به گزارش مشرق ، حسین اللهکرم رئیس شورای هماهنگی انصار حزبالله در مصاحبه با همشهری ماه به بررسی جریان حامی دولت پرداخت.
مهمترین بخشهای این گفتوگو در ادامه می آید:
* جریان حزبالله در چند سال گذشته با افرادی روبهرو شده که دارای انحراف عقیدتی هستند. اظهارات این افراد، رگههایی از جریان فکری، انحرافی و استعماری آنهم در گذشته دارد که میتوانیم از آن جمله به انجمن حجتیه و امثال آن اشاره کنیم؛ از این رو برخی گمانهها حمایت از وابستگی افراد این جریان انحرافی به انجمن حجتیه داشته است و همچنین مباحثی در زمینه ارتباط با امام زمان(عج) مطرح شده است که این جریان انحرافی بههیچوجه از اسلام اصیل بهره نبرده است
* جریانهای حزباللهی وقتی در چارچوب قدرت با عناصری از این جریان انحرافی روبهرو شدند، تصمیم گرفتند به نوعی با ارائه مواضع فکری و ارائه دیدگاههای خودشان به نقد این جریان بپردازند و با آگاهی به تودهها و مسوولان، مخصوصا در قوه مجریه از گسترش این جریان جلوگیری کنند اما متاسفانه جریان حزباللهی امروز شاهد نفوذ این گروه، در مسائل مختلف خصوصا در حوزه فرهنگ است.
* من به چند نمونه از نشانههای مختلف، در خصوص ارتباط جریان انحرافی و تاثیرگذاریشان بر وضعیت فرهنگی، در دوران ریاست یکی از افراد جریان بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اشاره خواهم کرد. این فرد و گروه همراهش در جلسهای در کشور ترکیه شرکت کردند که در آن رقاصهها به پایکوبی میپرداختند؛ حتی فیلمی هم از این مجلس در زمستان سال 85 منتشر شد. گرچه مجلس رقص رسمی بوده و لهو و لعب نیز قابل گذشت نبود، ولی افراد حاکم بر جریان انحرافی معتقدند که این نوع پایکوبی حرام نیست، بلکه هنر است.
* جریان انحرافی، ملاقاتهای بحثبرانگیزی با سوپراستارهای کشور داشتند و از آنها حمایت مالی به عمل آوردند؛ حتی عکسهای دیدار این افراد نیز منتشر شد که مهمترین آن، حضور افراد جریان انحرافی در نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در آذر 88 بود. عجیب اینجاست که یکی از تابلوهای گرانقیمت این هنرپیشه زن خریداری شد و در ادامه این جلسات بحثبرانگیز، دیدارهایی با مهناز افشار و مهتاب کرامتی که دو بازیگر مشهور سینما هستند، صورت گرفت. همچنین از نمایشگاه عکس رضا کیانیان هم دیدار شد و به دنبال آن، تعریف و تمجید از بازیگران زن از سوی این جریان آغاز شد.
* شاهد حمل قرآن کریم با حرکات ریتمیک بودیم که مراجعی مانند آیتالله صافی گلپایگانی و مکارم شیرازی نسبت به آن موضعگیری کردند. در افتتاحیه همایشی، خانمها با دف و حرکات ریتمیک روی سن آمدند و قرآن را تحویل قاری دادند. این ماجراها نمیتوانست به منظور تکریم قرآن روی داده باشد در حالیکه موقع انجام این مراسم حتی دست زدن به قرآن نیازمند وضو است چه برسد به اینکه با حرکت ریتمیک همراه باشد. ما در حوزه فرهنگ با حاکمیت اندیشه تسامحگری مواجه هستیم و این رفته رفته جریانهای حزباللهی را وادار به نشان دادن واکنش از خود کرده است.
* شرکت در مجالس رقاصی در یک کشور اسلامی بههیچوجه در قالب هنر نخواهد گنجید. ما فکر میکنیم که این جریان از تعادل روحی برخوردار نبوده و دارای انحراف عقیدتی هستند.
* اینها در ارتباط با تاریخ انبیا و تحریف این تاریخ، مسائلی را مطرح میکنند. جریان انحرافی معتقد است که حضرت نوح(ع) با 1850 سال عمر نتوانست جامعه را مدیریت کند؛ چرا که عدالت را ایجاد نکرد. میگویند که آمدن پیامبران مختلف، پیامد عملکرد ناعادلانه پیامبران پیشین است. نهتنها خود این مسائل، انحرافی است بلکه برخاسته از یک بینش غیرتخصصی است.
* آنها معتقدند که دوران اسلامیگرایی به پایان رسیده، نه به این مفهوم که اسلامگرایی وجود ندارد، بلکه اسلام هست اما دورهاش به پایان رسیده است. آنها دوره اسب سواری را مثال میزنند. مسابقات اسب سواری وجود دارد اما استفاده از اسب، کارکرد قبلی را ندارد و اسلام هم در یک چنین وضعیتی قرار دارد. با این توجیهات، روی مکتب ایرانی دست میگذارند و جالب است که میگویند اسلام باید مفتخر باشد که ایران آن را پذیرفته است؛ چرا که ایرانیان هفت هزار سال موحد بودند و همچنین در باب این نکته انحرافی میگویند چون انسان هست خدا هم هست.
* فضای فکری فرهنگی حاکم بر جامعه، نوعی تفکر پلورالیستی و اومانیستی، (یعنی انسان محوری) است و آن بخشی که به تفکر پلورالیستی باز میگردد، توجه به مطلبی است که آقایان دائما مطرح میکنند و آن تاکید بر مکتب ایرانی است. میگویند که این مکتب، دریافت ناب از توصیه اسلام است و باید به دنیا معرفی بشود. جریان انحرافی میگوید که واژه ایرانی ذکر است. چرا به جای مکتب اسلامی بر مکتب ایرانی تاکید دارند؟ به این دلیل است که باور دارند دریافت از اسلام، دریافت متنوعی است؛ در حالی که دریافت مکتب ایرانی از حقیقت، حقیقت ایران هست.
* میگویند بودن کوروش در ایران اتفاقی نبوده، او سرمایهگذاری خداوند در ایران است و خداوند ملت ایران را برگزیده است. این نکات، نکات معرفتی و نیازمند عقبه فکری هستند.
* ضمن اینکه مفهوم مکتب ایرانی یک مفهوم پلوراریستیک است. بسیاری تعاریف متفاوتی از این مکتب ارائه کردهاند. اساسا مکتب ایرانی با باستانگرایی ایرانی، ناسیونالیسم ایرانی (که اسلام را حذف کرده و خود را به عنوان یک فرهنگ معرفی میکند) یگانه پنداشته میشود، البته مکتب ایرانی در حال هضم اسلام است.
* در جریان انحرافی ما شاهد اومانیسمی هستیم که خودش را با بیانات وحیانی همراه میکند (بدون توجه به ریشههای وحی) و همچنین میتوان گفت افرادی مینشینند و مباحث این چنینی را مینویسند و استخراج میکنند که از نظر فهم دینی هیچ جایگاهی ندارد. اینان نگرش نسبی به دین دارند و این رویکرد با ابزارهای مختلف خود را نشان میدهد؛ مثل فیلم، کتاب، نشریات و مصاحبهها.
* آخرین مصاحبه شان در مجله خاتون بود که شما ملاحظه کردید که بحث بر سر حجاب چگونه شکل گرفت .در نهایت رسیدند به جایی که نمیتوان برای امر به معروف و نهی از منکر جایگاهی قائل شد و فیلمهایی را میسازنند؛ مثل «گشت ارشاد» و «زندگی خصوصی» که هر دو موضوع اصلی آنها، حمله به امر به معروف و نهی از منکر است. نوعی نگاه افراطی در فیلم زندگی خصوصی که دوران جوانی اکبر گنجی را به تصویر کشیده، در برخورد با مردم وجود دارد که دائما پونز به پیشانی مردم فرو میکنند یا در گشت ارشاد که جایگاه امر به معروف به مقام افرادی تنزل پیدا میکند که به دنبال تلکه کردنمردم و گذران زندگی دنیوی خود هستند. جریان فاسد و باجگیری که در قالب امر به معروف و نهی از منکر عمل میکنند؛ در حالی که بههیچوجه این نوع دیدگاهها در دین وجود ندارد بلکه جریان فکری انحرافی است که میخواهد جامعه را به این سمت ببرد که اگر فرصت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه حاکم شود ما شاهد افراط در آن خواهیم بود؛ حتما توده مردم ضرر میکنند و بخشی از جامعه نیز که امر به معروف و نهی از منکر در مورد آنها اجرا میشود نیز قربانیان اصلی این روند خواهند بود.
* در دوران اصلاحات، شاهد تولیدات فرهنگیای بودیم که تسامح و تساهل در راستای حاکمیت فرهنگ سکولاریستی بود؛ درحالیکه ما در مواجهه با جریان انحرافی، شاهد یک فرهنگ شبه دینی هستیم که تفسیری انحرافی درباب ارتباط با امام زمان(عج) و تاریخ انبیا دارد.
* طرح موضوع مکتب ایرانی به جای مکتب اسلامی یک نگاه نسبیگرایانه به دین است. افراد جریان انحرافی میگویند مکتب اسلام دریافتهای متنوعی دارد اما دریافت از حقیقت مکتب ایران در قالب موضوعی قابل ارائه از سوی آنان مورد بررسی قرار میگیرد. به این ترتیب که آنان به معرفی مکتب ایران به جای مکتب اسلام میپردازند؛ چراکه دریافت از حقیقت ایران و اسلام، در مکتب ایران نهفته است. برای بررسی این تفکر دو ایده وجود دارد؛ یکی تفکر داریوش شایگان است که یک نوعی ناسیونالیسم ایرانی را ترویج میکند که در آن حذف دین دیده میشود و از طرف دیگر دیدگاه ریچارد فرای را میبینیم که تفکراتش توسط جریان انحرافی در کشور ما به صورت ناقص ارائه میشود و مثلا دین انسانی به جای دین اسلامی، برداشت ناقصی از دیدگاه سید حسین نصر است که توسط جریان انحرافی صورت گرفته است. نوع دیگری از تفکرات آنها، گرایشات صوفیگرایانه است که به دنبال کشف جوهر حقیقت هستند و آن را مقدم بر شریعت میدانند بهطوریکه جایگاه شریعت فرو میکاهد.
* شاهد آن هستیم که اعلام میکنند به جای ترویج حضرت عباس (ع) باید به ترویج نام آرش کمانگیر پرداخته شود. در این تفکر، برای امام حسین (ع) جایگاه دیگری در مکتب ایرانی قائل هستند. این تحریفها یک نوع هضم اسلام در تفکر ناسیونالیسم ایرانی است. آنها معتقد هستند اسلام باید افتخار کند که ایرانی آن را پذیرفت چون ایرانیان هفت هزار سال موحد بودند و در پاسخ آنها باید گفت: چه کسی نامه پیامبر(ص) را به رهبران ایرانی، پاره کرد؟ آیا کسی جز خسرو پرویز بود؟ اینها میخواهند ما را به چه کسی ارجاع دهند؟ کسی که اسلام را نپذیرفت و نامه پیامبر(ص) را پاره کرد؟
* من فکر میکنم وضعیت فرهنگی در دوران هاشمی، خاتمی و در این دوران، همراه با تسامح و تساهل هست اما اولی در پی حذف اسلام و دومی در پی هضم آن است. ضمن اینکه ما یک تفاوت گفتمانی در جریان انحرافی با جریان اصولگرا را شاهد هستیم.
* تفاوت این دو گفتمان در تحولات سیاسی منطقه و خیزش اسلامی جدیدی که در کشورهای اسلامی منطقه آغاز شده، قابل بررسی است؛ در حالیکه رهبر انقلاب اسلامی و به تبع آن جریان اصولگرا، این حرکتها را جنبش اسلامی و علیه منافع غرب و رژیم صهیونیستی تحلیل میکند اما در همین وضعیت میبینیم که جریان انحرافی، اعتقادی به این خیزش و بیداری اسلامی ندارد و این تحولات را صحنهآرایی آمریکا و رژیم صهیونیستی میداند که قصد دارند نقشه سیاسی خاورمیانه را تغییر بدهند. به نظر من این اختلاف نیست، بلکه چیزی فراتر از اختلاف است. بهطوریکه جمهوری اسلامی را در وضعیتی انفعالی قرار میدهد و در کنار این موارد میتوانیم به مسائل فرهنگیای نیز اشاره کنیم که توجه این جریان، به افرادی است که عمدتا دارای انحراف اقتصادی هستند؛ یعنی عضوگیری جریان انحرافی بعضا از بین افرادی است که دارای پرونده مفاسد اقتصادی هستند.
* ما امروز شاهد فتنه دیگری هستیم که این فتنه یک نوع انحراف فکری عقیدتی است. اینکه چرا این جریانات در کشور شکل میگیرند نشاندهنده آزادیهای موجود در جمهوری اسلامی است، بهطوری که امکان حضور افراد در قدرت منوط به رای مردم بوده و کار درستی نیز هست. آنها میتوانند با چهره آرایی، آرای مردم را بگیرند و در مراحل بعد، تفکر خودشان را پیاده کنند اما من فکر میکنم آن چیزی که در جریان انحرافی کنونی حاکم هست در چارچوب فراموشی از یاد خداست.
مهمترین بخشهای این گفتوگو در ادامه می آید:
* جریان حزبالله در چند سال گذشته با افرادی روبهرو شده که دارای انحراف عقیدتی هستند. اظهارات این افراد، رگههایی از جریان فکری، انحرافی و استعماری آنهم در گذشته دارد که میتوانیم از آن جمله به انجمن حجتیه و امثال آن اشاره کنیم؛ از این رو برخی گمانهها حمایت از وابستگی افراد این جریان انحرافی به انجمن حجتیه داشته است و همچنین مباحثی در زمینه ارتباط با امام زمان(عج) مطرح شده است که این جریان انحرافی بههیچوجه از اسلام اصیل بهره نبرده است
* جریانهای حزباللهی وقتی در چارچوب قدرت با عناصری از این جریان انحرافی روبهرو شدند، تصمیم گرفتند به نوعی با ارائه مواضع فکری و ارائه دیدگاههای خودشان به نقد این جریان بپردازند و با آگاهی به تودهها و مسوولان، مخصوصا در قوه مجریه از گسترش این جریان جلوگیری کنند اما متاسفانه جریان حزباللهی امروز شاهد نفوذ این گروه، در مسائل مختلف خصوصا در حوزه فرهنگ است.
* من به چند نمونه از نشانههای مختلف، در خصوص ارتباط جریان انحرافی و تاثیرگذاریشان بر وضعیت فرهنگی، در دوران ریاست یکی از افراد جریان بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اشاره خواهم کرد. این فرد و گروه همراهش در جلسهای در کشور ترکیه شرکت کردند که در آن رقاصهها به پایکوبی میپرداختند؛ حتی فیلمی هم از این مجلس در زمستان سال 85 منتشر شد. گرچه مجلس رقص رسمی بوده و لهو و لعب نیز قابل گذشت نبود، ولی افراد حاکم بر جریان انحرافی معتقدند که این نوع پایکوبی حرام نیست، بلکه هنر است.
* جریان انحرافی، ملاقاتهای بحثبرانگیزی با سوپراستارهای کشور داشتند و از آنها حمایت مالی به عمل آوردند؛ حتی عکسهای دیدار این افراد نیز منتشر شد که مهمترین آن، حضور افراد جریان انحرافی در نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در آذر 88 بود. عجیب اینجاست که یکی از تابلوهای گرانقیمت این هنرپیشه زن خریداری شد و در ادامه این جلسات بحثبرانگیز، دیدارهایی با مهناز افشار و مهتاب کرامتی که دو بازیگر مشهور سینما هستند، صورت گرفت. همچنین از نمایشگاه عکس رضا کیانیان هم دیدار شد و به دنبال آن، تعریف و تمجید از بازیگران زن از سوی این جریان آغاز شد.
* شاهد حمل قرآن کریم با حرکات ریتمیک بودیم که مراجعی مانند آیتالله صافی گلپایگانی و مکارم شیرازی نسبت به آن موضعگیری کردند. در افتتاحیه همایشی، خانمها با دف و حرکات ریتمیک روی سن آمدند و قرآن را تحویل قاری دادند. این ماجراها نمیتوانست به منظور تکریم قرآن روی داده باشد در حالیکه موقع انجام این مراسم حتی دست زدن به قرآن نیازمند وضو است چه برسد به اینکه با حرکت ریتمیک همراه باشد. ما در حوزه فرهنگ با حاکمیت اندیشه تسامحگری مواجه هستیم و این رفته رفته جریانهای حزباللهی را وادار به نشان دادن واکنش از خود کرده است.
* شرکت در مجالس رقاصی در یک کشور اسلامی بههیچوجه در قالب هنر نخواهد گنجید. ما فکر میکنیم که این جریان از تعادل روحی برخوردار نبوده و دارای انحراف عقیدتی هستند.
* اینها در ارتباط با تاریخ انبیا و تحریف این تاریخ، مسائلی را مطرح میکنند. جریان انحرافی معتقد است که حضرت نوح(ع) با 1850 سال عمر نتوانست جامعه را مدیریت کند؛ چرا که عدالت را ایجاد نکرد. میگویند که آمدن پیامبران مختلف، پیامد عملکرد ناعادلانه پیامبران پیشین است. نهتنها خود این مسائل، انحرافی است بلکه برخاسته از یک بینش غیرتخصصی است.
* آنها معتقدند که دوران اسلامیگرایی به پایان رسیده، نه به این مفهوم که اسلامگرایی وجود ندارد، بلکه اسلام هست اما دورهاش به پایان رسیده است. آنها دوره اسب سواری را مثال میزنند. مسابقات اسب سواری وجود دارد اما استفاده از اسب، کارکرد قبلی را ندارد و اسلام هم در یک چنین وضعیتی قرار دارد. با این توجیهات، روی مکتب ایرانی دست میگذارند و جالب است که میگویند اسلام باید مفتخر باشد که ایران آن را پذیرفته است؛ چرا که ایرانیان هفت هزار سال موحد بودند و همچنین در باب این نکته انحرافی میگویند چون انسان هست خدا هم هست.
* فضای فکری فرهنگی حاکم بر جامعه، نوعی تفکر پلورالیستی و اومانیستی، (یعنی انسان محوری) است و آن بخشی که به تفکر پلورالیستی باز میگردد، توجه به مطلبی است که آقایان دائما مطرح میکنند و آن تاکید بر مکتب ایرانی است. میگویند که این مکتب، دریافت ناب از توصیه اسلام است و باید به دنیا معرفی بشود. جریان انحرافی میگوید که واژه ایرانی ذکر است. چرا به جای مکتب اسلامی بر مکتب ایرانی تاکید دارند؟ به این دلیل است که باور دارند دریافت از اسلام، دریافت متنوعی است؛ در حالی که دریافت مکتب ایرانی از حقیقت، حقیقت ایران هست.
* میگویند بودن کوروش در ایران اتفاقی نبوده، او سرمایهگذاری خداوند در ایران است و خداوند ملت ایران را برگزیده است. این نکات، نکات معرفتی و نیازمند عقبه فکری هستند.
* ضمن اینکه مفهوم مکتب ایرانی یک مفهوم پلوراریستیک است. بسیاری تعاریف متفاوتی از این مکتب ارائه کردهاند. اساسا مکتب ایرانی با باستانگرایی ایرانی، ناسیونالیسم ایرانی (که اسلام را حذف کرده و خود را به عنوان یک فرهنگ معرفی میکند) یگانه پنداشته میشود، البته مکتب ایرانی در حال هضم اسلام است.
* در جریان انحرافی ما شاهد اومانیسمی هستیم که خودش را با بیانات وحیانی همراه میکند (بدون توجه به ریشههای وحی) و همچنین میتوان گفت افرادی مینشینند و مباحث این چنینی را مینویسند و استخراج میکنند که از نظر فهم دینی هیچ جایگاهی ندارد. اینان نگرش نسبی به دین دارند و این رویکرد با ابزارهای مختلف خود را نشان میدهد؛ مثل فیلم، کتاب، نشریات و مصاحبهها.
* آخرین مصاحبه شان در مجله خاتون بود که شما ملاحظه کردید که بحث بر سر حجاب چگونه شکل گرفت .در نهایت رسیدند به جایی که نمیتوان برای امر به معروف و نهی از منکر جایگاهی قائل شد و فیلمهایی را میسازنند؛ مثل «گشت ارشاد» و «زندگی خصوصی» که هر دو موضوع اصلی آنها، حمله به امر به معروف و نهی از منکر است. نوعی نگاه افراطی در فیلم زندگی خصوصی که دوران جوانی اکبر گنجی را به تصویر کشیده، در برخورد با مردم وجود دارد که دائما پونز به پیشانی مردم فرو میکنند یا در گشت ارشاد که جایگاه امر به معروف به مقام افرادی تنزل پیدا میکند که به دنبال تلکه کردنمردم و گذران زندگی دنیوی خود هستند. جریان فاسد و باجگیری که در قالب امر به معروف و نهی از منکر عمل میکنند؛ در حالی که بههیچوجه این نوع دیدگاهها در دین وجود ندارد بلکه جریان فکری انحرافی است که میخواهد جامعه را به این سمت ببرد که اگر فرصت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه حاکم شود ما شاهد افراط در آن خواهیم بود؛ حتما توده مردم ضرر میکنند و بخشی از جامعه نیز که امر به معروف و نهی از منکر در مورد آنها اجرا میشود نیز قربانیان اصلی این روند خواهند بود.
* در دوران اصلاحات، شاهد تولیدات فرهنگیای بودیم که تسامح و تساهل در راستای حاکمیت فرهنگ سکولاریستی بود؛ درحالیکه ما در مواجهه با جریان انحرافی، شاهد یک فرهنگ شبه دینی هستیم که تفسیری انحرافی درباب ارتباط با امام زمان(عج) و تاریخ انبیا دارد.
* طرح موضوع مکتب ایرانی به جای مکتب اسلامی یک نگاه نسبیگرایانه به دین است. افراد جریان انحرافی میگویند مکتب اسلام دریافتهای متنوعی دارد اما دریافت از حقیقت مکتب ایران در قالب موضوعی قابل ارائه از سوی آنان مورد بررسی قرار میگیرد. به این ترتیب که آنان به معرفی مکتب ایران به جای مکتب اسلام میپردازند؛ چراکه دریافت از حقیقت ایران و اسلام، در مکتب ایران نهفته است. برای بررسی این تفکر دو ایده وجود دارد؛ یکی تفکر داریوش شایگان است که یک نوعی ناسیونالیسم ایرانی را ترویج میکند که در آن حذف دین دیده میشود و از طرف دیگر دیدگاه ریچارد فرای را میبینیم که تفکراتش توسط جریان انحرافی در کشور ما به صورت ناقص ارائه میشود و مثلا دین انسانی به جای دین اسلامی، برداشت ناقصی از دیدگاه سید حسین نصر است که توسط جریان انحرافی صورت گرفته است. نوع دیگری از تفکرات آنها، گرایشات صوفیگرایانه است که به دنبال کشف جوهر حقیقت هستند و آن را مقدم بر شریعت میدانند بهطوریکه جایگاه شریعت فرو میکاهد.
* شاهد آن هستیم که اعلام میکنند به جای ترویج حضرت عباس (ع) باید به ترویج نام آرش کمانگیر پرداخته شود. در این تفکر، برای امام حسین (ع) جایگاه دیگری در مکتب ایرانی قائل هستند. این تحریفها یک نوع هضم اسلام در تفکر ناسیونالیسم ایرانی است. آنها معتقد هستند اسلام باید افتخار کند که ایرانی آن را پذیرفت چون ایرانیان هفت هزار سال موحد بودند و در پاسخ آنها باید گفت: چه کسی نامه پیامبر(ص) را به رهبران ایرانی، پاره کرد؟ آیا کسی جز خسرو پرویز بود؟ اینها میخواهند ما را به چه کسی ارجاع دهند؟ کسی که اسلام را نپذیرفت و نامه پیامبر(ص) را پاره کرد؟
* من فکر میکنم وضعیت فرهنگی در دوران هاشمی، خاتمی و در این دوران، همراه با تسامح و تساهل هست اما اولی در پی حذف اسلام و دومی در پی هضم آن است. ضمن اینکه ما یک تفاوت گفتمانی در جریان انحرافی با جریان اصولگرا را شاهد هستیم.
* تفاوت این دو گفتمان در تحولات سیاسی منطقه و خیزش اسلامی جدیدی که در کشورهای اسلامی منطقه آغاز شده، قابل بررسی است؛ در حالیکه رهبر انقلاب اسلامی و به تبع آن جریان اصولگرا، این حرکتها را جنبش اسلامی و علیه منافع غرب و رژیم صهیونیستی تحلیل میکند اما در همین وضعیت میبینیم که جریان انحرافی، اعتقادی به این خیزش و بیداری اسلامی ندارد و این تحولات را صحنهآرایی آمریکا و رژیم صهیونیستی میداند که قصد دارند نقشه سیاسی خاورمیانه را تغییر بدهند. به نظر من این اختلاف نیست، بلکه چیزی فراتر از اختلاف است. بهطوریکه جمهوری اسلامی را در وضعیتی انفعالی قرار میدهد و در کنار این موارد میتوانیم به مسائل فرهنگیای نیز اشاره کنیم که توجه این جریان، به افرادی است که عمدتا دارای انحراف اقتصادی هستند؛ یعنی عضوگیری جریان انحرافی بعضا از بین افرادی است که دارای پرونده مفاسد اقتصادی هستند.
* ما امروز شاهد فتنه دیگری هستیم که این فتنه یک نوع انحراف فکری عقیدتی است. اینکه چرا این جریانات در کشور شکل میگیرند نشاندهنده آزادیهای موجود در جمهوری اسلامی است، بهطوری که امکان حضور افراد در قدرت منوط به رای مردم بوده و کار درستی نیز هست. آنها میتوانند با چهره آرایی، آرای مردم را بگیرند و در مراحل بعد، تفکر خودشان را پیاده کنند اما من فکر میکنم آن چیزی که در جریان انحرافی کنونی حاکم هست در چارچوب فراموشی از یاد خداست.