عامل به قرآن بود و به فعالیت‌های قرآنی اهتمام می‌ورزید، یک هفته قبل از شهادت درباره دلیل ماندن در خط مقدم و نگرانی‌هایش با خواهرش صحبت کرد، در جبهه برای وضوگرفتن کنار تانکر آب بود که ناگهان بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق،  در ادامه دیدارهای جامعه قرآنی با خانواده معظم شهدا، هیأتی متشکل از نمایندگان مختلف دستگاه‌های مختلف به دیدار خانواده شهید «سید مصطفی میردامادی» رفتند.

در ابتدای این دیدار رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ به ارائه فعالیت‌ها در دیدار با خانواده شهدا پرداخت و گفت: بسیاری از شهدا قرآنی تهران شناسایی شده‌اند و شهدای قرآنی سطح کشور هم در حال شناسایی هستند.
 
وی به برگزاری یادواره شهدای قرآنی اشاره کرد و افزود: امسال سومین یادواره شهدای قرآنی با عنوان «سوره‌های سرخ» در فرهنگسرای بهمن برگزار می‌شود.
 
در ادامه خواهر شهید میردامادی با اشاره به خاطراتی از این شهید بزرگوار، گفت: مصطفی 17 آذرماه 1341 به دنیا آمد. او به فعالیت‌های قرآنی علاقه بسیاری داشت به همین دلیل دوره قرآن را در مسجد پینه‌چی گذراند و سپس در جلسات تجوید شرکت کرد.
 
وی با بیان اینکه مادرم عاشق قرآن و فعالیت ما در عرصه‌های قرآنی بود، افزود: مادرم بچه‌ها را جلوی رحل قرآن می‌گذاشت و می‌گفت که بچه‌ها پای رحل قرآن آسیبی نمی‌بینند و اینجا بهترین و امن‌ترین جاست. ایشان 8 سال در جبهه‌ها فعالیت داشت به طوری که اگر نذری هم داشت ترجیح می‌‌داد در جبهه‌ها ادا کند.
 
 
خواهر شهید میردامادی با اشاره به اینکه مصطفی 13 سالگی به کمیته رفت، خاطر نشان کرد: بعد از پیروزی انقلاب از کمیته به دادستانی انقلاب رفت و خدمت شهید بهشتی بود. او در گروه ضربت مبارزه با مواد مخدر فعالیت می‌کرد و در عین حال به فعالیت‌های قرآنی و حضور در گروه‌های تواشیح اهتمام داشت.
 
نحوه شهادت شهید مصطفی میردامادی در روز قدس
 
شهید مصطفی میردامادی هفتم تیرماه 1363 در تنگه ابو غریب با گراهایی که منافقان دادند در روز قدس بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید. به گفته خواهرش این شهید برای وضو گرفتن در کنار تانکر آب می‌‌رود که ناگهان خمپاره‌ای به او اصابت می‌کند.
 
 خواهر شهید میردامادی با بیان اینکه مصطفی 15 روز قبل از پایان خدمت به شهادت رسید، گفت: یک هفته قبل از شهادتش به او گفتم: چرا باز نمی‌گردی؟ حداقل از خط مقدم به عقب بیا یا مرخصی بگیر. اما او با نگرانی گفت: صدای دختران هویزه را از گور می‌شنوم، با صدای ناله آن‌ها که بر اثر ظلم بلند می‌شود، چگونه به عقب برگردم؟ او با وجود اینکه در یکی از عملیات‌ها که دیده‌بان بود بر اثر موج انفجار یکی از گوش‌هایش از کار افتاد بود اما به ما چیزی نگفت تا نگران شویم. ما بعد از شهادتش از روی نسخه‌ها و نوشته‌های پزشک متوجه شدیم که یکی از گوش‌هایش به خاطر موج انفجار از کار افتاده بوده است.
 
 
وی با اشاره به اینکه جنگ تحمیلی با وجود خرابی‌ها و از دست دادن عزیزان برای ما نعمتی بزرگ بود، تصریح کرد: جنگ درس بزرگی برای ما داشت و آن اینکه باید با تمام قوا با دشمن داخلی و خارجی مبارزه کنیم؛ هم جهاد اکبر و هم جهاد اصغر. من قبل از شهادت مصطفی خواب دیدم که ترکش خورده و محل‌شان لو رفته است. برایش در نامه خوابم را نوشتم و او گفت: صلاح هر چه هست همان است. وقتی شهید شد همانطور که در خواب دیده بودم با عرق‌گیر و همان لباس پیکرش را برایمان آوردند.
 
خدا همراه همیشگی من است
 
در ادامه خاله شهید مصطفی میردامادی با بیان این من و شهید ارتباط صمیمی خاصی داشتیم، گفت: مصطفی برایم خیلی عزیز بود. اخلاقش همیشه مرا مجذوب می‌کرد. او هر کاری می‌خواست انجام دهد به من می‌گفت و من هم به او همیشه اطمینان خاطر می‌دادم. یک روز که از سربازی آمده بود با مادرش به دنبالش رفتیم. آن روز به ما گفت: چرا هر وقت دنبال من می‌آیید گریه می‌کنید و من می‌روم و باز می‌گردم؛ نگران من نباشید خدا همراه همیشگی من است.