کد خبر 951912
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۴

واقعیت این است که اساساً در هر کشوری، فلسفه وجودی اصلی ارتش و یگان‌های نظامی مشابه آن، عدم وقوع جنگ است و در مرتبه بعد به عنوان یک ضرورت، نوبت به تلاش برای مهار دامنه جنگ و پیروزی در آن می‌رسد.

به گزارش مشرق، سعدالله زارعی کارشناس مسائل منطقه در روزنامه کیهان نوشت:

کم نیستند کسانی که با ژستی سیاستمدارانه و قیافه واقع‌بینانه و حق به جانب، هر گونه سخن گفتن از موضع قدرت در برابر اقدامات آمریکا را افتادن به دام بن‌سلمان، نتانیاهو و بولتون معرفی می‌کنند!. همین دیروز رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی بنا به آنچه در بعضی رسانه‌ها آمده است، درخواست بعضی از شخصیت‌های سیاسی و رسانه‌ای کشور در اعمال فشار بر نیروهای نظامی آمریکا از طریق تنگه هرمز را افراط‌گرایی و مقدمه کشیده شدن کشور به جنگ دانسته و به طور تلویحی گفت زمان آن است که اداره امور و تنظیم مواضع کشور به دست نیروهای سیاسی باشد و نظامیان کنار بکشند! اما واقعیت چیست؟

۱. واقعیت این است که اساساً در هر کشوری، فلسفه وجودی اصلی ارتش و یگان‌های نظامی مشابه آن، عدم وقوع جنگ است و در مرتبه بعد به عنوان یک ضرورت، نوبت به تلاش برای مهار دامنه جنگ و پیروزی در آن می‌رسد. نیروی نظامی با حضور مقتدر خود در صحنه، مانع وقوع جنگ می‌شود و ابتکار عمل او در زمانی که درگیری نظامی وجود ندارد، خطر وقوع درگیری نظامی را از سر کشور برطرف می‌کند. پس به بیان دیگر، آن کسی که در زمان عدم جنگ، از کنار گذاشتن نقش نیروی نظامی در عرصه مواجهه با دشمن سخن می‌گوید، در واقع کشور و ملت خود را به سمت درگیری پیش می‌برد. یعنی آن کس که می‌گوید سخن از مقابله با دشمن نگویید، تا دشمن تحریک نشود و سبب وقوع جنگ نگردد، در واقع در حال آماده‌سازی مقدمات تحمیل جنگی علیه کشور خود است که آنگونه که این آقایان می‌خواهند اگر نیروی خودی منفعل باشد، دشمن در آن به طور مطلق دست برتر پیدا می‌کند و از نیروی خودی چاره‌ای جز تسلیم باقی نمی‌ماند!


«اگر صلح می‌خواهی برای جنگ آماده شو» این عبارتی است که به افلاطون، حکیم یونان نسبت داده شده است، هم اینک ۲۴ قرن از زمان او می‌گذرد. ۸۰۰ سال پس از آن این عبارت که به قانون هشتم افلاطون شهرت یافته، توسط «فلاویوس رناتوس» یونانی تکرار شد او در مقدمه کتابش نوشت: «کسی که آرزوی صلح دارد، خود را برای جنگ آماده می‌کند.»


۲. نکته دیگر این است که گاهی درباره جنگ و زمان آن، صلح و زمان و شرایط آن سوءتفاهم می‌شود. یعنی گاهی به طور واقعی، جنگ در وجه تهدید عملی آن، وجود دارد، اما در عین حال یک ملت در آن احساس صلح می‌کند و شراره‌های جنگ را جور دیگری می‌بیند و گاهی صلح به معنای عدم تهدید شدن عملی، وجود دارد، اما در عین حال یک ملت در آن احساس جنگ می‌کند و علامت‌های مبتنی بر وجود آرامش را جور دیگری می‌بیند. در هر دو وجه، این ملت و کشور با تهدید جدی مواجه می‌باشد. اما در این میان در هر دو وجه که خطایی فاحش به حساب می‌آیند، نظامیان در خلق چنین وضعیتی معمولاً نقشی ندارند و یا کمترین نقش متوجه آنان است. سازنده این فضای رخوت، نوعاً و در اکثر موارد، سیاسیونی هستند که یا بنا به خصلت محافظه‌کارانه و یا به دلیل ناآگاهی و یا احیاناً به دلیل سرسپردگی به همان دشمن، نظامیان خودی را خلع سلاح و تفنگ نظامیان دشمن را فشنگ‌گذاری می‌نمایند و صحنه‌ای که در آن نظامیان باید تعیین‌کننده باشند را از وجود نظامیان خالی می‌کنند و خود به جای آنان تصمیم می‌گیرند!


۳. بعضی از افرادی که ملت ایران و رزمندگان ایرانی را از ورود به میدان تحولات منع می‌کنند، از «صلحی» دم می‌زنند و به نام آن گریبان چاک می‌کنند که اساساً تا آنجا که به دشمن مربوط می‌شود، وجود خارجی ندارد یعنی در حالی که دشمن مدت‌هاست جنگ خود را شروع کرده و خاکریزهایی را هم به تصرف درآورده است، از نیروهای مدافع کشور می‌خواهند برای آنکه جنگی درنگیرد و کشور با پیامدهای آن دست و پنجه نرم نکند، از تهدید دشمن دست بردارند چه رسد به اینکه در فکر کاری عملی باشند!


براساس بیانیه‌ای که روز دوشنبه هفته پیش توسط «مایک پمپئو» وزیر خارجه رژیم تروریستی آمریکا قرائت شد و با گذشت یک هفته، از سه روز پیش عملاً به صورت یک قانون درآمد، دولت آمریکا به نام فریبنده «تحریم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» نه تنها کل کشور ایران بلکه همه کسانی که در هر جا، به نوعی رسمی یا غیررسمی، در قالب یک دولت، یا یک NGO و یا به صورت عمومی کوچک‌ترین همکاری تجاری، صنعتی و حتی علمی با ایران داشته باشند، تحریم و در لیست تروریزم یا حامیان تروریزم قرار داده است. این به این معناست که آمریکا به خود حق داده که هر ایرانی یا غیرایرانی مرتبط با ایران و یا حتی با اتهام انتساب به ایران را وادار به پرداخت جریمه یا تحمل حبس و یا حتی مستوجب قرار گرفتن در معرض اقدامات سازمان‌های سابقه‌دار تروریستی نظیر سیا و پنتاگون و یا سازمان‌های جنایتکار دیگر اسرائیلی، عربی، غربی و… نموده است و اضافه بر این آمریکا مرتب می‌گوید تحریم‌های شدیدتری را علیه ایران اعمال خواهد کرد به گونه‌ای که به خیال خام آنان ادامه حیات برای دولت و ملت ایران بسیار دشوار باشد. خب آمریکا در عمل هم این اقدامات را شروع کرده و مشکلات زیادی را برای کشور پدید آورده است. حالا از این طرف نگاه کنید که یک عده‌ای با ژست مقابله با افراط‌گرایی و مخالفت با جنگ، به جنگ کسانی آمده‌اند که فلسفه وجودی‌شان به کار گرفتن ابتکاراتی است تا مانع شرارت بیشتر دشمن شوند و حتی دشمن را وادار به عقب‌نشینی از موقعیت‌هایی که در حوزه اقتصادی به دست آورده است، نمایند!


در واقع عده‌ای در داخل و مع‌الاسف با تکیه بر بعضی مناصب رسمی در قوای سه‌گانه و بعضی از موقعیت‌های دیگر نظام، مانع توقف تحرکات ضدایرانی آمریکا و… می‌شوند و این همه را به نام مانع شدن از افتادن ایران به ورطه درگیری دنبال می‌کنند. این در حالی است که اگر منظور از جنگ، ناامن کردن محیط زندگی یک ملت باشد و یا منظور از آن ضربه زدن به بنیه‌های آن کشور تا سرحد، کشاندن آن به ضعف مفرط و واداشتن آن به دادن امتیازات بزرگی که در شرایط قدرت هرگز به آن تمکین نمی‌کند، باشد، خب این جنگ چند سال است شروع شده و دشمن هر روز در حال وارد کردن ضربه‌ای جدید به کشور است! آیا این روند باید ادامه یابد؟ پاسخ آقایان که می‌گویند حرفی نزنید تا دشمن جری نشود، در واقع مثبت است! یعنی بله این وضع ادامه یابد و ما هم کاری نکنیم! خب نتیجه ادامه چنین روندی چه می‌شود؟ آیا جز این است که به دشمن چک سفید می‌دهیم تا هر مبلغی که خواست در آن بنویسد؟ و آیا جز این است که از دست نیروی خودی حتی سپر هم گرفته‌ایم تا نتواند از خود نیز دفاع کند چه رسد به دفاع از کشور؟

۴. بعضی می‌گویند از قوه نظامی استفاده نکنیم و مواجهه با آمریکا را به حوزه نظامی نکشانیم! خب باید پرسید نظر آمریکا چیست؟ و مصلحت ما در چه می‌باشد؟ واقعیت این است که آمریکایی‌ها در شرایط فعلی نمی‌خواهند با ما وارد جنگ نظامی شوند. آنان این را نه ممکن و نه لازم می‌دانند. آمریکایی‌ها روی فشار و تنگ‌تر کردن فشار در حوزه اقتصادی تمرکز کرده‌اند و معتقدند همین فشارها، در نهایت ایران را از پای درمی‌آورد و یا آن را برای دادن امتیازاتی بزرگ‌تر از آنچه در برجام داد، متقاعد می‌کند. حتی دموکرات‌های آمریکایی می‌گویند آن موقع است که باید درباره جنگ با ایران تصمیم گرفت. اگر ایران علیرغم فشارهای فزاینده ما و یا امتیازات بزرگی که عرصه امنیت ملی او را به شدت تنگ و لرزان می‌کند، هنوز سرپا ماند، آن موقع نوبت به اقدام نظامی با حداقل هزینه‌ها هم می‌رسد. ما این را در ماجرای فتنه سال ۸۸ شاهد بودیم که آمریکا به گمان اینکه با یک حمله کار را تمام می‌کند، به ارزیابی جنگ با ایران و پیامدهای آن نشست و ده‌ها هزار نیروهای نظامی خود که در آن زمان در عراق مستقر بودند را به سمت مرزهای شرقی این کشور گسیل کرد که همان موقع کارشناسان نظامی آن را علامت آغاز جنگ علیه ایران ارزیابی کردند.


از آن طرف باید پرسید چرا آمریکا در حوزه تهدید نظامی چراغ خاموش است و حتی پس از صدور بیانیه روز دوشنبه، در همان روز، پنتاگون به طور غیررسمی به «وال استریت ژورنال» گفت ارتش هرگز قصد درگیری نظامی با ایران را ندارد؟ و چرا آمریکا روی حوزه اقتصادی علیه ما تمرکز دارد به گونه‌ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند «ستاد جنگ آمریکا با ما در وزارت خزانه‌داری آمریکاست»؟


اگر درست به صحنه نگاه کنیم درمی‌یابیم که در مقام مقایسه بین دو حوزه اقتصادی و نظامی فی‌مابین آمریکا و ایران، یکی برای هر کدام قدرت و دیگری برای هر کدام، پاشنه آشیل محسوب می‌شود. از این رو به طور طبیعی هر کدام در مواجهه با دیگری باید به آنکه وجه قدرتش است، تکیه کند و از مواجهه در حوزه‌ای که نقطه قوت حریف است، پرهیز نماید. تردیدی نداریم که آمریکایی‌ها در مقایسه با ایران و اقداماتی که علیه ما می‌توانند کوک کنند، «اقتصاد» یک رمز می‌باشد، آمریکا قاعدتاً نباید بگذارد مواجهه با ایران به حوزه‌ای که حریف در آن در موضع قدرت است، کشانده شود. خب در چنین مواجهه‌ای تکلیف ما چیست؟ آیا این معادله، تکلیف ما را به درستی روشن نمی‌کند؟ جالب این است که حالا در ایران، عده‌ای ما را از واکنش در حوزه اقتصادی که در این حوزه برای ما امکان واکنش‌هایی وجود دارد، برحذر می‌دارند و می‌گویند کاری به موقعیت‌های اقتصادی آمریکا و عوامل منطقه‌ای آن نداشته باشید تا جنگ نشود! علاوه‌بر آن، ایران را در حوزه نظامی هم به طور مطلق از مواجهه با آمریکا پرهیز می‌دهند! با این وجود، نمی‌دانیم چگونه توقع توقف شرارت از سوی آمریکا دارند؟


۵. به طور قطع نباید کشور را به سمت جنگ سوق دهیم و بدون شک این چیزی است که نظامیان به دلیل اشرافی که بر تبعات آن دارند، بیش از دیگران به آن توجه دارند. اما واقعیت این است که نحوه تنظیم سازوکارهای کنونی ایران در واکنش به آمریکا، بوی ضعف می‌دهد، سیطره دیدگاه‌هایی که ضعف کارشناسی دارند بر دستگاه‌های حساس نظیر مجلس شورای اسلامی، سبب واژگونه دیدن حقیقت شده و بیم آن می‌رود که به دلیل این اظهار ضعف‌ها، کشور درگیر چیزی شود که نظامیان را از آن پرهیز می‌دهند.