کد خبر 11032
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۸۹ - ۱۴:۲۶
- ۰ نظر
- چاپ
خصومت مداوم و بيپايان استکبار جهاني به رهبري ايالات متحده با جمهوري اسلامي ايران ريشه در چه چيز دارد؟ آيا کشمکش ميان اين دو کنشگر، تنها بر سر موضوعات سياسي و بينالمللي است؟
به گزارش مشرق به نقل از پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي، خصومت مداوم و بيپايان استکبار جهاني به رهبري ايالات متحده با جمهوري اسلامي ايران ريشه در چه چيز دارد؟ آيا کشمکش ميان اين دو کنشگر، تنها بر سر موضوعات سياسي و بينالمللي همچون پرونده هستهاي يا صلح خاورميانه بوده و آيا در صورت عقبنشيني احتمالي دولت ايران از مواضع خود در موضوعات مذکور و گردن نهادن به خواست ابرقدرت جهاني، عمر اين کشمکشِ ديرپا خاتمه خواهد يافت و راه براي تعامل دوستانه طرفين هموار خواهد گرديد؟
* عبور از لايههاي سطحي
طي سهدههاي که از تولد انقلاب اسلامي و ظهور يک نظام سياسي منحصر به فرد مبتني بر شالودههاي ديني در ايران ميگذرد، راهبرد ايرانستيزي همواره در سرلوحه کار رهبران استکبار جهاني قرار داشته است. اين مسئله حکايت از آن دارد که تعارض ابرقدرت سلطهگر جهاني با جمهوري اسلامي ايران بسيار عميق و فراتر از صِرف موضوعات بينالمللي بوده و از ماهيت نظام سياسي ايران و رويکرد خاص اسلام شيعي به مقوله سياست سرچشمه ميگيرد. به عبارت ديگر آنها نه فقط سوگيريهاي سياست خارجي ايران بلکه اساس گفتماني که محصول انقلاب اسلامي محسوب ميشود را تهديدي براي منافع خود ميپندارند.
اصولاً مفاهيم و آموزههاي بينظير گفتمان شيعه از جمله باور به امتزاج کامل دين و سياست، اعتقاد به لزوم نقشآفريني فعال رهبران ديني در بستر جامعه، مفتوح دانستن باب اجتهاد در مورد مسائل مستحدثه اجتماعي و بينالمللي، اعطاي حق حاکميت مشروع به وليفقيه براي زمامداري جامعه سياسي، نفي سلطهپذيري و اتخاذ موضع خصمانه در برابر مستکبرين، ترويج روحيه مقاومت، جهاد و شهادتطلبي و نيز اعتقاد به محتوم بودن تشکيل حکومت عدل جهاني در سايه انقلاب سراسري منجي الهي، شيعه را تبديل به موجوديتي توانمند کرده که از ظرفيت فوقالعادهاي براي به چالش کشيدن منافع ابرقدرتها در سطوح منطقهاي و جهاني و ايجاد يک بلوک مقاومت ضدهژمون برخوردار است. اين مسئله موجب شده تا تحليلگران و سياستسازان استکبار، گفتمان پوياي شيعه را خطرناکترين تهديد و مانع از ناحيه جهان اسلام در برابر راهبردهاي سيطرهطلبانه خود انگاشته و تلاش فراواني را مصروف شناسايي، فهم و مهار قدرت اين گفتمان سازند. در اين ميان آنها به خوبي بر نقش کانوني ولايت فقيه، مرجعيت و حوزههاي علميه در هدايت ديني و سياسي جامعه شيعيان وقوف يافتهاند.
* نقشآفريني تاريخي حوزه
شايد نخستين بار دولت استعماري بريتانيا بود که در عهد قاجاريه در ماجراي قرارداد تنباکو و با صدور فتواي تاريخي ميرزاي شيرازي، آشکارا توان نقشآفريني يک زعيم شيعه و ظرفيت وي براي اعمال فشار نرم بر حکومت و لغو تصميمات سياسي را مشاهده کرد. در دوران سلطنت پهلوي هم ايالات متحده طعم تلخ خروش حوزه علميه قم عليه قانون کاپيتولاسيون و صفآرايي علما به طلايهداري امام خميني(ره) روياروي بزرگترين رژيم سرسپردهاش در منطقه خاورميانه را چشيد. حتي حربه تبعيد امام و جداسازي وي از حوزه قم به منظور پيشگيري از فوران اين آتشفشانِ مولد قدرت نيز مؤثر واقع نشد زيرا ايشان در روزگار تبعيد در حوزه علميه نجف به تئوريزه کردن نظريه ولايت فقيه همت گمارد تا پانزده سال بعد به ايران بازگردد و ساختار يک نظام سياسي بديع را بر شالوده تفکرات اسلام شيعي بنا نهد. آن هم در کشوري که جيمي کارتر جزيره ثباتش ميخواند و ارزيابي سرويسهاي اطلاعاتي آمريکا نشان ميداد که لااقل تا 10 سال ديگر آبستن هيچ تحول سياسي چشمگيري نخواهد بود.
بدين ترتيب از 1979 با وقوع انقلاب اسلامي در ايران، رهبران نظام استکباري ناگهان با رويش پديده ناشناختهاي به نام اسلام سياسي شيعي روبرو گشتند که به نحو شگفتآوري غيرقابل مهار بود و برخلاف تصورات، در زير سنگينترين فشارها به جاي ضعف و زوال، هر روز بر حجم قدرت خود ميافزود تا جايي که دامنه امواجش به صرف مرزهاي ايران محدود نماند و ديگر نواحي خاورميانه خصوصاً سرزمينهاي اشغالي فلسطين و لبنان را نيز درنورديد و روح تازهاي در کالبد جنبشهاي مقاومت اسلامي دميد.
آمريکاييها بر جايگاه علماي شيعه در راهبري ديني و سياسي جامعه شيعيان اِشراف پيدا کردهاند. از همين روست که همواره با حساسيت خاصي به رصد عملکرد حوزه علميه قم که نقشي کليدي در رقم زدن معادلات سياسي ـ اجتماعي جمهوري اسلامي دارند پرداخته و بازوهاي رسانهايشان از هيچ تلاشي براي القاي وجود شکاف در درون حوزه و يا بروز اختلاف ميان حوزه و دولتمردان ايران فروگذار نميکنند.
لازم به توضيح است که آمريکا و بهطور کلي دنياي غرب در ابتدا برداشت روشني از ماهيت انقلاب اسلامي و تفکر اسلام شيعي نداشت و همين امر موجب بروز برخي اشتباهات فاحش در تحليلهاي صاحبنظران غربي پيرامون تحولات ايران ميگرديد. براي مثال چنين تصور ميشد که قدرت انقلاب تماماً متکي به قدرت نفوذ امام خميني(ره) ميباشد و لذا با نبود ايشان، لاجرم همه چيز در جمهوري اسلامي به پايان خواهد رسيد. لکن تداوم راه امام پس از ارتحال ايشان، بر اين باور نادرست خط بطلان کشيد و همگان را واداشت تا حقيقت حضور کنشگري بسيار توانمند و پويا که به اقتضاي آرمانهاي اسلام شيعي يکتنه در برابر سلطهگري اقطاب قدرت ايستاده بود را در منطقه استراتژيک خاورميانه بپذيرند.
* چرا حوزهها رصد ميشوند؟
دلايل هراس از قرائت اسلام شيعي را ميتوانيم به خوبي از رهگذر مقايسه اين جريان فکري با ساير جريانات حاضر در منطقه طي دهههاي اخير مانند ناسيوناليسم جمال عبدالناصر در مصر يا پانعربيسم حزب بعث در عراق دريابيم. هيچکدام از اين دو جريان مشهور عليرغم ژستهاي پرطمطراقشان نتوانستند توفيقات چنداني به دست آوردند و خيلي زود بيآنکه در ژرفاي اذهان ملتهاي خاورميانه رسوخ کرده باشند، توسط ارتش اسرائيل و آمريکا در سراشيب افول قرار گرفتند. لذا قدرتهاي استکباري براي مهار آنها با مشکل چنداني مواجه نگرديدند.
اما انقلاب اسلامي ايران سيسال تمام در مقابل انبوه حربههاي براندازنده سخت و نرم تاب آورده و مسير اعتلاي خود را مقتدرانه پيموده است. همچنين در سالهاي اخير شاهد پيروزيهاي چشمگير مقاومت اسلامي لبنان در بيرون راندن رژيم صهيونيستي از اراضي اشغالي جنوب، شکست قاطع اسرائيل در جريان جنگ 33 روزه بوديم. اين مسئله از آن جهت اهميت مضاعف يافت که نشان داد انقلاب اسلامي ايران يک رويداد استثنايي و منحصر به فرد نيست و پيادهسازي تفکرات اسلام شيعي حتي در نقطهاي با صدها کيلومتر فاصله از موطن انقلاب ايران ميتواند به حصول نتايج مشابه منتهي گردد. چنانکه حزبالله لبنان با الگوگيري کامل از نهضت امام خميني(ره) هسته مقاومتي را تشکيل دادند که عليرغم قدرتِ به ظاهر اندک خود ضربات سهمگيني را بر پيکره دشمن غاصب صهيونيست وارد آورد. گروهي که فرمانده آن، يک روحاني شيعه، دانشآموخته حوزه علميه قم و مکتب فکري امام خميني(ره) است.
بنابراين مسئلهاي که ايالات متحده آمريکا و همپيمانان غربياش را به هراس انداخته و آتش خصومت و کينهتوزيشان را شعلهور ميسازد، گفتمان سياسي شيعه خصوصاً با قرائت امام خميني(ره) است که ذاتاً مولّد قدرت ميباشد و پيروان خود را به مقاومت و جهاد عليه مستکبرين و نقشآفريني فعال در عرصه سياست فرامي-خواند. آنها نيز ميدانند که مرکز گفتماني شيعه، حوزههاي علميه است که به عنوان مغز متفکر گفتمان شيعه عمل ميکنند. آمريکاييها همچنين بر جايگاه علماي شيعه در راهبري ديني و سياسي جامعه شيعيان اِشراف پيدا کردهاند. از همين روست که همواره با حساسيت خاصي به رصد عملکرد حوزه علميه قم که نقشي کليدي در رقم زدن معادلات سياسي ـ اجتماعي جمهوري اسلامي دارند پرداخته و بازوهاي رسانهايشان از هيچ تلاشي براي القاي وجود شکاف در درون حوزه و يا بروز اختلاف ميان حوزه و دولتمردان ايران فروگذار نميکنند.
بازخيز و احياي حوزه علميه نجف و همسويي مواضع مرجعيت در حوزههاي قم و نجف، رهبران واشنگتن را شديداً نگران ميسازد. زيرا حضور مقتدرانه گفتمان شيعه در مناطق حساس خاورميانه نظير ايران، عراق و لبنان، تهديدي جدي براي منافع آمريکا و اسرائيل به حساب ميآيد.
* تلاش براي تفرقه بين قم و نجف
البته اين تحرکات به داخل ايران محدود نميشود. حضور پررنگ سياسيون شيعه در دولت جديد عراق، بازخيز و احياي حوزه علميه نجف و همسويي مواضع مرجعيت در حوزههاي قم و نجف، رهبران واشنگتن را شديداً نگران ميسازد. زيرا حضور مقتدرانه گفتمان شيعه در مناطق حساس خاورميانه نظير ايران، عراق و لبنان، تهديدي جدي براي منافع آمريکا و اسرائيل به حساب ميآيد. لذا شاهد هستيم که کوشش فراواني جهت القاي عدم همسويي و وجود شکاف و رقابت ميان مرجعيت قم و نجف از جانب ايالات متحده صورت ميپذيرد. براي نمونه «ماريسا کوچران سوليوان» پژوهشگر مؤسسه «ابتکار آمريکايي» از مهمترين اتاقهاي فکر نومحافظهکاران در يادداشتي تحت عنوان «قدرت نرم ايران در عراق» راجع به شرايط کنوني حوزههاي علميه نجف و قم چنين ميگويد:
«حوزههاي علميه در شهرهاي مقدس نجف و قم مراکز تعليمات شيعي هستند اما در قالب دو سنت متمايز و رقيب رشد يافتهاند. حوزه نجف قديميترين حوزه شيعه و مرکز سنت آيتالله خويي ميباشد که معتقد بود روحانيون نبايد در سياست دخالت نموده و در عوض بايد هدايت زندگي مذهبي پيروان خود را عهدهدار گردند. نجف براي صدها سال کانون علمي و عقيدتي شيعه به شمار ميآمد تا اينکه نفوذ آن تحتتأثير سياستهاي سرکوبگرانه رژيم بعث صدام حسين محدود شد. متعاقب وقوع انقلاب اسلامي در 1979 شهر ايراني قم، نجف را به عنوان مرکز تعليمات تشيع طي دهههاي 80 و 90 در محاق قرار داد. حوزه قم موافق سنت آيتالله خميني است که براساس آن يک فقيه برجسته و يا جمعي از فقها بر تمام موضوعات سياسي، مذهبي و اجتماعي جامعه مسلمانان اقتدار مطلق دارند. پس از حمله آمريکا به عراق در سال 2003 حوزه نجف به عنوان مرکز علمي و مذهبي شيعه تحت صدارت آيتالله علي سيستاني يکي از علماي فوقالعاده محبوبِ سنت خويي احيا گرديد. با وجود اينکه تعاملات بسياري (مذهبي، اقتصادي و ...) ميان قم و نجف برقرار ميباشد، اما ظهور دوباره حوزه نجف چالشي را براي اقتدار مذهبي حوزه قم ايجاد کرده است. ايران راهبرد گسترش دامنه نفوذ خود در شهرهاي مقدس عراق را از طريق سرمايهگذاريهاي کلان در طرحهاي بازسازي و صنعت توريسم مذهبي و تسهيل مسافرت صدها هزار زائر ايراني در طول سال دنبال ميکند. اما ايران همچنين تلاش کرده است تا نفوذ خود را براي تضمين اين مسئله که اوجگيري نجف به قيمت کاهش نفوذ قم تمام نشود بهکار گيرد.»
از برآيند آنچه گفتيم به وضوح ميتوان دريافت که حوزههاي علميه و مراجع عظام به عنوان قلب تپنده گفتمان شيعه چه مسئوليت سنگيني را در راستاي اعتلاي هرچه بيشتر جامعه شيعيان و خنثيکردن دسيسههاي پيچيده دشمنان قسمخورده اسلام برعهده دارند. شايد مهمتر از هر چيز، حفظ وحدتکلمه و يکپارچگي حوزههاي شيعه در ايران، عراق، لبنان و ساير کشورها و هوشياري و بصيرت کامل در مقابل فتنهگران و پرهيز از هرگونه موضع تفرقهانگيز که بيترديد با بزرگنمايي چند برابر توسط ابزارهاي رسانهاي جهان غرب منعکس خواهد شد، ضرورت برهه حساس کنوني محسوب ميشود. بايد منتظر ماند و ديد که رهبر معظم انقلاب در جريان سفر خود به شهر قم چه فصل تازهاي را در کتاب حوزه خواهند گشود و چه افقهايي را براي حرکت آينده روحانيت شيعه ترسيم خواهند کرد.