کد خبر 967217
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۱

بر اثر علاقه ای که نیروها به شهید نارنجی داشتند، پس از شهادت وی، همگی به سر و صورت می زدند و اشک می ریختند و با چهره های غمناک خود مشغول سوگواری بودند و مسئولین هم بر اثر از دست دادن او غمگین بودند.

به گزارش مشرق، شهید جهانگیر نارنجی کاهو در سال ۱۳۳۶ ه ش در روستای کاهو از بخش نوخندان شهرستان دره گز به دنیا آمد. دوران تحصیلی را با کمی تاخیر در مقطع ابتدایی سپری کرد و در سال ۱۳۵۱ جهت ادامه تحصیل در دوره راهنمایی به بخش نوخندان رفت و این دوره را در آنجا گذراند. دوران دبیرستان را هم در شهر مشهد پشت سر گذارد. با فرا رسیدن سالهای اوج انقلاب، روحیه انقلابی در او شکل گرفت و از سال ۱۳۵۶ مبارزه علیه رژیم پهلوی را آغاز و بارها از طرف مدیران مدارس اخطاریه دریافت کرد. و در سال ۱۳۵۷ در اوج شکوفایی انقلاب اسلامی ایران علیه رژیم حاکم به مبارزه مسلحانه پرداخت. او از اعضای تشکیل دهنده کمیته های انقلاب اسلامی در شهر مشهد بود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جهانگیر نارنجی کاهو همزمان با حضور در کمیته انقلاب اسلامی شهر مشهد؛ تحصیل خود را به پایان رساند. او در سال ۱۳۵۸ چند ماهی به کشور افغانستان رفت و در کنار نیروهای مسلمان به مبارزه پرداخت. وی در اواخر شهریور همان سال به ایران بازگشت و به عنوان نیروی رسمی در جهاد سازندگی مشغول به کار شد. جهانگیر نارنجی کاهو در اواخر پاییز ۱۳۵۸ با گرفتن گذرنامه کشور سوریه، راهی فلسطین شد تا در کنار مبارزان فلسطینی به نبرد با نیروهای غاصب صهونیستی بپردازد. او پس از یک ماه به ایران مراجعت نمود و در جهاد سازندگی شهرستان دره گز به عنوان مسئول جهاد در این شهرستان به خدمت مشغول شد.

وی در بهار سال ۱۳۵۹ از جهاد سازندگی شهرستان درگز به جهاد سازندگی شهرستان بجنورد رفت و به نمایندگی از سوی این نهاد وارد هیات واگذاری زمین شد و از تیر ماه همان سال علی رغم همه فشارها و مشکلات زیادی که از سوی خانها و مالکین زمینتهایی که منافعشان به خطر افتاده بود، فعالیت خود را آغاز کرد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و انحلال هیات واگذاری زمین در شهرستان بجنورد؛ جهانگیر نارنجی کاهو در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ از طریق جهاد سازندگی به آبادان و بعد از آن به سوسنگرد اعزام شد. او در جبهه دهلاویه فرماندهی گردان رزمی حر را به عهده داشت. او در استفاده از آرپی جی تیربار و توپهای ۱۰۶ تخصص داشت و دیده بان هم بود. وی موفقیتهای زیادی در دوران نبرد از خود به نمایش گذراند و یک بار در دشت آزادگان و در کنار جاده اهواز – سوسنگر بر اثر اصابت تیر اسلحه کلاشینکف، از ناحیه پا مجروح شد. سرانجام جهانگیر نارنجی کاهو در عملیات آزاد سازی دهلاویه که سمت قرماندهی گردان را بر عهده داشت، در تاریخ ۲۶/ ۳/ ۱۳۶۰ به فیض شهادت نایل آمد. پیکر شهید جهانگیر نارنجی کاهو پس از انتقال از اهواز به تهران، مشهد و در گز، در زادگاهش روستای کاهو به خاک سپرده شد.

علاقه خاصی به ائمه اطهار داشت و تلاش می کرد اخلاق خود را با زندگی ائمه اطهار وقف دهد؛ لذا بلا توصیه های بر گرفته از زندگانی آنها سعی می کرد نه تنها در محیط خانواده، بلکه در خارج از منزل هم با سایرین مهربان باشد. به زیر دستان علاقه خاصی داشت و به آنها کمک می کرد. احترام خاصی برای پدر و مادرش قائل بود و هیچگونه صحبت درشتی با آنها نمی کرد. از خصوصیات بارز او طرفداری از حق و حقیقت و مبارزه با ظالم و ستمگر بود، در عبادات بسیار جدی بود. وی در مراسمهای مذهبی و سوگواری ها و مناسبتهایی که در باره انقلاب بود، فعالانه شرکت می کرد و فعالیتهای خود را در راه امام خمینی و انقلاب تا زمانی که زنده بود، قطع نکرد.

بخاطر تواضع و فرو تنی و هوش و ذکاوتی که شهید نارنجی داشت، هر موقع مشکلی در جنگ پیش می آمد، برای حل آن از وی کمک می گرفتند. او استعداد بخصوصی در حل مشکلات جنگ و رفع آنها داشت و همیشه از موفق ترین فرماندهان بود. او هیچگاه از کار خسته نمی شد و برایش فرقی نداشت که کار در چه مکانی باشد؛ بلکه هدفش فقط پیشبرد اسلام بود. وی دررعایت نظم و انضباط بسیار موفق بود و به همین لحاظ در جهاد سازندگی وی را به عنوان فردی پر شور و فعال و یار محرومین می نامیدند؛ در راه خدمت به محرومین خستگی نمی شناخت و دشمن درجه یک خوانین و مستکبرین بود.

شهید نارنجی همچون برادری برای دوستان و همسنگران خود بود و آنها نیز احترام خاصی برای او قائل بودند و افتخارشان این بود که شهید نارنجی دوست؛ فرمانده یا همسنگرانش می باشد. در اکثر مسائل با وی همفکر و در رشادتها و مشکلات با هم شریک بودند.

وصیت نامه
...ما باید برای امام که فرمانده کل ماست، هدیه نو ببریم و اکنون ای امام، ای روح خدا، از خدا مسالت داریم که به ما شایستگی بخشد تا بتوانیم در راه رضای او گام نهیم که سر منزل آن شهادت است… جهانگیر نارنجی کاهو

خاطرات
شهید جهانگیر نارنجی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به محرومین و مستضعفین رسیدگی می کرد و مبارزه شدیدی برای احقاق محرومین و ضعفا انجام می داد. عباس مختاری یکی از همکاران شهید نارنجی که از جهادگران اسفراین است؛ در این زمینه می گوید: در سال ۱۳۵۹ در اسفراین نزدیک چهار هزار هکتار از زمینهای مهدی خان خاتمی از خانهای منطقه به جهاد سازندگی واگذار شد؛ اما بچه های خان مرتباً برای بچه های جهاد سازندگی مزاحمت ایجاد می کردند. لذا شهید نارنجی گفت: باید بلایی سر بچه های خان در آوریم که دیگر مزاحم نشوند. او یک جیپ چادری داشت. درهای جیپ را بر داشت و یکی از بچه های خان را برای بردن با اسفراین سوار کرد. شهید نارنجی او را در یکی از مناطق برده بود و هفت – هشت دور زده بود؛ به طوری که گرد و خاک سر و صورت بچه خان را پر کرده بود. سپس او را به خانه اش در اسفراین برده بود و به او گفته بود که دیگر اینجا نیاید و مزاحم نشود چرا که این زمینها مال مردم است نه مال خان. وی می افزاید: یک بار همراه شهید نارنجی به منطقه محمد آباد مانه در بجنورد رفته بودیم. شهید نارنجی با خانی بنام امامی درگیر شد و به او گفت: باید به روستاییان زمین بدهی تا آنها بتوانند برای خودشان خانه بسازند. خان گفت چطوری؟

شهید نارنجی گفت: از همین جا حرمت کن و تا هر جا که اینها گفتند، برو و همان جا را سنگ چین کن و زمین ها را با دست خودت به آنها واگذار کن. مردم هم از ما استقبال کردند و خان با دست خودش زمین را تا آنجایی که روستاییان گفتند، سنگ چین کرد.

بر اثر علاقه ای که نیروها به شهید نارنجی داشتند، پس از شهادت وی، همگی به سر و صورت می زدند و اشک می ریختند و با چهره های غمناک خود مشغول سوگواری بودند و مسئولین هم بر اثر از دست دادن او غمگین بودند.

آثار باقی مانده از شهید
شهید نارنجی از خاطرات خود از ظلم و ستم زمین داران با روستاییان محروم چنین می گوید: علت این مساله از بدو انقلاب مشخص است. انقلاب اسلامی با این فئودالها، با این خانها، با این کسانی که ظلم کردند چگونه بر خورد می کند و اینها هم حساب شان را کرده بودند، اما متاسفانه با شروع جنگ و مسائل دیگری که پیش می آمد؛ اینها توانستند توسط ایادی شان در ادارات سوء استفاده هایی بکنند که حتی به مراحلی رسیده که اینها به خودشان جرات بدهند که یک نفر از اعضای شورای اسلامی و نماینده هیات هفت نفره در روستا را به دار بکشند. این مسائل کلاً ناشی از این است که یک عده از ایادی آنها که در مصاحبه آقای حسینی، معاون فرمانداری است که ما ایشان را نمی خواهیم ایشان به ما ظلم می کند؛ اما این جریانی که در شمال خراسان بوده؛ الان در پنج یا شش روستاست که این مسئله پیش آمده و در روستاهای دیگر هم پیش می آید.

جریان از این قرار بود که ما یک روز بلند شدیم رفتیم پیش… که این آقایون فئودالها آنجا، آقای قدیمی، آقایون قره طلوعها، حتی زن هایشان را به گروگان گرفته بودند و مردها را از بخش بیرون آورده بودند ما با آقای حسینی و معاون دادستانی رفتیم آنجا توانستیم فقط مساله را همان جا طوری حل بکنیم که درگیری نشود و دادستانی این مسئله را دنبال می کند. تا ببیند عامل اصلی اینها را دستگیر و مجازات می کند. ولی متاسفانه افرادی که آنجا بودند با آنکه زن های مردم را بدون هیچ دلیلی به گروگان گرفته بودند هیچ اقدامی که تا الان هم که هست صورت نگرفته. من با جرات عرض می کنم که ازناحیه ایادی آنهاست که این مسائل را راکد می گذارند. حتی این روستاییان رفتند. از دادستانی، از وزارت کشور نامه آوردند که رسیدگی بشود. نامه اینها اصلاً معلوم نیست کجا هست؛ اصلاً رسیدگی نشده؛ این مایه تاسف است که برای ما که در زمانی هستیم که انقلاب اسلامیمان دارد شکل می گیرد. همان طوری که خدا و قرآن گفته باید مستضعفین به حاکمیت برسند؛ ولی متاسفانه دارند از آن مسائلی که الان این ایادی توسط همین خانمها سوء استفاده می کنند و مستضعفین را و افرادی که سینه هایشان را جلوی گلوله های دشمن سپر کرده اند و دارند دفاع می کنند از انقلاب اسلامی و میهن، اینها را دارند سر کوب می کنند. با توجه به مسائلی که هست، در شهر و هر جای دیگر باید نیروی ما و بازوی انقلاب همین توده ها باشند که متاسفانه مسئولین بزرگ هیچ حمایتی نکردند. امیدواریم که از این به بعد یک مقداری اینها به فکر باشند و لا اقل اگر به فکر مردم نیستند، به فکر انقلاب باشند. والسلام