به گزارش مشرق به نقل از تعامل، «رضا شفیعی جم» در گفت وگویی جذاب که در پرونده «آرتیست های طنز آیتمی» ویژه نامه نوروزی همشهری جوان منتشر شده، بعد از سال ها صحبت های جالب توجهی عنوان کرده است.
بخشی از صحبت های شفیعی جم را در ادامه می خوانید:
- در مجموعه «ساعت خوش» لباس «درک» و لباس «هنری» داود اسدی خدابیامرز بارانی های پدرم بود و برای آیتم های بعدی هم همان را وارونه می کردیم و می آمدیم جلوی دوربین که دیگر هم آنها را بهم ندادند! تهیه کننده یک منگنه بهش زد و برداشت جزو اموال آرشیو. کلی هم بابام از من شاکی شد که آن بارانی برای من ارزش داشت و دوستش داشتم...
- پس از «ساعت خوش» تا دو سه سال به دلایلی به هیچ کس اجازه کار ندادند، خود ما هم این توقع را نداشتیم که اینقدر بی جهت شلوغ شود. نمی دانم واقعا چه اتفاقی افتاد. مثلا یکسری خودشان را جای ما جا می زدند و می رفتند کلاهبرداری می کردند. هنوز شهرت جوان گرایی توی تلویزیون راه نیفتاده بود. قضیه تمام شدن برنامه تهیه کننده فقط گفت برید خونه هاتون دیگه فعلا از کار خبری نیست از هر کسی هم سئوال می کردیم دلیلش را نمی گفت!
- بنده رضا شفیعی جم تاکنون هیچ صفحه ای در فیس بوک نداشته ام حتی ایمیل هم ندارم. این هایی که به اسم من هست، من نیستم. بیشتر شیادی است.
- من قبل از بازیگری نقاش بودم آرامش را دوست داشتم...
- من خیلی بازیگری را دوست دارم اما از همان اول حس کردم شاید بهتر بود همان نقاشی را ادامه می دادم. الان خیلی اوضاع بهتر شده ولی هنوز مردم این همذات پنداری را با ما نمی کنند که به عنوان بازیگر نیاز به آزادی و حقوق شهروندی داریم.
- هنوز یکی از آرزوهایم این است مثلا با همسرم که بیرون می رویم دوربین روی صورت مان نیندازند. با انگشت نشان مان ندهند، خلوت مان را به هم نزنند. حتی خرید هم نمی توانیم برویم. خب ناخودآگاه آدم به انزوا پناه می برد. من بعد از «ساعت خوش» هر چقدر که زندگی کردم، 30 درصدش را سر کار بودم، 60 درصدش را توی خانه و فقط 10 درصدش را بیرون بودم که آن هم برای خرید می آمدم.
- درباره تقلید صدای درک، تصادفا این اتفاق افتاد چون من درک واقعی را ندیده بودم. شانسی یک بار پنج دقیقه اش را دیدم و فکر می کردم صدای پرویز بهرام روش هست. اصلا هم نمی خواستم صدای بهرام را دربیاورم چون قشنگ می توانم تقلیدش کنم. ناخودآگاه پیش آمد و یک ذره عوضش کردم. مثل این که خود آقای بهرام هم خیلی خوشش نیامده بود. بعدا من گفتم ما اینقدر این صدا را دوست داریم که ناخودآگاه به ذهن مان آمد اما کاراکتر جدیدی از آن صدا درآمده بود.
بخشی از صحبت های شفیعی جم را در ادامه می خوانید:
- در مجموعه «ساعت خوش» لباس «درک» و لباس «هنری» داود اسدی خدابیامرز بارانی های پدرم بود و برای آیتم های بعدی هم همان را وارونه می کردیم و می آمدیم جلوی دوربین که دیگر هم آنها را بهم ندادند! تهیه کننده یک منگنه بهش زد و برداشت جزو اموال آرشیو. کلی هم بابام از من شاکی شد که آن بارانی برای من ارزش داشت و دوستش داشتم...
- پس از «ساعت خوش» تا دو سه سال به دلایلی به هیچ کس اجازه کار ندادند، خود ما هم این توقع را نداشتیم که اینقدر بی جهت شلوغ شود. نمی دانم واقعا چه اتفاقی افتاد. مثلا یکسری خودشان را جای ما جا می زدند و می رفتند کلاهبرداری می کردند. هنوز شهرت جوان گرایی توی تلویزیون راه نیفتاده بود. قضیه تمام شدن برنامه تهیه کننده فقط گفت برید خونه هاتون دیگه فعلا از کار خبری نیست از هر کسی هم سئوال می کردیم دلیلش را نمی گفت!
- بنده رضا شفیعی جم تاکنون هیچ صفحه ای در فیس بوک نداشته ام حتی ایمیل هم ندارم. این هایی که به اسم من هست، من نیستم. بیشتر شیادی است.
- من قبل از بازیگری نقاش بودم آرامش را دوست داشتم...
- من خیلی بازیگری را دوست دارم اما از همان اول حس کردم شاید بهتر بود همان نقاشی را ادامه می دادم. الان خیلی اوضاع بهتر شده ولی هنوز مردم این همذات پنداری را با ما نمی کنند که به عنوان بازیگر نیاز به آزادی و حقوق شهروندی داریم.
- هنوز یکی از آرزوهایم این است مثلا با همسرم که بیرون می رویم دوربین روی صورت مان نیندازند. با انگشت نشان مان ندهند، خلوت مان را به هم نزنند. حتی خرید هم نمی توانیم برویم. خب ناخودآگاه آدم به انزوا پناه می برد. من بعد از «ساعت خوش» هر چقدر که زندگی کردم، 30 درصدش را سر کار بودم، 60 درصدش را توی خانه و فقط 10 درصدش را بیرون بودم که آن هم برای خرید می آمدم.
- درباره تقلید صدای درک، تصادفا این اتفاق افتاد چون من درک واقعی را ندیده بودم. شانسی یک بار پنج دقیقه اش را دیدم و فکر می کردم صدای پرویز بهرام روش هست. اصلا هم نمی خواستم صدای بهرام را دربیاورم چون قشنگ می توانم تقلیدش کنم. ناخودآگاه پیش آمد و یک ذره عوضش کردم. مثل این که خود آقای بهرام هم خیلی خوشش نیامده بود. بعدا من گفتم ما اینقدر این صدا را دوست داریم که ناخودآگاه به ذهن مان آمد اما کاراکتر جدیدی از آن صدا درآمده بود.