آمدند تا راه‌هاي سلطه‌يافتن بر شرق را شناسايي کنند، منابع فرهنگي شرق را به يغما برند، برداشت‌هاي ناقص خودشان از شرق و شرق‌نشينان را به نام مطالعه و پژوهش قالب زنند، دربارة شرق و شرقي حکم صادر کنند و زمينه‌هاي سکولاريزه کردن فرهنگي شرق را فراهم آورند.

گروه فرهنگي مشرق- از ميان جوانان ديروز، آنهايي که اهل مطالعه بودند، به خاطر مي‌آورند که اواسط سال 1357ش. قبل از واقعة هفدهم شهريور، کتابي دو جلدي با عنوان «جنگ بي پايان» اثر «ميچل کلر» (1942م.) در «ايران» ترجمه و منتشر شد. موضوع کتاب، کيفيّت حضور نظامي آمريکا در «ويتنام» و تجربه‌هاي عجيب و غريب آنها در مبارزه با نيروهاي چريکي بود. از آنجا که موقعيّت ويژة جنگلي گرم و مرطوب ويتنام، امکان مناسبي را براي چريک‌ها‌ فراهم آورده بود تا با جنگ و گريزهاي پي در پي، ضمن ضربه زدن به نيروهاي نظامي آمريکايي، در لابه‌لاي جنگل‌هاي انبوه، خود را پنهان سازند، مراکز نظامي و مطالعاتي آمريکايي، سرمايه‌گذاري وسيعي را مصروف ساخت و ساز ابزارهايي کردند که به سربازان امکان «شناسايي چريک‌ها و محلّ تجمّع آنها را در دل جنگل‌ها» مي‌داد. از جملة آن ادوات مدرن که گاه بر دوش سربازان و گاهي به وسيلة هلي‌کوپتر، حمل مي‌شدند، دستگاه کشف آثار بويايي بود. اين دستگاه که نام «انسان‌ياب E63» را بر خود داشت، به ارتش آمريکا اين امکان را مي‌داد که از فراز جنگل‌هاي انبوه و از طريق کشف و تشخيص هويّت آثار شيميايي منتشر در هوا،‌ محلّ استقرار و اختفاي چريک‌هاي ويتنامي را کشف کنند و با هلي‌کوپتر مورد حمله قرار دهند.

از «انسان‌ياب» مادون قرمز تا نفوذ در دانشگاه‌ها
آنها، دستگاه انسان‌ياب با اشعة‌ مادون قرمز هم ساخته بودند. اين دستگاه‌ها با تشخيص ميزان حرارت و تفاوت دماي بدن انسان و محيط پيراموني، امکان تشخيص محلّ استقرار يا اختفاي انسان‌ها را در ميان جنگل‌هاي انبوه فراهم مي‌ساختند. مبارز مشهور آمريکاي لاتين، «ارنستُ چگوارا»، با استفاده از اين وسيلة‌ انسان‌ياب، شناسايي و دستگير شد. اين‌گونه پژوهش‌ها که حاصلش ساخت سلاح‌هايي شگفت‌انگيز براي کشتار انسان‌هاي مظلوم بود، منحصر در حوزة‌ نظامي‌گري نبود. آن سال‌هايي که به آنها اشاره کردم؛ يعني دهة‌60 خورشيدي که شور انقلابي به جان جوانان افتاده بود، از کنار هيچ خبر و نشاني از عمل استعمار و استکبار و عمله‌هاي بومي‌اش به راحتي نمي‌گذشتند. همان وقت مکشوف شد که بخش مطالعات اجتماعي «دانشگاه شيراز» (پهلوي سابق)، در ارتباط مستقيم با يکي از دانشگاه‌هاي آمريکا و با حضور اساتيد حوزة علوم و مطالعات اجتماعي همان کشور، دانشجويان ايراني را تربيت مي‌کند. يکي از نکات قابل توجّه فعّاليت پژوهشي اين دانشگاه که عمدتاً توسط دانشجويان ايراني صورت مي‌گرفت، جمع‌آوري اطّلاعات دقيق، جغرافياي خاکي ايران، شناسايي دشت، کوه و صحرا و کشف نشانه‌هاي معادن و ذخاير رو زميني و زير زميني و ديگر مباحث از اين دست بود، به گونه‌اي که هر کور مادرزادي به مدد يادداشت‌ها و نقشه‌هاي ترسيم شده، به راحتي ردّ و نشان همة‌ روستاها و آبادي‌ها، جويبارها و معادن را مي‌گرفت و به منزل مقصود مي‌رسيد. رسايل فارغ‌التّحصيلي دانش‌آموختگان نيز به دانشگاه مادر در ايالات متحّدة‌ آمريکا فرستاده مي‌شد.

«شرق‌شناس» يا ستون پنجم جنگ نرم؟
البتّه اين کار هم تازگي نداشت و هم اختصاص به ايران نداشت. صرف‌نظر از سوابق سيّاحان فرنگي که در ادوار گذشته به شرق آمدند و سياحت‌نامه نوشتند و رفتند، از اواخر قرن هجدهم ميلادي، جماعتي با نام و عنوان «شرق‌شناس» و به بهانة‌ شرق‌شناسي، راهي سرزمين‌هاي شرقي شدند. برخلاف تصوّر، آنها براي شرقي شدن، روي به ديار ما نگذاشتند؛ بلکه آمدند تا راه‌هاي سلطه‌يافتن بر شرق را شناسايي کنند، منابع فرهنگي شرق را به يغما برند، برداشت‌هاي ناقص خودشان از شرق و شرق‌نشينان را به نام مطالعه و پژوهش قالب زنند، دربارة شرق و شرقي حکم صادر کنند و زمينه‌هاي سکولاريزه کردن فرهنگي شرق را فراهم آورند، زمينه‌هاي دامن‌زدن به تفاوت‌هاي مذهبي و جدايي اقوام شرقي و رويارو ساختن آنها را در جدالي بي‌پايان، فراهم آورند، براي غرب جاسوسي کنند و بالأخره با برجا گذاشتن ردّ و نشان خود بر در و ديوار فرهنگي و حيات اجتماعي انسان شرقي رفتند.
فرانسوي‌ها، انگليسي‌ها، آلماني‌ها، روس‌ها، ايتاليايي‌ها و آمريکايي‌ها، هرکدام در گوشه‌اي از شرق، رحل اقامت افکندند و جملگي پهنه‌هاي شرق بزرگ را از ساحل «درياي مديترانه» تا شرق «چين» درنورديدند.
در عصر جديد هم، در اقصا نقاط آمريکا و «اروپا»، مراکزي را ويژة مطالعات شرقي به راه انداختند تا آموزه‌ها، نگرش‌ها، شيوه‌ها و تجربيّات خود را به نسل‌هاي جديد شرق‌شناس، منتقل کنند.
امروزه «کانادا»،‌ «آلمان»،‌ آمريکا و حتّي ژاپني‌ها، داراي مراکز شرق‌شناسي‌اند.

جاسوسي از ايران، حتي توسط ژاپن
حدود بيست سال قبل، وقتي فهرست پژوهش‌هاي مرکز شرق‌شناسي «ژاپن» را بررسي مي‌کردم، متوجّه شدم، آنان حتّي دربارة «گويش محلّي مردم لارستان فارس» رسالة پژوهشي ارائه کرده‌اند؛ در حالي که عمدة‌ دانشجويان ايراني، از موقعيّت محلّي «گراش»، «اِوَز» و «لامرد» در استان فارس،‌ بي‌اطّلاعند تا چه رسد به گويش‌هاي محلّي اين ديار.
بد نيست بدانيد که کشور آلمان و مرکز شرق‌شناسي‌اش، چيزي حدود 5000 شرق‌شناس دارد و در «دانشگاه واشينگتن دي سي» بيش از يکصد رشتة‌ شرق‌شناسي وجود دارد.
بد نيست بدانيد، بين سال‌هاي 1800 تا 1950م.، حدود 60000 کتاب در غرب دربارة‌ «خاور نزديک» به رشتة تحرير درآمده است. (محمّدحسن زماني، ص 300)

جاسوسي اروپايي‌ها از 200 سال پيش
تاريخ راه‌اندازي مراکز شرق‌شناسي اروپاييان نيز قابل توجّه است: فرانسوي‌ها در سال 1822م.؛ يعني قريب به دويست سال قبل،‌ اوّلين جمعيّت آسياشناسي را تشکيل دادند. انگليسي‌ها در سال 1823م.؛ يعني يک‌سال بعد از فرانسوي‌ها، جمعيّت آسياشناسي وابسته به پادشاهي انگليس را تأسيس کردند. آمريکايي‌ها در سال 1842م. و آلماني‌ها در سال 1845م. مراکز شرق‌شناسي را تأسيس کردند.
نکتة‌ جالب توجّه آنکه،‌ جناب «بالفور»، نخست‌وزير انگليس؛ يعني همان که اعلاميّه‌اش معروف است، در سال 1910م. ادّعا کرده بود که تنها فرد انگليسي است که شرق را بهتر از هر شخص ديگري مي‌شناسد(!).

سرمايه‌هاي شرق در اختيار غرب، حتي قرآن کريم
در هنگامه‌اي که ساکنان شرق از همة سرمايه‌هاي خود غافل بودند، همة‌ منابع مکتوب و ذخاير زيرخاکي و روخاکي مشرق زمين به يغما رفت تا آنجا که وقتي پاي در «موزة‌ لوور» و ساير موزه‌هاي اروپايي مي‌گذاري از وجود اين همه آثار متعلّق به مسلمانان در حيرت فرو مي‌روي. متأسّفانه بايد گفت که امروزه‌ آثار شرقي را در غرب بايد ديد و با سلام و صلوات و طيّ مراسمي به استقبال لوح گِلي منشور کورش رفت. لوحي که براي مدّت کوتاهي در ايران به نمايش درآمد.
بد نيست بدانيم که تا کنون، 43 ترجمة‌ «قرآن کريم» به زبان آلماني و 15 ترجمه به زبان فرانسوي تهيّه شده است.

پژوهش‌هاي پربار غرب از اسلام
فهرست اسامي کتاب‌هايي که مستشرقان فقط در يک دهه، بين سال‌هاي 1939 تا 1949م. در موضوع شرق ميانه تأليف و منتشر کرده‌اند،‌حدود 2000 صفحه است و تعداد عناوين مقالات مخصوص اسلام‌شناسي که بين سال‌هاي 1906 تا 1955م. در مجلات منتشر کرده‌اند، 26000 عنوان است که به نام «فهرست اسلامي» مشهور است.
آنان در همة حوزه‌هاي فرهنگي وارد شدند؛ دايرة المعارف‌ها نوشتند و در تمامي طول اين سال‌ها کنفرانس‌هايي را برگزار کردند که وظيفة بررسي بسياري از مباحث و موضوعات فرهنگي و تمدّني شرقي را عهده‌دار بودند.
من در اين مجال کوتاه، قصد بررسي و نقد و نظر جريان شرق‌شناسي و نشان دادن وجوه پسنديده و ناپسند آن جريان و عملکرد شرق‌شناسان را ندارم.

ميزان غرب‌شناسي ما: صفر
اگر «غرب» و نظام سلطه‌جوي غربي را به عنوان خصم شرق، اسلام و ايران فرض کنيم و شناسايي آن را شرط ضروري براي ارائة استراتژي تهاجمي يا تدافعي بدانيم، جا دارد که از خود بپرسيم چه تعداد مرکز پژوهشي، رشتة دانشگاهي، محقّق ويژة مطالعات غرب‌شناسي به راه انداخته‌ايم؟ چه کسي مي‌تواند پرده از راز اين غفلت بردارد؟ احتمالاً همان کساني که پرده از راز توقّف انقلاب فرهنگي برداشتند؟
اگر «سکولاريزه و دنيوي کردن» فرهنگ و منابع فرهنگي شرقي را تنها بخشي از عملکرد شرق‌شناسي بشناسيم، کدام مرکز مطالعاتي ويژه براي شناسايي روش‌ها، ديدگاه‌ها و عملکرد شرق‌شناسان در فرايند دنيوي کردن منابع و نگرش علماي شرقي و مسلمان تأسيس شده است؟

فرقه‌ها، ثمره پژوهش‌هاي شرق‌شناسان و غفلت شرقيان
بررسي‌ها نشان مي‌دهد که همين جريان در راه‌اندازي فرق مذهبي وهابيّت و بهائيّت در دو فصل مهم از حيات فرهنگي و جغرافيايي جهان اسلام؛ يعني «ايران و عربستان سعودي» نقش مهم و کليدي داشتند؛ چنان‌که رواج صوفي‌گري در ايران و تضعيف «عرفان ناب شيعي» در رشته‌هاي دانشگاهي و ترويج مرام صوفيان اهل تسنّن در ميان دانشجويان رشته‌هاي زبان و ادبيّات فارسي، اديان و عرفان و... از همين آبشخور شرق‌شناسي برخاسته است. بنابراين، بايد پرسيد متولّيان امور فرهنگي، علمي و آموزشي کشور چه سهمي از بودجه و سرمايه‌هاي فرهنگي را مصروف شناسايي و نقد اين جريان و جايگزيني منابع شايسته کرده‌اند؟

سياست ارجح است يا فرهنگ؟!
متأسّفانه بايد عرض کنم «مرغ پخته هم» از نحوة‌ برنامه‌ريزي فرهنگي و مصونيّت بخشي، در شرق اسلامي به خنده مي‌افتد. تنها مي‌خواستم عرض کنم، چنان در گير و دار مسائل سياسي به خود پيچيده و مشغوليم که از عالم و آدم غافل مانده‌ايم.
-----------------
اسماعيل شفيعي سروستاني
راديو معارف 30/7/89

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس