می‌توان امروز دست نیروهای انقلاب را پر و دست روحانی را خالی دید چرا که آورده برجام برای روحانی خوشایند نبود اما برجام برای نیروهای انقلاب سند حقانیت منطق 38 ساله نظام جمهوری اسلامی شد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌      

                                                                                                                      ********

فرجام بی‌حاصل برجام!

جعفربلوری در سرمقاله کیهان نوشت:

عصر روز سه‌شنبه گذشته یعنی 28 تیرماه سال 96 خبر رسمی دور تازه‌ای از تحریم‌های آمریکا، این بار علیه 18 شرکت و فرد ایرانی مرتبط با توانمندی‌های موشکی کشورمان با عنوان «مقابله با تروریسم»! منتشر شد. قبل از اعلام رسمی این خبر، پایگاه «واشنگتن فری بیکن» به نحوی، از جزئیات این تحریم‌ها خبردار شده و آن را رسانه‌ای کرده بود، لذا اعمال تحریم‌های تازه پسابرجامی علیه کشورمان برای همه تقریبا مسجل شده و فقط منتظر اعلام «رسمی» این خبر بودند. این تحریم‌ها در سنای آمریکا تصویب شده اما برای اجرایی شدن به تصویب مجلس نمایندگان آمریکا نیز نیاز دارد که با توجه به ترکیب مجلس نمایندگان آمریکا، احتمال تصویب آن بسیار بالاست.


آقای ظریف، وزیر خارجه محترم کشورمان نیز احتمالا با شنیدن همین خبر غیر رسمی، طی گفت‌وگویی که با «نشنال اینترست» داشت، ساعاتی قبل از اعلام رسمی خبر، آمریکایی‌ها را به خروج از برجام در صورت اعمال تحریم‌های تازه تهدید کرده بود. ظریف گفته بود: «اگر نقض عمده‌ای حادث شود که در برجام به آن ناکارایی قابل‌توجه اطلاق می‌شود، آنگاه ایران گزینه‌های دیگر در دسترس دارد از جمله بیرون آمدن از توافق (هسته‌ای).» ماجرا از این قرار بود که دولت ترامپ، «همزمان» با اعلام دور تازه تحریم‌ها، برای دومین بار پایبندی ایران به برجام را تایید کرد! به عبارت دیگر، همزمان با تایید پایبندی ایران به برجام، تحریم‌های تازه‌ای علیه کشورمان در حوزه موشکی و تروریسم اعمال کردند! این پایان ماجرا نبود. چند ساعت بعد، خبر معنی‌دار دیگری از راه رسید؛ آمریکا در گزارش سالانه وضعیت تروریسم در جهان، بار دیگر ایران را اصلی‌ترین دولت حامی تروریسم در جهان معرفی کرد! در این باره اما گفتنی‌هایی هست:


1- همانطور که کیهان پیش‌بینی کرده و بارها اعلام کرده بود، ترامپ برجام را پاره نکرد. ترامپ اگرچه «دیوانه» است اما، آنقدر هم دیوانه نیست که چنین توافقی را یک‌طرفه لغو و خود را از مزایای بی‌شمار آن محروم کند. ترامپ «شاید» به قول نشریه «بلومبرگ»، برجام را «زجر کش کند تا ایران را به خروج یک‌طرفه از آن وادار نماید» اما هرگز آن را پاره نخواهد کرد. اصولا باید پرسید، وقتی کشوری همواره شاهد انفعالِ (‌شاید از روی ناچاری!) طرف مقابلش در برابر نقض پی در پی برجام بوده و مشاهده کرده که هم می‌توان تحریم کرد و هم، حریف را با جمله«هنوز به برجام پایبند بوده» راضی نگه داشت! چرا باید چنین توافقی را پاره کند!؟ در این بین روزنامه‌های زنجیره‌ای و سایت‌های حامی دولت، طوری «تایید پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ را پوشش دادند» که گویا این تایید، امتیازی از سوی واشنگتن به تهران است. آمریکایی‌ها پایبندی ما به برجام را تایید و تحریم‌های تازه‌ای را هم اعمال کردند، اما سؤال مهم اینجاست که، این تایید چه فایده‌ای دارد وقتی پشت آن تحریم‌های تازه‌ای هست؟! و اینکه در این بین، چه کسی مسئول رسیدگی به تعهدات آمریکاست؟ واقعا عدم پایبندی این کشور به برجام را چه کسی باید پیگیری کند؟!


2- صفحات نخست رسانه‌های مدعی اصلاحات و حامی دولت در فردای پس از تحریم‌های جدید آمریکا هم، قابل تامل و تاسف بود. دریغ از یک تیتر کوچک درباره تحریم‌های تازه آمریکا و نقض برجام. تحریم‌های تازه آمریکا تقریبا در تمام این رسانه‌نماها، سانسور شده بود، گویی به نفع حریف قلم زده باشند! فضای غالب بر این رسانه‌ها، سفر ظریف به نیویورک و دیدار ایشان با شخصیت‌های مطرح! سیاسی و رسانه‌ای و «لحن متفاوت ظریف» در گفت‌وگوهایش بود. نوعی تلاش، برای القای اینکه، برجام نقض نشده و فقط ترامپ (نه نظام حاکم بر آمریکا) کمی سرکشی می‌کند. برخی نیز دیدارهای ظریف با به اصطلاح «بزرگان دنیا» را نتیجه مذاکره و حاصل توافق برجام جا زدند! روز چهارشنبه زنجیره‌ای‌ها با سانسور تحریم‌های جدید آمریکا و القای زنده بودن برجام، باز هم آمریکا را بزک کردند.
3- ممکن است عده‌ای بگویند، تحریم‌های روز سه‌شنبه آمریکا ربطی به مسئله هسته‌ای ندارد و مربوط به مسئله «موشکی» و «تروریسم» است. بنابراین آمریکا برجام را نقض نکرده است، که در پاسخ باید گفت؛ اولا رئیس‌جمهور محترم نیز در واکنش به تحریم‌های ناتمام پسابرجامی آمریکا، اذعان کرده که تصویب نهایی این تحریم‌ها، نقض روح و متن برجام است و آقای ظریف نیز ساعاتی قبل از اعلام رسمی خبر تحریم‌ها، علیه آن موضع درست را گرفتند و تهدید به خروج از توافق کردند؟ ثانیا، طبق شرط دوم از شروط 9گانه رهبری برای تایید برجام، که به آن اشاره خواهیم کرد، با این تحریم‌ها، برجام قطعا نقض شده است چرا که، قرار بود هیچ یک از تحریم‌ها با بهانه‌های دیگر بازنگردند.


4- اصولا فلسفه وجودی تحریم‌های ظالمانه غرب، گرفتن مولفه‌های قدرت کشورمان است. «تحریم»، درست مثل «داعش» و گروههای تروریستی و تکفیری، ابزار کار دشمن برای تضعیف کشور و ناامن کردن آن، نظیر لیبی، سوریه، عراق یا افغانستان است. تصور دشمن این است که، با این ابزار، توان هسته‌ای ایران را گرفته، چرا توان موشکی و سایر مولفه‌های قدرت ایران را نگیرد؟! یعنی با یک ابزار به نام تحریم، می‌خواهند، تک تک مولفه‌های قدرت را بگیرند. به همین سادگی! برای رسیدن به این هدف، برجام‌های دیگری را در دستور کار دارد. شاید، تلاش برای لغو مجازات اعدام قاچاقچیان مواد مخدر، تلاش برای تضعیف سپاه و محاصره اقتصادی این نهاد، مثل سند 2030 که هوا شد، همان برجام‌های بعدی هستند که عده‌ای به شدت دنبال آن هستند؛ الله اعلم اما، مواضع اخیر رئیس‌جمهور و وزیر خارجه محترم کشورمان درباره این تحریم‌ها، اگر تعارفات نبوده باشد، جای بسی امیدواری است. همین که دولت محترم به این نقطه رسیده که در برابر دشمن بدعهدی مثل آمریکا باید از موضع اقتدار وارد شد و نشان داد، ما هم گزینه‌های روی میز خودمان را داریم، می‌توان گفت، دولت به تدبیر لازم (نه کافی) برای رویارویی با دشمن رسیده است. امیدواریم درصورت تصویب نهایی این تحریم‌ها، گفته نشود، این مواضع صرفا جهت اثرگذاری بر محاسبات حریف گرفته شد و سیاست دولت همچنان بر ادامه اجرای برجام ولو با آمدن تحریم‌های بعدی است! و در توجیه این سیاست هم به تاییدهای برجامی مخلوط با تحریم‌های غیر هسته‌ای استناد شود!


5- وقتی با تحریم‌های پسابرجامی آمریکا مواجه می‌شویم و همه به این نتیجه رسیدند که، برجام چیزی جز خسارت محض نبود، می‌گویند، برجام تصمیم «نظام» بود تا بدین ترتیب، از زیر بار مسئولیت تحمیل چنین خسارتی شانه خالی کنند. تلاشی که احتمالا در آینده برای شانه خالی کردن از مسئولیت امضای قرارداد پر ابهام و طولانی‌مدت توتال هم خواهند کرد! در حالی که اگر به شروط 9‌گانه مجلس، ملاحظات ده گانه شورای عالی امنیت ملی و شروط 9 گانه رهبری برای تایید برجام توجه می‌شد، قطعا برجام شاهد چنین فرجامی نبود و دولت نیز مجبور نمی‌شد با انداختن تقصیرها به گردن این و آن، از خود سلب مسئولیت کند. فقط به عنوان یک نمونه، در شرط دوم از شروط 9 گانه رهبری آمده: «در سراسر دوره‌ هشت‌ساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانه‌ای (از جمله بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظف است طبق بند ۳ مصوبه‌ مجلس، اقدامهای لازم را انجام دهد و فعالیت‌های برجام را متوقف کند.» بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم برجام فقط دستپخت دولت یازدهم است، لذا باید به برجامیان گفت، جوانمردی کنید و این واقعیت تلخ را که برجام حاصلی نداشته است بپذیرید و کاری که کرده‌اید را پای نظام ننویسید و حالا که به خسارت محض بودن برجام پی برده‌اید، از ادامه راه پرهیز کنید چرا که جلوی ضرر را از هر نقطه‌ای که بگیرید، سودمند خواهد بود.

آوار بر سر اجاره‌نشین‏ها

مسعودفروغی در سرمقاله وطن امروز نوشت:

چند سال پیش در جمعی نشسته بودم که یکی از دوستان خبر خانه‌دار شدنش را با ذوق خاصی تعریف کرد؛ یکی از حضار که از قضا آموزگار ادبیات دبیرستان بود، گفت: «مسکن از کلمه سکن به معنای آرام گرفتن بعد از حرکت و در واقع اسم مفعول ساکن به معنای جایی برای آرام گرفتن است»؛ در نهایت هم با لبخند بزرگمنشانه‌ای آرزو کرد خانه‌ای که خریداری شده است، به جای بهانه‌ای برای فشار فکری سررسید وام یا مشکل با همسایگان یا...، محلی برای آرامش صاحبخانه باشد.
املاک و مستغلات یکی از بخش‌های مهم هر اقتصادی است. در ایران نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر، بخش املاک و مستغلات از وزن و اهمیت بالاتری برای اقتصاد کشور، مردم و دولت برخوردار است؛ به همین خاطر، 2 بخش مسکن و خوراک، با سهم 28 درصدی در محاسبه تورم، بیشترین ضریب اهمیت را در محاسبه تورم دارند. علاوه بر آن بازار مسکن جزو صنایعی است که بیش از 100 صنعت دیگر را مستقیم و غیرمستقیم فعال می‌کند و تحرک آن به تحرک صنعت کشور بسیار کمک می‌کند لذا جذابیت خبری املاک و مستغلات چه در سطح سیاست‌گذاری و چه در سطح مردم بسیار بالاست و تحولات آن توسط تمام مردم و فعالان اقتصادی به صورت پیوسته رصد می‌شود. در این بین یکی از محرک‌های اصلی بخش املاک و مستغلات، بخش مسکن است. وضعیت اجاره‌بها و تحولات آن، برای کسانی که سرمایه لازم برای حضور در بخش خرید و ساخت املاک و مستغلات را ندارند، اهمیت دارد. تابستان به دلیل تعطیلی مدارس و مسائل مشابه به‌عنوان فصل نقل‌وانتقالات اجاره‌نشین‌ها به حساب می‌آید و مساله‌ای که هر سال در فصل تابستان دغدغه ذهنی بخش بزرگی از جامعه ایرانی می‌شود پیدا کردن مسکنی با اجاره‌بهای کمتر است.
یکی از مهم‌ترین روندهایی که در بازار مسکن ایران قابل مشاهده است، افزایش سهم مسکن استیجاری است. در حالی که بنا بر داده‌های رسمی منتشر شده توسط مرکز آمار ایران در سال 65 تنها 12 درصد مردم در مسکن‌های استیجاری زندگی می‌کردند، سال 90 این میزان به 27 درصد رسیده است و البته تازه‌ترین نتایج سرشماری در سال 95 نشان می‌دهد 8/30 درصد از مسکن مورد استفاده در کشور، استیجاری است؛ یعنی تقریبا از میان هر 3 خانواده ایرانی، یک خانواده در مسکن استیجاری زندگی می‌کند. شاید اصلی‌ترین جنبه برای آنکه این یک خانواده، مسکن را نه به عنوان یک بار روانی منفی بلکه به عنوان محلی برای آرامش به شمار آورند نرخ اجاره‌بها باشد.
در بررسی بار روانی اجاره‌بها برای مستأجران، می‌توان 2 موضوع اصلی را در نظر گرفت؛ نخست نرخ اجاره‌بهاست که طبق قراردادی معمولا یک‌ساله به مالک پرداخته می‌شود و دوم، سهم رهن از میزان اجاره‌بها. در بیشتر موارد ترجیح مستأجران بر آن است که رهن بالاتری پرداخت کنند تا حداقل در فواصل یک‌ماهه، مجبور به تحمل فشار مالی اجاره‌بها نباشند. از سوی دیگر، عموما مالکان ترجیح می‌دهند نرخ اجاره‌بهای بالاتری دریافت کنند البته تمایل مالکان به اجاره یا رهن، در شرایط اقتصادی مختلف، متفاوت است.
در سال‌های اخیر که سایه رکود بر اقتصاد کشور سنگینی می‌کند، اصولا افراد راهکارهای ویژه‌ای برای کسب‌وکار نمی‌شناسند و از این نظر ترجیح می‌دهند به جای آنکه وارد کسب‌وکار خاصی شوند یا در کسب‌وکار فعلی خود بیشتر سرمایه‌گذاری کنند، به سرمایه‌گذاری‌ در کسب‌وکار دیگران بیندیشند. طبعا هنگام انتخاب محلی برای سرمایه‌گذاری، 2 معیار «پاداش سرمایه‌گذاری یا همان سود» و «خطر سرمایه‌گذاری یا همان ریسک» در نظر گرفته می‌شود.
اینجاست که سیستم غلط اقتصادی ایران بسیاری را به یک تله انفجاری هدایت کرده. سیاست‌های پولی و مالی که به‌جای تقویت بخش تولید، بانک‌ها را به دلال پول تبدیل کرده است با فاصله معناداری که بین سود تولید و سود سپرده بانکی به‌وجود آورد، نقدینگی جامعه را به جای بخش تولید به سمت سپرده‌های بانکی هدایت کرد.
نرخ سود تولید در حالت معمول حدود 8 درصد است اما نرخ سود بانکی بالای 16 درصد همه از جمله صاحبان خانه‌های استیجاری را مجاب می‌کرد پول‌های خود از جمله پول پیش مسکن را به سمت سپرده‌گذاری هدایت کنند.
در سال‌های اخیر که فاصله معناداری بین تورم و میزان سود بانکی وجود داشت و امکان دریافت سود نسبتاً بالایی از یک سرمایه‌گذاری بدون ریسک به وجود آمده بود، معمولا مالکان در برابر دریافت رهن بیشتر مقاومت خاصی نشان نمی‌دادند و همین موضوع سبب می‌شد اکثر مستأجران چالش خاصی از بابت پرداخت رهن به‌جای اجاره نداشته باشند (البته اگر از چالش دیگر که همان میزان اجاره‌بها باشد، بگذریم!).
از سال گذشته که بالاخره بعد از چند سال، بدنه اقتصادی دولت متوجه آفت خانمان‌سوز اقتصاد کشور شد و تصمیم به کاهش سود بانکی به 15 درصد گرفت، بار دیگر اختلاف ترجیحات مالکان و مستأجران بالا گرفت و دغدغه جدیدی به مستأجرانی که بیشتر آنها جزو طبقه متمول جامعه به شمار نمی‌آیند، اضافه شد. البته از آنجا که بنا به دلایل مختلف که در حوصله این نوشته نیست، سود پرداختی توسط بانک‌ها و مؤسسات مالی با خطایی بعضا
17 درصدی(!) بالاتر از نرخ مصوب سود بانکی بود، این دغدغه مستأجران به‌طور آزاردهنده‌ای محسوس نبود. اما بعد از تحقق پیش‌بینی‌های ناخوشایند کارشناسان اقتصادی از آفت بالا بودن سود بانکی مانند عدم توانایی مؤسسات مالی در بازپرداخت سود و حتی اصل سپرده مردم و بحران‌های ایجادشده در موسسات بزرگ مالی مانند کاسپین بی‌اعتمادی به بانک‌ها از سطح کارشناسان اقتصادی و بدنه نخبگان جامعه به عموم مردم تسری پیدا کرده است؛ به همین دلیل، در این روزها، بیشتر مالکان که دیگر می‌دانند ممکن است عدد نمایش‌داده‌شده در صورت‌حساب سپرده، توسط بانک پرداخت نشود، با فشار بر مستأجران به دنبال حداکثرسازی اجاره دریافتی هستند. تابستان امسال براساس تحلیل‌های میدانی از بنگاه‌های املاک عموم خانه‌های رهنی به سمت استیجاری با اجاره‌بهای ماهانه بالا رفته است و نرخ اجاره‌بهای خانه‌ها بعضا حتی تا 2 برابر رشد داشته است. در حالی که اجاره‌بها تابع قیمت مسکن بوده و قیمت‌ مسکن این روزها از ثبات نسبی برخوردار است اما گزارش‌ها از افزایش بی‌ضابطه اجاره‌بهای مسکن در بازار نشان از همین تغییرات در نظام پولی و مالی کشور بویژه بانک‌هاست که اثر روانی وحشتناکی را بر حوزه مسکن گذاشته است. این مساله به تعبیر ساده یعنی فشار کمرشکن بر گرده کسانی که در خانه‌های استیجاری بوده‌اند و حالا باید در فصل نقل‌وانتقالات مسکن معادلات اقتصادی زندگی‌شان را شکست خورده ببینند. هرچند بیرون آمدن اقتصاد ایران از منجلاب سود بالای بانکی و اصلاح نظام پولی کشور، اثرات جانبی مختلفی می‌تواند داشته باشد که بسیاری از آنها اجتناب‌ناپذیر است و از طرفی چاره‌ای نیز جز پایین آوردن سود بانکی وجود ندارد
و الا اقتصاد ایران به یک باره فرو می‌ریزد اما شاید بهتر باشد تصمیم‌گیرندگان، به حال فشار فزاینده این روزها بر «یکی از هر سه خانواده ایرانی» فکری کنند تا لااقل با سیاست‌های کنترلی جلوی رشد فزاینده اجاره‌بها گرفته شود.

حقوق های نجومی و مطالبات بر زمین مانده

جواد غیاثی در یادداشت امروز خراسان نوشت:

مصوبات اخیر دولت درباره ضوابط پرداخت حقوق به کارکنان، ابهاماتی ایجاد کرد که طرح این ابهامات توسط رسانه ها، واکنش سریع و توضیحات دبیرخانه شورای اطلاع رسانی دولت و بعد از آن سخنگو و سایر مقامات دولتی را در پی داشت. فارغ از کم و کیف این توضیحات، ارائه اطلاعات به مردم و تلاش برای شفاف سازی موضوع، به خودی خود، قابل تقدیر و تشکر است.
این سرعت وحجم پاسخگویی در این مورد، امیدی در دلمان ایجاد کرد که شاید دولت محترم درباره چندین مطالبه یا ابهام دیگر- که مدت هاست چشم انتظار گزارش دهی هستیم- نیز توضیحی ارائه کند. در ادامه برخی ابهامات و مطالباتی را که نیاز به گزارش و توضیح دارد دوباره مطرح می کنیم.


 از جمله مطالبات، موضوع اصلاح قانون مدیریت خدمات کشوری است. مسئله ای که نه تنها منشاء مسئله اخیر، بلکه منشاء بسیاری از بی عدالتی ها و ابهامات در نظام پرداخت کشور است. قانونی که چند سال است منقضی شده اما دولت به جای ارائه لایحه اصلاحی، هرساله همان قانون تاریخ گذشته را تمدید می کند. جالب است که سال گذشته و در بحبوحه موضوع حقوق های نجومی، مجلس دست به کار شد تا خودش جور دولت را بکشد و این قانون را اصلاح کند. اما رئیس محترم سازمان برنامه به سرعت واکنش نشان می دهد و از مجلس می خواهد که دست نگه دارد. این ماجرا مربوط به تیرماه سال گذشته است، یعنی دقیقا یک سال قبل. آن موقع نوبخت- سخنگوی دولت- به رئیس مرکز پژوهش های مجلس  قول می دهد که ظرف دو هفته اصلاحیه قانون مذکور را ارائه کند! (جلالی، رئیس مرکز پژوهش های مجلس در جلسه علنی مورخ یک شنبه 15 اسفند 95 این موضوع را تشریح کرد). حالا یک سال گذشته است. ششم خردادماه امسال هم رئیس سازمان اداری و استخدامی اعلام کرد که لایحه مذکور تا یک ماه دیگر به مجلس ارائه می شود. علاوه بر آن تیرماه سال گذشته معاون اول رئیس جمهور در گزارش خود در رابطه با فیش های حقوقی نجومی، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور را موظف کرده بود که «در مدت یک ماه نسبت به بررسی کامل موضوع و ارائه پیش‌نویس اصلاحی قانون مدیریت خدمات کشوری جهت منظور نمودن در لایحه دایمی کردن قانون مدیریت خدمات کشوری به دولت  اقدام  نماید». حالا بعد از گذشت بیش از یک سال، بالاخره هفته گذشته لایحه مربوطه راهی مجلس شده است، اما خبری از یک توضیح کوتاه درباره علت تاخیر یک ساله نیست. البته یک سال تاخیر محاسبه شده، با توجه به وعده ها و قول های خود مسئولان است. اگر قرار بود دولت کارها را طبق روال انجام دهد، می بایست این قانون منسوخ را طی همان سال 92 اصلاح می کرد. توضیحی درباره این همه تاخیر وجود ندارد. البته شاید دولت دلایل موجهی هم داشته باشد اما علاقه ای به تشریح آنها وجود ندارد.  


علاوه بر این ها، ای کاش دبیرخانه محترم شورای اطلاع رسانی دولت که در واکنش به تقاضا برای شفاف سازی درباره مصوبه اخیر دولت، اقدامات صورت گرفته در مقابله با حقوق های نجومی را «قاطع و انقلابی» می نامد توضیح دهد که تکلیف بند 7 بیانیه رئیس جمهور در 14 تیر 95، در خصوص حقوق های نجومی چه شده است: آنجا که می گوید:» دولت به منظور اعمال یکپارچگی در نظام حقوقی پرداخت‌ها و رفع هرگونه خلأ یا ابهام قانونی، لایحه مربوطه را به فوریت تهیه و با تصویب آن، تقدیم مجلس شورای اسلامی خواهد کرد». آیا قید فوریت در این بند، ایجاب نمی کرد که کار حداقل طی یک سال انجام شود؟
یا آنجا که در بند چهارم رئیس محترم دولت تاکید می کند که طی یک ماه برخی امور فوری انجام شود و «از آن تاریخ به بعد  تمامی دستگاه ها موظفند تمام حقوق و مزایای دریافتی کلیه مقامات کشوری و لشکری را به صورت حداقل و حداکثر دستمزد و پرداختی ماهانه در سایت خود برای آگاهی عموم درج نمایند».
از این وعده ها بیش از یک سال می گذرد. عزیزان در دولت خوب می دانند که این بدقولی ها و بی عملی ها چه ضربه ای به اعتماد عمومی می زند.
علاوه بر آن طبق تکلیف قانون برنامه ششم، دولت مکلف است طی سال اول اجرای قانون (یعنی امسال) نسبت به راه‌اندازی سامانه ثبت حقوق و مزایا اقدام کند و امکان تجمیع کلیه پرداخت‌ها به مقامات، رؤسا، مدیران کلیه دستگاه های اجرایی شامل قوای سه‌گانه را فراهم نماید، به نحوی که میزان ناخالص پرداختی به هر یک از افراد فوق مشخص شود و امکان دسترسی برای نهادهای نظارتی و عموم مردم فراهم شود(ماده 29 قانون برنامه ششم توسعه). اکنون 4 ماه گذشته است و هنوز خبری از این سامانه و مراحل راه اندازی آن نیست. با توجه به خلف وعده صریح دولت و سازمان برنامه در سال گذشته و با وجود دستور موکد رئیس جمهور درباره ثبت و انتشار پرداختی ها، نگرانی درباره عدم اجرای این تکلیف قانونی، بلامحل نیست. خوب است که در این رابطه نیز توضیح داده شود.


مطالبات بسیار است و توضیحات کم. آنچه در بالا گفته شد، مربوط به وعده های انتخاباتی نیست، بلکه وعده ها و برنامه های مکتوب دولت است که بر زمین مانده است. باز هم تکرار می کنم؛ شاید دولت توضیحات موجهی درباره آنها دارد. منتظر هستیم تا اولا ناکامی ها را بپذیرد و بعد علل آن را توضیح دهد وگرنه سرمایه مهم «اعتماد»، بیش از قبل از دست خواهد رفت.   

خدمت بزرگ روحانی به نظام و انقلاب اسلامی

عبدالله گنجی در سرمقاله جوان نوشت:

سفر ظریف به نیویورک و اعلام اینکه: «امریکا روح و متن برجام را نقض» کرده است چه آورده‌ای باید برای نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی داشته باشد؟

 سفر ظریف به نیویورک و اعلام اینکه: «امریکا روح و متن برجام را نقض» کرده است چه آورده‌ای باید برای نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی داشته باشد؟ و اینکه او اعلام می‌کند «خروج از برجام از جمله گزینه‌های روی میز ماست» از چه منظری برای معتقدین واقعی انقلاب اسلامی قابل بهره‌برداری است؟

به نظر می‌رسد نیروهای انقلاب از منظری بی‌فایده به موضوع می‌پردازند و تلاش حداکثری آنان برای اثبات درستی حرف خویش در بدو مذاکرات است. آنان در قبال این جمله ظریف که روح و متن برجام نقض شده است از عبارت «دیدید ما درست می‌گفتیم» استفاده می‌کنند و در قبال عبارت خروج از برجام ظریف، عبارت «ما که همون اول گفتیم خارج شویم» را استفاده می‌کنند که هر دو آن اشتباه است و تنها دستاورد این مواجهه، درونی کردن منازعه و سیاسی شدن صحنه داخلی کشور است. روی دیگر سکه همانی است که امریکایی‌ها می‌خواهند، یعنی علاوه بر دستاورد «تقریباً هیچ»، به تراشیدن همدیگر نیز مشغول می‌شویم. اما نیروهای انقلاب در معرض فرصت ذی‌قیمتی هستند که نباید از آن غفلت کنند یا آن را وارونه درک نمایند. چرا؟ اگرچه از اول مذاکرات هسته‌ای به نتیجه آن بدبین بودیم اما ابتدا به ساکن طرح این بدبینی ادعایی بیش نبود و قدرت اقناع‌گری در آن وجود نداشت. ما واقعاً به این مذاکره نیاز داشتیم و اگر آن مذاکره نبود حجم اتهامات علیه نظام بیشتر می‌شد. اگر در همان ابتدا می‌گفتیم از برجام خارج شویم نیز حرف درستی نبود، چرا که ممکن بود مخالفان مذاکره همان «کاسبان تحریم» معرفی شوند (که بعضاً نیز اینگونه معرفی شدند) اما امروز فضا به گونه دیگری است. امروز دکتر ظریف گزینه خروج از برجام را روی میز می‌گذارد نه کیهان یا وطن امروز یا فلان عضو گروه پایداری و این آورده را نباید دست کم گرفت.

در یک تحلیل منصفانه از برجام، می‌توان امروز دست نیروهای انقلاب را پر و دست روحانی را خالی دید چرا که آورده برجام برای روحانی خوشایند نبود اما برجام برای نیروهای انقلاب سند حقانیت منطق 38 ساله نظام جمهوری اسلامی شد. اگرچه خود روحانی نمی‌پسندد و مایل نیست اینگونه شناخته شود اما او خدمت بزرگی به منطق و حقانیت نظام جمهوری اسلامی کرد.

اصرار و ابرام روحانی بر مذاکره، در تصمیمات نظام مؤثر بود. رهبری در سال اول مذاکرات فرمودند: «هم اون دولت اصرار بر مذاکره داشت و هم این دولت. من به این دولت گفتم خب بروید مذاکره کنید، اما من خوش‌بین نیستم.» اگر رهبری خوش‌بین نبودن خود را سد مذاکرات می‌کردند، دستاوردهای امروز را نداشتیم. حقیقتاً و بدون تعصبات عاطفی باید بگوییم رهبر ما فوق‌هوشمند است. امروز مهم‌ترین دستاوردهای برجام رشد ظرفیت شناختی ملت ما نسبت به امریکاست. اصرار روحانی بر مذاکره، مرددین نسبت به حقانیت نظام را مجدداً به صفوف نظام برگرداند. خوشبینان به امریکا را به سکوت کشاند و منفعل کرد و او که نام «جرج» را بهتر از «صادق» می‌دانست به همان صادق بودن خود قانع شد.

تنها آورده برجام اثبات تصویری است که نظام از امریکا ارائه می‌کرد و آنچه این حقانیت را دوچندان می‌کند اینکه هیچ مرجع بین‌المللی – حتی صهیونیست‌ها و وزارت خارجه امریکا- نمی‌گویند ایران به تعهدات برجامی خود عمل نکرده است و ملت ما از این موضوع مطلع هستند.

مردم امروز می‌دانند که ما مذاکره کردیم و به تعهدات خود عمل کردیم، اما طرف مذاکره را برای مذاکره می‌خواست و نتیجه‌ای دربر نداشت. فراموش نکنیم که اصرار روحانی بر مذاکره و برملا کردن نقض‌ها از سوی ظریف منطق جمهوری اسلامی را در داخل و خارج مستحکم‌تر کرده است و این‌گونه باید از روحانی تشکر کرد که: جناب روحانی این شما بودید که ثابت کردید اعتماد به امریکا بی‌فایده است، شما مجری اثبات بدبینی رهبری شدید و خود شما هم مانند دیگر مرددین قانع شدید که دادن امتیاز به معنی گرفتن امتیاز نیست.

روحانی سبب خیر شد و آنان که نظام مظلوم جمهوری اسلامی را به خاطر به کارگیری واژه «دشمن» سرزنش می‌کردند و آنان که می‌گفتند اگر استکبارستیزی را از نظام بگیرید دیگر حرفی برای گفتن ندارد، امروز امریکا را از زبان ظریف می‌شناسند و حتماً ظریف، کیهان و جوان را نمایندگی نمی‌کنند. خدمت بزرگ روحانی منسجم کردن دوباره ملت در مقابل امریکا بود و این آورده کمی نیست. فقط یک کار دیگر باقی مانده است که روحانی در پس این ناامیدی و در بدو دولت دوم یک‌راست برود سراغ اقتصاد مقاومتی و به انتظارنشینی مقابل دروازه‌های ورودی کشور پایان دهد. روحانی مچکریم.

مقابل آمریکا می‌ایستیم

محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:

اوایل انقلاب اوج بدمستی‌های آمریکا در ایران وقتی لیبرال‌ها هنوز سر کار بودند، امام(ره) آنها را نصیحت کرد و فرمود: «شما تصور کنید که اینها [آمریکا] برای ما و صلاح ما یک قدم بردارند. هر که این تصور را بکند این جاهل است. اگر ما می‌توانستیم که به کلی منقطع بشویم از اینها به صلاح‌مان بود. خیال نکنید روابط ما با آمریکا یک صلاحی برای ما دارد. این مثل رابطه بره با گرگ است. اینها می‌خواهند از ما بدوشند. اینها نمی‌خواهند چیزی به ما بدهند... اگر بیدار نشویم، طعمه آنها خواهیم بود... این افکاری که همه چیز باید از آنجا بیاید، همه چیز ما باید وابسته به آنجا باشد، مملکت ما را دارد به تباهی می‌کشد. من به شما مژده می‌دهم که ما پیروز هستیم... همه بدانیم اگر پناه به اسلام ببریم همه کارهایمان درست می‌شود.»(1)

اگر دولت موقت به این نصایح گوش می‌کرد عمرش کوتاه نبود. اگر نهضت آزادی ولایت امام(ره) را به ولایت آمریکایی‌ها ترجیح می‌داد، می‌توانستیم آسیب‌هایی که به انقلاب وارد شد را به میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش دهیم، اما آنها به لحاظ تئوری و نظری با موازین انقلابی و اسلامی 

سر سازگاری نداشتند.

انقلاب با قامتی استوار در برابر شرارت غرب به‌ویژه آمریکایی‌ها ایستاد و در تمامی عرصه‌های نبرد نرم و سخت پوزه آمریکایی‌ها را به خاک مالید. از میان آتش و خون این نبرد، ناگهان یک نظریه خودی پیدا شد که می‌توان یک بار دیگر آمریکایی‌ها را تست کرد. این تست حکایت از این داشت که می‌شود دیوار بی‌اعتمادی را برداشت. اینکه آمریکایی‌ها مدام علیه ما مشغول توطئه و برنامه‌ریزی هستند، یک توهم است. می‌شود مسیرهای تازه‌ای را با آنها تجربه کرد. لذا در نگاه به امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای دیدگاهی متفاوت را اینگونه مطرح کردند: «همیشه در ذهن برخی از مسئولان گویی نوعی اضطراب وجود دارد که دشمنان قوی‌پنجه مشغول توطئه و برنامه‌ریزی علیه نظام اسلامی هستند و همواره برای بقای نظام احساس خطر می‌کنند. گویی همواره درخصوص ثبات و استحکام نظام شک و تردید وجود دارد و این تردیدها باعث می‌شود اقداماتی که انجام می‌گیرد گاهی به حد کافی مناسب و دقیق نباشد.»(2)

با این ساده‌انگاری و غفلت از حیله‌ها و ترفندهای آمریکا رفتند در دل مذاکراتی که یکی از پیچیده‌ترین موضوعات مربوط به مصالح، منافع و امنیت ملی ما بود. امروزه پس از گذشت بیش از یک دهه از این خوش‌بینی‌ها به این واقعیت رسیده‌اند که آنچه می‌اندیشیدند یک سراب بود. آن طرف میز هیچ عقلانیتی حتی معطوف به منافع آنها وجود ندارد. آنها در موضع خصومت‌ورزی نشسته‌اند و تکان نمی‌خورند. حتی حاضرند از خوراک مسموم اطلاعاتی منافقین مصرف کنند، اما از موضع دشمنی با اسلام و ایران ذره‌ای کوتاه نیایند.

چطور شد ما به موضع «تقریبا هیچ» در مذاکرات هسته‌ای رسیدیم. برای این که در این تصمیم‌گیری حساس ملی یک پیش‌فرض غلط داشتیم و با یک خوش‌بینی مفرط پشت میز مذاکرات نشستیم. این خوش‌بینی از کجا آمده بود. به این گزاره دقت کنید: «یکی از مشکلات در بحث ساختار و نظام تصمیم‌گیری کشور این است که از حوادث تلخ تاریخی گذشته تصویری در ذهن مسئولین نقش بسته و معمولا نتیجه‌گیری از حوادث، به قاعده و مبنای تصمیم‌گیری بدل شده است. برای نمونه کودتای 

28 مرداد، کودتای رضاخانی و اینکه در انقلاب مشروطه روحانیت کنار زده شد، همگی در نظام تصمیم‌گیری نقش پررنگی دارند. در حالی که این دو حادثه نمی‌تواند تبدیل به یک قاعده کلی شود... گاهی از اصول علمی پیروی نمی‌شود. دستکم از آغاز انقلاب تاکنون در برخی موارد اینچنین بوده است».(3)

چنین دیدگاهی همه جنایات آمریکا را در خلال انقلاب اسلامی و پس از آن و همه آتش‌افروزی‌ها و خونریزی‌های آنان را به دست فراموشی سپرده بود. 

جهل آنها به اندیشه‌های راهبردی آمریکا علیه ایران موجب صدور چنین خبطی عظیم شد. درک راهبردهای آمریکا علیه‌ اسلام و ملت ایران خیلی نیاز به کاوش ندارد. برجسته‌ترین استراتژیست‌های آمریکا معتقدند "مسلمانان، مردمی نامتمدن، وحشی و غیرمنطقی هستند."(4)

آنها معتقدند؛ "مسلمانان فقط به این دلیل شایسته توجه‌اند که در سرزمین‌هایی زندگی می‌کنند که دوسوم نفت و گاز جهان را در اختیار دارند."(5)

نتایج برجام در دوسالگی آن نشان داد چقدر این فهم از امنیت ملی و راهبردهای این جماعت غلط است.

پدیده بدعهدی و نقض عهد آمریکا آن هم در یک قاب جهانی نه گفتگوهای دوطرفه، بلکه گفتگوهای چندجانبه نشان داد آمریکایی‌ها گرگ‌صفتی خود را فراموش نکرده‌اند.

با این نتایج برجام، رسیده‌ایم به اینکه امام(ره) آنچه که به عنوان یک حکیم سیاسی می‌فرمود: "آمریکایی‌ها برای اصلاح ما یک قدم برنمی‌دارند" از چه درجه‌ای از اتقان و درستی برخوردار است.

آمریکا در یک اقدام نمادین 18 فرد و نهاد ایرانی را در ارتباط با فعالیت‌های هسته‌ای تحریم کرد. وزیر خارجه در این ارتباط موضع صریحی گرفت و از آن صریح‌تر رئیس‌جمهور پنج‌شنبه گذشته صریحا اعلام کرد: "از تخلفات آمریکا نمی‌گذریم و در برابر آنها می‌ایستیم."

وی تاکید کرد: "تحریم‌های جدید با روح و متن برجام در تناقض است و هر اقدام آمریکا با پاسخ ملت مواجه می‌شود."

این مواضع یک گام به جلو برای ابطال نظریه خوش‌بینی به آمریکاست و اثبات نظریه امام(ه) که آمریکا و اذناب آنها در پی توطئه و برنامه‌ریزی علیه ملت ایران هستند.

آمریکایی‌ها سر سازش با انقلاب و نظام ما ندارند. آنها با دین، انقلاب، اقتدار و از همه مهم‌تر امنیت ملی و منافع ما ایرانیان سر ستیز دارند. این را چگونه باید اثبات کرد که برخی آن را بپذیرند.

همین چند روز پیش وزیر خارجه آمریکا و وزیر دفاع آمریکا صریحا اعلام کردند؛ واشنگتن در مسیر براندازی نظام جمهوری اسلامی حرکت می‌کند و عادی‌سازی روابط با تهران جز با تغییر رژیم ایران ممکن نیست!

آمریکایی‌ها حداقل 20 سال است با مشارکت لیبرال‌ها و سکولارها و منافقین و یک مشت اراذل و اوباش سیاسی، به دنبال فرسایش وحدت ملی، اراده ملی و تردیدآفرینی در بینش راهبردی اسلامی ما هستند تا نقشه‌های شوم براندازی نرم و تغییرنظام را عملیاتی کنند.

برای مقابله با چنین توطئه‌ای تنها باید روی مواضع انقلابی و اسلامی تاکید کنیم و در بهره‌برداری از ذخایر عظیم فرهنگ اسلامی و انقلابی برای مقابله با موج خصومت‌ورزی آمریکا غفلت نکنیم. باید باور کنیم آمریکا دشمن ماست و در ایستادن مقابل توطئه‌های غرب تردید نکنیم. بیداری و بصیرت و بالندگی ملت و قدرت نظامی ایران بویژه سپاه را نادیده نگیریم. اینها در مقابله با آمریکا و ایستادن در برابر استبداد جهانی حرف اول را تاکنون زده و بعد از این هم خواهند زد.

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه امام (ره) ج 10- صفحات 360، 361 و 363 قم - 4 آبان 1358

موضوع سخن/اولویت اصلاحات فرهنگی/مفهوم آزادی و اختناق/رابطه استعمارگرانه ابرقدرت ها

2- حسن روحانی، امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای - مرکز تحقیقات استراتژیک 1390ص 66

3- حسن روحانی همان ص 66 و 65

4- ریچارد نیکسون، فرصت را دریابیم - وظیفه آمریکا در جهانی با یک ابرقدرت ص 238 و

انسجام، زیرساخت توسعه فرهنگی

سیدرضاامیری صالحی در سرمقاله ایران نوشت:

تغییرات پرشتاب اجتماعی و تحولات ناشی از پیشرفت‌های اطلاعاتی و ارتباطی، فرهنگ جوامع مختلف را با مخاطره مواجه کرده است. در چنین شرایطی اگر درک درستی از واقعیت نداشته و فاقد چشم‌انداز روشن و راهبرد مناسب در عرصه فرهنگ باشیم، بی‌تردید در مقابل تهدیدات فرهنگی و نفوذ فرهنگ بیگانه تسلیم خواهیم شد؛ امری که رهبر معظم انقلاب بارها بر آن تأکید نموده‌اند و هشدارهای لازم را در این باره به مسئولان فرهنگی داده‌اند.


واقعیت آن است که گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی که برگرفته از مکتب اسلام و آموزه‌های دینی ماست، برای آنکه بتواند از مرجعیت و تسلط کافی در سطح جامعه برخوردار باشد، نیازمند داشتن برنامه کلان‌نگر، راهبردی، درازمدت و آینده‌نگر است. لازمه دست یافتن به چنین برنامه‌ای، داشتن شناخت کافی از وضعیت موجود و تبیین آن نزد کارگزاران فرهنگی نظام است. بدون شناسایی وضع فعلی و آسیب‌شناسی آن تصویر روشنی از آینده نخواهیم داشت. با مطالعاتی که در دو دهه اخیر در حوزه فرهنگ داشته‌ام و ارتباطی که با نسل جوان کشور در دانشگاه دارم، معتقدم که جامعه امروز از یک شکاف فرهنگی رنج می‌برد.حتی بر این باورم که ریشه شکاف‌های دیگر اعم از اقتصادی، سیاسی،اجتماعی و... نشأت گرفته از شکاف فرهنگی است. شکاف فرهنگی منجر به بروز نحله‌های فرهنگی جدید می‌شود و تأخر فرهنگی را در پی خواهد داشت. عدم توجه به این مسأله موجب ناهمگونی و اغتشاش فرهنگی می‌شود.بنابراین گام نخست در تبیین برنامه جامع فرهنگی، علت‌شناسی و ماهیت‌شناسی شکاف موجود و تلاش برای کاهش این فاصله است.


برای برون‌رفت از وضعیت فعلی و تفاهم بر سر نقشه راهی که ما را به قله‌های پیشرفت و سعادتمندی و توسعه پایدار برساند، نیازمند انسجام درونی همه نیروهای فکری و فرهنگی و قوای تقنینی و اجرایی و دستگاه‌های سیاستگذار فرهنگی هستیم. انسجام به معنای حرکت هارمونیک و هماهنگ همه اجزای یک سیستم به سمت اهداف متعالی معین است که مورد وفاق جمعی باشد.
انسجام فرهنگی مقدمه توسعه پایدار است و سطوح مختلفی دارد. سطح نخست، انسجام نظری به معنای تبعیت از نظریه واحد فرهنگی است. در سطح دوم نیازمند انسجام سیاستی هستیم. مراکز و نهادهای فرهنگی متعدد نیازمند اتخاذ سیاست هماهنگ هستند.چرا که تعدد سیاست‌ها موجب اغتشاش می‌شود؛واقعیتی که امروز با آن مواجهیم. سطح بعدی انسجام در ساختار است.در ساختار متکثر فرهنگی باید جهت‌گیری واحد وجود داشته باشد. پنجمین سطح به انسجام برنامه‌ای برمی‌گردد.موج برنامه‌های غیرهدفمند و غیرمنسجم به ناکارایی و عدم‌اثربخشی منجر شده است. در سطح ششم باید انسجام عملکردی مدنظر قرار بگیرد.عملکرد سیستم مانند نظام عصبی و مویرگی است که باید به هم متصل و پیوسته باشد. و در آخرین سطح باید انسجام نظارتی وجود داشته باشد تا به‌صورت متمرکز، نظام‌یافته و قانونمند تأثیرات حوزه فرهنگ مورد بررسی و واکاوی قرار گیرد.


بر این اساس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در منظومه بزرگ فرهنگی نظام جمهوری اسلامی یک جزء از کل است و بدون هماهنگی، همنوایی، همگرایی و همدلی با سایر نهادهای فرهنگی راه به جایی نخواهد برد.الگوی مطلوب توسعه فرهنگی در ایران امروز از مسیر انسجام می‌گذرد، همچنان که پیشرفت و تعالی کشور از ریل فرهنگ عبور می‌کند و هر توسعه‌ای بدون درنظر گرفتن توسعه فرهنگی، ابتر و ناقص خواهد بود. با گذشت قریب به چهاردهه از نظام اسلامی همه اذعان دارند که تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله داریم. چرا که لازمه رسیدن به این نقطه، آشنایی کافی با سازوکارهای منظومه فرهنگی بوده و باید بپذیریم که عرصه فرهنگ یک حوزه تخصصی است و باید به الزامات و سازوکارهای آن واقف باشیم. برای رسیدن به انسجام نیازمند گفت‌وگو و تفاهم و به رسمیت شناختن واقعیت‌های موجود هستیم تا با یاری یکدیگر بتوانیم کشتی بزرگ فرهنگ را در دریای خروشان و مواج امروز که تهدیدهای جهانی هر لحظه آن را به سویی منحرف می‌کند، به ساحل امن و آرامش برسانیم. باچنین رویکردی چشم‌انداز 10 ساله و برنامه استراتژیک پنج‌ساله تدوین و برنامه‌های عملیاتی یک‌ساله آغاز شده است تا بتوانیم با آشنایی نسبت به دورنمای فرهنگی مسیر پیش‌رو را تعیین کنیم.

اپوزیسیون نوازی با صندلی کابینه

احمد غلامی در سرمقاله شرق نوشت:

در روزگار قدیم که زندگی اجر ‌و قُرب بیشتری داشت و رانندگی در جاده‌ها، خاصه در جاده‌های خاکی روستایی پرخطر بود، مسافرانی که با اتوبوس به شهر سفر می‌کردند، بارها برای به‌سلامت‌رسیدن، صلوات می‌فرستاند. این صلوات‌ها کارساز بود و به مسافران و راننده آرامش‌خیال می‌داد. لحظه پرالتهاب سفرها جایی بود که راننده اتوبوس را در سراشیبی جاده خاکی می‌راند، سکوت داخل اتوبوس را فرا می‌گرفت و معمولا شاگردشوفر برای غلبه بر ترس مسافران بلند فریاد می‌زد «در سراشیبیِ قبر مولا به فریادت برسد، بلند صلوات بفرست!» راننده و مسافران در این لحظه از ته دل صلوات می‌فرستادند. حالا این حکایت، حکایت ماشینِ دولت است. دولت‌های ایران در چهارساله دوره دوم هم برای به‌سلامت‌رسیدن به مقصد نیاز دارند تا پی‌درپی صلوات بفرستند و در جاهایی هم از ته دل. در این میان برخی هم تلاش می‌کنند، مسافران و راننده را وادارند تا برای منافع آنان دست به دعا و ثنا بردارند. اینها همان کسانی هستند که این روزها دم از کابینه فراجناحی می‌زنند. این افرادِ اصلاح‌طلبِ اصولگرایِ پایدارچی که همواره در جمع اصلاح‌طلبان بوده و به‌اصطلاح از سبد رأی آنان به مجلس و شورا راه یافته‌اند، اینک نعل‌ وارونه می‌زنند. گاه از رفع حصر می‌گویند و گاه از کابینه فراجناحی و دفاع از اصولگرایان که مگر چه اشکالی دارد که در کابینه هم اصولگرایان باشند و هم اصلاح‌طلبان! این اصلاح‌طلبان که دم از اصولگرایی می‌زنند نه دل در گروِ جناح خود دارند و نه اصولگرایان. آنان صرفا به منافع درازمدت خود در بدنه قدرت می‌اندیشند که در هر شرایطی از آن حذف نشوند.

متأسفانه در چهار دهه بعد از انقلاب این افراد که اصول سیاسی نداشته‌اند در شکاف جناح‌های سیاسی بالیده و بالا رفته‌اند و باید اعتراف کرد که تعداد این‌دست چهره‌ها در میان اصلاح‌طلبان بیشتر از اصولگرایان است. به‌راستی کابینه فراجناحی دیگر چه صیغه‌ای است که برخی از اصلاح‌طلبان و نمایندگان مجلس آن را دنبال می‌کنند! مگر مردم خودشان نمی‌توانستند به اصولگرایان رأی بدهند که حالا عده‌ای دنبال احقاق حق آنها هستند. مردم از روحانی که با ٢٤ میلیون رأی قاطع آنها روی کار آمده، انتظار دارند کابینه‌ای تشکیل بدهد که چهره واقعی آرای آنان را نشان دهد. صدالبته که هر کابینه‌ای با هر مرام و مسلکی باید رویکردی فراجناحی داشته باشد. همان‌گونه که روحانی، رئیس‌جمهور همه مردم است و تصمیماتی که می‌گیرد جنبه ملی دارد. این گفته‌ها هم بدیهیات است، اما اشکال از اینجا ناشی می‌شود که عده‌ای برای منافع خودشان نه‌تنها این بدیهیات را نادیده می‌گیرند، بلکه مفاهیم سیاسی را نیز قلب می‌کنند. ایده «کابینه فراجناحی» قلبِ این مفهوم است.

اگر قرار باشد،‌کابینه فراجناحی شکل گیرد، باید تمام طیف‌های سیاسی جامعه حضور داشته باشند. اینکه اصولگرایان توان آن را دارند تا چوب لای چرخ دولت بگذارند و ازاین‌رو باید آنان را در قدرت شریک کرد، دیگر به‌معنای دفاع از کابینه فراجناحی نیست! هر دولتی حق دارد کابینه‌ای را شکل دهد که خواسته نهایی مردم است. در اینجا دولت نمی‌تواند با مخالفان و منتقدان خود با سعه‌صدر برخورد کند. چنین سعه‌صدری موجب می‌شود آرا، حق و سلیقه مردم مخدوش شود. مهم‌تر از همه اینکه جای منتقدان و مخالفان در کابینه دولت نیست و دولت یکدست و کارآمد می‌تواند انتظارات مردم را برآورده کند. اپوزیسیون‌نوازی با صندلی کابینه، مردم را از دولت روحانی دلسرد می‌کند. دولت روحانی یا دولتی «متوازن» است یا دولتی «توازنگر».

دولت متوازن با چیدمان وزرای شایسته می‌تواند با کارایی، منتقدان‌ و مخالفان خود را در رده‌های پایین‌تر به مشارکت بگیرد و از نظرات‌شان بهره ببرد. توصیه به دولت فراجناحی توصیه به روش دولت توازنگر است. دولتی که آن‌قدر قوی است که می‌تواند طیف‌های منزویِ سیاسی را حمایت کرده و آنان را در دستگاه دولت بالا بکشد. آیا دولت روحانی این‌قدر مقتدر است که توازنگری کند؟ اگر دولت روحانی توازنگر است، چرا ابتدا چهره‌های کنارگذاشته‌شده اصلاح‌طلبان را که بیش از هر طیفی مستحق برکشیدن‌اند، به‌کار نمی‌گیرد؟ و بر فرض محال اگر کابینه‌ای فراجناحی شکل بگیرد، آیا این کابینه می‌تواند منویات رئیس‌جمهور منتخب را پیش ببرد؟ کابینه فراجناحی یعنی کابینه‌ای فئودال که هرکس در حیطه اختیارات خود اربابِ رعایای خویش است. ناگفته پیداست که در چنین وضعیتی هر وزیری هرکجا که دستش برسد باید به جریان خود خدمت کند.

این وزرا در لحظات بحرانی دولت به چه‌ کار خواهند آمد؟ اگر آنها به‌ استقبال شکست برنامه‌های دولت نروند، برای پیشگیری از شکست اقدامی عاجل نخواهند کرد. ازاین‌رو کابینه فراجناحی قلب یک مفهوم و در تضاد با رأی مردم است. دولت با رأی مردم و به‌ واسطه اصلاح‌طلبان روی کار آمده است، مجلس نیز این‌گونه است. اگر رئیس فراکسیون امید به روحانی رأی مردم را گوشزد می‌کند، به نمایندگانی که بر کابینه فراجناحی می‌اندیشند نیز باید گوشزد کند که مردم خود بهتر می‌دانستند به چه کسانی رأی بدهند. حسن روحانی نشان داده در چینش کابینه دوازدهم قصد دارد با اقتدار بیشتری عمل کند. این سرشت قدرت است، کسی که در قدرت قرار می‌گیرد، تبعات و نتایج تصمیمات او هرچه باشد به پایش نوشته می‌شود. روحانی پاسخ‌گوی منشأ قدرت خویش است و منشأ این قدرت مردم‌اند و ازقضا آنچه در میان دولتمردان شایع است، فراموشی این منشأ قدرت است. دولتمردان نادری به این فراموشی دچار نشده‌اند، زیرا دولتمردان گاه تصور می‌کنند که قیم مردم‌اند و هر تصمیمی می‌گیرند به خیر و صلاح آنان است.

دولت روحانی در دوره گذشته هرگز نه کابینه‌ای فئودالی داشته و نه خود را قیم مردم ‌دانسته است. آنچه مردم را واداشت تا با میل به پای صندوق‌های رأی بروند و در کنار همه‌ کمی‌وکاستی‌ها دوباره به او رأی بدهند، احساس همدلی با دولتی بود که می‌بایست فرازونشیب‌های بسیاری را برای موفقیت پشت‌ سر می‌گذاشت. اینک مردم چشم دوخته‌اند به دوره آخر و سراشیبی دولت، تا ببینند این کابینه‌ تا چه‌حد نشانگر چهره‌ واقعی آنها خواهد بود. مردم نشان داده‌اند انتخاب از سر ناگریزی را به‌خوبی درک می‌کنند، اما انتخاب‌هایی را برنمی‌تابند که هیچ تناسبی با رأی آنان نداشته باشد. دولت روحانی با نگاهی گذرا به سرنوشت دولت‌هایی که سعی کردند چهره‌ آرای مردم را عوض کنند، درمی‌یابد که این کار تاوان سنگینی برای دولت او و راهِ دموکراسی در ایران دارد. کسانی که پیش و بیش از همه موظف به صیانت از چهره‌ آرای مردم‌اند، مجلسیان هستند و انتظار می‌رود آنان با پرهیز از منافع شخصی تنها به باورهای مردم فکر کند، همین و بس.

گشت ارشاد و سرگشتگی مسوولان

روزنامه صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:

گشت ارشاد از آن دسته سوژه‌ها و موضوعات درازدامنی است که در عرصه مسائل فرهنگی و اجتماعی، چندین دهه محل نظرات و قضاوت‌های گوناگون قرار گرفته است. از اظهارنظر چهره‌های سیاسی در جناح‌های مختلف گرفته تا فیلمسازی هنرمندان و بحث‌ها و کنایه‌های مردم کوچه و خیابان. موضوع، هم مدافعانی دارد و هم منتقدانی و چه بسا منتقدان بیش از مدافعان و آنها که مدافع‌اند، خود نیز معترفند که برخوردهای سلبی و قهری نه به عنوان یک راه حل، بلکه به عنوان ابزاری موقتی است برای پیشگیری از هرج ومرج و تداوم بی قانونی. در مقابل اما آنها که وظیفه کار فرهنگی و ایجابی برعهده دارند، کارنامه‌ای روشن و قابل عرضه نداشته یا حداقل موضعی واحد و منسجم برای مهار بی بندوباری ها و هنجارشکنی ناشی از بدحجابی و بدپوششی  ندارند و شاید به همین علت عمر یک طرح موقت، به علت ناکارآمدی و نابلدی سایر دستگاه‌ها و سایر راه حل‌ها، دهه‌هاست که ادامه یافته است. درهمین باره به تازگی معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده  برخورد گشت ارشادی با بدحجابی را غیرموثر دانسته و با تاکید بر روش‌های اقناعی و ایجابی در گسترش فرهنگ عفاف و حجاب گفته، اگر این روش مؤثر بود امروز شاهد چنین وضعیتی نبودیم. اتفاقاً یکی از دلایل تداوم بدحجابی و بدپوششی در کشور، همین اظهارنظرها و برخوردهای سیاسی و سلیقه‌ای است که دولت به دولت رنگ عوض کرده و هر مقام مسوولی از جایگاه عقل کل به میدان مدیریت و تصمیم گیری آمده و اعمال نظر   و اجرای  طرحی را در پیش گرفته است و چندی بعد مدیر دیگری و سلیقه‌ای دیگر! واقعیت صحنه اما سیر قهقرایی خود را ادامه می‌دهد و بدحجابی‌ها و بدپوششی ها برون داد آزاردهنده خود را روز به روز بیشتر به جامعه مسلمان و انقلابی تحمیل می‌کنند تا آنجا که حریم عمومی جامعه اسلامی، با کشف حجاب عده‌ای هنجارشکن در درون خودروها به سخره و بازی گرفته می‌شود. آیا درغیبت و سرگشتگی نهادهای فرهنگی و مدعیان کار ایجابی، نباید همچنان حضور گشت ارشاد را دربرخورد با هنجارشکنان قدر دانست؟