولگراست حتما اصلاحطلب است؛ اما اصلاحطلبی که در بستر گفتمان اصولگرایی سامان مییابد. این گفتمان متعلق به عامه ملت ایران و الهام گرفته از دیدگاههای امام(ره)، شهدا و رهبری است. یعنی همان گفتمانی که مردم شعار دادند و انقلاب را به پیروزی رساندند، وارد جنگ و سازندگی شدند و دوره 33 ساله انقلاب را سپری کردند.
البته از همین گفتمانی که به آن اشاره کردید، دو تعریف وجود دارد؛ یکی تعریف شماست که میگوید باید طبق فرمایشات رهبر معظمانقلاب همه را جذب کنیم. در مقابل گروه دیگری هم هستند که میگویند اصولگرایی باید خالص و ناب باشد. مردمی که گرایشات اصولگرایانه دارند از کجا بدانند که کدامیک از این تعاریف با آنچه مدنظر رهبری است، قرابت بیشتری دارد؟
برخی که میخواهند فعالیت سیاسی و کار حزبی کنند، میگویند ما اصولگراییم. این از نظر ما مثبت است. ظرفیت اصولگرایی به قدری بالاست که میتواند سلایق مختلف را بپذیرد. یک طیف انقلابیتر است، طیف دیگر اولویت اصلی را با مسائل اقتصادی میداند، یک طیف مسائل فرهنگی را مهمتر میداند و... هر فرد یا گروهی با یک دیدگاه میآید و میگوید من اصولگرا هستم. ما نه تنها چنین امری را نفی نمیکنیم، بلکه از این موضوع استقبال میکنیم. ما باید آغوش خود را باز کنیم و آنها را بپذیریم. منتها بحث این است که اگر ما اشکالاتی را به این گروههای سیاسی وارد میکنیم، به مشی و مرام آن جریان خاص ایراد میگیریم.
یعنی چه؟
یعنی اینگونه نیست که بگوییم باورهای شما را قبول نداریم؛ میگوییم روشهای شما را قبول نداریم. امروز نقد ما نسبت به بعضی از اصولگرایان، نقد گفتمانی نیست، بلکه نقد روشها، نقد دیدگاههای جاری سیاسی، نقد نوع نگاه به اداره کشور و مسائلی از این قبیل است. نقد ما نسبت به جریان دوم خرداد، نقد گفتمانی است، اما در درون خانواده اصولگرایی نسبت به روشها، برخوردها، تاکتیکها، نوع تحلیل و... انتقاد میکنیم.
و اما در خصوص انتخابات اخیر؛ در این انتخابات سلایق مختلفی حضور یافتند که البته سابقهای تاریخی دارد و به سال 84 و انتخابات ریاست جمهوری نهم باز میگردد. در این انتخابات سلایق مختلف در میان اصولگرایان ظهور و بروز یافت؛ سلیقهای که احمدینژاد را نماد خود کرد، سلیقه دیگری که آقای لاریجانی را معرفی کرد و سلیقهای که در آن دوره آقای قالیباف تفکر آن را نمایندگی میکرد. در عین حال در این مسیر تغییراتی نیز به وجود آمد و سلایق دیگری ایجاد شد. آرام آرام آرایش سیاسی کشور تغییر کرد و البته هنوز این آرایش استقرار کامل پیدا نکرده است. باید فصل تمایزها مشخص شود و به مرور زمان این اتفاق رخ دهد. حالا ممکن است کسی بگوید من به دنبال خالصسازی در جریان انقلاب هستم و خالصسازی با وحدت تعارض دارد. آثار این مشی این است که گروهی را دفع میکند و عده ای دیگر را تافتهای جدابافته از دیگران معرفی می کند و آنها را حق مطلق نشان می دهد. یعنی اگر به سمتو سوی انحصارطلبی، دفع، نفی برای اثبات خود و... برود حتما مشکلساز خواهد شد و ما چنین نگاهی را قبول نداریم. این عدم پذیرش هم جنبههای مختلف اعتقادی، سیاسی و... دارد. ما در حال تجربه کردن آرایش سیاسی جدیدی در کشور هستیم و در واقع خالصسازی در میان طیفهای سیاسی بهطور طبیعی در جریان است. خالصسازی در مسیر انقلاب به صورت طبیعی و نرم در حال انجام است. اگر در ابتدای دهه60 جریانات التقاطی مانند منافقین و جریانات چپ مارکسیستی در فضای سیاسی کشور حضور داشتند، در دهه 70 دیدگاههایی که اصل گفتمان انقلاب را قبول داشتند روی کار آمدند، اما بهتدریج فکر آنها به سوی لیبرال دموکراسی منحرف و ماهیت آنها روشن شد. اما در دهه 80 ملت ایران و همه سیاسیون فهمیدند که تکیه بر همان اصولی که امام و انقلاب مطرح کرد باید مبنا باشد و آرایش جدید سیاسی بر همان مبنا شکل بگیرد. این بسیار خوب است و فضای سیاسی کشور در حال شکلگیری آرایش سیاسی جدید است. همانطور که عرض کردم از سال 84 سلایق مختلفی در میان اصولگرایان ظهور و بروز یافتند تا اینکه به سال 90 رسیدیم. در ابتدای سال 90 اتفاقی افتاد که آرایش سیاسی پیشبینی شده را به هم ریخت. خالصسازی به این معنا درست است و جریان دارد. به این معنا که گروهی که آیتالله مصباحیزدی در راس آنها بودند نسبت به شکلگیری جریانی انحرافی در کشور احساس نگرانی کردند و برای جلوگیری از جذب جوانان به جریان انحرافی، جبههای بهنام پایداری تاسیس کردند. حرف و سخن اینها این بود که ما به دنبال فعالیت گفتمانی هستیم و قصد فعالیت سیاسی نداریم.
حتی شورای مرکزی پایداری اعلام کرد که این جبهه در انتخابات شرکت نمیکند.
بله، در ابتدای شکلگیری چنین حرفی زدند. ما این را بسیار مثبت میدانستیم. حتی بنده در آن مراسم شرکت کردم.
پس شما از زمان اعلام موجودیت پایداری باآن مخالف نبودید؟
خیر؛ ما سوال کردیم که شما در طول جبهه متحد هستید یا در عرض آن؟ آنها پاسخ دادند که ما جزئی از جبهه متحد هستیم و قصد فعالیت سیاسی نداریم، بلکه هدف ما کار گفتمانی است. ما از این موضوع استقبال کردیم. حتی همان زمان اعلام کردم که اگر اینها بخواهند کار سیاسی کنند من همراهی نخواهم کرد. این به معنای آن نبود که آنها را قبول نداشته باشم، بلکه به این دلیل که کار سیاسی سازوکار خاص خود را دارد، باید مرامنامه، اساسنامه، فرآیند تصمیمگیری و مواضع گروه نسبت به تحولات سیاسی مشخص باشد. حالا به هر دلیلی این جبهه احساس تکلیف کرد و وارد انتخابات شد. با اینکه در جبهه متحد جایی برای این دوستان در نظر گرفته شده بود و دو صندلی داشتند، اما نیامدند. اینطور فکر میکردند که اگر مستقل باشند بهتر است؛ البته من تا اینجا هم مشکلی نمیبینم.
یعنی از نظر شما اشکالی نداشت که آنها برخلاف گفته خود از فعالیت گفتمانی بهفعالیت سیاسی و انتخاباتی تغییر مسیر دادند؟
خیر، آنها به هر دلیلی به این نتیجه رسیدند. برای ما مهم این است که مشی، مرام و راهبرد وحدت در کشور آسیب نبیند. دلیل چنین حرفی هم این است که به لحاظ اعتقادی، سیاسی و گفتمانی وحدت لازمه انقلاب و جزئی از اصول انقلاب است. وحدت همچنین یکی از شاخصههای گفتمان اصولگرایی و از سفارشات امام و رهبری است. علاوه بر اینها با توجه به اینکه کشور در شرایط تهدید و تحریم دشمنان نظام است، نیاز به وحدت بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. ایجاد پیشرفت در کشور و حل مشکلات مردم نیز نیازمند فضای وحدتآمیز است. اگر کسی به بهانه خالصسازی این وحدت را بشکند، بنده این را کار درستی نمیدانم.بنده مضمونی از سخنان مقام معظم رهبری در دیداری که در ماه مبارک رمضان با دانشجویان داشتند، را عرض کنم. ایشان فرمودند که معنای خالصسازی نفی وحدت نیست. به هر دلیل و بهانهای نباید افراد را حذف کرد. ایشان همچنین تاکید کردند که اگر بنا بود پیامبر مکرم اسلام (ص) هر کسی را که اشتباه میکند حذف کنند، کسی باقی نمیماند. پس اگر برخی افراد و گروههای سیاسی چنین روشی را اتخاذ کنند، روش درستی نیست. این روش منتهی به انحصارگرایی میشود و این باور را ایجاد میکند که برخی خود را حق مطلق بدانند و دیگران را باطل بشناسند. چنین روشی آثار خوبی برای کشور نخواهد داشت.
پس به همین دلیل بود که با وجود اعتراضات جبهه پایداری شما برخی افراد مورد انتقاد این جبهه را در جبهه متحد حفظ کردید؟
خیر؛ این یکی از دلایل بود. دلیل دیگر این بود که ما دعوت آیتالله مهدویکنی و آیتالله یزدی را اجابت کردیم و احترام به دعوت این بزرگواران را ضروری میدانستیم. چون این دو شخصیت روحانی دیدگاهها و نظراتی داشتند، تلاش کردیم نظرات ایشان حفظ شود. دلیل سوم این بود که منطقا کسی که اصل انقلاب را قبول دارد اما مرتکب اشتباهی شده، ما نباید او را به سمت پایین هل بدهیم و او را دفع کنیم. اگر کسی بگوید من اصول انقلاب را قبول دارم اما میپذیرم که اشتباه کردهام، جزو وفاداران به نظام است و حاضر است برای انقلاب فداکاری کند، چه ضرورتی دارد که ما او را حذف و دفع کنیم؟ من نمیگویم کشور را بهدست کسانی که ایراد دارند بدهیم و این درست است که افرادی که کمترین اشکالات را دارند باید کشور را اداره کنند اما اگر میخواهیم کشور را اداره کنیم، نباید افرادی را که به آنها اشاره کردم حذف کنیم. تا کجا باید پیش برویم؟ این روحیه و این مشی حدی برای خود قائل نخواهد بود. حتی این اتفاق روزی دامن کسانی را که تئوریسین و نظریهپرداز چنین تحلیلی هستند خواهد گرفت و این روند ادامه خواهد یافت. حذف کردن کار سختی نیست، بلکه این جذب کردن است که دشوار است.
مدتها پیش از آنکه رقابتهای انتخاباتی آغاز شود، گروهی از اصولگرایان به دفتر آقای احمدینژاد رفتند و طیفهای مختلفی در چند نوبت جلساتی را با رئیس جمهور برگزار کردند. اما بعد از مدتی که آیتالله مهدویکنی و آیتالله یزدی محور فعالیتهای اصولگرایان قرار گرفتند، جبهه پایداری از همکاری با این روند امتناع ورزید. البته هیچ گاه اعضای این جبهه علیه آیتالله مهدویکنی موضعگیری نکردند؛ رفتاری که با واکنش ایشان مواجه شد و آیتالله مهدویکنی گفتند که من را مثل بودا نکنید. اگر من را قبول دارید لزوما حرفم را هم قبول داشته باشید. چرا جبهه پایداری که در جلسات اصولگرایان با آقای احمدینژاد شرکت میکرد از تمکین در برابر نظرات آیتالله مهدوی کنی امتناع ورزید؟
چون من راهبرد و مشی وحدت را قبول دارم در تحلیل خود نیز بهگونه ای عمل می کنم که منجر به نفی عدهای نشود. تلاش من بر این است انتقادی که به دیگران وارد میکنم، متوجه خودم نشود. ما باید بپذیریم که اداره کشور توسط یک جریان به نتیجه نمیرسد. باید یاد بگیریم که کار جمعی انجام دهیم. باید بلد باشیم که با حفظ اصول و ارزشها سلایق مختلف را دور هم جمع کنیم. ممکن است برخی این تحلیل را نپذیرند، اما من حاضرم با تمام کسانی که این تحلیل را قبول ندارند بحث کنم. بیاییم بررسی کنیم که آیا دادن کشور به یک سلیقه خاص میتواند مشکلات را حلکند یا باید با فکر جمعی کشور را اداره کرد؟ اساسا هم هیچگونه عدول از اصولگرایی را نمیپذیریم، بلکه این کار باید با حفظ اصولگرایی، ارزشهای امام، شهدا و دیدگاههای مقام معظم رهبری انجام شود. تمام عرض بنده همین است. اگر بخواهم وارد جزئیات شوم ممکن است مشکل ساز شود و اعتقاد بنده را نقض کند. اگر این دیدگاه باور عمومی سیاسیون، اصولگرایان و دست اندرکاران و کنشگران سیاسی شود، میتوانیم به راحتی در کنار یکدیگر بنشینیم و مسائل درونی خود را مطرح کنیم.
نباید در عالم سیاست میدان بازی را در میدان بده بستانهای ناسالم سیاسی قرار دهیم. ما و دیگران نباید بازیهایی را طراحی کنیم که سیاسی کاری حاکم شود؛ نه سیاست به معنای صحیح و درست آن. ما مسلمانیم و نباید بازیها و زد و بندهای ناسالم سیاسی را وارد تعاملات سیاسی کنیم. ما حاضریم تمام جریانات اصولگرا را به رسمیت بشناسیم و با آنها کار کنیم؛ به شرط آنکه کلک و نارو نزنند، غوغاسالاری و عوامفریبی نکنند، دور نزنند، مناسبات را روی روشهای غیرارزشی سامان ندهند و مشی دفعی و حذفی نداشته باشند.
ما چنین رفتارهایی را مناسب نمیدانیم و معتقدیم که این روشها پاسخگو نخواهد بود. ممکن است در دورهای برخی افراد یا گروهها با مناسبات ناصحیح و زدوبندهای سیاسی به توفیقاتی دست یابند، اما اگر در این مسیر قرار گیرند حتما آسیب خواهند دید. اگر هم در این دنیا به اهداف خود برسند، حتما در روز قیامت پاسخ عمل خود را خواهند گرفت. اگر ما میگوییم اصولگرا هستیم، یعنی معاد را قبول داریم و به این موضوع قائل هستیم که اگر کلکی بزنیم باید در برابر خداوند پاسخگو باشیم. از این رو، باید این ظرفیت در اصولگرایان ایجاد شود که سلایق مختلف را به رسمیت بشناسند و با یکدیگر کار مشترک انجام دهند؛ اما در قالب مناسبات سالم. برخی مردم در سلایق و گرایشات اصولگرایانه خود، یک فرد یا جریان خاص را بیشتر میپسندند و برخی را کمتر؛ این به معنای آزادی است و ما به آرای مردم احترام می گذاریم. نباید به روشهای حذفی روی بیاوریم.
بنده نمی خواهم به حجم عظیم عملیات روانی برای حذف برخی دوستان و افرادی که به این مملکت خدمت کردهاند، اشاره کنم. چرا باید با پمپاژ شدید دروغ، تخریب و تهمت افراد را حذف کنند؟ اصلا معنای این کارها چیست؟ انقلابی بودن در این شرایط یعنی رفتار اسلامی و انقلابی داشتن. کسی نمیتواند بگوید من انقلابی، بسیجی و حزب اللهی ام اما دروغ بگوید، تهمت بزند و افترا ببندد. کجای این رفتارها با انقلابی بودن میسازد؟ انقلابی بودن یعنی دیندار بودن، ارزشی بودن، مقید بودن به دستورات الهی و رعایت دستورات اخلاقی. متاسفانه در حوزه سیاسی ما نوعی ضعف و خلاء اخلاقی وجود دارد؛ ضمن اینکه خلاء تحلیل هم هست.
انقلاب تاکنون گروهها و جریانات مختلفی را به خود دیده است. اگر چه ممکن است قیاس درستی نباشد، اما مشابه این اتفاق در دوره اصلاحات رخ داد و برخی طیفها در مسائل مختلف تعابیر دیگری از اصلاحطلبی داشتند که البته به نتیجه نرسید. در میان اصولگرایان هم برخی جریانات دارای گرایشهای خاصی هستند، البته منظورم جریان خاصی نیست. وظیفه نخبگان اصولگرا در این رابطه چیست؟
من فکر می کنم همه ما دو وظیفه عمومی داریم. به عبارتی دو خلاء جدی وجود دارد و برای جبران این خلاء دو وظیفه برعهده همه است. اولین خلاء، خلاء و بحران اخلاقی در میان بخش عمدهای از سیاسیون، تاثیر گذاران سیاسی و خواص سیاسی است. خلاء دوم خلاء تحلیل است؛ در خصوص مسائل داخلی، جهانی، جایگاه ما در مناسبات بین المللی، جایگاه انقلاب و رسالت تاریخی آن، مشکلات و وضعیت مردم تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. این دو خلاء عمده، مشهود است و همه باید کمک کنیم که این بحرانها از بین برود یا اینکه به حداقل برسد.
این روش پسندیدهای است که شما در مقابل طیفهای دیگر اصولگرا موضعگیری سلبی یا ایجابی نمیکنید. اما برخی دیگر از طیفها مدل مشابهی را ایجاد کردهاند که یک روحانی بزرگوار در راس تشکیلات آنها قرار دارد و این تلقی در جامعه به وجود آمده که روحانیت در مقابل روحانیت قرار گرفته است. این اتفاق چقدر به اصولگرایی ضربه میزند؟
روحانیت بصیر، مجاهد و در خط امام و رهبری به این موضوع توجه دارند، صحنه را هوشمندانه رصد میکنند و اینگونه تحلیلها بر آنان اثر نخواهد داشت. ما در خصوص انگیزه افراد صحبت نمیکنیم بلکه درباره آثار تحلیلها و روشها حرف میزنیم. آثار تحلیلها و روشها ممکن است چنین برداشتی را ایجاد کند. در ابتدا چنین دغدغهای برای ما هم وجود داشت و در جلساتی که با حضرات آیات مهدویکنی و مصباح یزدی داشتیم، این دغدغه را منتقل کردیم. در آنجا عرض کردیم که ممکن است برخی شیاطین از اتفاقی که افتاده سوءاستفاده کنند و روحانیون را در مقابل یکدیگر قرار دهند. الحمدلله آن بزرگواران نسبت به این مساله توجه داشته و دارند و ما هم باید کمک کنیم که این شیطنتها به نتیجه نرسد. چراکه خط تقابل روحانیت با روحانیت تفاوتی با خط حذف روحانیت ندارد.
کسانی که اسلام منهای روحانیت را مطرح کردند، برای پیشبرد اهداف خود تقابل روحانیت را پیگیری کردند. بنابراین به نظر من تفاوتی میان کسانی که اسلام منهای روحانیت را مطرح میکنند با کسانی که تقابل روحانیت را پیگیری میکنند، وجود ندارد؛ اینها دو روی یک سکه اند. ما با تحلیلهای درست، بصیرت افزایی و ایجاد فضای سالم نباید اجازه دهیم چنین اتفاقی رخ دهد.
دور دوم انتخابات را چگونه میبینید؟
دور دوم ادامه دور اول است و من تفاوت چندانی نمیبینم.
قبل از برگزاری انتخابات مرحله اول فکر میکردید که چنین نتیجهای به دست بیاید و فقط پنج نفر در مرحله اول وارد مجلس شوند؟
بله.
منظورم فقط شخص شما نیست. یعنی واقعا شما تحلیل میکردید که این تعداد از کاندیداها به دور دوم برسند؟
بله؛ حتی در جلسه ای رسمی اظهار کردم.
اصلا چرا چنین اتفاقی افتاد؟
به دلیل وجود لیستهای متعدد، اختلاف آرا زیاد بود و موجب شکستن آرای مردم شد. به دلیل اینکه قانون میگوید کاندیداها با کسب 25 درصد آرا پیروز میشوند، به دلیل شکسته شدن آرا، من به این تحلیل رسیدم که فقط 7 یا 8 نفر در مرحله اول انتخابات رای میآورند. این را هم در جلسات و هم در رسانهها اعلام کردم.
در خصوص آرای خودتان چطور، حدس میزدید که این تعداد رای بیاورید؟
بله؛ تقریبا همان مقداری بود که حدس میزدم.
شما از عملکرد جبهه متحد رضایت دارید یا معتقدید که نقاط ضعفی در کارنامه این جبهه وجود دارد؟
مگر انسانی هست که نقطه ضعف نداشته باشد؟! حتما نقاط ضعفی داشته ایم. اما اجازه دهید این نقاط ضعف بعد از مرحله دوم بازگو شود تا مستمسک برخی افراد و جریانات برای تضعیف جبهه متحد قرار نگیرد.
آیا میتوانیم از نتیجه مرحله اول نتیجه بگیریم که جبهه متحد ناموفق بوده و نتوانسته است بدنه را جذب کند؟
این سوال شما هم در نقد جبهه متحد است. اما این جبهه در دو صحنه بسیار موفق بوده است؛ جبهه متحد برای جلوگیری از تاثیرگذاری و پیروزی جریان فتنه و انحراف شکل گرفت و در این مسیر هم موفق بود. در سطح کشور هم موفق بود. اما در تهران اتفاقاتی که افتاد بر سر لیست بود. البته اغلب کسانی که به مرحله دوم رسیده اند، اصولگرا هستند و مساله خاصی پیش نیامده است. باوجود اشکالاتی که وجود دارد و من در جای خود آنها را مطرح خواهم کرد، اما در مجموع معتقدم که جبهه متحد عملکرد موفقی داشته است.
برخی معتقدند که با توجه به تجربه تاریخی، مردم در مرحله دوم انتخابات مشارکت کمتری دارند و این اتفاق شانس جبهه متحد را برای پیروزی کمتر میکند. شما این تحلیل را تا چه حدی قبول دارید؟
شاید تعبیر دقیقتر این تحلیل اینگونه باشد که بیشتر مردم میگویند ما وظیفه خود را در مرحله اول انجام دادیم، دعوت رهبری را لبیک گفتیم و از نظام دفاع کردیم، اما مرحله دوم بحث برسر افراد است و تفاوتی نمیکند که چه کسانی پیروز شوند. از این منظر مشارکت چندان جدی نیست و بهطور میانگین، مشارکت در مرحله دوم یک سوم مرحله اول بوده است. حال باید ببینیم که پایگاه اجتماعی گروهها و افرادی که به مرحله دوم رسیده اند، کجاست و کدام بخش از بدنه اجتماعی آنان را انتخاب کردهاند. اگر متدینین، مسجدیها و بسیجیان به لیست الف رای دهند یک سری آثار اجتماعی دارد و اگر اقشار دیگر به این لیست رای داده باشند آثار دیگری خواهد داشت.
یعنی می خواهید بگویید بدنه آنها در طیف حزب اللهی بیشتر از شماست؟
نه خیر. من مبنای تحلیل را عرض کردم. حالا اینکه این حرف تا چه حدی درست باشد من نفی نمیکنم. اما معنای این حرف این نیست که جبهه متحد پایگاه اجتماعی ندارد. متقابلا هم برخی نامزدهای جبهه متحد و برخی کاندیداها در میان متدینین، مسجدیها و بسیجیان پایگاه دارند. برای این پایگاه هم نمیتوان وزنی تعیین کرد بلکه مساله روشن این است که طرفین پایگاه دارند. به همین دلیل اوضاع قدری پیچیده است و من فکر میکنم که یک لیست ترکیبی به نتیجه خواهد رسید.
همانطور که در جریان هستید اکثریت مجلس نهم نیز به اصولگرایان رسیده است. اما فراکسیون اصولگرایان در مجلس هشتم تجربه خوبی نداشت و نتوانست به اهداف خود برسد. اغلب تحلیلها علت این ضعف را همزمانی ریاست مجلس و فراکسیون از سوی یک نفر میداند. وضعیت فراکسیون اصولگرایان در مجلس نهم چگونه خواهد بود؟
البته یک ضعف فراکسیون اصولگرایان در مجلس هشتم حتما یکی بودن رئیس مجلس و رئیس فراکسیون بود. علت دیگر این است که برخی از دوستان تحلیلشان این بود که ما میتوانیم با دوم خردادیها کار کنیم و به استناد این تحلیل خود را از همکاری با دیگر اصولگرایان بی نیاز میدیدند. از این رو، کارآمدی فراکسیون به حداقل رسید.
اما در مجلس هفتم اینگونه نبود. فراکسیون اصولگرایان حضور موثری داشت.
برای اینکه کار فراکسیونی و خرد جمعی در مجلس هفتم انجام میشد. باوجود مشی برخی دوستان که میگفتند ما بهدنبال کار جمعی هستیم، اما در عمل به دنبال تحمیل نظرات خود به دیگران هستند. یعنی تصمیم گیری جمعی در مسائل مهم بسیار کمرنگ بوده است. ما امیدواریم در صورت راهیابی به مجلس نهم، خرد جمعی را بر مجلس حاکم کنیم و فراکسیونی قدرتمند، بانشاط، منسجم، انقلابی، تحول خواه و عاقل را ایجاد کنیم. این اتفاق در مسائل عمومی کشور نیز موثر خواهد بود.
بههر حال پایداری در مجلس نهم میخواهد قدرتمندتر از مجلس هشتم باشد. با توجه به اختلاف سلایق شما با این جبهه آیا تجمیع این نظرات در فراکسیون اکثریت ممکن است؟
ما همانگونه که با دوستان پایداری تفاوت داریم، با دوستان آقای لاریجانی هم تفاوتهایی داریم. اما اگر شاخصه هایی که پیش از این عرض کردم رعایت شود، این امکان وجود دارد. یعنی اصولگرایان بپذیرند که مبنا، میزان و شاخص رعایت اصولگرایی است و با حفظ اصول میتوانیم کار جمعی انجام دهیم. اگر مبنا را تغییر دهیم عدول از اصولگرایی است و اگر به سوی حذف حرکت کنیم آثاری دارد که منجر به از بین رفتن وحدت خواهد شد.
آیا در حوزه عمل این 3 طیف برای تشکیل یک فراکسیون با یکدیگر توافق خواهند کرد؟
انشاءالله فراکسیون اکثریت با ترکیب، روحیات و مش و مرام جدید که مبتنی بر اصولگرایی است تشکیل خواهد شد.
آیا فراکسیونهای فرعی هم تشکیل خواهند شد؟ خود شما قصد دارید فراکسیون جبهه متحد را تشکیل دهید؟
فراکسیون جبهه متحد یعنی همان فراکسیون اصولگرایان. به میزان موفقیت فراکسیون اصولگرایان افراد و گروههای دیگر از تشکیل فراکسیونهای جدید امتناع خواهند کرد. هراندازه فراکسیون کارآمدتر و فراگیرتر باشد، احساس بی نیازی از تشکیل فراکسیون دیگر جدیتر خواهد بود.
درخصوص ریاست مجلس نهم دو گزینه بسیار جدی وجود دارد که آقای لاریجانی و آقای حدادعادل هستند. اما آقای لاریجانی شاید بخشی از بدنه و نمایندگان نزدیک به خود را در مجلس نمی بینند. شما این را قبول دارید؟
بله. اقلیت تقریبا بالاتفاق بر روی ریاست آقای لاریجانی، اتفاق نظر دارند. منشا این اتفاق همان تفکری است که برخی میگفتند میتوان با اقلیت کار کرد. اما در ترکیب مجلس آینده این آرایش به هم خواهد خورد. از سوی دیگر اینها با شعار اینکه باید مجلس مقتدر داشته باشیم و مجلس باید در برابر دولت بایستد به صحنه آمدند، اما مشخص شد که این شعار کارآمدی ندارد. یعنی نه مجلس توانست اقتدار لازم را به وجود آورد و نه تعامل صحیح با دولت برقرار شد. بنابراین چنین شعاری عملا موفق نبود و یک نگاه عاقلانه مشخص میکند که این مشی صحیحی نبود.
آقای توکلی میگوید با آقای حدادعادل راحتتر میتوان کار کرد و آقای زاکانی معتقد است که شرایط منطقهای و داخلی ایجاب میکند آقای حداد عادل رئیس مجلس نهم باشد. شما هم چنین عقیدهای دارید؟
من نظری اضافه بر این نظرها دارم. فارغ از این تحلیلها اگر نقدها و اشکالات فعلی هم وجود نداشت، مصلحت نمیدانم که دو برادر رئیس دو قوه باشند.
چرا؟
چون بازتاب داخلی و بینالمللی مثبت و آثار خوبی در افکار عمومی ندارد. ما دچار کمبود مدیر و شخصیت نیستیم و گرچه هماهنگی قوا آثار مثبتی دارد اما در سوی دیگر نباید این تلقی ایجاد شود که شرکت سهامی ایجاد شده و اکثریت آن به یک طیف اعطا شده است. این نکته ظریفی است که به ذهن من میرسد. اما تجربه مدیریت مجلس هفتم تجربه موفقی بود. البته ما نمیخواهیم بگوییم که در آن دوره اشکالی وجود نداشت اما برآیند آن، مثبت بود، از ظرفیتها به خوبی استفاده شد، تعامل خوبی میان دولت و مجلس برقرار شد و نظارت مجلس خوب بود.
فکر میکنید در مجلس نهم چنین اتفاقی بیفتد؟
مجلس نهم باید تصمیم بگیرد.
سابقه رفتاری اصولگرایان در چندسال اخیر سابقه متنوعی بوده اما مدل نسبتا ثابتی بر آن حاکم است و یک مرکزگرایی در آن دیده میشود. مدل مدنظر اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری آینده چگونه است؟
برای این بحث زود است. باید از انتخابات مجلس عبور کنیم و بعد به این مساله بپردازیم.
آقای الهام درباره مجمع تشخیص مصلحت نظام اظهاراتی داشتند که با واکنشهای متفاوتی مواجه شد. ارزیابی شما از صحبتهای آقای الهام در خصوص مجمع تشخیص مصلحت نظام چیست؟ عقبه این سخنان به کجا باز میگردد؟
برخی افراد در تحلیلها خود را مطلق میپندارند. وقتی خود را حق مطلق ببینند هر آنچه را که با مذاقشان سازگار نباشد، به گونهای تعمیم میدهند که با سلیقهشان مطابقت داشته باشد. اشتباه بودن این مشی مشخص است.
نیازی نیست که به جای خاصی وابسته باشد بلکه شاید به روحیات یک فرد بازگردد. تجربه تاریخی ما نشان میدهد که تجربیات رهبری انقلاب در برخی مواقع برای سیاسیون حرفهای ما هم قابل فهم نبوده است، اما به مرور زمان، حکمتهای این تصمیم را متوجه شدهاند.
کسی که این تحلیلها را متوجه نمیشود به نوعی اظهار وجود میکند. اگر ما مطلبی را قبول نداریم و تحلیلی داریم که با دیدگاههای رهبری مطابقت ندارد دلیلی ندارد که دیدگاههای رهبری را براساس دیدگاههای خود تحلیل کنیم. اگر من موضعی دارم که با رفتار رهبری نمیخواند و بیایم موضع خود را به رفتار رهبری تحمیل کنم مطمئنا دارای اشکال است. من ریشه چنین موضعی را همان مطلق انگاری میدانم.
در برابر این رفتار چه باید کرد؟
همانطور که اشاره کردم ما دچار بحران اخلاق و بحران تحلیل در سیاست هستیم.
این رفتار از کدام نوع بحران است؟
من با رفتار شخصی که اشاره کردید کاری ندارم. این حادثه ممکن است برای هرکسی پیش بیاید.
اصلاحطلبان حرف و حدیثهای بسیاری داشتند و در آستانه انتخابات مجلس نهم به 3طیف تقسیم شدند. اما حضور آقای خاتمی پای صندوقهای رای معادلات را تغییر داد. از نظر شما علت رای دادن آقای خاتمی چه بود؟
چه کاری غیر از این میتوانست انجام دهد؟ آقای خاتمی اگر رای نمی داد تیر
خلاص سیاسی را به خود میزد. در واقع، هیچ توجیه منطقی برای عدم حضور آقای
خاتمی وجود نداشت. اگر برای مشارکت در انتخابات تبلیغ میکرد با مشی گذشته
او سازگار نبود.
من فکر میکنم آقای خاتمی راه دیگری نداشت. اینها با تحلیلها و روشها برای خود بنبست ایجاد کردهاند، اما در عین حال من بارها گفته ام که سران فتنه بیایند و صادقانه با مردم صحبت کنند و از عملکرد خود عذرخواهی کنند. کسانی که مشروعیت انتخابات را زیر سوال بردند و در برابر رای مردم، ایستادند را محکوم کنند. باید با این کار دشمنان را مایوس کنند. اگر این کار را انجام دهند میتوانند به حیات سیاسی خود سامان دهند اما در غیراین صورت با دست خودشان، خود را از فضای سیاسی کشور حذف خواهند کرد.
آیا شما رای دادن آقای خاتمی را اقدامی مثبت میدانید؟
اگر با انگیزه جبران مافات باشد مثبت است. اما اگر با انگیزه فریب و ادامه رفتارهای گذشته باشد، قطعا شکست خواهند خورد.
اخیرا اصلاح طلبان تلاشهایی برای ورود مجدد به عرصه سیاست انجام دادهاند. اظهارات آقای خاتمی، آقای عبدالله نوری و برخی اتفاقات دیگر موید این موضوع است. آیا اصلاحطلبان قصد بازگشت دارند؟
به لحاظ سیاسی چنین قصدی دارند، اما راه بازگشت مهم است. راه بازگشت، ادامه مشی گذشته نیست، بلکه بازگشت از مسیر گذشته است. باید برگردند و جبران کنند. این کار هم باید صادقانه باشد. باید اشتباهات خود را مرور کنند. اگر پذیرفتهاند که آن گفتمان، اشکال دارد و میخواهند برگردند، اما حاضر نیستند هزینه رفتارهای خود را بپردازند این پذیرفتنی نیست. باید صادقانه با ملت برخورد کنند.
بههر حال آنها نیاز به یک محور دارند و آقای خاتمی را برای این موضوع بهترین گزینه میدانند. آیا آقای خاتمی شرایطی دارد که محور اصلاحطلبان باشد؟
آنها باید در گفتمان، مبانی، اهداف، روشها و اقدامات گذشته خود تجدید نظر اساسی کنند. جریان مدعی اصلاحطلبی بیش از هر فرد یا گروه دیگری نیازمند اصلاحات است.
اصلاحطلبان برای انتخابات آینده دو نوع کاندیدا میتوانند داشته باشند: گزینه حداقلی و گزینه حداکثری. به نظر شما آنها با کدام گزینه خواهند آمد؟
اجازه بدهید بحث انتخابات ریاست جمهوری را به آینده موکول کنیم.