*سرقت 100 ميليوني با تصادف ساختگي
كارآگاهان فهميدند پرايد سارقان روز چهارم بهمن در منطقه اتوبان شهيد صياد شيرازي به سرقت رفته بود. آنها همچنين اطلاع پيدا كردند سارقان بعد از ربودن آزرا، پرايد را در نياوران رها كرده و گريختهاند.
درحاليكه تفحصها در مرحله مقدماتي قرار داشت، مالباخته بار ديگر با مراجعه به پليس آگاهي اعلام كرد: «در زمان سرقت خودرو تعدادي عابربانك نيز در داخل ماشين بود و به همين علت براي ابطال آنها به بانك رفتم و در آنجا فهميدم ساعاتي بعد از سرقت در چند مرحله مبلغ 105 ميليون تومان از حسابهايم برداشت شده است.»ماموران بعد از متمركز كردن تحقيقات روي اين موضوع پي بردند سارقان با بهرهگيري از رمزهاي درجشده روي عابربانكها، گوشيهاي تلفن همراه و لوازم صوتي و تصويري خريدهاند. همچنين مشخص شد سارقان در يكي از اين خريدها اقدام به خريد سه دست سرويس طلاي مردانه شبيه هم به ارزش 12 ميليون تومان كردهاند.
در تحقيقات انجامشده از سرنشينان 15 دستگاه خودرو تعقيبكننده آزرا مشخص شد «حامد» حين تردد در خيابان شكوفه ابتدا با يك پژو 206 تصادف كرد اما زمانيكه قصد داشت از محل تصادف فرار كند، با تعداد ديگري از خودروهاي عبوري و پاركشده برخورد كرد كه همين موضوع باعث شد 15 دستگاه خودرو به تعقيب آن بپردازند. با انتقال «حامد» ـ معروف به سيا ساكتي ـ به پليس آگاهي وي به كارآگاهان گفت: «قصد داشتم به مراسم عروسي يكي از بستگان نزديك خود بروم و طلاهاي توقيفشده را نيز به عنوان هديه عروس و داماد خريده بودم اما در بين مسير تالار و در خيابان شكوفه، با يك دستگاه پژو 206 تصادف كردم.»
«حامد» ضمن اعتراف به مشاركت در زورگيري خودرو به كارآگاهان گفت: «روز گذشته به همراه دو نفر ديگر از دوستانم به اسامي مجتبي و حميد در خيابان دولت اين سرقت را انجام داديم و با برداشتن كارتهاي عابربانك حساب براي اينكه مالباخته فرصت سوزاندن آنها را نداشته باشد در همان ساعت اوليه مقدار زيادي طلا و جواهرات، گوشيهاي تلفن همراه، تلويزيونهاي LCD، لپتاپ و... خريديم و در كمتر از چند ساعت تمام پولها را به اين شيوه خرج كرديم.»
كارآگاهان در ادامه اطلاع پيدا كردند مجتبي –يكي ديگر از متهمان- با دختر جواني به نام سحر در ارتباط است به اين ترتيب خانه سحر شناسايي شد و او با اعتراف صريح به اطلاع از سارق بودن مجتبي به كارآگاهان گفت: «در حال حاضر تعدادي از اموالي را كه مجتبي به عنوان هديه به من داده در اختيار دارم و ميتوانم آنها را به پليس تحويل بدهم.»
با دستگيري دو عضو ديگر اين باند بازجوييها از آنها آغاز شد و مجتبي در اعترافاتش گفت: «يك روز قبل از دزديدن آزرا در حال پرسهزني در حوالي اتوبان صياد شيرازي بودم كه چشمم به يك پرايد سبزرنگ كه در كنار خيابان بدون هرگونه قفل و زنجير و سيستم ضدسرقت پارك شده بود، افتاد؛ پس از سرقت پرايد دنبال حامد رفتم و مدتي را در خيابان گشتيم تا اينكه براي مصرف شيشه به خانه حميد رفتيم؛ پس از كشيدن شيشه، هر سه نفر سوار ماشين شديم و در شمال تهران پرسه زديم. در ساعات اوليه صبح روز بعد آزرا توجهمان را جلب كرد و با تصادف ساختگي آن را ربوديم.»بنا بر اين گزارش در حال حاضر متهمان اين پرونده در بازداشت به سر ميبرند.
در نخستين بررسيها مشخص شد، زن جوان بر اثر شليك گلوله به سرش از پا درآمده است. آثار به هم ريختگي در خانه و سرقت طلاهاي مقتول باعث شد ماموران در نخستين فرضيه احتمال قتل با انگيزه سرقت را مطرح كنند.
چندی پیش مرد 65 سالهای با مراجعه به پلیس ادعا کرد خودروی گرانقیمت وی در حالی که در پارکینگ مجتمع مسکونی بوده نهتنها با جسم تیز تخریب شده بلکه برخی از قسمتهای بدنهاش له شده است.
وی وقتی پیش روی دادیار پروندهاش در دادسرای منیریه تهران قرار گرفت، گفت: من یک سال است این خودروی مدلبالا را خریدهام و همیشه در پارکینگ ساختمان 9 طبقهای که در آن زندگی میکنم نگهداری میکردم و هیچگاه اتفاق خاصی نمیافتاد اما شب گذشته که در خانهمان میهمانی بود کسی به عمد خودرو را تخریب کرده است. وقتی با دستور دادیار پرونده، تیمی از پلیس به تجسسهای میدانی دست زد، مشخص شد هیچ همسایه تازهای به آن ساختمان نیامده و چون پارکینگ این پیرمرد در طبقه منفی 3 ساختمان است آنجا نمیتوانسته محل تردد کودکان بوده باشد.
ماموران مطمئن شدند در تخریب خودروی مدلبالا عمدی در کار بوده، به خاطر همین تجسسهای خود را روی همسایگان «محسن» متمرکز کرده و به دنبال مشکلی گشتند که انگیزهساز باشد.
در این شاخه تحقیق مشخص شد هیچگاه محسن با همسایههایش درگیر نشده و همه او و خانوادهاش را مهربان و دلسوز میدانند.
مدیر ساختمان در تحقیقات به پلیس گفت: در این ساختمان که 9 طبقه و 27 واحد است همه خانوادهها آرام و باشخصیت اجتماعی بالا هستند، حتی شاهد دعوای کوچکی هم نبودهایم، میهمانیهایشان در ساعات مشخص بوده و در سلامت نگه داشتن ساختمان همه همکاری خوبی دارند بویژه آقامحسن که نهتنها خودش بلکه همسر و بچههایش همگی خانوادهای آرام و بیحاشیه هستند. در این سری از تحقیقات وقتی پیرمرد ادعا کرد نسبت به کسی مظنون نیست پلیس به بنبست خورد تا اینکه محسن 2 ماه بعد باز به ماموران مراجعه کرد و گفت خودروی تازهای که خریده این بار بدتر تخریب شده است؛ چراغهایش شکسته، آینههایش خرد شده و روی بدنهاش جای اصابت لگد مانده است.
کارآگاهان که با معمای عجیبی روبهرو شده بودند باز به تحقیقات میدانی پرداخته و متوجه یک مورد مشابه در تخریب شدند و اینکه زمان وقوع هر دو حادثه، پیرمرد همه دختران و پسرانش را برای شام به خانهاش دعوت کرده بود.
بدین ترتیب تجسسها روی اختلافات خانوادگی متمرکز شد، هیچ ردپایی نبود؛ همه عروسها و دامادها دارای شخصیت اجتماعی بالا بودند و هر کدام شرکت یا مطبی داشتند. در بازجوییها همگی ادعا کردند پیرمرد را خیلی دوست دارند و اختلافی با وی ندارند اما تنها دختر 28 ساله محسن بود که با مکثهای طولانی چیزهایی گفت که نشان میداد مدتی است شوهرش از دست پدر وی دلخور است. «ثریا» گفت: شوهرم یک مدیر موفق در شرکت بزرگی است اما روحیهای حساس دارد. از وقتی خواهر کوچکترم با یک پزشک ازدواج کرده و پدرم ناخواسته به داماد جدیدمان بیشتر احترام میگذارد، «منصور» به هم ریخته و مدام از تبعیضهای خانوادگی حرف میزند.
وی افزود: اوج ناراحتیمان چشمروشنی 5 میلیونی پدرم به خاطر خانه خواهرم بود. شوهرم حتی خواست دیگر رفتوآمد نداشته باشیم که کلی اصرار کردم چنین کاری نکند، مدام میگفت حتما تلافی این رفتارها را درخواهد آورد.
در میهمانی اول من دیدم منصور بیتاب است. او به بهانه خریدن سیگار از خانه بیرون رفت، در حالی که دیده بودم یک پاکت کامل سیگار دارد. وقتی شنیدم خودروی پدرم تخریب شده یک بار گفتم نکند کار تو است. داد و فریاد کرد و ساكت شدم، دومینبار خیلی مراقب بودم به تنهایی خانه پدرم را ترک نکند و نمیدانم چطور این کار را کرده است.
با این ادعاها، پلیس منصور را احضار کرد. این مرد شیکپوش وقتی شنید ماموران در جریان حرفهای ثریا قرار گرفتهاند، گفت: از دست پدرزنم ناراحت بودم و این کارها را کردم. دفعه نخست همسرم شک کرد و دفعه دوم وقتی به خانه پدرزنم رسیدیم بچه کوچکمان خواب بود، من از ثریا خواستم با پسر بزرگترم بالا بروند تا من خودرو را پارک کرده و با دختر یک سالهام به خانه پدرش بروم، وی رفت و من بعد از اجرای نقشهام بچه را بیدار کردم و بالا رفتیم. همسرم تصور کرد جای پارک پیدا نکردهام و خودم نیز گفتم دلم نیامد بچه را زود بیدار کنم.