پدر فقط یکروز مانده به دیدار فاطمه‌اش بشهادت رسید. وقتی ساک محرم را از منطقه آوردند مثل همیشه پر بود. اینبار فاطمه خودش ساک پدر را باز کرد تا ببیند چیزی برای او پیدا می‌شود یا نه؟

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق،  اوائل سال 1390 بود که اتفاقات سوریه شدت گرفت. آنروزها درگیری کارشناسان بر سر عناوینی مثل بیداری اسلامی، بهار عربی، جنگ داخلی، شورش اقلیت معترض، درگیری فرقه‌ای و ... متوقف مانده بود اما سوریه برای ایران از همان ابتدا خط مقدم جبهه مقاومت بود.

جوانِ چشم آبی و محبوب عرب‌ها درگیر جنگی فرقه‌ای، نظامی و اعتقادی در کشورش شده است. در چنین شرایطی حمایت‌های جمهوری اسلامی ایران از نظام سوریه به رهبری بشار اسد از همان ابتدا آغاز شد. پس از آن ایران اعلام کرد که فرماندهان نظامی‌‌اش را برای کمک مستشاری به سوریه اعزام کرده است. محرم ترک یکی از نظامیان و فرماندهان برجسته تخریب بود که در همان ماه‌های ابتدایی نبرد سوریه به این کشور اعزام شد.

ماموریت «محرم» کوتاه بود و قرار بود تنها دوهفته در سوریه به آموزش تخریب بپردازد و برگردد. او بیست و هشتم دی سال 1390 در آخرین روز ماموریتش بر اثر سانحه انفجار بشهادت رسید و نامش بعنوان اولین شهید مدافع حرم ایرانی در لیست فدائیان حضرت عقیله بنی‌‌هاشم(سلام الله علیها) ثبت شد.

محرم، طلایه‌دار جماعت روسفیدانِ حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) شد. رسانه‌ها در آنروزها توجه چندانی به حضور مستشاری ایرانیان در سوریه و شهدای این نبرد نداشتند. درست یک هفته قبل از شهادت محرم، مصطفی احمدی روشن دانشمند هسته‌ای کشورمان در میدان کتابی تهران ترور شد. همه جا خبر از شهادت مصطفی بود اما کسی تصور نمی‌کرد که سوریه نیز معبری برای شهادت شده باشد.

محرم در غربت و سکوت رسانه‌‌های ایرانی تشییع و دفن شد. پس از آن مزار او معبد عاشقان دفاع از حریم زینبی(س) شد و شهدای سرشناسی مثل رسول خلیلی، محمودرضا بیضایی و محمدرضا دهقان باحضور بر مزار او، قلب و دل نا آرامشان را تسلی میدادند.

حالا از محرم دو فرزند به نام‌های فاطمه و محمدحسین بیادگار مانده است. فاطمه 10 ساله و محمدحسین 5 ساله است. محمدحسین تصویر زنده و روشنی از حضور پدرش ندارد اما حالا جای خالی «مردِ خانه» را بخوبی حس می‌کند. فاطمه از وقتی خبر شهادت پدر را در شامگاه بیست و هفتم دی 1390 از زبان پدرش و در رویای کودکانه‌اش دیده است، دیگر چشمش به چهره محرم روشن نشده است.

پدر فقط یکروز مانده به دیدار فاطمه‌اش بشهادت رسید. وقتی ساک محرم را از منطقه آوردند مثل همیشه پر بود. اینبار فاطمه خودش ساک پدر را باز کرد تا ببیند چیزی برای او پیدا می‌شود یا نه؟ یک عروسک قرمز؛ این حتما سوغاتی فاطمه است.

اینجا میدان شهید محرم ترک است. میدانی در منطقه خزانه بخارایی تهران که فاطمه و محمد حسین به آن «میدان بابا» می‌گویند. مادرشان می‌گوید که هروقت دل بچه‌ها می‌گیرد، هر وقت لباس جدیدی می‌خرند و یا هروقت با محرم کار دارند به «میدان بابا» می‌روند و با او صحبت می‌کنند.